جاده قدیم

+0 به یه ن

امروز رفتیم فیلم جاده قدیم خانم منیژه حکمت را در سینما دیدیم. فیلم فوق العاده قوی ای است. با بازی هایی درخشان.

اما اصلا برای بچه ها مناسب نیست. 
دیدن فیلم را بدون بچه ها توصیه می کنم. سینماهای تبریز هم دارند فیلم را اکران می کنند.
دیدم خیلی از منتقدان از فیلم بد نوشته اند. نقدها را خواندم اما با عرض معذرت به نظرم اصلا فیلم را نفهمیده بودند.
 برعکس ادعای منتقدان فیلم خیلی با فیلم فروشنده اصغر فرهادی  فرق دارد. در فیلم فروشنده هیچ به احوالات زن پس از حادثه پرداخته نشده بود. فقط روی احوالات شوهر او مانور داده شده بود.
داستان های موازی در اول فیلم -برعکس ادعای منتقدان-  حاشیه نبود! داشت نشان می داد این زن در مواجهه با مسایل چگونه برخورد می کند. نشان  می داد چگونه نقش ستون خیمه زندگی را بازی می کند.
به نظر من نکته اصلی فیلم که منتقدان اصلا نفمیدند این نکته بود که برای شخصی چون مینو که خو گرفته تکیه گاه باشد به یکباره قربانی شدن  چه قدر سخت است!  قربانی شدن برای آدم های قوی بسی سخت تر از آدم های ضعیف است!
به یاد نمی آورم هیچ فیلمی چه ایرانی چه خارجی به  این موضوع پرداخته باشد. در مورد فیلم های ایرانی که به قطعیت می توانم بگویم به این موضوع نپرداخته اند.
در این فیلم شخصیت قوی که قربانی می شود یک زن هست. ای کاش کارگردانان به نام و قَدَر ما-مثلا همین اصغر فرهادی- فیلمی با این مضمون بسازند که در مورد مرد باشد. اتفاقا مردها هم با این مسئله (قربانی شدن ظلم جباران علی رغم عمری تکیه گاه بودن و  سپس دشواری رویارویی با این واقعیت) به تواتر بیشتری رو به رو می شوند و هم اجتماع کمتر با آنها مدارا می کند. در مورد قهرمان این فیلم به دلیل زن بودنش همه اطرافیان بسیار مدارا کردند. هر چند او خود نمی توانست (و حق هم داشت) بپذیرد که قربانی شده اما دور و بری هایش به دلیل جنسیت او خیلی راحت باور می کردند که قربانی شده. اما اگر مردی قربانی ظلمی  (هر جور ظلمی) شود دور و بری ها هم باور نمی کنند یا سخت باور می کنند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جدا سازى زباله ها در منزل: کارى که از دست ما براى زباله گردان بر مى آید

+0 به یه ن

یک عده وقتى مى بینند من اصرار بر جدا سازى زباله دارم با پوزخندى و نگاه عاقل اندر سفیهى ، به من مى گویند تو اینها را جدا مى کنى و خبر ندارى که مامور شهردارى و یا کارگر مجتمع دوباره کیسه ها را یکجا مى ذاره.
من این را می دانم. اما اونها خبر ندارند بعدش چه اتفاقى مى افته! بعدش امثال این طفلکان معصوم دوباره در بین زباله ها مى گردند تا مواد بازیافتى را بیابند.

بارها دیده ام وقتى یک کیسه نسبتا تمیز از بازیافتى هاى جدا شده مى یابند انگار گنج یافته اند! چشمانشان برقى می زند! طبیعى است که ذوق زده شوند. اگر مى خواستند همین مقدار زباله بازیافتى را از میان زباله هاى کثیف (بخوانید پوشک بچه آغشته به روغن و آشغال سبزى) پیدا کنند، مى دانید چند برابر باید بیشتر وقت صرف مى کردند و چه قدر بیشتر در معرض آلودگى قرار مى گرفتند؟!
حال که نمى توانم این طفلکان را از وضعیت تاسف برانگیز خارج کنم دست کم که مى توانم زباله ها را سوا کنم تا با زحمت و آلودگى کمتری به آنها دست بیابند.

خرده شیشه ها را هم معمولا طورى بسته بندى مى کنم تا دست این بچه ها را نبرد. داخل قوطى اى چیزى مى گذارم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازار جلفا

+0 به یه ن

دوستم مى گه در جلفا مغازه ها خالى است. از بس ارزش ریال پایین افتاده،از اون ور مرز مى آیند اجناس را مى خرند مى برند. اجناسى مثل سطل زباله پلاستیکى و آبکش و.... به نظر من این نه تنها ناراحتى نداره خوشحالى هم داره. در تهران و در کرج من زیاد دیدم با وانت از این جور اجناس مى آورند تا در کنار خیابان بفروشند. خیلى هم با اصرار مشترى جذب مى کنند. بعد از این اگر اونها را دیدم مى گم یک سر بروند جلفا اجناس را بفروشند. شما ها هم بگید. مگه سالهاست غصه نمی خوریم که برنج گیلان و چاى لاهیجان به فروش نمى ره؟! خوب ببرند در جلفا بفروشند! به اونجا نزدیک هم هست! 🍀@minjigh

پی نوشت: این نوشته و نظر من زیاد مورد انتقاد قرار گرفت. دوستان مى گویند اگر کالاهای اساسى وکالاهایى که به آنها سوبسید تعلق مى گیرد به این صورت صادر شود، کشور دچار قحطى مى شود و اقتصاد ما ضربه مى بیند. در مورد کالاهایى نظیر گندم و بنزین کاملا موافقم. باید جلوى خروج این کالا ها گرفته شود. اما چه اشکالى دارد که چاى لاهیجان، یا شکلات یا سطل پلاستیکى یا مواد شوینده نسبتا لوکس گیاهى صادر شود؟! برنج درجه گیلان هم براى خانوار متوسط ایرانى لوکس حساب مى شود، آن را هم مى توان صادر کرد. منظورم این هست که کالاهایى را که بازار ایران کشش خرید آنها را ندارد، در همین بازارهاى مرزى صادر کنیم. چه اشکالى دارد؟


به نظرم مى رسد بیش از آن که به لحاظ اقتصادى یا استراتژیک به ضرر ایران باشد به لحاظ ذهنى یا حیثیتى به مردم ایران سنگین مى آید که بهترین برنج ایرانى صادر شود! اون هم به کجا؟! به شهر هاى مرزى کشور هاى همسایه که گمان مى کردیم دست کم اونها از ما به لحاظ اقتصادى پایین تر هستند. بچه آدم گرسنه باشد دیگه نباید فکر غرور مسخره جلوى در و همسایه بماند! وقتى ٢٠٠هزار کودک در ایران دچار سو ء تغذیه هستند از این غرور هاى بیخودى جلوى مرزنشینان کشورهاى همسایه باید دست بکشیم! کالاهاى اساسى اولیه را نباید بفرستیم ولى اجناس نسبتا لوکس که در بازار داشتند باد مى کردند صادر کنیم ارز وارد مملکت کنیم. چه بازارى بهتر از همین شهرهاى مرزى کشورهاى همسایه؟! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گوجه فرنگی

+0 به یه ن

گوجه فرنگی را از باغچه ای که هرگز کود یا سم شیمیایی به خود ندیده هم که می چینی و می بُری توش سفیدی پیدا می کنی.  اون چیزهایی که در اینترنت علیه سفیدی داخل گوجه فرنگی می نویسند شایعه است. 

سیب کاملا ارگانیک را هم که از درخت می چینید می گذارید توی انباری، بعد از چند روز روی پوستش چرب می شه. طبیعی هست. این که میوه فروش واکس می زنند باز از شایعه های بی اساسه.
تجربه شخصی ام بود!
در مورد مرغ و گوشت هم شایعات از این قبیل بی اساس زیاد هست.  من هروقت از این پیام ها دریافت می کنم به برادر شوهرم که دامپزشک هست می فرستم می گه بیخود می گن!
بیخودی در این گرانی مواد غذایی را بیرون نریزید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مدارس تیزهوشان و اختلاف طبقاتی

+0 به یه ن

یک پیش داوری  هم معلم های تیزهوشان  در مورد دانش آموزان این مدارس دارند آن است که این دانش  آموزان همگی بسیار مرفه هستند و لای پرقو بزرگ شده اند و در خانه والدین همه چیز را برایشان در حد ایده آل فراهم می کنند. از موضوعاتی که بسیار به دانش آموزان این مدارس گفته می شود این ادعاست که اگر بقیه هم امکانات افسانه ای آنها را داشتند خیلی خیلی از اینها جلو بودند.

نمی دانم معلم های این مدارس بر چه اساسی به این نتایج می رسند! اتفاقا در هردوره  ازتیزهوشان  تعداد قابل توجهی از دانش آموزان هستند که زیر خط فقر بزرگ شده اند. من روانشناس یا کارشناس علوم تربیتی نیستم و تصوری ندارم که این قبیل اظهارات معلمان بر روحیه این دسته از دانش آموزان سمپادی چه تاثیری دارد. اگر در این مدارس معلم بودم قبل از چنین اظهار نظری حتما با یک مشاور روانشناسی مشورت می کردم ببینم آیا این قبیل حرف ها روی روح و روان آن دسته از دانش آموزان تاثیر منفی می تواند بگذارد یا نه. اگر هم مشاور سراغ نداشتم احتیاط می کردم و نمی گفتم!
مدتی است که در محلات گوناگون کلانشهرها سمپاد شعبه زده است تا  رفت و آمد آسان باشد. این پیش داوری که در مدارس بالاشهر دانش آموزان همه ثروتمند هستند بازهم درست نیست. بچه های سرایدار و ..... بالا شهری ها هم در همین محلات مدرسه می روند.
به علاوه این پیش داوری که بچه های خانواده های مرفه و یا تحصیلکرده   در یک آرمانشهر بزرگ شده اند درست نیست. یک خورده از این ظاهر آراسته وجذاب عمیق تر بروید می بینید که  بچه های خیلی  از همین استادان دانشگاه و دکتر ها و......محرومیت خیلی شدیدتر از متوسط بچه های زیر خط فقر دارند. این را از دوستانم که مشاور روانشناسی و ..... هستند  (بدون ذکر نام )شنیده ام.  مشاور مدرسه از روی رازداری اینها را نمی آد به بقیه معلم ها بگه. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنی با معلم های تیزهوشان (به خصوص در تبریز)

+0 به یه ن

در این صحبت بین مادر یکی از دانش آموزان مدارس سمپاد و دکتر هلاکویی، مادر اشاره می کنه که معلم ها به دانش آموزان مدارس تیزهوشان "توهین" می کنند و اونها را "کودن" خطاب می کنند و تلویحا همین را یکی از عوامل خودزنی و گاه قرص خوردن دانش آموزان می دونه. دکتر هلاکویی از روی موضوع رد می شه و زیاد درباره اش صحبت نمی کنه. ولی من فکر می کنم باید صحبت بشه. راستش  بعید می دانم واقعا معلم سر کلاس بچه را "کودن" خطاب کرده باشه و توهین کرده باشه. احتمالا معلم ریاضی کوئیزی گرفته و بر اساس نتیجه کوئیز،  این برداشت خود بچه  ها بوده.  حرفی که معلم ها مطمئنا سرکلاس زده اند این بوده که دانش آموزان مدارس سمپاد، سری سوا از دانش آموزان مدارس عادی ندارند!  خودمانیم! حرف حق هم زده اند اما  همین حرف حق به تریج قبای بسیاری از دانش آموزان این مدارس بر می خورد.
در مدارس تیزهوشان مدارس  سایر شهرها، ظاهرا معلم ها این قدر این واقعیت را به رخ بچه ها نمی کشند  (هر چند مطمئن هستم عموما باور قلبی شان جز این نیست!) . ولی در تبریز  به رخ کشیدن این قبیل  واقعیت ها خیلی مرسوم هست.
به هر حال تاکید بر این موضوع فایده ای ندارد! باعث نمی شود این دانش آموزان فروتن تر یا واقع بین تر شوند. فقط دانش آموزان را علیه معلم تحریک می کند. برخی از آنها هم  شدید موضع می گیرند و بیشتر خود را پشت لقب "تیزهوشی" قایم می کنند.
من جسارتی می کنم و از والدین می خواهم قبل از ورود به آن مدرسه خیلی نرم و مهربانانه به دانش آموزان یاد دهند که اگر به آنها گفته شد که با دانش آموزان مدارس دیگر فرق زیادی ندارد به این معنی نیست که "کودن" هستند! مثل بقیه بودن "توهین" نیست!
به من اگر بگویند" قدت مثل معمول زنان ایرانی است نه  خیلی "بلندتر" و نه خیلی "کوتاه تر"" خوشحال هم می شوم!
اگر والدین این موضوع را  برای بچه های مدارس سمپاد جا بیاندازند، خیلی از آسیب های ممکن رفع می شود.


و اما سخنی با معلم های تیزهوشان (به خصوص در تبریز)! از دیدگاه کاملا عملگرایانه و فایده گرایانه، مرتب به رخ دانش آموزان این مدارس نکشید که هوش فوق العاده ای ندارد. چون هیچ فایده ای ندارد اما چندین ضرر و خطر برای خود شما دارد! آنها را با شما دشمن می کند. پس فردا اگر  یکی از این دانش آموزان-خدای ناکرده- بلایی سرخود بیاورد والدینش ممکنه بیایند یقه شما را بگیرند. می توانید یگویید "به من چه" و حرفتان هم قانونا مقبول است اما اعصاب خردی اش یک عمر باشما می ماند.  والدین دانش آموز پشت سرتان می روند صفحه می گذارند شاگردان خصوصی تان را پر می دهند!  این جور شایعات -اون هم در تبریز- خیلی زود پخش می شود!
 در دانشگاه ها یکی از شرایط ارتقا استاد نمره خوب آوردن در برگه های ارزیابی استاد هست. شنیده ام در مدارس هم چنین سیستمی راه انداخته اند یا قرار هست راه بیاندازند. از این حرف ها بزنید دانش آموزان به هنگام پرکردن برگه ها حسابی جبران می کنند! اگر فردا این دانش آموزان جایی کارمند بشوند و شما ارباب رجوع باشید، حالتان را می گیرند!

اگر کسی را می شناسید که در مدارس تیزهوشان تبریزدرس می دهد حتما این نوشته مرا به او بفرستید تا ملاحظه نماید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تسلیت

+0 به یه ن

خیلی حالم از این اتفاقات دیروز اهواز گرفته است. خدا به خانواده قربانیان صبر بده و به مجروحان حادثه هر چه زودتر شفا بده!
امیدوارم دیگه از این اتفاقات تکرار نشه.
سال 73 در روز عاشورا هم در حرم امام رضا بمب گذاری شد. هدف آن بمب گذاری هم ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی  بود (البته هنوز به طور قطعی مشخص نشده چه گروهی مرتکب آن جنایت شده بودند). به هر حال خوشبختانه در مورد حرم امام رضا موفق نشدند که در ایران اختلاف شیعه و سنی راه بیاندازند. ان شالله در این مورد هم فتنه در نطفه خفه می شه و مردم منطقه نمی ذارند جنگ قومی و مذهبی ایران را به آتش بکشه.

حالا همه اینها بگذریم. حکومت باید در سیاست های آبی خود تجدید نظر کند و کارشناسانه تر به مسئله آب بپردازد. با این گندهایی که در  سیاست آبی، در طی 50 سال گذشته،  زده اند باعث ایجاد مشکلات معیشتی برای مردم استان های مختلف، به خصوص استان خوزستان، شده اند.
دولت دارد موضوع به این مهمی را به شوخی می گیرد. خیال می کند با گفتار درمانی و وعده وعید می تواند قال قضیه را بکند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی به نام مدارس تیزهوشان

+0 به یه ن

اگر در تبریز زندگی می کنید و دانش آموز دبستانی  در دور وبر دارید حتما این مصاحبه دکتر هلاکویی را بشنوید.

من از محیط دبستان های شهر های دیگر خبر ندارم اما جوی که  مسئولان برخی دبستان ها در تبریز برای آمادگی برای ورود به مدارس تیزهوشان راه انداخته اند  بسیار ناسالم هست. فشار ناسالمی روی کودکان می گذارد که نتیجه آن دلزدگی از علم و دانش هست. این روش تربیت دانشمند نیست! والسلام!
دکتر هلاکویی از منظر روانشناسی و سلامت روح و روان می گوید اگر دست من بود در مدارس تیزهوشان را می بستم.
من از نظر تشویق دانش آموزان برای علم آموزی و دمیدن روحیه پژوهشی می گویم اگر دست من بود در مدارس تیزهوشان را می بستم! چون همان قدر که این مدارس ولع برای داشتن مدارک تحصیلی دهان پر کن را افزایش می دهد حال و حوصله تفکر عمیق تر و کنجکاوی عالمانه را کور می کنند. بازار لاف در این مدارس برای تقلب و یافتن مسیر میانبر از راه تقلب داغ هست.  اگر کسی در این مدارس جدی و عمیق بخواهد درس بخواند به صفت  هایی نظیر بیحال متصف می شود.
باور کنید در مدارس عادی همکلاسی ها با شاگرد زرنگ و تیزهوش واقعی مهربانتر هستند. احساس نمی کنند جایشان را تنگ کرده! حس نمی کنند با وجود یک تیزهوش واقعی در میانشان - لاف تیزهوشی دوپینگی آنها زیر سئوال می رود.
یک تیزهوش واقعی در مدارس عادی رشد همه جانبه پیدا می کند.  شبکه ای از دوستان دارد که از آنها آداب معاشرت می آموزد. فکر نکنید آداب معاشرت را حتما باید در خانه آموخت. والدین آداب معاشرت نسل خودشان رامی آموزند و آداب معاشرت نسل جدید را بلد نیستند. آداب معاشرت  خود با زمان تغییر می کند. 
وقتی یک تیزهوش واقعی در مدارس معمولی سرش را می اندازد و درسش را می خواند از جمع همکلاسی ها طرد نمی شود. حتی محبوب تر هم می شود. 

 در مدارس به اصطلاح تیزهوشان  (در یک شهر یکی دو میلیونی) در هر دوره  ۱۰-۱۲ نفری تیزهوش واقعی هست. بقیه اما هوش معمولی متوسط و معمولی دارند. در حضور اون ده دوازده نفر حس بدی پیدا می کنند و سعی می کنند اون قدر روی مخشان راه بروند که نتوانند درس بخوانند.
یک عده هم  در واقع کشش هوشی کافی برای دروس ندارند. با دوپینگ انواع و اقسام کلاس های کمکی وارد تیزهوشان می شوند.  در نتیجه قاطی می کنند. 

آری! اگر دست من و یا دکتر هلاکویی بود (هر کدام به دلیلی متفاوت) در مدارس تیزهوشان را می بستیم. 
اما نه دست من هست نه او! این مدارس هستند و عده بسیاری هم برای ورود به آن سر و دست می شکنند.

پس چند نکته عرض می کنم که آسیب های ناشی از این مدارس را به کمینه برساند:

۱) هرگز هویت خود را با سمپادی بودن یا تیزهوش بودن تعریف نکنید! وگرنه به جهات بسیار زیاد آسیب می بینید. به علاوه جامعه  چندان دل خوشی از سمپادی ها-به خاطر برخی ادا و اطوار نچسب- ندارد. حتی در استخدام  ها سمپادی بودن اغلب پوئن منفی تلقی می گردد.

۲) دنبال اون بساط لاف << من اصلا درس نمی خوانم چون تیزهوش هستم>> نروید! این علومی که در مدارس تدریس می شود حاصل کوشش چند هزارساله هزاران  دانشمند هزاران  مرتبه تیزهوش تر از شماست. حاصل تلاش امثال اقلیدس  نیوتن و گالیله و .... هست.   با درس نخواندن نمی توانید از آنها جلو بزنید. در جمع محدود سه چهار نفری شما در آن مدرسه شاید این قبیل لاف ها خریدار داشته باشد. اما خارج از آن به ریش و گیس شما می خندند اگر ادعا کنید چون  مدرسه تیزهوشان می روید درس نخوانده علم را بلد خواهید شد.
 
۳) شبکه ای از دوستان همسن و سال خود بیابید که اهل درس خواندن و به اصطلاح بچه مثبت باشند اما سمپادی نباشند. خواهید دید که در کنار آنها از همه جهت بیشتر می آموزید.

۴) دانش آموزان سمپادی به طور نانوشته یک سری ضوابط شبه-اخلاقی یا آدابی وضع می کنند که نشان دهند با بقیه متفاوت هستند. مثلا همکلاسی های ما در سمپاد وقتی به سینما می رفتند اگر فیلم تراژدی بود قهقهه می زدند و اگر کمدی بود اخم می کردند و به خنده دیگران چشم غره می رفتند. (می خواستند ثابت کنند متفاوت هستند!) طبعا چنین افرادی بیخود و بی جهت بقیه  دیگران علیه خود تحریک می کنند. نصف انرژی شان هم باید صرف مبارزه با بقیه باشد. قطعا آداب اجتماعی را نمی آموزند.
با درسخوان های غیر سمپادی سینما بروید می بینید مثل بقیه مردم به کمدی می خندند و از تراژدی متاثر می شوند. بعد همان تجربه سینما رفتن یک تجربه اجتماعی برایشان می شوند که می آموزند پس فردا در عروسی چه کار کنند و در محلس عزا چه کار و..... یاد می گیرند چه طور با بقیه ارتباط بگیرند تا در مصاحبه استخدامی موفق شوند. اگر پزشک شدند همراه بیمار را بهتر درک می کنند و کمتر به همراه بیمار به چشم دشمن (!!) نگاه می کنند! و ......

اگر دانش آموز سمپادی هستید با این ضوابط من در آوردی مضر دور خودتان قلعه نسازید تا بتوانید آداب اجتماعی را بیاموزید. 

۵)  یکی از ادا و اطوار های  نفرت انگیز و مضر دانش آموزان سمپادی (که متاسفانه بعد از ورود به دانشگاه هم قطع نمی شود) این هست: وقتی معلم یا استاد نکته ای می گوید که اینها در چند ثانیه اول نمی فهمند به غرور تیزهوشانه شان بر می خورد! بقیه کلاس را شروع می کنند با زبان بدن و صورت به معلم یا استاد نشان دادن که درسش را دوست ندارند. خود را به خواب می زنند. لب و لوچه آویزان می کنند و......  آن قدر خود را با این ادا و اطوار مشغول می کنند که بقیه درس را هم دنبال نمی کنند. 
  قبلا هم گفتم این علوم که در کلاس ها تدریس می شود حاصل عمر  هزاران دانشمند نابغه هست. قرار نیست حاصل چند هزار دانشمند را دانش آموز تیزهوش بلافاصله بفهمد. اگر نکته ای را نفهمید یا باید از معلم سئوال کند. یا یادداشت کند که سرفرصت در باره اش مطالعه کند-- و اگر باز نفهمید از معلم بپرسد.
به جرئت می توانم بگویم برخی از دانش آموزان سمپادی تنها از یک چهارم کلاس استفاده می کنند و سه چهارم بعدی را با همین ادا و اطوار می گذرانند. طبیعتا دانش آموزی که درسخوان هست اما ادعای تیزهوشی ندارد و همه کلاس با دقت نسبتا بالا درس گوش می کند به مراتب از او جلو می افتد. 
 ببینید! سر کلاس خود من اگر کسی دیر بیاید احساس توهین نمی کنم. با خود می گویم لابد گرفتاری داشته. اگر حواس کسی سر جایش نباشد من ناراحت نمی شوم. با خود می گویم یا عاشق شده یا مشکل خانوادگی یا مالی دارد.  او را درک می کنم! ولی وقتی سمپادی ها از این ادا و اطوار در می آورند به من به عنوان معلم بر می خورد. من  برای آماده کردن دو ساعت کلاس ساعت ها وقت می ذارم! به علاوه حاصل سال ها پژوهش مدون نوابغ واقعی مثل واینبرگ و .... را دارم بازگو می کنم. بعد این یارو با چشم و ابرو و لب و لوچه آویزان کردن می خواهد نشان بدهد که دون شأن اوست که گوش کند!!!!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از تلگرام تا تلگرام

+0 به یه ن

مى گم خدا ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاه را بیامرزه که “تلگرام" را آزاد گذاشتند. در واقع همت گماشتند که در اغلب شهرها تلگرافخانه دایر کنند. عین الدوله گویا مخالف بوده اما دست آخر نظر ناصر الدین شاه به این شده که ایران باید به تلگراف مجهز شود. بدون تلگرام جنبش مشروطه ممکن نمى شد. بدون جنبش مشروطه ما همین یک ذره پیشرفت را هم نمى کردیم! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایران

+0 به یه ن

ایرانى ها خیلى راحت ادعا مى کنند که برخى کشورهاى همسایه روزى جزو "ایران" بوده اند. طورى هم این را مى گویند که انگار پس ذهنشان دارند آنها را مفتخر مى کنند. نکته اینجاست که شهروندان کشورهاى همسایه غالبا از این حرف خوششان نمى آد. نه آن که از آن چه که ما به اسم فرهنگ ایرانى مى شناسیم خوششان نیاد یا از ما خوششان نیاد! علت این نیست. علت آن هست که دو مفهوم متفاوت از "ایران" هست. یکى "ایران" به معناى اسم کشور ى با محدوده و مساحت نسبت خوش تعریف که عضو سازمان ملل هست و قانون اساسى مشخصی دارد. این یک مفهوم قرن بیستمى است. در دوران پیشا مدرن چنین مفهومى از کشور وجود نداشت. اصلا با وسایل ارتباطى آن زمان نمى توانست به وجود داشته باشد! قلمرو شاهان و شاهنشاهان معنى داشت اما آن مرزها در درازاى تاریخ با مرز هاى کنونى انطباق نداشت. با این تعریف از ایران، ایران از ابتداى پیدایش ( حدود صد سال پیش) همین محدوده را کمابیش داشته. (مى گم کمابیش چون مسئله بحرین است که جاى مناقشه دارد و من هم اصلا قصد ورود به آن را ندارم چون اطلاعاتم آن قدر زیاد نیست. مى توانم همین جورى لاف ناسیونالیستى بزنم اما به گیس خودم خندیدم اگر این کار را بکنم! کیست که براى لاف هاى ناسیونالیستى من وشما تره بخواهد خرد کند؟!) در چارچوب این مفهوم از ایران شما بیایید ادعا کنید کشورهاى همسایه جزوی از ایران بوده اند نادانسته حرف بودارى زده اید. اما گمان نمی کنم اکثریت کسانى که از این حرف مى زنند از آن گونه سوداها به سر داشته باشند. (حالا ما خیلی این ١٦٤٨١٩٥ کیلومترمربع را آباد کرده ایم که حالا بخواهیم.....؟!) مفهوم دوم ایران یک مفهوم فرهنگی است. همان مفهومى است که در شاهنامه آمده. احتمالا این مفهوم مد نظر کسانی است که ادعا می کنند که مثلا افغانستان جزو ایران بوده. آخه اینو به افغانستانی بگی بر مى گرده مى گه "نه خیر! ایران زمانى جزو افغانستان بوده! شاهد هم مى آورد که به طور مثال پایتخت خوارزمشاهیان شهر غزنه بوده که در افغانستان واقع است. اون در هم شرق افغانستان نه در غرب آن که نزدیک ایرانه. اگر به قصد این که روى برادرى و نزدیکى دو ملت ایران و افغانستان تاکید کنید می گویید "افغانستان جزو ایران بوده" بدانید که افغانستانى با شنیدن این حرف حس برادرى با شما نخواهد کرد. من که به جاى این حرف ترجیح مى دهم بگویم: "آهنگ "من آمده ام" گوگوش، بازخوانى ترانه اى افغانى است." تا به امروز این راه ارتباط گرفتن با برادران و خواهران افغانستانى هم موفق بوده. خوششان مى آید!🙂 🍀@ من نمى گم بیاییم فکرمان را به کار بیاندازیم که در منطقه یک قطب و فرهنگی بشیم و جایگاه تاریخى خود را پیدا کنیم تا مردم کشورهاى همسایه خوششان بیاد یادآوری کنند روزی جزوایران بودند! اصلا این قبیل بلند پروازى ها در مد نظر من نیست خیلی هم برایم جذاب نیست. حرف مینجیق چیز دیگرى است. من مى گم یک عده از ما در این کشور ٨٠ میلیونی و یک میلیون و ششصد چهل و هشت هزار کیلومترمربعى، یک سرى توانمندى هاى نسبتا بالا داریم. بیایید همفکرى کنیم تا مشکلات مان راحل کنیم. که چى بشه؟! هیچى!! مشکلات را حل کنیم که این همه جوان افسرده از این و ور با غرولند نیافتند به جان خودشان وبه جان ما! همین! نتیجه بخشى از این فکر شاید این باشه که با کشورهاى همسایه باید فلان مراوده را و فلان بده بستان را کرد! قرار نیست ما به عنوان کشور مادر قیم مآبانه به این رابطه نگاه کنیم. اونها هم باهوشند حساب سود و زیان خودش را نگه می دارند. بهتر از ما هم نگه می دارند! همان اوایل که افغانستان از طالبان آزاد شد گفتند پروژ ه های عمرانى را بسپارید به شرکت هاى ایرانى. مسئولان و مردم افغانستان همصدا فهرست بلندبالایی از پروژه هاى شکست خورده ایران را ردیف کردند و جواب دادند نمى خواهیم! ملاحظه می کنید! قشنگ حواسشان هست. خیلی بهتر از ما که پروژه نیروگاه هسته اى را سپرده ایم به دست چرنوبیلى ها! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل