پذیرش از دانشگاه های آن سوی آب ها- قسمت اول

+0 به یه ن

یکی از همراهان کانال مینجیق که اخیرا برای دوره دکتری از دانشگاهی در کانادا پذیرش گرفته از من خواسته بود که اگر نکته ای به ذهنم می رسه که برایش می تونه مفید باشه بنویسم. من هم تصمیم گرفتم که یک متن کلی بنویسم. شاید برخی بندهای آن به درد افراد مختلف بخوره.


تقریبا همه مورد توصیه های آکادمیک که به ذهنم رسید همان هایی هستند که در مورد شروع دوره دکتری در ایران هم صادق هست. علم یک مقوله جهانی است و در نتیجه  توصیه های مربوطه هم تفاوتی بین ایران و خارج ندارد. من به تدریج توصیه هایی در مورد شروع دوره دکتری چه در داخل و چه در خارج منتشر خواهم کرد. اما فعلا این چند نکته را داشته باشید:

۱) در کشورهای غربی هنجار و نُرم آن هست که استاد راهنما را به اسم کوچک صدا می کنند. استاد و دانشجو با هم به غذاخوری می روند و..... دانشجویان ایرانی معمولا با  این قبیل مشاهده ها به اشتباه گمان می کنند که هیچ هیرارشی ای بین استاد و دانشجو در خارج نیست. بعدش زیادی احساس راحتی می کنند! من بارها و بارها از استادان غربی شکایت شنیده ام که چرا دانشجوهای ایرانی این همه خودشان را لوس می کنند و.... به نظرم نتیجه همین سو تفاهم فرهنگی باشد.
از قدیم شنیده ایم که «تعارف» مال ایرانی ها (یا حداکثر «شرقی ها») است.  بارها شنیده ایم که غربی ها تعارف ندارند.  این تصور هم درست نیست. اتفاقا در جوامع غربی هم تعارف زیاد هست. منتهی سبک تعارفشان یک مقدار فرق دارند.
مثلا همان غذاخوری رفتن استاد و دانشجو با هم را در نظر بگیرید. اگر خیال می کنید این موضوع خیلی نشانه صمیمیت و بی تعارفی است سخت در اشتباهید. تعارف قضیه در این هست که کی از سر میز بلند می شوید! تا استاد از سر میز بلند نشده اگر دانشجو بلند شود  بی ادبانه به نظر خواهد آمد. (مخصوصا در کشور آلمان خیلی روی این موضوع تاکید می کنند.) من این قضیه را از کل تعارفات ایرانی خسته کننده تر یافته ام. هزار تا کار دارید می خواهید برگردید انجام بدهید اما مجبورید سر میز بنشینید تا بقیه بلند شوند!  خفه کننده است!

در قضیه تعارفات و هیرارشی و..... اگر شک دارید که نرم وهنجار کشور میزبان چیست وجه محافظه کارانه را بگیرید تا کم کم نرم را یاد بگیرید. اگر در جهت محافظه کاری اشتباه کنید بهتر از آن هست که در جهت جسارت  اشتباه کنید و انگ «پررویی» بخورید.

۲)  چه در ایران و چه در خارج پذیرفته شده باشید، قبل از شروع دوره دکتری به مقالات استادتان نظری بیافکنید. اگر سئوال مربوطی به ذهنتان رسید که هوشمندانه و نکته سنجانه است با او از طریق ای-میل درمیان بگذارید. همان از ایشان بخواهید لیست مقالاتی که برای آمادگی نیاز دارید و نرم افزارهایی که باید بیاموزید به شما بنویسد تا شما خود را قبل از شروع دوره دکتری آماده کنید.

۳)  چه در ایران و چه در خارج پذیرفته شده باشید، زبان انگلیسی خود را بهبود بخشید. تلفظ هایتان را درست کنید. ما اغلب کلمات ساده و دم دستی را غلط می کنیم. خیال می کنیم که درست تلفظ می کنیم اما در واقع طوری تلفظ می کنیم که فقط ایرانی ها می فهمند. لیست برخی از این کلمات دم دستی از این قرارند:
, analysis, analyze, now, low, law, measure,daughter, 
بروید به سایت 
dictionary.com
و تلفظ صحیح آنها را یاد بگیرید. لیستی از این کلمات که خیلی هم استفاده می شوند در کاغذی بنویسید و روزی دو سه بار تلفظ آنها را تمرین کنید.
اگر th  را نتوانید تلفظ کنید خیلی عیبی ندارد. انگلیسی زبان ها عادت کرده اند که از خارجیان تلفظ غلط این حرف را بشنوند. در تلفظ غلط برخی کلمات  ما با مردم کشورهای لاتین مشترکیم. (مثل oscillation). اون اشتباه را انگلیسی زبان ها می فهمند.  اما برخی از کلمات هستند که فقط ما ایرانی ها غلط تلفظ می کنیم! اونها را درست یاد بگیرید چون اگر به سبک «ایرانی» تلفظ کنید کسی متوجه نخواهد شد!


۴) فرمول خوانی به انگلیسی را تمرین کنید.  این دو نوشته من مربوط به این موضوع هستند:

۵) در غذا خوری ها و.... گاهی صحبت غیر علمی هم می کنند. تا تسلط به فرهنگ شان پیدا نکرده اید شما شروع کننده بحث های غیر علمی نباشید. اگر کسی آمد و از شما سئوالی در مورد سیاست یا  مذهب پرسید با یک کلی گویی خیلی  شسته رفته که هیچ گونه انگی را در پی نداشته باشد (مثل این که امیدوارم همه بتوانند آزاد و در رفاه باشند) طفره بروید. بعید هست خود غربی ها بیایند و از این قبیل سئوال ها از شما بکنند اما از میان سایر مهاجران زیاد پیدا می شود. 
اگر در مورد مسایل فرهنگی و هنری و توریستی  ایران سئوال کنند با اشتیاق جواب دهید. هم برای خودتان خوب خواهد بود و هم برای آینده توریسم ایران ( در روزگارانی بهتر از این!)
برای این منظور به کلماتی نیاز خواهید داشت که من اینجا لیستی از آنها تهیه کرده ام:


۶) در جوامع علمی غربی حساسیت روی نژادپرستی و ضد زن بودن زیاد هست. اگر حرکتی در محکوم کردن فلان اظهارنظر ضد زن را شاهدید برنگردید بگویید این حرکت  (over reaction)هست. اگر مرد ایرانی باشید و چنین بگویید شما را می ذارند  در ردیف «شوهر بتی محمودی» و از شما متنفر می شوند. اگر زن ایرانی باشید و در خود ایران چنین اظهار نظری بکنید مردهای ایرانی برایتان نوشابه باز می کنند که خیلی «پخته» هستید. اما به عنوان زن ایرانی در خارج چنین اظهار نظری نکنید و الا شما را به صورت برده ای خواهند دید  که  نه تنها تن به بردگی داده  بلکه چنان ضعیف بوده که اجازه داده برده دارانش او را شست و شوی مغزی دهند تا جایی که برده داری را توجیه کند. در این صورت، خیلی شما را حقیر خواهند دانست.  اصلا لزومی ندارد  اظهار نظری نمایید! 
خیلی دم از آریایی بودن یا تفاوت از عرب بودن نزنید که برایتان این روزها در غرب (دست کم در دانشگاه هایش)  اعتبار و عزت نخواهد آورد.  خیلی مراقب باشید که انگ نژادپرستی یا ضد زن بودن به شما نخورد.


پی نوشت: یکی از اختلاقات فرهنگی که پیش می آید برخورد با افرادی هست که گرایش های جنسی  دیگرگونه دارند.  ظاهرا بعضی از ایرانی ها در خارج در این موارد اظهار نظر می کنند و خارجی ها را بر اساس آن چه قرائت رسمی از فرهنگ ایرانی در نظر گرفته می شود قضاوت می کنند.
باز هم می گویم. هیچ لزومی نداره ما حتما در مورد دیگران -اون هم در یک کشور دیگه که به زور راهمان داده اند و فرهنگش را هم درست و حسابی نمی شناسیم- اظهار نظر یا قضاوت کنیم. ما خیلی هنر کنیم باید مراقب خودمان باشیم. به خصوص در یک کشور خارجی که دشواری های خودش را داره.
در مورد دگرباشی جنسی من دانش اظهارنظر ندارم ولی این را هم می دانم که قرائت رسمی از فرهنگ ایرانی در این موضوع منطبق با واقعیت فرهنگی و تاریخی و حتی مذهبی ما نیست .  برخلاف قرائت رسمی این پدیده ابدا یک پدیده غربی نیست! شما ادبیات کلاسیک کشورمان را هم مطالعه کنید می بینید جا به جا اشاره به این قبیل مسایل شده است. عده ای می گویندآن اشارات در ادبیات کلاسیک به دگرباشی جنسی کنایه عرفانی هست. قبول! اما سئوال این هست که برای کنایه عرفانی چرا از ویروس کرونا وام نمی گرفته اند؟! چون ویروس کرونا را نمی شناختند اما  با اون موضوع- سالها قبل از تهاجم فرهنگی غرب-  به خوبی آشنا بوده اند.

اگر می خواهید کسی را قضاوت کنید یا در مورد تفاوت فرهنگی بین ما و آنها اظهار نظری بکنید دست کم تاریخ خودمان را ورای قرائت رسمی اندکی بهتر بشناسید.

توصیه می کنم این مصاحبه خانم دکتر فاطمه موسوی را گوش کنید.

https://www.aparat.com/v/u6nHd

 از دقیقه ۱۳ تا ۲۵ آن مربوط به این موضوع هست. خواهید دید که قرائت رسمی از فرهنگ اصیل ایرانی چه قدر با واقعیت های تاریخی در تضاد هست. 

 از دید عمیق تر اخلاقی دینی و مذهبی هم اگر بخواهید جوانب امر را بدانید به این مصاحبه با این عالم دینی  در مورد حقوق اقلیت های جنسی گوش فرا دهید.https://www.aparat.com/v/lPAj3

می خواستم  این قصه کوتاه کنم اما به یادآوردم که خود خواجه حافظ می فرماید:

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بار دل مجنون و خم طره لیلی

رخساره محمود و کف پای ایاز است


 


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هر چه زودتر اسلاید آماده کنید

+0 به یه ن

وقتی مقاله ای می نویسید خوبه که هر چه سریع تر یک فایل سخنرانی برایش آماده کنید. در حین آماده کردن فایل سخنرانی به نکاتی توجه خواهید کرد که در حین کار روی مقاله به آن کمتر توجه کرده اید. در تهیه مقدمه سخنرانی مجبورید که مطالب زیادی که دقیقا مربوط به کارتان نیست اما ممکنه ازتون سئوال بشه را یاد بگیرید. فهم این مطالب به غنای مقالهتان هم کمک می کنه.

اگر با چند نفر از همکارانتان دارید مقاله را می نویسید خوبه که در روزهای آخری که اونها روی متن کار می کنند (نزدیک به انتهای پروژه) شما اسلایدهایتان را آماده کنید. اسلاید های سخنرانی را زودتر آماده کنید حتی اگر در آینده نزدیک قرار نیست روی آن سمینار دهید. اگراسلاید آماده داشته باشید، چابک تر می توانید برای ارائه سخنرانی اعلام آمادگی کنید. در فیزیک انرژی های بالا، ما  معمولا مقاله هامون را اول می فرستیم به آرشیو، تا از نظرات همکاران مطلع بشویم. بعد از یک هفته تا ده روز می فرستیم به مجله برای بررسی برای چاپ. این مدت یک هفته ای، فرصت خوبی برای تدارک اسلایدهاست.اگر در این مدت بتوانید سخنرانی ای ارائه یک بدهید که چه بهتر! نظرات دوستان را هم می شنوید. هر نکته ای که در تهیه اسلایدها به ذهن تان رسید می توانید در نسخه ای که به مجله می فرستیم بگنجانید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراموش نخواهم کرد

+0 به یه ن

وقتی یک درسی را خوب یاد می گیریم (در همان حدی که در یک امتحان متعارف نظیر امتحان هایی که در دانشگاه صنعتی شریف از دانشجو می گیرند نمره بالای ١٩بگیریم) محتوا تا حد خوبی یادمان می ماند. اما گاهی به نظرمان می آید که یادمان رفته. نباید خیلی وسواس نشان داد.اگر درهمان حد آموخته باشید، فراموش نمی کنید. شاید به نظرتان برسد که "وای! فراموش کرده ام!" اما وقتی کتاب ها را ورقی می زنید در می یابید که فراموش نکرده بودید . 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساعت کاری

+0 به یه ن

چند سال پیش هم یک بار تاکید کردم که در رشته ای مثل فیزیک چند در کار پژوهشی و چه در هنگام مطالعه درس های استاندارد ساعت کاری زیاد معنی و کاربرد ندارد. از زبان مهندسان اصطلاح «نفر-ساعت» را زیاد می شنویم. هنگامی که می خواهند بگویند روی این پروژه زیاد کار شده می گویند فلان قدر نفر-ساعت کار انجام گرفته است. در بین فیزیکدانان این اصطلاح و این نوع سنجش مرسوم نیست. در آموزش مهندسان هم استادان تاکید می کنند  که فلان ساعت در روز باید درس بخوانید. از زبان استادان فیزیک معمولا چنین چیزی نمی شنوید مگر آن عده معدود که در دوران لیسانس خود دانشجوی مهندسی بوده اند و از مهندسی به سوی فیزیک آمده اند و آن فرهنگ را باخود آورده اند. نکته ای که می خواهم بگویم که آن فرهنگ به درد فیزیک خواندن -و به طریق اولی پژوهش در فیزیک- نمی خورد. من این نکته را چند سال پیش هم  مطرح ساخته بودم. یکی گفت که خودش ساعات مطالعه روزانه اش را ثبت می کند و خود را موظف می کند که فلان ساعت در روز فیزیک بخواند و ادعا می کرد چنین روشی بسیار برای فیزیک خواندن هم مفید هست. من ممتحن تز فوق لیسانس او بودم.  هرچند آشکار بود که زمان بیشتری از متوسط دانشجو فوق لیسانس برای تزش صرف کرده بود اما نکات مهم و کلیدی پروژه اش را -آن گونه که انتظار می رفت -نفهمیده بود و طوطی وار برخی مطالب را تکرارمی کرد. بعدها هم استادراهنمای دکترایش  را دیدم. خیلی از دست او کلافه بود و نمی دانست چه باید بکند.  استادش می گفت  که آن دانشجو خیلی  وقت می گذارد اما مطالب را با عمقی که من انتظار دارم نمی فهمد. بعد هم شاکی می شود که من که این همه کار می کنم چرا تو باز راضی نمی شوی!  در رشته ما افراد موفق هیچ کدام ساعت کاری نمی زنند و خود را مقید به این که فلان قدر ساعت در روز یا هفته کار کنند نمی دانند.  به جای آن یک جورهایی فهمیدن فلان موضوع یا انجام بهمان محاسبه یا ساختن  مدل برای بهمان پدیده «حیثیتی» می شود. 😊  مخصوصا وقتی کار گروهی انجام می شود یا به همکاران خود قول می دهیم تا فلان تاریخ سمیناری در آن باره بدهیم یا بهمان فصل مقاله مشترکمان را بنگاریم. وقتی چنین مهلتی را برای خود تعیین می کنیم بی اختیار می بینیم که به هنگام مسواک زدن و در میان خواب و بیداری هم داریم به آن موضوع می اندیشیم. من نمی دانم این اندیشه ها را چگونه می توان در حساب های «نفر-ساعتی» مهندسان آورد.  اما مهم هستند. در کار ما مهم هستند . ممکن هست ایده حل مسئله درست به هنگام ظرف شستن به ذهن برسد یا در هنگام پیاده روی به ذهنمان بیاید که فلان اثر مهم را در محاسباتمان منظور نکرده ایم. ذهن مان را که درگیر مسئله ای می کنیم دیگه دست بردار از آن نیستیم. (شاید به همین علت هم باشد که از منظر بقیه مردم گیج می زنیم!)🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و نوجوانی

+0 به یه ن



در سبک زندگی خانوادگی ایرانی معمولا یک "بزرگ خاندان" هم هست که در مورد زندگی بقیه اظهار فضل می کنه و بقیه هم از او خط مشی می گیرند. این بزرگان فامیل معمولا در ازدواج بقیه نظر می دهند و در هنگام طلاق میانجی گری می کنند و اغلب هم گند می زنند.

از جملات قصاری که از این بزرگان فامیل می شنویم که عشق مال رمان ها هست. اظهار فضل می فرمایند که عشق فقط عشق مادر به فرزند هست. عشق بین مرد و زن وجود نمی تواند داشته باشد.

کوچکترهای فامیل هم وقتی می خواهند بگویند چه قدر این بزرگ فامیل شخصیت محکم و واقع بینی هست این جمله قصار ایشان را نقل می کنند.



نمی دانم این بزرگان کم سواد و ناآگاه به دانش مدرن بر چه اساسی به این نتیجه رسیده اند که عشق زن ومرد فقط مال اشعار و رمان ها و فیلم های سینمایی هست! 
اتفاقا عشق امروزه یک کمیت قابل اندازه گیری است. با هورمون های مغز و .... می شه فهمید فلانی عاشق هست یا خیر.

بی جهت نیست ازدواج هایی با صلاحدید این بزرگان فامیل انجام می گیرند عموما به طلاق رسمی یا عاطفی منجر می شوند. از بس که خط دهنده فردی نا آگاه بوده است.

هورمون شناسی عشق را بخوانید. در اینترنت هم مطالب زیادی هست. آن وقت خواهید دید آن قبیل بزرگان فامیل چه قدر در شناخت انسان بیغ تشریف دارند!


(قبلا هم در زمینه سرمایه گذاری گفته بودم که برنامه های اقتصادی خود را از بزرگان فامیل پوشیده نگاه دارید والا گند خواهند زد. این را هم اضافه کنم اگر با کسی اختلاف دارید آنها را حکم خود نکنید. استخوان لای زخم می گذارند تا مرتب دعوایتان شود و باز هم به سراغ آنها بروید. مشکلات شما موجب تفریح و سرگرمی ایشان می شود!)

🍀@minjigh

در جامعه ای که فهم و درک نسبت به خواست های انسانی در دوره های مختلف زندگی از جمله دوره نوجوانی دارند دوران نوجوانی جزو شیرین ترین دوران زندگی خواهد بود.
در ایتالیا نوجوان ها خیلی از زندگی لذت می برند. 

اما در جوامعی که این درک وجود ندارد نوجوانی دوره تلخی است. فکر نکنید که فقط منظورم کشورهایی مثل ایران هست. در آمریکا هم بسیاری از نوجوانان در جهنم زندگی می کنند. رویکرد سرمایه داری به انسان وظاهربینی زندگی نوجوانان آنها را خراب می کند.


حالا فرض کنید در جامعه این روز ایران که از یک طرف در مادیگری و توجه به ظاهر گوی سبقت از آمریکا ربوده و از سمت دیگر تعصبات قرون وسطایی بیداد می کند دختر نوجوانی از خانواده فقیر و حاشیه نشین باشی که در محله ات اغلب پسرها معتادند واجازه بیرون رفتن از خانه ٢٠ مترمربعی ات را هم نداشته باشی! پدرت هم زمینگیر شده و دایم در خانه هست و شبانه روز گیر می دهد و بداخلاقی می کند.

حال این دختر نوجوان می خواهد از طریق تحصیل خود را از این وضعیت برهاند اما احتیاج به کمک دارد.

اگر می خواهید به چنین دختران نوجوانی کمک کنید کفیل بنیاد کودک شوید:



حضور مددکاراجتماعی بنیاد که درک و فهم بسیار بهتری نسبت به نیازهای نوجوانان دارد  زندگی این عزیزان را از این رو به آن رو می کند.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تغییر تم وبلاگ مینجیق: شیوه پژوهش

+0 به یه ن

مدتی است برخی از همراهان گرامی وبلاگ از من می خواهند که در مورد شیوه پژوهش بنویسم. می خواهم از حالا تا ۶ سال آینده تم وبلاگ را به همین موضوع تغییر دهم.  بحث تخصصی در اینجا نخواهم کرد. درس فیزیک هم نخواهم داد اما نکاتی را خواهم گفت که برای کار پژوهشی جدی مفید هست. نکاتی که به بالا رفتن کیفیت پژوهش و ارائه آن کمک می کند. هدف  این سری نوشته ها  این نیست که ما را  فیزیکدان مشهوری کند یا  بتوانیم گرنت های درشت پژوهشی بگیریم. اونها فوت و فن های دیگری می طلبند که من بلد نیستم. یعنی دنبالش نرفته ام که یاد بگیرم.

هدف این هست که کار پژوهشی با کیفیتی انجام دهیم  که در پیشبرد مرزهای دانش نقشی-- ولو به اندازه نوک سوزن --داشته باشد. تا ۶ سال آینده هم فارغ از فراز ونشیب هایی که پیش خواهد آمد می خواهم دغدغه  اصلی من همین باشد. 
همان گونه که می دانید همان قدر که پژوهش خود مهم هست ارائه پژوهش در محضر اهل فن هم مهم هست. دلیل هم این هست که پژوهش  در رشته ما یک کار گروهی در سطح جهانی است. بسیار مهم هست که آزمایشگران و تئوریست هایی که روی موضوعات مرتبط کار می کنند کار پژوهشی را ببینند، نقد کنند و دنبال آن را بگیرند تا به جایی برسد. 
نظر این همکاران (که تعداد کل آنها در همه دنیا حدود هزار تا سه هزار نفر بیشتر نیست) در مورد مقالات ما  مهم هست اما نظر بقیه اهمیت چندانی ندارد. فرق زیادی نمی کند که اونهایی که مقالات ما را نمی فهمند ما را دانشمند بزرگی بدانند یا تحقیر کنند. 

این سری نوشته هایم برای خودم مفید خواهد بود. مخاطب اصلی هم خودم هستم. ولی تجربه به من نشان داده که وقتی روی این تم تمرکز می کنم (چه در فضای مجازی چه درفضای حقیقی) یک عده هم ترغیب می شوند که همراه شوند و اونها به موفقیت های خوبی دست پیدا می کنند. برای همین با این که برای دل خودم می نویسم برای عموم هم منتشر می کنم. باشد که به درد کسی دیگر هم بخورد. اونهایی هم که همراه می شوند لزوما همرشته من نیستند. برخی شان رفته اند سراغ کار هنری، برخی برای کنکور خوانده اند، برخی  مهندس اند برخی پزشک هستند و.....
خلاصه مستقل از علایق و رشته یا مقطع تحصیلی اگر دوست دارید همراه شوید این سری مطالب را در وبلاگ من دنبال کنید. اگر سئوال یا نکته ای دارید با کلیک بر «باخیش» نکته خود را بنویسید.  («آدیز» یعنی «نام شما» . بقیه اش هم روشن هست )


اینجا من فقط روی شیوه پژوهش تمرکز خواهم کرد. حتما خیلی از شماها دغدغه اقتصادی دارید . در این راستا هرچه به عقل من می رسیده در این نه نوشته قبلا بیان کرده ام. اگر می خواهید آنها را مطالعه کنید. بیش از آن کمکی از دست من بر نمی آید.

اگر هم حسرت گذشته دارید و این حسرت نمی گذارد تمرکز کنید، حسرت را کنار بگذارید و همراه شوید. دیر شروع کردن مهم نیست بلکه در مسیر بودن مهم هست.
در مجموع هر فکری که انگل کارتان می شود از ذهنتان بیرون کنید.  مثلا اگر از والدین خود شاکی هستید صحبت های هلاکویی را در یوتیوب دراین باره بیابید و گوش کنید. اگر موضوع خیلی حاد نباشد مشکل شما را حل می کند. اگر خیلی حاد باشد باید بروید پیش روانکاو و روانپزشک . اما شما را به خدا- مشاور خوبی انتخاب کنید. اگر دیدید حرف هایش با عقل سلیم جور در نمی آید دیگر پیش او نروید. خیلی ها در سال های اخیر پیش مشاور رفته اند و آشفته تر برگشته اند. دلیلش این هست که متاسفانه خیلی از این مشاورها کارشان را بلد نیستند. مشاور را به دقت انتخاب کنید تا مشکل شما را رفع کند نه آن که ده ها مشکل بر مشکلات شما بیافزاید.


 خوب دیگه! فکر کنم دیگه برای تغییر تم وبلاگ آماده ایم. به طور متوسط سعی می کنم هر دو هفته یک بار مطلبی در این باره بنویسم. سئوال مشخصی اگر در این باره دارید بپرسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مردم دانا یا امیر دانا یا.....؟

+0 به یه ن

در سال های اخیر این نقل قول منسوب به امیرکبیر خیلی در فضای مجازی جلب توجه کرده:

«ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد...»

این قبیل نقل قول ها زیاد منجر به بحث شده. برخی هم گفته اند قضیه «مرغ و تخم مرغ» هست. اما نظر من این هست که چیزی که هر شهر ودیار می خواهد فعالان مدنی دانا و دلسوز هست. منظورم از دانا هم این هست که دانش موضوعی را که می خواهد بین مردم ترویج کند تا حد قابل قبولی داشته باشد و مهمتر از آن، دانش ارتباط برقرار کردن با مردم را داشته باشد. بیان مطالب به گونه ای که مردم گوش فرا دهند و احیانا قبول کنند خود دانش خود را می طلبد. دلسوزی و صبر و حوصله فراوان هم می طلبد.
اصلا هم قضیه «مرغ و تخم مرغ» نیست! چنین فعالان مدنی هم مردم را دانا می سازند و هم راه را نشانشان می دهند که حاکمان دانا برگزینند.
فرق یک کشور مانند سوئد با کشوری مثل روسیه  هم در همین هست. در سوئد فعالانش راه ارتباط با مردم را می یابندو آنها را آموزش می دهند و روز به روز افق های دید مردم بالا می رود. در روسیه  اینتلجنسیا صبح تا شب در مورد نفهمی مردم داد سخن می دهند و آنها را فحش باران می کنند. 

اگر به اندازه کافی فعال مدنی دانا و دلسوز داشته باشیم خیلی از مشکلات اجتماعی مان و به دنبال آن مسایل کلان تر مان حل می شود.
البته در مورد فعال مدنی هم مثل همه چیز فیک و باسمه ای اش هم هست. اونهایی تا یک سازمان یا ستاد را می توانند تیغ بزنند و نمایش های رنگین راه بیاندازند تعریفش را میکنند اما تا اون ستاد یا سازمان به مشکل مواجه می شوند منتقد دوآتشه آن. اسم اینها را من فعال مدنی نمی گذارم.
 فعال مدنی واقعی بهانه نمی آورد. فعال مدنی با ابتکار عمل راه خود را پیدا می کند. فعال مدنی راستین دنبال این که پیشنهاد های غیر عملی اما دهان پرکن دهد نیست! فعال مدنی راستین با وجود محدودیت های موجود راه حلی می اندیشد ولو این که راه حل هایش برای افراد ظاهربین جذابیت نداشته باشد.  این در بسته شود دنبال در دیگری می گردد. دنبال این که مصاحبه جنجالی کند  نیست. اتفاقا از هر حاشیه و جنجالی گریزان هست تا بتواند بماند و بسازد. اگر اندکی ساخته باشد حیفش می آید با جنجال سازی شرایطی فراهم آورد که مجبور شود نیمه کاره رها سازد.


پی نوشت:  یکی از مشکلات عمده که فعالان مدنی درایران از آن رنج می برند برخورد مردمی هست که خود را از بقیه مردم بالاتر می دانند. مدام در گوش فعالان می خوانند: «فایده نداره!» با لحن تحقیر می پرسند «برای این مردم تو داری خودت را خسته می کنی ؟! فایده نداره این مردم آدم بشو نیستند.» این حرف ها بیشتر ازشون انرژی می گیره تا هر مانع دیگه.  خلاصه اگر یارشان نیستیم دیگه بارشان نباشیم. اتفاقا تنها راهی که فایده داره همینه و بس. راه های دیگه بیراهه هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندکی در مورد مشکلات پیش روی زنان: از ظلم واقعی تا تصورات نادرست

+0 به یه ن

در این نوشته به فیلم مادر زمین اشاره هایی می کنم. پیشنهاد می کنم حتما این فیلم مستند را ببینید. 


یک آقایی خواسته بود که در مورد مسایلی که زنان در ایران با آن دست در گریبانند براشون بنویسیم. عکس چند خانم مشهور ایرانی از جمله خانم هایده شیرزادی («مادرزمین» ) را هم گذاشته بودند. من هم این طور پاسخ شان را دادم:  

 در محل کار تان  گربه دست آموز رئیس یا پیشکسوت باشی به عنوان یک زن حتی در موقعیت برتر قرار داری.
اگر سگ پاچه بگیررئیس یا پیشکسوت هم باشی باز هم همین طور.
اما خدا روزی را نیاره که هم زن باشی و هم ایده های خودت را داشته باشی، مبتکر باشی یا منتقد باشی. مردان اداره دست به دست هم می دهند که خردت کنند.
این رفتار مردها اتفاقا در تهران (و همین طور شهرهای شمالی که داعیه روشنفکری دارند) خیلی بدتر از شهرهای سنتی ترایران هست که به مردسالاری مشهورترند. در تهران هم در جمع هایی که ادعای روشنفکری دارند شدیدتره.  در بخش های سنتی تر جامعه ایران آستانه جلف خواندن یک دختر خیلی پایین هست. اگر جلف بدونند او را می کوبند. اما اگر براشون ثابت بشه این خانم جلف نیست در راه پیشرفت اش زیاد سنگ نمی اندازند حتی کمکش می کنند. در بخشی از جامعه که ادعای روشنفکری اش می شه حساسیت کمی برای جلفی دارند. حتی ممکنه عریانی گلشیفته را هم هضم کنند اما وای به روزی که زنی اشاره کنه که در افکار اونها تضاد و تناقض هست اون وقت هست که خردش می خواهند بکنند. 

عکس خانم هایده شیرزادی را گذاشته اید . اون کاری که او در کرمانشاه کرده در تهران مردسالاری نمی ذاشت که بکنه.
در مصاحبه بی بی سی در مورد فیلم مادر زمین اون دختره که ساکن تورین بود  مرتب می گفت در جامعه مردسالار کرمانشاه ائله و بئله. اما از سر ندانستن  و نا آشنایی با ظرافت های فرهنگ ایرانی می گفت. در تهران جنسیت خانم  باعث می شد صد برابر بیشتر مانع کار او شوند. چه از سوی بالادستی ها، چه از سوی زیردستان.
کارگران مرد در تهران به مراتب کمتر از اوحرفشنوی میداشتند تا در کرمانشاه.   درصحنه ای از فیلم ،خانم شیرزادی به همراه کارگران مرد زمینی را تمیز می کردند. شیرزادی هم خودش کار می کرد هم به کارگران تشر می زد که درست کار کنند. اونها هم از اون خانوم می پذیرفتند. کینه به دل نمی گرفتند.
در تهران اگر اون رفتار را می کرد همه اون کارگران مرد انتظار می داشتند اون خانم خودش  به تنهایی زمین را تمیز کنه بعد هم براشون چایی بیاره.  اگر هم اون خانم چنان تشر هایی می زد کینه عمیق به دل می گرفتند و می رفتند پشت سرش به همراه رقیب کاری نقشه می کشیدند و برایش پاپوش می دوختند. در صورتی که همان کارگران اگر گرفتار  یک کارفرمای مرد قلدر و زورگوی واقعی می شدند جلویش چنان دولا راست می شدند!!  در جای دیگه خانم شیرزادی خاطره تعریف می کنه که در روستا با کمک های مردمی مدرسه ساخت بعد به او گفتند پس بیا باز هم بساز. در تهران اگر زنی چنین جربزه ای نشان بده بیست تا مرد می پرند وسط تا دستاورد او را به اسم خودشان بنویسند و او را خفه کنند. جامعه تهران هم به خفه کردن اون زن کمک می کنه.




حالا که صحبت به اینجا رسید این نکته را هم اضافه کنم. نمی دانم به چه علت ولی از ۵۰-۶۰ سال پیش در ذهن بسیاری از زنان ترک ایرانی این جور فرو رفته که مردان اقوام دیگر ایران «روشنفکرتر» هستند و «قلبی قره لیخ» مختص مردان ترک هست.  این ذهنیت در نسل مادرهای ما بیشتر بود.  سر این موضوع زیاد در خانه و در دورهمی های زنانه غرولند کرده اند و خیلی وقت ها هم ذهن دخترانشان را علیه پسرهای شهر خودشان  شورانده اند.  یکی از بدترین کارهایی که می شه کرد هم همینه: ذهن دخترها را علیه پسران دور وبر خودشان تخریب کنی و این توهم را برایش به وجود آوری که انگار غریبه ها چه تحفه ای هستند. طرف بیخودی درمقابل  دور وبری های خود گارد می گیره. گاردی که بیش از همه به ضرر خودش تمام می شه.
  نمی دانم این ذهنیت از کجا آمده است. در دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ فیلمسازان اجتماعی ایران علیه همین مفاهیم «قلبی قره لیخ» زیاد فیلم ساختند. (و چه کار ارزشمند و خوبی می کردند. ای کاش این جنبش ادامه می یافت. ولی متاسفانه نذاشتند ادامه بیابد. در واقع از دهه شصت به این سو برعکس عمل کردند.) شاخص ترین این فیلمسازان شاید بتوان گفت شادروان نصرت کریمی بود. روانش شاد که چه هنرمند بزرگی بود!  من در فیلم های او مخصوصا دقت کردم. آن شادروان ابدا این طور نشان نداده بود که این رفتار غلط مختص مردان قومی خاص هست. ابدا! (افسوس که از دهه هفتاد به این سو، هر رفتار غلط اجتماعی -خانوادگی را که شادروان کریمی در فیلم هایش به  زیبایی و هنرمندی و در نهایت شیرینی، به نقد و چالش کشیده بود با ضرب و زور تاکتیک های سینمایی و رنگ و لعاب هنرپیشه های خوش بر و رو خواسته اند باشکوه نشان دهند!!! رفتارهایی نظیر چند همسری،  خشونت خانگی، قلبی قره لیخ و.....)  

خلاصه نمی دانم این طرز فکر از کجا آمده بود رفته بود در ذهن زنان نسل مادران ما. اما هر چه بود غلط بود.. از لحاظ «قلبی قره لیخ» مردان ایرانی   از اقوام مختلف سر و ته یک کرباس هستند.  اتفاقا از این جهت مردان خطه آذربایجان یک مزیت دارند و آن این هست که از این جهت اعتماد به نفس کامل دارند. زیاد نگران این نیستند که مردم به آنها بی غیرت بگویند! از این جهت احساس کمبود نمی کنند. در نتیجه هارت و پورت اضافه ای برای اثبات غیرت خودشان نمی کنند.
  دکتر هلاکویی در مورد ازدواج ایرانی با خارجی تاکید می کنه که باید مراقب باشیم که ازدواج با خارجی به دلیل فرار ویا نفرت از ایرانی و فرهنگ ایرانی نباشه.  می گه اگه به خاطر فرار از خودی باشه این ازدواج غلطه. خوب حرفی می زنه! باید مسئله را در خانه حل کرد. نه آن که از آن فرار کرد. اگر فرار کنید به بدتر از آن چه که از آن فرار کرده اید دچار خواهید شد. این را من زیاد دیده ام. به علاوه ماخودمان هم دستپخت همین فرهنگ هستیم. خواهر همان برادریم! خیلی فرق نداریم. اگر از او فراری باشیم به نوعی از خود می خواهیم فرار کنیم . فرار از خود هم به این آسانی میسر نیست! باید ایستاد و ایرادها را برطرف کرد. نه آن که از آن فرار کرد.






پی نوشت هایی در مورد فیلم مادر زمین:

خانم رخشان بنی اعتماد مستند ساز و فیلمساز خوب کشورمان به همراه تنی چند از کارگردانان و مستندسازان جوان یک سری فیلم مستند در مورد کارآفرینان کشور تهیه کرده است. کسانی را انتخاب نموده که هیچ گونه وابستگی حکومتی نداشته اند و از هیچ رانتی بهره نبرده اند. اما به واسطه همت خود کاری کرده اند «کارستان». «کارستان» عنوان این مجموعه هم هست. یکی از قسمت هایش درباره خانمی کرمانشاهی و همسر آلمانی اوست که در کرمانشاه و چند نقطه دیگر کشور کارخانه کمپوست از زباله درست کرده اند. کاری است بسیار مهم و عظیم. این خانم جزو کارآفرینان برتر سال ۲۰۲۰ در جهان معرفی شد.
توصیه می کنم فیلم را حتما ببینید. در لینک زیر فیلم آمده. از دقیقه چهارم اش نگاه کنید تا دقیقه ۶۰. بقیه اش را اگر هم نبینید مهم نیست. اصل فیلم در همان ۵۷ دقیقه هست بقیه مصاحبه و تفسیر فیلم هست.


https://www.aparat.com/v/0FdQE

اگر فیلم مستند «مادر زمین» درباره خانم هایده شیرزادی و کارخانه بازیافت و تولید کود کمپوست او در کرمانشاه را دیده اید و برایتان این حسرت پیش آمده که ای کاش چنین کارخانه مفیدی در تبریز هم ایجاد شود برایتان خبرهای خوبی دارم. از شنیده ها نقل می کنم. چنین کارخانه ای چند سال پیش بوده ولی ظاهرا به علت شکایت همسایه ها بسته شده. از قرار معلوم مکان یابی درستی نشده بوده. اما انگار شهرداری راغب هست در مکان مناسبی کارخانه را احیا کند. اینها را از یکی از کارآفرینان شهر شنیدم. درست و غلط اش پای او. بنا به گفته آن شخص، شهرداری دنبال سرمایه گذار می گردد. سرمایه لازم برای فاز ۱ حدود ۴ میلیارد تومان هست. شهرداری مکان مناسب را در اختیار خواهد گذاشت. وام کم بهره هم داده می شود. با ۸۰۰ میلیون تومان کار را می توان شروع کرد. میزان سود سالیانه هم ۴۸ درصد هست. یعنی حدود ۸ درصد بیشتر از تورم سالیانه. اگر این حرف ها درست باشد شرایط خیلی خوبی برای سرمایه گذاری است. اما من نمی دانم تا چه اندازه درست هست. می پرسید حالا که نمی دانم چرا پس به شما می گویم؟! برای این که این صحبت به گوشتان خورده باشه. شاید تمایل داشتید خودتان ته و توی قضیه را در بیاورید و اگر دیدید واقعیت دارد بخواهید سرمایه گذاری کنید. اگر اطلاعات دقیق تری به دستم رسید می گویم. فعلا این را گفتم تا ذهن تان آماده باشد که علی الاصول روی این قبیل طرح ها هم می شود سرمایه گذاری کرد. اون شخص مایل بود که برای طرحش شریک داشته باشد. من هم گفتم که موضوع را با بقیه در میان می گذارم تا ذهن شان آماده باشد اما اثبات عملی و سود آور بودن سرمایه گذاری و اقناع شرکای احتمالی ات با خودت. فعلا از من به صورت یک قصه شاه و پریان بشنوید. اگه راست می گه خودش بیاد شما را قانع کنه که سرمایه گذاری نمایید. نظر او این بود که چهل نفر را بیابیم که هر کدام ۲۰ میلیون بذارند. (اما اگه بشه چی می شه!) به هر حال فکر کنم هدف اصلی ساخت فیلم مادر زمین هم همین بوده. هدفش این بوده که مردم شهرهای دیگه به این فکر بیافتند که در شهر خودشان چنین کارخانه ای احداث کنند. اون آقا ظاهرا مدت هاست دنبال این طرح هست. پخش فیلم بهانه ای شد که درباره طرح صحبت شود.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در باب مذاکره-قسمت دوم

+0 به یه ن

چند روز پیش نوشته ای تحت عنوان «در باب مذاکره» اینجا منتشر کردم. اکنون می خواهم چند نکته دیگر اضافه کنم.


در کشوری مانند ایران خیلی کم پیش می آید که مسئولان و نمایندگان به واقع از مردم نظر بخواهند. حتی در سطح اداره یا دانشکده یا مدرسه و.... . حتی در سطح خیلی خانواده ها هم هنوز استبداد به قوت خود باقی است و کمتر  نظر خواهی می شود.
در نتیجه ما خیلی کم تمرین نظر دادن و مذاکره داریم. طبیعی است که وقتی مسئولی یا نماینده ای نظری می خواهد آمادگی ذهنی و فکری لازم را برای پاسخ گویی نداشته باشیم. بسیاری از ما در این موارد نادر که از ما نظر می خواهند چنان رفتار می کنیم که آن شخص را پشیمان می سازیم که نظری خواسته. کاری می کنیم که او هم مانند همترازان خود، استبداد پیشه کند و دیگر به نظر عمومی مراجعه ننماید.

از این منظر می خواهم چند نکته اضافه نمایم. البته شاید بگویید در بین مسئولان دو از صد تا هم نمی آیند نظر بخواهند. از اون دو تا هم یکی ریا می کند و دیگری هم که صادق هست آن قدر تک می افتد که کاری نمی تواند بکند.
صفر و صد نبینیم. همان یک نفر هم از مسئولان می تواند قدم های مثبتی بردارد. البته این قدمها -در شرایط فعلی-نه به اندازه زحمتی که می کشد بزرگ خواهند بود و نه به اندازه انتظارات بجای ما.
اما به هر حال تمرینی است برای شیوه نظر دادن و مذاکره.  به امید روزهای بهتر، باید خود را آماده کنیم که در این مواقع درست و سنجیده نظر دهیم و الا حتی اگر روزهای خوب هم بیایند ما لیاقت حفظ کردن آن را نخواهیم داشت و بادست خود روز های خوب را می دهیم روزهای بد بر سر خودمان می آوریم! 

 و اما نکات:

۱) توجه داشته باشیم که مسئول مربوطه  که از ما نظر خواسته خود اختیارات محدود دارد. (اصلا باید هم اختیارات هر مسئولی  محدود باشد. اشکال کار کشور ما اتفاقا همین بوده که برخی اختیارات نامحدود داشته اند.) از او در چارچوب اختیارات محدود او و امکانات محدود او درخواست داشته باشیم. همه کاسه و کوزه ها و کاستی ها را سر او نشکنیم. والا دیگر نظری نمی پرسد. می شود مثل بقیه شان.
۲) از ادبیات اداری مرسوم استفاده کنیم. وقتی مسئولی از ما نظر خواسته ، جای به کاربردن ادبیات کنایه آمیز نیست. اون قبیل ادبیات کنایه آمیز که برخی در محاورات روزمره با دوستان  و آشنایان نسبت به مسئولان به کار می برند در یک نظر خواهی رسمی جایی ندارد. توجه کنید که به کار بردن ادبیات قاجاری در این زمان کنایه حساب می شود!
در سه سالی که در آمریکا بودم یک چیز را خوب دریافتم. اونها اصلا بر نمی تابند که در گفت و گوی جدی -یا حتی غیر جدی- کسی گوشه کنایه بزند (به قول خودشان sarcastic باشد) .  اگر کسی به  سو ی گوشه و کنایه برود جلسه به هم می خورد.

۳) برخی هنر را در این می دانند که در مواجهه با مسئولان داد  و بیداد کنند. بعدش هم می روند لاف می زنند «همه مثل گوسفند نشسته بودند فقط من داد و بیداد کردم.» این قبیل افراد هم که جلوی اون مستبد ها این داد و بیداد را نمی کنند! مستبد ها که به آنها امان این کار را نمی دهند. این «حماسه» شان را فقط جلوی کسانی که اون قدر برایشان ارزش قایل شده که نظر بپرسد اجرا می کنند. چه قدر هم به خاطر این «حماسه» از جانب همفکران خود  تشویق می شوند!  
با این نوع «داد و بیداد» ها نمی شود مشکلات را حل کرد. خود سانسوری نباید کرد. باید حقایق را گفت. اما نباید نظم جلسه را به هم ریخت.

۴) در شرایطی که ما در آن هستیم با کوشش های معمولی نمی شه کار مثبتی را به انجام رسانید. همتی والاتر می خواهد و همکاری و همفکری و همگامی ای  از جنس مرامی! هر شخص -چه مسئول چه سرمایه 
گذار چه....- انگیزه ای بسیار قوی  می خواهد که در این شرایط کشور که عده کثیری را به انفعال و ناامیدی کشانده، بلند شود و اقدامی سازنده انجام دهد. این شخص علاوه بر مشکلات  نه تنها باید با فساد مبارزه کند بلکه با ناامیدی عمومی هم که از پای هر رهرو ای می کشد هم باید مقابله کند. انگیزه ای بسیار بسیار قوی و همتی بسیار والا می خواهد. به علاوه در این جو بی اعتمادی عمومی، خیلی مهم هست که جایی کار را شروع کرد که اعتبار شخصی فرد یا اعتبار خانوادگی او، اعتماد لازم را برای پیشبرد کارها بر می انگیزد.
در کسانی که به  زادگاه خود عشق می ورزند  این انگیزه و این اعتبار وجود دارد. اگر دیدید مسئولی دارد برای زادگاه خود قدمی برمی دارد فوری روی سرش نریزید که چرا از شهر و دیار شروع کرد. او از جایی شروع می کند که اولا انگیزه لازم را برای به سرانجام رساندن برنامه را دارد، ثانیا همشهری ها یا همروستاییانش را که انگیزه مشابه دارند دور خود جمع می کند. چه بسا در مکان های دیگر نتواند اعتماد عمومی را جلب کند. برای پیشبرد کارها هم اعتماد عمومی لازم هست. افراد به همشهری های خوشنام خود که از دیرباز او و عملکردش را می شناسند بیشتر اعتماد می کنند. در خطه ما، که «کیملردن دی» بسیار در اعتماد سازی مهم هست. هفت جد طرف را هم باید بشناسند تا اعتماد کنند.
به جای آن که به شخصی تشر بزنید که چرا از شهر خود  فلان برنامه سازنده را شروع کرده ای، کمکش کنید که موفق شود و آن گاه به شهرهای دیگر هم برسد. اگر یک جا موفق شود جلب اعتماد بقیه آسان تر خواهد بود.  به جای این که به او خرده بگیرید و انرژی اش را با این خرده گیری را به هدر دهید برای دیگران او را مثال بزنید و بگویید «ببینید او برای شهر خود چه می کند، شما هم یاد بگیرید.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت بازسازی باغ بومی در حوضه دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

 روز به روز بر تعداد باغ های تفریحی و تزئینی در کنار شهرهای بزرگ افزوده می شود. مالکان این باغ ها، اغلب شهریانی هستند که از اصول باغداری هیچ نمی دانند. با مسایل محیط زیست و شرایط اقلیم های مختلف ایران آشنایی چندانی ندارند و بی توجه به اقلیم کشور و مشکل کم آبی، اصرار دارند باغ آنها به باغ های ورسای مشابه باشد.

ما در کشور خود سنت باغداری طولانی داشته ایم که به قدمت تمدن در این سرزمین کهن هست. اگر نزد ناسیونالیست های باستانگرا این نکته را بیان کنید چه بسا پاسخ خواهید شنید که اروپاییان هم باغداری را از هخامنشیان آموخته اند بنابراین باغ های ورسای هم باغ ایرانی محسوب می شود  و هیچ اشکالی ندارد که امروزه از آن الگو برداری کنیم! رکود و سستی فکری عجیبی در این گونه نظرات نهفته هست. البته درست هست که یونانیان باستان از مردم این منطقه بسیاری نکات از جمله برخی از شیوه های باغداری را آموخته اند اما اروپاییان  ۲۵۰۰ سال درجا نزده اند. از همه دنیا-ازجمله از ایران- آموخته اند اما بسیار کار علمی و فرهنگی و هنری روی  آن انجام داده اند تا طرحی مناسب اقلیم و نیازها و سلایق خود در انداخته اند. از قرن ۱۵ که مرکز گیاهشناسی پادوا ی ایتالیا تاسیس شد تا کنون مراکز گیاه شناسی بسیار ی در گوشه و کنار اروپا به بررسی انواع و اقسام گیاهان از سراسر دنیا پرداخته اند و به طور علمی مطالعه کرده اند که کاشت آنها در خاک اروپا چه تبعاتی می تواند داشته باشد. خودمان را گول نزنیم. ورسای باغ ایرانی نیست! ورسای باغ فرانسوی است. برای اقلیم فرانسه طراحی شده نه برای اقلیم های موجود در ایران. اگر هر ثروتمند شهری در تهران و تبریز و اورمیه و ….. بخواهد برای خود ورسایی در ییلاقات اطراف شهر دست و پا کند چیزی از منابع آبی  منطقه باقی نمی ماند.


اگر طرحی از یک باغ اصیل بومی و سازگار با اقلیم آذربایجان داشتیم می توانستیم سلیقه و ذائقه باغدار شهری را به نفع صرفه جویی در مصرف آب تغییر دهیم.

این کار شدنی است. مثلا در زمینه موسیقی با وجود ورود موسیقی های ملل دیگر موسیقی سنتی هنوز خواهان دارد.در زمینه غذا، با وجود ورود غذاهای ملل دیگر ما هنوز غذاهای سنتی مان را دوست داریم و حفظ کرده ایمدر مورد باغداری هم باید بتوان این سلیقه را حفظ کرد.


من از ادیبان عزیز و پژوهشگران آثار فولکلریک درخواست دارم در مورد نقش سمبولیک باغ در افسانه های کهن  مقاله بنویسند و  در بین عموم مردم منتشر سازند. تا جایی که من به یاد دارم در قصه های کودکی ام، همواره شاهزاده سوار بر اسب در باغی زییا عاشق دختر رویاهای خود می شد. این باغ زیبا که باغ ورسای در فرانسه یا باغ مدیچی giardino di boboli) در فلورانس ایتالیا که  نبود! یک باغ سنتی  آذربایجان بود.


من از پژوهشندگان عزیز خواهشمندم از میان مینیاتورها و  شرح حال ها و سفرنامه ها سیمای باغ های تاریخی منطقه را (نظیر باغ قراملک، باغ های سلسله های آق قویونلو و قرا قویونلو و باغ های  شاهزادگان و امیران دوران قاجار)  را استخراج کنند و در اختیار معماران و طراحان فضای سبز و عموم علاقه مندان به امور باغداری قرار دهند.


من از کارشناسان محترم کشاورزی خواهشمندم دفترچه ای راهنما برای باغداران شهری نا آشنا با امور باغداری تهیه کنند که در آن به شیوه های صرفه جویی در مصرف آب در باغداری و سایر مسایل محیط زیست توجه ویژه شده باشد.


من از استادان دانشگاه در دانشکده های مرتبط تقاضا دارم موضوع تز برخی دانشجویان را بازسازی باغ سنتی متناسب با اقلیم منطقه (از جوانب مختلف)  تعریف کنند و اگر تز دانشجو اثری ارزشمند شد آن را برای مطالعه در اختیار شرکت های مهندسی که خدمات باغداری ارائه می نمایند قرار دهند. این کار شاید در آینده برکات اقتصادی هم داشته باشد. شاید این شرکت ها مایل شدند با دانشکده برای طرح های مختلف قرارداد ببندند.


اگر شرکت هایی که خدمات باغداری می دهند هر کدام آلبومی از طرح های بومی وسازگار با محیط زیست هم داشته باشند و به مشتری نشان دهند بسیاری از مشتری ها ترغیب می شوند که آن طرح را به جای طرح ورسای انتخاب کنند.


به خصوص اگر هر طرح یک داستان هم در کنارش  داشته باشد:

"این طرح را که ملاحظه می کنید از باغی که اوزون حسن پادشاه قدرتمند سلسله آق قویونلوها برای ملکه دسپینا ساخته بوده، الهام گرفته شده. می دانید که یکی از زنان اوزون حسن دسپینا شاهزاده بیزانسی بود. دختر آخرین شاه بیزانس. او ملکه قدرتمندی بود و در این باغ سفیران جمهوری ونیز را به حضور می پذیرفت...."


" این یکی طرح از باغ آن یکی ملکه اوزون حسن الهام گرفته شده است.... این ملکه همان هست که سقف مسجد جامع تبریز را با طرحی بسیارزیبا بازسازی کرد."


این طرح مشابه باغی است متعلق به شاهدخت سلسله قراقویونلو . همان   پرنسس که کتیبه پل دختر از او به عنوان اسپانسر یاد می کند...."

این یکی باغ مشابه باغ پدر آسلی در قراملک طراحی شده است. در این گوشه آسلی و کرم برای نخستین بار عاشق هم شدند...."


اگر این قبیل داستان های فانتزی گونه باشه -هر چند مردم به صحت آن شک می کنند- اما باز به طرح علاقه مند می شوند. دیگه ورسای مِرسای را فراموش می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل