درها را باز کنیم اما مراقب نخاله ها باشیم

+0 به یه ن

[In reply to مینجیق]
امیدوارم نوشته  قبلی من باعث این سوتفاهم نشود که من معتقد هستم که باید درهای کشورمان را ببندیم و با خارجی ها مراوده نکنیم!
نظر من ابدا چنین نیست. من معتقدم برای پیشرفت کشورمان باید حتما با سایر کشورها روابط حسنه داشته باشیم و زمینه های همکاری را فراهم سازیم.

در حکایت آن جراح خرمذهب، هرچند قضاوت من نسبت به شخص اون فرد بسیار منفی است اما نمی توان انکار  کرد که یک نکته را راست می گفت. بیمارستان آنها در اون منطقه مجهزترین بوده و به مردم محل، بیشتر 
سود می رسانده تا زیان. حتی اون حرکت "خرکی" اون مردک هم دست آخر مفید واقع شده چرا که باعث شده قهرمان داستان ما انگیزه بیابد که برود جراحی یاد بگیرد و بعد خود نسلی از جراحان در ایران پرورش دهد.
اگر اون بیمارستان -و بیمارستان های مشابه در سایر شهرهای ایران- نبود چه بسا ما به همان طب سنتی اکتفا می کردیم و اکنون این همه پزشک و بیمارستان نمی داشتیم.


به هر حال برای این که از این حالت رکود اقتصادی بیرون بیاییم باید به سمتی رویم که روابط بین المللی عادی سازی پیش رود و در ها برای همکاری های بین المللی و سرمایه گذاری های بین المللی باز شود. اما نباید هم از حول هلیم توی دیگ بیافتیم. 

هرکسی که از کشورپیشرفته  به کشورهایی مثل کشور ما می آید لزوما قابل تحسین نیست. اتفاقا باید آماده باشیم که در موج اول درصد قابل توجهی آدم نخاله پیدا شوند که چون در جامعه خود به حساب نمی آمدند آمده اند تا لاف در غربت بزنند. خیلی وقت ها شرکت ها و موسسات جهان سوم را ترجیح می دهند چون که در این کشورها بازی هایی می توانند در بیاورند که در کشورهای خود هرگز مجاز نیستند: نظیر استثمار کارگران و تخریب محیط زیست.

من فکر می کنم اکنون جامعه ما به لحاظ بدنه تخصصی به آن درجه از رشد رسیده که قادر باشد سره از ناسره تمیز دهد و اگر شرکتی کار فنی نادرست انجام دهد بفهمد و تشخیص دهد.

نگرانی من مسایل احساسی است. افرادی مثل اون پزشک جراح خرمذهب -هرچند پزشکان ما را نخواهند توانست بفریبند- اما خود و جامعه احساسی ما را راحت می فریبند!

مردم  احساسی ما یک دفعه چشم باز می کنند می بینند دارد از اعتمادشان سو استفاده می شود . بعد باز  از آن سوی بام می افتند و مهمان نوازی رنگین شان تبدیل می شود به شعار "مرگ بر..." سردادن! خبرنگاران خارجی هم بیشتر اون شعار "مرگ بر" را مخابره می کنند وچهره ما را به دنیا خشن معرفی می کنند!



🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حکایت آن جراح خر مذهب در شیراز ۶۰ سال پیش

+0 به یه ن

من این ماجرا را از زبان یک پزشک جراح مسن حدود ١٥ سال پیش شنیدم. ماجرا بایست حدود ٦٠ سال پیش اتفاق افتاده باشد.

اون آقا تعریف می کرد که به عنوان پزشک عمومی جوانی در بیمارستانی در شیراز خدمت می کرد. بیمارستان را غربی ها ساخته بودند و دکترهای اصلی اش از یک کشور غربی اومده بودند. گوشه ای از بیمارستان محراب و صلیب هم بوده.

در اتاق جراحی حین عمل ظاهرا روند جراحی خوب پیش نمی ره و جراح غربی که مرد مذهبی ای هم بوده که برای رضای خدا آمده بوده به مردم یک کشور جهان سوم خدمت کنه وسط جراحی اتاق عمل را ترک می کنه و به محراب می ره و در مقابل صلیب شروع به دعا کردن برای حال اون مریض در حال جراحی می کنه!

حتما می دونید که در جراحی چه قدر سرعت عمل مهمه. اگه من و شما که پزشک نیستیم این را بدونیم حتما اون پزشک جوان بیشتر اهمیت زمان را در جراحی  درک می کرد و می دونست باز موندن بدن مریض در حین جراحی چه قدر ضرر داره.
سراسیمه و با عصبانیت به محراب می ره و به اون جراح خرمذهب غربی به طعنه می گه در بیمارستان های کشور خودت می تونستی اتاق عمل را ترک کنی و بری محراب؟!
مرد خر مذهب جواب می ده "اینجا کشور پیشرفته نیست. همین را هم نداشتید! من اینجا هر چه دلم بخواد می کنم."
آقاهه همونجا تصمیم می گیره که بره تخصص جراحی بگیره تا خودش مریض های ایرانی را جراحی کنه.


می دونم خیلی از شما خواهید گفت نیت اون جراح غربی خیر بوده! مگه من و شما 
استغفرالله جای خدا نشسته ایم که نیت آدم ها را بخوانیم و بر اون اساس قضاوت کنیم؟!

امور دنیوی مانند جراحی یا مددکاری اجتماعی اصول و قوانین خودش را داره که بر اساس اصول علمی بنا نهاده شده.
کسی که این اصول را زیر پا می ذاره شایسته تحسین نیست. این که پا شده از یک کشور جهان اول اومده جهان سوم که در راه رضای خدا خدمت کنه به او اجازه نمی ده اصول علمی کارش را زیر پا بذاره یا بی علم و دانش دست به این امور خطیر بزنه.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش

+0 به یه ن

اگر فضایی فراهم می آوردند که امثال نخبه هایی که چند  روز پیش، در هواپیمای اوکراینی مظلومانه کشته شدند در همین کشور خودمان استخدام شوند وکم کم در رده های بالای مدیریتی قرار گیرند، سیستم این قدر فشل نمی شد که این همه خطا از آن سر بزنه و دم به دقیقه جان هموطنان را بگیره. (سقوط هواپیما، ریزش تونل، سیل و ....)

ای دریغ که فضا را چنان کرده اند که این قبیل افراد مهاجرت می کنند. اگر هم مهاجرت نکنند چنان دلسردشان می کنند که پشت دست شان را داغ می کنند برای کارشان در سیستم دولتی دل بسوزانند. در این نتیجه فضا برای هنرنمایی های آقازاده ها با ژن خوب و مجیز گویان سفله شان مهیا می شود! نتیجه سفله پروری همین می شود که می بینیم.


ده سال پیش زیاد در زیر لب زمزمه می کردم:
"جای آن دارد که خون موج زند در در دل لعل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش"

حالا دیگه حال و حوصله زمزمه کردن هم ندارم. خزف ها خود را رنگ کرده اند و جای لعل ها را گرفته اند و جایی برای لعل ها باقی نگذاشته اند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حتی ماکیاولی هم کار اردوغان را تایید نمی کند!

+0 به یه ن

بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه توسط شهریار را حتی ماکیاولی هم مجاز نمی دانست. استدلالش این بود که مردم مرگ پدر را فراموش می کنند اما تصاحب ارث پدرى را هرگز! بالاخره می شورند و انتقام خود را از کسی که ارث پدری را تصاحب کرده می گیرند! (ماکیاولی است دیگر! اسمش روشه: ماکیاولی!)


می بینم برخی پسرها در آذربایجان برای عملیات اردوغان در شمال سوریه کف می زنند.(این در حالی است که خود استادان دانشگاه ترکیه با همه حس ناسیونالیسمی که دارند اغلب شدید مخالف این گونه عملیات هستند!)
اگر ارزش های انسانی را با فراموشی سپاریم و تنها با عینک ماکیاولیستی به ماجرا بنگریم باز هم خبط بزرگی بوده! هر کدام از این نوجوانان که امروز به زور از خانه و کاشانه خود بیرون رانده می شوند پنج سال دیگه از پس انتقام بر می آیند.
با بودجه ای بسیار کمتر از هزینه جنگ اردوغان می توانست برای جوانان اون منطقه بورس تحصیلی تعریف کند. عده زیادی به هوای گرفتن بورس می افتادند توی خط درس خواندن و توپ و تفنگ فراموش می کردند. اونهایی هم که موفق می شدند بورس را بگیرند طرفدار ترکیه می شدند. این طوری ترکیه می توانست نفوذ خود را بسط دهد.


طرفداری از عملیات جنگی اردوغان برای مردم آذربایجان جز ننگ وشرم به همراه نخواهد آورد. اردوغان را ول کنید و به جایش فکرتان را بدهید که برای مشکلات خودمان نظیر دریاچه اورمیه چاره ای بیاندیشیم. 
اگر می خواهید خطر کارهای اعتراضی را به جان بخرید در جهت حفظ محیط زیست آذربایجان باشد نه در جهت حمایت از مردی که آب را بر کودکان می بندد (اسم اون مرد چی بود؟! من نمی گم خودتان بهتر می دانید اسمش چه بود).


جایزه نوبل ادبیات امسال را کسی گرفته که سالها قبل از میلوسویچ حمایت کرده بود. هنوز ننگ آن پاک نشده و عده زیادی دارند هم به او و هم به کمیته نوبل می توپند. در قرن ۲۱ نمی شه به راحتی از  یک دیکتاتور سفاک حمایت زبانی کرد و رد شد. این حمایت چون لکه ننگی بر دامان فرد می ماند. بیخودی با حمایت از دیکتاتور هایی که به ما ربطی ندارند چرا برای خودمان لکه ننگ بسازیم!؟
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و همسایگان شمالی مان (جمهوری آذربایجان و ارمنستان)

+0 به یه ن

 

چندی پیش نوشته ای با عنوان «برداشت من از یک جنگ ویرانگر» در مورد درگیری های جمهوری آذربایجان و ارمنستان داشتم. در بخش نظرات  نوشته  قبلی ام هم بحث مفصلی در این باره شد که در زیر  اهم آن را باز نشر می دهم:

 جنگی که بین ارمنستان و آذربایجان شد و سوگیری عجیب و غریب ایران در ماجرا قصه طولانی ای داره که با این ساده سازی ها حق مطلب ادا نمی شه.
چیزی که در روایتهای معمول مغفول واقع می شه نقش ائلچی بی هست. رئیس جمهور وقت آذربایجان!

عملا در بحبوبحه جنگ که ایران داشت تصمیم می گرفت چه سو گیری کند ائلچی بی مواضع شدید علیه حکومت ایران گرفت. سوگیری ایران نتیجه آن بود.
همزمان ایران از نخجوان که آن زمان حیدر علی اف آن را اداره می کرد خیلی حمایت کرد.

همچنین ایران برای پناهجویان جنگ هم خوب خرج کرد.

اینجا کل ماجرا به تفصیل توضیح داده می شود

https://www.mepc.org/journal/iran-and-caucusus

در اول مقاله نوشته ایران با تاجیکستان رابطه خوبی دارد. مقاله اندکی قدیمی است.
چند سالی است تاجیکستان هم به حکومت ایران ناز می کندوفخر می فروشد.
اون زمان ایران برای بوسنی هم خودش را هلاک کرد بوسنیایی ها هم کمک ها را گرفتند و بعد به ما فخر فروختند.

باز دم جمهوری آذربایجان گرم که از اول موضع خود را در برابر ایران روشن گفت. در مجموع هیچ کدام از این کشور ها که می خواهند پولدار شوند رابطه با آمریکا را نمی ذارند با ایران رابطه بگیرند.
ائلچی بی از بقیه شان صادق تر و یکروتر بود.
در هر حال الان وضع مالی باکو عالی است و به ما به صورت خواهر برادرهاى فقیرش نگاه می کند.

بهتره به فکر آینده خودمان باشیم و غصه اونها را کمتر بخوریم.
خودمان برای غصه تر بیشتر سوژه داریم.

ائلچی-بی آدم کم سوادی نبود. اسلام سیاسی را خوب می شناخت. دانش کافی داشت. در اون بحبوحه جنگ با ارمنستان که به کمک ایران احتیاج داشتند باز هم ترجیح داد به  ایران نزدیک نشود ولو این که به قیمت سنگین برایشان تمام شود.
چون می دانست کمک ایران به معنای گسترش ایدئولوژی دینی و اسلام سیاسی در آذربایجان و احساسات ضدآمریکایی خواهد بود.
اگر این اتفاق می افتاد آذربایجان در دهه های اخیر نمی توانست این قدر  پولدار شود. می شد مثل خود ایران. آمریکا نمی ذاشت نفت خود را بفروشد.

بعد از ائلچی بی حیدراف ها که سیاست ورزتر بودند خواستند با همه کشور ها روابط خوب داشته باشند. اما آمریکا سر معاهدات نفتی فشار می آورد که آذربایجان نباید با ایران روابط حسنه داشته باشد. آذربایجانیها هم دیدند زور آمریکا زیاده. در معاهدات مربوط به نفت ایران را کنار گذاشتند. ایران هم از روی قهر به ارمنستان نزدیک شد. ارمنستان چون نفت نداشت برای آمریکا اون قدر اهمیت نداشت که فشار بیاورد.

ابعاد کشتار هایی که ما در منطقه خودمان (شرق دریاچه وان) در صد یا صد وپنجاه سال اخیر (به جز جنگ تحمیلی ۸ ساله با عراق) داشته ایم از مرتبه کمتر ازچند هزار نفر است. درسته که کشتن یک نفر آدم بیگناه هم خیلی زیاد هست اما توجه داشته باشید که کشتار هایی که در اروپا در هرکدام از نبرد ها شده از چند صد هزار نفر بیشتر بوده.
با این حال اروپایی ها الان با هم همکاری می کنند. والله آدم های نجیب تر و با گذشت تر از ما هم نیستند اما بالاخره بعد از این هم کشتار به این نتیجه رسیده اند که اگر نجگند و همکاری کنند بیشتر سود می کنند.
اگر آنها توانستند که به ثبات برسند ما هم می توانیم به شرط این که از منظر درست بنگریم.
از منظر برآورده شدن منافع در سایه همکاری.

اینجا لیست کامل کشتار هایی که در آذربایجان (شمال ارس) از اول قرن نوزدهم تا کنون شده آمده است:

https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_massacres_in_Azerbaijan

 به طور متناوب چند ده نفر تا چند صد نفر از همدیگر (در مواردی که کشتار توسط روس ها انجام گرفته چند هزار نفر) کشته اند.
جای تاسفه. ای کاش اختلاف ها را کنار بگذارند و بعد از این همکاری کنند تا آینده ای بهتر بسازند. ای کاش ما به عنوان همسایه بتوانیم نقش میانجی برای حل اختلافات را ایفا کنیم و ثوابی ببریم. 
میانجی گری برای حل اختلافات همسایه ها  کار خداپسندانه ای است.

ما یک همکار گرجی (فیزیکدان) داریم که در زمان فراغتش کلاس های یوگا می گذارد. دوره هایی بین المللی برای مردم قفقاز هم برگزار کرده. تعریف می کرد که هم از آذربایجان و هم از ارمنستان در این دوره های یوگا شرکت می کنند. اول دوره در اثر تبلیغاتی که تلویزیون های دولتی خود گرفته اند گمان می کنند قوم دیگر هیولاست. آخر دوره که شناخت نسبت به هم پیدا می کنند دوستان صمیمی و یکدل می شوند.


بیشترین کشتار درگیری های سال ۹۲ میلادی در خوجالی بوده که قربانیان اغلب زنان و دختران جوان ترک اهل روستا بودند. ۶۱۳ نفر از تورک ها به دست عده ای از قوم ارمنی کشته شدند. (تاکید می کنم عده ای از قوم ارمنی چون فکر نمی کنم این کشتار مورد تایید درصد بزرگی از ارمنی ها بوده باشد. احتمالا زنان ایروان اگر می دانستند مانع می شدند.) اندکی بعد هم در یک واقعه دیگر ۴۰ نفر از ارمنی ها کشته شدند (قطعا اگر مادران باکویی خبر داشتند مانع می شدند).

از آن زمان تا به امروز دستگاه های تبلیغاتی هر دو کشور سعی کرده اند که نسبت به مردم کشور همسایه کینه به وجود آورند.
آذربایجانی ها آدم های کینه ای نیستند. ما آدم های ساده ای هستیم. خیلی وقت ها از سادگی مان سو استفاده می شود و به ما ضربه زده می شود. ما هم بلافاصله عصبانی می شویم و با همان سادگی عصبانیت مان را نشان می دهیم. بدخواهانمان هم از عصبانیت مان فیلم می گیرند و تصویر منفی از ما مخابره می کنند. اما واقعیت این هست که به خودمان باشد اندکی بعد هر بدی که به ما شده را فراموش می کنیم. اهل این که کینه به دل بگیریم و نقشه انتقام بکشیم نیستیم. بعد از ظلمی که به ما شده (که خیلی هم شده از بس ساده و یکرنگ بوده ایم) اندکی بعد خود را با یک برنامه  و پروژه جدید مشغول کرده ایم و یادمان رفته که به ما ظلم شده.
اگر مردم آذربایجان به حال خود گذاشته می شدند واقعه خوجالی هم فراموش می شد. اما دستگاه تبلیغاتی دولت باکو مبالغ زیادی برای این صرف کرده که خوجالی فراموش نشود. تا جایی که حتی در بین ترک های آذربایجان خودمان هم فراموش نشده.
در این نوع کینه ورزی های قومی معمولا زنها هستند که قربانی می شوند اما زنها معمولا زودتر هم فراموش می کنند . چون می خواهند محیط آرامی برای نسل بعدی فراهم کنند. زنها معمولا خوب می فهمند که انتقام راه حل نیست.
می گویند همان طوری که من برای بزرگ کردن بچه ام سختی کشیده ام و نمی خواهم او را ازدست دهم زنان قوم دیگر هم برای بچه هایشان زحمت کشیده اند.
مقوله کینه و خشونت و انتقام جویی قومی مقوله ای بیشتر مردانه است.

در اثر تبلیغاتی که دولت باکو کرده همین آذربایجان خودمان هم مردان زیادی هست که مدام به ماجرای خوجالی اشاره دارند و چون نمی توانند و دست شان نمی رسد که عاملین را به مجازات برسانند حس منفی نسبت به زندگی پیدا می کنند. حتی مردانی که سالها بعد از واقعه به دنیا آمده اند!
حدود سی سال پیش ۶۱۳ (اغلب زنان) به آن صورت فجیع کشته شده اند. بسیار جای تاسف هست ! علی الاصول عاملان و آمران را باید محاکمه کرد و به مجازات رساند. )اما سر این موضوع نباید جنگ قومی راه انداخت و موضوع را کش داد. باید امکان مراوده دو قوم را فراهم آورد تا در عمل ببینند که هر دو انسانند و دلیلی ندارد نسبت به هم نفرت داشته باشند.

فکر کنم آمار بگیریم می بینیم تعداد کشته شدگان در تصادفات بزرگراه شهید کسایی تبریز در این سی سال از تعداد قربانیان خوجالی بیشتر بوده. می دانم مقایسه بیربطی است. اما شما که از سر غیرت این همه غصه قربانیان خوجالی را می خورید و از این که کاری نمی توانید بکنید افسرده می شوید فکری به حال قربانیان تصادفات بکنید. همین همزبانان و همجنسان شما هستند که بدون توجه به جان انسان ها دیوانه وار در اتوبان ها رانندگی می کنند و می زنند زن و بچه ها را در تصادفات رانندگی می کشند. قربانیان این تصادفات آدم نیستند؟! «ناموس» نیستند؟! اگر خیلی دلتان برای کشته شدن بیگناهان می سوزد یک کمپین درست رانندگی کردن راه بیاندازید.

نکته مهم دیگه این که قره باغ جزو خاک آذربایجان هست و مجامع بین المللی هم این را به رسمیت می شناسند.
خوشبختانه باکو در این مورد به لحاظ حقوق بین الملل دست بالا داره و در نتیجه اگر از روال و راه درستش وارد بشه می تونه حرفش را به کرسی بنشاند.
الان هم که ماشاالله وضع مالی باکو عالی است . می تونه بهترین وکلای دنیا را که حقوق بین الملل را مثل کف دستشان می شناسند به خدمت بگیره و از راهش حق خود را استیفا کنه.
(یادمان باشه شادروان مصدق که خود حقوق خوانده بود از همین راه حق ایران بر نفت اش را به دست آورد. اون هم زمانی که  ایران هنوز کشور بسیار فقیری بود. اون هم نه در برابر یک کشور ضعیف مثل ارمنستان بلکه جلوی غول استعمار انگلیس!)

باور کنید یک تیم ده بیست نفره از وکلای کارکشته بین المللی بیشتر به کار آزادسازی قره باغ می آیند تا صدها هزار پسر جوان و نوجوان در تبریز و اردبیل که از حقوق بین الملل هیچ نمی دانند و فقط از روی احساسات و غیرت شعار می دهند.

هر چی این مسئله قره باغ را به اختلاف قومی بکشانند حل آن دشوارتر می شود.
فرض کنید همسایه تان آمده و پارکینگ شما را غصب کرده و با زبان خوش و دوستانه هم پس نمی ده؟! شما چه می کنید؟ اگر آدم عاقل و دانایی باشید بدون این که زیاد سر وصدا کنید و روح و روان فرزندان خود را با این سر وصدا بیشتر بیازارید یک وکیل می گیرید و شکایت می کنید. وقتی حق صد در صد با شماست استیفا ی حق به روش قانونی ناممکن نیست! اما اگر این وسط دعوا هم دربگیره یکی بزنه دماغ این یکی را بشکنه اون یکی سر این یکی را بشکنه دیگه حل مسئله با دادگاه هم راحت نخواهد بود. دیگه هر دو طرف ضربه دیده اند وبرای دادگاه هم روشن نخواهد بود کدام یک بیشتر حق دارد.

این وسط هم اعصاب ها خرد می شود و از کار و زندگی می مانند. کل محله درگیر دعوا می شوند.




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه کنیم؟ چه نکنیم؟

+0 به یه ن

در شهرهای بزرگ ایران، این روزها یک عده از مردم که زیاد مذهبی نیستند به برخی از مردم عادی که تیپ وظاهر مذهبی دارند خیلی پرخاش و تندی می کنند. گویی هر بلایی که گشت ارشاد (و اسلاف آن نظیر ثارالله و....) سر مان در این سالها آورده و هر دکانی که به اسم مذهب عده ای باز کرده اند و مردم را چاپیده اند از چشم هر شخص مذهبی در دور و بر می بینند. دستشان که به بالا بالا ها نمی رسه! زورشان هم به گشت ارشاد چماق به دست نمی رسه! حرصشان را سر خانم چادری همسایه خالی می کنند که جرمش اینه که در فلان مولودی شله زرد نذری می ده! باور کنید اغلب این قبیل خانم ها -دست کم در شهرهای بزرگ- از من وشما هم بیشتر از گشت ارشاد بدشان می آید. چون فکر می کنند گشت ارشاد اونها را نامحبوب کرده! ی

ک عده قلیلی از این نوع پرخاش ها می کنند اما عده بسیار بیشتری عملا اونها را تشویق به این پرخاش ها می کنند! من از این روند خوشنود نیستم! فکر نمی کنم راه به جای خوبی ببره. اونهایی که کشور ما را به این روز انداختند بارشان را هم بسته اند و اگر تقی به توقی بخوره تشریف می برند کانادا! ما این وسط به جون هم نیافتیم! این نوع نفرت پراکنی ها آخر و عاقبت نداره! ما باید به سمتی پیش برویم که رعایت اصول حقوق بشر در کشور جا بیافته. کسی به لباس و پوشش دیگری یا اعتقاد دیگری کاری نداشته باشه. نه آن که از اون ور بام بیافتیم.

استالین و مائو در ابعاد وسیع لیدر های مذهبی در کشورهاى پهناور خود را اعدام کردند. نتیجه یک کشور مدرن که به دور از خرافات و به صورت علمی اداره بشه نبود. بعدش اصلاحات اقتصادی بر اساس علم اقتصاد و علوم مدرن جدید بود که وضع چین را بهبود داد نه راهب بودایی کشی!

من فکرمی کنم ما هم باید انرژی مان را بذارین تا دو چیز را جا بیاندازیم : ١) اهمیت حقوق بشر ٢) اهمیت اداره امور کشور با علم روز به دور از خرافات، به دور از ایدئولوژی، به دور از کیش شخصیت و به دور از نوستالژی و احساسات! بلکه با منطق و با به کار فنون وعلوم روز دنیا!

البته یه چیزی را هم بگم ها! همین اتفاقات نا خوشایند باعث شده که یک عده که به ملت زور می گویند کمی تا قسمتی بترسند و حاضر شوند اندکى کوتاه بیایند. الان وقتش هست که فعالان حقوق زنان مطالبات حقوقی خود را با صدای بلند دوباره مطرح کنند! باشد که به نتیجه برسند! انرژی مان را سر این موضوع بذاریم نه کوبیدن خانم چادری همسایه! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تقدیر خشک و خالی از نیروهای امدادی هلال احمر و نیروهای ارتش که به یاری سیلزدگان شتافتند

+0 به یه ن

هلال احمر و ارتش و .... تمام تلاش شان را دارند برای کمک رسانی به سیل زده ها می کنند اما ابعاد ویرانی ها اون قدر زیاد هست که  امداد رسانی مکفی نیست.

قضیه یک محله یا یک ده نیست که! چندین استان کشور درگیر سیل شده اند. در مملکت به این بزرگی از شمال شرق گرفته تا جنوب غربی و غرب!

البته من خودم به هلال احمر پولی واریز نکردم و قصد هم ندارم که واریز کنم. ولی دیدم بعد از اون همه زحمت نیروهای امدادی درحق اونها بی مهری می شه این نوشته ها را منتشر کردم.


به کسی هم نمی خواهم فشار بیاورم که حتما کمک مالی کنید. خودم هم کمک مالی نکرده ام. اما چیزی که می خواهم بگویم این هست که همین طوری الکی به شایعاتی مبنی بر دست روی دست گذاشتن نیروهای امدادی پا ندهید. تا مطمئن نیستید تهمت دزدی به کل یک نهاد نزنید.
به علاوه در هر نهاد عریض و طویل ممکن است چند نفری هم خلاف باشند تعمیم چشم بسته به کل نیروهای آن نهاد دور از عدل و انصاف است.

اعتماد عمومی به نهادهای امداد رسانی سرمایه اجتماعی مهمی است. اون صد هزار تومان تا چندمیلیون تومان کمک مالی من و شما اون قدر مهم و ارزشمندنیست که این اعتماد عمومی مهم هست.
در از بین رفتن اعتماد عمومی سهم نداشته باشیم!


فردا همین نیروی امدادی قراره به فلان سیل زده در بهمان روستا تنفس مصنوعی بدهد. اعتماد عمومی نباشد کس و کار یارو اجازه نمی دهند به او دست بزنند. در نتیجه می میرد.
یا مورد واکسیناسیون عمومی و ریشه کنی بیماری ها. اعتماد عمومی به این گونه نهادها نباشد ملت همکاری نمی کنند بیماری های خطرناک ریشه کن نمی شوند یک عده بیمار می شوند یا می میرند یا همه عمر زجر می کشند

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از ظرفیت رودخانه های سرزمینم تا ظرفیت مردم سرزمینم

+0 به یه ن

پنجشنبه رفته بودیم کنار رودخانه لواسان. رودخانه خوب پرآب بود. ماموران زحمت کش آبداری مرتب سرکشی می کردند و تراز آب را اندازه می گرفتند تااگر تراز آب به سطح خطرناکی برسه اقدامات لازم ایمنی را انجام بدهند. (مثلا به ما بگویند که اطراف رودخانه را تخلیه کنیم). برای این که از خطرات سیل ایمن بمانیم و باران، این موهبت آسمانی را تبدیل به بلای جان خود و دیگران نکنیم قدر زحمات ماموران آبداری را بدانیم و هشدار هایشان را جدی بگیریم. اگر گفتند از فلان جاده که از مسیل یا کنارش می گذرد عبور نکنیم حرفشان را گوش کنیم. اگر گفتند اطراف رودخانه در حال طغیان را خالی کنیم با لجبازی جان خود را به خطر نیاندازیم. باور کنید فلان مامور آبداری که در روز تعطیل در زیر باد و باران می آید تراز رودخانه را اندازه بگیرد نه عامل گرانی است و نه عامل سرکوب آزادی. برای جان خودمان هشدار ایمنی می دهد نه برای سرکوب آزادی های اجتماعی که بخواهیم با نافرمانی (ضد) مدنی نسبت به هشدار او قدم قهرمانانه ای در راستای آزادیخواهی برداریم! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تابو شکنی در روز پدر

+0 به یه ن

امروز روز پدر هست. نمی خواهم حرف کلیشه ای بزنم. به جاى آن می خواهم مشاهده خودم را بگم. والدینی که انتظار دارند بچه هایشان ایرادهایشان را نبینند و فقط از اونهاتعریف و تمجید کنند یا بچه هایی وابسته بار می آورند که در زندگی زناشویی ناموفق می شوند و یا بچه هایی بار می آورند که از اونها دلزده و فراری می شوند. والدینی می توانند بچه هایی غیر وابسته اما دلبسته بار بیاورند که اجازه می دهند بچه ها از شون انتقاد کنند و سر به سرشون بذارند. مشاهده من می گه در خانواده ها هر چی بیشتر چه ها سر به سر والدین می ذارند و والدین هم می خندند همون قدر محبت شان عمیق تره. نکته دوم هم این که این روزها سکته بین افراد سی چهل سال زیاد هست. به خصوص بین مردهایی که اهل کار و تلاش و فعالیت اقتصادی هستند و از نظر مالی به جایی رسیده اند که پدر و مادر شان انتظار دارند قرض های داداش هایش را هم صاف کند. پدران عزیز! فشار مالی روی پسرهاتون کمتر بیاورید و کمتر از آنها توقع داشته باشید. اگر عروستان را نمی پسندید با فشار مالی آوردن روی پسرسخت کوشتان حرص خود را خالی نکنید!گناه که نکرده سخت کوش بوده! می توانست مثل برادر و یا پسرعمویش دایم در خانه به پهلو دراز بکشد و غربزند و انتظار کمک مالی از پدر و مادر داشته باشد. برادر سخت کوش قرارنیست جور او را هم بکشد. بین در و همسایه می توانید چنان جلوه بدهید که همه اینها را به خاطر خودش دارید می کنید و صلاحش را می خواهید. اونها هم وانمود می کنند باور می کنند و هندونه زیر بغل تان می دهند که چه پدر آینده نگری هستید! اما فشار زیاد باشه پسرسخت کوشتان سکته می کنه پشیمان می شوید! از ما گفتن! دادگاه ها این روزها پر از این نوع دعواها بین پسران و پدران هستند. روی پسر دوبل هم فشار می آد که جلوی پدرش ایستاده، هرچند که صد درصد هم حق با او باشه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برداشت من از یک جنگ ویرانگر

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید مدتی بعد از فروپاشی شوروی درگیری های خونینی بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در گرفت. درگیری های شوم و غم انگیزی که باعث شد عده زیادی از مردم بیگناه -به خصوص کودکان معصوم-  قربانی شوند. این جنایات و این درگیری ها یکی از ننگین ترین و شوم ترین وقایع اواخر قرن بیستم بودند.
من چند سال پیش در مورد این وقایع شوم خواندم. سعی کردم بدون تعصب بخوانم و بتوانم از آن درسی بگیرم. برداشت خودم را اینجا می نویسم. این برداشت از آن خود من هست و با هیچ کدام از برداشت های جریان های فکری رنگارنگ که در این مورد موضع رسمی دارند شاید همخوانی  نداشته باشد. اگر هر کدام از آن برداشت ها را حقیقت مسلم می پندارید طبعا از قسمت هایی از صحبت های من خواهید رنجید.
درست قبل از بسط نفوذ استالین در آن منطقه، آن منطقه داشت به لحاظ مدنی، اجتماعی، علمی، هنری و اقتصاد رشد در خور توجهی می کرد. اگر همان طوری پیش می رفت آن منطقه جزو یکی از بالاترین و پیشروترین مناطق دنیا می شد. چیزی در ردیف سوئد و نروژ. نمونه رشد اجتماعی اش این بود که جمهوری آذربایجان اولین کشور مسلمان بود که به زنان حق رای داد. همان موقع جریان های مدنی  علیه خشونت خانگی و خشونت علیه زنان و کودکان در آن منطقه رشد کرده بود. نقاشان درجه یک این موضوع را سوژه خود قرار می دادند. توجه کنید که طرح این مسایل  تا همین اواخر در ایران تابو بود.
به لحاظ علمی  باکو مهد لاندائو بود. درسته لاندائو جزو مردم محلی آنجا نبود. اما اگر این قبیل مراودات ادامه می یافت سرزمین لاندائو پروری می توانست بشود.
به لحاظ هنری هم که دیگه لازم به ذکر نیست که آن دوره از جمهوری آذربایجان چه قدر رشد کرده بود.
بعدش متاسفانه استالین نفوذ خود را بسط داد و یساطی چید که روح زندگی را در کل شوروی کشت.
پس از او هم باز سیاست شوروی استخوان لای زخم گذاشتن بین جمهوری ها بود. هزار و یک استخوان لای زخم گذاشت که نطفه اختلاف بین ارمنی و آذری شد. علی الاصول این دو قوم می توانستند در کنار هم  به سوی پیشرفت علمی و هنری و اجتماعی گام بردارند (کما این که در همین تبریز خودمان سعی شان را می کنند.) اما متاسفانه بیخودی به جای آن که به مشترکات تاکید کنند به اختلافات تاکید کردند. بعد از فروپاشی سردمداران جمهوری های تازه استقلال یافته کسانی نبودند جز همان کسان که در همان رژیم خفقانی و زیر سلطه KGBرشد کرده بودند و به مقامی رسیده بودند. با همان ذهنیت امنیتی! با همان ذهنیت دشمن تراشی! سالها شوروی لندهور هر کثافت کاری را پشت آمریکاهراسی پنهان کرده بود. سردمداران فاسد شوروی لولو خورخوره ای به نام آمریکا نیاز داشتند که به مردمشان بگویند اگر روی فساد ما چشم نپوشید آمریکا می آد شما را می خوره.
حالا به یک باره شوروی ای در کار نبود. اما برای ادامه آن روند نیاز به دشمن خارجی بود. جمهوری آذربایجان و ارمنستان که هیچ کدام در قد و قواره پنجه در افکندن با آمریکا نبودند. در قد و قواره همدیگر بودند. دشمن خارجی را همدیگر قرار دادند! حماقت محض بود. آدم عاقل که با همسایه اش دعوا نمی کنه.
تبلیغات وسیعی علیه هم راه انداختند. نه فقط علیه حکومت های همدیگر بلکه علیه مردم همدیگر.
از آن سو وقتی مرزهای بین آذربایجان و ایران باز شد مردم دوسوی ارس بعد از سالها همدیگر را پیدا کردند و اشتیاق عجیبی برای از سر گیری روابط نشان می دادند. اون موقع ها وضع اقتصادی تبریز و اردبیل خیلی خیلی بالاتر از وضع اقتصادی باکو بود. شاید برایتان عجیب باشد اما از آن سو می آمدند و می رفتند بازار تبریز حنا می خریدند و می گفتند چه قدر این کشور غنی است. وضع اقتصادی ایران و پیشرفت های تکنولوژیک و پزشکی اش خیلی چشم شان را می گرفت.
این  احساس نزدیکی و تا حدی هم شیفتگی طبعا سردمداران جمهوری آذربایجان را نگران ساخت و فکر کردند باید کاری کنند که ترکیه بیش از ایران اونجا نفوذ داشته باشد تا بالانس قدرت به وجود آید. ترکیه دنبال جای پای اقتصادی در قفقاز و آسیای میانه می گشت. با شعار اتحاد ملل ترک وارد میدان شد اما در واقع دنبال منافع ملی خودش بود  این شعار هم طبیعتا تهران را نگران ساخت و به همان دلیل آن قدر که انتظار می رفت در هنگامه جنگ به داد خواهران برادران مسلمان و شیعی خود نرسید.

ایران در زمان جنگ روابط خود رابا ارمنستان قطع نکرد.  اما همین قطع نکردن روابط در واقع ابزاری در اختیار ایران قرار داد به داد مردم بیگناه آذربایجان برسد. در مقطعی ارمنستان می خواست به نخجوان هم حمله کند. (نخجوان به باقی جمهوری آذربایجان نچسبیده است و از آن دور افتاده). ایران تهدید کرد که اگر به نخجوان حمله کند مرزهایش را با ارمنستان می بندد. درنتیجه ارمنستان بیخیال حمله به نخجوان شد. حفظ روابط دیپلماتیک باعث شد حکومت ایران جان هزاران بیگناه را نجات  و از تکرار جنایات قاراباغ در نخجوان جلوگیری کند.
به نظرم در این اتفاقات درس هاست برای ما:
1) آدم عاقل با همسایه اش نمی جنگد. سعی می کند با آنها مشترکاتی بیابد. داد و ستد کند. کنفرانس و نمایشگاه با هم راه می اندازند. با هم برای مسایل زیست محیطی و بهداشتی و .... راه حل می یابند.
2) عدم قطع روابط ابزار هایی برای اعمال قدرت می دهد که هارت و پورت کردن و قهر نمودن نمی دهد.
3) استخوان های لای زخم را باید به موقع درآورد.
4) نباید پا به ادبیات نفرت از رسانه های رسمی داد.

الان هم به نظر من برای تکرار نشدن فجایع،  تبریز و اردبیل و جلفا و....باید روی توریزم منطقه ای کار کنند. مردم کشورهای مجاور برای تفریح یا دریافت خدمات درمانی یا شرکت در کنفرانس ها و نمایشگاه ها  و.... به  تبریز و اردبیل و .... بیایند. علاوه بر کمک به رشد اقتصاد ما، این توریست پذیری برکات مهمتری دارد. مردم این کشورها همدیگر را در ایران می بینند و در می یابند بر عکس تبلیغات نفرت گسترده ای که در کشورهای خود علیه مردم کشورهای همسایه شیده اند مشترکات بسیاری با همسایه ها دارند. چشم شان باز می شود. هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند احتمال آن که بخواهند با هم بجنگند کمتر می شود.
پی نوشت: اینجا من فقط برداشت و حس و حالم را در مورد این جنگ نوشتم. طبعا نوشته من یک مقاله قابل استناد تاریخی نیست. امیدوارم دست کم عده ای را کنجکاو کرده باشد که بروند و در این مورد مقالات معتبر و قابل استناد را بخوانند و دانش خود را بسط بخشند.
(نوشته خود مرا خیلی به لحاظ استناد جدی نگیرید. حسم را خواستم بنویسم.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل