آیا تقصیر خود مردم هست؟-قسمت اول

+0 به یه ن


حدود بیست و پنج سالی است که یک عده از دکترهای علوم انسانی ساکن ایران، که برای خودشان بروبیایی راه انداخته اند و مریدهایی دور خود جمع کرده اند، در جراید و در فضای مجازی و یا در کتاب هایشان     حول و حوش اصطلاح عامیانه "خلایق هر چه لایق" تئوری هایی بافته اند که نتیجه اش این می شود که مردم ایران لایق حکمرانانی که از این بهتر کشور را اداره کنندو رفاه و صلح و آرامش خاطر برای شهروندان  به ارمغان بیاورند نیستند.

یک عده از مردم عادی هم روزانه با مواجهه با بی نظمی ها یی که  به ظاهر  مردم، خودشان به دست خودشان، درست می کنند با جمله بندی های عامیانه تری همان حرف را می زنند.

راستش یک مقدار کنکاش که می کنیم و دقیق تر و عمیق تر می نگریم می بینیم بسیاری از همان نابسامانی ها که به ظاهر مردم عادی به وجود می آورند یا به آن می افزایند، در واقع از عملکرد غلط مسئولان نشأت می گیرد.

مثالی آشنا می زنم: از کنار بسیاری ازشهرهای کوچک یا روستاهای ایران  که بگذرید با انبوه پلاستیک و زباله های پخش و پلا مواجه می شوید. عموم ما زود قضاوت می کنیم و می گوییم: " لیاقت این مردم….."

یک کمی دقت بیشتر بکنیم و محاسبه ای سرانگشتی نماییم در می یابیم  پیک نیک کننده ها هر چه تلاش کنند نمی توانند چنین افتضاحی به بار بیاورند!! 

اشکال کار از دپوی ناصحیح زباله های جمع آوری شده توسط شهرداری ها ی شهرهای کوچک و دهداری ها هست. ماموران شهرداری زباله های شهر یا ده را در دره ای می ریزند. سپس باد آنها را پخش و پلا می کند.
بسیاری رهگذران هم که این افتضاح را می بینند  با خود می گویند اگر این زباله را هم من اضافه کنم تغییر زیادی نمی کند. (فکر درستی نیست اما باور کنید سویسی هم باشد از این فکرها می کند! دیده ام که می گم! دریاچه ژنو تمیزه  و در نتیجه هیچ کس به خودش اجازه نمی ده در آن آشغال بریزه. اما در برخی از گوشه های ایستگاه راه آهن ژنو که کثیفه، رهگذران هم آشغال خود را بی پروا می ریزند.)

دپوی شهرهای بزرگ ایران یک مقدار اصولی تر هست و زباله به هوا بر نمی خیزد اما نه آن قدر اصولی و علمی که باید باشد. اونجا هم هزاران مشکل هست که از حوصله این بحث خارج هست.

من در این سری نوشته ها می خواهم با این طرز فکر که مردم ایران لیاقت بیش از این ندارند مبارزه کنم. دپوی زباله تنها یک مثال بود. این بحث را در نوشته های بعدی ادامه خواهم داد.

🍀@minjigh

چندی است که دریافته ام داستان های کوتاه هر ملتی بیشتر از رمان یا داستان های بلند و نظایر آن معرف دغدغه های اون ملت هستند. اگر توجه کرده باشید درداستان های کوتاه ایرانی که در سی چهل سال اخیر نوشته شده اند تم غالب دعوا و جر و بحث سر مسایل کوچک در صف ها و …. هست. دعوا در صف اتوبوس یا داخل اتوبوس، دعوای راننده تاکسی و مسافر، دعوا در صف نانوایی، دعوا بین فروشنده و خریدار سر قیمت، دعوا بین همسایه ها به خاطر ساخت وساز غیر اصولی و…..

این دعواهای کوچک،ریز ریز روی اعصاب وروح و روان آدم ها سوهان می کشند و تاب و توان انجام دادن کارهای مهمتر و با ارزش تر را از مردم می گیرند!

هر چند در نظر اول این دعواها تقصیر خود شهروندان هست اما یک مقدار که نیک بنگرید می بینید  این طورها هم نیست.

مثلا وقتی کرونا آمد ما کله گنده ها ماسک را احتکار کردند. ماسک کمیاب و گران شد. از طرف دیگر، به دروغ در صدا و سیما اعلام کردند ماسک به فلان قیمت در داروخانه ها توزیع شده. در حالی که داروخانه دار اگر به زور و زحمت ماسک می یافت قیمت چند برابر اعلام شده بود. مردم می رفتند به داروخانه و وقتی ماسک با قیمت اعلام شده نمی یافتند شروع می کردند به دعوا. چند مورد هم درگیری فیزیکی پیش آمده بود!مقصر که بود؟! داروخانه دار یا مشتری یا…..؟!
ببینید چه قدر اعصاب مردم را خرد کردند تا مشکل را از سر خود وا کرده باشند. در سطح کل کشور اختلاف بین داروخانه دارها و مردم انداختند.


مثال دیگر آبان ٩٨ بود که گفتند بنزین را گران می کنیم اما تاکسی ها حق ندارند کرایه را بالا ببرند!!!!!  طبیعتا کلی دعوا بین مسافر و راننده تاکسی ها در سراسر کشور راه انداختند که البته در سایه فجایع آبان ٩٨  کمتر به آن پرداخته شد.

شهرداری پول می گیرد مجوز ساخت و ساز غیراصولی می دهد. همسایه ها به زحمت می افتند. دعوا می شود.

 تعداد اتوبوس ها کم هست. کولر مناسب ندارند. مسافران در آن به زحمت می افتند. بعدش دعوا می شود.

همه اینها از بد اداره شدن کشور نشأت می گیرد. والا مردم ما اتفاقا به نسبت اغلب مردم دنیا باگذشت تر و صبورترند.

🍀@minjigh


وقتی بحث هایی از این دست مطرح می شود یک عده به درستی می گویند که مسئولان و مدیران کلان کشور هم از همین مردم هستند. البته این حرف کلی درست هست. مسئولان و مدیران از مریخ نیامده اند! اما این نکته، ساده سازی  ای است که ما را به نتیجه غلط می رساند.

اولا مردم هر کشور یک طیف هستند. مثلا همان آمریکایی که ناسا دارد و به کرات دیگر سفینه می فرستد، شهروندانی دارد که هنوز بر این باورند که زمین مسطح هست. اما سیستم آمریکا این اجازه را نمی دهد که این افراد در موسساتی مثل ناسا وارد شوند و تصمیم ساز شوند. به عنوان یک شهروند علی رغم باورهای غلط شان که متعلق به دوران تمدن های باستان قبل از فینیقی  است از تمام حقوق شهروندی برخوردار هستند اما خنده دار هست تصور کنیم که سیستم آمریکا اجازه دهد یکی از این ها روزی در ناسا پست مدیریتی بگیرد.

در عالم سیاست بین الملل هم اگر هنوز مفهوم دولت-ملت مدرن برای کسی جا نیافتاده باشد و هنوز در ذهن اش امت بر ملت پیشی داشته باشد کمابیش در دنیای امروز شبیه همان زمین-تخت-پندار هست. اما در کشور ما در وزارت خارجه  و نهاد های دیگر که برای سیاست خارجه ما تصمیم می گیرند همین قبیل افراد با این ذهنیت ها پست و مقام می گیرند و نتیجه فعالیت هایشان دردسر برای ملت می شود.

همچنین در مورد مسایل قضایی. یا حتی مسایل اجرایی نظیر مدیریت آب!


در اوایل دهه شصت و اواخر پنجاه، متوسط ایرانی ها هم اینها را نمی دانستند. اون موقع   عملکرد مسئولان وقت و جهت گیری ها با فهم عموم مردم سازگار بود. در دهه پنجاه واقعا عده زیادی از مردم همان اعدام ها را می خواستند، در دهه شصت تسخیر سفارت و گروگان گیری می خواستند. از این کارها حمایت می کردند.

مردم عوض شده اند. الان مردم طوفان توئیتری #نه_به_اعدام 
و #اعدام_نکنید راه می اندازند. ولی مسئولان به همان منوال و گاه شدیدتر در پی اعدام و…. هستند. از اکثریت مردم جدا شده و تنها کسانی را در بازی قدرت راه می دهند که از صد تا فیلتر عبور کرده اند و ثابت نموده اند که مثل خودشان می اندیشند. کسانی که از این فیلتر می گذرند در اقلیت مطلق هستند. در کشور ما در هر موضوع تخصصی افراد خبره  و مدیر و مدبر یافت می شود اما وقتی آن فیلتر ها را می گذارند تعداد کسانی که قابلیت اجرایی و علمی لازم برای درست انجام دادن کارها را داشته باشند به صفر میل می کند. در نتیجه بسیاری از کارهای به دست کارنابلد سپرده می شود و مملکت خوب اداره نمی شود!

🍀@minjigh


از سوی دیگر، وقتی فردی از جامعه پست و مقامی می گیرد کم کم از نظر مالی از مردم عادی جدا می شود. 

این جدا افتادگی  و سیر متفاوت بین مردم و مسئولان لاجرم اتفاق می افتد مگر این که مکانیزم های بازدارنده ای وجود داشته باشد. یک مکانیزم ،  تعهد اخلاقی شخصی این مسىول هست که او را وا می دارد از مردم جدا نشود. اما این مردمی ماندن معمولا به جدا افتادن از سایر مسئولان منجر می شود. تبدیل می شود به یک وصله ناجور در بین سایر مسئولان که از منظر آنان غیر قابل تحمل هست. برایش پاپوش می دوزند و از دایره قدرت بیرونش می کنند.

مکانیزم موثر، سازوکارهای شناخته شده دموکراسی، شفافیت و پاسخگویی است. اگر رسانه ها آزاد باشند اگر نهاد های مردم نهاد آزاد و فعال باشند، اگر شفافیت عملکرد مسئولان یک اصل باشد، اگر انتخابات جدی باشد، اگر ساز وکاری برای شنیده شدن صدای اقلیت باشد و…..جدایی مسئولان از مردم کاهش می یابد.

ما مسئولان با وجدان که بعد از مدتی کنار نهاده شدند  کم نداشتیم. سازوکار های لازم  و موثر دموکراتیک برای آن که جدایی بین مردم و مسئولان راه نیافتد نداشتیم. در نتیجه الان به جایی رسیده ایم که اکثریت مردم و مسئولان در دو دنیای دیگر سیر می کنند. 

نمونه اش این که مردم و جامعه پزشکی واردات واکسن امتحان پس داده می خواهند، مسئولان……

🍀@minjigh

اگر به من وشما بگویند که بعد از این وعده ناهار تا دو روز دیگر از غذا و خوراکی خبری نیست، تا خرخره می خوریم. اما در حالت عادی که می دانیم چند ساعت بعد از ناهار قرار هست شام بخوریم حرص و ولع برای پرخوری نداریم و تا سیر می شویم دست از خوردن می کشیم.

در جوامعی حرص و ولع مردم برای چاپیدن و دزدیدن و اختلاس کردن بالا می رود که (۱)ثبات اقتصادی نیست، (۲)سران مملکت بخور-بخور و بچاپ-بچاپ راه می اندازند، (۳) این باور جا افتاده که با پول می شود همه چیز به دست آورد و بی پول هیچ ارزشی ندارد. در جوامع تنها افرادی که خیلی اخلاقی هستند از افتادن به دام فساد و تباهی، مصون می مانند.
به نظر من حرص و ولع و تمایل به ارتشا بین مردم عادی هم از عملکرد بد مسئولان و بد اداره کردن مملکت ناشی می شود.

در سال های اخیر از طرفی، مردم شاهد اختلاس های رقم درشت دانه درشت ها بودند، از سوی دیگر به طور سیستماتیک در گوششان خوانده شد که شما که اهل این کارها نیستید پخمه اید (فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ یا سریال هیولای مهران مدیری دقیقا همین را القا می کردند). از سوی دیگر به مردم باوراندند که همه چیز پولی شده (بیشتر از این که واقعا همه چیز پولی شده باشد). تبلیغات این طور بمبارانشان کرد که برخورداری از آموزش خوب و بهداشت خوب و درمان خوب و تفریح خوب پول کلان می خواهد .

در نتیجه مردم عادی هم حریص شدند که بیشتر بچاپند. ترغیب شدند که هر جا دستشان آمد بقیه را سرکیسه کنند و یا چوب حراج به ثروت ملی بزنند. تقصیر بالادستی ها بود که این فضا را ایجاد کردند.


پی نوشت اول: من هنوز هم معتقدم که بیشتر اینها ذهنی است! مثلا هنوز بر این باورم که 
سرویس خیلی از بیمارستان های دولتی، از سرویس های بیمارستان های خصوصی با زلم زیمبو ی آن چنانی بهتر هست چون به بیمار مثل یک انسان نگاه می کنند نه مثل یک کیف پول! در بیمارستان دولتی به تجهیزات اتاق عمل و امکانات بهداشتی می رسند و در بیمارستان خصوصی به پرده و موکت و لوستری که چشم همراه مریض را می گیرد. من کج خلقی پرستار وظیفه شناس بیمارستان دولتی را سر رعایت نکردن ضوابط بیمارستان هزار بار ترجیح می دهم به قربان صدقه رفتن های تصنعی کارکنان بیمارستان های خصوصی جهت تیغ زدن بیشتر مشتری که درواقع برای سلامت و جان بیمار آن قدر ارزش قایل نیستند که خلقشان را برایش تنگ کنند!)

هنوز هم معتقدم دردسر ویلای شخصی خریدن و باغ شخصی نگاه داشتن، بیشتر از کیفش هست. یک روز باید نگران سمپاشی باشی، یک روز نگران دزدیده شدن وسایل و..... 

دوست دارم و خوشتر دارم که آدم سلامت باشه روی دوپای خودش بره توی دامن طبیعت بی آن که در پی تملک آن باشه. 
این طوری سبکبارتر و سبکبال تر هست. طبیعت خداست و منتی هم نداره! این طوری آزاد هستی تا هر جا که دلت خواست بروی. خودت را در چهاردیواری باغ و ویلایت حبس نمی کنی. بدون اون باغ، آزاد هستی که هر کجا دلت خواست پر بکشی.

اگر بدنت آن قدر سالم نبود که به طبیعت بکر بروی، باز پارک های شهر هستند. اگر مزاحمت گشت ارشاد نبود همه دور هم در پارک شهر خوش می بودیم. لزومی حس نمی شد که افراد باغ شخصی بخرند و احیانا، برای رسیدن به این درجه از تمکن مالی بچاپند! زحمت نگهداری پارک عمومی را شهرداری می کشد. من قرار نیست نگران آفت ها وآبیاری و،،، آن باشم. اما من نوعی وقتی می بینم گشت ارشاد دختر- پسرها را مثل ابر بهاری در پارک به گریه انداخته، اعصابم خرد می شه.
به خدا اگر گشت ارشاد نبود مردم نصف انگیزه شان را برای مال اندوزی از طریق چاپیدن از دست می دادند. در همین پارک های شهر خوش می گذراندند. نه هوس خارج می کردند نه هوس خرید باغ. خیلی جامعه سالم تری می داشتیم. سرمایه ها هم در داخل کشور باقی می ماند و صرف سازندگی می شد. صرف سرمایه گذاری سود ده و با منفعت.
-----------
امیدوارم از نوشته قبلی ام این سو برداشت نشود که وقتی حاکمان فاسدند یا کشور را بد اداره می کنند، افراد در غلطیدن به دامن فساد مالی و .... تقصیری ندارند.
قطعا هرکسی مسئول اعمال خویش هست. هنوز هم که هنوزه با این همه افول، در ایران ۱۴۰۰ با کار شرافتمندانه می شه زندگی مرفه و مناسبی برپا کرد. منتهی اگر مملکت خوب اداره می شد شهروندان با یک سوم این تلاش می توانستند همان زندگی مرفه را تدارک ببینند.
این که شخصی به دامن فساد می غلطد تقصیر خودش هست و باید بعد از محاکمه عادلانه، مجازات درخور شود. اما این که در جامعه روز به روز افراد بیشتری به این شکل در فساد می غلطند تقصیر حاکمان و حاصل بد اداره شدن مملکت هست که از یک سو وضع اقتصاد را خراب کرده و از سوی دیگر، در عمل و گاه حتی در سخن، تبلیغ می کند که هر که مثل ما راحت پول پارو نکند از پخمگی خودش هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رو به آینده

+0 به یه ن

در حال حاضر من هیچ جناح سیاسی قدرتمندی سراغ ندارم که بتواند دغدغه ها و خواسته های من به عنوان یک شهروند ایرانی را پاسخگو باشد. اما تحولات سریع شکل می گیرند. به خصوص با توجه به این که زیر ٥٠ درصد از مردم در انتخابات ٢٨ خرداد شرکت کردند، اونهایی که شم سیاسی دارند در خواهند یافت که اینجا خلایی به وجود آمده که علی الاصول می توانند پرکنند. در نتیجه بعید نمی دانم که تا چند ماه دیگر جریان سیاسی غیرقابل صرفنظر کردنی، به وجود آید که بتواند جوابگوی دغدغه های امثال من باشد. 



در هر صورت، این جریان به حد کافی قوی نخواهد بود که قدرت را به دست بگیرد. اگر رهبران جریان سیاستمدار باشند به دنبال اهرم ها و ابزارهایی برای سهم داشتن در قدرت خواهند بود. بی تردید در میان جمعیت هشتاد و چند میلیونی ایران کسانی هستند که معادلات قدرت را بشناسند وبتوانند از این گونه مانورهای سیاسی بدهند. اما باید واقع بین بود. جامعه ایران بسیار متکثر شده و دغدغه ها و علایق و گرایش های مختلفی در آن هست. دغدغه های من که از آنها یاد کردم شاید متعلق به تنها بیست درصد از جامعه باشد. شاید حتی کمتر! هیچ شانسی نیست به جز از راه ائتلاف! شاید اون جریان سیاسی که مورد علاقه من بشود برای داشتن سهمی در قدرت مجبور شود که با گروه های سیاسی دیگری ائتلاف کند که من ازشان خوشم نمی آد. اشکالی نداره. من که قرار نیست با اونها که دوستشان ندارم سر میز بنشینم. سیاستمداران مورد تایید من این کار را خواهند کرد. این قبیل ائتلاف ها بخشی از کار سیاست ورزی است. مثلا جریان های هویت طلبی قومی نیاز خواهند داشت با بخش میانه روتر هویت طلبی سایر اقوام و یا حتی بخش میانه روتر و متعادل تر باستانگراها ائتلاف کنند تا هر کدام بتوانند به بخش هایی از مطالباتشان که مشترک هست برسند.

 بنابراین بهتر است که ما وقت خود را با توپیدن به جریان های سیاسی مختلف خارج از دایره قدرت تلف نکنیم . شاید از سخنگوی فلان جریان -با دلیل و یا بی دلیل- خوشم نیاد اما دلیلی ندارد که او را به فحش ببندم و مخالفت با آن جریان را تبدیل به یک امر ناموسی کنم( مگر این که جریان پدرکشتگی ای در میان باشد که قضیه فرق می کند.) اما تا جریان پدرکشتگی نیست و دست اون جریان به خون آغشته نیست و تنها تفاوت در سلایق و دیدگاه هاست بهتر است با ابراز تنفر شدید و ناموسی کردن مخالفت، دست سیاستمداران مورد حمایت خود را برای ائتلاف نبندیم. والا اهرم ها ی کسب قدرت توسط سیاستمداران مورد تایید خود را به دست خود از کارآیی می اندازیم! 

 نکته دوم این که امثال من باید سعی خودمان را در چند ماه آینده به کار ببندیم که گسل ها ی اجتماعی را صاف کنیم. یکی از گسل ها که در دهه ٦٠ به نوعی و در ده سال اخیر به شکلی دیگر توسط ارباب قدرت در ایران تعمیق شده، گسل طبقاتی است. ما سعی کنیم کمی این گسل را کم عمق تر کنیم. کمک به بنیاد کودک به نظر من برای یکی در شرایط من و با امکانات مالی من بهترین راه در جهت این هدف هست. برای ایرانیان مقیم خارج هم همین طور. 

همین طور فکرمان را بدهیم به فعالیت هایی که همه اقشار صرفنظر از میزان درآمد می توانند در آن شرکت کنند. حاکمان ما در دهه اخیر زورشان دادند به ساختن شاپینگ مال. از پارک ها کاستند و به مراکز خرید افزودند. این هم باز سیاستی در جهت اختلاف افکنی طبقاتی بود و هست. ما در مقابل این روند می ایستیم. هیچ دوست ندارم باغی بخرم و دیواری دور آن بکشم. دوست دارم در طبیعتی قدم بردارم که همه اقشار جامعه از فقیر و غنی بتوانند در آن تردد کنند و از آن لذت ببرند. راه رشد اجتماعی و سپس سیاسی را هم در این می دانم نه چپیدن در باغ اختصاصی خود ویا تردد در شاپینگ مال هایی که فقط قشر باریکی به خود اجازه حضور در آن را می دهند. به عینه می دیدم که گلگشت در باغ های لاله در آغاز بهار در شهرهای ایران چه قدر حس همبستگی و همدلی بین اقشار مختلف با دیدگاه های مختلف و حتی متضاد به وجود می آورد تا جایی که حتی گسل عظیم بین مذهبی و ضد مذهب را هم برای ساعتی چند صاف می کرد.

 آمادگی برای ائتلاف با جریان هایی با دیدگاه متفاوت از یک سو، و همبستگی فقیر و غنی از سوی دیگر رمز موفقیت ما خواهد بود که تا ٥-٦ سال آینده جریان سیاسی ای به قدرت رسانیم که پاسخگوی دغدغه ها و نیازها و خواست هایمان باشد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کدوم طبقه متوسط؟!!

+0 به یه ن

نظریه پردازان اصلاح طلبان خیلی روی این موضوع مانور داده اند که اصلاح طلبی با "طبقه متوسط ایران" پیوند ناگسستنی دارد. استادان دانشگاه هم در نوشته ها و گفته هایشان این نکته را تکرار می کنند. تکرار این حرف و تاکید روی این سخن شکاف بین طبقه متوسط و کارگری را بیشتر کرده و مانع از این شده که بین این دو طبقه اتحاد و همبستگی سازنده ای شکل بگیرد. اما آیا واقعا به هنگامی که اصلاح طلبان سر کار بودند خیلی خوش به حال طبقه متوسط شده؟! 


 چیزی که من مشاهده نموده ام این هست که هر زمان قیمت نفت بالا رفته وضع اقتصادی طبقه متوسط هم بهتر شده. خیلی ربط به اصلاح طلبی و اصولگرایی نداشته. اتفاقا در زمان احمدی نژاد بود که قیمت نفت بالا رفت. نه به خاطر این که تیم احمدی نژاد خیلی اقتصاددان بودند و هنری داشتند. در دنیا، تقی به توقی خورد و قیمت نفت رفت بالا. از خوش شانسی بود و بس! بین طبقه متوسط اونها که شعور اقتصادی وآینده نگری داشتند از این گشایش مالی استفاده کردند و سرمایه گذاری نمودند (عموما روی ملک). اونهایی که خیلی متوهم شده بودند که باید با طبقه فقرا فرق داشته باشند افتادند توی خط خرید لباس مارکدار و لاکچری بازی و ….. که به رخ همه بکشند که جزو کلاس بالاها هستند. عاقل تر ها به جای آن ملک خریدند و اصلا به روی خودشان نیاوردند که وضع مالی شان خیلی بهتر شده. این طوری پیوند خود را با اقشار کم در آمد تر هم حفظ کردند. این از مسئله مالی! 

از نظر فرهنگی چی!؟ انصافا زمان خاتمی انتشار کتاب و …. بیشتر شد و موجب بالا تر رفتن سطح فرهنگ طبقه متوسط و بازنر شدن افق های دید این طبقه گردید. اما الان زمان تغییر کرده و با اینترنت منابع فرهنگی بیشماری در دسترس هستند. اگر طبقه متوسط دنبال مصرف کالای فرهنگی باشد ترجیح می دهد انگلیسی اش را بهتر کند تا به منابع دسترسی داشته باشد تا این که با هزار زحمت، یکی مثل خاتمی را سرکار بیاورد تا مجوز انتشار کتاب بیشتر دهد. 

 ستاره اقبال اصلاح طلبان در ایران رو به افول هست. طبقه متوسط برای این که در دراز مدت سهمی در قدرت پیدا کند بهتر هست دست در دست طبقه کارگری —که تقریبا نصف جمعیت را تشکیل می دهند بگذارد —تا این که پیوندی برای جریان شکست خورده اصلاح طلبان برقرار سازد. پیوند بین طبقه متوسط و طبقه کارگری هر دو را قوی تر خواهد ساخت. البته هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان از پیوند بین طبقات ناخرسندند.

 ای کاش استادان دانشگاه به جای این که طوطی وار مطالبی که در روزنامه های اصلاح طلبان در مورد "جایگاه ویژه طبقه متوسط" خوانده اند تکرار نمایند، راهی برای ساختن پیوند محکم تر با طبقه کارگری بیابند. از فرزندان همان طبقه در بین دانشجویانشان کم نیستند. پیوند با آنها مهم تر هست تا پیوند با جریان رو به افول اصلاح طلبی . دفاع برخی از استادان دانشگاه از جریان اصلاح طلبی در سال ١٤٠٠ مرا یاد دیالوگ برباد رفته می اندازد. وقتی رت با مشاهده قشون شکست خورده جنوبی ها به اسکارلت گفت Because of the weakness that I have for the lost causes 
------------

 وقتی به آن دسته از مردم که دلشان خوش هست که جزو "طبقه متوسط" هستند و برای برخورداری از مزایای طبقه متوسط برخود وظیفه می دانند به اصلاح طلبان رای دهند می گوییم به جای این همه سینه زدن برای اصلاح طلبان بهتر است سعی کنید با طبقات کارگری اتحادی ایجاد کنید تا همگی قوی تر شویم و از این حالت توسری خوری در بیاییم، فوری یک عکس از دیزی سرا بیرون می کشند! عکس خودشان هست با یک آقا با سیبیل های از بنا گوش دررفته و کلاه لبه دار بر سر و دستمال یزدی بر گردن! این طوری ثابت می کنند که اتفاقا خیلی هم مردمی هستند!

 منظورم از پیوند داشتن با مردم، بازسازی تیپ فیلمفارسی دهه چهل نبود. (بگذریم از این که در مستند هاو فیلم های رئال دهه چهل، اون تیپ را برجسته نمی دیدیم. از قرار معلوم، اون تیپ در دهه چهل هم بیشتر مختص سینمای آبگوشتی بوده نه واقعیت جامعه!) منظورم از پیوند داشتن با مردم کوچه بازار و طبقه کارگری، آگاهی از دغدغه هایشان بود. من خودم هم اون قدرها آگاهی ندارم. اما اون قدر می فهمم و می شناسم که بدانم به طور مثال، در سال ١٤٠٠، مردم حاشیه تبریز شبیه فیلمفارسی های دهه چهل درباره جنوب شهر تهران فکر نمی کنند یا سخن نمی گویند! 

 کفالت بنیاد کودک کمک می کند که دست کم با دغدغه های بخشی از طبقه کارگری (اون بخش که به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دهند) آشنا شویم. ای کاش به جای عکس گرفتن با صاحب دیزی سرایی که با تیپ فیلمفارسی دهه چهل، به طور کاملا توریستی، مشتری یابی می کند کفیل چند کودک از بنیاد کودک شوند. این کفالت به مردمی شدن بیشتر کمک می کند تا چون توریست در دیزی سرا با دستمال یزدی در کنار عکس تختی سلفی گرفتن! از خارج از ایران هم می توان کفیل بنیاد کودک شد. Http://www.childf.com

 🍀@minjigh 

 یکی از بدترین ضربه هایی که سیاسیون ایران در چهل سال اخیر زده اند اصرار به تقسیم بندی طبقاتی است. اصلاح طلبان در این میان مقصرترند. اگر این طوری مردم را به طبقه متوسط و زیرمتوسط تقسیم بندی نمی کردند ودر هر دوره با دادن امتیازهایی از جیب این طبقه به اون طبقه دلهای آنها را نسبت به هم مکدر نمی ساختند، امروز نه گشت ارشاد جسارت می کرد اشک بچه های مردم را در پارک ها درآورد و نه کسی جرئت می کرد حکم شلاق برای کارگر معترض اجرا کند. بدجوری سر همه مان کلاه گذاشتند! 🍀@minjigh 

 این طرفداران و سمپات های اصلاح طلبان همچین "طبقه طبقه" می کنند و دم از تعلق داشتن به طبقه ای فراتر از طبقه فرودست می زنند که آدم فکر می کنه در انگلیس یا روسیه قبل از جنگ جهانی اول یا فرانسه قرن ١٧ زندگی می کنه! جمع کنید بابا! در ایران طبقه کجا بود؟! تا قرن ها که این خان می رفت قلمرو اون خان را یا خشونت می گرفت و همه طبقاتش هم در عرض بیست و سی سال به هم می خورد! در این اواخر هم که همون کار به صورت مرکزی تر به اسم مصادره و… هر بیست سی سال یک بار انجام گرفته. اصلا این بساط طبقه مبقه مال جوامعی است که ثباتی از مرتبه چند صد سال دارند. خودشان را برای ما درست کرده اند: طبقه متوسط، طبقه متوسط ! 🤢🤮🤢🤮🤢🤮🤢🤮 

 🍀@minjigh 

 آقای دکتر کاتوزیان، اقتصاددان و جامعه شناس، به طور علمی و روش مند نشان داده که چرا تسری مفاهیمی مانند طبقات اجتماعی به جامعه هایی مانند جامعه ایران بی اساس است. به لحاظ تئوریک ایشان استدلال های متقنی برای این نقد دارند. اگر علاقه مندید کتاب هایشان را بخوانید و سخنرانی هایشان را در این زمینه بشنوید. اما در عمل می توان دید که چه قدر نتیجه گیری از این گونه تحلیل ها بر پایه طبقات برای کشور ما هزینه های گزاف داشته.

 در دهه شصت و پنجاه که بر اساس همین تحلیل طبقاتی با سرمایه داران و کارخانه داران کشور کارد و پنیر شدند. بعد انقلاب هم افتادند به جان کار خانه داران. با این حرکت کمر تولید را در کشور شکستند. حال آن که سرمایه داران ایرانی نظیر آقای قندچی و …. اصلا شباهتی به اون طبقه سرمایه دار و بورژوا که در کتاب های ترجمه ترسیم شده بود، نداشتند. بعدش بخشی از همین مخالفان طبقه بورژوا ی، دچار دگردیسی شدند و اصلاح طلب گشتند. بخشی از دگردیسی شان این بود که این دفعه می گفتند طبقه اشراف و متوسط بهترند تا بقیه. به قول مرحوم جرج اورول "چهارپا، خوب! دو پا بهتر!" این دفعه از این ور بوم افتادند و بین به قول خودشان طبقه متوسط و طبقه فرودست اختلاف انداختند. ضرر این بازی شان هم کمتر از ضرر بازی قبلی نیست. متاسفانه برخی دانشگاهیان هم در این بازی سیاهی لشکرشان می شوند! 

 اگر در جامعه ایران الان وضع مالی تان خوب هست و در رفاهید، نوش جانتان! اما دیگه ادا در نیاورید که ما طبقه متوسط ائله و بئله! کدوم طبقه متوسط؟!!!! یک مقدار قیمت نفت می ره بالا ، حقوق استادان را بالا می برند. فردا تورم می ره بالاتر پوز همه مان می خوره! خیلی هوا برمان وَرِمان نداره که از طبقه متوسط هستیم و بنابراین دارای بینش و فهمی والاتر که برایمان امتیاز خاص می آورد 🍀@minjigh .

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشمگینم همچون بومی آمریکا در برابر مهاجمان اروپایی

+0 به یه ن

الان بیشتر کادر پزشکی و مسن ترها واکسن زده اند و دیگه اصلا خودشان را مقید به رعایت فاصله اجتماعی نمی بینند. هنوز تحقیقات روشن نکرده که اونی که واکسن زده آیا هنوز می تونه ناقل باشه یا نه. من وشما که واکسن نزده ایم باید خیلی مراقب خودمان باشیم. مخصوصا در ارتباط با کادر پزشکی در خارج از محیط بیمارستان. اونها وارد محیط های آلوده بیمارستان و …. می شوند خیلی احتمال داره که ویروس در بدنشان باشه. 


هنوز تحقیقات روشن نکرده که آیا واقعا واکسن مانع از بیماری می شه یا فقط خفیفش می کنه. اگه فقط خفیفش بکنه اونها چیزی شان نمی شه اما در دورهمی های خانوادگی و…. که ما را از حضور خودشان بدون رعایت فاصله اجتماعی مستفیض می کنند ممکنه ویروس را به ما منتقل کنند و ما را به کشتن دهند! اصلا جای تعارف معارف نداره.

 چه واکسن زده باشید چه نزده باشید تا اطلاع ثانوی فاصله اجتماعی را از من وهمچنین همسرم رعایت کنید. به هر کسی هم بر بخوره تشریف ببره آب بخوره. هرکسی می خواد باشه. خاطر هیچ کسی برای من اون قدر عزیز نیست که به خاطر برنخوردن به او من حاضر بشوم سر سلامتم ریسک کنم. اگر هم اون قدر خودخواه باشه که این نکته ساده بهداشتی به او بربخوره همون بهتر که برای همیشه از من دور بشه. تمام! 

 همین اخیرا دو نفر از دوستانم که همسن و سال من بودند در اثر کرونا فوت کردند. اون هم که می گفتند کرونا فقط از مسن تر ها یااز بیمار ها قربانی می گیره غلط بود. فعلا که جان همسن و سال های مرا که بدون سابقه بیماری می گیره!

 🍀@minjigh

 در طی قرون و اعصار مردم آسیا و اروپا و آفریقا در مقابل بیماری هایی مثل سرخچه و …. ایمنی به دست آورده بودند اما مردم بومی آمریکا چنین ایمنی ای نداشتند. اهالی ازخود راضی اروپا بلند شدند رفتند آمریکا و مردم بومی اونجا را با میکروب هایی که با خودشان برده بودند به کشتن دادند. جماعت واکسن کرونا زده تا همین بلا را سر ما نیاورند ول کن نیستند.

 من بعد از این ، از واکسن زده ها دوبل فاصله می گیرم. چون به اعتبار اون واکسنی که زده اند هیچ رعایت نمی کنند و احتمال ناقل بودنشان بیشتر هست. اگر پزشک باشند که سه برابر بیشتر فاصله خواهم گرفت. اونها دایم در محیط آلوده با بیماران کرونایی و انواع و اقسام ویروس های جهش یافته و کمتر شناخته که معلوم هم نیست واکسن روشان چه اثر ی دارد حضور پیدا می کنند.  🍀@minjigh 

 گاهی ممکنه آدم بخواهد قهرمان بشه و در جهت یک هدف بزرگ و عالی و یا نجات عده زیادی ریسک کنه و خودش را در معرض ویروس یا رادیو اکتیو یا …هم بذاره. در اون صورت اگر هم سلامت خودش را هم از دست بده خوش هست که این زجری که می کشه در راه هدفی عالی و بزرگ بوده. اما من یکی حاضر نیستم به خاطر رودربایستی با یک واکسن زده، سلامتم را به خطر بیاندازم. اگر هم به این علت بیمار شوم بیشتر از خود بیماری این نکته آزارم خواهد داد که من چه قدر سیب زمینی و توسری خور و بدبخت شده ام که حاضر م برای این که به یک واکسن زده از خودراضی برنخورد جانم و سلامتم را به خطر بیاندازم. 

 خدا روزی را نیاره که من بخواهم اون قدر زبون و ذلیل و توسری خور بشم! هرکسی هم خوشش نمی آد، نیاد! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایران و سوریه

+0 به یه ن

من هر چه قدر بیشتر در این باره مطالعه و مشاهده و فکر می کنم بیشتر می بینم که ایران با سوریه فرق دارد.

اون پروسه ملت سازی (صرفنظر از دین و آیین و مذهب) که عملا نادرشاه در قرن ۱۸ به صورت کاملا بومی و خودجوش در ایران شروع کرد، عملا هیچ وقت در سوریه شکل نگرفت. سوریه مدت ها بخشی از امپراطوری عثمانی بود. بعد جنگ جهانی اول رفت زیر یوغ فرانسه. بعدش هم فرانسه در سال ۱۹۳۶ آن را مستقل ساخت. فرانسوی ها هم که هر جا دخالت  سیاسی و استراتژیک می کنند یک گندی می زنند که چند دهه بعد بوی متعفنش در می آید. انگار اصلا تخصص این کار را دارند!.
به تبع این تاریخ کاملا متفاوت، ساختار اجتماعی ایران با سوریه متفاوت هست.
بذارید مثالی بزنم که برای بخش بزرگی از مخاطبان مینجیق که به آی-سی-تی-پی  یا موسسات مشابه زیاد می روند ملموس است. در اونجا چند نفر از ایران سالیانه  ویزیتور دارد، چند نفر از سوریه؟ منظورم این سالهای اخیر که سوریه درگیر جنگ داخلی شده است نیست.۱۵ سال قبل هم که در گیری نبود باز تعداد ویزیتورها از ایران خیلی بیشتر از ۵ برابر (نسبت جمعیت دو کشور) بود. به علاوه تیپ ویزیتور های دو کشور هم متفاوت هست.
 ویزیتورهای ایرانی طبف کاملا پیوسته هستند شامل افرادی که  شخصیت و منش و رفتار و کردارشان کاملا شبیه مردم کف خیابان و بازار شهرهای ایران هست تا محققانی که طرز فکر و شخصیت و منش و.....شان با همتایان اروپایی مو نمی زند! این سر طیف، غربزده --به معنایی که جلال آل احمد می گفت-- نیستند. بلکه کاملا متعلق به جامعه جهانی پژوهشگران هستند. با همان واکنش ها در مورد مسایل مختلف  و با همان دغدغه ها.
و جالب تر این که این یک طبف پیوسته هست. این سر طیف و آن سر طیف با هم بیگانه نیستند!

اما در مورد ویزیتور های سوریه ای! راستش اون قدر تعدادشان زیاد نیست که بتوانم این گونه تحلیل کنم. بنابراین کل ویزیتورها از منطقه شامات را که تاریخچه ای کمابیش همسان داشته اند (قبلا جزو امپراطوری عثمانی بودند بعدش مدتی مستعمره شدند و بعدش هم مستقل شدند)  با هم در نظر می گیرم. همه شان با هم، باز هم به لحاظ تعداد از ویزیتور های ایرانی کمترند. اما می توان در موردشان صحبت کرد. اونها را طبف پیوسته ندیده ام. یک بخشی شان افرادی هستند که دغدغه های هویتی شدید دارند و عملا نشان می دهند  زندگی در غرب برایشان سخت هست و اگر دستشان برسد خشمشان از این ناهمگونی  فوران خواهد نمود. در مقابلو یک تعدادشان هم-که نسبت به دسته اول حس بیگانگی دارند- سعی می کنند اروپایی رفتار کنند. اما نه شبیه  اروپایی هایی که اونجا دور وبرشان می بینند! شبیه اروپایی ها و آمریکایی قبل دهه ۵۰ میلادی سعی می کنند رفتار کنند،  شبیه دوران قبل از جنبش های  اجتماعی بسیار تاثیر گذار دهه شصت میلادی. مثل اروپایی های آن دوران   خیلی با فمینیزم  میانه ندارند، عیبی در پوشیدن پالتو پوست نمی بینند،  با تبعیض نژادی مشکل خاص ندارند. اهمشهری های خودشان را نمی پسندند چون مطابق مدهای اروپایی لباس نمی پوشند و آداب غذاخوردن غربی را نمی دانند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معضل مرغ و عذر خواهی وزیر کشاورزی

+0 به یه ن

وزیر کشاورزی فعلی، حدود یک سال پیش به وزارت رسید. اونهایی که می شناختندش می گفتند خیلی آدم حسابیه. رزومه اش را هم که می دیدید می گفتید دیگه بالاتر و فاضل تر و داناتر و کارشناس تر از او در زمینه کشاورزی نمی شه پیدا کرد. 

گفته می شه می خواهی کسی را بشناسی، دوستان و هوادارانش را بشناس. وزیر جدید چه هوادارانی داشت! فعالان محیط زیستی خفن کشور! از اونهایی که سرشان هم بره دست از حق گویی بر نمی دارند.

دیگه من گفتم یک همچین شخصی اگر به وزارت برسه بسیاری از مشکلات کشاورزی کشور را حل می کنه. فقط افسوس می خوردم که وزارتش یک سال بیشتر طول نمی کشه.
می دانید که کشاورزی ایران مشکلات مدیریتی فراوان داره. یک موردش را که به عنوان مصرف کننده هم  با آن همه ساله درگیریم کشت بدون برنامه ریزی و بدون توجه به بازار مصرف هست. یک سال اغلب  کشاورزان گوجه فرنگی می کارند روی دستشان باد می کنه. سال دیگه کم می کارند قحطی گوجه فرنگی پیش می آد قیمتش سر به فلک می کشه.  دلالان و مافیای میوه و تره بار هم این وسط آتش می سوزونند و هم دمار از روزگار مصرف کننده در می آورند و هم دمار از روزگار کشاورز. از سوی دیگه،  برخی کشاورزان، به طرز غیر اصولی مزارع را به  کود و سموم شیمیایی می بندند و محصولات کشاورزی ناسالم تولید می کنند که حتی از استاندارد های کشور جنگزده ای مثل عراق  هم پایین تره -چه برسه استاندارد اروپا یا حتی ترکیه. در نتیجه محصولات را نمی توانند صادر کنند و به خورد مصرف کننده ایرانی می دهند و اگر مازاد بر مصرف داخلی باشه، نابود می کنند. یعنی این همه آب و خاک مملکت (در این کمبود آب) همه ساله از بین می ره یا تبدیل به محصولی می شه که مصرف کننده را به بیماری هایی مثل سرطان دچار می کنه.
 وزیری به فضل و دانایی و آگاهی و همت وزیر فعلی این مشکلات  را علی الاصول در ظرف یک سال می توانست حل کنه. حتی می توانست ساختاری بریزه که بعد از خودش هم سنت حسنه ادامه پیدا کنه.
اما در این یک ساله نه تنها قدم قابل توجهی در حل این معضلات برداشته نشد، الان شاهد  افتضاحی مثل صف های مرغ هستیم.
حتی وقتی حاضر می شویم مرغ را با قیمت بالا بخریم می بینیم مزه مرغ ها عوض شده و به خوشمزگی مرغ های دو ماه پیش نیست. 
هرچند وزیر اومده عذر خواهی کرده اما من که می دونم تقصیر وزیر نیست.
باز هم می گم دیگه از این وزیر صالح تر پیدا نمی شد اما سیستم کلی طوری بود که این هم کاری نتوانست از پیش ببره.
با رفتن این وزیر و این رئیس جمهور و آمدن آن دیگری (حتی اگر بهترین و شایسته ترین افراد باشند) این نابسامانی ها رفع نخواهد شد. ساختار باید درست شود. دخالت نهاد های غیر پاسخگو و تحمیل ایدئولوژی  به  اداره کشور در مسایل کاملا عرفی (مانند جوجه ریزی مرغ ها در مرغداری ها !!) باید رفع شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وعده های برجامی

+0 به یه ن

باز چند ماه ملت را با مذاکرات برجام مشغول می خواهند بکنند و با وعده های برجامی سرگرم کنند.برجام قبلی که تصویب شد  چه دور گرفته بودند و چه منتی بر سر ملت می ذاشتند!  مرتب با شوخی های چندش آور شان از بالا به پایین به مردم یادآوری می کردند درسته که برجام تصویب شده اما برجام قرار نیست فلان انتظار کمر به پایین شما را بر آورده کنه! برجام یک چیز سطح بالاست که فقط قراره مسایل اقتصادی، علمی و فن آوری  سطح بالای کشور را حل کنه.


اون دفعه که برجام تصویب شد ما چندان تحول چشمگیر در سطح بالای اقتصادی ندیدیم. اتفاقا بلافاصله بعدش (در همان زمان اوباما) کنگره آمریکا تصویب کرد که اروپایی هایی که به ایران سفر می کنند باید برای ورود به آمریکا ویزا بگیرند. این قانونشان که هنوز پابرجاست عملا  کمر مراوادات با همکاران اروپایی را  هم شکست. 
در زمینه اقتصادی، بعد از تصویب برجام ۱ شما رونق اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی دیدید؟! چیزی که عیان بود باز شدن فروشگاه های برند های معروف و لاکچری در مراکز خرید شمال شهر تهران بود. برند پوشی و لاکچری بازی را به شدت و به طرز محسوسی در بین وابستگان طبقه حاکمه تشدید کرد. اما من که سرمایه گذاری درست و حسابی که برای کارگران کار ایجاد کند و گرهی از طبقه تحت فشار اقتصادی بگشاید ندیدم. 

به این دور دوم مذاکرات برجامی هم دلی نمی بندم. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قرارداد با چین

+0 به یه ن

امروز قرارداد ۲۵ ساله با چین امضا شد. قرار داد بستن با یک کشور قدرتمندتر و ثروتمندتر و پیشرفته تر از خودمان علی الاصول خوبه. اما سه دلیل برای نگرانی وجود داره. هر سه دلیلش هم به حکومت کشور خودمان بر می گرده و ربط زیادی به طرف چینی نداره. در سال های اخیر، چین با ایتالیا هم زیاد قرار داد بسته. در هر مورد مقایسه می کنم چرا ما باید نگران باشیم ولی ایتالیایی ها نه چندان.
۱- اول این که فساد مالی در کشور ما خیلی زیاده و هر قرار دادی هم بسته بشه نگرانی ایجاد می کنه که به فساد بیشتر دامن بزنه.
ایتالیا هم کشور خیلی پاکی از نظر فساد مالی نیست. اما این کجا و آن کجا! با توجه به شباهت های فرهنگی سه کشور ایران، ترکیه و ایتالیا در زمینه های فامیل-بازی و رفیق-بازی و میل به زندگی راحت و تنبلی و خوشگذرانی.... علی الاصول انتظار داشتیم فساد مالی در کشور ما هم حداکثر در ردیف ترکیه و ایتالیا باشه. قطعا انتظار نداشتیم در حد دانمارک، سوئد و سویس و سنگاپور بری از فساد مالی باشیم! اما انتظار هم نداشتیم این قدر از ترکیه پایین تر باشیم. رنکینگ فساد کشورها را نگاه کنید. وضع کشورهایی که فرهنگشان به ما نزدیک هست (مثل جمهوری آذربایجان و ترکیه و ایتالیا و اسپانیا و یونان و....) از ما خیلی بهتره. اون چند تا کشوری که وضعش یک مقدار از ایران هم بدتره بیشتر کشورهای درگیر جنگ داخلی و..... هستند. (تاجیکستان هم از جمله کشورهایی است که وضعش به لحاظ فساد مالی از ایران هم بدتره!)
۲- با توجه به این که ما با سایر کشورهای قدرتمند که در قد و قواره چین هستند رابطه خوبی نداریم چین مونوپولی به دست می آورد و هر بلایی خواست سر ما می آورد. ایتالیا هم با چین رابطه دارد هم با اروپای شمالی و هم با آمریکای شمالی. در نتیجه چین نمی تواند خیلی جولان دهد. نه آن که چین بدتر یا بهتر از آن یکی کشورهای قدرتمند باشد. همه شان دنبال منافع خودشان هستند. باید هم چنین باشد. هر عاقلی چنین می کند. منتهی مونوپولی و انحصار دست را باز می گذارد که هر کار خواست بکند.
۳- مهمتر از همه این که ایتالیا کشوری آزاد هست با ان-جی-او هایی بسیار قدرتمند. اگر یک شرکت -اعم بر ایتالیایی یا خارجی- در آن کشور و یا در سواحل آن به تخریب محیط زیست یا تخریب آثار باستانی بپردازد یا به نوعی حقوق شهروندان را ضایع کند مردم محلی و ان-جی-او ها وارد میدان می شوند و اعتراض می کنند. دادگاه ها هم حق را به مردم و نهاد های مردمی می دهند. به جرم نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی دستگیرشان نمی سازند.
به هر حال، اگر از این قرارداد خوشنود نیستیم با حرف نژادپرستانه علیه چین آن را بروز ندهیم. مشکل از چین نیست. قرارداد با چین برای کشورهای دموکراتیک، کم فساد و دارای روابط حسنه گسترده با سایر ابرقدرت ها، برکت بوده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

«آرزو» برای سال ۱۴۰۰ و «امید» برای سال ۱۴۰۵

+0 به یه ن

در یک ساعت مانده به تحویل سال نو و ورود به سال ١٤٠٠ به رسم دیرینه برای همه، سال سرشار از شادکامی و تندرستی "آرزو" می کنم. “آرزو " می کنم سال ١٤٠٠، سالی بهتر از سال ١٣٩٨و ١٣٩٩ باشد.
از صمیم قلب، "آرزو" می کنم اما "امیدی" ندارم که این آرزو محقق و میسر شود! پیش بینی ام بر اساس شرایط، با آرزویم مغایرت دارد! شرایط نشان می دهد در سال ١٤٠٠ عده بیشتری از هموطنان به بیماری مبتلا خواهند شد. حتی اگر کرونا هم نگیرند، این دوره طولانی ایزوله شدن منجر به افسردگی های گوناگون و اختلافات خانوادگی آتشین خواهد شد!
محیط زیست بیش از پیش تخریب خواهد شد. عده بیشتری به زیر خط فقر سقوط خواهند نمودو....!

می دانم عده ای در پاسخ خواهند گفت هنگام تحویل سال نو، "انرژی های مثبت" به هم ارسال کنیم تا کائنات" پاسخ گویند و برکت و شادکامی به سرزمین ما باز گردد.
از سال ١٣٩٠ تا امروز که وارد سال ١٤٠٠ می شویم یک عده دارند "انرژی مثبت" به کائنات صادر می کنند ولی اوضاع سال به سال بدتر شده است.
بیایید به جای متوسل شدن به "انرژی مثبت" و سایر آیین های خرافات عصر نو سعی کنیم با مسایل زندگی شخصی، خانوادگی و جامعه به گونه ای منطقی تر، علمی تر، مسئولانه تر و واقع گرایانه تر برخورد کنیم. خود را بشناسیم. نیازهای واقعی خود را بشناسیم. توانمندی های واقعی خود را بشناسیم. دور وبری هایمان را هم همین طور.
بر اساس این شناخت اولویت ها را برای خود تعریف کنیم و بر اساس آن، برنامه زندگی خود را بچینیم.

سر موضوعات بی اهمیت انرژی و وقت خود را تلف نکنیم و اعصاب بقیه را خرد نسازیم.
بنا به مشاهده من، اتفاقا همان هایی که همگان را به انرژی مثبت ارسال کردن دعوت می کنند خود استاد جنجال به پا کردن سر موضوعات بی اهمیت هستند!!

یک عده وقتی می خواهند "منطقی" رفتار کنند خیال می کنند بایدازتفریح دست بکشند. این نشان از آن دارد که این افراد دید واقع بینانه از نیازهای خود ندارند!
در همین دهه نود که گذشت تعداد قابل توجهی از کسانی که من می شناختم و واقع بینی را در طالب پول بودن تعریف می کردند و طالب پول بودن را هم در پدر سوختگی می دانستند گند زدند به زندگی خودشان! این میل به تنبلی و تقلیل واقع بینی
به "پولکی" بودن کار دستشان داد! خواستند پدرسوختگی کنند زود به پول برسند اما پدرسوختگی بلد نبودند خود را گرفتار ساختند.
اهمیت پول و مادیات در زندگی امروزی بخشی از واقعیت هست اما واقعگرایی، در مادی بودن خلاصه نمی شود چرا که واقعیات دیگری هم در کنار
اهمیت پول هست که در مجموع اهمیتشان بیشتر هست.

این از زندگی شخصی! در سطح جامعه و سیاست هم باز واقع بینی نیاز داریم. به اتحاد نیاز داریم اما تجربه جمعی ما از سال ١٣٨٥ به این سو نشان می دهد که این اتحاد و همدلی با شعارحاصل نمی شود! انکار هویت های مستقل ساکن این سرزمین به بهانه ایجاد اتحاد اتفاقا به واگرایی بیشتر می انجامد. در سال ٨٨ یک عده از ترک های تهران به سودای ایجاد همدلی و اتحاد، دیالوگ فیلمفارسی های ٥٠ سال پیش را به ترکی گویش تهران ترجمه می کردند و به خورد آذربایجانی ها می دادند. اتحاد ایجاد کرد؟! خیر! پیش فرض این افراد این بود که مرد جوان ساکن تبریز امروز سطح فکری مانند مردان ٥٠ سال پیش تهران باید داشته باشد غافل از این که به همان اینترنتی که تهران نشین دسترسی دارد، تبریز نشین هم دسترسی دارد. در خطه آذربایجان هم ٥٠ سال گذشته و دید ها به روز شده. مخاطبان اون صحبت ها اون قدر هوشیار بودند که این پیش فرض ها را دریافتند و بیش از پیش دلزده شدند. اگر می خواهید اتحادی ایجاد کنید واقعیت روز و مردم این روزگار را بشناسید بعد جمله بندی تان را تنظیم کنید.

بکوشیم یک مقدار واقع بینی و منطق در رفتار و تصمیم هایمان حاکم بشود. در این صورت در هنگام تحویل سال ١٤٠٥ می توان علاوه بر "آرزو"، امید هم برای سال بهتر داشت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سروش گفته همه شاهان بیسواد بودند!

+0 به یه ن


در چهلمین سالگرد انقلاب ٥٧، دکتر سروش مصاحبه ای کرده بود. در گوشه ای از صحبت اش -که بسیار جنجالی شد- گفته بود شاهان ایران "همگی" بیسواد یا کم سواد بودند. 
فقط هم به شاهان پهلوی بسنده نکرده بود. تاکید نموده بود که از زمان کوروش به این سو همه شاهان کم دانش و بیسواد بودند.

من علاقه ای به نظام شاهی  ندارم اما از یک اندیشمند و فیلسوف بعید هست که  چنین اظهار نظر عامی کند که حتی شخصی با دانش تاریخی اندک مثل من بتواند بلافاصله مثال نقض برایش بیاورد. همان زمان نوشتم که الغ بیک (یکی از شاهان ایران) نه تنها بیسواد نبود بلکه خود پژوهشگر و دانشمند بود.
در واقع برعکس آن هست که سروش ادعا می کرد. بین  شاهان ایران به ندرت می توان آدم کم سواد و کم دانش یافت. 
تنها موردی که به ذهنم می رسد که بتوان با قاطعیت به او لقب ابله داد آخرین شاه صفوی یعنی شاه سلطان حسین صفوی است.
او بود که با حماقت تمام عقلش را در اختیار جن گیرها گذاشت که مملکت را برباد دادند.
من حتی مظفرالدین شاه را هم که به خرافه گرایش هایی نشان می داد ابله نمی دانم. اگر ابله بود با امضای فرمان مشروطه و رفرم هایی از آن دست همراهی نمی کرد.

به نظرم هر کدام از شاهان در یک یا چندزمینه اتفاقا خیلی با هوش و با دانش بودند.

سروش حتی  شاهان هخامنشی را هم از اظهارنظر قاطع (!!!) خود  بی نصیب نگذاشته. راستش من نمی دانم معنای باسوادی وبیسوادی  در تمدن های باستانی ایران چه می توانست باشد. بنابراین نظری در باره آنها نمی توانم داشته باشم. لابد یک سری اطلاعات نظامی و جغرافیایی داشتند که موفق می شدند اون فتوحات عظیم را  انجام دهند.

در ١٠٠٠سال اخیر که شاهان اکثرا سواد ادبی خوبی داشتند. حتی بنیانگذاران خشن سلسله ها نظیر شاه اسماعیل صفوی یا محمدخان قاجار خود شاعر بودند!! عجیب به نظر می رسد ولی این مردان خشن خود شعر می سروده اند!
نادر افشار نابغه نظامی بود. به کسانی که مثل سروش می اندیشند باید تاکید کرد طراحی استراتژی جنگی که منجر به پیروزی پس از پیروزی می شود نیروی فکری و تیزهوشی فراوان می طلبد.

یکی از مشکلات کشور ما که برایمان تبعات بسیار بسیار گزاف به همراه داشته این بوده که نفهمیدند کار نظامی چه قدر "مخ" می خواهد. فکر کرده اند رجز خوانی و شهامت و نترسی و خشونت برای کار نظامی کافی است.


در ایران تا کسی خود را فیلسوف یا اندیشمند می خواند یا حتی می گوید  به فلسفه علاقه مند هست، در محافل دانشگاهی  یک عده به او به عنوان نابغه می نگرند و فکر می کنند که باید برایش امتیازات ویژه قایل شوند. در صورتی که یکی مثال نادر شاه افشار از اغلب آنها باهوشتر بوده و بیشتر از مغزش کار می کشیده که می توانسته استراتژی های جنگی موفق طراحی کند.


دکتر سروش در آن مصاحبه و مصاحبه متعاقبش اصرار داشت که محمدرضا شاه کم سواد بود. تاکید می کرد که یکی دو  زبان خارجه دانستن سواد حساب نمی شود.
اولا به نظرم زبان انگلیسی دانستن بیش از عرفان (که به نظر سروش دانش و سواد به حساب می آید) به درد مملکتداری در قرن ٢٠ می خورد. ثانیا بر اساس برخی دستاوردها در نیمه دوم دهه ٤٠ و نیمه اول دهه ٥٠   شمسی، می توان نتیجه گرفت که دانش محمد رضا پهلوی در زمینه هایی بیش از این می بایست بوده باشد.

اشکال کار محمدرضا پهلوی خودکامگی او بود نه بی دانشی او.


در نیمه دوم دهه چهل با مانور هایی که در اجلاس اپک داده بود توانسته بود در بالا بردن قیمت نفت نقش بسزا ایفا کند.
از قرار معلوم، امثال سروش اصلا درک نمی کند، این قبیل مانورها چه قدر دانش حقوقی و اقتصادی می خواند.
این کارها را ساده و سهل می پندارند. 

درسته یک مقدار هم بخت با اپک یار بود و 
روند تکنولوژی ها و خیلی عوامل دیگر فرصتی به وجود آورد که در آن برهه کوتاه قیمت نفت بتواند تا آن اندازه بالا رود. اما آیا فکر می کنید اگر  اوپک بیسوادی یا کم هوشی نشان می داد می توانست از فرصت استفاده کند؟!
مسلما نه. کشورهای صنعتی که دلشان نمی خواست نفت را گران بخرند!

همچنین در خرید مهمات جنگی دانش زیادی از خود بروز داده بود. خرید مهمات کار آدم بی دانش وکم هوش نیست. خرید مهمات -آن هم در سطح  ادوات بسیار پیشرفته جنگی نظیر هواپیماهای جنگی و تانک های پیشرفته معاملات چرب و نرمی هستند که زیاد هم شفاف نیستند. اگر خریدار یک ذره گیج بزنه،  سرش کلاه می ره. با توجه به این که درجنگ تحمیلی این مهمات و ادوات امتحان خود را پس دادند، می توان نتیجه گرفت خریدار در این عرصه بسیار پیچیده زیاد گیج نزده بود. اگر به جای دانش نظامی، عارف بود، قطعا سرش خیلی بیشتر کلاه می رفت. این قبیل کارها از دست یک عارف یا استاد عرفان بر نمی آید!


مشکل شاه کم دانشی نبود. خودکامگی بود. 
اگر روزی معلوم شود که نقش شاه در آن دستاوردها آن قدر که جلوه داده می شد نبود باز هم نتیجه من نقض نشده.
اولا نشان داده شده است که او خیلی خودکامه بود. ثانیا نشان می دهد که دست کم می فهمید که ارزش و اهمیت آن عرصه ها چه قدر زیاد هست و چه قدر دانش می خواهد که سعی می کرد به اسم خود تمام کند!. این یعنی دست کم از سروش که اصلا اهمیت موضوع را در نمی یابد در آن زمینه،  با دانش تر بود! 

شاه خودکامه تحمل افراد با دانش -که کمتر اهل تملق و ابراز سرسپردگی هستند- نداشت. در نتیجه افراد لایق را که می توانستند کارها را بهتر از او یا در حد او انجام دهند تارومار می کرد. سپس مجبور می شد یا کارها را شخصا انجام دهد یا به دست افراد نالایق بسپرد. درسته در برخی موضوعات مطالعه کرده بود و دانش خوبی داشت ولی همه فن حریف نبود. گاهی در حوزه هایی وارد می شد که در آن زمینه کم می دانست و با دیکتاتوری اعمال قدرت می کرد و حرفش را پیش می برد. در نتیجه تصمیم سازی های غلط می شد.
این بلایی بود که خودکامه با دانش در چند زمینه مهم مملکتداری، به سر مملکت می آورد. تکلیف خودکامه ای که دانشش قرون وسطایی است دیگر معلوم هست.

منظورم از گفتن این حرف ها دفاع یا سرکوفت به کسی نیست. خودتان می دانید که من در مجموع سلسله پهلوی را منفی می دانم. به تبریز که خیلی ظلم کردند. فقط می خواهم بگویم مملکتداری دانش روز می خواهد. از قرار معلوم، طیف فکری  سروش حتی بعد از چهل سال هم نفهمیده اند. حالا سروش اندیشمندشان است! 


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل