دوستان عزیز و همراهان گرامی وبلاگ مینجیق
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
دوستان عزیز و همراهان گرامی وبلاگ مینجیق
اشتراک و ارسال مطلب به:
پارسال اندکی پیش از انتخابات ریاست جمهوری متنی با عنوان "مطالبات علمی از رئیس جمهور" در جراید و نیز وبلاگ حاضر منتشر شد. تهیه متن توسط دکتر مهدی گلشنی و دکتر شیخ جباری -با همفکری سایر اعضای فرهنگستان علوم-انجام گرفته بود. اندکی پس از انتخابات وقبل از تشکیل کابینه هم متن مشابهی به قلم دکتر شیخ جباری تهیه و منتشر شد که در زیر آن را می توانید ملاحظه فرمایید. هر دو متن فراجناحی هستند و کاری به دعواهای زرگری تشکل های سیاسی در آستانه انتخابات کاری ندارند. اما به نظرم در غوغای این دعواها شاید عمق آنها درست درک نشد. قصد داریم در یک میزگرد که فایل صوتی آن در اختیار عموم قرار بگیرد برخی بندهای این دو نامه را بازخوانی کنیم و مورد بحث قرار دهیم. به خصوص روی بند 2-2 و 2-6-ت (عدم سو پیشینه به جای گزینش) در بحث خود تمرکز خواهیم کرد. اگر به نظر شما نکته ای هست که نیاز به تبیین یا شکافتن بیشتر دارد در بخش نظرات بنویسید تا در گفت و گوی خود به آن بیشتر بپردازیم.
خواستهها و انتظارات از وزیر علوم دولت دوازدهم
در آستانه تشکیل دولت جدید و احیاناً معرفی فردی جدید برای وزارت علوم، به عنوان جمعی از اعضای فرهنگستان علوم که سابقهای طولانی در کسوت استادی دانشگاه داریم خواستهها و انتظارات خود را از وزیر علوم و وزارت علوم ابراز میکنیم. امید داریم که این نکات مورد توجه و استفاده مسئولان ذیربط قرار گیرد:
(1) جایگاه وزارت علوم
شان وزارت علوم از دو لحاظ قابل تامل و بررسی است: وزارت علوم در دولت و در تناسب و تعامل با سایر اعضای کابینه، و رابطه متقابل وزارت علوم و دانشگاهها.
وزارت علوم متولی تثبیت اهمیت علوم و دیدگاه علمی در جامعه و توسعه کشور در بین سایر وزراتخانههاست و از این حیث وزیر علوم مسئول تبیین جایگاه علوم در برنامهریزیهای دولت و وزارتخانههای دیگر است؛ نه تنها برنامهریزی در تمامی شئون بایستی با روشهای جاافتادة علمی باشد، بلکه باید راه را برای پیشبرد علوم و استفاده درست از فناوریهای نوین هموار نماید. استفاده درست از فناوریها به معنای فرهنگ صحیح استفاده از آنها در تعامل و سازگاری با فرهنگ و محیط زیست کشور است. از این لحاظ انتظار است وزیر علوم از وزرای ارشد و مهم دولت به حساب آید.
از طرف دیگر وزارت علوم متولی برنامهریزی برای علم کشور است و از این لحاظ جایگاهی ستادی دارد و نه تصدی. وزارت علوم باید هماهنگکننده، سیاستگذار و ارائه دهنده اطلاعات و تحلیلهای راهبردی به دانشگاهها باشد و نه کنترل و مدیریت کننده آنها. خواسته اول و جدی ما از وزیر علوم نشاندن وزارت علوم در جایگاه ستادی در ارتباط با دانشگاههاست و این مهم لازمه پیشرفت علم و ارتقا کیفیت دانشگاهها و موسسات پژوهشی است.
(2) بایستههای جایگاه ستادی وزارت علوم
(2-1) آییننامههای وزارتی مهمترین ابزار برای جهتدهی به فعالیتهای دانشگاهها و موسسات پژوهشی است و لذا لازم است این آییننامهها با توجه به برنامهها و اسناد بالادستی و با تحلیل دقیق دادهها از وضعیت موجود تهیه شوند. در هر آییننامهای باید بخشی به ارزیابی جدی و ادواری نتایج آن و در صورت نیاز اصلاح آییننامه، اختصاص یابد. این مهم معمولاً در آییننامههای ما مغفول مانده است. به علاوه، باید توجه شود که ارزیابی به معنای نظارت در هنگام اجرا نیست؛ نظارت خود مقولهای مهم و مفهوماً مجزاست.
(2-2) آییننامهها معمولاً بر پایة آمارهای کمّی موجود تهیه شدهاند و ما دچار نوعی "آمارسالاری" شدهایم. در تدوین آییننامهها باید به بُعد تعیین معیار (استاندارد) کیفیت توجه ویژه شود. به عبارت صریحتر، آمار دقیق به خودی خود ارزش خوب یا بد ندارد؛ این مدلهای مختلف برنامهریزی و هدفگذاری مندرج در آنها هستند که به دادههای آماری ارزش میدهند و در هدفگذاریها و راهبردهای یک برنامه درست علمی بایستی کیفیت، معیارها و ارتقا آن حرف اول و آخر را بزند.
(2-3) با توجه به تفاوتهای بنیادین "دانشگاه" با "کالج"، اطلاق نام دانشگاه به هر بنگاه آموزشیِ صدور مدرک تحصیلی آفت بزرگی است که گریبان نظام دانشگاهی ما را گرفته است. جایگاه ستادی وزارت علوم ایجاب میکند که بسیار جدی در دو سطح نرم (کار فرهنگی و تبیینی) و سخت (تهیه آییننامههای مناسب، فکر شده و سنجیده) برای رفع وضع نابسامان فعلی اقدام نماید.
(2-4) جایگاه ستادی وزارت علوم ایجاب میکند که به جز تبیین راهبردهای کلان ملی، به برنامهریزی و پروژههای علمی دانشگاهها ورود نکند بلکه بسترهای حمایتی پروژههای علمی را مهیا نماید.
(2-5) مساله بیکاری فارغالتحصیلان از معضلات جدی اجتماعی است و در عملکرد و کیفیت دانشگاهها به شدت تاثیر دارد. لازم است وزارت علوم اقدام جدی برای تامین، حفظ و توسعه بازار کار دانشآموختگان در رشتههای علوم پایه و منحصر نکردن استخدام در آموزش و پرورش به خروجیهای دانشگاههای خاص به عمل آورد.
(2-6) گامهای جدی در جهت استقلال دانشگاهها که ذیلاً چند مورد آن ذکر میشود، ضروری است:
الف - تغییر آییننامه مدیریت دانشگاهها- آییننامه فعلی آییننامه دولت دهم است وبر اساس آن همه پستهای اجرایی دانشگاهها انتصابی است. بیشتر دانشگاهها، به ویژه دانشگاههای برتر شایسته داشتن مدیریتهای انتخابی در تمام سطوح اند.
ب - تقویت و تحکیم تفویض کامل اختیار به دانشگاههای پیشرو و برتر کشور در تدوین برنامههای درسی و ارجاع دانشگاههای دیگر به برنامههای درسی این دانشگاهها.
پ - واگذاری انتخاب دانشجویان دکتری به دانشگاهها، ترویج آزمونهای مشابه جی.آر.ای توسط سازمان سنجش و ایجاد سازوکار لازم برای پذیرش دانشجویان تحصیلات تکمیلی بر اساس نیازهای کشور.
ت - منسوخ کردن روش بسیار نامناسب استخدام متمرکز هیات علمی و کمیته انتصابی جذب، واگذاری استخدام اعضای هیات علمی به دانشگاهها و استناد به عدم سوء پیشینه به جای گزینش.
ث - تغییر نگرش در آییننامه ارتقا در راستای بررسی کیفی پروندههای ارتقا و تصویب آنها توسط کمیتههای منتخب، مانند دانشگاههای معتبر دنیا و ترویج ارزیابیهای کیفی کارهای پژوهشی و اشاعه عدم اتکا به ارزیابیهای کمّی.
(3) توجه به علوم تجربی و آزمایشگاهها
(3-1) با توجه به هزنیهبر بودن راهاندازی و تجهیز آزمایشگاههای روزآمد، لازم است که تقویت و گسترش شبکه آزمایشگاههای علمی ایران (شاعا) هر چه بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
(3-2) در جهت تاسیس آزمایشگاههای راهبردی و ملی، ایجاد شبکه چنین آزمایشگاههایی و اتصال آن به شاعا اقدام جدی شود. در این زمینه کارگروهی از افراد مبرز و مجرب در زمینه تجهیز، راهاندازی و پژوهش تجربی و آزمایشگاه در سطح معاونت پژوهشی وزارت علوم تشکیل و برنامهریزی در این خصوص به آنها واگذار گردد.
(4)علم مقولهای است جهانی.
(4-1) ارتباطات بینالمللی لازمه پیشرفت علمی کشور است و
باید گسترش یابد. انتطار میرود فرصتهای مطالعاتی و شرکت در کنفرانسهای
معتبر بینالمللی تامین مالی و تشویق شوند و یکی از ضوابط ارتقاء
باشند.
(4-2) برگزاری کنفرانسهای معتبر بینالمللی در کشور از طریق ارائه خدمات ویزا و حمایت مالی تسهیل و ترغیب شود.
اشتراک و ارسال مطلب به:
متن زیر را از تابناک دارم نقل می کنم. به نظرم منطقی می آید. اگر در فاصله کمتراز 200 کیلومتر از دریاچه زندگی می کنید لطفا این متن را با دقت بخوانید:
گفتوگو با دکتر مسعود تجریشی
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
دانشگاه های چین به سرعت دارند پیشرفت علمی می کنند. ظاهرا تمایل هم دارند که پست داک ایرانی بگیرند.
به نظرم دانشجویان دکتری در شرف فارغ التحصیلی اقدام به دانشگاه های چین را جدی بگیرند. اونجا می روید و چند سالی از فضای روی به رشدچین بهره می گیرید. می آموزید و تجربه می اندوزید. پس اندازی هم به دلار می کنید که می توانید به پشتوانه آن خانه ای در ایران پیش خرید کنید.
برای کسی که این برنامه را برای زندگی اش بچیند بالا رفتن قیمت دلار نه تنها تهدید نیست بلکه می تواند فرصت باشد. برای کشور هم خوب هست. هم ارز وارد آن می شود و هم مهارت و دانش.اشتراک و ارسال مطلب به:
به نظر من در شرایط کنونی کشور بهترین راه مبارزه با فساد توسط آدم هایی مثل من و شما این هست که در هر زمینه ای که فعالیت می کنیم افراد پاکدست اما واقع بین و خوش فکر را بیابیم و با هم تیم بسازیم و با هم همکاری کنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در هفت سین موزه ایران باستان انگور پلاستیکی گذاشته بودند! اینو کجای ور دلم بذارم؟!
در هر حال اگر در تهران هستید سری به موزه ایران باستان بزنید که از موزه لوور گنجینه ای برای تماشا آورده اند.
هر چه قدر در اداره موزه بی سلیقگی به کار برده اند (توضیحات مربوط به هر اثر در نور کم است و برای خواندن باید خم شد، نگهبانان موزه به بازدید کننده ها تشر می زنند که زود ببینید بروید پی کارتان (در هیچ کدام از موزه های اروپایی چنین نمی کنند!) سرویس های (به اصطلاح)بهداشتی درب و داغون هستند و....) خود گنجینه دیدنی است.
عکس های شادروان عباس کیارستمی از موزه لوور به نظر من گل سرسبد گنجینه است.
در عجبم وقتی فرهنگی داریم که امثال کیارستمی را در دامان می پروراند چه طور در اداره یک موزه یا .... این قدر کج سلیقه ایم؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
یک مصاحبه داره در فضای دست به دست می شه که می خواهد مصدق را بدنام کنه و چنان نشان بده که وقتی او والی فارس بوده دستور داده رئیسعلی دلواری را سر کوب کنند. واقعیت این هست که مصدق وقتی والی فارس شد که پنج شش سال از درگذشت شادروان رئیسعلی دلواری می گذشت پس مصدق نمی توانست به عنوان والی فارس به سرکوب دلاوران تنگستان پرداخته باشه!
پس قضیه خاطره ای که از مصدق نقل می کنند چه بوده؟ احتمالا ماجرای دستگیری چند راهزن بوده باشه که مصدق در زمان والی گری فارس برای امنیت در کشور و رشد و رونق تجارت انجام داده.
دقت کنید ایران در سال های 1299و 1300 هجری شمسی که مصدق والی فارس و بعد والی آذربایجان شده در ضعیف ترین وضعیت کل تاریخ چند هزار ساله اش قرار داشته. وبا و قحطی که تحفه حضور روس و انگلیس بوده بنا به برخی از برآوردها 8 میلیون قربانی گرفته بوده (نصف جمعیت آن روز ایران) از طرف دیگر انگلیس در قوی ترین وضعیت خودش قرار داشته. با این مصدق تنها با دیپلماسی غول انگلیس را مجاب می کنه که به بهانه دستگیری اشرار نیایند به روی مردم منطقه اسلحه بکشند. مجابشان می کنه که این کار را خود نیروهای انتظامی ایران انجام می دهند. آفرین بر درایت او!
این را هم اضافه کنم در آن هنگام اشرار محلی خیلی جنایت می کردند. در آذربایجان غربی و کردستان شخصی به نام سیمیتقو به روستاییان و کاروان های تجاری می تاخته و غارتشان می کرده. افتخار ختم غائله او را به رضا خان نسبت می دهند. اما این طور که پیداست مصدق بوده که به هنگام والی گری آذربایجان راهزن ها را سرجایشان می نشاند. بعد هم زمان جهانبانی (بابای همان نادر جهانبانی که پس از انقلاب بیخودی اعدام شد) کار سیمیتقو یکسره می شه. جالبه که همه اینها به حساب رضا خان نوشته می شه در صورتی که درایت مصدق و جهانبانی بوده که امنیت را به آذربایجان غربی بر می گرداند.
همین جهانبانی افتخار برقراری امنیت در زاهدان را هم در پرونده درخشان نظامی خود دارد.
این بزرگمرد هم به مانند اکثر بزرگمردانی که دستاوردهایشان به اسم رضاشاه نوشته می شود به دلایل واهی مورد غضب رضا شاه قرار می گیرد و به زندان افکنده می شود.
اونهایی که می خواهند مصدق را بدنام کنند چه قدر شیرین عقل تشریف دارند! نمی فهمند که با این کار دارند پهلوی ها را - خیلی بیش از اون که حقشان بود- بزرگ و نیک نام می کنند!
پی نوشت طنز: در مورد خوش قیافگی نادر جهانبانی زیاد گفته اند و زیبایی او را به مادر روسش نسبت داده اند. اما خدا وکیلی پدرش -به چشم برادر جدی - از خودش هم خوش قیافه تر بوده.
پی نوشت طنز دوم: یکی از دوستانم با دیدن عکس ها گفت : "دده نی گؤر اوغلون آل!"
اشتراک و ارسال مطلب به:
یک عده در کشور ما هستند که صبح تا شب حرف می زنند و چکیده حرفشان این
هست:"در این مملکت و در این زمانه همه دزد و کلاهبردار و قالتاق و متقلب
هستند به جز من. نه تنها از من هیچ کار نادرستی سر نمی زند بلکه خود من
سمبل و معبار سنجش درستی و صداقت و پاکدستی هستم!"
تجربه من می گوید از این افراد باید حذر کرد!
از
این آدم ها به چندین جهت به آدم ضرر می رسد.روشن ترین ضرر آن سیاه نمایی و
ایجاد بدبینی عمومی است. اما ضررهای دیگر هم دارد. از جمله آن که راحت حق
آدم را می خورند بی آن که دست آدم جایی بند باشد. چنان از خودشان در ذهن
نوچه هایشان قدیس ساخته اند که جو عمومی اجازه نمی دهد کسی بلند شود و
بگوید این یارو حق مرا خورد.
تکنیک شان هم معمولا این هست: در
مواردی که فرهنگ عامه ایجاب می کنه که یک تعریف الکی بکننداینها می آیند
راستش را می گویند تا مردم بگویند عجب راستگوست!! در موقع قرارداد و....
الکی مسایل ساده را می پیچانند و قرارداد سفت و سخت می بندند تا نشان
دهند مو لای درز کارشان نمی رود (حال آن که این محکم کاری نه به لحاظ عرفی و
نه به لحاظ حقوقی هیچ جایی نداشته باشد!)
افراد کم تجربه و کم اطلاع هم خیال می کنند این فرد خیلی کارش درسته مرید او می شوند و تاسف می خورند چرا بقیه مثل او نیستند.
کسی
از این قبیل افراد نارو می بیند به این تصور نادرست می رسد که دیگه دنیا
به آخر رسید! دست کم ایران به آخر رسید! در کل ایران یکی این درستکار بود
که این هم این قدر توزرد از آب در آمد!
این طور نیست! اتفاقا آدم ها
درستکار زیادی در همه مشاغل- در همین ایران خودمان و در همین سال 1397-
وجود دارند که اون همه هم ادعا ندارند که درستکارترین فرد زنده در این
مملکت هستند. در واقع درستکاری چنان برایشان طببعی و بدیهی می نماید که نمی
آیند در موردش سخن سرایی کنند و مخ ما را بخورند.
حالا که
صحبت به اینجا رسید این را هم اضافه کنم. هرچند ماهیتا یک کمی متفاوت است.
دیدید یک عده مرتب می گویند برای من تحصیلات و مقام و پول مهم نیست من با
پاکبان محله و..... هم سلام علیک دارم! کسی نیست بگه اگر برایت مهم نیست
اصلا چرا می آیی و این حرف را می زنی؟! کسی که برایش مهم نیست با یک نفر
حرف و علایق مشترک داشته باشد حرف می زند حرف و علایق مشترک نداشته باشد
نمی زند. صرف نظر از شغل و موقعیت اجتماعی او.
اشتراک و ارسال مطلب به:
پارتی داشتن اون قدرها که برخی خیال می کنند چیز تحفه ای هم نیست! اتفاقا
خیلی وقت ها هم به ضرر تمام می شه. هر چه هم پارتی مهم تر باشه بدتر!
این
به خصوص در بیمارستان ها بیشتر مشهود هست. برخی فکر می کنند اگر در
بیمارستانی بستری بشوند که رئیس بیمارستان یا دکتر کلیدی بیمارستان از
بستگان شان باشه دیگه شده اند اسفندیار روئین تن و هیچ بیماری ای در آنها
کارگر نمی شه!
در شهر ما و در میان خانواده هایی که دیگه شور آینده نگری
را در می آورند از نوزادی بچه را تحت فشار می ذارند که بچه حتما دکتر بشه.
بیشتر هم به خاطر این که وقتی پیر و بیمار شده اند فرزندشان در بیمارستان
آدم مهمی باشه و اینها را بیشتر تحویل بگیرند!!!!
اما چیزی که من
بارها شنیده ام این بوده که در بیمارستانی که یارو پارتی کلفتی داشته در
اثر یک بیماری جزئی طرف مرده یا عفونت گرفته و......
این را بارها شنیده بودم تا این که رفته رفته دستگیرم شد چرا این جوری هست.
وقتی
بیماری را که پارتی کلفت داره پذیرش می کنند کارکنان بیمارستان الکی
جلویش دولا راست می شوند و مجیز می گویند. اما در عمل همه حسد ها و عقده
هایشان را علیه اون پارتی کلفت در غیاب او بر سر بیمار بدیخت خالی می کنند.
اگر دکتر معالج با پارتی یارو ده سال پیش بگومگویی داشته باشه عمل این
بدبخت را به تعویق می اندازه و بدبخت را چند روز بیشتر در سی سی یو نگه می
داره. هر روز اضافه هم دست کم یک میلیون تومن خرج بر می داره و هم باعث
پیشروی بیماری می شه.
بعدش دکتر عملش را می کنه و می ره دنبال کارش. کار
نگه داری ۲۴ ساعته با پرستارها و بهیارهاست. اونها هم معمولا بیمار پارتی
را آخرین اولویت خود قرار می دهند و کمتر از بقیه به او می رسند. مراقبت
های بعد از عمل از خود عمل هم برای بهبودی مهمتره.
خلاصه کلام این
که من معمولا ترجیح می دهم اگر هم امکان دست و پا کردن پارتی برایم باشه
این کار را نکنم. نه به خاطر این که خیلی آدم خوبی هستم. بلکه به خاطر این
که از دورویی و حسد و کینه مردم ایران می ترسم. می ترسم کینه هایشان را از
یکی دیگه سر من خالی کنند!
اشتراک و ارسال مطلب به: