+0 به یه ن
آه اگر آه من و ناله اگر ناله توست، آن چه البته به جایی نرسد فریاد است.،....
به راستی چرا آه ها و ناله ها به جایی نمی رسند؟ با این که حجم نارضایتی از وضع موجود به عینه بسیار بالاست، چرا این اپوزیسیون رنگارنگ در داخل کشور اون قدر طرفدار نمی یابد که اتفاقی بیافتد؟
همه را نمی توان به سرکوب نسبت داد (هر چند سرکوب فاکتور مهمی است)
به نظرم یکی از علل اصلی آن هست که اپوزیسیون هم چنگی به دل نمی زند. دست کم اون بخشی از اپوزیسیون که تلویزیون و.... پربیننده دارد برای افرادی که اهل عمل هستند(نه غرولند) بیش از جذابیت ، دافعه دارد..
به نظرم می رسد، اپوزیسیون چندان پشتوانه اجتماعی نداره.
اون بخشی از اپوزیسیون که مراسم و مناسک دینی را به سخره می گیرند، حمایت توده های گسترده مردم ایران را که مذهبی هستند از دست می دهند.درصد قابل توجهی از کسانی که در خار ج نشسته اند به این باور رسیده اند که بعد از ۴۲ سال دیگه مردم ایران از مذهب دلزده شده. حال آن که ما که در ایران زندگی می کنیم با این که تغییر رویکرد در جامعه را می بینیم، ولی دین را هنوز بسیار پررنگ در جامعه می یا بیم.
شاید کمررنگ تر از ۳۰ سال پیش باشد اما هنوز در زندگی ده ها میلیون ایرانی نقشی پررنگ دارد.
مثلا منشی خوش آب و رنگ بهمان دکتر در شمال شهر - که لابد از منظر آن خارج نشین از آن عده هست که از دین دلزده شده- در مطب یواشکی قرآن باز کرده، می خواند. اصلا هم قصد ریا ندارد والا زیر پیشخوان قرآن را نمی گذاشت بلکه روی پیشخوان قرآن را قرار می داد. این شخص حتی ممکنه از خودش بخواهد تصویری خیلی لیبرال دهد اما برای سلامت مادرش نذر کرده قرآن ختم کند.
این پدیده های ریز را آن اپوزیسیون خارج نشین نمی بیند. طرفداران محدودشان در داخل ایران هم نمی خواهند ببینند.
پان ایرانیست ها با اظهارات ضد عرب و ضد ترکشان حدود نیمی از مردم کشور را دلزده می کنند و از خود می رانند.
منهای مسایل عقیدتی و هویتی، دیگر علت عدم توفیق اپوزیسیون آن هست که سعی ای و کوششی در جهت مردمداری سنتی نمی کنند. اصلا به اهمیت آن واقف نیستند. درواقع اغلب طرفدارانشان کاملا رفتاری در جهت عکس مردمداری در بین در و همسایه دارند که دور وبری ها را پس می زند. به این رفتارشان هم می بالند و آن را در تقابل با رفتار «عوامفریبانه» بهمان حاجی بازاری نشانه امروزی بودن خویش و نگرش مدرن نقادانه بر می شمارند.
نمونه ای عرض می کنم:
اگر مستاجر باشند عمدا آسیبی به ملک می زنند، حتی اگر زیر قیمت خانه را کرایه کرده باشند. شارژ آپارتمان را نمی دهند و با مدیر ساختمان درگیر می شوند. سر پارکینگ و انباری و.... با همسایه دعوا می کنند. در لابی ساختمان سروصدا راه می اندازند و علیه حکومت فحاشی می کنند و همسایه چادری را به عامل همین حکومت بودن و رانت خوار بودن متهم می کنند.
وقتی به خارج مهاجرت می کنند باز این رفتار را با خود به ارمغان می برند. یک بار یک خانمی ازآلمان به دکتر هلاکویی زنگ زده بود و می گفت خانه هایش را به زیر قیمت به ایرانی هایی که در ایران به علت سیاسی بودن به زندان افتاده اند اجاره می دهد (تا کمکی برای آنها باشد) اما مستاجرها به جای قدردانی خانه را تخریب می کنند و روی اعصاب وی راه می روند. دکتر هلاکویی در جواب تحلیل روانشناسانه-جامعه شناسانه از این رفتار داد. ظاهرا بین اپوزیسیون این رفتار خیلی رواج دارد. (در صورتی که اگر به اغلب مردم غیر سیاسی ایران خانه ای را زیر قیمت اجاره دهی، هزار و یک جور می خواهند قدردانی کنند.)
با همین رفتارهاست که اپوزیسیون، پشتوانه اجتماعی خود را ازدست می دهند.
مذهبی ها در مردمداری عموما خیلی کوشا هستند.
در تلویزیون های اون ور آبی زنان نماینده اصلاح طلب را تحقیر می کنند که تو نذر کرده بودی نماینده بشی، شله زرد بین همسایه ها پخش کنی. (این متلک علاوه بر مذهبیون و سنتگراها، فمینیست ها را به دلیل نگاه جنسیتی نهفته در آن پس می زند و از دایره سمپات های اون گروه از اپوزیسیون خارج می سازد.)
من نمی دونم نماینده های مجلس این کار را می کنند یا نه.
ولی وقتی در ایران زندگی می کنی و خسته و کوفته و بعد از تحمل ترافیک سنگین و قیافه های عبوس و رفتارهای پرخاشگر به خانه می رسی و همسایه سنتی یا نیمه-سنتی ات را می بینی که به لبخند برایت شله زرد می آورد خیلی به دلت می نشیند! این قشر با همین رفتارهایشان پشتوانه اجتماعی برای خود فراهم می کنند. با شرکت در مراسم ختم آشنایان دور یا عیادت بیماران و با آرامشی که با دعا خواندن می دهند (حتی اگر به دعا اعتقاد نداشته باشی!) برای خودشان اعتبار اجتماعی کسب می کنند.
اپوزیسیون این کارها را به اسم مرده پرستی تحقیر می کند اما خودش- دست کم بخش پان ایرانیست آن- مرده های چند هزار سال پیش را می پرستد!
همچنین مذهبیون با تبریک گفتن مناسبت های مختلف مذهبی و..... آشنایان را به خود جذب می کنند.
حتی اگر همعقیده با آنها نباشی بیشتر به دلت می نشینند تا اپوزیسینی که شاید به عقایدت نزدیک ترباشند اما خلاف جهت مردمداری عمل می کنند.
چنین پشتوانه اجتماعی ای، قدرت هم می آورد.
مراسم گوناگون مذهبی دسته جمعی هم فرصت خیلی خوبی برای شبکه سازی در ابعاد وسیع هست. شبکه سازی هم از عوامل مهم و شناخته شده به قدرت رسیدن نیروهای مختلف اجتماعی است.
گروه های مختلف اپوزیسیون اغلب اون قدر از خود راضی هستند که اصلا فکر نمی کنند نیاز به مردمداری برای جذب پشتوانه مردمی برای رسیدن به قدرت سیاسی دارند.
توده های وسیع مذهبی را پس بزنند، گروه های قومی را پس بزنتد، فمینیست ها را پس بزنتد... دیگه کی می مونه؟!
ازقرار معلوم، یکی از نمادهایی که پشتوانه اجتماعی اپوزیسیون (به خصوص بین آنان که از شبکه «من و تو» خط می گیرند) بر گزیده اند سگ دوستی است.
در سال های اخیر، سگ دوستی در ایران رشد چشمگیر داشته. اگر خیال می کنید این فقط مختص شمال تهران هست اشتباه می کنید. روزی نیست که خبر دوستی با سگ از شهرها و روستاهای کشور منتشر نشه.
البته همه این سگ دوستی را نمی شه به اپوزیسیون نسبت داد. از قدیم سگ دوست چوپان بوده . دوست باغبان بوده. از قدیم هم افراد مهربان و طبیعت-دوست بودند که با سگ ها مهربانی و دوستی می کردند.
الان مد شده که به این دوستی و مهربانی افتخار هم می کنند.
یک عده واقعا با سگ و گربه مهربانند و دلشان برایشان می تپد، اما عده بیشتری این «نمایش سگ دوستی» را یک سمبل هویتی ساخته اند در تضاد با آموزه های فرهنگی-هویتی مورد نظر حکومت.
البته ناگفته نماند این موج سگ دوستی یک خوبی داشته و آن این که مردم علیه سگ آزاران (و حیوان آزاران به طور اعم) موضع می گیرند و عرصه را بر آنها تنگ می کنند. از این جهت خوب شده.
درضمن این که کلاه احترام در برابر سگ دوستان واقعی که از روی آگاهی، نه از روی سانتی مانتالیزم کور و خودنمایی، به حمایت از این مخلوقات خدا می پردازند بر می دارم، می خواهم در مورد رفتارهای «حال به هم زن» دسته ای از این سگ دوستان بنویسم که می خواهند سگ دوستی شان را توی چشم بقیه مردم کنند! دقیقا دارند توی چشم بقیه می کنند.
در اروپا هم مردم سگ دوست هستند. اما هر صاحب سگی وظیفه اخلاقی خود می داند مراقب سگ اش باشد تا کسی را اذیت نکند. اگر سگ اش مایه ترس و اضطراب رهگذری شد عذر می خواهد.
در صورتی که ایرانی هایی که سگ نگه می دارند تا در چشم بقیه کنند که خیلی باکلاسند، کاملا برعکس عمل می کنند. وقتی سگشان کسی را می ترساند با لحن تبختر آمیزی می گویند سگ که ترس نداره. منظورشان این هست که تو خیلی امل هستی که از سگ می ترسی.
در اروپا وقتی سگی در خیابان «پی پی» می کند، صاحب سگ با حوصله می ایستد تا کارش را بکند. بعد خم می شود پی پی سگ را با نایلون بر می دارد با خود می برد. چند درصد از صاحبان سگ در ایران زحمت این کار را به خود می دهند؟!
من در محله مان زیاد می بینم که مردم برای سگ های کوچه، گوشت و مرغ ریخته اند. منظورم استخوان یا پیه نیست ها! بال مرغ، گوشت ماهیچه و.... می ریزند.
خوب! این هم نوعی توی چشم مردم کردن هست. در این محله هم وسع سرایدار و کارگر و.... نمی رسد برای بچه در حال رشدش گوشت بخرد. اون وقت می بیند گوشت ها را ریخته اند جلوی سگ ها. اون قدر هم می ریزند که با وجود این همه سگ در کوچه باز گوشت ها باقی می مانند.
به علاوه اونهایی هم که در همین محلات دستی در کار خیر دارند (خیریه واقعی نه از اون خیریه های الکی سریال هیولای مهران مدیری) می دانند که چه قدر مسئله کمبود پروتئین در میان اقشار آسیب پذیر حاد هست. برخی خیریه ها دارو هایی که پزشکان تجویز کرده اند برای نیازمندان تهیه می کنند اما اثر نمی کند! چرا؟! چون اون دارو برای کسی که تغذیه مناسب دارد کارساز هست نه برای کسی که سوء تغذیه دارد.
خلاصه! این هم یک نمونه دیگر از این که چگونه افرادی که خود راپشتوانه اجتماعی اپوزیسیون نشان می دهند دافعه ایجاد می کنند نه جاذبه.
در بین تحصیلکرده ها و مدعیان کار پژوهشی و داعیه داران ارائه طرح های بدیع مختلف علمی و کاربردی، هم یک عده هستند که خیلی از وضع موجود انتقاد می کنند و در دیدگاه بقیه خود را سواره نظام مخالفت با فساد نشان می دهند.
دایم یادآوری می کنند که بهمان فساد هم افشا شد.
خوب! همه ما می دانیم فساد داره بیداد می کنه. اون خبر های افشا شدن فساد مالی هم که آنها مرتب یادآوری می کنند به گوش ماها هم می رسه. ما هم ناراحت می شویم ولی دایم این مطلب را در ذهن مان نمی چرخانیم. مثل ترجیع بند هم در صحبت هایمان مرتب تکرار نمی کنیم.
منظورم از «ما» همین اکثریت جامعه هستیم که از وضع موجود خوشنود نیستیم ولی ادعای این که داریم کار سیاسی می کنیم یا مبارزه جدی با فساد داریم می کنیم، نداریم.
خلاصه ما هر کاری می خواهیم بکنیم اون عده می آیند سروصدا می کنند که همه تون احمقید وقتی فساد هست طرح های خوب انجام نمی گیرد.
در صورتی که طرح هایی که ما به آن می اندیشیم بودجه آن چنانی نمی خواد. ما با امکانات موجود می خواهیم یک کاری انجام بدهیم.
بعدش هم یارو می آید بادی به غبغب می اندازد که من فلان طرح را داشتم و ارائه دادم اما تصویب نشد چون فساد هست. می پرسیم : «خوب! طرحت چی بود؟» طرحش را که توضیح می دهد می بینی کاملا یک طرح غیر عملی، غیر ضروری و پرخرج و در یک کلام «در پیت» بوده. چون طرح او را تصویب نکرده اند سر وصدا راه انداخته که فساد هست پس ما کاری نمی توانیم بکنیم.
حالا درسته طرح های در پیت و مزخرف و غیر علمی هم زیاد تصویب می شه. طرح هایی حتی مهمل تر از طرح اون یارو.
ولی این که طرح هایی مهمل تر تصویب شده اند دلیل نمی شه اون کسی که طرح یارو را رد کرده تجدید نظر کنه.
خلاصه این هم یک دلیل دیگه که اونهایی که خود را در جامعه همیشه جزو منتقدان و مبارزان با فساد جا می زنند بین افرادی که در حوزه فعالیت خود وزنه ای هستند و توانمندی ارزیابی ادعاها و طرح های علمی را دارند، چندان مقبولیت نمی یابند و جدی گرفته نمی شوند.
البته رسانه هایی مثل فیس بوک و..... به آنها میدان می دهند. اونجا جولان می دهند. بین ایرانی های مقیم خارج که به اندازه کافی در جریان اتفاقات ایران نیستند و منبع اطلاعاتی شان کانالیزه هست، این قبیل افراد برو بیایی دارند و قهرمان تلقی می گردند. ولی در بطن جامعه ایران اینها نمی توانند خیلی منشا اثر باشند.
میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت.
اگر اونهایی که در جامعه از خود تصویر پشتوانه و سمپات اپوزیسیون برجای می گذارند، در جامعه یک مقدار خوشنام تر و مردمدار تر بودند و کمتر با گفتار و رفتارشان دل آدم را می زدند و یا اگر درکارشان حرفه ای تر بودند شاید شانس بیشتری برای قدرت گرفتن داشتند. اما اصلا دنبال مردمداری نیستند. خیال می کنند اگردر فیس بوک و اینستاگرام و.... لایک بگیرند همان کافی است و تضمین کننده قدرت گرفتنشان خواهد بود.
خیلی هاشون که اصلا برنامه ریزی برای قدرت گرفتن ندارند. انگار همان تشویق فیس بوکی برایشان کفایت می کند.
تا جایی که من می فهمم اونی که کار سیاسی می کنه یک چشم انداز و agenda داره که می خواد خودش یا هم مسلکی هاش به قدرت برسند و اون agendaرا پیاده کنند. اگر به لایک فیس بوکی ختم بشه دیگه چه کار سیاسی ای؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو