فایل سخنرانی من در مورد ترویج علم

+0 به یه ن

هفته پیش روز چهارشنبه من سخنرانی ای در مورد ترویج علم و چالش هاى آن در ایران انجام دادم. سخنانم را در سه محور می توان تقسیم بندی کرد:

١) چالش های ویژه ترویج علم مدرن در ایران به علت این که ما رنسانس و عصر روشنگرى نداشته ایم و به جاى آن سنت هاى علمى خود را داشته ایم.

٢) مسئله جنسیت و علم

٣) ترویج علم و زبان مادری و مسایل قومیتی.

لینک سخنرانى در زیر موجود است:
https://drive.google.com/file/d/19A3Jck8XWnO4skFzOLIuAFTgAdfE8oXl/view?usp=sharing

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جوابی قاطع برای سئوالی مردد

+0 به یه ن

یکی از خوانندگان وبلاگ: الان منی که رشتم ریاضیه چیکار کنم برم سراغ علاقم یا کنکور تجربی
میدونم بگید این سوالا نباید اینجا پرسید ولی کلافه شدم
بیش از 6میلیون نفر بیکار اونم تو ریاضی و انسانی
من اصلا هدفم این نیست دولت واسه من کار پیدا کنه کلی فکر و طرح دارم واسه کامپیوتر اما میترسم پشیمون بشم بعد چندسال مهندسی خوندن دوباره بیام کنکور تجربی بدم
همه از اینکه ریاضی ورداشتم مسخر وناامیدم میکنن ناامیدی وحشتناکه انرژی منفی کل وجودم گرفته حتی تو مدرسه تمرکز هم ندارم
راهکاری دارید چیکار کنم بنظرتون بمونم تو ریاضی که علاقه دارم یا برم بخاطر پول و کار تو تجربی

امیدورام این پیامم دیده باشید


پاسخ مینجیق: اتفاقا که کار خوبی کردید که این سئوال را اینجا مطرح کردید. قبل از این که پاسخ دهم ابتدا بگویم که ممنون که هستید، ممنون که فکر جدید و طرح دارید و ممنون که آن را در وبلاگ من به اشتراک گذاردید.

جواب صریح و قاطع من این هست: بی هیچ شکی بروید دنبال علاقه تان و به دنبال پخته تر ساختن، پروراندن و سپس عملی ساختن ایده ها و طرح هایتان. با قاطعیت تمام می گویم. اگر از راه درست و منطقی و حساب شده دنبال ایده هایتان بروید، پشیمان نخواهید شد که نرفتید به دنبال پزشکی. اگر راه درست را که در زیر توضیح می دهم در پیش گرفتید و ادامه دادید اما دست آخر پشیمان شدید بیایید یقه مرا بگیرید!
من نمی دانم اون رقم شش میلیون نفر را شما از کجا آوردید. به نظر درست نمی آید اما بیایید فرض کنیم درست هست. می دانید تعداد انسان هایی که قله اورست را از اول خلقت فتح نکرده اند، چند نفر است؟ 108 میلیارد نفر. یعنی بیش از 10000برابر رقمی که شما گفتید. آیا کسی که دارد از قله اورست صعود می کند به این فکر می کند که 108 میلیارد نفر پیش از او قله اورست را فتح نکرده اند. خیر! یک لحظه هم به این موضوع فکر نمی کند که اضطراب او را بردارد و پایش بلغزد. تمام فکرش را می دهد که مقدمات و وسایل لازم را آماده کند، بدن خود را آماده کند، مسیر درست پیدا کند و بالاخره قدم های درست تا قله بردارد.
عمده اون شش میلیون نفر هم شما گفتید طرح و ایده و.... نداشتند. همین طوری آمده بودند لیسانسی گرفته باشند که بر و بچه های فامیل نگویند حتی یک لیسانس هم نداره یا سربازی و یا احتمالا شوهر کردن را 4 سال به عقب بیاندازند. درس هایشان را هم درست و حسابی نخواندند. کارآموزی هم اگر رفتند اونجا هم دل به کار ندادند. اگر اقتصاد مملکت و برنامه ریزی های کلان درست بود اینها هم کار پیدا می کردند اما چه کنیم که درست نیست.
با این حال در نظر داشته باشید که شما با آنها فرق دارید.
شما هدف دارید. چشم انداز(vision) دارید با اونها فرق دارید. شما در کار خودتان همانند همان فاتح اورست خواهید بود نه افراد معمولی مثل من که حتی چشم انداز فتح یک تپه را هم ندارند.
بذارید یک چیزی بگم. یکی از نزدیکان من که متولد سال 67 هست مهندسی آی-تی خواند و الان یک شغل رویایی در شرکت گوگل دارد. اگر همان طوری که مدام جامعه در گوشش می خواند پزشکی می خواند به راستی الان کجا بود؟ احتمالا در گوشه دهی محروم داشت طرحش را می گذراند. اگر عشق به پزشکی یا عشق به خدمت به محرومان باشد خیلی هم عالی است. اما واقعا چند درصد از کسانی که اصرار دارند جوانان پزشکی بخوانند به عشق علم پزشکی و یا خدمت به بیماران محروم مصر هستند؟ قطعا زیر یک درصد. اکثرشان با این تصور به سر می برند که قرار است طرف یک روپوش سفید بپوشد, ژست بگیرد, کلمات قلمبه سلمبه لاتین بلغور کند, با خط خرچنگ قورباغه ای یک نسخه بنویسد و بعد پول پارو کند. مشکلاتی را که پزشک تا به اینجا برسد باید بکشد اصلا نمی بینند.
با قطعیت می گویم به دنبال علاقه و طرح هایتان بروید.
افرادی را که انتخاب شما را به سخره می گیرند از دور و برتان حذف کنید. آنها توان فکری شما را تحلیل خواهند داد. به جای آن ها دوستانی بیابید که هدف و چشم اندازی شبیه شما دارند. با آنها مشورت کنید و ایده های خود را بپرورانید.
وارد دانشگاه که شدید درس ها را(به خصوص دروس تخصصی را) جدی بگیرید. حواستان به فن آوری های جدید که ممکن هست دنیا را متحول کند باشد. جزو اولین ها باشید که آنها را فرا می گیرید. کار آموزی را هم خیلی جدی بگیرید. خیلی خیلی کار آموزی مهم هست و با زمان هم مهمتر می شود.
در بین دوستانتان سعی کنید یکی دو نفر بچه پولدار- از نوع باشعور و درسخوان و سخت کوش- هم باشد چند نفر هم از خانواده های با سطح در آمد کم هم باشد. یکی هم باشد که والدینش شرکت مهندسی مربوطه دارد و شما می توانید در شرکت شان کارآموزی کنید. این طوری تیم کاری درست کنید شانس موفقیت شما بالاتر می رود.
سیگار هم نکشید. نه فقط برای سلامت بلکه برای آینده کاری. اگر سیگار بکشید احتمال این که والدین این دوست پولدارتان سرمایه در اختیارتان بگذارند می آید پایین. اگر سیگار نکشید و اون هنجارهای مورد نظر نسل قبلی را رعایت کنید اون قدر والدین دوست پولدارتان از این که در این دوره زمانه، جوانان سالم دور فرزندشان را گرفته اند مشعوف خواهند بود که هزار جور حمایت خواهند کرد.
اورست را هم که بخواهید فتح کنید نیاز به اسپانسر دارید. (راست می گم. اسپانسر کوهنوردان تبریزی هیمالیا نورد بازار تبریز هست. پولدارهایی که از یک درجه ای از شعور برخوردارند هرچه قدر هم محتاط و محافظه کار و حسابگر باشند باز بدشان نمی آید راه موفقیت جوانان را باز کنند. چه کار قرار است با پولشان بکنند بهتر از سرمایه گذاری روی ایده های جوانان باشعور و سالم و پاکدست ؟! صد البته اول باید خواهری یا برادری را ثابت کرد که پولدار جماعت بخواهد سرمایه گذاری کند. اگر مثل سریال برره برویم بگیم "پول بده پول بده پول زور بده!" با پس گردنی بیرونمان می کنند. این که می بینید نهاد سوپر محتاط و هایپر حسابگر بازار تبریز می آید کوهنوردان معروف شهر را اسپانسر می کند به خاطر این هست که خودشان و خاندان شان نسل اندر نسل برادری را اثبات کرده اند. اون هم چه اثباتی! اثباتی دقیق در حد اثبات های هندسه اقلیدسی! !!)

دور سیاست را خط بکشید. نه از این اصولگراها، نه از این اصلاح طلب ها و نه از این اپوزیسیون، آبی برای ما گرم نمی شه. اونها همه شان ما را برای رسیدن به قدرت می خواهند. شما به نیروی خودتان اتکا کنید و اون تیپ دوستانتان که گفتم.

در این حلقه های استادان مریدپرور هم نیافتید. اونها هم دانشجو را "سپند رخ خود" می دانند و دیر یا زود "آتش چهره به این کار" می افروزند. وقت و اعصاب خودتان در این حلقه ها به هدر ندهید. ابزار این حلقه ها در مطیع کردن مریدان، به رسمیت شناختن آنها با دادن القابی نظیر "ستاره دانشکده" یا "عمیق ترین دانشجویی که تا به حال دیدم" هست. یک مدت بعد هم دانشجویی که ستاره بود و قرار بود به زودی ابرنواختر شود از چشم شان می افتد و می زنند توی سرش. در هر صورت به این القاب یک "نون بربری" هم نمی دهند!
شما به فکر نان باشید که خربزه آب هست.
اما اگر استادی بود که شرکت دانش بنیان موفق داشت بد نیست سعی کنید دستیارش باشید. البته توجه کنید و تحقیق کنید شرکت یارو "تو زرد" از آب در نیاید. خیلی هاشون به ظاهر شرکت دانش بنیان زده اند که از مزایا منتفع شوند اما حداکثر کاری که می کنند قمار دلار وسکه -و اگر خیلی مدرن باشند- بین کوین هست.
اینها به درد نمی خورند. دنبال کسی باشید که شرکت دانش بنیان جدی دارد نه یک دکان الکی! شرکت دانش بنیان جدی داشته باشد شما را خوب آموزش می دهد که بتوانید کار جدی کنید. صد البته فوت آخر کوزه گری را یادتان نخواهد داد که رقیبش شوید اما شما خودتان اون قدر باهوش هستید که اگر عقلتان را بدهید فوت های کوزه گری نوینی ابداع کنید

تا وقتی در ایران هستید به اصل "موش موشک آهسته برو آهسته بیا" که گربه شاخت نزنه وفادار باشید. طوری رفتار نکنید که سر زبان ها باشید. والا یک عده براتون پاپوش می سازند نمی ذارند پیشرفت کنید.

یک چیز مهم دیگه. انگلیسی تان را تقویت کنید و تا می توانید از این Ted talkهای مربوط به الهام بخشی و تقویت قوه ابتکار و.... را گوش کنید.


"تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف/ مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش همه با هم

+0 به یه ن

این هفته هم من به برنامه وفا دا ر بودم . خوب بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

منزلت اجتماعى

+0 به یه ن

زیاد می شنویم که در جامعه ما، منشأ منزلت اجتماعى فقط و فقط پول هست! من به این حرف باور ندارم. یعنى واقعا فکر نمى کنم بشه این جور مسئله منزلت اجتماعى را در جامعه ایران امروز ساده سازى کرد. مى خواهم مشاهده خودم را مى گم. طبعا مشاهده من بیشتر روی تبریزى هاست و اردبیلى هاى مقیم کرج. چیزى که در این جمع منزلت اجتماعى مى آره بیشتر "مفید" بودن هست تا "پول". اگه شایعه باشه که فلان میلیاردر ، دستى در قاچاق مواد مخدر داره، آدم حسابش نمى کنند چه برسه که بخواهند حلوا حلوایش بکنند. از سوى دیگه خانم هاى بیوه اى که پسر یا دامادشان در شهر خودشان نیست، کارگر ساده اى که گاه گاه کارهاى مردانه اى مثل برف پاروکردن و ... را برایشان انجام مى ده از همه دنیا بیشتر تحویل مى گیرند.


 دکترها-به خصوص دکترهاى حاذق- خیلى تحویل گرفته مى شوند. نه به خاطر این که پولدار هستند بلکه به خاطر این که کسانى هستند که ممکنه روزى جان عزیزمان را نجات دهند. خیلى هم حاذق نباشند باز ممکنه نصف شبى مجبور بشویم خانه شان زنگ بزنیم بگیم:"خانم یا آقای دکتر! دستم به دامانت یه کاری کن این تا فردا صبح نمیره. فردا صبح می بریمش پیش یک دکتر درست و حسابى!"😏😂 به خاطر همین احتمال، یک عمر دکترها را تحویل می گیریم. خودمن وقتى فهمیدم همسایه دیوار به دیوارمان دکتره از این جهت خوشحال شدم. در واقع بنگاهى که به اقتضاى شغلش ملت را خوب می شناسه جزو اولین تعریف هایی که از خانه کرد همین بود! خوب می دانست که توجه مشترى را همسایگى یک پزشک جلب می کنه!  

مردم کارخانه دار ها را هم تحویل مى گیرند. نه به خاطر پولدار بودنشان. بلکه به خاطر ایجاد اشتغال. احتمال این که روزى از کار بیکار بشیم خیلى ترسناکه. دوست و آشناى کارخانه دار داشته باشیم یک جورى ته دلمان قرصه که بالاخره دستمان را بند می کنه. همان خانم بیوه که کارگر ساده را تحویل می گرفت کارخانه دار آشنا را هم (به درجه اى کمتر) تحویل مى گیره چون مى خواد براى برادر کوچکتر همان کارگر در کارخانه اون یارو شغل پیدا کنه.
 بازارى ها هم تحویل گرفته مى شوند چون کارهاى خیریه ای که انجام مى دهند کم و کاستى ها را برطرف می کنه.
 نه جانم! پول خالى منزلت نمی آره. این چیزهاست که منزلت می آره. گاهى می بینیم کسانى که رفتارشان متناسب با شرایط نیست و به این علت تحویل گرفته نمى شوند می روند کولى بازى در مى آورند که چون من پورشه ندارم تحویلم نگرفتند. خبر ندارند که با اون رفتار بی ملاحظه و دردسرساز لامبورگینى هم داشتند باز همین آش بود و همین کاسه! دست کم من یکى باز هم تحویلش نمی گرفتم! می خواد ثروتمند باشه می خواد فقیر! من کسى را که وقتى مریض اورژانسى هست آمبولانس را معطل نگاه می داره که به همه نمایش بده که او بوده که می خواهد بره عیادت، تحویل نخواهم گرفت حتى اگر بزرگترین کشتى تفریحى جهان را در تملک داشته باشه! 🍀@minjigh 

 و اما در مورد منزلت اجتماعى پژوهشگر! جامعه ما هنوز با پژوهشگرى و منفعتى که در دراز مدت به جامعه و یک تمدن می رسانه آشنا نیست. طبیعى هم هست که آشنا نباشه! ثمره اون تیپ کارها که ما می کنیم چند نسل طول خواهد کشید که به بار بنشینه. طبعا -برعکس کار پزشک یا کارخانه دار یا کارگر ساده-مردم اثرات کارهاى ما را به عینه نمی بینند که بخواهند تحویلمان بگیرند. برفرض محال-ماشینمان لامبورگینى هم بود بازهم کسى ما را تحویل نمی گرفت. تازه کلى هم دشمن پیدا می کردیم چون فکر می کردند یا دزدی کرده ایم یا "از خودشونیم!" یا هر دو.
 ما نباید انتظار داشته باشیم مردم ما را مثل یک پزشک تحویل بگیرند. اتفاقا به نظر من همین قدر هم که تحویل می گیرند دارند لطف می کنند! شاید ٢٠ سال دیگه مردم ما با جایگاه پژوهشگر آشنا شوند. بسته به خودمان هست که چه قدر خوب کار کنیم. فعلا مردم ما ، ما را به عنوان معلم و آموزگار تحویل می کنند. باور دارم دارند لطف می کنند! من و همسرم را یک کم بیشتر تحویل می گیرند به خاطر جوایز بین المللی که گرفته ایم و به خاطر این که در همایش هاى بین المللی در کشورهاى گوناگون برای ارائه سخنرانی دعوت می شویم. این یک کمى اعتبار بین المللی می آره. از این جهت مردم ما را مفید می دانند و یک کمى بیشتر تحویل می گیرند. 
 چند سالى است یک عده از پژوهشگران کشور براى خودشان بساط پهن کرده اند. تن به کار پژوهشى نمی دهند، مقاله نمی نویسند اما معتقدند بسیار "عمیق" هستند. چند جمع بسته برای خودشان دارند که در آن مرتب همدیگر را حلوا حلوا می کنند که چه قدر "عمیق" هستند. طبیعى است که خارج از این جمع هاى بسته کسى تحویل شان نگیرد! آخه چه فایده اى براى جامعه دارند که انتظار دارند به اندازه یک پزشک تحویل گرفته شوند؟! "من عمیقم ! من عمیقم!" گفتن که قرار نیست برای کسی منزلت اجتماعى بیاره! 🍀@minjigh 

 خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
 سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

 عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
 این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

 ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
 عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

 این چندمین شب است که بیدار مانده ام
 آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند 

 بیتاب از تو گفتنم و آخ که قرنهاست 
 آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

 گفتم که با خیال تو دلی خوش کنم ولی
 با این عطش سراب قبولم نمی کند

 بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
 حق دارد آفتاب قبولم نمی کند.

 محمد علی بهمنی 

 آیا ماشین مدل بالا همه درهای بسته را باز می کند؟! گمان نمی کنم. اگر پسری سوار بر ماشین مدل بالا در خیابان جردن یا اندرزگو جلوى یک تیپ خیلی خیلی خاصى ترمز کند، احتمالا در جلوى همان ماشین باز می شود! اما این در " همه درها" نیست!!! خیلی در خاصى است که توسط تیپ بسیار بسیار خاصى باز می شود! 

 ببینید! شما با ماشین مدل خیلى بالاحتى به سختى بتوانید خانه اى کرایه کنید! باور کنید راست می گم. موجر ماشین را ببیند مشکوک می شود! مى پرسد این با این ماشین واین دک و پز چرا آمده خانه مرا اجاره کند؟! نکنه خانه بدنام می خواد راه بیاندازه برایم دردسر بشه؟! نکنه می خواد آشپزخانه مواد مخدر راه بیاندازه بعد دردسرش مرا بگیره؟! مردم شک می کنند اجاره نمی دهند. 

اون قدر هم در بین مردم، داستان هاى کلاهبرداری از افراد دارای ماشین مدل بالا هست که افراد جاافتاده (نظیر همان موجرها) معمولا به آنها مشکوک هستند اما یک خانواده متوسط با یک ماشین متوسط برای درخواست اجاره بیایند (مثلا یک خانواده فرهنگی) موجر با رغبت کامل خانه را به آنهااجاره می دهد. یک خانواده فرهنگی معمولى خیلی بیشتر در نزد افراد جاافتاده این مملکت منزلت داره! 🍀@minjigh  

اگر دقت کرده باشید در این بحث منزلت اجتماعى، من روی نظر و ارزیابى بخشى از مردم تمرکز کردم که اولا مینیممی از عقل معاش و هوش و دوراندیشى و شعور را دارند ثانیا در درجه اول به خودشان ارزش قایل هستند و حرمت نفس دارند. نظر و ارزیابى این دسته از مردم را معیار منزلت اجتماعى می دانم. اگر کسى حرمت نفس ندارد و خود را بى ارزش مى داند چه اهمیتى دارد که به واسطه مدل ماشینى که من سوار مى شوم مرا بالا بداند یا پایین؟! او خودش را هم قبول ندارد! احترام او را من مى خواهم چه کار؟! 

 از طرف دیگه اگر اون مینیمم عقل و شعور را نداشته باشد و دوست من شود که مى شود مصداق دوست نادان که به قول حکما از دشمن دانا هم بدتر هست. افراد مورد نظر اکثریت جامعه نیستند. اگر بودند که این همه در این مملکت مشکل نداشتیم! اما اقلیت مهمى هستند. ٢٠-٣٠ درصدى از جامعه ایران را تشکیل می دهند. نظر مثبت آنهاست که به عقیده من منزلت اجتماعى مى آورد.
 🍀@minjigh 

 عزیزى پرسید منزلت اجتماعى به چه درد مى خوره؟! منزلت اجتماعى باشه کارها راحت تر پیش می ره. مثلا اگر بخواهید ملکى بخرید چک هاى چند ماه بعد تان را قبول می کنند. یکى از آشنایان ضمانت لازم داشته باشه منزلت اجتماعى به درد مى خوره. کسى که منزلت اجتماعى داره وقتى وارد بوتیکى می شه برایش بپا نمی ذارند که چیزی را کش نره.   در ضمن این را خودم دیدم که مغازه دار هاى با تجربه تر وجاافتاده تر وقتى کسى با ماشین آن چنانى می آد به شاگردشان مى سپارند چهار چشمی او را بپاد که مبادا چیزی کش بره! آخه از بس در بین مردم از این قصه ها هست که یارو با مرسدس اومد چیزی کش رفت که چشم مردم ترسیده! به علاوه اگر حوری زمینی ای در اندرزگو سوار کرده باشه احتمال کش رفتن بالا می ره! در صورتى که تیپ هاى معلم و .....را هیچ مغازه داری نمی پاد که مبادا چیزی کش بروند! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجارب شما در مورد ترویج علم

+0 به یه ن

لطفا تجارب تلخ و شیرین، موفق و ناموفق خود را از ترویج علم و نیز مبارزه با خرافات در بخش نظر (باخیش) بنگارید.
به خصوص اگر تجربه شما در خارج از تهران اتفاق افتاده باشد.
می خواهم در هفته بعد مطلبی در مورد ترویج علم در تبریز منتشر کنم.
این کار رویای من برای بعد از بازنشستگی است. بعد از بازنشستگی می خواهم به تبریز برگردم و به صورت خیلی جدی به کار ترویج علم بپردازم.
قبلا می گفتم رستوران می زنم. اون که شوخی بود. ولی ترویج علم جدی است. به امید خدا، عملی اش می کنیم.
10-15 سال دیگه جو فرهنگی تبریز چنان خواهد بود که بسیار پذیرای ترویج علم خواهد گشت.
الان نگرانی های اقتصادی خیلی از دغدغه ها را تحت الشعاع قرار داده. من پیش بینی می کنم از این بحران اقتصادی تبریز به صورت یک قطب اقتصادی خیلی شاخص بیرون خواهد آمد. چرا؟!  به این علت که گفتم. طیقه متوسط تبریز قوی است و نگاه به آینده دارد. راهی برای برون رفت از این بحران اقتصادی خواهد یافت. راهی با اتکا به فن آوری های نوین. همین اتکا  فرزندان آنها را به علم علاقه مند تر خواهد ساخت.
در سال های اخیر در تبریز گرایش به هنر هم چشمگیر شده. کنسرت ها و تئاتر ها در تبریز هم کیفیت بالایی دارند هم مورد استقبال حیرت انگیزی قرار می گیرند.
رشد طبقه متوسط، توجه به فن آوری های نوین برای پیشرفت و علاقه به هنر ویژگی های شهرهای مهم ایتالیا در رنسانس بود.
مردم شهرهای ایتالیا در آن سالها دنبال این چیزها بودند.
اول میکل آنژ و لئوناردو داوینچی ظهور کردند و چند دهه بعد گالیله سر برآورد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی در مورد ترویج علم: جنسیت و زبان مادری

+0 به یه ن

من مختصر شده این سخنرانی را در رویداد ترویج علم سای کام دادم. اونجا چون زمان کم بود کمتر فرصت بحث و مثال زدن شد. اینجا مفصل تر بحث خواهیم  کرد. از علاقه مندان دعوت می کنم شرکت کنند.
به مسئله ترویج به زبان مادری هم خواهم پرداخت.
همین طور به مسئله جنسیت.
اما عمده صحبتم بحث تمدنی خواهد بود. روی این تاکید خواهم کرد در ایرانی که دوره رنسانس و روشنگری و .... نداشته چه طور باید ترویج علم کرد.
Colloquium

 

Dear all, 

The next colloquium will be on publicizing sciences.  More information can be found in the textbox to the right.

 

Everybody is welcome to attend.


With kind regards,
Y. Farzan

 

Speaker

Y. Farzan

Affliation

Physics school, IPM

Title of talk

Publicizing Science in Iran
ترویج علم در ایران

Date and time

Wednesday, 7th of Azar (28th of November), 4:30 pm

Place

Lecture room C, Farmanieh building


Abstract

 

Various goals can be enumerated for the cause of publicizing science.  In this talk, from the perspective of a researcher based in Iran, I will outline what  I expect from publicizing science to achieve in order to facilitate  training the next generation of Iranian scientists. I will show why and how science publicizing in Iran should differ from that in developed countries. My particular attention will be on misperception of general public about the nature of modern science and the culture of scientists. I will then comment on the importance of

attention to gender and linguistic issues in a multi-lingual country such as ours.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اوماج آشی

+0 به یه ن

این هفته خوب به ورزش و .... رسیدم و یک کیلو وزن کم کردم.

سه شنبه از آلودگی هوا ترسیدم و پیاده روی نرفتم اما به جای آن در خانه ورزش کردم.
امروز هم اوماج آشی پختم.  از آش ها سنتی آذربایجان است. اولین بارم بود. یادم نیست مادر یا مادربزرگم هم پخته باشند. دستور پختش را یکی از دوستانم فرستاده بود. در زیر براتون دستور پختش را می فرستم. چند توضیح لازم است. اول این که آن چه که ما به آن اشکنه می گیم همان آب مرغ یا گوشت است. دوم این که در تهران سبزی را دسته ای می فروشند. من ده دسته از هر نوع سبزی گرفتم. اندازه شد. سوم آن که  با این حجم خیلی زیادی آش درست می شود. شما اگر برای دو نفر می خواهید درست کنید اندازه ها را یک پنجم کنید.  پنجم این که یارما یعنی جو. بلغور جو بزنید. ششم آن که در طبقه آخر اطلس مال تبریز در رستوران دکتر نیک هم می توانید اوماج آشی سفارش بدهید. 




و اما اوماج آشى
مواد لازم:ریحان مرزه تره(سوزى) ١/٥کیلو
عدس:یک پیمانه
بلغور(یارما):٢پیمانه
پیاز خیلى ریز:دو پیمانه
اشکنه گوشت یا مرغ
نمک 
فلفل به اندازه دلخواه شاید کسى تند دوست داره😜
زرد چوبه:دو ق غ
اوماج:آرد و آب ونمک فلفل را مخلوط میکنیم وخمیر درست میکنیم طورى که از خمیر نآن خیلى سفت تَر باشد بعد رنده میکنیم باید به شکل دانه هاى برنج باشد
طرز تهیه :ابتداااااااعدس وبلغور را در آب واشکنه و زرد چویه کاملا میپزیم بعد سبزى خورد وآما ده شده رو اضافه میکنیم بعدش پیازها رو که پوست کنده وشستیم اضافه میکنیم کمى که پیاز ها نیم پر شد آخر سر اوماج رو اضافه میکنیم(یواش یواش اضافه کرده ومرتب هم میزنیم)بعد از چند جوش که جا افتاد زیرشو خاموش میکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یالان سؤز دور آى آمان آى آمان یار دان دویماق

+0 به یه ن

چند بار از آقایان پژوهشگر جوان فیزیک این سئوال را دریافت کرده ام که آیا ازدواج دو پژوهشگر فیزیک با هم درسته یا نه. من هم گفتم اگر هر دو مجرید و هر دو همدیگر دوست دارید چرا که نه؟! جواب داده اند که دوروبرى ها مرتب به گوشم مى خوانند که این طورى از هم زود خسته مى شوید چون که  هیچ تنوعى در کار نخواهد بود! من و همسرم نزدیک ٢٢ سال عروسى کرده ایم قبل آن هم دو سال و نیم دوست بودیم تا امروز که از هم خسته نشده ایم.


 اگر یک فیزیکدان مرد جدی بیاید با زنى ازدواج کند که صحبت معمولش در مورد سریال هاى ماهواره، طالع ماه تولد، عروسى نوه های ملکه انگلیس و لباس مارکدار باشد شکى نکنید که به هفته نمی کشد که از دست او خسته می شود! اما اگر با یک پژوهشگر دیگر-در هرکدام از رشته های علوم پایه- ازدواج کند حرف براى گفتن کم نمى آورند. ارزش کارهاى همدیگر را درک مى کنند. مرد وقتی همسرش در فکر هست گیر نمی دهد که براى خوشایند من باید لبخند بزنى. مى فهمد که دارد به موضوع مهمى فکر می کند. زن هم که می بیند او در فکر فرو رفته گیر نمی دهد که بیا حرف بزنیم تا من از دلت در بیاورم! می فهمد که دارد به مسئله کارى اش فکر می کند.  

پس فردا شب عید وقتى فلان آزمایش قرار هست نتایجش را اعلام عام کند گیر نمی دهد که باید مثل بقیه مسافرت برویم. با هم که سفر می روید همسرتان در حراجى های مراکز خرید علافتان نمی کند! با هم می روید موزه علم و..... 

 سبک زندگی و سفر شما را درک می کند و با آن خود را هماهنگ می کند. ارزش کار شما را می فهمدو هرگز بر سر شما نمی کوبد "تو هم دکترى ، فلان پزشک هم دکتره! در آمد او کجا، درآمد تو کجا؟!"

 هیچ کدام از این چیزهای منفى که درمورد "دخترهاى امروز"  توسط یاوه سرایان گفته می شه در مورد دختران علوم پایه که در کارشان جدی هستند صدق نمی کنه. نه آرایش غلیظ می کنند که بعد از شستن نتوان آنها را شناخت ونه تیپ شان طوری است که شش تا همزمان دوست پسر گرفته باشند. اگه بگه شما اولی و آخری هستی به احتمال قوی راست می گه چون اصلا وقت این کارها را نداشته! 


 حوصله و وقت رقابت با خواهر و زن داداش شما را هم نداره! 

 البته همه اینها را گفتم اما در ازدواج اصل همون عشق هست. به این مزخرفات هم که مى گویند “عشق دروغه" یا “عشق واقعیت نداره” هیچ گوش نکنید! عشق کاملا واقعیت داره. در واقع عشق یک مشاهده پذیر فیزیکى است. ترکیبات شیمیایی مغز در فرد عاشق متفاوته و این سالهاست که قابل اندازه گیرى است. دیگه امروزه وقتى کسى می گه "عشق دروغه" مثل این هست که بگه وجود قاره ای بین آسیا و اروپا در غرب اروپا دروغه! علم وجود عشق را ثابت کرده و جای انکار دیگه نیست! یک کم سرچ کنید مقالات علمی مربوط به اثر عشق روی مغز را بخوانید. 🍀@minjigh  


تا یادم نرفته این را هم اضافه کنم که معمولا پژوهشگران زن (چه در ایران چه در کشورهاى غربى) آشپزی و کارهای خانه را دون شأن خودشان نمى دانند. معمولا هم اگر فرصت پیدا کنند از این تیپ کارها لذت می برند. در جمع هاى مختلف هم با آب و تاب از این که آشپزی یا شیرینى پزی یا احیانا خیاطى و قلاب بافى و ....می کنند با افتخارتعریف مى کنند. البته این بین سایر خانم هایی که تحصیلات عالی جدی ای دارند هم دیده مى شه. خانم هاى مهندس و خانم هاى پزشک هم عموما همین طورند. 🍀@minjigh


عنوان این نوشته یک مصرع از یک آهنگ قدیمی ترکی است. برای شنیدن آن به این لینک یا به این لینک مراجعه کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو دو تایی که می شود منفی چهار

+0 به یه ن

از قرار معلوم جامعه داره روی پسرهای مجرد که دانشجو ى دکتری فیزیک و .... هستند فشار مى آره که حتما باید زن پزشک بگیرند تا در زندگى برنده بشوند.
اگر این آقا عاشق خانم پزشکى بشه و باهاش ازدواج کنه که عالیه. ان شالله که خوشبخت بشوند!
اما اگر عشقى در کار نباشه و از روی حرف مردم چنین ازدواجى صورت بگیره و مطب خانمه مشهور بشه و در آمد خوبى داشته باشه ( البته همان طور که گفتم هر مطبى هم نمى گیره. شلوغى خیلی از مطب ها نمایشى است) همان جامعه به آقا فشار خواهد آورد که نمی شه که درآمد زن چند برابر شوهر بشه! بعد ش هم خدا هم به داد دانشجوها و همکاران اون آقای دهن بین برسه هم به داد همسر عزیزش از دست بداخلاقى هاى آقا!
فقط هم قصه درآمد نیست. پزشک ها در جمع های خودشان خیلی اصرار دارند همدیگر را "دکتر" خطاب کنند.
(برعکس فیزیکدان های از خارج برگشته که خیلی اصرار دارند با اسم کوچک همدیگر را صدا کنند که نشان بدهند خیلی "خارجی" هستند!) علاوه بر آن پزشک ها اصرار دارند که دیگر کسانی را که دکتری دارند در محافل خانوادگی، "مهندس" خطاب کنند. این هم لابد به آقای داماد ی که به قصد این که ازمنظر مردم کوچه و بازار در زندگی برنده باشد با پزشک ازدواج کرده فشار می آورد و بر بداخلاقی هایش در خانه می افزاید!
معمولا خانمی که درآمدش از همسرش بیشتر هست رفتار نامتعارف در خانه نشان نمی دهد. این مرد هست که گمان می کند باید استریوتایپ "مردهای قدیم" عمل کند که غرورش زیر سئوال نرود. بیچاره مردهای قدیم، (اون طور که از ادبیات کهن ما بر می آید و از خاطرات بزرگترها از بزرگترهایشان شنیده ام) عموما به سبک خودشان مهربان بودند و صد تا کار برای خانواده انجام می دادند. ای کاش مردان جدید هم همان مردان قدیمی را الگو قرار می دادند اما استریوتایپی که صدا وسیما از "مردم قدیم ایرانی" ساخته الگو قرار می دهند. با هفت من عسل قورتشان نمی شه داد!

جالبه که دخترانى که دکترى می خوانند اصلا از این قبیل دغدغه ها ندارند. صحبت رایج بین دانشجویان دکترى دختر این نیست که زودتر یک آقاى پزشک تور کنیم تا در نظر جامعه خیلى فاتح شویم! دغدغه هاى دخترهاى مجرد دانشجو دکترى در رشته هاى
علوم پایه اینها هستیم: آیا ازدواج کنم باز می توانم به کار خودم ادامه بدهم؟! آیا همسرم درک خواهد کرد که لازمه کار من شرکت در کنفرانس هاى بین المللی هست؟! اصلابا یک ایرانى ازدواج کنم ؟ و اگر بله، آیا مرد ایرانى و خانواده اش ویژگی های کار من را درک خواهند کرد؟!
پس فردا ذهنم مشغول فلان مسئله علمی باشه همسر و خانواده اش گیر ندهند به چی دارى فکر می کنى نکنه به ما "اخم" می کنى؟!
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر خواهی

+0 به یه ن

به نظر شما این درسته که رئیس  یک کانون صنفی مثل کانون صنفی استادان یک شخصیتی مثل عارف باشه که وجه سیاسی آن بر همه وجوه دیگر بچربه؟ اون هم شخصیت سیاسی  جناحی نه فرا-جناحی؟

آیا دکتر عارف در این سه سال که کانون صنفی استادان تشکیل شده در مجلس کار خاصی در جهت حمایت از حقوق وکلا کرده اند؟ (من واقعا هیچ اطلاعی ندارم برای همین می پرسم!)

البته این جواب که شان مجلس بالاتر از اون هست که فقط مطالبات صنفی یک دسته از مردم در آن طرح گردد ابدا برای من پذیرفته نیست. در اون مجلس وقتی عکس های ساپورت پوشی زنان پخش می شود دیگه مطالبات صنفی استادان که سهله مطالبات صنفی "میخ صاف کنان" هم مطرح شود دون شان نخواهد بود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل