ما هم مردمانیم

+0 به یه ن

ما روزی دو ساعت در تپه های اطراف شهر قدم می زنیم. تعداد سگ ها به طرز باورنکردنی بالاست. هر دسته از آن ها قلمروی دارند و هر کدام از سگ ها وارد قلمرو سگان دیگر شود مورد حمله سگ های دیگر قرار می گیرد.


بسیار زیاد زاد و ولدمی کنند مردم می آیند به این سگ ها غذا می دهند. فعلا همه شان پروارند.
پس فردا که برف جاده های خاکی را پوشاند این افراد که می آیند به سگ ها غذا می دهند دیگر نخواهند آمد. 
الان همه شان با ماشین می آیند و غذا می دهند. وقتی جاده ها یخ زدند اون ماشین ها توان آمدن نخواهند داشت. این کسان هم من می بینم حال پیاده در برف رفتن و به حیوان غذا دادن ندارند.

بعد فکر می کنید چه اتفاقی برای این سگ ها می افتد؟ اکثر شان با زجر زیاد از گرسنگی و سرما می میرند.

در پارک های حیات وحش دنیا قدغن هست که به حیوانات غذا دهیم. 
هر کسی که غذا دهد نه تنها مهربان ومامانی شناخته نمی شود، بلکه جریمه می گردد. 
این برای آن هست که می دانند حیواناتی که از دست آدم غذا می گیرند از عادت گشتن به دنبال غذا می افتند. مهارت های لازم برای به دست آوردن غذا را از دست می دهند. 
زمان زمستان که بازدیدکننده ها دیگر نمی آیند تلف می شوند.
این سگ های اطراف شهرها که از دست آدم ها غذا گرفته اند نه مهارت غذا یافتن را به دست آورده اند و نه تعدادشان با ظرفیت غذایی تپه های اطراف شهر متناسب هست. 

اگر این همه سگ بخواهند غذای خودشان را خود بیابند نسل حیوانات طبیعی این اکوسیستم ها را بر خواهند انداخت!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش همه با هم

+0 به یه ن

من سه هفته پیش پیشنهاد یک برنامه همه با هم دادم.  انگیزه را اینجا توضیح داده بودم. اون عزیزی که انگیزه پیشنهاد برنامه را به وجود آورد پیامی برای همراهی با طرح نذاشت. من هم فکر کردم دوست ندارد در مورد مسایلش بیشتر  با ما گفت و گو کند برای همین پاپیچ نشدم. اما خودم به طرح وفادار بودم و موفق به کم کردن وزن شدم. برای من کم کردن وزن کار سختی است. یک انگیزه قوی برای این کار لازم دارم. از آن عزیز که درددلش در من انگیزه ایجاد کرد تشکر می کنم. بی کمک وی نمی توانستم موفق بشوم.

در هر حال من می خواهم دو هفته دیگر هم این برنامه را ادامه دهم.
اگر مایلید شما هم در بخش نظرات اعلام آمادگی کنید که همراه شوید.
از آن عزیز باز هم دعوت می کنم که مشکلاتش را در بخش نظرات این نوشته برای ما بازگو کند. شاید تجربه های ما کمک کند که بخشی از مشکلات خود را رفع نماید. اگر هم نخواست، اصراری نمی کنم.
اما باز به درددل آخرش اشاره می کنم. این تصور و اصرار که در یک خانواده ها دختر ها باید به ترتیب سن ازدواج کنند یا تا دختر خانه ازدواج نکرده نباید عروس بیاید و......در بین برخی خانواده ها هست. می توان این تصور و اصرار را با گفت و گو حل کرد. دست کم این مشکل را  می شه با تنها حرف زدن رفع کرد. در مورد این که چگونه مسئله را مطرح نماییم تا به نتیجه برسیم می توانیم با همفکری کنیم. در بخش نظرات اگر تجربه ای یا درددلی در این زمینه دارید بفرمایید.

ما در  این ۱۴ سال در بخش نظرات وبلاگ مینجیق از این قبیل مشکلات را زیاد حل کرده ایم.  برای کسی که در بطن مشکل هست، مشکلات لاینحلی به نظر می رسند اما با گفت و گو قابل حل هستند.

در مورد راه های کم کردن مخارج خانه توسط فرزندان بزرگسالی که جویای کار هستند اما به دلیل وضع اقتصادی نامناسب کار نیافته اند هم صحبت می کنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جواب معمای « امشب شب مهتابه!»

+0 به یه ن

در این نوشته ام معمایی مطرح کردم:  «چرا تکه های جدا شده از هالی، از  آن عقب می مانند؟»

پاسخ ساده هست. هالی مثل زمین و سیارات دیگر به دور خود می چرخد درنتیجه سرعت ذرات پیرامون آن که جدا می شوند  با سرعت مرکز جرم آن دقیقا یکسان نیست. شعاع هالی  حدود ۵ کیلومتر و پریود چرخش آن به دور خود ۲.۲ روز هست. در نتیجه  (اگر دور خورشید نمی چرخیدند) در عرض یک میلیارد سال، ذرات جدا شده نسبت به هالی فاصله ای برابر با

۵ کیلومتر  * یک میلیارد * ۳۶۵ تقسیم بر ۲.۲ 

داشتند که بسی بیشتر از طول مدار دنباله دار هالی است. جدایی شهاب ها از هالی به این علت می تواند باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازندگان ایرانی جنگ قره باغ

+0 به یه ن

در این جریان نبرد۴۴ روزه قره باغ، جمعیتی که بسیار باختند آن دسته از ایرانیانی بودند که به آذربایجانی ها تاختند. کل جمعیت ارمنی ها در ایران زیر ۱۲۰ هزار نفر است این در حالی است که جمعیت ترک های ایران که نسبت به آذربایجانی های آن سوی ارس احساس برادری یا خواهری شدید دارند دست کم ۱۵ میلیون نفر هست. (جمعیت ترک های ایران خیلی بیش از این رقم هست. من منظورم آن دسته از ترک های ایران هست که حس برادری یا خواهری نسبت به مردمان آن سوی ارس دارند.) جالبه که این دسته از ایرانیان که به آذربایجانی ها تاختند عموما ادعای مبارزه برای دموکراسی و.... هم دارند. اندکی اگر هوش سیاسی داشتند چنین خبطی نمی کردند و طرفداران بالقوه خود را (که بالغ بر ۱۵ میلیون نفر می شدند) برای روزهای سخت مبارزه این گونه از خود نمی راندند. اون هم چه طرفداران بالقوه ای! طرفدارانی که می توان در سختی ها رویشان حساب کرد نه افراد دورویی که برای هوش بردن سرود «ای ایران» می خوانند ولی در درازای تاریخ به ایران و ایرانی خیانت کرده اند و می کنند!

در مقابل، آن دسته از ایرانیان که به هویت شیعی خود تاکید بیشتر دارند (چه در اپوزیسیون و چه موافق وضع موجود) این حس برادری را درک کردند و احساس همدردی نمودند. در نتیجه بین آذربایجانی ها محبوب تر شدند.

آن دسته که این روزها بر آذربایجانی ها تاختند، خیال می کردند با گفتن این که «نام آن سرزمین اران بود و زمان رضا شاه اسمش را آذربایجان گذاشتند تا حرص رضا شاه را در بیاورند» نهایت معلومات تاریخی را به رخ کشیده اند و ما نادانان بیسواد را آچمز نموده اند!
خیال می کنند که علت این حس برادری در یک تشابه اسمی نهفته هست و با گفتن این که نام آن سرزمین «اران» بوده، مسئله را حل و فصل کرده اند. در حالی که مردم خود آذربایجان از قدیم الایام (بسی قبل از زمان رضا شاه! من در این مورد پرس و جو کرده ام) اصطلاح «بو تای» (=این لنگه) و «او تای» (اون لنگه) را برای دو سوی ارس به کار می بردند. حالا دو سه مورد از اظهار همبستگی عمیق که خودم با چشم و گوش خودم دیده و شنیده ام بر می شمارم:

۱) وقتی من بچه بودم مرزهای ارس بسته بودند. اون موقع وقتی نام ارس یا آراز می آمد برخی جوانان تبریز آستین خود را بالا می زدند و می گفتند ببینید باز اسم ارس آمد موهای من سیخ ایستاد. تا این اندازه احساسات قوی بود.

۲) وقتی مرزها باز شد شور و غوغایی بود. خانواده های گسترده ای بودند که ۷۰ سال در دوسوی ارس از هم جدا افتاده بودند. همدیگر را یافتند. در همان تبریز چند نفر از آشنایان خود ما ماه ها میزبان مردم آن سوی ارس می شدند. در اوایل دهه نود وضع اقتصادی «او تای» خراب بود و این طوری مردم «بو تای» از آنها پذیرایی می کردند. برخی فامیل بودند اما برخی بعد از باز شدن مرزها با هم آشنا شدند. فامیل های خود ما، هر سال شش هفت ماه در خانه خود از آشنایان خود از آن سوی مرز ارس میزبانی کردند.

۳) در دوره المپیاددر تهران در سال ۷۲یک روز وزیر برای شام دعوت شد. از قضا تیم المپیاد آذربایجان هم آمده بودند. سر شام صندلی کم گذاشته بودند. ظاهرا ما دخترها را حساب نکرده بودند! برای دخترها بر زمین سفره چیدند. سرپرست ما گفت: «این توهین به خانم هاست. ما زمین نمی نشینیم!» برگزارکنندگان در کمال بی نزاکتی ابتدا از خانم ها خواستند زمین بنشینند و وقتی زورشان به سرپرست ما نرسید، دست از وقاحت نکشیدند و به مهمانان تیم جمهوری آذربایجان گفتند تا زمین بنشینند! اون طفلی ها هم رفتند نشستند. پسرهای اردبیلی و تبریزی که دیدند اونها رفتند بر زمین نشستند به دنبال آنها رفتند و کنار آنها بر زمین نشستند. شاید مسئله بزرگی به نظرتان نرسد اما باید جو اردوگاه المپیاد را بشناسید تا بدانید چه کار بزرگی کردند. در آن جو بسیار رقابتی (رقابت ناسالم) یکی از حربه های پسرها توهین قومی بر علیه ترک ها و.... بود. این حرکت پسرهای تبریز و اردبیل شجاعت اخلاقی بسیاری می طلبید. چنین حس برادری عمیقی هست. با گفتن این که نام آنجا «اران» بوده است مسئله خاتمه نمی یابد.

بگذریم! افرادی که معمولا در اعتراضات و .... به یاد آذربایجان و تبریز «غیرتمند» می افتند و دنبال ستارخان می گردند این روزها با تاختن به احساسات آذربایجانی ها اون یک ذره شانس را برای این که روزی آذربایجانی ها از آنها در امری سیاسی دنباله روی کنند از دست دادند. اما ما آذربایجانی ها نباید در یک مورد اشتباه کنیم. این قشر از افراد که عموما ادبیات ضد ترک زمان رضا شاه را باز تولید می کنند قشری بسیار نحیف به لحاظ تعداد و نفوذ اجتماعی هستند. هر چند در فضای مجازی و در تلویزیون های آن سوی آب ها صدایشان بلند هست اما در عمل و در کف جامعه تهران و اصفهان و مشهد و..... نفوذ و اهمیت زیادی ندارند. دل بریدن از آنها نباید به دل بریدن از سایر هموطنان هم منجر شود. یک کارگر آبادانی یا یک شاگرد سلمانی اصفهانی یا یک دستیار قناد یزدی یا یک شاگردقصاب مشهدی اصلا کاری به این کارها ندارد. اقشار کم در آمد تبریز و اردبیل با اقشار کم درآمد تهران و کرج و مشهد و اصفهان درد مشترک دارند. با همبستگی و همپیمانی باید درد مشترک را درمان کنند. یک طرفدار محیط زیست اصفهانی و یک طرفدار محیط زیست تبریزی هم همین طور. منظورم طرفداران جدی محیط زیست هست که آستین بالا زده اند که مشکلات را حل کنند نه آنان که از سر مد گاهی در فضای مجازی حرف سانتی مانتالی هم در مورد محیط زیست می زند. فعالان حقوق زنان و کودکان در مشهد و تبریز هم همین طور. با هم مشترکات فراوان و آرمان های مشترک و دردهای مشترک دارند. نباید گذاشت اون عده پر سر و صدا که عرض کردم در این همبستگی و همپیمانی خللی وارد کند. درد های مشترک را با همبستگی می توان حل کرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

که سرما سخت سوزان است

+0 به یه ن

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را



خواستم بگم تا سوز و سرمای زمستانی از راه نرسیده اگر امکانش را دارید که برای افراد نیازمند چکمه و لباس گرم تهیه کنید این کار را انجام بدهید. وقتی برف و سرما از راه رسید انجام این کار دشوارتر خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طرف حساب کیه؟!

+0 به یه ن

اگر یک شهروند ایرانی در کشورهایی مثل امارات یا هند به ناحق به زندان بیافتد وزارت امور خارجه از او دفاع می کند و در جهت آزادی اش می کوشد. دو مورد من می شناسم که در ده سال اخیر، این اتفاق برایشان افتاده و وزارت امور خارجه ایران آنها را نجات داده. یکی اش مورد نرگس کلباسی در هند بود. دیگری را شما نمی شناسید.

اما زمانی که دزدان دریایی سومالیایی ماهیگیران ایرانی را به گروگان گرفته بود، دست وزارت خارجه بسته بود و نتوانست کار زیادی برایشان انجام دهد. دلیلش ساده هست: دزدان دریایی شخصیت حقوقی شناخته شده در مجامع بین المللی نیستند که وزارت امور خارجه ایران یا هر کشور دیگری بتواند با آنها مذاکره کند و با روش های حقوقی متعارف بین المللی حق شهروندان خود را از آنها بستاند.متاسفانه چند نفر از گروگان ها از گرسنگی در دست دزدان جان دادند.
صاحب لنجی که آنها با آن برای ماهیگیری رفته بودند خیلی انسان نازنینی بوده. برای نجات آنها از دست دزدان دریایی همه دارایی خود را فروخته بوده تا گروگان ها را آزاد کند اما واسطه ای که قرار بود باج را به دست دزدان برساند و گروگان ها را آزاد سازد پول را برداشته بوده فرار کرده بود.
وقتی شخصیت حقوقی معتبری در کار نباشد همین می شود! دست دیپلماسی بسته خواهد بود.
"رژیم خودخوانده"ای که هیچ کدام ازمجامع بین المللی آن را به رسمیت نمی شناسند هم از این دست هست. اگر خطایی علیه منافع ملی ما بکند دست دیپلماسی باز نخواهد بود که با روش های حقوقی اعاده حق کند چرا که در هیچ کدام از معاهدات بین الملل متعارف "رژیم خودخوانده" به رسمیت شناخته نمی شود.
از منظر علاقه مندی به منافع ملی اصلا نباید راضی باشیم که با یک "رژیم خودخوانده" که در هیچ کدام مجامع حقوق بین الملل به رسمیت شناخته نمی شود مرز داشته باشیم.
از منظر منافع ملی هم که شده باید کوشید که تکلیفش زودتر معین شود!
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا ثروتمندیم؟

+0 به یه ن

یک سئوال چالشی می خواهم مطرح نمایم.

دوستی که اقتصاد خوانده می گفت وقتی استادمان شاخص های منابع کشور را (با احتساب منابع گاز ونفت ) با منابع کشور های دیگر مقایسه کرد همگی از کمی منابع ایران شوکه شدیم.چند نفری از شدت شوک زار زدندو گریه کردند. بعد از عمری شنیدن این که خاک این کشور در و گوهر هست دانشجویان اقتصاد از مواجهه با واقعیت با عدد و رقم شوکه شده بودند! واقعیت مثل سیلی محکمی بر صورتشان بوده.
سیاستمداران هم وقتی می خواهند رای بیاورند و طرفدار جمع کنند مرتب می گویند این کشور خیلی منابع داره اگر دست من بیافته به راحتی این جا را بهشت می کنم! می دانند این همان هست که مردم می خواهند بشنوند ولو این که دروغ باشد.  مردم این واقعیت تلخ را که کشور ما به لحاظ منابع فقیر هست نمی خواهند بشنوند.
ژورنالیست ها هم مرتب گوش مردم را پر می کنند که ما در ایران روی ثروت خوابیده ایم.

می خواهم نظر شما را بدونم. هرچند این یک سئوال عینی است. یا ذخایر آهن غنی داریم یا نداریم! به نظر من و شما خیلی بستگی ندارد. نظر من و شما حداکثر آنجا تعیین کننده می شود که به هر یک از منابع چه قدر بها می دهیم. هر چند باز بهای منابعی چون نفت و گاز را بازار جهانی تعیین می کنند نه نظر ما. با این حال بیایید در این باره بحث کنیم. به خصوص در مورد منابع انسانی. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اگر مشکوک به کرونا هستیم چه جور خرید کنیم؟

+0 به یه ن

یک عده با این که با افراد کرونایی ارتباط داشته اند و برخی علایم بیماری را هم دارند باز بلند می شوند می روند خرید.

 خرید واجب بقالی را چه می توان کرد؟! بیشتر بقالی ها یکی را دارند که خرید ها را به خانه های محله یا مجتمع می رساند. می شه با تلفن سفارش داد. می آره می ذاره دم در، می ره، بعد شما بر می دارید. 
پولش را هم یا اینترنتی  واریز می کنید به حساب بقالی. یا از بقالی می خواهید که براتون یادداشت کنه بعد از بهبود کامل می برید حساب می کنید.
فکر نکنم هنوز انسانیت اون قدر مرده باشه که بقال محل نگران آن باشه که شاید فلان مشتری از کرونا  بمیرد و او نتواند نسیه اش را صاف کند. اما برای محکم کاری  می شه به ورثه بسپرد که قرض  ها را با کسبه محل صاف کنند!

این که یک عده با کرونا بلند می شوند این کارها را می کنند و به بقیه سرایت می دهند بیشتر از بیشعوری است تا مرگ انسانیت. خودشان را توجیه می کنند که  «ان شالله» هیچ اتفاق بدی نمی افته. همان سر به هوایی همیشگی که باعث می شه کار پرخطر کنند و انتظار داشته باشند خدا مراقب شان باشه. در صورتی که خود خدا می گه «ولَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ». 
خدا عقل و شعور داده که مراقب خودمان و همنوعانمان باشیم. قوانین طبیعت  را قرار نیست تغییر دهد که سر به هوایی ما به فاجعه نیانجامد. قوانین طبیعت کار خودشان را می کنند مستقل از این که دل من وشما پاک هست یا خیر، نیت مان خیر هست یا نه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت عهد باستان برای امروز

+0 به یه ن

این باستانگرا ها و کوروش پرستان با این اغراق هایشان در مورد دستاوردهای هخامنشی ها و نیز حملات بی امانشان علیه عرب ها و ما تورک ها، آدم را از عهد باستان دلزده می کنند. اما واقعیت این هست که عهد باستان هنوز کمابیش برای ما می تواند مهم باشد. اگر یک کمی درایت به خرج بدهیم می توانیم از سرمایه ای که از عهد باستان به ما رسیده برای ساختن آینده ای بهتر  استفاده های بهینه نماییم.

می دانیم که در این منطقه بسی از پیش از کوروش تمدن های پیشرفته ای بوده اند مثل تمدنی که در تپه های حسنلو در نزدیک نقده در آذربایجان غربی بوده، یا شهر سوخته یا ....

اما بذارید از کوروش بگویم که مورد علاقه ویژه باستانگراهاست.  وجود و کارهای کوروش در منابع مختلف بابلی، یهودی و یونانی ثبت شده است. مورخان عصر مدرن با دقت بسیار بالایی این منابع رامی خوانند. البته نیک می دانند که بخش  بزرگی از نوشته های پیشینیان توام با اغراق و افسانه است. خیلی از این متون هم -مثل امروز- پروپاگاندایی است که با مقاصد سیاسی نوشته شده. تاریخدانان مدرن-درست شبیه ما فیزیکدانان- متد های علمی دقیقی برای استخراج حقیقت از میان منابع و مستندات مخدوش دارند. هر ادعایی  را که در این متون شده، راست آزمایی می کنند. گاهی با محاسبه ریاضی برای یافتن تناقص در اطلاعات، گاه با مدلسازی یا آزمایش، گاه با گشتن دنبال لوازم به جا مانده و بررسی تکنولوژی های موجود در آن زمان. تکنولوژی روز هم در این نوع راستی آزمایی ها بسیار کمک شان می کنند.
بعد از این بررسی های دقیق نشان داده اند که واقعا چنین شخصی به نام کوروش بوده که در فلان تاریخ بابل را فتح کرده و سپس اقوام تحت انقیاد بابلیان را آزاد نهاده. سندی هم که موسوم به استوانه کوروش هست یافته اند که حقوقی را به اقوام آزاد شده  در این واقعه مهم قایل شده بر شمارده.
تاریخدانان  عصر مدرن با روش های علمی شان به این نتایج رسیده اند. مهم نیست که فلان متن قدیمی چه افسانه پردازی ای کرده یا پان ایرانیست ها یا باستانگرایان امروزی چه آسمون-ریسمونی می بافند. اما مهم هست که تاریخدانان عصر مدرن که با متدلوژی علمی در قضیه کنکاش کرده اند چه می گویند.

پس چنین فردی بوده که در ۷ آبان بابل فتح کرده و وقایع نگاران بابلی آن را دقیق ثبت نموده اند. ۷ آبان  (روز کوروش) تولد کوروش نیست. تولد یک کودک- ولو  این که نوه دختری یک پادشاه ماد باشد- آن قدر مهم نیست که به این دقت در تاریخ ثبت شود. (مادر کوروش، ماندانا، یک شاهزاده خانم مادی بوده.)  اما فتح ابرقدرتی چون بابل بسیار واقعه مهمی هست. تمدن پیشرفته ای چون بابل وقایع نگارانی داشته که رویداد های مهم را ثبت می نمودند.
و چه رویدادی مهم تراز این؟! 
این هم ثابت شده که بعد از ورود در بابل کشتار نکرده و آزادی هایی به اقوام ساکن در آنجا داده. خیلی این حرکت ارزشمند هست.  بسیاری از فاتحان بعد از فتح شهری حمام خون راه می اندازند. مثلا چند روز پیش هم اشاره کردم که سرداران صلیبی اروپایی چه کشتارهایی در استانبول (زمانی که مرکز مسیحیان ارتوکدس بود) انجام دادند. همان طور صلیبیون فرانسوی و انگلیسی  در اورشلیم به قتل عام مسلمانان پرداخته بودند. (اما صلاح الدین ایوبی بعد از بازپش گرفتن اورشلیم مثل کوروش به همه امان داد و کشتار نکرد.)
عملکرد کوروش در آن مقطع درخشان بوده. البته شاید بعد ها سلطنت فردی اش طولانی شده کم کم خودکامه تر شده باشد. این تغییر تدریجی دیکتاتور دلسوز به دیکتاتور خودکامه از ویژگی های ذاتی حکومت نامشروط فردی است!

به هرحال، کوروش و استوانه اش در دنیا شناخته شده است. دیپلماسی ما می تواند از این موضوع -و نیز پناه دادن یهودیان به هنگام جنگ جهانی دوم- استفاده تبلیغاتی و سیاسی کند . از تخت جمشید و پاسارگاد می شه برای جلب توریست بهره برد.
البته در کنار آن باید به آثار باستانی دیگر هم رسیدگی کرد. متاسفانه به تخت سلیمان در آذربایجان غربی ، یا شهر یری در استان اردبیل یا قلعه ضحاک در آذربایجان شرقی یا ... اصلا نمی رسند. اونها هم خیلی ارزشمند هستند.
الان روستاهای تکاب که نزدیک تخت سلیمان هستند خیلی مشکلات اقتصادی دارند. بهره برداری غیر اصولی از معادن هم برایشان مشکلات سلامت و محیط زیستی  و اقتصادی فراوان به وجود آورده و باعث تلف شدن دام هایشان گشته. اگر  دولت به تخت سلیمان برسد  با جذب توریست اون منطقه به لحاظ اقتصادی رو می آد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خطر محیط های سربسته

+0 به یه ن

وقتی کسی که کرونا دارد در پشت ماسک عطسه می کند ذرات نسبتا درشت آب دهان او که حاوی ویروس هستند به ماسک می چسبند و در هوا پخش نمی شوند. اما ذرات ریزتر که آنها هم حاوی تعداد بسیار زیادی از ویروس هستند می توانند به بیرون ماسک نفوذ کنند. مدتی طول می کشد که این ذرات ریز در هوا پخش شوند. یکی دیگر از کارکردهای ماسک این هست که سرعت جت-گونه ذرات خارج شده را می گیرد و سرعت پخش ذرات در هوا را کاهش می دهد. اگر شما در هوای آزاد باشیدو فاصله اجتماعی را رعایت کرده باشید و همگی ماسک زده باشید احتمال این که از هم کرونا بگیرید کم هست. اما اگر در اتاق با هوای بسته چند ساعتی باشند احتمال این که به هم سرایت دهند زیاد هست. وقتی هوا محبوس است ذرات ریز در هوا ی اتاق کاملا پخش می شوند و از ماسک شما هم رد شده، وارد بدن شما می گردند. حتی اگر همزمان در اتاق نباشند، باز هم می توانند به هم سرایت دهند. مثلا فرض کنید مشتری اول که کرونا داردیک ساعت برای تزریق ژل یا بوتاکس (که از زهر مار ساخته می شود) یا هر کوفت دیگری در اتاق محبوس می نشیند و بعد می رود. دستیار دکتر سطوح را الکل می کشد. (بعید می دانم خیلی بادقت ضدعفونی کند. احتمالا خیلی سرسری این کار را می کند) به علاوه گیریم که سطوح را دستیار خوب ضدعفونی کرده. هوا را که ضدعفونی نکرده. تهویه این کلینیک ها اغلب درست و استاندارد نیست. شاید برای جلب مشتری برای زلمزبمبو زیادخرج کنند اما برای تهویه وسرویس آن به اندازه کافی خرج نمی کنند. آخه تهویه مناسب یا دفع اصولی پسماند بیمارستانی چیزی نیست که چشم مشتری ای که این روزها رفته دنبال کارهای لوکس بگیرد! فقط زلمزیمبو چشم او را می گیرد 🍀@minjigh 🍀@minjigh 



 بنا به گزارش رسمی امروز ٤١٥ نفر در ایران جان خود را در اثر کرونا از دست داده اند. از اواسط مهرماه یک شایعه ای در بین مردم راه افتاده که "نه بابا! خبری نیست! حکومت از قصد آمار را بالا اعلام می کند تا مردم بترسند و در آبان نریزند بیرون!" از طرفداران پر وپا قرص این شایعه صاحبان کاسبی هایی هستند که لوکس حساب می شوند و در ایام قرنطینه ضرر می بینند. با رواج بیشتر این شایعه می خواهند مشتری هایشان را حفظ کنند. 

 به هر حال من چپ و راست می شنوم که فلان آشنا کرونا گرفته و در خانه یا بیمارستان (گاهی هم آی-سی-یو) بستری است. متاسفانه زیاد می شنوم که از اقوام یا دوستان آشناهایم در اثر کرونا فوت می کنند. با این ملاحظه، رقم ٤١٥ فوتی در روز اصلا رقم پرت و نامعقولی به نظرم نمی آید. از اون بدتر که می شنوم برخی که کرونای خفیف می گیرند با همان حال کرونایی از هیچ کدام از فعالیت های غیرضروری و لوکس خود دست بر نمی دارند. البته کسی که از او کرونا می گیرد شاید جانش را از دست دهد. شاید هم زیر هزینه های آی-سی-یو تمام دارایی اش را از دست دهد و بعد از کرونا مفلس گردد. از همه تلخ تر این که شاید کسی که با یک واسطه از او کرونا می گیرد بابا بزرگ مسنی باشد که در بیمارستان او را حتی پذیرش نکنند چون که بیمارستان ها پرند و اولویت را به جوان ها می دهند.(دریغ از نوک سوزنی شعور و وجدان در کسی که با علم به داشتن کرونا خود را قرنطینه نمی کند!)  

خلاصه تو را خدا مراقب خودتان باشید. مخصوصا تا می توانید به محیط بسته که در آنها مختلف می آیند و می روند نروید. مگر این که کار خیلی ضروری داشته باشید. در این صورت هم تا جایی که می توانید فاصله اجتماعی را رعایت کنید. اگر اداره ای رفتید و گفتند "سیستم وصل نیست" درصورت امکان بروید در هوای آزاد یا ماشین خودتان صبر کنیدنه در سالن اداره یا بانک و..... هر چه بیشتر در آن محیط های محفوظ بمانید احتمال آن که ذرات عطسه میکروسکوپی مراجع کرونایی قبلی از ماسک شما نفوذ کند و وارد بدنتان شود بیشتر خواهد بود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل