
مانند اغلب جنگ ها، این جنگ اخیر که به ملت ایران تحمیل شد جز ویرانی و کشتار حاصلی نداشت. اما مثل همه اتفاقات بد وناگوار می توان از آن درس آموخت. به خصوص می توان در أنها تامل کرد تا نقاط ضعف خود را یافت.
در این چند روز بسیاری از هموطنان به این امر مهم (یعنی درس گرفتن از جنگ) می پردازند. نوشته های ارزشمند متعددی در فضای مجازی در این زمینه دارد منتشر می شود. پیشنهاد می کنم زمان بگذارید و آنها را بخوانید و در آنها تامل کنید. ارزش خواندن دارند.
من روی دو نکته انگشت می گذارم که کمتر به آن پرداخته شده:
1) ما در کلانشهرهایمان کمبود نیروهای امدادگر آموزش دیده داریم. باید این ضعف را با گذراندن دوره های امدادگری جبران کنیم. این امر به خصوص در تهران وتبریز بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد. دیر یا زود در هر دو زلزله ای مهیب رخ خواهد داد و نیاز به امدادگر در آنها بسیار زیاد خواهد بود. تربیت هر امدادگر مساوی خواهد بود با نجات جان چند انسان.
2) بخش بزرگی از ما ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج، ضدجنگ هستیم. در مسایل مختلف مانند اهمیت حقوق زنان، اهمیت حقوق کودکان، اهمیت حفظ محیط زیست، اهمیت حقوق زبانی و فرهنگ اقوام ایران، اهمیت تنش زدایی از روابط بین الملل و دوستی با ملل دیگر علی الاخصوص ملل همسایه همنظریم اما خود را متعلق به جریان چپ سنتی که ضدسرمایه داری و ضد سرمایه دار بود هم نمی دانیم. دیدگاه های چپ سنتی را در مورد مسایل اقتصادی ناکارآمد می دانیم. گروه های سیاسی مختلف که در درون حکومت یا در اپوزیسیون با نماد ها و پرچم های خود فعالند، کلیت خواست های مارا نمایندگی نمی کنند. هرچند در برخی موارد بخشی از خواست هایمان با برخی از آنها همپوشانی دارد. در مواقع بحرانی نظیر جنگ وقتی می خواهیم نظر خود را به طور سریع و نمادین اعلام کنیم می ترسیم که مبادا یکی از این گروه های شناخته شده ، این حرکت ما را مصادره به مطلوب کنند یا مخالفان آنها ما را به آنها منسوب کنند و بی جهت بر ما بتازند.
این بخش از بزرگ ایرانیان که من آن را مسامحا «ما» می خوانم اکثریت جامعه (حدود ۶۰ در صد) را تشکیل می دهند (تشکیل می دهیم). از سوی دیگر این «ما» شامل حدود ۷۰-۸۰ در صد در بین تحصیلکرده ها و اندیشمندان وهنرمندان .... کشور می شود. با این جمعیت عظیم و با این همه نیروی انسانی توانمند، نمادی برای خودمان نداریم که زیر آن جمع شویم و با برگرفتن آن نماد کمتر واهمه از آن داشته باشیم که سخنانمان یا موضع مان مصادره شود. این ضعف بزرگی است که امیدوارم برخی از «ما»، آن را حل کنند. این «ما» شامل عموم گرافیست ها و آهنگ سازها و ترانه سراهای برجسته کشور هم می شود. این همه هنرمندی می توانند نمادی برای این «ما» بسازند. چرا تا کنون نساخته اند؟ نمادی جدید برای مردمی با طرز فکر جدید (که «ما» را تشکیل داده اند لازم است. اکثریت ما طرز فکر و دغدغه های جدیدی دارد که شاید در سال ۵۷ موضوعیت نداشتند و اگر داشتند چندان مطرح نبودند. نمادی برای جمع شدن در لوای آن اگر داشتیم صدایمان رساتر می شد. به این موضوع فکر کنید. نمی گم همین فردا، هرکدام نمادی از آستین بیرون آوریم و «ما» را دعوت به جمع شدن زیر آن کنیم. این روش کار نخواهد کرد و نمادسازی را به ابتذال خواهد کشاند. اما یک مقدار به این موضوع فکر کنیم. شاید توانستیم آن را به خوبی بپرورانیم و سر موقع از آن استفاده کنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:


