
افراد زیادی از نسل قبل از خودم (متولد دهه سی و چهل) دیده ام که بر این باورند که پیشرفت و توسعه ژاپن و کم بودن فساد در آن نتیجه آموزه های ملی گرایانه در مدرسه آنهاست. به اعتقاد آنها دلیل این توسعه و برائت از فساد در ژاپن آن هست که کودک ژاپنی در مدرسه تحت این بمباران فکری قرار می گیرد که باید به کشورش خدمت کند. به عقیده این دسته همین شعار خدمت به وطن به اضافه انضباط شدید در مدارس ژاپنی منجر به این توسعه شده.
راستش ما خودمان هم در مدرسه و در برنامه کودک کم نشنیدم که باید به کشورمان خدمت کنیم. حتی یک مورد هم به یاد ندارم که در مدرسه یا در برنامه کودک به نسل گفته باشند شما به عنوان یک شهروند این کشور حقوقی دارید یا وقتی به خارج می روید نهادهای کنسولی کشورتان باید از حقوق شما در برابر سواستفاده کننده ها دفاع کنند. اما تا بخواهید ما هم شنیده ایم که دنیا آمده ایم که به کشور خدمت کنیم. لابد خواهند گفت به اندازه ژاپنی ها در تربیت ما انضباط به خرج نداده اند یا تواتر دعوت به خدمت به وطن به اندازه کافی نبوده است.
دست کم ما نمونه یک مدرسه داریم که هم در انضباط و هم در سر دادن شعار خدمت به وطن از مدارس ژاپنی کمتر نبوده: مدرسه البرز تهران تحت مدیریت مرحوم دکتر مجتهدی. آیا فارغ التحصیلان مدرسه البرز از این جهت به ایده آل نزدیکند و دایم به وطن خدمت می کنندو از فساد به دورند؟! مشاهدات من چنین نتیجه ای را تایید نمی نماید. البته که نمی توان انکار کرد که در میان فارغ التحصیلان مدرسه البرز افراد موفق فراوانی است که به بشریت و علم هم خدمت شایانی کرده اند مثل علی جوان مخترع لیزر گازی، لطفی زاده اردبیلی مبدع منطق فازی، دو برادر پرتوی بنیانگذاران دانشکده فیزیک دانشگاه شریف و ده ها نفر مشهور دیگر.
فارغ التحصیلان کم-شهرت تر این مدرسه هم کمابیش موفق بوده اند. هرچند در خیلی از موارد فارغ التحصیلان این مدرسه رقابتی برای این که در موفقیت از دیگران کم نیاورند پایشان را روی سر دیگران گذاشته اند تا خود را بالا بکشند. آن چه که دکتر هلاکویی «توحش تخصص» می نامد بین فارغ التحصیلان این مدرسه بسی بیشتر دیده می شود تا مردم تحصیلکرده دیگر. (حتی بسی بیشتر از فارغ التحصیلان مدارس سمپاد).
چه قدر می توان موفقیت فارغ التحصیلان این مدرسه را به شعارهایی که دکتر مجتهدی سر می داد و تاکید بر انضباطی خشک نسبت داد؟! به نظرم خیلی کم. به هر حال اینان جزو بچه های بااستعداد این سرزمین بودند.آن هم از خانواده هایی مرفه که به شدت به تحصیل بچه هایشان اهمیت می دادند. امکانات آموزشی نسبتا خوبی هم در آن مدرسه جمع شده بود. اگر نتیجه جز این بود جای تعجب می داشت. به نظرم این عوامل باعث آن موفقیت شد نه تاکید دکتر مجتهدی بر انضباط خشک و شعارش مبنی بر خدمت به کشور. اتفاقا من فکر می کنم نتیجه این دو ویژگی دکتر مجتهدی همان «توحش تخصص» بیش از اندازه در میان فارغ التحصیلان مدرسه البرز هست که روی فارغ التحصیلان مدارس خاص دیگر مانند مدارس سمپاد را سپید می کنند.
خود دانش آموزان البرز همان زمان درک می کردند که انضباط مورد نظر دکتر مجتهدی مانع از فهم عمیق دروس و پرسشگری لازم برای درک مفهومی می شود. همان دانش آموزان یک ژانر جوک دکتر مجتهدی ساخته بودند که اجبار او به آموزش طوطی واری را به نقد می کشید. معلوم هست که خیلی بچه های باهوشی بودند که این نکته را در همان بچگی درک کرده بودند. اما به هر حال در دهه هفتاد و هشتاد خورشیدی همزمان با آغاز شکل گیری کیش شخصیت حول و حوش پیشکسوتان دانشگاهی، از دکتر مجتهدی هم یک قدیس ساختند و دور وبر نامش، دکانی دو نبش باز کردند. حکومت هم خوشش می آمد چون که دکتر مجتهدی از محمد رضا شاه بدگویی می کرد که چرا وقتی دانشجویان دانشگاه تازه تاسیس شریف (آریا مهر آن موقع) علیه مدیریت او اعتراض کردند طرف او را نگرفت و عملا حق را به دانشجویان داد. من نشنیده ام که این دکتر مجتهدی که اتفاقا در دهه سی در دانشکده فنی دانشگاه تهران هم تدریس می کرد علیه وقایع ۱۶ آذر و کشته شدن سه دانشجو موضعی بگیرد. مشکل اصلی اش با شاه این بود که چرا نگذاشت مدیریت مدرسه وار دانشگاه آریا مهر ادامه دهد و مدیریت را به کس دیگری سپرد. سر این موضع از محمد رضا شاه کینه به دل گرفته بود و این کینه حتی با وقایع سال ۵۷ و سپس مرگ شاه هم فرونخفته بود و دهه ها بعد از او علیه شاه-سر این موضوع و نه موضوع های مهمتر - بدگویی می کرد. جمهوری اسلامی هم خوشش می آمد. اصلا دکتر مجتهدی از جهاتی با همین جمهوری اسلامی اشتراکات فراوان داشت. مثلا انتظار می رود رییس دانشگاه شریف صبح ها در دفترش بنشیند و مقالات علمی تازه منتشر شده را بخواند ولی او به جای این کار، دم در دانشگاه می ایستاد و کمابیش نقش گشت ارشاد را ایفا می کرد! گویا یکی از دلایل اعتراض دانشجویان هم همین بوده.
تا یادم نرفته بگم که مرحوم دکتر مجتهدی نمونه تمام عیار دیکتاتوردلسوز در ابعاد کوچک (در سطح یک مدرسه و حداکثر در سطح یک دانشگاه تازه تاسیس) بود. دیگه دیکتاتور، دلسوزتر از او نمی شه. در نوشته بعدی می بینم چه قدر این پارادایم دیکتاتوری دلسوز، آسیب به بار می آورد و چرا ضررش بسی بیشتر از نفعش هست هرچند در دید سطحی می تواند خیلی فریبنده باشد. دیکتاتور دلسوز در ابعاد بزرگتر فجایعی بسیار مهیب تر به بار می آورد.
اشتراک و ارسال مطلب به:


