ای داد بیداد!

+0 به یه ن

مردم ما فرصت چندانی برای آشنایی با دادرسی مدرن نداشته اند. در ذهن بیشتر مردم ما، دادرسی هنوز یک مفهوم قرون وسطایی هست. ازاین منظر قرون وسطایی، در بهترین وضعیت متهم را -حتی پیش از اثبات جرم- جلوی مردم به شدیدترین وجه  باید مجازات کرد تا هم دل مردم خنک شود و هم ترس در دل بقیه مجرمان بالقوه بیافتد.
این رویکرد نه انسانی است و نه موثر. در کدام یک از جوامع که این راه بر گزیده اند عدالت و امنیت در دراز مدت برقرار شده و فساد ریشه کن (ویا دست کم مهار ) شده؟!
نه تنها این اتفاق نیافته ، بلکه تعداد بیشماری هم بی گناه مجازات شده اند و فرزندان آنها بار عقده بر دوش کشیده اند. عده زیادی تر و خشک با هم سوخته اند.
آیا در کشورهای اسکاندیناوی که جرم و فساد را به حداقل رسانده اند این گونه عمل کرده اند؟!



در رویکرد مدرن، دادرسی یک پروسه طولانی است. با دقت شواهد و اسناد جمع آوری می شوند و راستی آزمایی می شوند. نه تنها متهم بلکه شاکی هم باید سین جیم شود هر چند از لحاظ روحی برایش سخت باشد. اگر این گونه نباشد که تضمینی برای روشن شدن حقیقت نخواهد بود! اگر این گونه نباشد دادرسی هم ابرازی خواهد بود در دست پاپوش دوزان تا برای رقبا و کسانی که مورد حسادت آنها هستند پاپوش بدوزند و به دست دستگاه قضا رقبای تحصیلی و عشقی و کاری را  از صحنه خارج کنند.

در دادرسی مدرن، هدف از مجازات کم کردن جرم در جامعه هست نه خنک شدن دل شاکی و سمپات های او. میزان مجازات 
بر اساس بر هر جرم، بر اساس مطالعات دقیق روانشناسی و جامعه شناسی تعیین می گردد به گونه ای که تضمین کند جرم کاهش خواهد یافت.


اگر فرصتی پیش آمده که ما ایرانی ها با مفهوم دادرسی مدرن آشنا شویم بهتره "دایی جان ناپلئون درونمان " را مهار کنیم و به جای یافتن کاسه ای زیر نیمکاسه بنگریم و بیاموزیم.
شیوه دادرسی
مدرن حاصل تحلیل و بررسی قرن ها سعی و خطا 
توسط برخی از هوشمندترین اندیشمندان جهان هست. من و شما نمی توانیم از رختخوابمان بلند شویم و شیوه ای بهتر از آن در اندازیم. بهتره از این تجربه عظیم بشری بیاموزیم.


باور کنیم که دستگاه قضا در کشور های پیشرفته کارش را بهتر بلد هست تا اظهار نظر کننده ها در تاکسی های خطی که برای هر تیر چراغ برق که در مسیر می بینند برنامه ای در جهت اجرای عدالت در ذهن دارند!! اون هم چه برنامه ای!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مضرات عرفان های فست فودی برای فرد و جامعه

+0 به یه ن

"من به درجه ای از عرفان رسیده ام که هیتلر و صدام را هم می بخشم و عزت تپانشان می کنم!"


افرادی که به خاطر احساس کمبود به دلیل ضعف های مختلف در مهارت های اجتماعی  و نظایر آن، در انواع و اقسام عرفان و… دنبال آرامش می گردند، با افتخار تمام، یک سری آموزه های بی اساس در میان دوستان و آشنایان  نشر می دهند. اغلب آن آموزه ها، هم برای فرد و هم برای جامعه مضر هستند.

از جمله این که شعار می دهند که باید همه انسان ها را دوست داشت و به همه چنان عشق ورزید که از عشق سیراب شوند و این عشق را باز گردانند.وقتی از اونها می پرسیم "آیا این عشق شما شامل کسانی که مرتکب جنایت علیه بشریت یا شکنجه کودکان یا شکنجه حیوانات هم شده اند می شود؟" بادی به غبغب می اندازند و با نگاه عارف اندر بدبخت اسیر در شهوات براندازمان می کنند و می گویند اتفاقا  بیشترین عشق را باید به جانیان ارزانی داشت چون که بیش از همه نیاز و احتیاج به عشق دارند.

چیزی که من دیده ام این مدعیان عرفان و رسیدن به آرامش  و عشق همه گیر، نه تنها  به همه آدمیان محبت نمی کنند بلکه حتی اگر هزار تا خوبی به اونها کرده باشید، یک حرف خیلی معمولی را بهانه قرار می دهند و با شما دعوا راه می اندازند. بعد این افراد  که خود کوچکترین گذشتی ندارند، برای جهانیان نسخه می پیچند که جنایت کاران علیه بشریت را باید غرق در محبت کرد!! نه خیر! همچون "بایدی" در کار نیست! جنایتکاران علیه بشریت را باید با استناد به منابع موثق محاکمه کرد و مطابق قانونی سازگار با حقوق بشر محکوم نمود. من و ایشان چه کاره ایم که جانیان را ببخشیم یا نبخشیم؟! این که چهار تا کلاس آبدوغ خیاری عرفان رفته باشیم به ما این حق را نمی دهد که بگوییم که فلان جانی بخشیده شود یا نشود. کسانی که علیه آنان یا خانواده شان جنایت صورت گرفته باید تصمیم بگیرند که ببخشند یا نبخشند. در هر حال محاکمه بر اساس مستندات موثق حقوقی انجام گیرد و مجازات بر اساس قانون مبتنی بر حقوق بشر تعیین گردد.

دوم هم این که روانشناسان به ما می آموزند هر چه به برخی بیماران روانی مثل خودشیفته ها و…..بیشتر محبت کنی در پاسخ بیشتر و بیشتر شما را به لحاظ روحی خسته می کنند. این قبیل افراد در دور وبر ما کم نیستند. افرادی هم در میان اطرافیان ما هستند که چنان کمر به خدمت خودشیفته ها می بندند که بقیه دنیا -از جمله عزیزان خود را- فراموش می کنند. فقط برای این که به خود و دیگران ثابت کنند بسیار مهربان هستند ، بچه و همسر خودشان را در حالی که نیاز شدید به محبت دارد رها می کنند و به یک غریبه خودشیفته خدمت می کنند. خودشیفته ها خوب بلدند که افراد را چنان روی انگشت بچرخانند که زندگی شان را در خدمت به آنها سپری کنند.

بنا به نظر روانشناس ها، باید فاصله از برخی بیماران روانی از جمله خود شیفته ها را رعایت کرد و خود را از زیر یوغ خدمت رسانی به آنها آزاد کرد. اما 
آموزه های غلط این نوع عرفان های آبدوغ خیاری  ابزاری می شود در دست خودشیفته ها که برای خودشان خادم بی جیره و مواجب بیابند و بعدش هم با روح و روانش بازی کنند.
🍀@minjigh

وقتی سو تفاهم ها را با سئوال می توان رفع کرد، نیازی به  درجات بالای عرفان  نیست!

یکی از مسایلی که در روابط اجتماعی بر برخی چنان فشار می آورد که نیاز به عرفان حس می کنند، سوتفاهم های هر روزه در صحبت های معمولی است. برخی از این افراد اون قدر در دل شیله پیله و غل و غش دارند که خود دایم  در مورد بقیه قضاوت های ناجور می کنند. در نتیجه، دایم گمان می کنند بقیه هم وقتی   حرفی می زنند حتما طعنه ای و نکته ای شوم در میان  هست. واخ! واخ! در محل کار ازاینها زیاد پیدا می شه. مثلا، کافیه بگویید «مانیتور نو مبارک» تا هزار ویک معنا و مفهوم و توطئه  در دل آن ببینند. از بس خود دایم مشغول توطئه اند.

 فرزانگانی ها معمولا  بی غل و غش  و خوش قلب هستند. با این وجود  با جمع  فرزانگانی ها (جمعی بیش از ۴ -۵ نفر)  صحبت کردن هم پشیمانی به بار می آورد. اونها هم هر صحبت معمولی را ممکنه به توهین و طعنه تعبیر کنند و گارد بگیرند. این از هوش زیاد  در کنار مهارت های اجتماعی پایین شان  ناشی می شود. اگر افراد کم هوش تر
حداکثر یک معنا از جمله ای استنتاج کنند باهوش تر ها چندین معنا را برای آن تجزیه و تحلیل می کنند که درمیان آنها  برخی می تواند توهین آمیز باشد. برای کسانی که هم باهوشند و هم مهارت اجتماعی کافی دارند مشکل خاصی پیش نمی آید. همونجا با خود  تحلیل می کنند: «گیریم که بدترین تعبیر ممکن مد نظر گوینده بوده. آیا موضوع اون قدر ارزش دارد که پی گیر باشم ببینم منظور گوینده چه بوده؟» اگر جواب منفی بود که وا می دهند و فراموش می کنند. اما اگر جواب مثبت بود با جمله بندی های ظریف و هوشمندانه مناسب موقعیت و شرایط، گوینده را به حرف می کشند تا دریابند واقعا منظورش چه بوده. این طوری معمولا سو تفاهم رفع می شود. کسانی که باهوشند اما مهارت کلامی لازم را ندارند با این دغدغه محاوره را ترک می کنند که منظور یارو درواقع چه بوده است؟ آیا طعنه ای زده یا منظوری نداشته؟ از یک حد که این دغدغه و سئوالات بیشتر می شود به ذهن فرد فشار می آورد. بعدش می روند دنبال عرفان که مثلا به آرامش برسند. آیا عرفان مشکلشان را حل می کند؟! ابدا، خیر! مشکل را صد چندان می کند. چرا؟! چون که این توهم به شخص دست می دهد که چون به درجات بالای عرفان رسیده حقیقت افراد را بهتر می بیند. درنتیجه، وقتی  سو تفاهم پیش می آید و احتمال می دهد منظور توهین آمیز باشد آن برداشت خود را عین حقیقت می یابد و از کوره در می رود. این گونه می شود  که عرفان این افراد را نه تنها آرام تر نمی کند بلکه پرخاشگرتر و ستیزه جو تر می نماید.

 من نمی دانم اونها که به خاطر غل و غش و بددلی خود هر حرف ساده ای را کج می فهمند و توهین آمیز می یابند  چه کنند که دردشان درمان شود؟!  اما اونهایی که به دلیل هوش زیاد اما مهارت اجتماعی کم همین مشکل دارند با مشاهده دقیق افراد با مهارت اجتماعی و نیز هوش بالا می توانند ضعف خود را عرض چند ماه برطرف کنند و از این همه فشار فکری رها شوند. نیازی نیست به طبقات بالای عرفان صعود کنند. 

این را هم باز تاکید می کنم علت این که ما فرزانگانی ها خیلی از مهارت های اجتماعی را در دوره دبیرستان و یا حتی دانشگاه یاد نگرفته ایم درس خواندن زیاد ما نبوده. درس خواندن این وسط بی گناه هست. کاسه کوزه ها را بر سر درس خواندن  نشکنید!  آن چه موجب این ضعف شده است میل عجیب درصد بزرگی از سمپادی ها به متفاوت بودن و یا متفاوت ظاهر شدن از بقیه جامعه در دوران نوجوانی بوده است. در هر حال و در هر سن، 
این نوع ضعف ها  به آسانی ظرف ۶-۷ ماه رفع شدنی هستند. 
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راه جلوگیری از ریا در جامعه: جایگزینی راه های عینی ارزیابی عملکرد به جای "نیت سنجی"

+0 به یه ن

همان طوری که همگی با کمال تاسف می دانیم ریا و تظاهر در کشور ما بسیار رایج هست. با توجه به این که جامعه ایران بسیار دین-محور بوده و هست، بیشتر ریا ها و تظاهر ها جنبه دینی دارد. وقتی اسم ریاکار می شنویم بی اختیار مرد ریشویی که تسبیحی در دست ورد می خواند در ذهن ما مجسم می شود که به صورت خانم ها نگاه نمی کند اما ….

این تصور کلیشه ای باعث شده خیال کنیم اگر کسی ظاهر مذهبی نداشته باشد ، لابد ریاکار نیست. اگر شخص در جمع هایی نظیر جمع های دانشگاهی (البته به دور از گوش حراست و مامور گزینش) آشکارا بگوید که آتئیست هست گمان می کنیم کاملا از ریا بری است.

راستش ریاکاری به دین مربوط هست اما این به آن معنا نیست که هر که دیندار نباشد ریا کارنیست. راستش تا جایی که من دیده ام در جامعه دینی چون ایران، غیر مذهبی ها هم همان قدر احتمال دارد ریاکار باشند که دینداران. من مردی را می شناسم که عمری ادعا کرده با این که آتئیست هست از هر نمازخوانی "اخلاقی تر" هست اما دردروغ و ریا دست هر ریشوی تسبیح به دستی را که من از نزدیک می شناسم بسته.


من فکر می کنم رواج ریا، به این بر می گردد که معیار سنجش اعمال در جامعه چیست. وقتی ارزش گذاری برای اعمال فرد در جامعه با "نیت" افراد سنجیده می شود ریا رواج پیدا می کند. برای همین گفتم که ریا با دیندار بودن جامعه، بی ارتباط نیست. چون که معیار "نیت" در دین ( دست کم دین های ابراهیمی که ما بیشتر می شناسیم) خیلی پررنگ هست و این به مسایل عرفی در جامعه هم تسری پیدا نموده. من فکر می کنم درستش است هست که معیار "نیت" را برای ارزیابی  بسپاریم دست خدا و همچنین وجدان افراد و حداکثر وجدان
عزیزان آنها. در سطح جامعه معیارهای کمی تر و عینی تری برای سنجش اعمال باید باشد. تنها، در این صورت ریا کم خواهد شد .

در کل دنیا هنوز محیط زیست خیلی با ریا آغشته هست. ربط زیادی هم به دین ندارد. بسیارند افراد و نهاد هایی که دم از حفظ مخیط زیست می زنند اما در واقع به تخریب آن می پردازند. به نظرم این واقعیت ریشه در آن دارد که معیارهای دم دستی سنجش عملکرد در زمینه محیط زیست هنوز به اندازه کافی تکوین نیافته و جا نیافتاده.
تا ٣٠-٤٠ سال پیش، ریا بین خیریه های حامی کودکان یا مستمندان در دنیا هم 
بسیار رواج داشت. الان کمتر شده. چرا؟! چون معیارهای سنجش عملکرد خیریه خیلی کمی تر و عینی تر شده. خیریه ها ی معتبر ( از جمله بنیاد کودک و نیز انجمن حمایت از مستمندان تبریز) گزارش دقیق می دهند که چه کرده اند و چند نفر را با چه کیفیتی حمایت کرده اند. نهاد هایی هم هستند که این گزارش ها را راستی آزمایی می کنند. این رویکرد زمینه ریا را کاهش می دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دین خویی و دین ستیزی

+0 به یه ن

من کتابی از آرامش دوستدار نخوانده ام. یکی دو مصاحبه کوتاه از او شنیده ام و بس. از مصاحبه هایش این طور برداشت کردم که دین را خیلی ساده سازی می کند. تا جایی که من درک کرده ام، اون جنبه از دین که مد نظر آرامش دوستدار هست و بر آن نقد می کند بخش خیلی  جزئی از دین هست. در واقع محلی از اعراب ندارد.  قسمت اعظم دین، تا جایی که من می فهمم بخش فلسفی آن نیست بلکه همین آیین ها و اسطوره های آن هست. تاثیر گذاری دین، بر تشکیل جمعیت های همسو با هیچ  عامل دیگری قابل مقایسه نیست.
اگر قبول ندارید سعی کنید  دوره ای یا جمعی ترتیب بدهید که در آن دسته جمعی یک کار مورد علاقه خود را بکنید. مثلا کتاب بخوانید یا بازی دسته جمعی کنید یا به موسیقی بپردازید یا ورزش کنید. هر چیزی جز یک فعالیت دینی. خواهید دید که ادامه دوره و جمع نگه داشتن افراد بسیار بسیار سخت هست. افراد با هم دعوا می کنند، سر موقع نمی آیند، ناز می کنند و حاضر نمی شوند و.....
اما انواع و اقسام جمع های دینی بدون این ادابازی ها تشکیل می شوند و سال ها و گاه قرن ها ادامه می یابند. در تبریز و در مشهد (و حتما در شهرهای دیگه که من اطلاع ندارم)  جلسه قرآن ها و هیئت هایی هست که قدمت آنها دست کم به صد سال پیش باز می گردد.
در کتاب انسان خردمند، یووال هراری هم به این قدرت آیین ها در تشکیل جامعه و تمدن سازی اشاره کرده بود. (خواندن این کتاب را قویا توصیه می کنم.)

چیزی که می خواهم بگویم این هست که اگر می خواهید به نقد دین و تاثیر آن بر جامعه بپردازید، اول آن را خوب بشناسید. به این سادگی نیست که با چهار تا فحش به عالمان دینی دادن یا اخم کردن به زنان چادری در کوچه و خیابان دین عقب نشینی کند. اتفاقا دین طوری در جوامعی مثل جامعه ایران ریشه دوانده، که اغلب این گونه حملات باعث قوی تر شدن آن هم می شود. این نوع دین ستیزی که در فضای مجازی (اغلب از سوی کاربرانی که زیاد هم در داخل جامعه ایران نیستند)  رواج پیدا کرده، بیش از پیش  نهاد ها و افرادی را که به اسم دین برای خود دکان باز کرده اند قوی می کند. این افراد و نهاد ها، دیندارانی را که خود از دست این دکان به فغان  آمده اند از دین ستیزان می ترسانند. می گویند اگر ما نباشیم، این دین ستیزان  سبک زندگی مالوف دیندارانه شما را از بین می برند. دینداران هم با خود می گویند «هیچ معلوم نیست که این دین ستیزان کمتر ظالم و فاسد باشند. دست کم اینان که از دین دکان ساخته اند، ظاهری دینی دارند و به سبک زندگی ما کاری ندارند.»
کاملا مشهود هست که جامعه ایران در سال ۱۴۰۰ به نسبت جامعه ایران در سال ۱۳۷۰-۱۳۷۵ خیلی کمتر دیندار هست. علت روگردانی نسبی از دین، مشاهده فساد و ناکارآمدی در نهادهایی بوده که به اسم دین دکان باز کرده اند و زندگی را بر  مردم  سخت نموده اند. اگر این فساد  و ناکارآمدی و این سختی نبود با بحثها و کتاب های هزاران  نفر همچون آرامش دوستدار، کوچکترین رویگردانی از دین در جامعه به وجود نمی آمد. 

هر چند دینداری اندکی کمرنگ تر از دهه ۷۰ شده اما با این وجود ، هنوز  هم دین قوی ترین نیرو در جامعه ایران هست.
 مردم در داخل ایران به سمت نگاه «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» گرایش پیدا کرده اند. کمتراز قبل، دنبال تحمیل عقاید یا سبک زندگی خود به دیگران هستند. اما اگر گروهی  بخواهند سبک زندگی دینداران را مورد حمله قرار دهند، تعصبات دینی  مردم عادی به شدت برای مقابله با این گروه باز می گردند. جریان های سیاسی که علیه دین، شمشیر از رو می بندند شانسی برای موفقیت ندارند. 
کاش به جای نیرو گذاشتن در جهت دین ستیزی که فرجام نیکویی نخواهد داشت، نیرو برای اصلاحات ساختاری و مبارزه با فساد از طریق تاکید بر شفافیت و پاسخگویی بگذاریم .

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سالمند آزاری

+0 به یه ن

اخیرا یک فیلم بسیار  ناراحت کننده از آسایشگاه سالمندان در اینترنت پخش شده که در آن مردی با چوب سالمندان را کتک می زند. من قبل ازدیدن این فیلم، خبر نداشتم که در کنار کودک-آزاری و زن-آزاری، پدیده ای به نام سالمند-آزاری هم در جوامع  شیوع دارد. خیال می کردم سالمندان مورد تکریم و احترام در جامعه هستند و گمان نمی بردم کسی چوب بردارد و آنها را بزند (مگر این که دیوانه باشد.).
طبعا این فیلم خاطر همه ما را آزرد.  برخی از کانال های تلگرامی- که در زمینه تخصصی خود بسیار دقیق و علمی   ومستند عمل می کنند و مرجعیت دارند- ازروی احساسات و   با عجله و بدون مطالعه راهکاری هایی برای جلو
گیری از این پدیده شوم ارائه دادند. به نظرم جلوگیری از این پدیده های شوم راهکارهای سنجیده و مطالعه شده می خواهد
نه این گونه راهکارهای شتابزده احساسی.
در یک کانال تاریخ -که من خود بسیار از مطالب تاریخی  آن بهره می برم- نوشته بود که باید از ژاپنی ها بیاموزیم که چه طور به سالمندان خود احترام می گذارند تا جایی که مراسمی دارند که  در آن بچه ها پای پدر و مادر را می شویند. تا جایی که من می دانم این مراسم پاشویه، مال کشور های چین  و اندونزی و بخش هایی از هندوستان هست نه ژاپن. در هر صورت این جوامع شرقی همگی بسیار ادعای احترام به سالمند دارند. اما من مطالعه کردم و دیدم اتفاقا سالمند آزاری در همه این کشورها ی شرقی که آیین های متنوع تکریم سالمند دارند بسیار شایع هست. 
با این آمارسالمند-آزاری که ژاپنی ها دارند اصلا الگوی خوبی برای ما ایرانی ها نیستند:
https://www.nippon.com/en/japan-data/h00428/elderly-abuse-a-growing-problem-in-aging-japan.html

در مورد سالمند آزاری در هند هم انگار زیاد تحقیق شده است. گویا در جوامع سنتی تر و فقیر ترهندوستان، سالمند آزاری شایع تر هست تا در بخش های پیشرفته تر و تحصیلکرده تر هند. یعنی این همه تاکید روی تکریم سالمند در فرهنگ های سنتی نتیجه معکوس داشته.

خلاصه این که راه حل جلوگیری از این معضلات اجتماعی تجویز «پاشویی» نیست. خانم جلسه ای یزدی هم «پاشویی» را برای حل مشکلات زوجین -ازجمله زن آزاری و اعتیاد و بیکاری شوهر- ارائه می داد. باور کنیم برای حل این معضلات راه حل های علمی تری لازم هست و با پاشویی مشکلات حل نمی شود.
اتفاقا با ترویج فرهنگ پاشویی، توقعات بیجایی به وجود می آید که اختلافات  درون خانوادگی را تشدید می کند.
یک علت مهم  همه این مشکلات خانوادگی  و اجتماعی در ایران، فقر و بیکاری و مشکلات اقتصادی  -و همزمان مشاهده تبعیض و بی عدالتی در جامعه هست. اینها هم با پاشویی حل نمی شوند!
در مورد سالمندان یک نکته مهم هم هست:  هر چه سالمندان بیشتر سعی می کنند که جوان تر ها را درک کنند و  به خصوص بیشتر  «حریم خصوصی» جوان ترها را رعایت می نمایند بیشتر بین جوان تر محبوب می شوند. 
من شخصا فکر می کنم  یکی از علل این  که در بخش های سنتی تر هندوستان سالمندان بیشتر مورد آزار قرار می گیرند (علاوه بر مشکلات اقتصادی) همین مسئله عدم رعایت حریم خصوصی جوان ترهاست. ظاهرا سالمندان هندوستان توجه زیادی به این مسئله ندارند. حتی سوژه متداول طنز های هندی،  زیر نظر گرفتن تازه عروس و داماد ها توسط سالمندان هست! انصافا، سالمندان ایرانی وقتی می بینند تازه عروس و دامادی می خواهند خلوت کنند خود جیم می شوند که این حس را نداشته باشند در اون محل مزاحم هستند. این که بعدا با همسن سالان خود این جیم شدن خود را سوژه خنده می کنند موضوع علی حده ای است! 😉😉
خوشبختانه از این جهت  فرهنگ سالمندان ایرانی  بالاتر هست. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هدف از آموزش عمومی

+0 به یه ن

یکی از سئوالات بسیار مهم پیش روی ما این هست که هدف از آموزش عمومی چیه. قبل از این که نظرم را در این باره بگم اجازه بدهید  روشن کنم که در بحث حاضر منظورم از آموزش عمومی، فعالیت های ترویجی علم و دانش نیست.  همین سئوال را می شه در مورد ترویج علم هم مطرح کرد. در اون باره من قبلا دو سخنرانی کرده ام که می توانید در لینک زیر  آن را ملاحظه کنید.

اینجا در مورد هدف آموزش در مقاطع مختلف مدرسه و دانشگاه صحبت کنیم. آیا هدف آموزش  عمومی این هست که
۱) دانش شهروندان بیشتر شود چون که دانش  ذاتا ارزشمند هست ولو این که مشکلات جامعه را حل نکند.
۲) کودکان و جوانان  را افرادی سازگار با ایدئولوژی برتر  -که لابد همان ایدئولوژی حاکمیت هست!!! -به بار آورد.
۳) دانش آموزان و دانشجویان را آماده برای حرفه آینده خود کند. همچنین به آنها آداب شهروندی  آداب معاشرت، ارزش های خانوادگی و حفظ محیط زیست و .... بیاموزد تا با همدیگر در جامعه و با طبیعت بهتر زندگی کنند.
۴) عشق!!! امسال در روز معلم در فضای مجازی عده زیادی نوشتند «ای معلم! فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ!». برای همین این مورد را هم گنجاندم و الا به عقل خودم  تا صد سال دیگر هم نمی رسید که هدف آموزش می تواند «عشق» باشد!!
۵) .....؟؟؟
جواب من  خودم  ترکیبی  از مورد (۱) و (۳) هست. برنامه ریزان درسی باید هدف اصلی خود را بذارند روی رفع  نیازهای جامعه. مثلا وقتی در کشور ما درآمد اصلی از نفت و گاز هست باید روی  آموزش مهندسی های مربوط  به نفت و گاز سرمایه گذاری ویژه شود. وقتی سرزمین مان این همه زلزله خیز هست به آموزش های مربوطه باید توجه ویژه شود. حتما باید به اندازه نیاز جمعیت کشور پزشک و پرستار و ماما تربیت شود و......
اما فقط هم روی نیاز های ملموس نباید ملاک   سرمایه گذاری در  آموزش شود. به طور محدود تر روی رشته هایی هم که  عده ای از روی  کنجکاوی علمی یا علایق هنری و ادبی  و فرهنگی،  به آن علاقه مند می شوند  باید سرمایه گذاری شود. تجارب تمدنی نشان می دهد وقتی راه رشد این قبیل فعالیت های علمی یا فرهنگی بسته می شود در دراز مدت (بازه زمانی دویست سیصد ساله) تمدن رو به افول می گذارد.
اگر سرمایه گذاری محدودی در این زمینه ها شود کافی است . اتفاقا سرمایه گذاری در این رشته های غیرکاربردی اگر از حدی بیشتر  بشود، عده زیادی که علاقه و استعداد لازم را ندارند (به سودای الکی  درآمدی و گرنتی و برو بیایی داشتن)، وارد این رشته ها می شوند. بعد هم  نه خود کار جدی می کنند نه می ذارند اونها که علاقه و استعداد و ذوق کافی برای آن دارند کار درخور توجهی کنند. نمی ذارند بقیه کار کنند چون اگر بقیه کار کنند معلوم می شود که اینها دارند یللی تللی می کنند و سر مردم را شیره می مالند.

این از سرمایه گذاری ملی و دولتی روی آموزش! اما در سطح خانواده یا در سطح شخص، چه؟! آیا حتما خود را ملزم کنیم که دنبال آموزش به دلیل کسب فضیلت دانش باشیم؟! اگر خانواده ای چنین نکند یا نسبت به خانواده ای که فرزندانش را شدیدا ترغیب به تحصیلات می کند در سطح نازل تری از تمدن و فرهنگ قرار دارد؟
آیا آموزش باید در جهتی باشد که حتما شخص در آینده در حرفه خود از آن بهره مند شود؟

نظر من این هست که فرد باید برود دنبال علاقه اش و سعی کند در همان زمینه علاقه اش استعداد هایش را تا جایی که می تواند شکوفا کند. این طوری هم خودش احساس کامیابی می کند و هم در نهایت به جامعه خدمتی می رساند.
خانواده  خوب و بافرهنگ آن هست که به فرزندانش کمک کند و زمینه ای فراهم آورد که استعداد ها و علایق خود را بشناسند و به دنبالش روند. شناخت استعدادها چندان هم کار آسان و بدیهی ای نیست.  استعداد یابی و همچنین علاقه یابی، برخی راهکار ها دارد اما  فرمول ساده شده،  ندارد! 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا تقصیر خود مردم هست؟-قسمت اول

+0 به یه ن


حدود بیست و پنج سالی است که یک عده از دکترهای علوم انسانی ساکن ایران، که برای خودشان بروبیایی راه انداخته اند و مریدهایی دور خود جمع کرده اند، در جراید و در فضای مجازی و یا در کتاب هایشان     حول و حوش اصطلاح عامیانه "خلایق هر چه لایق" تئوری هایی بافته اند که نتیجه اش این می شود که مردم ایران لایق حکمرانانی که از این بهتر کشور را اداره کنندو رفاه و صلح و آرامش خاطر برای شهروندان  به ارمغان بیاورند نیستند.

یک عده از مردم عادی هم روزانه با مواجهه با بی نظمی ها یی که  به ظاهر  مردم، خودشان به دست خودشان، درست می کنند با جمله بندی های عامیانه تری همان حرف را می زنند.

راستش یک مقدار کنکاش که می کنیم و دقیق تر و عمیق تر می نگریم می بینیم بسیاری از همان نابسامانی ها که به ظاهر مردم عادی به وجود می آورند یا به آن می افزایند، در واقع از عملکرد غلط مسئولان نشأت می گیرد.

مثالی آشنا می زنم: از کنار بسیاری ازشهرهای کوچک یا روستاهای ایران  که بگذرید با انبوه پلاستیک و زباله های پخش و پلا مواجه می شوید. عموم ما زود قضاوت می کنیم و می گوییم: " لیاقت این مردم….."

یک کمی دقت بیشتر بکنیم و محاسبه ای سرانگشتی نماییم در می یابیم  پیک نیک کننده ها هر چه تلاش کنند نمی توانند چنین افتضاحی به بار بیاورند!! 

اشکال کار از دپوی ناصحیح زباله های جمع آوری شده توسط شهرداری ها ی شهرهای کوچک و دهداری ها هست. ماموران شهرداری زباله های شهر یا ده را در دره ای می ریزند. سپس باد آنها را پخش و پلا می کند.
بسیاری رهگذران هم که این افتضاح را می بینند  با خود می گویند اگر این زباله را هم من اضافه کنم تغییر زیادی نمی کند. (فکر درستی نیست اما باور کنید سویسی هم باشد از این فکرها می کند! دیده ام که می گم! دریاچه ژنو تمیزه  و در نتیجه هیچ کس به خودش اجازه نمی ده در آن آشغال بریزه. اما در برخی از گوشه های ایستگاه راه آهن ژنو که کثیفه، رهگذران هم آشغال خود را بی پروا می ریزند.)

دپوی شهرهای بزرگ ایران یک مقدار اصولی تر هست و زباله به هوا بر نمی خیزد اما نه آن قدر اصولی و علمی که باید باشد. اونجا هم هزاران مشکل هست که از حوصله این بحث خارج هست.

من در این سری نوشته ها می خواهم با این طرز فکر که مردم ایران لیاقت بیش از این ندارند مبارزه کنم. دپوی زباله تنها یک مثال بود. این بحث را در نوشته های بعدی ادامه خواهم داد.

🍀@minjigh

چندی است که دریافته ام داستان های کوتاه هر ملتی بیشتر از رمان یا داستان های بلند و نظایر آن معرف دغدغه های اون ملت هستند. اگر توجه کرده باشید درداستان های کوتاه ایرانی که در سی چهل سال اخیر نوشته شده اند تم غالب دعوا و جر و بحث سر مسایل کوچک در صف ها و …. هست. دعوا در صف اتوبوس یا داخل اتوبوس، دعوای راننده تاکسی و مسافر، دعوا در صف نانوایی، دعوا بین فروشنده و خریدار سر قیمت، دعوا بین همسایه ها به خاطر ساخت وساز غیر اصولی و…..

این دعواهای کوچک،ریز ریز روی اعصاب وروح و روان آدم ها سوهان می کشند و تاب و توان انجام دادن کارهای مهمتر و با ارزش تر را از مردم می گیرند!

هر چند در نظر اول این دعواها تقصیر خود شهروندان هست اما یک مقدار که نیک بنگرید می بینید  این طورها هم نیست.

مثلا وقتی کرونا آمد ما کله گنده ها ماسک را احتکار کردند. ماسک کمیاب و گران شد. از طرف دیگر، به دروغ در صدا و سیما اعلام کردند ماسک به فلان قیمت در داروخانه ها توزیع شده. در حالی که داروخانه دار اگر به زور و زحمت ماسک می یافت قیمت چند برابر اعلام شده بود. مردم می رفتند به داروخانه و وقتی ماسک با قیمت اعلام شده نمی یافتند شروع می کردند به دعوا. چند مورد هم درگیری فیزیکی پیش آمده بود!مقصر که بود؟! داروخانه دار یا مشتری یا…..؟!
ببینید چه قدر اعصاب مردم را خرد کردند تا مشکل را از سر خود وا کرده باشند. در سطح کل کشور اختلاف بین داروخانه دارها و مردم انداختند.


مثال دیگر آبان ٩٨ بود که گفتند بنزین را گران می کنیم اما تاکسی ها حق ندارند کرایه را بالا ببرند!!!!!  طبیعتا کلی دعوا بین مسافر و راننده تاکسی ها در سراسر کشور راه انداختند که البته در سایه فجایع آبان ٩٨  کمتر به آن پرداخته شد.

شهرداری پول می گیرد مجوز ساخت و ساز غیراصولی می دهد. همسایه ها به زحمت می افتند. دعوا می شود.

 تعداد اتوبوس ها کم هست. کولر مناسب ندارند. مسافران در آن به زحمت می افتند. بعدش دعوا می شود.

همه اینها از بد اداره شدن کشور نشأت می گیرد. والا مردم ما اتفاقا به نسبت اغلب مردم دنیا باگذشت تر و صبورترند.

🍀@minjigh


وقتی بحث هایی از این دست مطرح می شود یک عده به درستی می گویند که مسئولان و مدیران کلان کشور هم از همین مردم هستند. البته این حرف کلی درست هست. مسئولان و مدیران از مریخ نیامده اند! اما این نکته، ساده سازی  ای است که ما را به نتیجه غلط می رساند.

اولا مردم هر کشور یک طیف هستند. مثلا همان آمریکایی که ناسا دارد و به کرات دیگر سفینه می فرستد، شهروندانی دارد که هنوز بر این باورند که زمین مسطح هست. اما سیستم آمریکا این اجازه را نمی دهد که این افراد در موسساتی مثل ناسا وارد شوند و تصمیم ساز شوند. به عنوان یک شهروند علی رغم باورهای غلط شان که متعلق به دوران تمدن های باستان قبل از فینیقی  است از تمام حقوق شهروندی برخوردار هستند اما خنده دار هست تصور کنیم که سیستم آمریکا اجازه دهد یکی از این ها روزی در ناسا پست مدیریتی بگیرد.

در عالم سیاست بین الملل هم اگر هنوز مفهوم دولت-ملت مدرن برای کسی جا نیافتاده باشد و هنوز در ذهن اش امت بر ملت پیشی داشته باشد کمابیش در دنیای امروز شبیه همان زمین-تخت-پندار هست. اما در کشور ما در وزارت خارجه  و نهاد های دیگر که برای سیاست خارجه ما تصمیم می گیرند همین قبیل افراد با این ذهنیت ها پست و مقام می گیرند و نتیجه فعالیت هایشان دردسر برای ملت می شود.

همچنین در مورد مسایل قضایی. یا حتی مسایل اجرایی نظیر مدیریت آب!


در اوایل دهه شصت و اواخر پنجاه، متوسط ایرانی ها هم اینها را نمی دانستند. اون موقع   عملکرد مسئولان وقت و جهت گیری ها با فهم عموم مردم سازگار بود. در دهه پنجاه واقعا عده زیادی از مردم همان اعدام ها را می خواستند، در دهه شصت تسخیر سفارت و گروگان گیری می خواستند. از این کارها حمایت می کردند.

مردم عوض شده اند. الان مردم طوفان توئیتری #نه_به_اعدام 
و #اعدام_نکنید راه می اندازند. ولی مسئولان به همان منوال و گاه شدیدتر در پی اعدام و…. هستند. از اکثریت مردم جدا شده و تنها کسانی را در بازی قدرت راه می دهند که از صد تا فیلتر عبور کرده اند و ثابت نموده اند که مثل خودشان می اندیشند. کسانی که از این فیلتر می گذرند در اقلیت مطلق هستند. در کشور ما در هر موضوع تخصصی افراد خبره  و مدیر و مدبر یافت می شود اما وقتی آن فیلتر ها را می گذارند تعداد کسانی که قابلیت اجرایی و علمی لازم برای درست انجام دادن کارها را داشته باشند به صفر میل می کند. در نتیجه بسیاری از کارهای به دست کارنابلد سپرده می شود و مملکت خوب اداره نمی شود!

🍀@minjigh


از سوی دیگر، وقتی فردی از جامعه پست و مقامی می گیرد کم کم از نظر مالی از مردم عادی جدا می شود. 

این جدا افتادگی  و سیر متفاوت بین مردم و مسئولان لاجرم اتفاق می افتد مگر این که مکانیزم های بازدارنده ای وجود داشته باشد. یک مکانیزم ،  تعهد اخلاقی شخصی این مسىول هست که او را وا می دارد از مردم جدا نشود. اما این مردمی ماندن معمولا به جدا افتادن از سایر مسئولان منجر می شود. تبدیل می شود به یک وصله ناجور در بین سایر مسئولان که از منظر آنان غیر قابل تحمل هست. برایش پاپوش می دوزند و از دایره قدرت بیرونش می کنند.

مکانیزم موثر، سازوکارهای شناخته شده دموکراسی، شفافیت و پاسخگویی است. اگر رسانه ها آزاد باشند اگر نهاد های مردم نهاد آزاد و فعال باشند، اگر شفافیت عملکرد مسئولان یک اصل باشد، اگر انتخابات جدی باشد، اگر ساز وکاری برای شنیده شدن صدای اقلیت باشد و…..جدایی مسئولان از مردم کاهش می یابد.

ما مسئولان با وجدان که بعد از مدتی کنار نهاده شدند  کم نداشتیم. سازوکار های لازم  و موثر دموکراتیک برای آن که جدایی بین مردم و مسئولان راه نیافتد نداشتیم. در نتیجه الان به جایی رسیده ایم که اکثریت مردم و مسئولان در دو دنیای دیگر سیر می کنند. 

نمونه اش این که مردم و جامعه پزشکی واردات واکسن امتحان پس داده می خواهند، مسئولان……

🍀@minjigh

اگر به من وشما بگویند که بعد از این وعده ناهار تا دو روز دیگر از غذا و خوراکی خبری نیست، تا خرخره می خوریم. اما در حالت عادی که می دانیم چند ساعت بعد از ناهار قرار هست شام بخوریم حرص و ولع برای پرخوری نداریم و تا سیر می شویم دست از خوردن می کشیم.

در جوامعی حرص و ولع مردم برای چاپیدن و دزدیدن و اختلاس کردن بالا می رود که (۱)ثبات اقتصادی نیست، (۲)سران مملکت بخور-بخور و بچاپ-بچاپ راه می اندازند، (۳) این باور جا افتاده که با پول می شود همه چیز به دست آورد و بی پول هیچ ارزشی ندارد. در جوامع تنها افرادی که خیلی اخلاقی هستند از افتادن به دام فساد و تباهی، مصون می مانند.
به نظر من حرص و ولع و تمایل به ارتشا بین مردم عادی هم از عملکرد بد مسئولان و بد اداره کردن مملکت ناشی می شود.

در سال های اخیر از طرفی، مردم شاهد اختلاس های رقم درشت دانه درشت ها بودند، از سوی دیگر به طور سیستماتیک در گوششان خوانده شد که شما که اهل این کارها نیستید پخمه اید (فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ یا سریال هیولای مهران مدیری دقیقا همین را القا می کردند). از سوی دیگر به مردم باوراندند که همه چیز پولی شده (بیشتر از این که واقعا همه چیز پولی شده باشد). تبلیغات این طور بمبارانشان کرد که برخورداری از آموزش خوب و بهداشت خوب و درمان خوب و تفریح خوب پول کلان می خواهد .

در نتیجه مردم عادی هم حریص شدند که بیشتر بچاپند. ترغیب شدند که هر جا دستشان آمد بقیه را سرکیسه کنند و یا چوب حراج به ثروت ملی بزنند. تقصیر بالادستی ها بود که این فضا را ایجاد کردند.


پی نوشت اول: من هنوز هم معتقدم که بیشتر اینها ذهنی است! مثلا هنوز بر این باورم که 
سرویس خیلی از بیمارستان های دولتی، از سرویس های بیمارستان های خصوصی با زلم زیمبو ی آن چنانی بهتر هست چون به بیمار مثل یک انسان نگاه می کنند نه مثل یک کیف پول! در بیمارستان دولتی به تجهیزات اتاق عمل و امکانات بهداشتی می رسند و در بیمارستان خصوصی به پرده و موکت و لوستری که چشم همراه مریض را می گیرد. من کج خلقی پرستار وظیفه شناس بیمارستان دولتی را سر رعایت نکردن ضوابط بیمارستان هزار بار ترجیح می دهم به قربان صدقه رفتن های تصنعی کارکنان بیمارستان های خصوصی جهت تیغ زدن بیشتر مشتری که درواقع برای سلامت و جان بیمار آن قدر ارزش قایل نیستند که خلقشان را برایش تنگ کنند!)

هنوز هم معتقدم دردسر ویلای شخصی خریدن و باغ شخصی نگاه داشتن، بیشتر از کیفش هست. یک روز باید نگران سمپاشی باشی، یک روز نگران دزدیده شدن وسایل و..... 

دوست دارم و خوشتر دارم که آدم سلامت باشه روی دوپای خودش بره توی دامن طبیعت بی آن که در پی تملک آن باشه. 
این طوری سبکبارتر و سبکبال تر هست. طبیعت خداست و منتی هم نداره! این طوری آزاد هستی تا هر جا که دلت خواست بروی. خودت را در چهاردیواری باغ و ویلایت حبس نمی کنی. بدون اون باغ، آزاد هستی که هر کجا دلت خواست پر بکشی.

اگر بدنت آن قدر سالم نبود که به طبیعت بکر بروی، باز پارک های شهر هستند. اگر مزاحمت گشت ارشاد نبود همه دور هم در پارک شهر خوش می بودیم. لزومی حس نمی شد که افراد باغ شخصی بخرند و احیانا، برای رسیدن به این درجه از تمکن مالی بچاپند! زحمت نگهداری پارک عمومی را شهرداری می کشد. من قرار نیست نگران آفت ها وآبیاری و،،، آن باشم. اما من نوعی وقتی می بینم گشت ارشاد دختر- پسرها را مثل ابر بهاری در پارک به گریه انداخته، اعصابم خرد می شه.
به خدا اگر گشت ارشاد نبود مردم نصف انگیزه شان را برای مال اندوزی از طریق چاپیدن از دست می دادند. در همین پارک های شهر خوش می گذراندند. نه هوس خارج می کردند نه هوس خرید باغ. خیلی جامعه سالم تری می داشتیم. سرمایه ها هم در داخل کشور باقی می ماند و صرف سازندگی می شد. صرف سرمایه گذاری سود ده و با منفعت.
-----------
امیدوارم از نوشته قبلی ام این سو برداشت نشود که وقتی حاکمان فاسدند یا کشور را بد اداره می کنند، افراد در غلطیدن به دامن فساد مالی و .... تقصیری ندارند.
قطعا هرکسی مسئول اعمال خویش هست. هنوز هم که هنوزه با این همه افول، در ایران ۱۴۰۰ با کار شرافتمندانه می شه زندگی مرفه و مناسبی برپا کرد. منتهی اگر مملکت خوب اداره می شد شهروندان با یک سوم این تلاش می توانستند همان زندگی مرفه را تدارک ببینند.
این که شخصی به دامن فساد می غلطد تقصیر خودش هست و باید بعد از محاکمه عادلانه، مجازات درخور شود. اما این که در جامعه روز به روز افراد بیشتری به این شکل در فساد می غلطند تقصیر حاکمان و حاصل بد اداره شدن مملکت هست که از یک سو وضع اقتصاد را خراب کرده و از سوی دیگر، در عمل و گاه حتی در سخن، تبلیغ می کند که هر که مثل ما راحت پول پارو نکند از پخمگی خودش هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رو به آینده

+0 به یه ن

در حال حاضر من هیچ جناح سیاسی قدرتمندی سراغ ندارم که بتواند دغدغه ها و خواسته های من به عنوان یک شهروند ایرانی را پاسخگو باشد. اما تحولات سریع شکل می گیرند. به خصوص با توجه به این که زیر ٥٠ درصد از مردم در انتخابات ٢٨ خرداد شرکت کردند، اونهایی که شم سیاسی دارند در خواهند یافت که اینجا خلایی به وجود آمده که علی الاصول می توانند پرکنند. در نتیجه بعید نمی دانم که تا چند ماه دیگر جریان سیاسی غیرقابل صرفنظر کردنی، به وجود آید که بتواند جوابگوی دغدغه های امثال من باشد. 



در هر صورت، این جریان به حد کافی قوی نخواهد بود که قدرت را به دست بگیرد. اگر رهبران جریان سیاستمدار باشند به دنبال اهرم ها و ابزارهایی برای سهم داشتن در قدرت خواهند بود. بی تردید در میان جمعیت هشتاد و چند میلیونی ایران کسانی هستند که معادلات قدرت را بشناسند وبتوانند از این گونه مانورهای سیاسی بدهند. اما باید واقع بین بود. جامعه ایران بسیار متکثر شده و دغدغه ها و علایق و گرایش های مختلفی در آن هست. دغدغه های من که از آنها یاد کردم شاید متعلق به تنها بیست درصد از جامعه باشد. شاید حتی کمتر! هیچ شانسی نیست به جز از راه ائتلاف! شاید اون جریان سیاسی که مورد علاقه من بشود برای داشتن سهمی در قدرت مجبور شود که با گروه های سیاسی دیگری ائتلاف کند که من ازشان خوشم نمی آد. اشکالی نداره. من که قرار نیست با اونها که دوستشان ندارم سر میز بنشینم. سیاستمداران مورد تایید من این کار را خواهند کرد. این قبیل ائتلاف ها بخشی از کار سیاست ورزی است. مثلا جریان های هویت طلبی قومی نیاز خواهند داشت با بخش میانه روتر هویت طلبی سایر اقوام و یا حتی بخش میانه روتر و متعادل تر باستانگراها ائتلاف کنند تا هر کدام بتوانند به بخش هایی از مطالباتشان که مشترک هست برسند.

 بنابراین بهتر است که ما وقت خود را با توپیدن به جریان های سیاسی مختلف خارج از دایره قدرت تلف نکنیم . شاید از سخنگوی فلان جریان -با دلیل و یا بی دلیل- خوشم نیاد اما دلیلی ندارد که او را به فحش ببندم و مخالفت با آن جریان را تبدیل به یک امر ناموسی کنم( مگر این که جریان پدرکشتگی ای در میان باشد که قضیه فرق می کند.) اما تا جریان پدرکشتگی نیست و دست اون جریان به خون آغشته نیست و تنها تفاوت در سلایق و دیدگاه هاست بهتر است با ابراز تنفر شدید و ناموسی کردن مخالفت، دست سیاستمداران مورد حمایت خود را برای ائتلاف نبندیم. والا اهرم ها ی کسب قدرت توسط سیاستمداران مورد تایید خود را به دست خود از کارآیی می اندازیم! 

 نکته دوم این که امثال من باید سعی خودمان را در چند ماه آینده به کار ببندیم که گسل ها ی اجتماعی را صاف کنیم. یکی از گسل ها که در دهه ٦٠ به نوعی و در ده سال اخیر به شکلی دیگر توسط ارباب قدرت در ایران تعمیق شده، گسل طبقاتی است. ما سعی کنیم کمی این گسل را کم عمق تر کنیم. کمک به بنیاد کودک به نظر من برای یکی در شرایط من و با امکانات مالی من بهترین راه در جهت این هدف هست. برای ایرانیان مقیم خارج هم همین طور. 

همین طور فکرمان را بدهیم به فعالیت هایی که همه اقشار صرفنظر از میزان درآمد می توانند در آن شرکت کنند. حاکمان ما در دهه اخیر زورشان دادند به ساختن شاپینگ مال. از پارک ها کاستند و به مراکز خرید افزودند. این هم باز سیاستی در جهت اختلاف افکنی طبقاتی بود و هست. ما در مقابل این روند می ایستیم. هیچ دوست ندارم باغی بخرم و دیواری دور آن بکشم. دوست دارم در طبیعتی قدم بردارم که همه اقشار جامعه از فقیر و غنی بتوانند در آن تردد کنند و از آن لذت ببرند. راه رشد اجتماعی و سپس سیاسی را هم در این می دانم نه چپیدن در باغ اختصاصی خود ویا تردد در شاپینگ مال هایی که فقط قشر باریکی به خود اجازه حضور در آن را می دهند. به عینه می دیدم که گلگشت در باغ های لاله در آغاز بهار در شهرهای ایران چه قدر حس همبستگی و همدلی بین اقشار مختلف با دیدگاه های مختلف و حتی متضاد به وجود می آورد تا جایی که حتی گسل عظیم بین مذهبی و ضد مذهب را هم برای ساعتی چند صاف می کرد.

 آمادگی برای ائتلاف با جریان هایی با دیدگاه متفاوت از یک سو، و همبستگی فقیر و غنی از سوی دیگر رمز موفقیت ما خواهد بود که تا ٥-٦ سال آینده جریان سیاسی ای به قدرت رسانیم که پاسخگوی دغدغه ها و نیازها و خواست هایمان باشد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کدوم طبقه متوسط؟!!

+0 به یه ن

نظریه پردازان اصلاح طلبان خیلی روی این موضوع مانور داده اند که اصلاح طلبی با "طبقه متوسط ایران" پیوند ناگسستنی دارد. استادان دانشگاه هم در نوشته ها و گفته هایشان این نکته را تکرار می کنند. تکرار این حرف و تاکید روی این سخن شکاف بین طبقه متوسط و کارگری را بیشتر کرده و مانع از این شده که بین این دو طبقه اتحاد و همبستگی سازنده ای شکل بگیرد. اما آیا واقعا به هنگامی که اصلاح طلبان سر کار بودند خیلی خوش به حال طبقه متوسط شده؟! 


 چیزی که من مشاهده نموده ام این هست که هر زمان قیمت نفت بالا رفته وضع اقتصادی طبقه متوسط هم بهتر شده. خیلی ربط به اصلاح طلبی و اصولگرایی نداشته. اتفاقا در زمان احمدی نژاد بود که قیمت نفت بالا رفت. نه به خاطر این که تیم احمدی نژاد خیلی اقتصاددان بودند و هنری داشتند. در دنیا، تقی به توقی خورد و قیمت نفت رفت بالا. از خوش شانسی بود و بس! بین طبقه متوسط اونها که شعور اقتصادی وآینده نگری داشتند از این گشایش مالی استفاده کردند و سرمایه گذاری نمودند (عموما روی ملک). اونهایی که خیلی متوهم شده بودند که باید با طبقه فقرا فرق داشته باشند افتادند توی خط خرید لباس مارکدار و لاکچری بازی و ….. که به رخ همه بکشند که جزو کلاس بالاها هستند. عاقل تر ها به جای آن ملک خریدند و اصلا به روی خودشان نیاوردند که وضع مالی شان خیلی بهتر شده. این طوری پیوند خود را با اقشار کم در آمد تر هم حفظ کردند. این از مسئله مالی! 

از نظر فرهنگی چی!؟ انصافا زمان خاتمی انتشار کتاب و …. بیشتر شد و موجب بالا تر رفتن سطح فرهنگ طبقه متوسط و بازنر شدن افق های دید این طبقه گردید. اما الان زمان تغییر کرده و با اینترنت منابع فرهنگی بیشماری در دسترس هستند. اگر طبقه متوسط دنبال مصرف کالای فرهنگی باشد ترجیح می دهد انگلیسی اش را بهتر کند تا به منابع دسترسی داشته باشد تا این که با هزار زحمت، یکی مثل خاتمی را سرکار بیاورد تا مجوز انتشار کتاب بیشتر دهد. 

 ستاره اقبال اصلاح طلبان در ایران رو به افول هست. طبقه متوسط برای این که در دراز مدت سهمی در قدرت پیدا کند بهتر هست دست در دست طبقه کارگری —که تقریبا نصف جمعیت را تشکیل می دهند بگذارد —تا این که پیوندی برای جریان شکست خورده اصلاح طلبان برقرار سازد. پیوند بین طبقه متوسط و طبقه کارگری هر دو را قوی تر خواهد ساخت. البته هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان از پیوند بین طبقات ناخرسندند.

 ای کاش استادان دانشگاه به جای این که طوطی وار مطالبی که در روزنامه های اصلاح طلبان در مورد "جایگاه ویژه طبقه متوسط" خوانده اند تکرار نمایند، راهی برای ساختن پیوند محکم تر با طبقه کارگری بیابند. از فرزندان همان طبقه در بین دانشجویانشان کم نیستند. پیوند با آنها مهم تر هست تا پیوند با جریان رو به افول اصلاح طلبی . دفاع برخی از استادان دانشگاه از جریان اصلاح طلبی در سال ١٤٠٠ مرا یاد دیالوگ برباد رفته می اندازد. وقتی رت با مشاهده قشون شکست خورده جنوبی ها به اسکارلت گفت Because of the weakness that I have for the lost causes 
------------

 وقتی به آن دسته از مردم که دلشان خوش هست که جزو "طبقه متوسط" هستند و برای برخورداری از مزایای طبقه متوسط برخود وظیفه می دانند به اصلاح طلبان رای دهند می گوییم به جای این همه سینه زدن برای اصلاح طلبان بهتر است سعی کنید با طبقات کارگری اتحادی ایجاد کنید تا همگی قوی تر شویم و از این حالت توسری خوری در بیاییم، فوری یک عکس از دیزی سرا بیرون می کشند! عکس خودشان هست با یک آقا با سیبیل های از بنا گوش دررفته و کلاه لبه دار بر سر و دستمال یزدی بر گردن! این طوری ثابت می کنند که اتفاقا خیلی هم مردمی هستند!

 منظورم از پیوند داشتن با مردم، بازسازی تیپ فیلمفارسی دهه چهل نبود. (بگذریم از این که در مستند هاو فیلم های رئال دهه چهل، اون تیپ را برجسته نمی دیدیم. از قرار معلوم، اون تیپ در دهه چهل هم بیشتر مختص سینمای آبگوشتی بوده نه واقعیت جامعه!) منظورم از پیوند داشتن با مردم کوچه بازار و طبقه کارگری، آگاهی از دغدغه هایشان بود. من خودم هم اون قدرها آگاهی ندارم. اما اون قدر می فهمم و می شناسم که بدانم به طور مثال، در سال ١٤٠٠، مردم حاشیه تبریز شبیه فیلمفارسی های دهه چهل درباره جنوب شهر تهران فکر نمی کنند یا سخن نمی گویند! 

 کفالت بنیاد کودک کمک می کند که دست کم با دغدغه های بخشی از طبقه کارگری (اون بخش که به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دهند) آشنا شویم. ای کاش به جای عکس گرفتن با صاحب دیزی سرایی که با تیپ فیلمفارسی دهه چهل، به طور کاملا توریستی، مشتری یابی می کند کفیل چند کودک از بنیاد کودک شوند. این کفالت به مردمی شدن بیشتر کمک می کند تا چون توریست در دیزی سرا با دستمال یزدی در کنار عکس تختی سلفی گرفتن! از خارج از ایران هم می توان کفیل بنیاد کودک شد. Http://www.childf.com

 🍀@minjigh 

 یکی از بدترین ضربه هایی که سیاسیون ایران در چهل سال اخیر زده اند اصرار به تقسیم بندی طبقاتی است. اصلاح طلبان در این میان مقصرترند. اگر این طوری مردم را به طبقه متوسط و زیرمتوسط تقسیم بندی نمی کردند ودر هر دوره با دادن امتیازهایی از جیب این طبقه به اون طبقه دلهای آنها را نسبت به هم مکدر نمی ساختند، امروز نه گشت ارشاد جسارت می کرد اشک بچه های مردم را در پارک ها درآورد و نه کسی جرئت می کرد حکم شلاق برای کارگر معترض اجرا کند. بدجوری سر همه مان کلاه گذاشتند! 🍀@minjigh 

 این طرفداران و سمپات های اصلاح طلبان همچین "طبقه طبقه" می کنند و دم از تعلق داشتن به طبقه ای فراتر از طبقه فرودست می زنند که آدم فکر می کنه در انگلیس یا روسیه قبل از جنگ جهانی اول یا فرانسه قرن ١٧ زندگی می کنه! جمع کنید بابا! در ایران طبقه کجا بود؟! تا قرن ها که این خان می رفت قلمرو اون خان را یا خشونت می گرفت و همه طبقاتش هم در عرض بیست و سی سال به هم می خورد! در این اواخر هم که همون کار به صورت مرکزی تر به اسم مصادره و… هر بیست سی سال یک بار انجام گرفته. اصلا این بساط طبقه مبقه مال جوامعی است که ثباتی از مرتبه چند صد سال دارند. خودشان را برای ما درست کرده اند: طبقه متوسط، طبقه متوسط ! 🤢🤮🤢🤮🤢🤮🤢🤮 

 🍀@minjigh 

 آقای دکتر کاتوزیان، اقتصاددان و جامعه شناس، به طور علمی و روش مند نشان داده که چرا تسری مفاهیمی مانند طبقات اجتماعی به جامعه هایی مانند جامعه ایران بی اساس است. به لحاظ تئوریک ایشان استدلال های متقنی برای این نقد دارند. اگر علاقه مندید کتاب هایشان را بخوانید و سخنرانی هایشان را در این زمینه بشنوید. اما در عمل می توان دید که چه قدر نتیجه گیری از این گونه تحلیل ها بر پایه طبقات برای کشور ما هزینه های گزاف داشته.

 در دهه شصت و پنجاه که بر اساس همین تحلیل طبقاتی با سرمایه داران و کارخانه داران کشور کارد و پنیر شدند. بعد انقلاب هم افتادند به جان کار خانه داران. با این حرکت کمر تولید را در کشور شکستند. حال آن که سرمایه داران ایرانی نظیر آقای قندچی و …. اصلا شباهتی به اون طبقه سرمایه دار و بورژوا که در کتاب های ترجمه ترسیم شده بود، نداشتند. بعدش بخشی از همین مخالفان طبقه بورژوا ی، دچار دگردیسی شدند و اصلاح طلب گشتند. بخشی از دگردیسی شان این بود که این دفعه می گفتند طبقه اشراف و متوسط بهترند تا بقیه. به قول مرحوم جرج اورول "چهارپا، خوب! دو پا بهتر!" این دفعه از این ور بوم افتادند و بین به قول خودشان طبقه متوسط و طبقه فرودست اختلاف انداختند. ضرر این بازی شان هم کمتر از ضرر بازی قبلی نیست. متاسفانه برخی دانشگاهیان هم در این بازی سیاهی لشکرشان می شوند! 

 اگر در جامعه ایران الان وضع مالی تان خوب هست و در رفاهید، نوش جانتان! اما دیگه ادا در نیاورید که ما طبقه متوسط ائله و بئله! کدوم طبقه متوسط؟!!!! یک مقدار قیمت نفت می ره بالا ، حقوق استادان را بالا می برند. فردا تورم می ره بالاتر پوز همه مان می خوره! خیلی هوا برمان وَرِمان نداره که از طبقه متوسط هستیم و بنابراین دارای بینش و فهمی والاتر که برایمان امتیاز خاص می آورد 🍀@minjigh .

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشمگینم همچون بومی آمریکا در برابر مهاجمان اروپایی

+0 به یه ن

الان بیشتر کادر پزشکی و مسن ترها واکسن زده اند و دیگه اصلا خودشان را مقید به رعایت فاصله اجتماعی نمی بینند. هنوز تحقیقات روشن نکرده که اونی که واکسن زده آیا هنوز می تونه ناقل باشه یا نه. من وشما که واکسن نزده ایم باید خیلی مراقب خودمان باشیم. مخصوصا در ارتباط با کادر پزشکی در خارج از محیط بیمارستان. اونها وارد محیط های آلوده بیمارستان و …. می شوند خیلی احتمال داره که ویروس در بدنشان باشه. 


هنوز تحقیقات روشن نکرده که آیا واقعا واکسن مانع از بیماری می شه یا فقط خفیفش می کنه. اگه فقط خفیفش بکنه اونها چیزی شان نمی شه اما در دورهمی های خانوادگی و…. که ما را از حضور خودشان بدون رعایت فاصله اجتماعی مستفیض می کنند ممکنه ویروس را به ما منتقل کنند و ما را به کشتن دهند! اصلا جای تعارف معارف نداره.

 چه واکسن زده باشید چه نزده باشید تا اطلاع ثانوی فاصله اجتماعی را از من وهمچنین همسرم رعایت کنید. به هر کسی هم بر بخوره تشریف ببره آب بخوره. هرکسی می خواد باشه. خاطر هیچ کسی برای من اون قدر عزیز نیست که به خاطر برنخوردن به او من حاضر بشوم سر سلامتم ریسک کنم. اگر هم اون قدر خودخواه باشه که این نکته ساده بهداشتی به او بربخوره همون بهتر که برای همیشه از من دور بشه. تمام! 

 همین اخیرا دو نفر از دوستانم که همسن و سال من بودند در اثر کرونا فوت کردند. اون هم که می گفتند کرونا فقط از مسن تر ها یااز بیمار ها قربانی می گیره غلط بود. فعلا که جان همسن و سال های مرا که بدون سابقه بیماری می گیره!

 🍀@minjigh

 در طی قرون و اعصار مردم آسیا و اروپا و آفریقا در مقابل بیماری هایی مثل سرخچه و …. ایمنی به دست آورده بودند اما مردم بومی آمریکا چنین ایمنی ای نداشتند. اهالی ازخود راضی اروپا بلند شدند رفتند آمریکا و مردم بومی اونجا را با میکروب هایی که با خودشان برده بودند به کشتن دادند. جماعت واکسن کرونا زده تا همین بلا را سر ما نیاورند ول کن نیستند.

 من بعد از این ، از واکسن زده ها دوبل فاصله می گیرم. چون به اعتبار اون واکسنی که زده اند هیچ رعایت نمی کنند و احتمال ناقل بودنشان بیشتر هست. اگر پزشک باشند که سه برابر بیشتر فاصله خواهم گرفت. اونها دایم در محیط آلوده با بیماران کرونایی و انواع و اقسام ویروس های جهش یافته و کمتر شناخته که معلوم هم نیست واکسن روشان چه اثر ی دارد حضور پیدا می کنند.  🍀@minjigh 

 گاهی ممکنه آدم بخواهد قهرمان بشه و در جهت یک هدف بزرگ و عالی و یا نجات عده زیادی ریسک کنه و خودش را در معرض ویروس یا رادیو اکتیو یا …هم بذاره. در اون صورت اگر هم سلامت خودش را هم از دست بده خوش هست که این زجری که می کشه در راه هدفی عالی و بزرگ بوده. اما من یکی حاضر نیستم به خاطر رودربایستی با یک واکسن زده، سلامتم را به خطر بیاندازم. اگر هم به این علت بیمار شوم بیشتر از خود بیماری این نکته آزارم خواهد داد که من چه قدر سیب زمینی و توسری خور و بدبخت شده ام که حاضر م برای این که به یک واکسن زده از خودراضی برنخورد جانم و سلامتم را به خطر بیاندازم. 

 خدا روزی را نیاره که من بخواهم اون قدر زبون و ذلیل و توسری خور بشم! هرکسی هم خوشش نمی آد، نیاد! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل