اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
در این شرایط بى ثباتى والدینى که فرزندان دانشجو دارند قادر نخواهند بود آینده شغلى تضمین شده اى براى فرزندانشان تدارک ببینند. اون تیپ خاندان هاى نسبتا متمول که ٢٠ سال پیش مى تونستند دیگه نمى تونند. بهترین راه این هست که جوان ها را مستقل بار بیارند. به آنها اطمینان خاطر بدهند که با اتکا به نیروى ابتکار خودشان و با استفاده از توانمندى هاى خودشان مى توانند گلیم خودشان را از آب بکشند بیرون! باور کنیم جوان هاى مال دنیاى آینده هستند. در دنیاى آینده گلیم خود از آب بیرون کشیدن روش هاى خودش را مى طلبه که ما از آنها بى خبریم اما جوان ترها چون وقت بیشترى دارند مى توانند بیاموزند. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
این چیزى که مى خوام بگم مسئله و دغدغه خانواده هاى طبقه متوسط رو به بالا در این روزهاست. این قبیل خانواده ها که وضع مالى کمابیش خوبى داشتند طبیعى می دانستند که آینده شغلى و کارى فرزند خود را تضمین کنند و با این ضمانت اونها را همیشه دور وبر خود (و حدودى وابسته به خود) نگه دارند. همیشه پس ذهنشان بود که در بدترین وضعیت مى توانند یک مغازه براى پسرشان رهن کنند که مغازه را بچرخانه و... حالا مى بینند این قبیل حمایت ها دیگه میسر نیست. عجیب این موضوع روى آنها فشار مى آره! به نوعى شوکه شده اند و در این شوک به خودشان و فرزندشان آسیب مى رسانند. با خواندن آیه یأس ته مانده اعتماد به نفس بچه هایشان را هم از بین مى برند. از صبح تا ظهر قربان صدقه جوان مى روند و برایش مرثیه مى خوانند که به خاطر "بدى زمانه" مجبوره در خانه بمانه. بعد از ظهر تا شب تغییر فاز مى دهند و این بار توى سر جوان مى زنند که همه اش از بى عرضگى خودش هست. او را با این و آن و زمان جوانى خودشان مقایسه مى کنند و توى سرش مى زنند. تحمل این چیزها برنامه هر روزه این نوع جوان هاست. پدرهاى عزیز! مادرهاى گرامى! نکنید این کارها را! مى دانم که گمان مى کنید خیلى پدر و مادر دلسوز و نمونه اى هستید که این قدر به فکر آینده فرزندان جوانتان هستید! اما به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندانتان لطف کنید به این شکل دلسوز نباشید! باور کنید این برخورد نه تنها کمکى به آینده این جوان ها نمى کند بلکه همه امید به زندگى را هم از آنها مى گیرد. اصلا خودتان را راحت کنید. وظیفه شما بزرگ کردن این بچه ها بود که انجام دادید. تضمین آینده شغلى آنها وظیفه شما نیست که این همه نگران آن هستید. اگر این همه روى اعصابشان راه نروید خودشان راهى پیدا مى کنند. حتى در شرایط نابسامان اقتصادى کنونى! از کجا این قدر مطمئن هستم!؟ از آنجایى که همتایان شما عموما به همین شکل روى اعصاب بچه هایشان هستند. (این که "همه" این کارها را مى کنند دلیل بر درستى آن نیست. اتفاقا در کشور ما تبعیت "همه" از "همه" در تصمیم ها و عملکردهاى نادرست سابقه طولانى دارد!) درنتیجه جوانى که با اعصاب راحت بتواند با منطق و هوشیارى براى آینده شغلى اش تصمیم درست بگیرد کم است. این عده کم شمار (در صد بسیار کم از جویندگان کار) فرصت هاى شغلى موجود را مى توانند روى هوا بقاپند. در نتیجه سرشان بى کلاه نمى ماند. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
روز پزشک را به پزشکان زحمتکش سرزمینم تبریک می گم.
این
روز ها مد شده از همه چی ایران بد می گن! جامعه پزشکی کشور هم که به خاطر
تمکن نسبی مالی شان بیشتر مورد بخل و حسد هستند از آماج اصلی حملات شده
اند.
من آمار ندارم اما در دور وبر خودمان
افراد بسیار ی می شناسم که به حرف و تشخیص پزشکان مملکت خودمان اعتماد
نکردند با صرف هزینه های هنگفت برای معالجه بلند شدند رفتند کشورهای
پیشرفته. بعد ها هم معلوم شد که تشخیص پزشک ایرانی درست بوده. هم پولشان را از دست دادند هم سلامتشان را (و در مواردی جانشان را). یکی دو مورد
هم نبوده. دست کم ده مورد همین الان می تونم مثال بزنم.
یک
چیزی هم در فضای مجازی مد شده بود می فرستادند و مرتب لایک می گرفت.
موضوعش چسباندن دو عکس کنار هم بود. در یک عکس بیمارستان ایرانی را نشان می
داد که بر دیوار نوشته بود اگر به کارکنان بیمارستان بی احترامی کنند
پیگرد قانونی دارد. در نمای دیگر هم بیمارستان خارجی را نشان می داد که قربون
صدقه بیمار می رفت. از این دو نما نتیجه گیری کردن خیلی کار سطحی ای است!
در همان کشورهای خارجی قوانین را طوری نوشته اند که صد در صد حافظ حقوق
پزشکان و بیمه هاست. من قبلا فکر می کردم کشورهای اسکاندیناوی بهشت روی
زمین هست. الان که به مصاحبه های دکتر هلاکویی گوش می کنم می بینم مردم از
همین کشورهای اسکاندیناوی زنگ می زنند مشکلاتشان را مطرح می کنند. یک مقدار
عمیق تر که می شکافی می بینی برای این که در همین کشورهای اسکاندیناوی هیچ ریسکی متوجه بیمه و
بیمارستان نشه چه قدر برای بیمار و همراهش دردسر می سازند. پزشکان و
پرستاران و بهیاران دلسوز در ایران-شاید قربون صدقه بیمار و همراهش نروند و
حتی تند برخورد کنند- اما عملا بار همه این چیزها را به دوش می کشند. شاید
با "من منم کردن هایشان" یا "بیمار در سالن انتظار معطل نگه داشتن هایشان" یا "یا بلغور کردن اصطلاحات پزشکی برای چیزهایی خیلی معمولی" و دیگر رفتارهایی از این دست یک کمی توی ذوق بزنند اما بدانیم سخت تحت فشارند. اونها نباشند ما توی دردسر می افتیم!
این
روزها که به خاطر بد اداره شدن مملکت اعصاب عموم مردم خرد هست خدا به داد
دکتر ها و پرستارها و بهیاران برسد. مردم دیوار کوتاه تری از دیوار آنها
نمی یابند که حرصشان را خالی کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
صفحه ۱۴۰ کتاب علم و جامعه: Smith believed that when each individual aims at his own personal pros- perity, the result is the prosperity of the community. A baker does not consciously set out to serve society by baking bread - he only intends to make money for himself; but natural economic forces lead him to perform a public service, since if he were not doing something useful, people would not pay him for it. Adam Smith expressed this idea in the following way: “As every individual, therefore, endeavours as much as he can, both to employ his capital in support of domestic industry, and so to direct that industry that its produce may be of greatest value, each individual necessarily labours to render the annual revenue of the Society as great as he can.” “He generally, indeed, neither intends to promote the public interest, nor knows how much he is promoting it. By preferring the support of domestic to that of foreign industry, he intends only his own security; and by directing that industry in such a manner as its produce may be of the greatest value, he intends only his own gain; and he is in this, as in many other cases, led by an invisible hand to promote an end which was no part of his intention. Nor is it always the worse for Society that it was no part of it. By pursuing his own interest, he frequently promotes that of society more effectively than when he really intends to promote it.” In Adam Smith’s optimistic view, an “invisible hand” guides individuals to promote the public good, while they consciously seek only their own gain. This vision was enthusiastically adopted adopted by the vigorously growing industrial nations of the west. It is the basis of much of modern history; but there proved to be shortcomings in Smith’s theory. A collection of individu- als, almost entirely free from governmental regulation, each guided only by his or her desire for personal gain - this proved to be a formula for maximum economic growth; but certain modifications were needed before it could lead to widely shared happiness and social justice. متن بالا در باره دیدگاه های اقتصادی آدام اسمیت اقتصاددان بزرگ اسکاتلندی در قرن ۱۸ میلادی است. به دو دلیل نقل کردم. یکی جدی و دیگری طنز! اول این که دیدگاه روشن و ساده اش به گمان من به درد امروز ما می خورد. به عقیده این حقیر ما امروز به همین آدم های عاقل و دور اندیش نیاز داریم نه به ایده آ ل گرایانی با چند شعارآرمانگرایانه که بد را بدتر کنند و پس فردا به بهانه و منت آن که برایمان فداکاری کرده اند باقی مانده حق و حقوقمان را بالا بکشند! دومین دلیل طنز هست! یادم هست که زمانی یک سری جوک ها رایج بود که در آن اسکاتلندی راهی برای صرفه جویی ارائه می داد و همه را مفتون هوشمندی خود می ساخت!سپس یک اسکویی وارد صحنه می شد و چیزی می گفت که اسکاتلندی لنگ می انداخت! الان هم امیدوارم یک اقتصاددان از اسکو ظهور کند وروی دست آدام اسمیت بزند و ما را از این بن بست اقتصادی خارج سازد.😉. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
SCIENCE AND SOCIETY, 2nd Edition John Avery H.C. Ørsted Institute, Copenhagen, 2005 Members of the commercial middle class needed a clear and realistic view of the world in order to succeed with their enterprises. (An aristocrat of the period, on the other hand, might have been more comfortable with a somewhat romanticized and out-of-focus vision, which would allow him to overlook the suffering and injustice upon which his privilages were based.) The rise of the commercial middle class, with its virtues of industriousness, common sense and realism, went hand in hand with the rise of experimental science, which required the same virtues for its success. از صفحه ۱۲۴ کتاب علم وجامعه نقل کردم. توصیف قرن ۱۸ اروپاست. عجب قرنی بوده این قرن! به لحاظ تولد افکار و پیشرفت دانش!
اشتراک و ارسال مطلب به:
داشتم تصور می کردم این چند کارخانه قدیمی تبریز مثل کبریت سازی ممتاز، کبریت سازی توکلی، مواد شوینده طراوت و .... که حدود صد سال قدمت دارند در چه شرایطی بنا نهاده شده اند؟! به یاد بیاوریم که صد سال پیش اواخر قاجار و زمان جنگ جهانی اول بود. قحطی و وبا نیمی از مردم ایران را کشته بود. راه ها ناامن بود. اشرار محلی و راهزنان بیداد می کردند. بر عکس تبلیغاتی که بعد ها شده در دوران قاجار هم در دوران هایی وضعیت کشور نسبتا به سامان بود ولی اواخرش که مقارن با جنگ جهانی اول بود با کارهایی که انگلیس و حکومت تزاری-و تا حدی هم عثمانی- می کردند وضع ایران داغان شده بود. شوخی نیست وقتی گفته می شود نیمی از مردم ایران از گرسنگی جان باختند! وقتی گفته می شود راه ها ناامن بود منظور این نیست که راننده خواب آلود به دره سقوط می کرد منظور این هست که راهزنان می ریختند کاروانیان را سر می بریدندو سپس غارت می کردند. خلاصه وضعیت این بود. اقتصاد هم یک اقتصاد کشاورزی و مبتنی بر نظام ارباب و رعیتی بود. کارخانه و دستگاه های کارخانه ای مفاهیمی بیگانه بودند. در این شرایط بنیان گذاران این کارخانه ها بی آن که از طرف حکومت هم حمایتی شوند تصمیم می گیرند کارخانه بنا نهند! عظمت افق های دیدشان در زمان خود مو بر اندام من سیخ می کند. گفته می شود وقتی یکی از دستگاه های کارخانه کبریت ممتاز را خواستند از غرب وارد کنند از کوچه های تنگ آن زمان تبریز نمی توانست عبور کند. ملک های دور وبر را مجبور شدند خریداری کنند و کوچه را تعریض نمایند. یعنی راه سازی اش راهم می بایست خود می کردند. زیرساختهای لازم برای چنین حرکتی این قدر ناقص بود! نیروگاه برق هم که نبود! این کارخانه ها خود ژنراتور داشتند. برق مصرفی خانه ها و محلات را هم همین کارخانه ها تا مدت ها تامین می کردند. بعدش هم از محل در آمد این کارخانه خیریه هایی بنا نهادند که باز خود از عوامل اصلی مدرنیزم در تبریز شد. مثلا بیمارستان نیکوکاری که اولین بیمارستان مدرن شهر بود که پزشکان ایرانی در آن فعال بودند از محل خیریه یکی از این کارخانه ها ساخته شده. قبل از آن یک بیمارستان آمریکایی در تبریز بود که طبعا خیلی به پزشکان ایرانی اجازه رشد نمی داد. با ساخته شدن بیمارستان نیکوکاری پزشکان خود شهر اعتماد به نفس گرفتند. الان تبریز قطب بیمارستانی شمال غرب کشور هست. تا چند سال پیش از باکو برای درمان زیاد به تبریز می آمدند. حالا که دلار گران شده احتمال می دهم باز هم بیایند. همین سرازیر شدن توریست های درمانی مشاغل گوناگون ایجاد می کند. چیزی که می خواهم بگویم این هست: الان وضع هر چه قدر هم بد باشد به اندازه زمان جنگ جهانی اول که بد نیست. اون زمان یک عده افراد با افق دید گسترده چنین نهاد هایی بنا گذاشتند. به یاد آوریم که هنجار آن زمان بین ثروتمندان کشاورزی با مناسبت ارباب و رعیتی بود نه کارخانه داری با دستگاه های مدرن. وقت آن هست که نسل جدیدی از این افراد سر برآورند و شرکت هایی از جنس زمان خود پایه نهند. @minjigh 🍀
اشتراک و ارسال مطلب به: