چهارشنبه 28 اسفند 1398
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
برخی از خانواده در ایران به گوش فرزندان خود چنان می خوانند که گویی در دنیا بقیه دشمن هستند و فقط اعضای خانواده قابل اعتمادند. این افراد به فرزندان خود می آموزند که نسبت به غریبه ها گارد بگیرند. طبعا این نگرش ایرادهای زیادی دارد و فرزند این خانواده به علت همین بسته بودن، بیشتر از همتایانش ضربه می بینند.
اما حتی در خانواده های معمولی ایرانی هم که نسبت به دیگران گارد ندارند این طرز فکر وجود دارد که در هنگام سختی ها دوستان متفرق می شوند و خانواده برای آدم باقی می ماند.
حتی این حکم کلی هم با خیلی از مشاهدات نمی خواند. اتفاقا خیلی وقت ها همین انتظار بیش از حد از اعضای خانواده باعث می شود که برای کمک پا پیش نگذارند! به طور مثال، ممکن است شما در خانه بستری باشید و نیاز به خرید داشته باشید. شاید در این موقعیت یکی از دوستان شما که حتی خیلی هم صمیمی نیست، زنگ بزند، لیست خریدتان را یادداشت کند و وقتی برای خودش خرید می کند خرید شما را هم انجام دهد و بیاورد از درب خانه تحویل دهد و برود. اما خواهر خود شما که شما را در این حال می بیند یک خاطره نفتالین زده از صندوقچه خاطرات بیرون بکشد و به بهانه آن دعوا و قهر کند. نه تنها کمک نکند بلکه اعصابتان را هم با قهر مسخره اش به هم بریزد!
این لزوما به معنی خوبی خیلی زیاد آن دوست و بدی خواهر شما نیست. از دوست انتظاری بیشتر از این نیست اما خواهر خود از خود انتظار دارد علاوه بر این که خرید را انجام دهد، غذا هم درست کند، از شما هم پرستاری کند و....
بعد می بیند خیلی سخت شد در ناخودآگاهش دنبال بهانه برای قهر می گردد تا خود را مجاب کند که به خاطر قهر کمک نکردم نه به علت تنبلی!
خلاصه یک کم پیچیده تر از آن هست که بتوان حکم کلی صادر کرد که «در هنگام سختی خانواده برتر از دوست آمد پدید»!
در قسمت دوم نوشته ام به این خواهم پرداخت که آیا در مسایل مالی لزوما مشورت با خانواده بهتر از مشورت با دوستان و آشنایان هست یا خیر؟
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل