
بعد از آتش بس، گویا حکومت شروع به اخراج افغانستانی ها نموده است. بحث در مورد مهاجران افغانستانی در فضای مجازی داغ هست. قبلا دوستان بیشتر گفتنی ها را گفته اند: (۱) این که ما با افغانستانی ها مشترکات فراوان داریم. (۲) این که حقوق انسانی مهاجران باید رعایت شود. (۳) این که نباید گذاشت کودکان معصوم افغانستانی در این پروسه ضربه ببینند. ـ(۴) این که کودکان افغانستانی خیلی نازند. من با این نظرات موافقم. اما بیشتر نمی نویسم چون که بقیه بهتر از من نوشته اند. از سوی دیگر هم گفته اند که حضور میلیون ها مهاجر افغانستانی در ایران - آن هم با این شرایط نابسامان اقتصادی و وضعیت شکننده محیط زیستی- به ضرر منافع ملی است. به خصوص به ضرر طبقه کارگری کشور است. با این نظر هم موافقم. طبقه کارگری ایران حق دارند از حضور افغانستانی ها ناخشنود باشند چون وقتی افغانستانی ها کار را با دستمزد پایین انجام می دهند ابزاری نظیر اعتصاب برای دست یافتن به حقوق و شرایط بهتر کاری از دست کارگر ایرانی خارج می شود. با حضور کارگران افغانستانی، پیدا کردن کار برای کارگر ایرانی -ولو با دستمزد پایین و با شرایط نامناسب کاری- دشوارتر می شود. به علاوه حضور افغانستانی ها با این جمعیت عظیم مترو و اتوبوس و صف نان و .... را شلوغ تر می کند.
البته هیچ کدام ازاینها به آن معنی نیست که افغانستانی ها بد هستند. نه! در یک مینی بوس که برای ۲۰ نفر ساخته شده، اگر ۴۰ نفر سوار شوند همه به سختی می افتند. ۲۰ نفری که آخر آمده اند باید خارج شوند. نه به خاطر این که آدم های بدی هستند بلکه به خاطر این که مینی بوس ظرفیت ۴۰ نفر را، ندارد.
چند سال پیش وقتی بایدن افغانستان را دو دستی تحویل طالبان داد، من هم خیلی عصبانی بودم و هم خیلی نگران. عصبانیت ام از این بود که می توانستند اندکی متفاوت تر عمل کنند تا نیروهای آزادیخواه تر افغانستان آن طور در مقابل طالبان بی دفاع نباشند و نذارند که طالبان باز هم قدرت بگیرند. عده ای ساده اندیش هم گفتند این طالبان آن طالبان قبلی نیست و خیلی نرم تر شده است. در تضییع حقوق زنان که از طالبان دوم نرمخویی ندیدم. فقط مزایای تکنولوژی و لاکچری های مربوطه زیر زبانشان مزه کرده بود!. من نگران هم بودم چون می دانستم دوباره موجی از افغانستانی ها به ایران وارد شود و فشار بر بدنه نحیف کارگری در ایران – به دلایل بالا- مضاعف گردد. در فضای مجازی هم نوشتم. دوستی فیس بوکی که از مشهد هست اما در خارج زندگی می کند، به من نقد کرد که چرا استریوتایپینگ می کنم و همه افغانستانی ها را کارگر نشان می دهم در حالی که در بین افغانستانی ها تحصیلکرده و پزشک و... هم هستند. من اون موقع حال و حوصله اش را نداشتم جواب بدهم و بی پاسخ گذاشتم. این گونه اظهار نظرها (استریوتایپینگ) در آمریکای شمالی بسیار موضوعیت دارند و افراد به همدیگر از این گونه تذکرات می دهند (باید هم بدهند). به همان سبک هم آن دوست عزیز به من تذکر داد اما این تذکر چندان در ایران، موضوعیت ندارد. تحصیلکرده ها ودانشجوهای افغانستانی در ایران آن قدر قرابت فرهنگی دارند که ادغام می شوند و درنتیجه این تذکر لازم نیست. مردم ایران پزشکان را -مستقل از ملیت و قومیت و لهجه اش- روی سرشان می گذارند. در این کمبود پرستار که کشور دچار آن هست ای کاش می توانستیم از نیروهای پرستار مهاجر افغانستانی استفاده کنیم. اما همان طوری که پرستار ایرانی از ایران مهاجرت می کند پرستار افغانستانی هم ایران را به عنوان مقصد انتخاب نمی کند! تحصیلکرده افغانستانی سر از کشورهای پیشرفته در می آورد. در اونجا، به دوستانتان تذکر دهید که همه افغانستانی ها کارگر نیستند بلکه بین شان پزشک و..... هم هست. اینجا در ایران این تذکر چندان موضوعیتی ندارد چرا که اکثریت قاطع مهاجران افغانستانی به ایران جزو کسانی هستند که تحصیلات بالا ندارند تحصیلکرده های افغانستانی عموما سر از فریمانت کالیفرنیا – یا حتی ترکیه- در می آورند نه تهران!
البته اینجا یک نکته باریک هست: وقتی کادر پزشکی مسافرت می کنند باید امتحان دهند که با استانداردهای کشور مقصد هم می توانند طبابت کنند. نمی دانم وضعیت پزشک یا پرستار یا مددکار افغانستانی که در ایران می خواهد کار کند به چه شکل هست و قوانین و روال مربوطه چگونه هستند. اگر کاغذبازی بی دلیلی و بی منطقی هست باید رفع شود چرا که هم ما در ایران کمبود نیروی پزشکی و پرستاری و مددکاری داریم و هم آنها بهتر هست شغل آبرومند متناسب با تحصیلات خود داشته باشند. راستش تا کنون هم نشنیده ام این مسئله مطرح شود. علت لابد به خطر کم بودن تعداد کادر پزشکی افغانستانی مهاجر در ایران بوده است والا درباره اش می شنیدیم. احتمالا، آن دوست فیس بوکی هم مثل خود من اطلاعی در مورد روال تایید مدرک پزشکی افغانستانی در ایران ندارد و هنگام دادن آن تذکر به این مسئله نمی اندیشید. فقط جمله معروف «استریوتایپینگ نکنید» در غرب را برای من بازگو می کرد.
در ادامه نوشته قبلی:
البته باید بگویم شنیده ام که استاد زبان فارسی افغانستانی در ایران، سرایدار شده است. جای تاسف هست اما زندگی سخت و خشن هست. کسی که استاد دانشگاه هست باید شبکه ای از دوستان دانشگاهی در کشورهای دیگر داشته باشد. در زمان عافیت، این شبکه سازی برای رشد علمی لازم هست. در هر رشته دانشگاهی اگر دانشکده ایزوله باشد آن رشته می پوسد. روابط با دانشگاهیان سایر کشورها، باعث رشد دانشکده می گردد. به علاوه هر استادی باید بکوشد که در مواردی یک مقدار معلومات خاص داشته باشد یا تحقیقات خاص داشته باشد. آن استاد محترم فارسی در افغانستان می بایست به هنگامی که در افغانستان بود با استادان دانشگاه های تهران و شیراز و مشهد، مراودات دانشگاهی داشته باشد. مثلا، بتواند در مورد گویش خاص منطقه خود در افغانستان در این دانشگاه ها سخنرانی کند. اگر در زمانی که در افغانستان استاد بود چنین می کرد، بعد از مهاجرت همان استادان دانشگاه برای او کاری مناسب تر از سرایداری تدارک می دیدند. بعید بود بخواهند او را به عنوان استاد تمام رسمی-قطعی در دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه تهران استخدام کنند! اما دست کم می توانستند شغلی مانند تدریس در مدارس غیر انتفاعی یا نظایر آن ترتیب دهند. یا به طور حق التدریسی در دانشگاه دست او را بند کنند. متاسفانه آن استاد محترم که سرایدار شده بود این کار را در زمان استادی خود نکرده بود. این موضوع درس عبرتی باشد برای استادانی که در دانشگاه خود، دوست دارند «پادشاه یک چشمی شهر کوران گردند». درهای آکادمیک را برخود می بندند تا در آن محیط بسته کیش شخصیت راه بیاندازند. (البته نمی خواهم بگویم آن استاد فارسی که اشاره کردم چنین کرده. من اصلا او را نمی شناسم و ندیده ام. ولی می خواهم تذکری بدهند به استادان جوانی که در ایران امروز استخدام می شوند و هیچ چی نشده می خواهند بساط کیش شخصیت دور خود راه بیاندازند. بدانند که روی دیگر سکه کیش شخصیت این طور خرد شدن هست. اگر خود را به زحمت نیاندازند و با استانداردهای جهانی جلو نروند پس فردا با معیارهای بین المللی چیزی نخواهند داشت که «هرجا که روند قدر بینند و بر صدر نشینند!»
پی نوشت:
به من خانم دکتر شکردخت جعفری را معرفی کردند
نقل از ویکی پدیا: شکردخت جعفری مخترع و فیزیکدان پزشکی از مردمان هزاره است که برنده جایزه مرکز فناوری ساری میباشد. او یک روش کارآمد و کمهزینه برای اندازهگیری دوز پزشکی اشعههای رادیو اکتیو ابداع کرد. جعفری در سال ۱۹۷۷ در ولایت دایکندی، ولسوالی سنگ تخت، افغانستان متولد شد.[۱] جعفری و خانوادهاش هنگام شروع جنگ شوروی در افغانستان مجبور بهترک زادگاهشان شدند و در ششسالگی خود بود که همراه با خانواده به ایران مهاجر شد.[۲] وقتی ۱۴ سالهشد، پدرش به او گفت که باید با پسر عموی خود ازدواج کند.[۳] با این حال، او توانست پدر و مادر و پسر عموی خود را راضیکند تا این ازدواج زودهنگام را لغو کنند. این بدین معنا بود که او میتواند به تحصیلات خود ادامه دهد. بالاخره جعفری موفق شد لیسانس خود را در رشته فناوریهای پرتوی دانشگاه علوم پزشکی تبریز در سال ۲۰۰۰ به پایان رساند.[۴] جعفری پس از بازگشت به افغانستان در سال ۲۰۰۳، در دانشگاه طب کابل مشغول بهتدریس شد[۲] و همزمان تحصیلات کارشناسی ارشد خود در رشته فیزیک پرتوی در آنجا به پایان میبرد. در سال ۲۰۱۰ وی برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در فیزیک پزشکی به دانشگاه ساری دعوت شد.[۳] در سال ۲۰۱۴ او در شبکه تلویزیونی فارسی من و تو، ظاهر شد و در مورد حرفه و تحصیلات خود بحث کرد.[۵] او جایزه آینده بنیاد شلومبرگر را در دومین سال تحصیلاتش برندهشد.[۶][۴] در سال ۲۰۱۵ وی اولین زن افغان شد که دکترای فیزیک پزشکی را بدست آورد.
اشتراک و ارسال مطلب به:


