آیا تقصیر خود مردم هست؟-قسمت اول

+0 به یه ن


حدود بیست و پنج سالی است که یک عده از دکترهای علوم انسانی ساکن ایران، که برای خودشان بروبیایی راه انداخته اند و مریدهایی دور خود جمع کرده اند، در جراید و در فضای مجازی و یا در کتاب هایشان     حول و حوش اصطلاح عامیانه "خلایق هر چه لایق" تئوری هایی بافته اند که نتیجه اش این می شود که مردم ایران لایق حکمرانانی که از این بهتر کشور را اداره کنندو رفاه و صلح و آرامش خاطر برای شهروندان  به ارمغان بیاورند نیستند.

یک عده از مردم عادی هم روزانه با مواجهه با بی نظمی ها یی که  به ظاهر  مردم، خودشان به دست خودشان، درست می کنند با جمله بندی های عامیانه تری همان حرف را می زنند.

راستش یک مقدار کنکاش که می کنیم و دقیق تر و عمیق تر می نگریم می بینیم بسیاری از همان نابسامانی ها که به ظاهر مردم عادی به وجود می آورند یا به آن می افزایند، در واقع از عملکرد غلط مسئولان نشأت می گیرد.

مثالی آشنا می زنم: از کنار بسیاری ازشهرهای کوچک یا روستاهای ایران  که بگذرید با انبوه پلاستیک و زباله های پخش و پلا مواجه می شوید. عموم ما زود قضاوت می کنیم و می گوییم: " لیاقت این مردم….."

یک کمی دقت بیشتر بکنیم و محاسبه ای سرانگشتی نماییم در می یابیم  پیک نیک کننده ها هر چه تلاش کنند نمی توانند چنین افتضاحی به بار بیاورند!! 

اشکال کار از دپوی ناصحیح زباله های جمع آوری شده توسط شهرداری ها ی شهرهای کوچک و دهداری ها هست. ماموران شهرداری زباله های شهر یا ده را در دره ای می ریزند. سپس باد آنها را پخش و پلا می کند.
بسیاری رهگذران هم که این افتضاح را می بینند  با خود می گویند اگر این زباله را هم من اضافه کنم تغییر زیادی نمی کند. (فکر درستی نیست اما باور کنید سویسی هم باشد از این فکرها می کند! دیده ام که می گم! دریاچه ژنو تمیزه  و در نتیجه هیچ کس به خودش اجازه نمی ده در آن آشغال بریزه. اما در برخی از گوشه های ایستگاه راه آهن ژنو که کثیفه، رهگذران هم آشغال خود را بی پروا می ریزند.)

دپوی شهرهای بزرگ ایران یک مقدار اصولی تر هست و زباله به هوا بر نمی خیزد اما نه آن قدر اصولی و علمی که باید باشد. اونجا هم هزاران مشکل هست که از حوصله این بحث خارج هست.

من در این سری نوشته ها می خواهم با این طرز فکر که مردم ایران لیاقت بیش از این ندارند مبارزه کنم. دپوی زباله تنها یک مثال بود. این بحث را در نوشته های بعدی ادامه خواهم داد.

🍀@minjigh

چندی است که دریافته ام داستان های کوتاه هر ملتی بیشتر از رمان یا داستان های بلند و نظایر آن معرف دغدغه های اون ملت هستند. اگر توجه کرده باشید درداستان های کوتاه ایرانی که در سی چهل سال اخیر نوشته شده اند تم غالب دعوا و جر و بحث سر مسایل کوچک در صف ها و …. هست. دعوا در صف اتوبوس یا داخل اتوبوس، دعوای راننده تاکسی و مسافر، دعوا در صف نانوایی، دعوا بین فروشنده و خریدار سر قیمت، دعوا بین همسایه ها به خاطر ساخت وساز غیر اصولی و…..

این دعواهای کوچک،ریز ریز روی اعصاب وروح و روان آدم ها سوهان می کشند و تاب و توان انجام دادن کارهای مهمتر و با ارزش تر را از مردم می گیرند!

هر چند در نظر اول این دعواها تقصیر خود شهروندان هست اما یک مقدار که نیک بنگرید می بینید  این طورها هم نیست.

مثلا وقتی کرونا آمد ما کله گنده ها ماسک را احتکار کردند. ماسک کمیاب و گران شد. از طرف دیگر، به دروغ در صدا و سیما اعلام کردند ماسک به فلان قیمت در داروخانه ها توزیع شده. در حالی که داروخانه دار اگر به زور و زحمت ماسک می یافت قیمت چند برابر اعلام شده بود. مردم می رفتند به داروخانه و وقتی ماسک با قیمت اعلام شده نمی یافتند شروع می کردند به دعوا. چند مورد هم درگیری فیزیکی پیش آمده بود!مقصر که بود؟! داروخانه دار یا مشتری یا…..؟!
ببینید چه قدر اعصاب مردم را خرد کردند تا مشکل را از سر خود وا کرده باشند. در سطح کل کشور اختلاف بین داروخانه دارها و مردم انداختند.


مثال دیگر آبان ٩٨ بود که گفتند بنزین را گران می کنیم اما تاکسی ها حق ندارند کرایه را بالا ببرند!!!!!  طبیعتا کلی دعوا بین مسافر و راننده تاکسی ها در سراسر کشور راه انداختند که البته در سایه فجایع آبان ٩٨  کمتر به آن پرداخته شد.

شهرداری پول می گیرد مجوز ساخت و ساز غیراصولی می دهد. همسایه ها به زحمت می افتند. دعوا می شود.

 تعداد اتوبوس ها کم هست. کولر مناسب ندارند. مسافران در آن به زحمت می افتند. بعدش دعوا می شود.

همه اینها از بد اداره شدن کشور نشأت می گیرد. والا مردم ما اتفاقا به نسبت اغلب مردم دنیا باگذشت تر و صبورترند.

🍀@minjigh


وقتی بحث هایی از این دست مطرح می شود یک عده به درستی می گویند که مسئولان و مدیران کلان کشور هم از همین مردم هستند. البته این حرف کلی درست هست. مسئولان و مدیران از مریخ نیامده اند! اما این نکته، ساده سازی  ای است که ما را به نتیجه غلط می رساند.

اولا مردم هر کشور یک طیف هستند. مثلا همان آمریکایی که ناسا دارد و به کرات دیگر سفینه می فرستد، شهروندانی دارد که هنوز بر این باورند که زمین مسطح هست. اما سیستم آمریکا این اجازه را نمی دهد که این افراد در موسساتی مثل ناسا وارد شوند و تصمیم ساز شوند. به عنوان یک شهروند علی رغم باورهای غلط شان که متعلق به دوران تمدن های باستان قبل از فینیقی  است از تمام حقوق شهروندی برخوردار هستند اما خنده دار هست تصور کنیم که سیستم آمریکا اجازه دهد یکی از این ها روزی در ناسا پست مدیریتی بگیرد.

در عالم سیاست بین الملل هم اگر هنوز مفهوم دولت-ملت مدرن برای کسی جا نیافتاده باشد و هنوز در ذهن اش امت بر ملت پیشی داشته باشد کمابیش در دنیای امروز شبیه همان زمین-تخت-پندار هست. اما در کشور ما در وزارت خارجه  و نهاد های دیگر که برای سیاست خارجه ما تصمیم می گیرند همین قبیل افراد با این ذهنیت ها پست و مقام می گیرند و نتیجه فعالیت هایشان دردسر برای ملت می شود.

همچنین در مورد مسایل قضایی. یا حتی مسایل اجرایی نظیر مدیریت آب!


در اوایل دهه شصت و اواخر پنجاه، متوسط ایرانی ها هم اینها را نمی دانستند. اون موقع   عملکرد مسئولان وقت و جهت گیری ها با فهم عموم مردم سازگار بود. در دهه پنجاه واقعا عده زیادی از مردم همان اعدام ها را می خواستند، در دهه شصت تسخیر سفارت و گروگان گیری می خواستند. از این کارها حمایت می کردند.

مردم عوض شده اند. الان مردم طوفان توئیتری #نه_به_اعدام 
و #اعدام_نکنید راه می اندازند. ولی مسئولان به همان منوال و گاه شدیدتر در پی اعدام و…. هستند. از اکثریت مردم جدا شده و تنها کسانی را در بازی قدرت راه می دهند که از صد تا فیلتر عبور کرده اند و ثابت نموده اند که مثل خودشان می اندیشند. کسانی که از این فیلتر می گذرند در اقلیت مطلق هستند. در کشور ما در هر موضوع تخصصی افراد خبره  و مدیر و مدبر یافت می شود اما وقتی آن فیلتر ها را می گذارند تعداد کسانی که قابلیت اجرایی و علمی لازم برای درست انجام دادن کارها را داشته باشند به صفر میل می کند. در نتیجه بسیاری از کارهای به دست کارنابلد سپرده می شود و مملکت خوب اداره نمی شود!

🍀@minjigh


از سوی دیگر، وقتی فردی از جامعه پست و مقامی می گیرد کم کم از نظر مالی از مردم عادی جدا می شود. 

این جدا افتادگی  و سیر متفاوت بین مردم و مسئولان لاجرم اتفاق می افتد مگر این که مکانیزم های بازدارنده ای وجود داشته باشد. یک مکانیزم ،  تعهد اخلاقی شخصی این مسىول هست که او را وا می دارد از مردم جدا نشود. اما این مردمی ماندن معمولا به جدا افتادن از سایر مسئولان منجر می شود. تبدیل می شود به یک وصله ناجور در بین سایر مسئولان که از منظر آنان غیر قابل تحمل هست. برایش پاپوش می دوزند و از دایره قدرت بیرونش می کنند.

مکانیزم موثر، سازوکارهای شناخته شده دموکراسی، شفافیت و پاسخگویی است. اگر رسانه ها آزاد باشند اگر نهاد های مردم نهاد آزاد و فعال باشند، اگر شفافیت عملکرد مسئولان یک اصل باشد، اگر انتخابات جدی باشد، اگر ساز وکاری برای شنیده شدن صدای اقلیت باشد و…..جدایی مسئولان از مردم کاهش می یابد.

ما مسئولان با وجدان که بعد از مدتی کنار نهاده شدند  کم نداشتیم. سازوکار های لازم  و موثر دموکراتیک برای آن که جدایی بین مردم و مسئولان راه نیافتد نداشتیم. در نتیجه الان به جایی رسیده ایم که اکثریت مردم و مسئولان در دو دنیای دیگر سیر می کنند. 

نمونه اش این که مردم و جامعه پزشکی واردات واکسن امتحان پس داده می خواهند، مسئولان……

🍀@minjigh

اگر به من وشما بگویند که بعد از این وعده ناهار تا دو روز دیگر از غذا و خوراکی خبری نیست، تا خرخره می خوریم. اما در حالت عادی که می دانیم چند ساعت بعد از ناهار قرار هست شام بخوریم حرص و ولع برای پرخوری نداریم و تا سیر می شویم دست از خوردن می کشیم.

در جوامعی حرص و ولع مردم برای چاپیدن و دزدیدن و اختلاس کردن بالا می رود که (۱)ثبات اقتصادی نیست، (۲)سران مملکت بخور-بخور و بچاپ-بچاپ راه می اندازند، (۳) این باور جا افتاده که با پول می شود همه چیز به دست آورد و بی پول هیچ ارزشی ندارد. در جوامع تنها افرادی که خیلی اخلاقی هستند از افتادن به دام فساد و تباهی، مصون می مانند.
به نظر من حرص و ولع و تمایل به ارتشا بین مردم عادی هم از عملکرد بد مسئولان و بد اداره کردن مملکت ناشی می شود.

در سال های اخیر از طرفی، مردم شاهد اختلاس های رقم درشت دانه درشت ها بودند، از سوی دیگر به طور سیستماتیک در گوششان خوانده شد که شما که اهل این کارها نیستید پخمه اید (فیلم هایی مثل رحمان ۱۴۰۰ یا سریال هیولای مهران مدیری دقیقا همین را القا می کردند). از سوی دیگر به مردم باوراندند که همه چیز پولی شده (بیشتر از این که واقعا همه چیز پولی شده باشد). تبلیغات این طور بمبارانشان کرد که برخورداری از آموزش خوب و بهداشت خوب و درمان خوب و تفریح خوب پول کلان می خواهد .

در نتیجه مردم عادی هم حریص شدند که بیشتر بچاپند. ترغیب شدند که هر جا دستشان آمد بقیه را سرکیسه کنند و یا چوب حراج به ثروت ملی بزنند. تقصیر بالادستی ها بود که این فضا را ایجاد کردند.


پی نوشت اول: من هنوز هم معتقدم که بیشتر اینها ذهنی است! مثلا هنوز بر این باورم که 
سرویس خیلی از بیمارستان های دولتی، از سرویس های بیمارستان های خصوصی با زلم زیمبو ی آن چنانی بهتر هست چون به بیمار مثل یک انسان نگاه می کنند نه مثل یک کیف پول! در بیمارستان دولتی به تجهیزات اتاق عمل و امکانات بهداشتی می رسند و در بیمارستان خصوصی به پرده و موکت و لوستری که چشم همراه مریض را می گیرد. من کج خلقی پرستار وظیفه شناس بیمارستان دولتی را سر رعایت نکردن ضوابط بیمارستان هزار بار ترجیح می دهم به قربان صدقه رفتن های تصنعی کارکنان بیمارستان های خصوصی جهت تیغ زدن بیشتر مشتری که درواقع برای سلامت و جان بیمار آن قدر ارزش قایل نیستند که خلقشان را برایش تنگ کنند!)

هنوز هم معتقدم دردسر ویلای شخصی خریدن و باغ شخصی نگاه داشتن، بیشتر از کیفش هست. یک روز باید نگران سمپاشی باشی، یک روز نگران دزدیده شدن وسایل و..... 

دوست دارم و خوشتر دارم که آدم سلامت باشه روی دوپای خودش بره توی دامن طبیعت بی آن که در پی تملک آن باشه. 
این طوری سبکبارتر و سبکبال تر هست. طبیعت خداست و منتی هم نداره! این طوری آزاد هستی تا هر جا که دلت خواست بروی. خودت را در چهاردیواری باغ و ویلایت حبس نمی کنی. بدون اون باغ، آزاد هستی که هر کجا دلت خواست پر بکشی.

اگر بدنت آن قدر سالم نبود که به طبیعت بکر بروی، باز پارک های شهر هستند. اگر مزاحمت گشت ارشاد نبود همه دور هم در پارک شهر خوش می بودیم. لزومی حس نمی شد که افراد باغ شخصی بخرند و احیانا، برای رسیدن به این درجه از تمکن مالی بچاپند! زحمت نگهداری پارک عمومی را شهرداری می کشد. من قرار نیست نگران آفت ها وآبیاری و،،، آن باشم. اما من نوعی وقتی می بینم گشت ارشاد دختر- پسرها را مثل ابر بهاری در پارک به گریه انداخته، اعصابم خرد می شه.
به خدا اگر گشت ارشاد نبود مردم نصف انگیزه شان را برای مال اندوزی از طریق چاپیدن از دست می دادند. در همین پارک های شهر خوش می گذراندند. نه هوس خارج می کردند نه هوس خرید باغ. خیلی جامعه سالم تری می داشتیم. سرمایه ها هم در داخل کشور باقی می ماند و صرف سازندگی می شد. صرف سرمایه گذاری سود ده و با منفعت.
-----------
امیدوارم از نوشته قبلی ام این سو برداشت نشود که وقتی حاکمان فاسدند یا کشور را بد اداره می کنند، افراد در غلطیدن به دامن فساد مالی و .... تقصیری ندارند.
قطعا هرکسی مسئول اعمال خویش هست. هنوز هم که هنوزه با این همه افول، در ایران ۱۴۰۰ با کار شرافتمندانه می شه زندگی مرفه و مناسبی برپا کرد. منتهی اگر مملکت خوب اداره می شد شهروندان با یک سوم این تلاش می توانستند همان زندگی مرفه را تدارک ببینند.
این که شخصی به دامن فساد می غلطد تقصیر خودش هست و باید بعد از محاکمه عادلانه، مجازات درخور شود. اما این که در جامعه روز به روز افراد بیشتری به این شکل در فساد می غلطند تقصیر حاکمان و حاصل بد اداره شدن مملکت هست که از یک سو وضع اقتصاد را خراب کرده و از سوی دیگر، در عمل و گاه حتی در سخن، تبلیغ می کند که هر که مثل ما راحت پول پارو نکند از پخمگی خودش هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]