اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
تاریخ بشریت در چهل هزار سال پیش تاریخ مهاجرت بوده است. در طول این چهل هزار سال به طور مداوم گروه هایی از مردم بلند شده اند رفته اند جاهای دیگه ساکن شده اند. با افرادی که قبلا اونجا ساکن بودند ادغام شدند. نژاد خالص که از ازل در جایی ساکن باشد نداریم. اگر هم داشته باشیم حق بیشتری از بقیه ندارند. افتخار خاصی نباید باشد.اتفاقا معمولا مهاجران هستند که موتور محرکه تحولات می شوند. ایده های نو را آنها می آورند. یاسمن فرزان
.
---از من خواستند توئیتری در این باره بنویسم. من هم نوشتم اگر خواستید پاراگراف بالا را به اسم خودم توئیت کنید
در ۲۰ سال اخیر هندو ها دارند به طرز هشدار دهنده ای ناسیونالیست می شوند. اگر یکی شان این را میخواند می گفت دارم از حسودی ماه رفتن و خورشیدن رفتن شان اینها را می نویسم. ولی این طور نیست. دلیل این که این را می نویسم آن هست که یک پروسه ای شروع کرده اند که به افتخار آن را استعمار زدایی از مهاجران مسلمان می خوانند. حرفشان این هست که همان طور که استعمار انگلیس را زدودیم الان باید استعمار اسلام را هم که یک مذهب و فرهنگ مهاجر و مهاجم هست که چند صد سال قبل به شبه قاره اومده از بین ببریم! خبر ندارند که با این حساب آریایی هایشان هم باید گورشان گم کنند چون اونها هم مهاجر هستند و قبل از آنها همین کاست پایین جامعه علم در هندوستان فرهنگ و تمدن پیشرویی داشته. خدا به خیر کند! مسخره و بچگانه هست ولی همین مسخره بازی ها آخر سر کار را به جای باریک می کشاند. امیدوارم پای این مسخره بازی ها به ایران کشیده نشود. دیگه حوصله و توان این که یک بار هم از این مسخره بازی ها ضربه بخوریم نداریم. یاسمن فرزان
---از من خواستند توئیتری در این باره بنویسم. من هم نوشتم اگر خواستید پاراگراف بالا را به اسم خودم توئیت کنید
ناسیونالیزم در قرن ۲۰ جنگ ها و نسل کشی های ویرانگری به راه انداخت. بعد از میلیون ها کشته عقلای ملل پیشرفته دیدگاهشان را نسبت به مسئله ملیت عوض کردند. در دیدگاه جدید، دیگه معنای ملیت ریشه در نژاد خالص یا قدمت در حضور در یک کشور ندارد. هر کسی که پاسپورت کشوری را دارد جزو آن ملت حساب می شود. یک سری حقوق شهروندی و یک سری تکالیف شهروندی می یابد. در کشورهایی که به مسئله ملیت به این شکل حقوقی نگریسته اند مشکلات کمتری دارند. خیلی از مشکلات خود به خود حل شده است. مردم راحت ترند.
یاسمن فرزان
اشتراک و ارسال مطلب به:
ویکتور فرانکل روانپزشک اطریشی و نویسنده چند کتاب ارزشمند با محتوای جست و جوی معنی برای زندگی بوده است. او تجربه دهشتناک زندانی شدن در اردوگاه های کار اجباری نازی ها را پشت سر گذاشته بود. همچنین نازی ها عمده عزیزان او را اعدام کرده بودند. کتاب هایی که او نوشته به درد ایرانیان امروز می خوردو سئوالاتشان را پاسخ می دهد. جامعه ما در حال گذار و در حال تحولات عظیم فکری، عقیدتی و معنوی است. اکنون سئوالاتی اگزیستانسالیستی برای عامه مردم ایران (دست کم عامه تحصیلکرده ها) مطرح می شود که قبلا فقط برای اقلیتی بسیار محدود و عمیق مطرح می شد. قبلا عامه مردم ایران به این سئوالات اصلا فکر نمی کردند. قبلا پیش پای اکثریت مردم راه مشخصی توسط بزرگترها گذاشته می شد. اکثریت مردم می بایست سرشان را پایین بیاندازند و همان راه از پیش تعیین شده را بپیمایند. به چیز دیگه ای هم اغلب فکر نمی کردند که سئوالات سخت اگزیستانسیالیستی برایشان پیش آید. آن قدر نگران قضاوت بزرگترها و حرف مردم و بدگویی های در و همسایه بودند که دیگه سئوالات اگزیستانسیالیستی برایشان مطرح نمی شد.
الان دیگه برای اکثریت مردم راه زندگی به اندازه قدیم قدر سرراست نیست. اولا مشکلات اقتصادی و تبعیضات اجتماعی اون راهی را که پدران و مادران در پیش پا می گذارند سنگلاخ کرده و پیمودن آن را تقریبا ناممکن ساخته. از سوی دیگه عصر اطلاعات باعث شده که کم مایگی بسیاری از بزرگترهای جامعه عیان بشه . در نتیجه مردم ازاونها خط نمی گیرند. مجبورند خودشان راه بیابند. وقتی چنین می کنند سئوالات جدیدی برایشان پیش می آد که قبلا فقط خیلی باهوش ها می پرسیدند. این سئوالات بی جواب در کنار ناامیدی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی باعث می شه که عده بسیاری کم بیاورند و....
کتاب های فرانکل کمک می کنه که یا جواب سئوال را بیابید یا دست کم صورت مسئله را به طور بهتر و کم دردتری فرموله کنید. در نتیجه کمک تان می کنه.
بعد از جنگ جهانی دوم و آن همه ویرانی شرایط روحی دور و بری های فرانکل بسی بدتر از الان ما بوده. اگر فرانکل برای آن زمان و آن مردمان جواب یافته برای شما هم می تونه.
کتاب های فرانکل به فارسی ترجمه شده. اما بیش از کتاب هایش نقل قولی از او به عنوان «نامه ای به معلمان جهان» در ایران معروف هست. خوراک فضای مجازی شده. محتوای حرفش وقتی خارج از مضمون و در فضای فکری ایرانیان بازگو می شه همان عبارتی از آب در می آد که از بچگی بسیار شنیدیم: «دکتر شدن چه آسان! آدم شدن چه مشکل!» البته حرف های فرانکل خیلی عمیق تر و جدی تر و مفیدتر و کاربردی تر از این عبارت هست که در ایران هرکسی که از دکتری خوشش نمی آید به زبان می آره که حرصش را بخوابونه و با تحقیر و توهین به آن دکتر بینوا احساس برتری اخلاقی و انسانی کنه!
هرچند خواندن کتاب های ویکتور فرانکل را به شدت توصیه می کنم گمان می کنم بازنشر «نامه ای به معلمان جهان» در فضای فکری ایرانیان جز ضرر نتیجه ای نخواهد داشت.
حتما شما هم در مدرسه و دانشگاه معلم و استادانی دیده اید که از روی تنبلی درس آماده نمی کنند و به جای آن دانش اموزان یا دانشجویان را نصیحت می کنند. زبل ترهایشان از نصیحت به اصطلاح پدرانه شروع می کنند و به لاس زدن ختم می نمایند! این معلم ها و استادان معمولا بین شاگردهای میان مایه محبوب هستند اما گاهی شاگرد درست و حسابی ای هم پیدا می شود که به اتلاف وقت کلاس اعتراض کند. معلم و یا استاد مدعی اخلاقیات یا وطن پرستی (یا هرمدعای دیگری که وقت کلاس را با آن تلف می کند) روزگار ان شاگرد ممتاز را سیاه می کند. لشکر نوچه هایش هم کمکش می کنند. نامه ویکتور فرانکل به معلمان جهان در دست این دسته از معلمان و استادان ایرانی وسیله ای خواهد شد که بر سر آن شاگرد ممتاز بکوبند. چیزی که ابدا منظور و مقصود فرانکل نبوده!
اگر کتاب هایش را بخوانید خواهید دید عملکرد آن قبیل معلم ها چه قدر با روح کلام فرانکل در تضاد هست.
از قضا یکی از پیام های او این هست که برای یافتن معنی در زندگی تان علاقه و استعداد خود را کشف کنید و برایش انرژی بگذارید. برای شما شاید آن چه که به زندگی تان معنا و جهت می دهد رشته دانشگاهی باشد که انتخاب نموده اید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
.
نیروهای داخل جامعه ایران امروز کدام ها هستند؟
الان برعکس زمان قاجار یا سال ۵۷ سه چهار نیروی غالب نداریم. بلکه نیروهای کوچک پراکنده داریم.
الان خیلی پیچیده شده. نیروی ایلات و عشایر بسی کمتر شده. اما کامل از بین نرفته. هنوز این طیف از جهت آشنایی به کوه و کمر و احیانا حمل سلاح جزو مهمترین نیروها هستند. شاید قاچاقچیان مواد مخدر و اسلحه هم این قابلیت را داشته باشند اما نمی شه به قاچاقچیان اعتماد کرد (منظورم قاچاقچیان مواد مخدر هستند. شبکه قاچاق لیاس و نظایر ان قصه دیگری است. در جنوب و غرب این نوع قاچاق-قاچاق مایحتاج مردم نظیر لباس و لوازم خانگی و.... در غیاب سیستم گمرکی کارآمد و عاری از فساد برای خودش قدرت اجتماعی مهمی شده که در جامعه هم عزت و اعتبار یافته. همان عزت و اعتبار بازرگان معمولی را یافته اند. این دسته در غرب و حنوب کشور نیروی مهمی هستند.)
با توجه به عملکرد ج ا روحانیت عزت و احترام سال ۵۷ را بین مردم ندارد. این راخودشان هم می گویند. اما اشتباه است گمان کنیم که کاملا بی اعتبار شده اند. هنوز هم به نظرم بین ۱۵ تا ۲۰ درصد جامعه جایگاه خیلی والایی دارند. اشتباه هست که گمان کنیم دیگر نفوذ ندارند.
هر چند ایلات و عشایر و فرهنگ طایفه ای کمرنگ تر شده اما شبکه های خانوادگی (خانواده گسترده) بسیار متنفذ هستند و شاید بتوان گفت اکنون قوی ترین نیروست هر چند کمتر در باره اش صحبت می شود. یکی از هزاران نقاط قوت فیلم «برادران لیلا» این بود که این قدرت و نفوذ را به تصویر کشید.
شبکه های میلیونی دراویش گنابادی و یارسان و.... هم هستند. اینها هم خیلی پرقدرتند. یک سری عرفان های نوظهور هم هست که اونها هم برای خودشان شبکه دارند البته نمی دانم چه قدر قدرت داشته باشند. ولی سلسله های دراویش واقعا قدرت دارند. پیروانشان سبک زندگی خود را از انها می گیرند.
برخی از اصناف هم خیلی قدرتمندند. از همه مهم تر صنف پزشکان و به طور کلی تر کادر درمانی.
دانشگاه و دانشگاهیان هم نیروی اجتماعی دیگری هستند. علی الأصول با این گستردگی شبکه دانشگاه ها در کشور، سطح بالای دانش به نسبت متوسط جامعه، ارتباط با دنیا و وضعیت مالی کمابیش خوب، داشتن زمین های وسیع در شهرستان ها و ده ها ویژگی دیگر، دانشگاه و دانشگاهیان می بایست قوی ترین نیروی اجتماع امروز ایران بودند. اما در حد پتانسیل شان نفوذ ندارند. به نظر من خود دانشگاهیان ضعیف عمل کردند. وقتی نسل ما سر برآورد عموم نسل قبل دانشگاهیان هم وغم خود را گذاشت که ما را سرکوب کند. حال آن که خودشان از یک انقلاب فرهنگی ویرانگر سربرآورده بودند و ضربه ها دیده بودند. هر چی زور داشتند بر سر ما زدند و دق دلی هایشان را هم سر ما خالی کردند.
هر چی پیشکسوت فیزیک جلوی ما سبز شد همانند پدر«برادران لیلا» از آب درآمد: زورگو و در عین حال رقت انگیز که سرمایه آینده ما و نسل بعد از ما را در راه شهرت بازی به هدر داد که اندکی از رقت انگیزی خود را بپوشاند.
علی الأصول اگر شعور داشتند به جای این که این همه نیرو برای مبارزه با ما صرف کنند دستمان را می گرفتند تا با هم در جامعه تبدیل به نیرویی مهم شویم اما چنین نکردند. در نتیجه دانشگاه به اندازه ظرفیتش در جامعه مهم نیست. اما باز هم نمی توان گفت که هیچ نیرویی ندارد. باز هم در معادلات قدرت نمی توان از آن صرفنظر کرد. حدود دو دهه دانشگاه و دانشگاهیان مهمترین عامل در به قدرت رساندن اصلاح طلبان داشتند. الان هم می توانند دوباره مهم شوند. بسته به این دارد که آیا نسل ما مانند نسل گذشته بی شعور باشیم به جان نسل بعد بیافتیم یا شعور داشته باشیم و به آنها بال و پر دهیم.
نیروهای ریز و درشت بسیار دیگری هم هستند: نیروهای نظامی و انتظامی و نیروی بازاریان و.....
چه کس یا گروهی این شبکه ها و نیروها را خوب می شناسد!؟
به نظر می رسد گروهی که بیش از همه نیروها را می شناسد باز همین طیف حاکمه هست. طیف های سنتی را خوب از قدیم واز درون می شناسد. طیف های مدرن تررا هم می داند چه طور مهار یا سرکوب کند.
در میان اپوزیسیون تک و توکی بودند که اولی یا دومی را کمابیش می شناختند اما کاریزمای لازم و رسانه لازم را برای جلب توجه نداشتند. پادشاهی خواهان فقط طیف شعبان بی مخ و پری بلنده را می شناسند و مردم ایران را با آنها مترادف می دانند و خود را تاج سر آنها می دانند. گمان نمی کنم با این کم دانشی نسبت به جریان های درون ایران خیلی شانسی داشته باشند. فقط اتحاد و همبستگی را به هم می زنند.
به گمانم در بین نسل ما (دهه چهل تا شصت) کسانی باشند که جامعه را خوب بشناسند. باید ببینیم در چند ماه آینده آیا می توانند عرض اندامی کنند یا خیر.
اشتراک و ارسال مطلب به:
یکی از دوستان فیس بوک که دبیر ریاضی جاافتاده ای است از وضعیت یکی از پارک های شهر انتقادی نموده. اون وقت یکی دیگه (نمی شناسمش اما از نوشته اش چنین برداشت کرده ام از اون سمپات های دوم خردادی هست که حدود بین ده تا بیست سال پیش از ایران مهاجرت کرده) به او تشر می زنه که شما ایرانیان چه قدر غرغرو هستید به جای غر زدن خودتان بلند شوید بروید در آن پارک گل بکارید!!!
با همین توسری زدن ها سالها ما را عقب نگاه داشتند! اگه قرار باشه گلکاری های پارک را هم یک دبیر ریاضی انجام بده نهاد عریض و طویل شهرداری چه کاره است!؟ این همه عوارض را از شهروندان برای چی می گیره!؟ حق شهروندان را از فضا و نور و هوای سالم به اسم «تراکم» به سازنده ها می فروشه و ثروت افسانه ای به جیب می زنه اون وقت یک معلم که عمری خدمت کرده انتظار نداشته باشه که این نهاد عریض و طویل برای او و نوه های آینده اش یک پارک آباد در شهر نگه داره!؟ خودش باید بره بیل بزنه و در پارک گل بکاره!؟ به علاوه مگه پارک-داری فقط گلکاری است!؟ پارک مزبور وسایل بازی هم داره . اگر وسایل بازی نظیر چرخ فلک به درستی سرویس نشوند جان شهروندان وگردشگران را به خطر می اندازه. از منظر اون آقا، یک معلم ریاضی (یا هر کس باشغلی مشابه) باید متخصص سرویس این وسایل هم باشه و خود آستین بالا بزنه و این کار را انجام بده یا زبان در کام بگیره و اعتراض نکنه که این چه وضعیه؟!!! به علاوه گیریم که هر شهروند سر خود خواست به وضع پارک های شهر رسیدگی کنه. مگه اجازه می دهند!؟ اصلا مگه درست هست که اجازه بدهند که هر کی می آد توی پارک شروع به سرویس کردن وسایل بازی یا حتی گلکاری داشته بکنه؟ این کارها اصولی دارند. برنامه ای می خواهند.
شهرداری این همه ثروت داره امکانات داره پرسنل داره. شهرداری است که باید کارش را درست انجام بده و اگر انجام نده شهروندان باید مطالبه کنند. یعنی چی که هر مطالبه ای به اسم «غرنزنید خودتان عمل کنید» می خواهند ساکت سازند؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
نوشته پایینی را دو سال پیش منتشر کرده بودم. ظاهرا اون موقع استادان رفاه داشتند و هوا برشان داشته بوده:
اشتراک و ارسال مطلب به:
عادت خودشیفته وارانه نسل های قبل از ما این بود که جمع می شدند و در مورد سطح پایین بودن نسل های بعدی داد سخن می دادند و نسل های بعدی را تحقیر می کردند که چرا به اندازه آنها والا نیستند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
همان طوری که می دانید این روزها روز گرامیداشت خیام نیشابوری است و به این مناسبت برنامه های متعددی در گوشه کنار کشور -به ویژه در شهر نیشابور- برگزار می شود. باز همان گونه که می دانید خیام در عرصه های مختلف سرآمد بود و در نتیجه موضوعات این برنامه ها متنوع هست. روز چهارشنبه گذشته دانشگاه نیشابور برنامه ای به افتخار خیام ترتیب داده بود. سخنرانان اصلی برنامه همسرم (محمد مهدی شیخ جباری) دکتر عباسی از دانشگاه فردوسی مشهد و مهندس مهاجر از پروژه رصد خانه ملی بودند. هیچ کدام از این سخنرانان خیام شناس نیستند. موضوع سخنرانی شان هم کیهانشناسی و نجوم معاصر بود نه علوم قدیمه.
اشتراک و ارسال مطلب به: