آیا طبقه متوسط ایران به مسایل حقوق بشری حساسیت نشان می دهد؟

+0 به یه ن

برخلاف فضای مجازی، من در فضای حقیقی نمی بینم که مردم راجع به مسایل حقوق بشری حرفی بزنند و بحثی کنند. شاید بگویید مردم دنبال نان شب هستند. اون قشری که مورد نظر من هست نگرانی نان شب ندارند. همان طبقه متوسطی که در تحلیل های برخی جامعه شناسان -به خصوص تحلیلگران دوم خردادی و همفکرانشان در رسانه های خارجی-به دلیل تحصیلات بالا و نداشتن غم نان و درنتیجه امکان مطالعه و امکان سفر به خارج و ووووووو موتور محرکه جامعه در دموکراسی خواهی و حقوق بشر و.... باید باشند. اما من در همین قشر چنین دغدغه هایی نمی بینم!‌ ای کاش می توانستم بگویم که دغدغه شان روزمرگی است. اگر به جای صحبت کردن در مورد موضوع اعصاب خرد کنی نظیر نقض حقوق بشر در مورد گل و بلبل و دستور پخت فلان کیک و سرمایه گذاری در بهمان زمین صحبت می شد باز برای من قابل فهم و درک بود. اما صحبت ها حتی صورتی هم نیست! سوژه اصلی صحبت دعواهای بین شهروندان هست سر مسایل مادی پیش پا افتاده است. خواهربرادرها سر ارث، زن و شوهر ها سر مهریه و جهیزیه، همسایه ها سر جای پارک و جنگ بر سر قلمرو به هنگام ساخت و ساز، شرکا سر اختلافات کاری، همکاران اداری و دانشگاهی سر حسادت ها و نظر تنگی های گوناگون و......

بخش عمده ای از صحبت ها در مورد ازدواج هست. البته نه صحبت صورتی در مورد عشق و دلدادگی و جشن عروسی و احوالات شیرین آن. (که اگر بود باز خوب و روحیه بخش بود!) صحبت های همین طبقه متوسط با مدارک دانشگاهی دهان پر کن که به چهار گوشه دنیا هم سفر یا مهاجرت کرده اند و حتی بستگان خارجی هم دارند بیشتر در مورد ازدواج به مثابه یک معامله است که در آن عروس یک کالا محسوب می شود. اگر دختری خود را کالا نداند و تن به این نوع معاملات ندهد متمرد هست. من از تحلیلگران محترم می پرسم که آیا همین طبقه متوسط بناست که موتور محرکه برای حقوق بشر در کشور شود؟!
به نظر من باید اول جامعه مان را بشناسیم. به نظر من آن چه در فیس بوک به اشتراک گذاشته می شود ابدا معرف جامعه ما نیست. معرف طبقه متوسط هم نیست. اگر بخواهیم از طریق فیس بوک طبقه متوسط را بشناسیم احتمالا ما هم به این نتیجه خواهیم رسید که حقوق بشر و.... دغدغه اصلی طبقه متوسط هست. اما در فضای حقیقی که با همین طبقه متوسط حشر و نشر می کنی می بینی اصلا از این خبرها نیست!
شاید ۱۰-۱۵ نفر دوست و آشنای صمیمی من وشما با موتور محرکه مورد نظر تحلیلگران قرابت هایی داشته باشند اما بقیه طبقه متوسط را از این وادی فرسخ ها دور می بینم. مشاهده شما از طبقه متوسط در فضای حقیقی (نه مجازی) چیست؟
قصدم ابدا تقبیح طبقه متوسط نیست. قصدم فقط روشن شدن ابعاد گوناگون واقعیت موجود جامعه هست تا در تحلیل ها وتصمیم گیری هایمان راه به خطا نرویم. اگر طبقه متوسط به این وضعیت رسیده تقصیر خودش نیست. به خاطر کمبود آزادی برای فعالیت های جمعی است. به خاطر بی ثباتی و عدم احساس ثبات اقتصادی است. به خاطر قوانین ارث و.... نامتناسب با واقعیات و نیازهای روز جامعه هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا طبقه متوسط دنبال پوپولیسم نمی رود؟

+0 به یه ن

در ده -پانزده سال اخیر به وفور  از تحلیلگران دوم خردادی و  از کسانی که نظرات آنها را تکرار می کنند شنیده ایم که طبقه فرودستان به دنبال تبلیغات و سیاست های پوپولیستی می روند اما طبقه متوسط ایده آل های متعالی تری دارد و به آزادی و حقوق بشر و... می اندیشد و گول سیاست های پوپولیستی را نمی خورد. آیا به واقع چنین هست؟!

دور وبر خود را که می نگرم طبقه متوسط را در عمل خیلی هم در قید و بند ایده آل های متعالی حقوق بشری و آزادی نمی بینم. البته  در بین طبقه متوسط هستند کسانی که به  چنین ایده آل هایی پایبندند اما چند درصد؟! فکر کنم قبلا تعریف کرده ام که من وقتی در چهارم ابتدایی بودم به خانه مان دزد زد. تقریبا همه دوروبری ها که از طبقه متوسط بودند در گوش پدرم می خواندند که از چند نفر که قبل از آن به خانه مان رفت و آمد داشتند (از طبقه کارگری) شکایت کند تا در کلانتری از آنها اعتراف بگیرند. حتی من که کودکی بیش نبودم می دانستم منظور از اعتراف گرفتن در کلانتری، شلاق هست. پدرم مقاومت کرد و گفت هرگز.  تنها به خاطر پایبندی به حقوق بشر هم گفت هرگز. اما اکثریت همان طبقه متوسط این  پایبندی  او را نشانه ضعفش می دانستند. هیچ کدام از طبقه کارگری که دوروبرمان بودند پدرم را به شکایت اهل شخص خاص دعوت نمی کردند. می دانستند که خودشان هم قربانی خواهند شد. چون نقض حقوق بشر را در کف خیابان با پوست و گوشت حس کرده بودند و می دانستند چه طعمی دارد.

چیزی که در دور و بر عیان هست آن هست که طبقه متوسط هم مثل طبقه فقیرتر  بیشتر گرفتار روزمرگی است تا اندیشیدن به جایگزین متعالی تر برای شرایط کنونی . در هر دو طبقه استثناِئاتی هستند که  ورای روزمرگی اندیشه های متعالی تر دارند. از بین همین استثناها باز عده ای که در عمل به ایده آل هایشان پایبند می مانند حتی کمترند.اما از این جهت تفاوت زیادی بین طبقه متوسط و طبقه فقیر نمی بینم.
۲۰ سال پیش به خاطر ماهواره اندکی تفاوت فرهنگی و تفاوت دیدگاه بین این دو طبقه  به وجود آمده بود اما آن هم از بین رفت. از جلوی آپارتمان های مسکن مهر که می گذرید می بینید اغلب شان در بالکن دیش ماهواره دارند. تفاوتی با محلات اعیان نشین از این جهت ندارند.

گفته می شود در آستانه انتخابات در  محلات فقیر کاندیداها گونی سیب زمینی و .... پخش می کنند و به این روش پوپولیستی رای مردم را می خرند. طبعا در محلات طبقه متوسط با گونی سیب زمینی رای نمی شود خرید . اما آیا به معنای متعالی تر بودن طبقه متوسط هست؟ 
چند مثال می زنم تا ببینید چگونه  رای و نظر طبقه متوسط  را با روش های پوپولیستی (و صد مرتبه مخرب تر از سیب زمینی ) تغییر می دهند؟

۱) مجوز ساخت و ساز غیر اصولی:  در کوچه های تنگ و باریک شهرهای بزرگ همین طبقه متوسط خانه ویلایی قدیمی شان را تخریب نموده اند و ساختمان های بلند ساخته اند بدون آن که  کوچه و زیرساخت هایش کشش این جمعیت را داشته باشد. خیلی  هاشون هم دعا گو هستند که مسئول مربوطه در شهرداری کارشان را راه انداخته و مجوز صادر کرده. درآستانه انتخابات ریاست جمهوری  سال  ۸۴  صاحبخانه ما در شمال شهر تهران یکی از این دعاگوها بود که به اتفاق خاندان جلیله رفت به شهردار وقت (آقای احمدی نژاد)  رای داد.

۲) مسئولان آزمایشگاه های پزشکی  و یا تحقیقاتی «دعاگو» می شوند وقتی که  مسئولان در مورد پساب و پسماند آزمایشگاهی مته به خشخاش نگذارند.


مثال ها فراوان هستند. به نظرم خیلی جایی ندارد که طبقه متوسط برای خود نوشابه ای باز کند که ایده آل ها یا  فهم سیاسی یا اجتماعی ای بالاتر از طبقه فقیرتر از خود دارد.  خیلی با هم فرق نداریم. خیلی برای هم طاقچه بالا نذاریم! تحلیلگران وابسته به جناح های مختلف سیاسی که برای این طبقه و آن طبقه نوشابه باز می کنند بیشتر دنبال «تفرقه بیانداز و حکومت کن» هستند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درود بر صنف معلم

+0 به یه ن

از صنف معلم ها در ایران خوشم می آد. اتحاد و همبستگی شان را تحسین می کنم. این که در کنار هم می ایستند و مطالب صنفی شان را علی رغم همه فشار های امنیتی پیش می برند قابل ستایش هست. در زندگی روزمره هم خانم معلم ها مرتب به هم راه حل های مفید می آموزند. ساده ترین نمونه اش اینه که وقتی تور ارزان کیش و قشم و.... می یابند همدیگر را خبر می کنند و با هم سفر می روند. همین اتحاد باعث شده که از کسانی که به لحاظ درآمد وضعیت مشابهی با آنها دارند سبک زندگی معلمها اعیانی تر و به لحاظ اقتصادی استوارتر باشد. هر از گاهی که به معلم ها زمین برای ساخت خانه داده اند اون قدر عرضه داشته اند که آن را به سر وسامانی برسانند و صاحب خانه شوند. این قبیل کارها شعوری برای همکاری می خواهد که متاسفانه در بین همه قشرهای کشور ما وجود ندارد. 


 حقوق استادان دانشگاه بیش از حقوق معلمان هست. اما معمولا ١٠ تا استاد یک دانشکده به اندازه ١٠ نفر معلم یک مدرسه نفوذ اجتماعی ندارند در صورتی که علی الاصول می توانستند چندین برابر معلم ها نفوذ اجتماعی داشته باشند. دغدغه مهم بسیاری از استادان کشور ما از پیر وجوان این هست که صبح تا شب خود را با پزشکان مقایسه می کنند و به در آمد و منزلت اجتماعی آنها غبطه می خورند!! حالا درسته هم به پزشک و هم به استاد دانشگاه "دکتر" گفته می شود اما جنس کار ما استادان به جنس کار پزشکان شباهت زیادی ندارد. نوع خدماتی که پزشک به جامعه می دهد از جنسی است که برای مردم بسیار ملموس هست ومنزلت اجتماعی آنها را بالا می برد.  

چند وقت پیش یکی از دانشجویان بادی به غبغب انداخت وبا لحن بچه ای که می خواهد به رخ بکشد چه قدر از مسایل "آدم بزرگ ها"سر در می آورد گفت"منزلت پزشکان به خاطر پول هست. چون ماشین مدل بالا سوار می شوند مردم به آنها احترام می گذارند" آدم های تنبل می خواهند برای مسایل پیچیده جواب ساده بیابند. تقلیل مسایل به پول و مدل ماشین هم از آن جواب های ساده هست که بسیار مورد پسند افراد تنبل و راحت طلب هست. پسرهای تنبل که دوست دختر ندارند خیال می کنند هرکسی یاری دارد در سایه مدل ماشین اوهست! انکار نمی کنم که با ماشین مدل بالا می شه طیف خاصی از دختر ها را اصطلاحا بلند کرد اما اون طیف خاص زن زندگی نمی شوند! مردانی هم که زن زندگی یافته اند عموما در آغاز زندگی زناشویی، ماشین مدل بالا نداشته اند. 

 ببینید من اگر بچه مریض به بغل داشته باشم و دکتر حاذقی را ببینم با همه این غرور و هارت و پورتم تا کمر جلویش خم خواهم شد! فرقی هم برایم نمی کند این پزشک از خط واحد پیاده می شود یا از بوگاتی ولامبورگینی! اون هم حرف مزخرفی هست که مردم جلوی هر کسی ماشین مدل بالا دارد خم می شوند. در همین تبریز خودمان اتفاق افتاده که دختری عاشق پسری شده از ثروتمند ترین پزشک شهر ده ها بار ثروتمند تر اما خانواه دختر به سختی مخالفت کرده اند. چرا؟! چون گفته می شد حدود صد و پنجاه سال پیش اجداد اون پسر از راه تجارت تریاک به ثروت رسیده اند. (بگذریم که ١٥٠ سال پیش اصلا تجارت تریاک را عیب نمی دانستند. خود امیر کبیر مدافع آن بود. همین خانواده تاتا در هند هم از همین تجارت به ثروت رسیدند.) نمونه های این جور مقاومت در تبریز خومان در مقابل ثروتی که منبع آن مشکوک هست کم نیست.اما همان آدم ها جلوی پزشک جماعت فروتنی می کنندچون فکر می کنند پزشکان خدمتی بی جایگزین به مردم انجام می دهند.

 از بحث مان دور نشویم! اگر استادان به جای مقایسه مع الفارق خود با اطبا ، از صنف معلمان همبستگی و مطالبه حقوق صنفی می آموختند، نه تنها حال و روز دانشگاهیان به از آن می شد که الان هست وضع مملکت هم بهتر می شد.وزنه ای در جامعه می یافتندودر مناسبات قدرت حرفی برای گفتن داشتند. الان صنف مداحان در کشور، بیش از استادان نفوذ اجتماعی دارند و در مناسبات قدرت سنگین ترند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شادی های کوچک در دسترس

+0 به یه ن

در کشور ما سه دسته هستند که جلوی شادی های کوچک و بی آزار و کم خرج مردم را موضع می گیرند:


 ١- متعصبان مذهبی. از قرار معلوم تا چند دهه پیش در جامعه تعداد این افراد زیاد بود. در سالهای اخیر تعداد شان خیلی کمتر شده. مذهبیون جامعه ما در دهه های اخیر لقمان وار، از گشت ارشاد ادب آموخته اند و دیگه کمتر در زندگی دیگران تجسس می کنند و شادی های اطرافیان را به کامشان تلخ می نمایند. اما هنوز گروهی هستند که همان رویه را ادامه می دهند. متاسفانه قدرت زیادی هم دارند و غم و اندوه بسیار هم به وجود می آورند.

 ٢- افرادی که خودشان را خیلی شیک می دانند (برخی شان هم به واقع شیک هستند) و وقتی با تفریح های ساده مردم مواجه می شوند، "واه واه واه" سر می دهند. از ته دل دعا می کنم مسافرت بلند مدت یا مهاجرت به پاریس و لندن و وین و ژنو نصیب این افراد شیک شود! چون وقتی به این شهر ها می روند می بینند دلخوشی های اصلی مردم شیک ترین شهرهای دنیا هم چیزی نیست جز کارهایی در ردیف همان کارهای مردم کوچه بازار ایران که "واه واه" شان را بر می انگیخت!. در نتیجه فیس وافاده شان می خوابه و کمتر به مردم کوچه بازار ایران گیر می دهند. 

 ٣-افرادی که خود را خیلی عمیق و متفکر می دانند و دلخوشی های ساده مردم را سطحی می دانند و تحقیر می نمایند.


 بسیار مفتخرم که جزو هیچ کدام از این سه دسته نبوده ام و نیستم و نخواهم شد. اگر جزو هر کدام از این سه دسته هستید پیشنهاد می کنم که برای امتحان هم که شده چندی از این پوسته در آیید و ببینید زندگی چه قدر شیرین تر و راحت تر می شود! اگر به شما بد گذشت اون وقت بر گردید به همان رویه قبلی. 


 کرونا که شروع شد دسته دوم و سوم ، در دور وبر من یارگیری بیشتری کردند و تندرو تر شدند. من آگاهانه سعی کردم همرنگ کسانی که شروع کرده بودند به مردم کوچه بازار گیر دادن، نباشم. اجتناب کردم که با کسانی که مردم را نفهم و .... می خواندند هم-آوایی کنم.این تصمیم از روی خوبی و مهربانی من نبود! پیش بینی می کردم این افراد پس از یکی دو ماه بیش از کرونا از همین تحقیر مردم ضربه خواهند دید و به افسردگی دچار خواهند شد. پیش بینی من درست از آب در آمد. همه آنها که در این زمینه تند رفتند به لحاظ روحی داغون شده اند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چشم و همچشمی در برگزاری مراسم سوگواری موقوف!

+0 به یه ن

امروز فضای مجازی پر بود از فیلم ها و مطالب راجع به تشییع جنازه باشکوه خانم پرستاری در خرم آباد که از کرونا فوت شده است.
روحش شاد و یادش گرامی!
اما تشییع جنازه باشکوه به چه دردی می خورد؟ ای کاش آن عزیز یک پرستار گمنام در خرم آباد می ماند اما می ماند!

اگر واقعا کادر درمانی کشورمان را عزیز می داریم،
با رعایت فاصله اجتماعی و توصیه های بهداشتی مربوطه در سلامت این عزیزان زحمتکش و فداکار
بکوشیم.

🍀@minjigh

اگر خدای ناکرده در شهر شما یکی از کادر درمانی از کرونا فوت کرد شمارابه خدا تلاش نکنید مراسمی باشکوه تر از مراسم خرم آباد برگزار کنید.

چشم و همچشمی بین شهری تان را بذارید برای یک کار سازنده تر و کم خطرتر.

خود همان کادر درمانی دارند تقریبا التماس می کنند مراسم سوگواری را تا کرونا هست برگزار نکنید چون که بدترین جا برای انتقال ویروس هستند!

این نوع مراسم
به نام کادر درمانی است اما به کام کرونا!

حالا منهای قضیه خطر انتشار کرونا، چشم همچشمی برای کش دادن و گسترش مراسم سوگواری یکی از مزخرف ترین و احمقانه ترین چشم و همچشمی هاست.

جامعه ما به شادی و تفریح کم خرج احتیاج دارد نه سوگواری طویل مدت رنگین و پرهزینه.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اصالت خانوادگی

+0 به یه ن

یادمه از زمانی که نوجوان بودم و به اقتضای سن ایده آلیست، از افراد جاافتاده تر دوروبر، از مدرسه گرفته تا جمع خانواده گسترده زیاد می شنیدم که «آدم که همسن شما می شه فکر می کنه همه آدم ها برابرند اما یواش یواش که سنش بالا می ره به این نتیجه می رسه که اصالت یه چیز دیگه است!»


الان من ۴۳ سال سن دارم. سن الان من از سن اون موقع کسانی  که چنین نظری می دادند بیشتر است. می خواهم جسارتی بکنم و نظر خود را در این مورد بنویسم. درسته که خیلی از افراد که سن شان بالا می ره یواش یواش چنین عقایدی پیدا می کنند اما این به دلیل عاقل تر شدن و پخته تر شدن یا  مشاهدات و تجارب فراوان نیست! 
خودشان به جایی می رسند که فکر می کنند از این که هستند امید  رشد و بالندگی بیشتر (حالا در هر زمینه ای که برایشان مهم و ارزشمند هست) ندارند. به این معنی  از آینده ناامید می شوند و به زور می خواهند در گذشته برای خودشان افتخارات بتراشند. تلویحا خود را در زمره «اصیلان» قرار می دهند و برای خودشان در ذهن شان امتیازات ویژه قایل می شوند. «مشاهدات و تجاربی» که ادعا می کنند شواهد این تز برتری اصالت خانوادگی است یک سری قضاوت های کاملا بایاس شده است!
مثلا اگر یکی که او را زمره غیر اصیلان قلمداد کرده اند آشش را هورت بکشد و غذایش را با ملچ مولوچ بخورد سزاوار تحقیر و سرزنش هست. اما هورت کشیدن و ملچ مولوچ  اعضای خانواده های اصیل اصلا شنیده نمی شود!

اگریک نفر «اصیل» به همسرش خیانت کند اشکال زیادی ندارد اما وای به روزی که یک «غیر اصیل» چنین کند! چه قدر در مورد ربط این خیانت به نداشتن اصالت بالای  تریبون می روند و سخنرانی می کنند!

اگر سر جهیزیه و  مهریه و ارث و میراث و  نظایر آن در خانواده های «اصیل» قشقرق به پا شود از آداب اصالت است!‌اما همین قشقرق در خانواده های غیر اصیل عیب و عار هست و شاهدی دیگر بر این که از افراد غیر اصیل بیش از این نمی توان انتظار داشت.
.......

خلاصه!‌امیدوارم در هر سنی که هستیم آن قدر برای خود امکان و رشد و بالندگی در آینده متصور باشیم و آن قدر آرزوها و چشم اندازها و افق های وسیع برای آینده مان ببینیم که لازم نباشد خودمان را مفاهیمی نظیر اصالت خانوادگی  یا افتخار به استخوان های پوسیده پدرمان گول بزنیم و مشغول  و دلخوش سازیم.  

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حرف حساب

+0 به یه ن

در مورد هیچ کدام از این مشاهدات و تاملات  که در زیر می آورم اصرار و تعصبی ندارم. سیاست معمولا پیچیده تر از اینهاست که به این سادگی بتوان از آن سر درآورد. اما حرف حسابم اینه: اول متن را بخوانیم بعد قضاوت کنیم و نظر دهیم. وقتی می بینیم مد شده و مردم فلان موضع را در برابر بهمان رویداد گرفته اند عجله نکنیم که حتما ما هم در نظر دادن از بقیه عقب نمانیم. باور کنید اغلب همان مردم هم نخوانده و مطالعه نکرده و با اطلاعاتی حتی کمتر از من و شما دارند دراین مسابقه نظردهی شرکت می کنند! بیشتر اوقات هم همه مان با هم اشتباه می کنیم و جمیعا تصمیمات نادرست بر اساس این اشتباه می گیریم! مثال های تاریخی اش در ۴۵ سال اخیر فراوانند!
متن "برنامه همکاری های جامع ٢٥ ساله چین و ایران" را خواندم. جا به جا به مسایل محیط زیستی اشاره شده بود.

از جمله آن که:

"
در صفحه یازده آن، تولید کود و برق از زباله های شهری آمده است.

در صفحه شش هم همکاری در زمینه محیط زیست آمده است.
در صفحه چهارده از تثبیت گردوغبار حرف می زنه.
در همان صفحه چهارده وقتی از محل هایی که قراره چینی ها در آن سرمایه گذاری کنند اسم می بره نام ماکو را هم می آره.
در صفحه ١٥ هم ازتولید سلول خورشیدی صحبت می کنه. از طرح های کشاورزی هم می گه

در صفحه ١٦ هم از فن آوری کاشت با آب شور می گه که با توجه به وضعیت دریاچه اورمیه برای ما مهمه.

درادامه صفحه ١٦ از جنگل کاری و مراتع هم می گه.
"

بر کاغذ و در ظاهر که این قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین چیز بدی نداره. قراره چین در ایران سرمایه گذاری کنه. به خصوص قراره ناحیه مکران و چابهار را رو بیاره. قراره راه آهن ایران را توسعه بده و.... اینها علی الاصول همه خوبند. اما این که در عمل چی از آب در می آد به این بستگی داره که چه قدر خواهندگذاشت متخصصان و کارشناسان دلسوز و مردمی خود ما به پروژه ها نظارت کنند و ببینند چه طور اجرا می شه. می بینم که یک عده این قرارداد را با ترکمنچای مقایسه کرده اند. مقایسه به ده ها دلیل مع الفارق هست و مهمترینش اینه که زمانی که ترکمنچای امضا شد مردم ایران عموما بیسواد و ناآشنا به پیشرفت های روز دنیا بودند. با این سطح بیسوادی عملا دستان شاهان قاجار هم بسته بود و خیلی بهتر از آن نمی توانستند عمل کنند. ( با غیظ و غضب، قرارداد ترکمنچای را ننگین خواندن هم شعار و خودنمایی ای بیش نیست. باید مسایل را در ظرف خود دید و سنجید! باید سیر تحولات و رویداد هایی را که به آن قرارداد منجر شد را در ظرف خود سنجید و آن گاه نظر داد. از صد نفر که با بغض می گویند «قرارداد ننگین » و به شاهان قاجار فحش می دهند و نفرین می فرستند یک نفر هم از یک کدام از رویداد های منتهی به قرارداد ترکمانچای اطلاع ندارند. ) به هر تقدیر، الان وضعیت کاملا برعکس زمان قاجار هست. جمعیتی باسواد و آشنا به پیشرفت های دنیا داریم. اگر در مناسبات به طیف های مختلف ایرانی اعتماد لازم باشد این قرارداد و هر قرارداد مشابهی به نفع منافع ایران خواهد بود چرا که دلسوزان خود وطن جلوی هر گونه سو استفاده را می گیرند. اما اگر مردم باسواد ایران نامحرم تلقی شوند هر قراردادی به ضرر کشور تمام خواهد شد.

 متاسفانه روشنفکران ایرانی بدون مطالعه متن و بدون اندیشه ورزی باز شروع کرده اند به اظهارنظرهای شعارزده دگماتیک. درست همان طوری که چهل سال پیش دانشجویان چپگرا و .... شعار "مرگ بر آمریکا" می دادند. به جای آن که مطالعه کنندتا آمریکا را بشناسند و ببینند از چه دریچه ای وارد بشوند بیشترین نفع را از روابط نصیب ایران را می کنند و کمترین ضرر را می بینند.
حالا هم دقیقا همان رویکرد را علیه چین دارند.
طبعا هر کشوری دنبال منافع خودش هست. کسی که برای رضای خدا نمی آید با ما یا هر کشور دیگری قرار داد ببنده.

اما این ماییم که باید حواسمان باشه که از این قرارداد بیشترین نفع به کشورمان برسه.
در صفحه یازده قرارداد، تولید کود و برق از زباله های شهری آمده است.

در صفحه شش هم همکاری در زمینه محیط زیست آمده است.
به نظرم الان شبکه تشکل های محیط زیستی کشور باید متحد تر بشوند و از دولت بخواهند که نقش نظارتی شان را بر اجرای قرارداد بیشتر رسمیت دهد.گروه تشکل های وطنی فعالتر باشند و بیشتر تعامل کنند از قرار داد نفع بیشتری حاصل می شه و ضرر کمتری


در بندهایی از قرارداد هم صحبت از حمایت از استارت اپ ها و همچنین توسعه گردشگری شده.

اون هایی که ابتکار عمل دارند شاید از این فرصت بهره ببرند و بتوانند کاری ترتیب دهند که اقتصاد خانواده شان را سر و سامان دهد.

در ایران ما ، افرادی که ابتکار عمل دارند کم نیستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مردم دانا یا امیر دانا یا.....؟

+0 به یه ن

در سال های اخیر این نقل قول منسوب به امیرکبیر خیلی در فضای مجازی جلب توجه کرده:

«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد...»

این قبیل نقل قول ها زیاد منجر به بحث شده. برخی هم گفته اند قضیه «مرغ و تخم مرغ» هست. اما نظر من این هست که چیزی که هر شهر ودیار می خواهد فعالان مدنی دانا و دلسوز هست. منظورم از دانا هم این هست که دانش موضوعی را که می خواهد بین مردم ترویج کند تا حد قابل قبولی داشته باشد و مهمتر از آن، دانش ارتباط برقرار کردن با مردم را داشته باشد. بیان مطالب به گونه ای که مردم گوش فرا دهند و احیانا قبول کنند خود دانش خود را می طلبد. دلسوزی و صبر و حوصله فراوان هم می طلبد.
اصلا هم قضیه «مرغ و تخم مرغ» نیست! چنین فعالان مدنی هم مردم را دانا می سازند و هم راه را نشانشان می دهند که حاکمان دانا برگزینند.
فرق یک کشور مانند سوئد با کشوری مثل روسیه  هم در همین هست. در سوئد فعالانش راه ارتباط با مردم را می یابندو آنها را آموزش می دهند و روز به روز افق های دید مردم بالا می رود. در روسیه  اینتلجنسیا صبح تا شب در مورد نفهمی مردم داد سخن می دهند و آنها را فحش باران می کنند. 

اگر به اندازه کافی فعال مدنی دانا و دلسوز داشته باشیم خیلی از مشکلات اجتماعی مان و به دنبال آن مسایل کلان تر مان حل می شود.
البته در مورد فعال مدنی هم مثل همه چیز فیک و باسمه ای اش هم هست. اونهایی تا یک سازمان یا ستاد را می توانند تیغ بزنند و نمایش های رنگین راه بیاندازند تعریفش را میکنند اما تا اون ستاد یا سازمان به مشکل مواجه می شوند منتقد دوآتشه آن. اسم اینها را من فعال مدنی نمی گذارم.
 فعال مدنی واقعی بهانه نمی آورد. فعال مدنی با ابتکار عمل راه خود را پیدا می کند. فعال مدنی راستین دنبال این که پیشنهاد های غیر عملی اما دهان پرکن دهد نیست! فعال مدنی راستین با وجود محدودیت های موجود راه حلی می اندیشد ولو این که راه حل هایش برای افراد ظاهربین جذابیت نداشته باشد.  این در بسته شود دنبال در دیگری می گردد. دنبال این که مصاحبه جنجالی کند  نیست. اتفاقا از هر حاشیه و جنجالی گریزان هست تا بتواند بماند و بسازد. اگر اندکی ساخته باشد حیفش می آید با جنجال سازی شرایطی فراهم آورد که مجبور شود نیمه کاره رها سازد.


پی نوشت:  یکی از مشکلات عمده که فعالان مدنی درایران از آن رنج می برند برخورد مردمی هست که خود را از بقیه مردم بالاتر می دانند. مدام در گوش فعالان می خوانند: «فایده نداره!» با لحن تحقیر می پرسند «برای این مردم تو داری خودت را خسته می کنی ؟! فایده نداره این مردم آدم بشو نیستند.» این حرف ها بیشتر ازشون انرژی می گیره تا هر مانع دیگه.  خلاصه اگر یارشان نیستیم دیگه بارشان نباشیم. اتفاقا تنها راهی که فایده داره همینه و بس. راه های دیگه بیراهه هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق یک میلیارد دلار با ۲۸ میلیارد دلار و یک تریلیون دلار

+0 به یه ن

[In reply to مینجیق]
دستگاه تبلیغات رسمی چنان شاد و شنگول از وضع نابسامان کرونایی در ایتالیا و اسپانیا گزارش می دهد که انگار خودشان فتح خیبر کرده اند!
نمی فهمم زجر انسان ها -چه در آمریکا باشد چه در کامرون چه در چین چه در ایران- چه جای خنده مستانه دارد.


الغرض! تا یک هفته دیگر تعداد بیماران در ایتالیا و اسپانیا روند نزولی پیدا خواهد کرد.
در ایران هم می رفت که روند نزولی شروع شود.
مردم در عید خیلی مراقب بوده اند. تا جایی که می توانستند رعایت کرده اند. اما حالا درصد بزرگی از آنها مجبور شده اند، برای یک لقمه نان حلال بیرون بیایند.
در ایتالیا دولت ٢٨ میلیارد دلار برای حمایت از کسب وکارهایی که از قرنطینه آسیب خواهند دید اختصاص می دهد.
با توجه به این که قیمت ها در ایتالیا حدود سه چهار برابر ایران هست و جمعیت آن حدود ٦/٨ ایران، معادل این بودجه برای ایران می شد حدود هفت میلیارد یا بیشتر.

اما در ایران تنها یک میلیارد دلار به این منظور اختصاص داده شده. هفت میلیارد و یک میلیارد خیلی تفاوت دارند. به اندازه همه کسانی که مجبور می شوند برای کسب وکار بیرون بروند تفاوت دارند!

با این روند شیوع کرونا در ایران به این زودی ها روند نزولی نخواهد داشت. دیگه نمی دونم اونهایی که در مورد وضعیت وخیم در ایتالیا غلو می کردند و شادی می کردند به چه چیز دل خوش خواهند کرد!

(ترامپ هم گفته یک تریلیون دلار اختصاص می ده. اون هم به نظرم لاف زده. سنگ بزرگ نشانه نزدن است. یک تریلیون دلار خیلی زیادهست حتی برای آمریکا. اگر می گفت دویست سیصدمیلیارد دلار باورم می شد. مگر این که پول بدون پشتوانه چاپ کنه یا قرض بگیره که هر دو تبعات منفی مهلکی خواهند داشت. دیگه جهان از لحاظ اقتصادی تک قطبی نیست که این قبیل کارهای آمریکا جواب بده. یک جایی تق کار در می آد!)
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هشیار باشیم که خشم مان را برسر که خالی می کنیم

+0 به یه ن

از وقتی وبلاگستان دایر شده یک عده هم پیدا شده اند که با نام های جعلی در صفحات شخصی این و آن با فحاشی و بد وبیراه عقده هایشان را خالی می کنند. قبل از وبلاگستان زمانی که هنوز تلفن ها کالر-آی-دی نداشت اسلاف این عده زنگ می زدند خانه دیگران فحش می دادند.

اما من اینجا نمی خواهم راجع به این عده حرف بزنم. من می خواهم راجع به یک پدیده نوظهور که همزمان با قرنطینه کرونا شروع شد صحبت کنم. مردم ما قبل از آمدن کرونا هم به دلیل وقایع آبان ماه و سپس سرنگون سازی هواپیمای مسافربری خشمگین بودند  ولی این سو مدیریتی که باعث انتشار بیش از حد کرونا شد و عدم تخصیص بودجه درخور برای مقابله با کرونا مردم را بیش از پیش خشمگین کرده است. (ایتالیا٢٨ میلیارد دلار برای  جبران زیان اقتصادی که به واحدهای اقتصادی بر اثر کرونا وارد می شود اختصاص خواهد داد. ایران چه خواهد کرد؟!)

مردم ما خشمگین هستند و حق دارند که باشند. اما به گونه ای که عده ای از مردم خشم خود را بیرون می ریزند به نظر این حقیر هم به خود آنها آسیب می زند، هم به خانواده آنها و هم به جامعه.
عده ای صبح تا شب در فضای مجازی به همراه دوستان و همفکرانشان در حال نفرین و فحش دادن هستند. من درباره آدم های فحاش عقده ای که کاری جز فحاشی بلد نیستند حرف نمی زنم! اتفاقا این افراد که مورد نظر من هستند افراد بسیار محترمی هستند که تا یک ماه پیش به ندرت زبان به دشنام و نفرین می گشودند.
ابتدا نفرین هایشان فقط شامل  مسئولان رده بالا یا مروجان نوعی از خرافات بود که انتشار کرونا را تسریع می کند اما کم کم دایره خشم شان وسیع تر شده. دیگه رئیس یک شعبه فرعی از بهمان بانک در فلان کوچه هم از نظر شان شده جزو مسئولانی که مسبب بدبختی های ما هستندو درنتیجه سزاوار توهین و فحش و نفرین!!!
از آن سو هم قشرهایی نظیر دستفروش و ... که برای سیر کردن خانواده مجبور به خروج از خانه هستند  هدف نفرین و فحش شده اند.

این روش ابراز خشم مخرب هست. اگر ما بخواهیم با فساد وتباهی مبارزه کنیم نیاز به اتحاد بین همه اقشار داریم.
وقتی صبح تا شب با دوستان و همفکران علیه بقیه اقشار مردم فحاشی کنیم کجا می توانیم به چنین اتحادی دست یابیم؟

به علاوه این همه ابراز خشم در فضای مجازی آدرنالین بدن مان را می برد بالا، خشم مان را برروی اهل خانه می ریزیم. تحمل قرنطینه خانگی خود به اندازه کافی سخت هست. تحمل همسر/فرزند/پدر/مادر/خواهر/برادر و.... که دایم کج خلقی می کند در قرنطینه خانگی دشوارتر خواهد بود. 
اگه این طور پیش بره بعد از اتمام کرونا اون قدر ملت درگیر اختلافات خانوادگی خواهند شد که وقت و انرژی ای برای حل ریشه ای مشکلات ومبارزه با فساد نخواهد ماند!

می دانم همگی خشمگین هستیم. حق هم داریم که باشیم! اما تا در قرنطینه هستیم خشم خود را با روش های مانند ورزش و رقص و یوگا و .... تخلیه کنیم نه با فحاشی علیه اقشار گوناگون.

اونهایی که به این نوع فحاشی ونفرین می کنند اسم کار خود را "آگاهی بخشی" می نامند و طوری وانمود می کنند که گویی یک رسالت ملی برای این "آگاهی بخشی" دارند. باید به آنها گفت: "عزیزم! این کاری که می کنید فحاشی است! با اطلاق "آگاهی بخشی" به آن، زحمات آگاهی بخشان واقعی را لوث نکنید."

🍀@minjigh 
در لینک زیر مبالغی که کشورهای مختلف برای مقابله با لطمات اقتصادی کرونا اختصاص داده اندبرشمارده شده اند:


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل