چهار نگرانی من با بالا آمدن دوباره جریان دوم خرداد

+0 به یه ن


در نیمه دوم دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد، جریان دوم خرداد و اصلاحات جریانی پیشرو بود که کشور و جامعه را به پیش راند. ابدا از این که روزی به آقای خاتمی رای دادم پشیمان نیستم. آن زمان طلب جامعه همان بود.اما همین طور که زمان پیش رفت جامعه جلو رفت ولی جریان  سیاسی اصلاح طلبی درجا زدو حتی عقبگرد داشت.  در زمان آقای روحانی هم ما باز از این جریان حمایت کردیم به این امید که شاید پیشروی دوره آقای خاتمی ادامه یابد اما حمایتمان اشتباه بود. حتی همان آقای احمدی نژاد --که آن همه دانشگاهیان علیه او صفحه می گذاشتند--  از جهاتی برای دانشگاه و دانشگاهیان کم ضرر تر از آقای روحانی بود (در پستی جداگانه می نویسم که چرا چنین ادعایی می نمایم.)

الان جامعه خیلی جلوتر از این جریان اصلاح طلبان هست. به لحاظ فکری و فرهنگی من در حال حاضر اصلاح طلبان  فعلی را برای رشد فرهنگی جامعه مضرتر از جریان اصولگرا می دانم.  نگرانی هایی در این موضوع دارم که به چند مورد آن اشاره می کنم. ۱) تملق گویی حاکمان را در فضای دانشگاهی تشدید خواهد کرد. ۲) مهاجرستیزی را تشدید می کند. ۳) حرکت پیشروی حقوق زبانی را به همشهری گری کور  و سهم خواهی قومی  تنزل می دهد. ۴) اصرار بر گسست طبقاتی می نماید. 

ای کاش من اشتباه کنم و جای نگرانی نباشد. در هر حال من دانه به دانه نگرانی هایم را می شکافم و با مثال و مصداق  توضیح می دهم.


ابتدا با نگرانی اول شروع می کنم:


در زمان آقای احمدی نژاد، بنیاد نخبگان راه افتاد. هدف آن جلوگیری از فرار مغزها بود. گویا ایده بنیاد نخبگان، در زمان آقای خاتمی پخته شده بود ولی در زمان آقای احمدی نژاد اجرا شد. امکانات نسبتا خوبی هم می دادند. بخش بزرگی از مشکلات اقتصادی پژوهشگران جوان را برطرف می کرد. در زمان آقای احمدی نژاد رویکرد و رفتار مسئولان این بنیاد چنین بود که ما آمده ایم تا نیازهای نخبگان را برآورده کنیم. انصافا تلاششان را هم می کردند. بعد آقای روحانی رییس جمهور شد و از دانشگاه ندای «روحانی مچکریم روحانی مچکریم» طنین انداز گردید. چند ماه بعد از ریاست آقای روحانی برای مراسمی از سوی بنیاد نخبگان دعوت شدیم. دیدیم که اصلا اوضاع و رویکرد تغییر کرده. اگر قبلا مسئولان خودرا مکلف به رفع نیاز های پژوهشگران می دیدند این بار از پژوهشگران انتظار داشتند که بلندتر ندای «مچکریم مچکریم» سردهند!

من در مراسم عصبانی شدم و با عصبانیت بیرون رفتم و به مسئول وقت توپیدم که می خواهید یک مشت مداح متملق پرورانید یا نخبه علمی؟!

آن زمان در دنیا می گفتند که نباید فقط به هوش ریاضی اهمیت داد بلکه هوش اجتماعی  مهمتر هست. یک تبی  در دنیا راه افتاده بود که EQاز IQوالاتر هست. خدا را شکر آن تب در دنیا هم خوابید. منتهی مسئولان نهاد هایی مانند بنیاد نخبگان زود به این تب دچار شدند و طبق معمول هم در سطحی  نازل تر از کشورهای پیشرفته  در ایران اجرا کردند. هرکه را که بیشتر تملق می گفت به بهانه آن که هوش اجتماعی بالاتری دارد تشویق می کردند و روی سرو کول افراد غیر متملق می نشاندند.

امیدوارم این بساط  دوباره تکرار نشود.

در زمان آقای روحانی پژوهانه ها و .... آب رفت اما تا بخواهید به اسم هوش اجتماعی ازامثال  ما،  «مچکریم مچکریم» طلب می کردند که البته -دست کم- من ناامیدشان کردم! من به روحانی رای دادم اما دیگه جوگیر نشدم که «مچکریم مچکریم» بگویم. فوتبالیست ایرانی گل می زد اینها «روحانی مچکریم، ظریف مچکریم» می گفتند!!! حال آدم را به هم می زدند با این همه تملق!



 از آن زمان تا کنون بنیاد نخبگان فراز و نشیب های زیادی داشته و زیاد هم تغییر کرده. یک عده واقعا برایش زحمت کشیده اند. هنوز هم خوشبختانه نهادمفیدی است که گره هایی ازکار پژوهشگران جوان می گشاید.  کلا، وقتی نهادی تشکیل می شود مدتی باانرژی، خوب کار می کند بعد به دلایلی مختلفی دچار افول می شود. در این هنگام افرادی با ایده های نو باید پیدا شوند و آن را به پله بعدی رسانند. اگر چنین نکنند نهاد افول می کند. 

در ایران زمین ، متاسفانه برای بیشتر نهادهای ما این اتفاق می افتد. اما تجربه بنیاد نخبگان  مثال خوبی است که نشان می دهد که اگر عده ای افراد خوشفکر و دلسوز پاپیش بگذارند جلوی این افول گرفته می شود. بهار پارسال نوشته ای داشتم با عنوان «تاسیس بس است. کمی هم ترمیم و به روز رسانی کنیم.» از آن موقع تا کنون این موضوع جزو دغدغه های من بوده. خوشبختانه در همین مدت به یاری دوستان توانسته ایم جلوی افول برخی حرکت ها که در سراشیبی قرار داشتند بگیریم. این فرهنگ را باید در ایران مان گسترش دهیم. 


به نگرانی های بعدی در نوشته های بعدی می پردازم.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برنامه های حضوری پژوهشکده فیزیک

+0 به یه ن



۱) از علاقه مندانی که نیازهای خاص دارند به طور ویژه دعوت می نماییم که در این برنامه ها شرکت نمایند. در هنگام سخنرانی تلاش خواهیم نمود که  صدا برای کسانی که کم-شنوایی دارند قابل شنیدن باشد. کسانی که  از ویلچیر استفاده می کنند برای رسیدن به سالن همایش می توانند از آسانسور استفاده کنند. در طبقات، سرویس بهداشتی فرنگی (البته معمولی و نه مخصوص ویلچیر) موجودند. اگر نیاز خاص دیگری هست که احتیاج به هماهنگی  دارد می توانید از طریق تلفن یا ای-میل با کادر اجرایی هماهنگ کنید تا تمهیدات لازم را  حتی المقدور فراهم آورند.  در مجموع، هم کادر اجرایی پژوهشکده و هم  جوانان فیزیکدانی که در برنامه های پژوهشکده شرکت می کنند در این گونه مسایل فرهنگ بالایی دارند و خود آنها در این امر یاری رسان خواهند بود.


۲) الف- این برنامه ها  دوستدار محیط زیست خواهد بود. خواهشمندیم با نیروهای اجرایی پژوهشکده در راه این هدف همکاری نمایید تا حتی الامکان، میزان آلایندگی محیط زیست کم باشد.


ب- به منظور جمع آوری باطری‌های مستعمل، محفظه‌ای در طبقه همکف ساختمان فرمانیه تعبیه گشته است. شرکت کننده‌ها می‌توانند باطری‌های مستعمل خود و یا اطرافیان خود را از خانه و محل کار با خود همراه آورند و در این محفظه قرار دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی به زبان ترکی در مورد فیزیک ذرات بنیادی

+0 به یه ن

سخنرانی آقای دکتر عزیزی، استاد برجسته دانشگاه تهران، در مورد فیزیک ذرات و آینده صنعت و پزشکی را به زبان ترکی می توانید در لینک زیر ببینید و بشنوید:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا برای محیط زیست آذربایجان و زبان مادری می توان به آقای دکتر پزشکیان امید بست؟

+0 به یه ن

در فضای مجازی می بینم برخی از آذربایجانی های ایران امید بسته اند که آقای دکتر پزشکیان به عنوان رییس جمهور برای زبان مادری و محیط زیست آذربایجان قدم های بزرگی بردارد. اگر آقای دکتر پزشکیان، به واقع، چنین دغدغه هایی داشت در ۱۲ سالی که نماینده مجلس بود کاری می کرد! آقای مهندس شهاب الدین بی مقدار یک دوره نماینده مجلس شد و در همین دوره چند حرکت مثبت معطوف به نتیجه برای محیط زیست قره داغ (ارسباران) انجام داد. آقای دکتر پزشکیان اهل این کارها نیست. موقع انتخابات در مورد محیط زیست و تا حدی زبان مادری حرف هایی می زند که هوادارانش کلی بر آنها مانور می دهد. هر از گاهی هم که صحبت در این موضوعات به مدد فعالان محیط زیست و ان-جی-او ها  در صدر اخبار قرار می گیرد او هم چند جمله با حرارت بیان می کند که هوادارانش چنین وانمود کنند که اوست که دلسوز است و بس. بعد هم فراموش می کند و به کارهای دیگر مشغول می شود.

فردا که او رییس جمهور شود مجبور خواهد بود بنزین را گران کند. بعد هزار و یک مشکل (مانند دی ماه ۹۶ یا آبان ۹۸) برایش پیش می آید و حفظ محیط زیست و زبان مادری کامل فراموشش می شود.

اگر می خواهید برای زبان مادری و محیط زیست کاری انجام شود خودتان  کاری بکنید. دو کار مشخص را الان خدمت شما عرض می کنم که می توانید انجام دهید:

۱) درمورد زبان مادری: دانشگاه تبریز هر سال حدود ۲۰ نفر دانشجوی زبان ترکی می گیرد. برای آینده شغلی آنها کاری کنید. اگر شرکتی دارید (یا همسر شما شرکتی دارد) یا در نهادی کار می کنید بخواهید که روابط عمومی این نهاد یا شرکت با این دانشجویان قرارداد تک-پروژه ببندد تا فلان متن یا دستورالعمل یا کاتالوگ را به ترکی ترجمه نماید. یا مسابقه ای بین دانشجویان این رشته برگزار کنید و به بهترین ترجمه جایزه ای دهید.  این طوری این جوانان به تدریج وارد بازار کار می شوند. شرکت ها و نهادها هم درک می کنند که نیاز هست که برخی متن هایشان به ترکی ترجمه شود تا مردم شهر آن را بیشتر از آن خود حس کنند. 

خدمتی که این حرکت به زبان مادری -و نیز فرهنگ عمومی شهر- می کند بسی بیشتر از آن چیزی است که آقای دکتر پزشکیان و طیف فکری اش برای زبان مادری می توانند -یا میخواهند- انجام دهند.

۲) در محدوده خانه و محل کار خود در جهت حفظ محیط زیست کوشا باشید.  این را خطاب به همه گفتم اما اگر مخاطب من افرادی هم باشند که در سازمان آب یا جهادکشاورزی کار می کنند بخش بزرگی از  مشکل دریاچه اورمیه حل می شود.علت این که مشکل دریاچه اورمیه لاینحل مانده،  فرافکنی نهادهاست. هرکدام از مسئولیت شانه خالی می کند و ادعا می کند مصرف آن از حقابه دریاچه تنها ده بیست درصد هست. همین ده بیست درصدها جمع می شوند و صد در صد می گردند! اگر در آذربایجان حرکتی راه بیافتد که هر مدیری در هر نهادی بخواهد به حفظ  محیط زیست  اهتمام ورزد  آن نوع فرافکنی ها از بین می رود و مشکل دریاچه اورمیه حل می گردد. منتظر آن نباشید که آقای دکتر پزشکیان سوار بر اسب سفید با معجزه ای دریاچه اورمیه را نجات دهد.  اگر او چنین معجزه گری بود در مقام نمایندگی مجلس هم خیلی کارها برای دریاچه اورمیه می توانست بکند که نکرد. آقایان طرفداران جناب پزشکیان با لحنی مردسالارانه خطاب به یک «ناقص العقل»، به من پرخاش می کنند که نمایندگی مجلس، کار اجرایی نیست که در آن مقام بتواند کاری برای دریاچه کند. می توانست در مقام نمایندگی مجلس، کسانی را که به بهانه نجات دریاچه اورمیه بودجه گرفته بودند به پاسخگویی وادارد (که نکرد). می توانست در مقام نمایندگی مجلس طرح های پایلوت موفقی که فعالان محیط زیست محلی داشتند به گوش مسئولان برساند (که نکرد). وقتی می گویم آقای مهندس بی مقدار در مقام نمایندگی مجلس برای محیط زیست ارسباران زحمت کشیده بود  و اقداماتی مثبت انجام داده بود از همین جنس کارها بود.  همین جنس کارها می توانند ثمری در جهت بهبود اوضاع دهند. نطق های آتشین از نوع نطق های آقای پزشکیان هستند که ثمری جز مطرح شدن خود ایشان و رای آوردن ایشان ندارند.. نتیجه این می شود که کمتر کسی در خارج از آذربایجان نام آقای مهندس بی مقدار را شنیده اما نام آقای دکتر پزشکیان را از دیروز دنیا شنید!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهر بر پیشانی

+0 به یه ن

خوشحالم که آقای پزشکیان رییس جمهور شد. نه به خاطر این که اوضاع را بهتر خواهد کرد. چنان که قبلا نوشتم الان دو جناح تندرو خواهیم داشت که با هم در تندروی مسابقه خواهند گذاشت. در همان  اوایل انقلاب که اقای پزشکیان و دوستانش  حجاب را اجباری می کردند بین مردم تبریز ضرب المثلی رایج شده بود: «تهراندا دئسلر باش قیرخین تبریز ده باش کسللر.» ترجمه تحت اللفظی اش  این می شه که اگر در تهران بگویند سرها را بتراشید در تبریز سرها می برند. معنایش هم این بود که هر سختگیری که از تهران بخشنامه شود در تبریز ده برابرش را روا می دارند. حالا آقای پزشکیان که به پاستور می رود هر چه جبهه پایداری درمورد مسایلی چون حجاب اجباری شعار دهد ده  برابرش را اعمال می کند تا   ادای دینی کند به بالادستانی که مانع از ریاست جمهموری او نشدند!  بنابراین دلیل خوشحالی من امید به عملکرد ملایم تر  آقای پزشکیان نیست. دلیل ان هست که اگر آقای پزشکیان رییس جمهور نمی شد یک عده  از طرفدارانش بر سر من می ریختند و  مرا می کوبیدند که چرا از او حمایت نکرد!. حالا که  هواداران به مرادشان رسیدند فرصت آن می دانم که آیینه ای جلویشان بگیرم و بگویم در این چند هفته چه ها کردند!  اولا که  بساط دروغ پردازی وقلب واقعیت از سوی طرفداران پزشکیان بسیار گسترده بود. مثلا از زبان افراد مورد احترام مردم -از کریم باقری گرفته تا دکتر فرهاد میثمی - برای آقای پزشکیان تبلیغ کردند که خوشبختانه خود این عزیزان واکنش نشان دادند و دروغ ها را برملا ساختند. دوم این که برخی ایرادها و دیوسازی ها که از جناح اصولگرا کردند خود نشانه ای از آن بود که این افراد -که خود را اندکی لیبرال تر می دانند-   چه قدر از روح زمانه و خواست بنیادی  جنبش مهسا که  همانا حق انتخاب  سبک زندگی توسط اشخاص و شهروندان  است زاویه دارند. درواقع آن را کج فهمیده اند. به طور مشخص برای دیو سازی از  آقای جلیلی اصطلاحی چون «مهر ریا بر پیشانی  تعصب» به کار برده شد و باز نشر گردید. چه فرقی هست بین جای مهر با -به عنوان مثال- تتوی علامت فمینیسم؟ وقتی  تندروان به ترانه علیدوستی برای تتوی دستش تاختند نوشتم که او و هر شهروند حق آن را دارد که عقیده ای داشته باشد و آن را به شیوه ای که می پسندد ابراز کند. مهر پیشانی هم از این جنس است. خواهند گفت تو اینها را نمی شناسی و نمی دانی چیستند. آقای جلیلی و دوستانش را نمی شناسم اما من مهر پیشانی را می شناسم. دایی مادربزرگم هم مهر بر پیشانی داشت. عملا ما هر جمعه در خانه ایشان مهمان بودیم و روزهای خوش کودکی من در باغ انها گذشته! چه طور این علامت را نشناسم؟! آیا  مهر پیشانی او  از روی ریا بود ؟ بستگی دارد که ریا را چه تعریف کنید. دین  یک بعد اجتماعی دارد و این مهر  -چه بر پیشانی دایی مادربزرگم چه بر پیشانی آقای جلیلی- به  خاطر این بعد اجتماعی نقش بسته  نه برای رضای خدا. ( استغفرالله-خدا چه نیازی به این کارهای بندگان دارد؟! قطعا نیازی ندارد. بندگان نیاز آن دارند که به همدیگر عقاید و خط مشی شان را با علامات گوناگون نشان دهند.) دایی مادربزرگم سرمایه دار بود و جوانان چپگرای آن روزها هم -با این که مهمانی های  چرب و نرمش را از دست نمی دادند- پشتش سرش صفحه می گذاشتند و او را متهم به  ریا می کردند و مردمداری اش را عوامفریبی می خواندند! اما  این تعبیر یا از روی حسد بود یا از روی   نفهمیدن پیچیدگی های روان یک انسان.  اتهام ریا به دایی مادربزرگم که جای مهر بر پیشانی داشت قطعا  بی اساس بود. چرا این را می گویم؟ متاسفانه ایشان تصادفی کردند و مدتی هشیاری کامل نداشتند و اختیار کلام از دست داده بودند. در شرایط  ذهنی و جسمی بودند که  نمی توانستند ریا کنند. در آن شرایط دایم آیات قران را- ازحفظ- می خواندند.آن مرحوم اعتقاد  دینی قلبی داشت اما مانند هر کس دیگری دین را  تعبیر می کرد و طبعا منافع خود و خانواده اش را در این تعبیر هم لحاظ می کرد. دایی مادربزرگم سه  پسر داشت. دختر نداشت.  با توجه به شناختی که از آن مرحوم دارم فکر کنم اگر دختر داشت حقوق زنان را حتما یکی از  پایه اصلی دین تعبیر می کرد تا دخترهایش به خواست هایش برسند. سرمایه مالی و اجتماعی اش هم کمک می کرد که در قلمرو نفوذ خودش چنین تعبیری پذیرفته شود. من اسم این را ریا نمی گذارم. ریای خالص هم داریم. ریای خالص را کسانی دارند که هیچ اعتقادی ندارند اما برای منافع   تظاهر می کنند. اینها خطرناک ترند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشته خانم دکتر قاسمی

+0 به یه ن

اعتبار را خرج کردید 

سیما قاسمی 

۱۶ تیرماه ۱۴۰۳ 


همیشه گفته‌ام و باز هم می‌گویم که اعتبار امامزاده را متولی‌اش نگه می‌دارد. این مَثَل را درباره‌ی جایگاه علم در جامعه‌ی ایران به کار می‌برم. اگر دانشگاهیان و متخصصان و پژوهشگران علم، مردم را عوام فرض کردند و با الفاظی مثل پروفسور و استاد دانشگاه فلان و رییس انجمن فلان و پژوهشگر برتر کشوری و امثال اینها راه افتادند برای جمع کردن رأی برای یکی از نامزدها، خب اگر آن نامزد کاری کرد بر خلاف منافع عمومی مردم (نه دانشگاهیان) باشد بپذیرند که آن‌وقت مردم مراقب اعتماد به دانشگاهیان باشند و اگر پس‌فردا هم گفتند فلان واکسن را بزنید و فلان دارو را مصرف نکنید یا فلان محصول غذایی را بخورید، اعتماد نکنند و بگویند احتمالاً باز هم شریک قدرت شده‌‌اند. این حرفی است که در دوره‌ی کووید خیلی شنیدیم و البته بیراه نبود.  


اینکه کسی بخواهد رأی بدهد یا ندهد، در جایگاه شهروندی به خودش مربوط است، حتی اگر سعی کند رأی جمع کند یا نکند باز به خودش مربوط است ولی اگر به اسم استاد دانشگاه شریف یا دانشگاه تهران یا صنعتی اصفهان یا دانشگاه ... یا پژوهشگر برتر در ذرات بنیادی یا رییس انجمن فیزیک رفت و تبلیغ برای نامزدی کرد خب یادش باشد اعتبارش را خرج کرده است. او فقط از اعتبار خودش خرج نکرده، از اعتبار علم و دانشگاه خرج کرده. حالا اگر مردم را عوام ندانیم و صاحب‌نظر بدانیم و تصور نکنیم توده باید همیشه دنبال ما نخبه‌ها باشد، آن‌وقت می‌بینیم که با بازی قدرت، تیشه به ریشه‌ی علم در ایران زده‌ایم.‌

 

وقتی چند ماه پیش نوشتم علم مقدس و مطلق نیست و وابسته‌ی قدرت است، باید در ترویج علم به این وابستگی هم اشاره کرد و به غیرپژوهشگران دروغ نگفت، فراوان دوستان و همکاران دانشگاهی به من تاختند که این چه حرفی است و چرا در کشوری که مردمش با علم بیگانه‌اند تو این حرف‌ها را می‌زنی و مردم را می‌ترسانی. دوستان دانشگاهی امیدوارم دیگر مراقب باشید وقتی اعتراض می‌کنید مردم ضدعلم‌اند، یادتان باشد شما هم در ایجاد این نگاه (اگر درست باشد) سهیمید. منتظر نظرهای شما هستم. 

@goosan54


#قدرت #اعتمادـبه‌ـ‌‌علم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باغ مظفر

+0 به یه ن

در دهه هشتاد سریالی از مهران مدیری با عنوان «باغ مظفر» پخش می شد. سریال بانمکی بود. ماجرای زندگی یکی از خانواده های ملاک قدیم تهران بود که در باغی بزرگ در قلهک به همراه دختر و پسرش و خدمتکارشان «حیف نان» زندگی می کردند. پدر و دختر در زمان فسیل شده بودند و در دنیای خودشان سیر می کردند. باورهای پدرسالارانه  و طبقه-محور خان  سوژه طنز بود. با این که خیلی پسر-دوست بود اما مرتب برسر پسر بیچاره اش می زد و از طرف دیگر دختر از خودراضی اش می تازاند! خیلی با نمک بود. هم در آپارات و هم در یوتیوب این سریال می توانید ببینید و لذت ببرید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصوبات شورا

+0 به یه ن

اون اوایل که ریاست پژوهشکده را برعهده گرفته بودم (زمستان ۱۴۰۰) تصمیم داشتم -دست کم در اوایل کار- حتی الامکان روال های مرسوم اداری پژوهشکده را تغییر ندهم و سنت قبلی را ادامه دهم مگر این که آن روال یا سنت ایراد اساسی داشت. عموم روال ها معقول بودند. شاید دقیقا آن چه که من می خواستم نبودند اما ایراد اساسی نداشتند. من هم فکر می کردم نمی ارزد روال تقریبا معقولی را که جا افتاده -به دلیل سلیقه شخصی- عوض کنم.  طبیعی هم بود که روال های پژوهشکده معقول باشد. بالاخره شاهین دو سال ۸۵ تا ۸۷ و  از مهر ۱۳۹۳ تا ۲۵ مرداد ۱۳۹۷ رئیس پژوهشکده بود و انتظار دور از ذهنی نبود که در این مدت روال ها را معقول کرده باشد. اما یک مورد بود که  مرا برآشفت. حتی به شاهین هم تشر زدم که چه طور تو شش سال رییس پژوهشکده بودی و این روال نادرست را تصحیح نکردی؟! ماجرا این بود که وقتی شورای پژوهشکده، درخواست یکی را رد می کرد در مصوبات شورا مثبوت نمی گشت! واقعا روال غلطی است. در دوره من، چهارشنبه بعد از ظهرها که شورا تشکیل می دهیم در آخر جلسه  محتوای مصوبات را دو سه بار با اعضای شورا چک می کنیم. اگر یک مقدار موضوع حساس باشد حتی جملات کلیدی در نگارش مصوبات و نامه به درخواست کنندگان را هم با اعضای شورا چک می کنم. بلافاصله بعد از شورا فایل صوتی به مدیر اجرایی پژوهشکده می فرستم و دانه به دانه مصوبات را شرح می دهم. مدیر اجرایی شنبه صبح پیش نویس را آماده میکند. من می خوانم و با یادداشت هایم مقابله می کنم تا نکته ای از قلم نیافتد. بعد  همان روز برای امضا به اعضا می فرستیم.

دو سه روزه امضاها جمع می شود و بعد نامه های مربوطه را می فرستیم. با این دقتی که می ورزیم طبعا بر نمی تابیم که مسئله ای به اهمیت جواب رد به فلان درخواست در مصوبات نیاید.

سالیان قبل، یکی از اعضای شورای پژوهشکده ما یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوره ششم (همان مجلس اصلاحات) بود. او بود که اصرار بر رویه غلط مکتوب نکردن جواب های رد داشت. او بود که چنان بر «تجارب» ارزشمندش در نهادی  مهم چون مجلس تاکید  داشت که شاهین را هم متقاعد کرده بود که روال مورد نظر او-که گویا روال مجلس هم هست- برگیرد. آن نماینده اصلاح طلب سابق مجلس اصرار داشت که این  مکتوب  نکردن حکمت عالیه ای دارد که ما جوانک های بی تجربه که دهانمان بوی شیر می دهد نمی فهمیم. من اما گفتم که شورای پژوهشکده فیزیک نمی تواند مثل مجلس شورای اسلامی «هر دنبیلی» اداره شود. باید حساب و کتاب داشته باشد.  جوان چهل و چند ساله ای که من باشم اون قدر خنگ نیستم که نفهمم  حکمت  مکتوب نکردن چیست. وقتی مکتوب نمی شود دست رییس باز خواهد بود که مخالف نظر شورا هرکاری که دوست دارد بکند. درخواستی را که شورا رد کرده با منت گذاشتن بر سر درخواست کننده اجابت می کند و این طوری برای خودش عِده و عُده ای جمع می کند. نوچه جمع می کند. این گونه روسا  مصوبه شورا را ماه ها بعد برای امضا می فرستند. بعد از سپری شدن ماه ها، اعضای شورا یادشان می رود که چه تصویب کرده بودند. من اگر قبول کردم رییس پژوهشکده شوم دقیقا برای جمع کردن چنین بساط هایی بود. طبعا حکمت های عالیه نمایندگان مجلس (حتی همان مجلس ششم) به درد پژوهشکده ما نمی خورد.


 پی نوشت:  انصاف نیست تاکید نکنم که شاهین در همان دهه هشتاد برای معقول کردن جلسات شورای متعدد پژوهشکده و پژوهشگاه با تمام قوا جنگید. قبل از او شوراها  روالی نداشتند که خوب باشد یا بد. قبل از او شورا جایی بود که پیرمردها در آن جمع می شدند و جوک های قومیت زده و وجنسیت زده می گفتند. شاهین به تمام معنی برای تغییر آن این رویه جنگید. به او جوانک بداخلاق نا سازگار می گفتند. شاهین بود که آیین نامه ها برای روالمند کردن شوراها نوشت. این یک مورد دیگه از دستش در رفته بود. از بس که آن نماینده سابق مجلس  از حکمت عالیه که در مجلس هم استفاده میشود دم زده بود که شاهین هم خیال کرده بود لابد حکمتی در میان هست که او  در نمی یابد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی عمومی به زبان ترکی در مورد فیزیک ذرات

+0 به یه ن

همان گونه که اطلاع رسانی شده است آقای دکتر عزیزی از دانشگاه تهران روز چهارشنبه سخنرانی ای به زبان ترکی ارائه خواهند داد.

این سخنرانی ترویجی همزمان برای دانش آموزان، خانواده ها، مهندسان، پزشکان و سایرعلاقه مندان به علم و البته  برای فیزیکدانان جذاب خواهد بود.  اطلاعات بیشتر در مورد سخنرانی در زیر موجود است.  لطفا این پیام را در سطح وسیع منتشر کنید تا علاقه مندان بیشتری مطلع شوند. برنامه آنلاین و رایگان می باشد.

با تشکر

 

 یاسمن فرزان

 

سخنران: آقای دکتر کاظم عزیزی

زمان: ۶ بعد از ظهر

۶ تیرماه ۱۴۰۳

۲۶ ژوئن ۲۰۲۴ 

 

 لینک سخنرانی:

 https://www.skyroom.online/ch/schoolofphysics/colloquium

 

عنوان به فارسی:

فیزیک ذرات؛  آینده صنعت و پزشکی

 

عنوان به ترکی:

ذره لرین فیزیکی؛  صنعت و پزشکی نین گله جه یی

 

چکیده به فارسی:

در این سمینار نگاه کوتاهی به فیزیک ذرات و نقش آن در شناخت کیهانمان خواهیم داشت. سپس از کاربرد ذرات در صنعت و پزشکی خواهیم گفت و از آینده این شاخه ها حرف خواهیم زد

 

چکیده به ترکی:

بو سمینار دا  کیچیک ذره لرین فیزیکی نه عمومی بیر باخیشیمز اولوپ اونون  دنیامیزی انلامامزداکی نقشیندن دانیشاجییخ. سونرا بو شاخه نین صنعت و پزشکی دکی نقشیندن دانیشیپ بو ساحه لرین گله جه ییندن بحث الییجییک

 

 

توجه کنید که عنوان و چکیده را اندکی عمومی تر کردیم تا برای طیف وسیع تری از مخاطبان جالب باشد. در کنار فیزیکدانان، از دانش آموزان و خانواده ها و معلمان و مهندسان و پزشکان  وسایر علاقه مندان نیز دعوت می نماییم که در این برنامه شرکت فرمایند.

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همشهری گری

+0 به یه ن

ماجرایی که می خواهم تعریف کنم واقعی است. یک مرد جوانی بود از  یک خانواده ترک تبار آذربایجانی پرجمعیت در مرکز تهران. این مرد جوان رفته بود ژاپن. سخت کار کرده بود و سرمایه ای اندوخته بود. پدرش هم خیاط بود و مغازه خیاطی در مرکز شهر داشت. پسر به ایران  برگشته  بود و سرمایه گذاری کرده بود. با پدر و برادرش شریک شده بود. طبق روال نسل های قبل تواقفاتشان را مرامی و  شفاهی انجام داده بودند و طبق روال (حتی مرسوم تر) نسل قبل بعدا دعوایشان شده بود و پدر و پسر هر دو ادعا می کردند که دیگری پول آن یکی را خورده. پسر علیه پدر شکایت به دادگاه برده بود (این یکی خیلی مرسوم نیست. معمولا پدر پول پسر را می خورد و پسر هم به لحاظ فشار اجتماعی دم نمی زند). قاضی هم ترک بود. پدر از در  همشهری گری با قاضی در آمده بود که قاضی به نفع او حکم صادر کند. این هم از خوشمزگی های نسل های قبلی ایرانی است. از منظر پیرمرد قاضی ای که اولین بار هست که دیده، «همشهری» و «خودی» است پس با او می توان علیه فرزندی که «نخودی» حساب می شود متحد شد. گویا حق با پسر بوده است. واقعا پدر، مال واموال او را به تحریک یکی از برادرها بالا کشیده بود. از آن ور هم طبق معمول مادر، به دفاع از پدر، فیلم هندی بازی می کرد که چرا پدرت را به خاطر مال دنیا به دادگاه کشانده ای و حسابی روی روح و روان پسر بود. احتمالا  این اولین  بار در زندگی مشترک این زوج  بود که مادر این جوری تمام قد حق را به شوهرش می داد چون که فکر کرده اگر پسر به جای پدر در دادگاه برنده شود دختر مردم (یعنی عروسش) منتفع می شود اما اگر شوهرش در دادگاه برنده باشد  خود او (یعنی «ملکه مادر» یا «والده سلطان») منتفع خواهد شد.

خلاصه! علی رغم همشهری گری  با قاضی و فیلم بازی کردن ها و دروغبافی پدر «جهاندیده» ( که بنا به گفته شخص شیخ اجل جناب « بسیار گوید دروغ»)،   قاضی دادگاه رای به نفع پسر داد. چون شواهد و مدارک حقانیت ادعای او را ثابت می کرد.

حق-بنا به حکم دادگاه-  با پسر بود اما خدا می داند این جریان دادگاه و -بدتر از آن- فیلم هندی های مادر چه فشار عصبی بر پسر وارد کرده اند و  چند سال از عمر وی کاسته اند.

 

منظور امثال من از حقوق قومی و زبانی این گونه همشهری گری های کور نیست. منظورمان  ایجاد بستر مناسب بر رشد فرهنگی زبانی و اجتماعی است.  منظورم از «همشهری گری کور» دفاع از ظالم و متجاوز به اسم همشهری یا همزبان بودن است. چه مظلوم واقعه همشهری و همزبان باشد و چه نباشد! (اصلا من نمی فهمم وقتی که مظلوم هم خود همشهری است چه طور آن رفتار را به اسم همشهری گری می فروشند. اون دیگه همشهری گری هم نیست.  یک پله از همشهری هم پایین تر هست. معمولا انگیزه دیگری پشت پرده هست و به اسم همشهری گری می فروشند که یک کمی مقبولیت داشته باشد! مثلا در داستان بالا، احتمالا قاضی هم درک می کرده که اگر پیرمرد همزبان باشد پسر هم همزبان هست. اما از همشهری گری با پیرمرد در آمده و جلسات را به نفع پیرمرد سوق می داده تا به پسران درسی بیاموزد که اگر پدر حقشان را هم خورد نباید جسارت کرده شکایت کنند.  به هر حال، شواهد و مدارکی که وکیل  پسر ارائه کرده بود آن قدر متقن بوده که دیگه قاضی هم مجاب شده و رای به نفع پسر داده.) این نوع رفتار های بدوی باید در ایران فردا- ایران پسا رنسانس ایرانی- کنار گذاشته شود. به جای آن باید روی مسایلی مانند آموزش کودکان  به زبان مادری و غیر مادری و.... بر اساس آخرین یافته های علوم شناختی و علوم تربیتی کار کرد. این نوع فعالیت هاست که مد نظر ماست نه همشهری گری های احمقانه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل