بایگانی

+0 به یه ن

در دبستان یک همکلاسی داشتم که فامیلی اش راکد بود. من اولش فکر می کردم راکت هست! بزرگ شدیم و بعد از سال ها روزی با هم رستوران رفتیم. پرسیدم این فامیلی تو در بچگی برای من سئوال بود جریانش چه بود. گفت در زمان قاجار جد من مسئول بایگانی پرونده های راکد قضایی بود. برای همین به همین نام شناخته می شد و وقتی شناسنامه گرفتند این نام را انتخاب کردند. خیلی تعجب کردم چون به ما گفته بودند تا رضا شاه (اون هم نه داور بلکه رضا شاه) ایران تشکیلات قضایی نداشت. کمی پرس و جو کردم و دیدم نه تنها داشت بلکه اون قدر هم قدمت داشت که نیاز به کارمندی داشته باشد که پرونده های راکد را بایگانی کند!


در تشکیلات دیوانسالاری و بروکراسی، مفهوم بایگانی نسبتا مفهوم پیشرفته ای است. سیستم اداری از یک مقداری باید پیشرفته تر باشد که بایگانی موضوعیت پیدا کند. با توجه به سمپاشی هایی که علیه دوران قاجار نموده اند برای من  تعجب برانگیز بود  در همان زمان قاجار هم سیستم بایگانی داشته اند. یک کارمند هم برایش بوده. خیلی حرف هست ها! یعنی در زمانی که ما گمان می کنیم ملت عموما بیسواد بوده اند یک نفر باسواد را استخدام کرده اند که کار تخصصی اش بایگانی کردن بوده است. در سیستم بدوی تر اصلا نمی فهمند بایگانی چه اهمیتی دارد.  خیلی از نهادهای موازی که در سی چهل سال اخیر ایجاد کرده اند علی رغم ظاهر مدرنش، مفهوما بدوی است. اگر مسئولیت اداری در این نهادها داشته باشید باید بجنگید تا ایجاد بایگانی را به رئیس خود بقبولانید. روسا، در این نهادهای موازی عموما نمی خواهند بایگانی باشد . نمی خواهند تاریخچه پرونده ها و  مصوبات ثبت گردد. چرا؟ چون می خواهند دست شان باز باشد تا بنا به هوی و هوس آنی خود تصمیم ها را تغییر دهند. سیستم بایگانی و نگاه داری تاریخچه دست و پایشان را تا حدی می بندد. برایم جالب بود که جد دوست  عزیز دبستانی در دوران قاجار لزوم و اهمیت ایجاد بایگانی پرونده راکد را  درک کرده. از آن جالب تر این که  رییس او در دوران قاجار نه تنها  به خاطر این ابتکار عمل و نوآوری وی، او را آزار واذیت نکرده بلکه به او میدان داده که ایده خود را عملی نماید.  در نهادهای موازی که در سی چهل  سال اخیر در کشور بنا نهاده اند به ندرت چنین رئیسی  بتوان یافت. رییس تیپیکال نهادهای سی چهل ساله اخیر در ایران اگر ببیند که مدیر میانی زیر دست او ابتکار عملی از این قبیل دارد- آن هم ابتکار عملی که دست و پای او را خواهد بست- روزگارش را سیاه می کند. برخی صراحتا او را می کوبند برخی هم به ظاهر تشویقی می کنند اما به نوچه هایشان اشارت می کنند که بعدا بلایی  بر سر این مدیر میانی مبتکر بیاورید که مرغان هوا به حالش گریه کنند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر حکایت جذب هیئت علمی

+0 به یه ن

این روزها دانشکده ها مشغول جذب هیئت علمی هستند. تا چند سال پیش، گمان می کردم مطالعه رزومه برای انتخاب کافی است. اشتباه می کردم ! شما را به جان هر که دوست دارید، مراقب باشید تا افراد متوهم، خودشیفته، مظلوم نما، غرولندکن، دورو، نقاب بر چهره، ضعیف کش، متملق و..... را به عنوان هیئت علمی استخدام نکنید.

اگر ما در پژوهشگاه اشتباه کنیم و  این قبیل افراد را استخدام کنیم  چوبش را فقط خودمان می خوریم ).

اگر شما در دانشگاه چنین استخدام اشتباهی کنید- علاوه بر این که خودتان چوبش را می خورید- صدها دانشجو که با هزار امید پا به دانشگاه می گذارند ضربه ها می خورند و عقده ای های نسل بعد را تشکیل می دهند و چرخه را ادامه می دهند. به خاطر آن دانشجوی معصوم که با هزار امید وارد دانشگاه شده، مراقب باشید که فرد آزارگر و دورو ویا خودشیفته یا افسردگی-گستر یا .... را استخدام ننمایید. والا از همان دانشجوی معصوم ظرف چند سال یک هیولا خواهید ساخت بدتر از قبلی ها.

-----------

در شاخه فیزیک ذرات و انرژی های بالا، هم اکنون حدود ده بیست پست داک خیلی خوب هستند که تا دو سه سال آینده برای جذب به عنوان هیئت علمی در دانشگاه های کشور اقدام خواهند کرد. من درمورد کل کشور و کل رشته ها حرف نمی زنم. در مورد همین چند نفر سخن می گویم. ظرفیت جذب دانشگاه های برتر کشور در این شاخه هم همین حدود هست.  اگر در جذب هیئت علمی یک مقدار تامل کنید این پست داک های خوب را می توانید جذب نمایید.  افرادی که در ذهن دارم چه از لحاظ پژوهشی (سخت کوشی در پژوهش، استقلال در پژوهش، نو آوری در پژوهش، دقت نظر و پرهیز از هرگونه «سمبلکاری»)، چه از نظر مسئولیت پذیری در انجام دادن کارهای علمی-اجرایی، چه از نظر قابلیت تدریس و انگیزه بخشی به دانشجو و چه از نظر هوش ریاضی و شهود فیزیکی امتحان پس داده اند.

حضور هرکدام از آنها  در هر دانشکده ای موجب غنای آن خواهد شد.

هر کاری که به این افراد  سپرده ایم -چه کار پژوهشی، چه کار علمی-اجرایی- بدون هیچ گونه بهانه گیری یا کج خلقی به بهترین نحو و چندین مرتبه بهتر از آن چه که انتظار داشتیم انجام داده اند. 

باز هم تاکید می کنم در مورد کل کشور و کل دانشگاه ها و همه رشته ها نمی گویم. در مورد ده بیست نفر خاص صحبت می کنم. ده بیست نفر در میان حدود نود میلیون نفر در بحث های مرجع رسانه ای  مطرح نمی شوند  اما موضوع بحث من هستند! 

وقتی رسانه ها می گویند «همه» نخبه ها می روند منظورشان از نخبه ها، کل فارغ التحصیلان  ۲۰-۳۰ دانشگاه برتر کشور  در کلیه دانشکده ها هستند ومنظورشان از «همه» تلویحا حدود سه چهارم   تا چهار پنجم آنهاست. من دارم در مورد کمتر از حتی یک درصد همین نخبه ها  آن هم تنها  در رشته فیزیک  سخن می گویم نه درمورد  بقیه.

وقتی به مسئله جذب هیئت علمی در پنج شش دانشگاه برتر کشور (شریف، تهران، شهید بهشتی، تحصیلات تکمیلی زنجان و... ) می رسیم  همین ۲۰-۳۰نفر مهم ترین هستند. این دانشگاه ها قرار نیست میلیون ها نفر جویای کار را استخدام کنند. حداکثر ده بیست نفر در چند سال آینده در رشته فیزیک استخدام خواهند کرد. تمرکز من روی این افراد هست و این دانشکده ها. 

شاید برای عموم جامعه این سئوال لاینحل بنماید که این افراد با چنین پتانسیلی چرا می خواهند در ایران بمانند؟ دلیل آن به روحیات و ویژگی های اخلاقی خاص افراد در این سطح  هوشی و این سطح علمی-پژوهشی باز می گردد. اولا درونگرا هستند و به جای تبعیت از موج های مهاجرت و نظیر آن، بر اساس شرایط  و روحیات خود  برای زندگی خود  تصمیم می سازند. ثانیا، آن قدر از نظر علمی هوشی بالا هستند و اعتماد به نفس دارند که به قضاوت مردم (مبنی بر این که چون مهاجرت ننموده لابد از همتایش که مهاجرت کرده پایین تر است) وقعی نمی نهند. ثالثا، قابلیت بالای  حل مسئله در این قبیل افراد آنها را قادر می سازد که از عهده حل مسایل زندگی شخصی بهتر از یک شهروند با قابلیت ریاضی  و تحلیل  در حد متوسط  برآیند. درنتیجه برای اداره امورات  معمول زندگی، مهاجرت را تنها راه حل نمی دانند و راه های جایگزین هم می اندیشند و آنها را می یابند.  به طور واقعی (نه نمایشی)، قدرت تحلیل مسایل و حل مسئله بالایی دارند و در این کار معمولا موفق می شوند. شاید یک عده بر من خرده بگیرند و کلیشه پولدار شدن «تنبل کلاس» و بدبخت شدن شاگرد درسخوان کلاس را یادآوری نمایند. این کلیشه هم از آن کلیشه هایی است که نویسنده های چپگرای دهه چهل جا انداخته اند و مقلدان آنها در نسل بعد هم بدون این که با بازخورد گرفتن از واقعیت، تصویر خود را بازسازی کنند همان کلیشه را طوطی وار تکرار کردند. من نمی گم کسی که قابلیت حل مسئله بالا دارد لزوما میلیاردر می شود (آن هم در کشوری که میلیاردرهای امروزینش امثال بابک زنجانی و آقازاده های مربوطه هستند!). عرض کردم گلیم خود را از آب بیرون می کشند.


در نوشته بعدی بیشتر در این باره توضیح می دهم.


-----------


در نسل خود ما و نسل اندکی بعد از ما که اکنون سن بالای ۴۰ دارند، طیفی که قابلیت حل مسئله خوب داشتند عموما گلیم خودشان را از آب بیرون کشیدند. الان دیگه اون قدر دست شان به دهنشان می رسد که نه تنها خود و خانواده خود را اداره کنند بلکه دست یکی دیگه را هم به نوعی بگیرند. همین کافی است دیگه! برای ما ها همین کافی است. نمی خواستیم که بابک زنجانی بشویم.!  اما می خواستیم وقتی از سن ۴۰ گذشتیم، آشیانه ای داشته باشیم و بدون این که به ما فشار بیاید هر سال چکاپ برویم و عینک دودید  بخریم و شب عید بتوانیم به بچه های فامیل عیدی دهیم  و سر هفت سین هم یک کیلو آجیل بذاریم و.... در این حد داریم! همان که سهراب گفت: «روزگارم بد نیست،  تکه نانی دارم، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی.»

بودند کسانی که به ظاهر «قابلیت حل مسئله» هم داشتند اما باز هم نتوانستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. ولی جز اقلیتی که بدشانسی خیلی خاصی آوردند (مثلا خود یا عزیزانشان با یک بیماری یا تصادف ویرانگر ویژه روبه رو شدند) اگر نیک بنگری بقیه قابلیت حل مسئله نداشتند بلکه ادایش را در می آوردند. چند مورد از این تیپ ها را در زیر توضیح می دهم:

1) اونهایی که با خودشان فیلم بازی کردند که مادیات برایشان مهم نیست و دنبال پس انداز  و تبدیل به موقع به هارد کارنسی (طلا و ملک).... نرفتند اما بعد از ۴۰ سالگی فغان برآوردند و از دنیا طلبکار شدند که چرا تنبل کلاس از من -که نابغه کلاس بودم- جلو زد؟! نیک که بنگری  اگر قابلیت حل مسئله داشتند از همان ۲۰ سالگی هم می فهمیدند که بعد از ۴۰ سالگی که انرژی جوانی تخلیه می شود دستشان باید به دهنش برسد والا به آنها فشار خواهد آمد.  دنبال پس انداز و... نرفتند نه به خاطر این که به مادیات بی اعتنا بودند بلکه چون بلد نبودند. برعکس ادعایشان آن قدر حل مسئله بلد نبودند که بدانند در کشوری با این سطح تورم و افزایش پله ای قیمت ملک، نباید نقد ریالی نگاه داشت.

2) مردانی که هارت و پورت مردسالارانه راه انداختند و خود را از مشورت اقتصادی با شریک زندگی خود محروم ساختند. اینها هم در واقع قابلیت حل مسئله خوبی نداشتند. والا می فهمیدند که از قابلیت های ویژه همسر خود در امر اقتصاد خانواده می بایست بهره ببرند.

3) اونهایی که ادای خوب مسئله  حل کردن را با پرداختن به جزییات کم اهمیت  -که به ذهن بقیه نمی رسد-در می آوردند.  اون قدر در کشف و پرداختن به جزییات کم اهمیت  غرق می شوند که مسایل اساسی تر در مسئله را می ذارند کنار. یک حل کننده متبحر مسئله، اول از همه باید برآوردی از اهمیت هر فاکتور داشته باشد نه آن که هنرش این باشد جزئیات بی اهمیتی  را که دیگران به آن نپرداخته اند لیست کند!!! (در سریال بیگ بنگ، شلدون هم به این قبیل جزییات می پرداخت. کسی با ویژگی او در واقعیت به درجه نوبل نمی رسد. بعد از مدتی خرد می شود. سریال پیام غلط می داد.) .معمولا این افراد  به مسایل حقوقی هم گیر می دهند و با خواندن چند متن قانونی خود را وکیل اعظم اعلام می کنند (در برخی اپیزودها شلدون هم چنین کرد!). حال آن که درک نمی کنند یک چیزی داریم به نام روح قانون، چیز مهمتری داریم به نام عرف ووووووووو. یک وکیل خوب اینها را می شناسد اما کسی که ادایش را در می آورد  نه تنها نمی شناسد بلکه ناآشنایی اش را متوهمانه باشکوه می داند . (مثل همان شلدون!)

4) یک مدل برعکسش هم هست که طرف فکر می کند چون خیلی زرنگ هست با یک روش هوشمندانه انچنانی (اغلب خلاف) یک شبه به همه چیز می رسد. اما گند می زند. خوشبختانه از این جنس افراد ما در جامعه فیزیک زیاد نداریم. اگر روحیه شان چنین بود رشته هایی مثل فیزیک و ریاضی و.... را از ابتدا انتخاب نمی کردند. ولی بین مهندس ها وپزشک ها ووکلا بیشتر پیدا می شوند. در بین فیزیک خوانده ها، متوهمانی از جنس دیگر زیاد داریم.

5) اونهایی که ادای نیوتن را در می آورند. درواقع بهتر است بگویم ادای داستان های نیوتن را. نیوتن واقعی آن گیج و ویجی که به ما گفته اند نبود! اتفاقا خیلی هم حواس جمع بود!


---------

امیدوارم از این حرف من این طور برداشت نشود که وضع مملکت خوب است و مسئولان  خوب عمل کرده اند. من فقط گفتم اونهایی که به واقع قابلیت حل مسئله بالا دارند و بدشانسی خیلی خاص نمی آورند می توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. اما عملکرد بد مسئولان کشور جای خود. چهار شاهد بر بدی مسئولان  را  در پست بعدی می آورم.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به دنبال بحث های مطرح شده در مجلس در مورد آموزش زبان مادری در مدارس

+0 به یه ن

در اسفند ماه ۱۴۰۳، در پی بحث هایی که در مجلس و سپس در فضای دانشگاهی آذربایجان و کردستان در مورد آموزش زبان مادری در مدارس در گرفت  طوماری خطاب به رییس جمهور آماده کردم تا سرفرصت، جهت امضا توسط استادان دانشگاه علاقه مند، به طور عمومی در پلتفرم منتشر سازم. بیشتر که فکر کردم دیدم جمع آوری امضا  جهت جلب توجه ریاست جمهور در شرایط کنونی کشور راه به جایی نمی برد. یعنی آن قدر نتیجه ناچیز خواهد بود که ارزش آن را ندارد  که ذهن من درگیر جمع آوری امضا شود. به هر حال من این متن را تهیه کرده ام و آن را  به طور عمومی در پلتفرم هایی که در اختیار دارم، منتشر می کنم . باشد که بحثی و تاملی -به خصوص در جمع های دانشگاهی- برانگیزد.در اسفندماه ۱۴۰۳ دو طومار (یکی توسط استادان دانشگاه در آذربایجان شرقی و دیگری توسط استادان دانشگاه کردستان) خطاب به رئیس جمهور در این باره منتشر شد. در آن دو طومار، تاکید روی مسایل حقوقی آموزش زبان مادری بود. من  در متن زیر تاکید را روی جنبه هایی می گذارم -که هر چند در بین متخصصان علوم تربیتی از زاویه علوم شناختی و نیز ترویجگران علم- بسیار شناخته شده اند اما در میان عموم جامعه و حتی بین فعالان مدنی عرصه حقوق زبانی اقوام، تا حد زیادی مغفول مانده اند.  لطفا در پخش این متن مرا یاری دهید:



با توجه به بحث های طرح شده در مجلس شورای اسلامی در ۸ اسفند سال  ۱۴۰۳در مورد تدریس زبان های محلی و قومی در مدارس، ما جمعی از استادان دانشگاه ها و پژوهشگاه های کشور  مایلیم نکاتی چند را به عرض جناب عالی برسانیم.


۱- اعلام می داریم که خواستار تدریس زبان و ادبیات های قومی و 

محلی در مدارس استان های گوناگون هستیم.

۲- برعکس مطالب مطروحه  توسط نماینده دولت در مجلس، تاکید می نماییم که دانشگاه های کشور نظیر دانشگاه تبریز یا دانشگاه کردستان با همکاری  دانشگاه فرهنگیان می توانند نیروی انسانی لازم برای شروع این طرح به صورت اولیه (پایلوت) را در ظرف زمان دو یا سه ترم فراهم آورند.

۳-بر نقش مهم زبان مادری در ترویج علم و بالا بردن سطح دانش عمومی در مسایلی چون محیط زیست و حفظ میراث فرهنگی و توصیه های بهداشتی و روانشناسی و ایمنی تاکید می ورزیم. آموزش زبان محلی در استان های مختلف، این قبیل فعالیت ها را تسریع و تسهیل خواهد نمود.

۴- تدریس و پاسداشت بخشی از  ادبیات غنی زبان های محلی در مدارس به غنی تر ساختن فرهنگ عمومی ایران کمک شایان خواهد نمود. فرهنگ امروز ایران موزاییکی است از درکنار هم قرار گرفتن این فرهنگ ها.

۵- در پایان، آمادگی خود را  برای  همفکری جهت نگارش طرح  اولیه و سپس گسترش آن و نیز کمک در رفع موانع اجرایی  اعلام می داریم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مسایل حقوقی در رابطه با پی گیری تخلفات ایمنی در محل کار

+0 به یه ن

متن زیر به قلم حقوقدانی با نام مستعار «امید عدالت» است. خواندن   و به اشتراگ گذاشتن آن را قویا توصیه می نمایم:مسؤولیت حقوقی و کیفری کارمندان و مدیران دولتی و خصوصی در حوادث

==============================

🔸🔸🔸طولانی اما واجب و ضروری🔸🔸🔸

در حقوق اداری ایران (یعنی امور حقوقی سیستم اداری کشور)، اعم از بخش دولتی یا خصوصی، بیشتر امور «حداقل» با دو امضا و باز «حداقل» با مسوولیت دو نفر انجام می‌شود.

در نتیجه هر «فعل» یا «ترک فعل» که مشکل‌ساز باشد و در پی آن تخلف یا جرمی رخ دهد و یا فقط مسوولیتی حقوقی ایجاد کند، اصطلاحاً پای حداقل دو نفر گیر خواهد بود:

۱- کارشناس یا عامل مستقیم یا کسی که شخصا مرتکب فعل یا ترک فعل شده

۲- مدیر یا مدیران ارشد که از باب نظارت یا اجازه و یا صدور دستور لازم و ضروری کوتاهی یا اشتباه کردند و مرتکب «قصور یعنی کوتاهی غیر عمد» یا مرتکب «تقصیر» (عمد) شده‌اند.

🔰مثال:

1️⃣ تمام اسناد بانکی مثلا چک‌های بانکی در ادارات دولتی با امضای مدیرمالی و مدیر ارشد صادر می‌شود.

اگر اختلاسی صورت گیرد، مدیرمالی از باب ارتکاب «فعل» و مدیر ارشد سازمان لااقل از باب کوتاهی در نظارت محاکمه خواهند شد.

2️⃣ در مطالب منتشره در رسانه‌ها، خبرنگار یا نویسنده مطلب خلاف از باب ارتکاب جرم و مدیرمسوول از باب کوتاهی در نظارت مجرم هستند و مجازات می‌شوند.

3️⃣ در وام پرداختی بانک‌ها به مشتری (اگر وام خلاف باشد)، مسوول اعتبارات شعبه بانک از باب ارتکاب و به اصطلاح «مباشرت» و رییس شعبه بانک حداقل از باب قصور در نظارت قابل تعقیب هستند.

‼️ می‌بینیم که در بیشتر موارد نقش مدیر ارشد کمرنگ‌تر است و کارشناس یا کارمند مسوول امر، به عنوان خاطی شناخته می‌شود. اما...

✅نکته:

گاهی کارمند یا مسوول مستقیم در موضوعی، تصمیم دارد به وظیفه خود عمل کند و کوتاهی نکند

اما مدیر ارشد او‌ در سازمان کوتاهی یا مخالفت می‌کند.

مثلا به بهانه کمبود بودجه و اعتبار از هزینه‌کرد در امور ضروری و حیاتی و گاه مرتبط با ایمنی در سازمان خودداری می‌کند. فرض کنید کپسول‌های آتش‌نشانی سازمان را شارژ نمی‌کند و کارمند مسوول ایمنی بارها این موضوع را تذکر می‌دهد. اما کو گوش شنوا!

حال اگر آتش‌سوزی رخ دهد و‌ کپسول‌ها شارژ نباشند چه کسی باید مواخذه شود؟ و کارمند چگونه ثابت کند که به مقام بالاتر هشدار داده بود؟

🔸تازه کارمند یا کارشناس نمی‌تواند شمشیر را از رو ببندد و به مقامات بالاتر از مدیر بلافصل خود مراجعه کند. چون ممکن است مورد خشم و غضب مدیر خود واقع شود. گاهی هم مدیران ارشد هوای کارمند گزارش دهنده را ندارند و به اصطلاح او را می‌فروشند و کارمند وظیفه شناس قربانی می‌شود...

در این موارد چاره چیست؟

1️⃣ هشدار «کتبی» متعدد و تکراری اما با لحن محترمانه به مدیر ارشد و یادآوری عواقب و خطرات قانونی فعل یا ترک فعل ارتکابی

این مکاتبات حتما باید مثلا در دبیرخانه سازمان ثبت شده و تصویر ثبت شده آن (با مهر و شماره دبیرخانه) را برای روز مبادا نگه دارید.

2️⃣ در موسسات و شرکت‌های خصوصی کوچک که سیستم ثبت و دبیرخانه ندارد یا حاضر نیستند به شما رسید و شماره بدهند، بهتر است موضوع را طی پیامک یا چت در پیام‌رسان‌های معتبر مثل واتساپ (غیر از تلگرام) و ترجیحا پیام‌رسان‌های داخلی مثل ایتا که سابقه آن در صورت بروز اختلاف و حذف پیام هم قابل استعلام است، به مدیر خود یا مدیر ارشد چندین بار یاداوری کنید.

مثلا:

مدیر محترم...

با سلام و احترام

همان‌طور که مطلعید و بارها از طرف سازمان آتش‌نشانی به شرکت / سازمان / اداره تذکر و اخطار داده شده، تاسیسات شوفاژ و‌موتورخانه فاقد ایمنی و استاندارد بوده و احتمال بروز حادثه و شاید فاجعه بسیار قوی است.

لذا تقاضا دارد برای جلوگیری از هرگونه اتفاق ناخوشایند که می‌تواند مسوولیت حقوقی و کیفری برای آن مدیریت محترم ایجاد کند، دستور فوری اقدامات زیر را صادر فرمایید:

۱- ......

۲- .....

۳- .....

🔸اگر احساس می‌کنید که شرایط اداری مساعد است، رونوشت نامه را به مدیران بالاتر هم ارسال کنید.

🔸حتی اگر احساس خطر شدیدتری می‌کنید، نامه یا ایمیل یا بدون امضا و ناشناس به مدیران بالاتر سازمان ارسال کنید (اما سابقه و نسخه کاملا مشابه آن را نزد خود نگه دارید)

🛑و در نهایت اگر موضوع آن‌چنان حاد و خطرناک است، رودربایستی را کنار بگذازید و علنا و مکررا به مقامات بالاتر سازمان هشدار کتبی و ثبت شده بدهید و سوابق آن را نگهداری کنید...

مثلا در مورد نامه نمونه‌ی بالا، یک رونوشت هم به سازمان آتش‌نشانی ارسال کنید (و در دبیرخانه آتش نشانی ثبت کنید) تا آن‌ها هم بدانند شما به وظیفه مستقیم خود عمل کردید و مدیران بالادست شما در صورت بروز حادثه مقصرند!

===========================

🆘اما در صورت بروز حادثه، طبیعتا از این اشخاص باید شکایت کرد:

۱- شخصیت حقوقی سازمان (حتما حتما مورد شکایت واقع شود)

۲- بالاترین مدیر و مقام مستقر در سازمان

۳- ترجیحا یک مقام ارشد و بالاتر در نهاد بالادستی سازمان 

توجه کنیم که هنگام شکایت، ما به دنبال ایادی پایین دست نگردیم و سطح شکایت خود را به کارمندان و مسوولان پایین دست تقلیل ندهیم. اجازه دهیم مقامات بالاتر مورد شکایت در دفاع از خود اگر توانستند تقصیرات را متوجه زیردستان کنند.

تشخیص سهم و میزان مسوولیت عوامل دخیل در حادثه بر عهده مقامات قضایی و کارشناسان رسمی دادگستری مامور از سوی مقام قضایی مذکور خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درخواستی از دوستان حقوقدان

+0 به یه ن

 لطفا یک پست در این باره بذارید که اگر در اداره ای یا بیمارستانی یا دانشگاهی -اعم بر دولتی یا خصوصی- به علت عدم پی گیری هشدارهای ایمنی سانحه ای رخ بده و عده ای مصدوم بشوند یا جان خود را ازدست دهند قانونا علیه که می توان شکایت کرد؟ چه کسی در برابر قانون باید پاسخگو باشه؟. فرض کنید مامور بازدید از آتش نشانی موارد هشدار را اعلام کرده ولی ریاست ترتیب اثر نداده و آتش سوزی ای شده و یکی هم جان خود را در اثر آن از دست داده. ولی دم علیه چه کسی می تواند شکایت کند؟ در صورت محکومیت، مجازات در چه حد خواهد بود؟ همان طوری که می دانید صدها مورد از این دست در سطح شهر تهران وجود دارد. لطفا پستی بذارید تا بتوانیم در سطح وسیع همرسانی کنیم. اگر آگاهی عمومی در مورد جنبه حقوقی مسئله بالا بره روسا  کمتر به این امر بی توجهی می کنند.



پاسخ آقای مهندس باغمئشه به پرسش من :من حقوقدان نیستم ولی با تجربه ای که از ۳۰ سال کار مهندسی و ساختمانی دارم وکلی ساخت ساختمان دولتی، تجاری ، و .... مدیریت کرده ام، موارد زیر رو عرض میکنم : اول از همه موضوع طراحی ساختمانه اعم از معماری، ملزومات ایمنی مثل نرده ، حفاظ و ... ، ملزومات آتش نشانی و وو که در طراحی باید طبق استانداردهای موجود در نظر گرفته شود ، دوم اجرای صحیح طرحه که به عهده پیمانکار مربوطه هست و سوم نگهداری از این ملزومات مانند تعمیرات سر وقت و شارژ آتش خاموش کن و ... ، حال اگر حادثه ای رخ دهد ، قضاوت اینکه ایراد در کدام مرحله بوده با توجه به اسناد و مدارک موجود برعهده قاضی میباشد و برخی مواقع حکم قاضی بر اساس درصدی به عوامل یاد شده تعلق می‌گیرد و البته اگر کارفرما یا صاحب ملک هم قصوری داشته باشد از جمله عدم لحاظ مسائل ایمنی در قراردادها و یا عدم نگهداری صحیح ، آن هم درصدی مقصر شناخته می‌شود و البته همه اینها براساس گزارش کارشناسان دادگستری در هر موضوع و بوسیله قاضی تصمیم گیری می‌گردد و هر کس سهم قصور خود را از بابت دیه می‌پردازد و چون این معمولا این جرایم قتل شبه عمد محسوب می‌شود نسبت به شدت جرم رای مربوطه بصورت چند ماه یا سال زندان و پرداخت دیه صادر می‌شود مگر اینکه عمدی در کار باشد. ضمنا از بابت جنبه عمومی جرم هم اگر شکایتی نباشد حکم زندان و جریمه صادر می‌شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پدران مظلوم ما

+0 به یه ن

از زبان بسیاری از دوستان همسن و سالم در تبریز در توصیف پدرشان -به خصوص اگر همنسل پدر من بوده باشند- جمله مشابهی شنیدم «پدر من خیلی مظلومه» یا «خیلی مظلوم بود.» فکرش را که می کنم می بینم همه شان مظلوم بودند.  خیلی زحمت کشیدند که کشور را ساختند. این روزها  نتیجه زحمات پدران ما را به حساب پهلوی ها می نویسند اما واقعیت این است که بار ساختن ها، همه، روی دوش پدران مظلوم ما بود. نسل انقلاب هم تا می توانست به آنها در سن میانسالگی اش ظلم کرد. خیل عظیم پشیمانان ۵۷، از نسل مظلوم پدر من باید شرمنده باشند که نیستند و به جایش از پهلوی ها حلالیت می طلبند! هیچ وقت هم نفهمیدند که آن جلال و جبروتی که شبکه من و تو از دوران پهلوی به رخ می کشد نتیجه زحمات و دانش و هنر نسل پدران ما بود نه پهلوی! پهلوی اگر از این هنرها و جربزه ها داشت در ۴۶ سالی که در خارج زندگی می کند رو می کرد. استادان دانشگاه، صنعتگران و کارآفرینانی را که این نسل انقلاب با ظلم  و دست خالی، از ایران بیرون کردند آن سوی آب ها هم از خود جربزه نشان دادند و دوباره شکوفا شدند. فرزندانشان از خودشان هم موفق تر شدند. مثال ها فراوانند: همین خانواده ارکانی حامد (فیزیکدان)، همین خانواده پرتوی ها (فیزیکدان)، همین خسروشاهی های سرمایه دار (مثلا دارا خسروشاهی مدیر عامل اوبر شده).... اگر پهلوی ها هم از خود جربزه داشتند آنها هم  آن سو شکوفا می شدند اما ما که غیر از پروژه های شکست خورده  از آنها چیزی در این ۴۶ سال نشنیدیم.

نسل پدران ما در تبریز وقتی کودک بودند جریان ایرانشهری وابسته به پهلوی،  ادبیات و  زبان مادری شان را با ظلم از آنها گرفت. هیچ وقت یاد نگرفتند که حرف های رمانتیک بزنند.   ادبیات زبان مادری که از آنها دریغ شده بود و از-مد-افتاده نشان داده می شد. با زبان و ادبیات فارسی هم ان قدر مانوس نبودند که حرف رمانتیک به زبان فارسی در دهانشان بچرخد. درنتیجه وقتی عاشق شدند  عشق شان را با عمل نشان دادند نه با زبان. اما برنامه های رادیو و تلویزیون و سینمای فارسی یا دوبله شده به فارسی، تصویر عشق را با زبان-بازی- آن هم با زبان فارسی برای معشوق شان ترسیم می کرد. معشوق هایشان تشابهی بین مرد عاشق پیشه روی پرده سینما که به فارسی حرف های عاشقانه می زد و مرد زندگی شان نمی دیدند. توسری ها به این نسل مظلوم شروع شد. از یک طرف بار ساختن کشور را به دوش می کشیدند و از سوی دیگر بار ساختن زندگی شان را و از یک طرف توسری می خوردند که خشن  و خشک هستند چرا که زبان بازی بلد نبودند. کسی نگفت که این مرد  هرچند زبان بازی عاشقانه بلد نیست اما در موقع سختی مثل کوه پشت  همسر و فرزندش ایستاد. آن زبان-باز ها که توی سر پدر من و همتایانش  می زدند، با همان زبان بازی اعتماد به نفس زنان را در مورد توانمندی هایشان له می کردند و دستاوردهایشان را به اسم خود می نوشتند. با همان زبان بازی نقاط ضعف زنان را به رخشان می کشیدند و با زبان بازی خود را خیلی  باگذشت وفداکار نشان می دادند که چنین زنی را تحمل می کند.  اما پدران مظلوم ما دستاورد خود را هم به اسم عشق شان تمام می کردند تا او حس خوبی نسبت به خودش داشته باشد......

خلاصه این که غیر از دخترهایشان هیچ کس قدر این نسل مظلوم و زحمت کش را ندانست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هیاهویی برای هیچ

+0 به یه ن

افرادی انگشت شمار به بهانه این که طرفداران تراختور پرچم ترکیه را برافراشته اند دارند علیه پزشکیان جو سازی میکنند. 

من البته وکیل و وصی پزشکیان نیستم و قصد دفاع از او را ندارم. با این جو سازی ها نه تنها هیچ آسیبی به پزشکیان نمی رسه بلکه محبوبیت او در بین صدها هزار نفر هویت طلب آذربایجانی افزایش پیدا می کنه. 

منتهی بیم آن می رود این قبیل جوسازی ها  بهانه به دست سرکوبگران در فضای حقیقی و مجازی دهد که با پاپوش دوزی، جوان های بی نام و نشان و بی پناه  پرشور طرفدار تراختور را به بهانه برافراشتن پرچمی از هستی ساقط کنند.

برای همین عرض می کنم: برافراشتن پرچم کشور همسایه بنا به قوانین ایران جرم نیست.

یکی از جوسازان مطلبی کنایه آمیز منتشر کرده  به این مضمون که  در حالی که  هر که نماد شیر و خورشید را بر سینه بزند « داخل گونی »می کنند کسانی را  که پرچم ترکیه را «تاب میدهند» توی گونی نمی کنند. از منظر او و همفکران -خوشبختانه -نه چندان پرتعدادش، این که جوانان مملکت را به خاطر برافراشتن پرچم همسایه داخل گونی نمی کنند  چنان موضوع نگران کننده ای است که برای تقبیح آن باید پست پشت سر پست منتشر کرد! . قرار نیست هر کسی سلیقه شخصی اش را مانند قانون به بقیه تحمیل نماید و در صورت برآورده نشدن سلیقه شخصی اش انتظار داشته باشد شهروندان را داخل گونی نمایند. در  پیشخوان هتل ها و رستوران هایی که مشتری خارجی دارند پرچم کشورهای مختلف را می ذارند.

عرض کنم که استفاده از نماد شیر و خورشید هم تا جایی که تبلیغ برای نظام پادشاهی نباشد مطابق قوانین ایران جرم نیست. هر شهروند ایرانی به نشانه دوستی با کشورهای همسایه می تواند پرچم آن کشور را تاب دهد. جرمی مرتکب نشده. اگر هم به یک نماد تاریخی مثل نماد شیر وخورشید علاقه دارد بنا به قانون موجود کشور،  می تواند  از آن استفاده کند البته باید تاکید نماید که منظورش تبلیغ برای سلطنت پهلوی نیست. اگر احیانا می خواهید پرچم کشور همسایه را برافراشید و کسی به شما ایراد گرفت، تاکید کنید که قصدم، نشان دادن دوستی با ملت این کشور هست. قطعا دوستی و همدلی با مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان غیر قانونی نیست . مخالف شرع و عرف و اخلاق هم نیست. ترکیه که  حتی در ادبیات رسمی کشور، کشور دوست و برادر خوانده می شه . از کی تا حالا دوستی با مردم ترکیه جرم شده که اینها این قدر جوسازی می کنند؟!

ما می خواهیم از روابط  خارجی با همه کشورها تنش زدایی شود تا بتوانیم مناسبات معمولی اقتصادی و علمی و ورزشی وهنری و... با ملت های دنیا داشته باشیم. این جوسازان می خواهند دوستی ما با چند کشور دوست وبرادر فعلی را هم به هم بزنند. با ترکیه هم بخواهیم اره بدهیم تیشه بگیریم کی برایمان می ماند؟!

-------

همان طوری که قبلا نوشتم بین مردم آذربایجان ایران و مردم ترکیه پیوند و دوستی عمیق عاطفی و فرهنگی است. با مردم جمهوری آذربایجان پیوند و دوستی که چند مرتبه قوی تر هم هست. یک عده محدود ایرانی  در تهران و خارج (عمدتا در خارج) هستند که از این الفت و همدلی، ناخشنودند  و برای محکوم نمودن و زیر سئوال بردن این علاقه، آن را به سیاست های اردوغان یا علی اف نسبت می دهند. راستش تاجایی که من می بینم اردوغان خودش اون قدری در بین مردم آذربایجان ایران محبوب نیست که باعث پیوند باشه. کسی  را در دورو برخودم ندیده ام که عاشق چشم و ابروی اردوغان باشه. علی اف بعد از آزادسازی قره باغ محبوبیت بیشتری کسب کرده اما او هم باز اون قدر محبوب نیست که علت پیوند  عمیق باشه. اتفاقا برعکسه. یعنی مردم آذربایجان ایران نسبت به مردم جمهوری آذربایجان و مردم ترکیه حس همدلی دارند و اگر حاکمان آنها کاری در خدمت به مردم خودشان بکنه محبوب می شوند و گرنه، خیر.

دلایل خیلی زیادی  برای این پیوند عمیق هست. اول این که در سی پنج سال اخیر که تلویزیون ماهواره ای اومده بچه های اذربایجان ایران با کارتون های اون ور بزرگ شده اند، خانم های میانسالش از فشن-شو های اون ور الگو گرفته اند و پیرمرد وپیرزنانش با صدای موسیقی تلویزیون آن ور روی کاناپه به خواب رفته اند.

دوم این که کسانی که به موسیقی موغام و مسایل فرهنگی از این دست علاقه دارند برنامه های فرهنگی تلویزیون باکو را معدن گنج یافته اند.

سوم این که بیزنس های مختلف مراوده با این دو کشور همسایه و همزبان را مایه شکوفایی اقتصادی دانسته اند. زمانی نه چندان دور بزرگترین منبع درآمد آذربایجان شرقی توریست های درمانی ای بودند که از جمهوری آذربایجان می آمدند. صاحبان صنایع مراوده صنعتی با این دو کشور را برای شکوفایی اقتصادی خود حیاتی می دانند. کشاورزان محصولات خام خود را به ترکیه صادر می کنند و...

چهارم این که وقتی ما به ترکیه یا جمهوری اذربایجان می رویم فوق العاده زیاد به ما محبت می کنند. عامیانه بخواهم بگویم ما را «عزت تپان» می کنند. نمونه عرض می کنم: وقتی خاله ام برای دخترخاله ام آبستن بود مادربزرگم نزد دایی ام به ازمیر رفته بود. خانم های همسایه در ازمیر چندین پیراهن و پتو و حتی پوتین (پوتین فانتزی بچگانه مخصوص نوزاد) برای دخترخاله ام بافته بودند و هدیه داده بودند. پیرارسال هم که همین دختر خاله ام در آمریکا باردار بود خاله ام در بورسا زندگی می کرد. خانم های همسایه  باز به همان سبک چندین دست لباس و پتو برای نوه خاله ام بافتند که با خود به عنوان هدیه به دختر و نوه اش دهد. چنین محبت می کنند. محبت زنان همسایه ربطی به اردوغان ندارد. چنین محبتی را یک تبریزی  در تهران یا کرج نمی بیند. من که ندیده ام! من به جمهوری آذربایجان سفر نکرده ام اما عزیزانی که سفر کرده اند می گویند حتی از ترکیه هم بیشتر آدم را آنجا عزت تپان می کنند. مهمانی پشت مهمانی. هدیه پشت هدیه. یک وقت دیدی نصف شب با ساز و دهل آمدند و کلی هدیه اوردند!!

این را حتی فارس های بدون غرض هم مشاهده کرده اند و می گویند. مثلا در یکی از داستان های خانم گلی ترقی (رمان نویس توانمند ایرانی ساکن فرانسه) که عنوانش «اتفاق» است اشاره می شود که مادر شوهر قهرمان داستان که درسن بسیار کم از باکو به تهران مهاجرت کرده بود بعد از ۵۰ -۶۰ سال سراغ فامیل هایش را در باکو می گیرد و سری به آنها می زند. اونجا او را عملا محبت کُش می کنند از بس که خوراکی ها خوشمزه و نوشیدنی ها به خوردش می دهند و از این مهمانی به آن مهمانی می کشانند. داستان را سالها پیش خوانده ام. اگر درست یادم باشد قهرمان داستان به یک آشنای آذربایجانی (از آذربایجان ایران)  که قصد سفر به باکو دارد می گوید سراغی از فامیل های مادر شوهر من می توانی بگیری؟ او هم جواب می دهد که چرا نتوانم بگیرم ما ترک ها همگی یک فامیل بزرگ هستیم. (جوابی به این مضمون.) خانم گلی ترقی که بیغرض است این را دیده و در رمانش آورده. اما مغرضان نمی خواهند ببینند و تئوری توطئه می بافند.

ریشه پیوند عمیق که می گویم این چیزهاست نه آن چه که مغرضان می گویند و می نویسند. و چه مسخره که عده ای گمان می کنند این پیوند را با الدرم بلدرم راه انداختن و سراغ گونی گرفتن می توانند بگسلانند. آن سو محبت می کنند و عزت تپانی راه می اندازند این سو،  یک عده (البته عده ای بسیار قلیل و خوشبختانه رو به انقراض) الدرم بلدرم راه می اندازند و می خواهند زهر چشم بگیرند.


-------


در نوشته های قبلی ام تاکید کردم که تاب دادن یا نمایش پرچم کشورهای همسایه -که از قضا روابط دیپلماتیک حسنه ای با کشور ما دارند جرم نیست. بنابراین-برخلاف آن چه که برخی در فضای مجازی جو می انداختند- بنا به  قانون مملکت نمی توان به آن دسته از طرفداران تراختور که در استادیوم پرچم ترکیه یا جمهوری آذربایجان  تاب می دهند گیر داد. عده ای (البته قلیل اما پرمدعا و مدعی فرهنگسازی و فرهیختگی) انتظار داشتند با خشونت با تاب دهندگان پرچم کشورهمسایه برخورد شود. حتی اگر این عمل جرم بود -که نیست- باز هم خشونت و «توی گونی کردن» غیرقانونی بود. در دستگیر کردن مجرم حقوق قانونی و شهروندی او و خانواده اش باید رعایت شود. اگر در برخورد با دسته ای دیگر از دگراندیشان یا فعالان سیاسی و اجتماعی و مدنی، این مسایل قانونی و حقوقی رعایت نمی شود باید جلوی آن بی قانونی ایستاد. کسی که خود را-خیرسرش- فرهیخته و نویسنده و مستندساز مملکت می نامد دغدغه و شکایتش- نه از برخورد خشن با دسته ای از دگراندیشان- بلکه عدم خشونت و «توی گونی کردن» دسته ای از شهروندان هست که اتفاقا بنا به قوانین موجود کشور جرمی هم مرتکب نشده اند! واقعا که! 

بگذریم! دوستانی پرسیدند که چرا طرفداران تراختور پرچم ترکیه را برمی افرازند؟ چه بدونم؟! از خودشان بپرسید. به هر حال خودشان در جواب افترا زنان، بنری به استادیوم برده اند و صراحتا از تجزیه طلبی تبری جسته اند. هیچ کدامشان هم به این بنر اعتراض نکرد. اگر نظری عمومی تماشاگران هوادار تراختور این نبود آن کسانی را که بنر را به استادیوم برده بودند هووو می کردند. همچنان که چند روز پیش یک مداح را هووو کردند و از استادیوم بیرون کردند.  دیگه اون بنر- به- دست ها، از یک مداح حکومتی که «وصل تر» نیستند. وقتی مداح را هوووو کردند و بیرون نمودند اینها را هم می توانستند هووو کنند. اگر هووو نکردند و بین صفوف خود پذیرفتند نشانه آن هست که با محتوای بنر همدلی داشتند. والا، هیچ تعارفی برای بیرون کردن نداشتند.

واما در مورد پرچم ترکیه و اذربایجان: همان طوری که قبلا گفتم همدلی و پیوند عمیقی بین  ترک آذربایجان ایران و این دو کشور هست.  مردم آذربایجان ایران خواهان روابط  دیپلماتیک و تجاری و فرهنگی نزدیک تر با جمهوری آذربایجان هستند. این نزدیکی را برای شکوفایی اقتصادی خود لازم می دانند. همین طور از این که  برخی مسئولان و برخی فعالان محیط زیستی وابسته به جریان اصلاح طلبی، به غلط و برای «فرستادن افکار عمومی دنبال نخود سیاه»،  کاسه و کوزه مشکلات محیط زیستی را بر سر اردوغان  می شکنند ناراضی هستند. مثلا بخش ایرانی هورالعظیم را به عمد خود خشک می کنند ولی تبعات شوم محیط زیستی آن و مصیبت هایی را که بر سر مردم خوزستان می آورد به اردوغان نسبت می دهند. در شهر های صنعتی آذربایجان شرقی و اردبیل، تصفیه  فاضلاب مناسب نیست و رودخانه ها و دریاچه ها آلوده می شود.مسئولان به جای حل مشکل آسمون ریسمون می بافند و تقصیرات را بر گردن ترکیه اردوغان می اندازند! مردم آذربایجان ایران و اردبیل از این رویکرد خشمگین هستند. البته علت خشم از این سیاست، نه طرفداری از اردوغان بلکه انکار علت اصلی مشکل  و ترتیب اثر ندادن به شکایات محیط زیستی هست. من نمی دانم برای چه تراختوری ها پرچم ترکیه را تاب دادند ولی حدسم آن هست که منظورشان این بوده باشد که  دوستی آنها با ترکیه قوی تر از اینهاست که باور کنند مشکلات محیط زیستی شان -نه از مدیریت غلط داخلی- بلکه از ترکیه هست.  البته این فقط حدس من هست. منظورشان را از خودشان بپرسید (به جای این که با کسانی که می خواهند آنها در گونی شوند هم-آوا گردید!)


---------


در نوشته قبلی ام اشاره کردم که اگر برایتان جای سئوال یا تعجب هست که چرا برخی از طرفداران تراختور پرچم ترکیه یا آذربایجان را بالا می برند از خودشان سئوال کنید. پیش داوری نکنید و به انگ هایی که بدخواهانشان می زنند یا افراد نا ‌آشنا همین طوری  سرسری تکرار می کنند بسنده نکنید. اگر برایتان مهم نیست از مسئله بگذرید و ذهنتان را مشغول آن نکنید. اما اگر مهم هست از خودشان بپرسید. به صورت استفهامی بپرسید تا جواب دهند.

البته اگر یک نفر با لحن بازجویانه و خشن برود و از ایشان سئوال کند در جواب خواهند گفت اصلا «.....! حرفی داری؟!»

اگر یکی از این ترک های مقیم تهران را که عمری با گفتن جوک ترکی و سپس اضافه کردن «من خودم هم ترکم هااااااااااا!» دلقک مجالس بوده  بفرستید که چنین سئوالی کنند آنها هم از روی لج، جوابی می دهند که اتفاقا انگ ها را تایید می کند. بعدش هم آن ترک مقیم تهران یا کرج، خوشحال وخندان از این که بازجویی و اعتراف گیری اش به ثمر نشسته، بر می گردد پیش دوستان فارسش و برای خوش رقصی و خود شیرینی لاف می زند که مچشان را گرفتم و این طور هم الدرم بلدرم کردم. اولا لاف  و رجز خوانی  این افراد را باور نکنید. احتمالا نهایت الدرم بلدرم شان این بوده که سری تکان داده اند! ثانیا، واقعا فکر می کنید یک تراختوری از الدرم بلدرم دلقک مجالس فارس ها خواهید ترسید؟!

اما اگر یکی فقط از روی کنجکاوی این سئوال را  بین تراختوری ها مطرح نماید دلیل و انگیزه واقعی را خواهند گفت.

یک چیز دیگه: در تبریز، یک هموطن فارس شیرازی یا کرمانی را که نسبت به آنها پیشداوری ندارد بسیار بسیار بیشتر دوست دارند  تا ترکان مقیم تهران و کرج که آنها را سوژه ای برای به دست آوردن دل دوستان فارسشان می کنند. دسته دوم،  یک روز با گفتن جوک ترکی می خواهند در مجالس تهران خوش رقصی کنند و یک روز با رجز خوانی و الدرم بلدرم راه انداختن علیه همشهری هایشان. معلوم هست که این افراد اعتبار و احترامی بین مردم شهر خود ندارند. اما اگر یکی از شیراز یا کرمان به تبریز  برود و بگوید از فلان شهر اومدم -بای دیفالت- کلی به او محبت می کنند. من این را چند سال پیش نوشته بودم. دوستان شیرازی  و کرمانی فکر کرده بودند دارم شوخی یا تعارف می کنم. بعدش امتحان کرده بودند و دیده بودند واقعا همین طور هست.از شیرازی ها و کرمانی ها و همین طور تا حدودی از رشتی ها خوششان می آید. می گویند مودب و خونسرد و «حلیم» هستند. 

(منظور از حلیم اون غذا نیست ها! در تبریز می گن شیرازی ها حلیم هستند یعنی خوش اخلاقند.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شناخت نیروهای جامعه

+0 به یه ن

اونهایی که ادعای رهبری جنبش دارند باید نیروهای اجتماع را بشناسند. تا نشناسند کاری نمی توانند از پیش ببرند.  مطالعه واکنش طرفداران تیم تراختور در شهرهای مختلف می توانست امکان شناخت رفتارهای جمعی را در چندین شهر مهم ایران فراهم کند.

می توانستند ترکیب جنسی (زن و مرد) هوادارانی که بیرون آمدند را ببینندو بسنجند. ترکیب پوشش آنها را (با روسری یا بی روسری) بررسی کنند. شعارها را بررسی کنند. درصد افرادی را که در هر شهر جشن گرفتند با درصد ترک های آن شهر مقایسه کنند. همه اینها اطلاعاتی هستند که برای کسی که ادعای رهبری جنبش دارد از طلا ارزشمند تر باید باشد.

یادتان هست در سال ۸۸ چه طور تهرانی ها ی طرفدار جنبش سبز، سعی می کردند که از دوستان تورک خود که در تهران ساکن بودند بخواهند که همزبانان خود در تبریز و شهرهای دیگر ترک نشین را  دعوت به شرکت در گردهمایی ها کنند؟ راه حلی هم که به ذهنشان رسیده بود این بود که این دوستان دیالوگ های فیلمفارسی ها را به ترکی ترجمه کنند تا به زعم خود غیرت ترکی آنها را تحریک کنند. کلی در ادبیات سبزهای آن زمان برای همراه نمودن تبریز، از کلید واژه های «کیشیلیخ» (مردانگی) و غیرت و ...... استفاده می شد که البته هیچ حسی برانگیخت (برعکس مظلومیت مهسا امینی کرد و خدانور لجه ای بلوچ در سال ۱۴۰۱ که به شدت احساسات مردمی را در آذربایجان برانگیخت.) 

از چند هفته پیش طرفداران آذربایجانی تیم تراختور در مورد طرفداران پرتعداد این تیم در شهرهای مختلف استان های آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین و حتی بین ترکمن های شمال شرق و قشقایی های استان فارس می گویند و می نویسند. اما جالب توجه هست که کمتر اشاره ای به طرفداران تهرانی یا کرجی این تیم می شود. حال آن که تعداد ترک ها در تهران و کرج با مجموع ترک های سایر نقاط قابل مقایسه است (شاید حتی بیشتر باشد.). ولی طرفداران تراختور چندان از ترک های تهران و کرج به عنوان هوادار اسم نمی برند.  خیلی روی آنها حساب باز نمی کنند. تا حدودی روی ترک های اسلامشهر حساب باز می کنند اما نه روی ترک های تهران یا کرج. البته بعد از پیروزی تراختور در این دو شهر خبر چندانی از جشن نبود. برآورد هواداران تراختور نادرست نبود. برآورد آنها از نیروهای اجتماعی، از  برآورد متفکران جنبش سبز که گمان می کردند با سردادن ندای «تورک کیشینین غیرتی» می توانند در تبریز شور و شوقی برانگیزند درست تراز آب در آمد.خیلی از اون تیپ هایی که روزی می خواستند تبریزی ها را تحریک کنند که از جنبش سبز حمایت کنند الان  پادشاهی خواه شده اند. ظاهرشان عوض شده اما از  این نظر  که نیروهای اجتماع را نه تنها نمی شناسند بلکه حتی انکار می کنند تغییری ننموده اند. (مصداق آن کس که نداند و نداند که نداند!).

اگر اونهایی که ادعای رهبری جنبش دارند همین رفتارهای اجتماعی طرفداران  تراختور را زیر نظر بگیرند می توانند در بزنگاه های تاریخی راهکارهای موثر ارائه دهند. منتهی به خودشان زحمت چنین شناختی نمی دهند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آسمان خراش جهنمی

+0 به یه ن

سالهاست که  به علت کمبود برق در تابستان، برق ادارات چند ساعت  در روز قطع می شود. این ادارات یا باید با بی برقی بسازند و یا ژانراتور داشته باشند. ژنراتور با گاٰزوئیل کار می کند. مخزن غیر استاندارد  گازوئیل هم می تواند منبع آتش سوزی های ویرانگر  در ادارات باشد. اغلب کسانی که پست اجرایی دارند و جایی رئیس کل هستند از استاندارد ها سر در نمی آورند. عموما آن قدر هم شعور ندارند که بروند و مطالعه کنند یا به  حرف کارشناس زیر دستشان یا مامور بازدید آتش نشانی اعتنا کنند.

مخزن ها ی گازوئیل ادارات حدود ۱۰۰۰ لیتری تا ۳۰۰۰ لیتری هستند. اگر آتش بگیرند واویلا می شود. متاسفانه برخی از این مخزن ها پلاستیکی هستند که بسیار قابلیت اشتعال دارند. با گذشت سالها افزودنی های گازوئیل باعث خوردگی آن می شود و خطر اتش سوزی افزایش می یابد. 

اگر به مسئولان امر هشدار دهید که  مخزن پلاستیکی را تعویض کنند  احتمالا جواب خواهید شنید «این مخزن ده سال هست که اینجاست و اتفاقی هم نیفتاده.» جواب را در آستین داشته باشید: « چون ده سال هست که اینجاست خورده شده و  احتمال نشت و اشتعال و... در آن بالا رفته و باید زودتر عوض شود.»

 سطح بی اطلاعی در مورد این نوع خطرات، چنان وخیم هست که برخی کارمندان یواشکی می روند در کنار این مخازن سیگار هم می کشند!

اگر اطلاع یافتید که چنین مخزنی در اداره شما به کار گرفته می شود شکایت کنید و بخواهید که آن را با مخزن استاندارد جایگزین کند. با یک بار گفتن شما، عمل نخواهند کرد. احتمالا برای دست به سر کردن، خواهند گفت  که بودجه نیست! دروغ می گویند! بودجه لازم برای این کار کمتر از ۲۰ میلیون تومان هست. ادارجات دولتی هرچه قدر هم فقیر شده باشند باز برایشان هم ۲۰ میلیون تومان رقم بزرگی نیست که نتوانند خرج کنند. همه ساله در هر کدام از آنها ، ده ها برابر این رقم، حیف و میل می شود. اگر این خرج را نکنند  و آتش سوزی راه بیافتد دست کم دو سه  میلیارد تومان خسارت خواهد داشت. اگر خسارت جانی هم داشته باشد که دیگه جبران ناپذیر هست. 

باید آن قدر مطالبه کنید که بالاخره مخزن تعویض کنند. ماه ها و ماه ها و ماه ها به طرق مختلف باید مطالبه کنید تا بالاخره عوض کنند. 

برای  مخزن گازوئیل، برعکس مخزن آب، ورق گالوانیزه مناسب نیست. ورق های فلزی  ارزانتر مناسب تر هستند. هزینه زیادی نمی خواهد. لطفا این مطلب را به اشتراک بگذارید. شاید جان هایی را نجات دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!

+0 به یه ن

مشکلات کشور ما از جهل و نفهمی و فساد و طمع در رده های بالای مدیریتی ناشی می شه که آن هم از ساختار معیوب قدرت هست. یعنی ساختار  رسیدن قدرت به گونه ای است که  نفهم ترین و طماع ترین و فاسدترین ها در بالای سر افرادی قرار می گیرند که از خود آنها  بسیار فهیم تر و پاک تر هستند. بعدش هم چون ساختار، شفافیت و پاسخگویی را نمی طلبه به بقیه زور می گویند و آزارشان می دهند.

این نکته مهمی است. در رده های پایین تر مدیریتی در کشور ما، برعکس آن چه که گفته می شود دزدی و فساد و ..... زیاد نیست. رده های بالا هستند که نتیجه زحمات صادقانه آنها را پایمال می کنند. البته اونهایی که خود در غرق فساد هستند سعی دارند چنان نشان دهند که «همه» همین طورند،  تا خود را تبرئه کنند. وقتی «همه» فساد باشند که دیگه عیب فساد کم تلقی می شه. برای همین چنین وانمود می کنند. گروه مهران مدیری چندین فیلم و سریال  (مثل هیولا، رحمان ۱۴۰۰ و.....)  ساخت که جا بندازه که «همه» یا فاسدند یا هنوز فساد  زیر زبانشان مزه نکرده که بفهمند چه چیز خوبی است! با واقعیت جامعه که من می بینم این تصویر سازگار نیست. افراد درستکار و .... در رده های پایین اداری اکثریت را تشکیل می دهند اما بعضا چنان «ریز دیده می شوند» که حتی دیده نمی شوند و نتیجه آن می شود که «همه».......

حالا این را چرا مطرح کردم؟! به طور مشخص در ذهنم،  مسایل ایمنی مربوط به آتش سوزی و سقوط آسانسور بود و همچنین استاندارد آزمایشگاه ها و شرکت های دانش بنیان. می دانید که برای پایان کار دادن به ساختمان ها توسط شهرداری، باید ایمنی آسانسور و موتورخانه چک شود. این را هم می دانیم که شهرداری ها از جمله فاسدترین و رشوه گیرترین نهادهای این کشور هستند و بقیه نهاد ها به گرد پایشان هم نمی رسند. با این حال، کمتر اتفاق می افتد که مامور بازدید رشوه بگیرد و گزارش ندهد. حداقل در مواردی که من سراغ دارم چنین نبوده. هرچند مطمئن هستم شما مثال نقض سراغ دارید. بگذارید این طور بگویم که دقیق تر باشد: موارد زیادی وجود دارد که آن کارمند با حقوق نه چندان بالا، به رشوه فکر نمی کند و درست عمل می کند. هم علم مربوط به ایمنی را دارد و هم صداقت لازم را. 

درمورد گرفتن گواهی ایزو برای آزمایشگاه ها و شرکت ها هم چنین هست.

اما در موارد بسیاری که تذکرات ایمنی توسط مامور بازدید کننده داده می شود مدیران رده بالای مجموعه  تذکر را پشت گوش می اندازند  و نادیده می گیرند. اگر هم مجبور باشند به آن بپردازند سعی می کنند با رشوه و یا ساخت و پاخت یا حتی تهدید رئیس رئیس رئیس آن مامور بازدید کننده موضوع را رتق و فتق کنند. گاه رشوه ای که می دهند بسی بیشتر از هزینه ای است که برای رفع مورد ایمنی لازم بود. یعنی اگر خطر گزارش شده را مرتفع می کردند  کمتر خرج  ودردسر بر می داشت. پس چرا مدیران رده بالا، باز هم سعی دارند که از راه ناصواب و فساد آلود مسئله را رتق و فتق کنند!؟ برای این که در ذهن آن رییس رده بالا و معاونان بیشعور تر از خودش، چنین جا افتاده که  مقام او بالاتر از آن باید باشد که یک کارمند دون پایه مثل مامور بازدید ایمنی به او دیکته کند که چه کند یا نکند؟! اگر حرف او را گوش کند ابهتش پیش معاونان  از بین می رود و آن ابهت و افسانه شکست ناپذیری عنوان «هیئت رئیسه» در پیش مدیران رده پایین تر از بین می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل