شنبه 22 آبان 1400
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
"من به درجه ای از عرفان رسیده ام که هیتلر و صدام را هم می بخشم و عزت تپانشان می کنم!"
افرادی که به خاطر احساس کمبود به دلیل ضعف های مختلف در مهارت های اجتماعی و نظایر آن، در انواع و اقسام عرفان و… دنبال آرامش می گردند، با افتخار تمام، یک سری آموزه های بی اساس در میان دوستان و آشنایان نشر می دهند. اغلب آن آموزه ها، هم برای فرد و هم برای جامعه مضر هستند.
از جمله این که شعار می دهند که باید همه انسان ها را دوست داشت و به همه چنان عشق ورزید که از عشق سیراب شوند و این عشق را باز گردانند.وقتی از اونها می پرسیم "آیا این عشق شما شامل کسانی که مرتکب جنایت علیه بشریت یا شکنجه کودکان یا شکنجه حیوانات هم شده اند می شود؟" بادی به غبغب می اندازند و با نگاه عارف اندر بدبخت اسیر در شهوات براندازمان می کنند و می گویند اتفاقا بیشترین عشق را باید به جانیان ارزانی داشت چون که بیش از همه نیاز و احتیاج به عشق دارند.
چیزی که من دیده ام این مدعیان عرفان و رسیدن به آرامش و عشق همه گیر، نه تنها به همه آدمیان محبت نمی کنند بلکه حتی اگر هزار تا خوبی به اونها کرده باشید، یک حرف خیلی معمولی را بهانه قرار می دهند و با شما دعوا راه می اندازند. بعد این افراد که خود کوچکترین گذشتی ندارند، برای جهانیان نسخه می پیچند که جنایت کاران علیه بشریت را باید غرق در محبت کرد!! نه خیر! همچون "بایدی" در کار نیست! جنایتکاران علیه بشریت را باید با استناد به منابع موثق محاکمه کرد و مطابق قانونی سازگار با حقوق بشر محکوم نمود. من و ایشان چه کاره ایم که جانیان را ببخشیم یا نبخشیم؟! این که چهار تا کلاس آبدوغ خیاری عرفان رفته باشیم به ما این حق را نمی دهد که بگوییم که فلان جانی بخشیده شود یا نشود. کسانی که علیه آنان یا خانواده شان جنایت صورت گرفته باید تصمیم بگیرند که ببخشند یا نبخشند. در هر حال محاکمه بر اساس مستندات موثق حقوقی انجام گیرد و مجازات بر اساس قانون مبتنی بر حقوق بشر تعیین گردد.
دوم هم این که روانشناسان به ما می آموزند هر چه به برخی بیماران روانی مثل خودشیفته ها و…..بیشتر محبت کنی در پاسخ بیشتر و بیشتر شما را به لحاظ روحی خسته می کنند. این قبیل افراد در دور وبر ما کم نیستند. افرادی هم در میان اطرافیان ما هستند که چنان کمر به خدمت خودشیفته ها می بندند که بقیه دنیا -از جمله عزیزان خود را- فراموش می کنند. فقط برای این که به خود و دیگران ثابت کنند بسیار مهربان هستند ، بچه و همسر خودشان را در حالی که نیاز شدید به محبت دارد رها می کنند و به یک غریبه خودشیفته خدمت می کنند. خودشیفته ها خوب بلدند که افراد را چنان روی انگشت بچرخانند که زندگی شان را در خدمت به آنها سپری کنند.
بنا به نظر روانشناس ها، باید فاصله از برخی بیماران روانی از جمله خود شیفته ها را رعایت کرد و خود را از زیر یوغ خدمت رسانی به آنها آزاد کرد. اما
آموزه های غلط این نوع عرفان های آبدوغ خیاری ابزاری می شود در دست خودشیفته ها که برای خودشان خادم بی جیره و مواجب بیابند و بعدش هم با روح و روانش بازی کنند.
🍀@minjigh
وقتی سو تفاهم ها را با سئوال می توان رفع کرد، نیازی به درجات بالای عرفان نیست!
یکی از مسایلی که در روابط اجتماعی بر برخی چنان فشار می آورد که نیاز به عرفان حس می کنند، سوتفاهم های هر روزه در صحبت های معمولی است. برخی از این افراد اون قدر در دل شیله پیله و غل و غش دارند که خود دایم در مورد بقیه قضاوت های ناجور می کنند. در نتیجه، دایم گمان می کنند بقیه هم وقتی حرفی می زنند حتما طعنه ای و نکته ای شوم در میان هست. واخ! واخ! در محل کار ازاینها زیاد پیدا می شه. مثلا، کافیه بگویید «مانیتور نو مبارک» تا هزار ویک معنا و مفهوم و توطئه در دل آن ببینند. از بس خود دایم مشغول توطئه اند.
فرزانگانی ها معمولا بی غل و غش و خوش قلب هستند. با این وجود با جمع فرزانگانی ها (جمعی بیش از ۴ -۵ نفر) صحبت کردن هم پشیمانی به بار می آورد. اونها هم هر صحبت معمولی را ممکنه به توهین و طعنه تعبیر کنند و گارد بگیرند. این از هوش زیاد در کنار مهارت های اجتماعی پایین شان ناشی می شود. اگر افراد کم هوش تر
حداکثر یک معنا از جمله ای استنتاج کنند باهوش تر ها چندین معنا را برای آن تجزیه و تحلیل می کنند که درمیان آنها برخی می تواند توهین آمیز باشد. برای کسانی که هم باهوشند و هم مهارت اجتماعی کافی دارند مشکل خاصی پیش نمی آید. همونجا با خود تحلیل می کنند: «گیریم که بدترین تعبیر ممکن مد نظر گوینده بوده. آیا موضوع اون قدر ارزش دارد که پی گیر باشم ببینم منظور گوینده چه بوده؟» اگر جواب منفی بود که وا می دهند و فراموش می کنند. اما اگر جواب مثبت بود با جمله بندی های ظریف و هوشمندانه مناسب موقعیت و شرایط، گوینده را به حرف می کشند تا دریابند واقعا منظورش چه بوده. این طوری معمولا سو تفاهم رفع می شود. کسانی که باهوشند اما مهارت کلامی لازم را ندارند با این دغدغه محاوره را ترک می کنند که منظور یارو درواقع چه بوده است؟ آیا طعنه ای زده یا منظوری نداشته؟ از یک حد که این دغدغه و سئوالات بیشتر می شود به ذهن فرد فشار می آورد. بعدش می روند دنبال عرفان که مثلا به آرامش برسند. آیا عرفان مشکلشان را حل می کند؟! ابدا، خیر! مشکل را صد چندان می کند. چرا؟! چون که این توهم به شخص دست می دهد که چون به درجات بالای عرفان رسیده حقیقت افراد را بهتر می بیند. درنتیجه، وقتی سو تفاهم پیش می آید و احتمال می دهد منظور توهین آمیز باشد آن برداشت خود را عین حقیقت می یابد و از کوره در می رود. این گونه می شود که عرفان این افراد را نه تنها آرام تر نمی کند بلکه پرخاشگرتر و ستیزه جو تر می نماید.
من نمی دانم اونها که به خاطر غل و غش و بددلی خود هر حرف ساده ای را کج می فهمند و توهین آمیز می یابند چه کنند که دردشان درمان شود؟! اما اونهایی که به دلیل هوش زیاد اما مهارت اجتماعی کم همین مشکل دارند با مشاهده دقیق افراد با مهارت اجتماعی و نیز هوش بالا می توانند ضعف خود را عرض چند ماه برطرف کنند و از این همه فشار فکری رها شوند. نیازی نیست به طبقات بالای عرفان صعود کنند.
این را هم باز تاکید می کنم علت این که ما فرزانگانی ها خیلی از مهارت های اجتماعی را در دوره دبیرستان و یا حتی دانشگاه یاد نگرفته ایم درس خواندن زیاد ما نبوده. درس خواندن این وسط بی گناه هست. کاسه کوزه ها را بر سر درس خواندن نشکنید! آن چه موجب این ضعف شده است میل عجیب درصد بزرگی از سمپادی ها به متفاوت بودن و یا متفاوت ظاهر شدن از بقیه جامعه در دوران نوجوانی بوده است. در هر حال و در هر سن،
این نوع ضعف ها به آسانی ظرف ۶-۷ ماه رفع شدنی هستند.
🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل