
اشتراک و ارسال مطلب به:



اشتراک و ارسال مطلب به:
به دلیل غیر استاندارد بودن جاده های بین شهری در کشور ما، فرسودگی اغلب خودرو ها و نیز بی احتیاطی رانندگان، آمار تصادفات و قربانیان آن بسیار بالاست. در این میان، آمار تصادفات و قربانیان تورهایی که دانشگاه ها و موسسات ترتیب می دهند از متوسط خود ایران هم به اندازه محسوسی بالاتر هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
همشهری آنلاین: دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره تایید تدریس زبان های محلی در دانشگاهها گفت: دانشگاهها میتوانند دو واحد اختیاری برای آموزش زبان های محلی داشته باشند اما نظارت بر اجرای آن برعهده فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
پی نوشت:
همان طوری که قبلا هم گفتم یکی از بزرگترین ضربه هایی که عدم آموزش ادبیات زبان مادری به فرهنگ محلی می زنه اینه که ارتباط برقرار کردن بین دانشگاهی و شهروندان دیگه مشکل می شه. مادری یا دبیری ... آمده و از یک استاد در مورد آموزش بچه اش یا شاگردهاش نظر می خواد. این ارتباط ها خیلی مهم هستند. این تعامل ها خیلی ارزش دارند. توسعه ی علمی جامعه و... در گرو همین چیزها ست. این دو با چه زبانی با هم صحبت کنند؟! هر دو ترک هستند و هر دو -به خصوص آن مادر - راحت تر است که با هم به ترکی حرف بزنند. آیا با ترکی ای حرف بزنند که سه چهارم کلماتش فارسی است آن هم با ترکیب دستور زبان فارسی؟!
این که از فارسی حرف زدن هم سخت تر شد! اصلا به دل نمی چسبد!
با ترکی عامیانه ی خانگی حرف بزنند؟! دیگه آن قدر هم صمیمی نیستند که هر ضرب المثلی را در حضور هم به کار ببرند.
استاد و آن مادر یا معلم از کجا بدانند فلان کلمه ی قدیمی و فراموش شده که در بهمان ضرب المثل قدیمی ترکی است به اندازه ی کافی "پاستوریزه" است که بتوان در چنین محاوره ای به کار برد یا خیر.
حرف زدن مشکل می شود. ارتباط سرد و محدود باقی می ماند و این محدودیت مانع رشد علمی جامعه می شود. استاد دانشگاه از جامعه بازخورد نمی تواند بگیرد و بیشتر و بیشتر برج عاجی می شود. شکاف ایجاد می شود.
علی الاصول آن دو واحد زبان ترکی حداقل می تواند بخشی از این مشکل را حل کند.
پی نوشت دوم:
این دو واحد درسی اگر درست و مناسب طرح ریزی و ارائه شود می تواند بسیار کار ساز باشد. در این درس می توان مبانی دستور زبان و نحوه ی نگارش و... را درس داد و منابع مورد نیاز را معرفی نمود. خوشبختانه در سال های اخیر کتاب های شعر و داستان و..... متعددی به زبان های محلی در داخل کشور منتشر شده اند. شخص علاقه مند می تواند بعد از یاد گیری این مبانی به مطالعه ی این کتاب ها بپردازد و بر دانش ادبی خود از زبان مادری اش بیافزاید. تیراژ این کتاب ها هم بالا می رود.
بدون دریافت چنین آموزشی استفاده از کتب ادبیات ترکی آذری -حتی برای کسی که به طور شفاهی در خانواده این زبان را از کودکی فرا گرفته است بسیار دشوار است. مثال می زنم در محاوره می گوییم "آغاش" (=درخت) در صورتی که طرز صحیح نوشتاری آن "آغاج" می باشد. وقتی در متنی "آغاج" می بینید اندکی طول می کشد که معنای آن را دریابید. اما اگر از قبل آموزش خیلی کوتاه و مختصری از طرز نگارش این گونه کلمات دیده باشید روان تر متون ادبی ترکی آذری را می توانید بخوانید و از آنها لذت ببرید.
پی نوشت سوم:
آموزش مدون ادبیات و دستور زبان ترکی لازم است تا کسانی که در این زمینه استعداد دارند بتوانند استعداد خود را زمینه ی شعر و ادبیات و... شکوفا کنند.
گاهی وقتی از زبان و ادبیات ترکی آذری سخن می گوییم برخی ادبیات غنی فارسی را به رخ می کشند و می گویند مگر ترکی در مقابل فارسی چه دارد که بر آموزش ادبیات ترکی اصرار می ورزید؟!
این استدلال درست نیست. اولا ادبیات ترکی آذربایجانی هم آن قدر پشتوانه دارد که اگر شخصی تمام عمر خود را هم صرف مطالعه ی ادبیات آن کند باز هم زمان کم بیاورد. ثانیا نشانه ی فترت و سرآغاز انحطاط است که جمعی به میراث گذشتگان دل خوش کند و نخواهد اثری جدید مختص نسل و زمانه ی خود بیافریند. آموزش ادبیات در همین راستاست. برای آن است که افراد زنده ی با استعداد ابزار لازم را برای خلق آثار ادبی به دست آورند.
پی نوشت چهارم:
هزار سال پیش وقتی کاشغری فرهنگ لغات ترکی-عربی حجیم خود را می نوشت زبان و ادبیات روسی پشتوانه ای نداشت. اما امروزه ادبیات روس با تولستوی و داستایوسکی و چخوف و.... جایگاه خیلی بلندی در ادبیات جهان دارد. کسی چه می داند؟! شاید اگر اجازه ی رشد داده شود در قرن حاضر میلادی ادبیات و شعرای تراز اولی می بالند. کسانی در ردیف داستایوسکی از همین زادگاه خود من! چرا که نه؟!
(عکس منسوب به کاشغری را از ویکی پدیا برداشتم و اینجا گذاشتم. در مورد آن نقاش و تاریخ کشیدن آن اطلاعی ندارم.)
پی نوشت پنجم:
زبان ترکی آذربایجان فعل های زیادی دارد و قابلیت فعل ساختن در آن بالاست. در نتیجه می توان به راحتی از این زبان استفاده کرد برای آموزش مهارت ها یی مثل خیاطی آشپزی نجاری و آرایشگری...
من گاهی شگفت زده می شوم وقتی می بینم چه طور مادربزرگم با چند جمله دستور العمل پخت یک غذا و یا دوخت یک لباس را می دهد و با عمل دقیق به آن دستور العمل همان چیزی در می آید که مادربزرگم در نظر داشت.
این یک مقدار ناشی از استعداد مادربزرگ من است ولی بیشتر از توانمندی های زبان مادری ما ناشی می شود.
اگر اجازه داده شود زبان نوشتاری رشد کند آموزش مهارت ها در آذربایجان خیلی راحت تر و روان تر می شود. همه که قرار نیست پشت میز نشین شوند! رشد این زبان رشد مهارت ها و در پی آن افزایش اشتغال مثبت و سازنده را در پی خواهد داشت.
این یک واقعیت است. وقتی آموزش با زبانی صورت می گیرد که سه چهارم کلمات آن فارسی است (نظیر ترکی شبکه ی سهند!!) روستاییان و طبقه ی حاشیه نشین شهری در اذربایجان اصلا ترغیب نمی شوند که گوش کنند. اما اگر با ترکی مناسب باشند فرزندان همان ها می آیند می نشینند و گوش می کنند و یک چیزی یاد می گیرند. مهارت ها را یاد می گیرند و به خود اشتغالی اقدام می کنند. پیام های بهداشتی و اجتماعی را می گیرند و.... پیام های محیط زیست را یاد می گیرند. اگر به زبان ترکی درست و حسابی به روستاییان گفته شود که روش های آبیاری خود را بهینه کنند بیشتر احتمال دارد که گوش کنند و جدی بگیرند تا با زبان ترکی ای که سه چهارم آن فارسی (زبان ترکی شبکه سهندی!) است! اغراق نیست اگر بگوییم حفظ دریاچه ی ارومیه هم از این مسئله جدا نیست!
پی نوشت ششم:
می خواستم به مادر مدد جوی تحت کفالتم نامه بنویسم. موضوع حیاتی بود و می بایست به او نامه می نوشتم. مادر مددجویم فارسی نمی دانست و من بلد نبودم به ترکی نامه بنویسم. به فارسی نامه نوشتم تا یکی برایش ترجمه کند.
نامه ظریف بود و باید دقیق ترجمه می شد که احساس منتقل می گشت.
متاسفانه نامه ای که نوشتم اثری که می خواستم نگذاشت.
هنوز هم معتقدم قضیه همان قصه ی
"Lost in translation" بود. شاید اگر می توانستم نامه را به ترکی بنویسم کودک تحت کفالتم به جای آن که در کارگاه قالیبافی بپوسد درس می خواند و خانم دکتر موفقی می شد.
شاید بگویید چرا تلفن نزدی! نمی شد! وضعیت طوری بود که نمی شد.
به خاطر این چیزهاست که من به آموزش زبان زنده ی مادری ام اصرار می ورزم. یک چیز لوکس و یک هوس خام نیست. نیاز و ضرورت است نه ژستی جلوی خارجی ها که بگوییم ما به "اقلیتها" اهمیت می دهم و از این حرفها. ضرورت زندگی است.
پی نوشت هفتم:
گذراندن این دو واحد درسی برای همگان مفید خواهد بود اما برای حرفه های زیر ضروری است: ۱) کسانی که در صدا و سیمای محلی کار می کنند. به خصوص مجری های برنامه های تلویزیونی محلی (۲) کسانی که به عنوان یک تحصیلکرده و از موضع یک فرد تحصیلکرده باید روزانه با اقشار مختلف جامعه ارتباط برقرار کنند: مثل وکلای دادگستری پزشک ها و....
عدم تسلط این افراد به زبان محلی به صورت مدون و آکادمیک مشکلات فراوانی را پی دارد. اگر این افراد زبان محلی را بلد باشند بدون آن که به دستور زبان آن تسلط داشته باشند (یعنی تنها از راه شنیداری این زبان را از کودکی یا بعدها فراگرفته باشند) وقتی به این زبان سخن می گویند عامیانه به نظر خواهد آمد. موکل انتظار ندارد وکیلش خیلی عامیانه سخن بگوید. اگر کلمات را درست بیان نکند او را چندان قبول نمی کند. اگر بیمار به پزشکی مراجعه کند که نادرست و عامیانه صحبت می کند به او اعتماد نمی کند و نسخه اش را جدی نمی گیرد! او را کم سواد می پندارد! همگان می دانیم اعتماد بیمار به حاذق بودن پزشک چه قدر در روند درمان مهم است. از سوی دیگر اگر به فارسی صحبت کند و یا به زبان محلی ای که کلمات و ترکیبات فارسی بیش از حد در آن زیاد باشد ارتباط برقرار کردن دشوار می شود.
راه چاره آن است که زبان محلی به طور آکادمیک آموزش داده شود. آن دو واحد درسی تاثیر مثبتی در این جهت می تواند داشته باشد. قدم اول مثبتی است.
اشتراک و ارسال مطلب به:
تکرار نوشته ام در مورد زبان مادری در دی ماه ۱۳۹۱
بحث آموزش زبان موضوعی تخصصی است. آموزش زبان انگلیسی را در نظر بگیرید. هنوز که هنوز هست بعد از تدوین این همه کتب آموزش زبان انگلیسی موسساتی مانند آکسفورد روی شیوه های نوین آموزش زبان انگلیسی تحقیق می کنند و روش های نو ابداع می کنند. کتب آموزشی با متد جدید تدوین می کنند. خوشبختانه موسسات آموزش زبان مانند موسسه آوید در تهران در شیوه های آموزشی بسیار به روز هستند و این شیوه های نوین را به کار می گیرند. کسی هم به آموزشگاه های زبان انگلیسی به خاطر این کوشش خرده نمی گیرد (و نباید هم بگیرد). تشویقشان هم می کنند (باید هم چنین کنند!)
همان طوری که همه ی شما نیک می دانید دانستن یک زبان یک مقوله است تدریس آن مقوله ای دیگر. شیوه ی آموزش زبان در هر سطح و مقطعی و برای هر گروه سنی ای خود نیاز به آموختن دارد. این روش ها هم به تدریج و با انباشت تجارب و بازخورد گرفتن از زبان آموزان رشد و نمو پیدا می کنند.
باید یک موسسه که در کار آموزش زبان است سال ها به کارش ادامه دهد تا شیوه های آموزشی آن تکامل یابد و کتاب ها و سی-دی ها ی آموزشی مناسب و کار آمد تدوین کند.
آموزش زبان یک کوشش چند بعدی است که دانستن زبان تنها بخش کوچکی از آن است. به کار بستن زبان در جامعه و به منظور های تخصصی مختلف مقوله ی دیگری است.
باز همان طوری که می دانید رشته ی زبان خودش شاخه های گوناگون دارد: مترجمی زبان معلمی زبان ادبیات زبان انگلیسی و....
واقعا هم دانشجویان این شاخه ها مطالب متفاوتی می خوانند و برای مهارت های گوناگونی آماده می شوند.
برگردیم به سراغ همین یکی دو واحد آموزش زبان ترکی دردانشگاه تبریز. به طور یقین این یکی دو واحد آموزشی نیاز عظیم وچند بعدی جامعه را به اموزش این زبان جوابگو نخواهد بود. اما علی الاصول شروع خوبی است. امیدوارم اجازه دهند ادامه پیدا کند. کار را به کاردان دلسوز بسپارند و اجازه دهند تا اهل فن آهسته و پیوسته شیوه ی آموزش این زبان را تکامل دهندو به تدریج کتاب ها و سی-دی های خود آموز تدوین کنند. از زبان آموزان بازخورد گیرند و ایرادهای کار را مرتفع کنند و جلو روند. سال ها طول خواهد کشید که شیوه های مناسب آموزش زبان ترکی آذربایجانی تکامل پیدا کند. از یک جا باید شروع کرد و همینجا و همین دو واحد در دانشگاه تبریز شروع خوبی است.
ببینید! موضوعی که من دارم مطرح می کنم یک بحث کاملا آکادمیک است: تدوین و تکامل شیوه های آموزشی یک زبان.
به عقیده ی من باید به دور از هرگونه جنجال آفرینی و هر گونه حاشیه سازی محیطی آرام و آکادمیک پدید آورد که استاد ان و پژوهشگران در این جهت کوشش کنند و به کار تولید فکر و کتاب و سی دی آموزشی و.... بپردازند.
امیدوار م چنین بشود.
همه ی ما به سهم خودمان باید پختگی لازم را نشان دهیم و صبر پیشه کنیم تا این فرصت و امکانی که پیش آمده ادامه یابد و به نتایج مطلوب برسد.
پارسال تقریبا همین موقع هابود که بحث ارائه ی زبان محلی در دانشگاه ها مطرح شد. به آن مناسبت من این یادداشت را نوشتم:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx
در بخش کامنت هایش بحث مفصلی کردیم . پارسال هم مثل حالا من معتقد بودم که شروع خوبی است. برخی با من همعقیده بودند اما عده ای خوشبین نبودند و دو واحد آموزشی را در مقابل نیاز عظیم چند وجهی جامعه به توجه به زبان ها و فرهنگ های محلی ناچیز و حتی خنده آور می دانستند. به هر حال با هم بحث کردیم و خوشبختانه بحث مان معطوف به نتیجه بود. از آن بحث های بی هدف و از جنس "بحث برای بحث" نبود! سیر بحث ها را در بخش کامنت های آن نوشته می توانید بخوانید.
پی نوشت: چنان که به بحث هویت طلبی علاقه مندید این سری نوشته های مرا ببینید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در حال حاضر من هیچ جناح سیاسی قدرتمندی سراغ ندارم که بتواند دغدغه ها و خواسته های من به عنوان یک شهروند ایرانی را پاسخگو باشد. اما تحولات سریع شکل می گیرند. به خصوص با توجه به این که زیر ٥٠ درصد از مردم در انتخابات ٢٨ خرداد شرکت کردند، اونهایی که شم سیاسی دارند در خواهند یافت که اینجا خلایی به وجود آمده که علی الاصول می توانند پرکنند. در نتیجه بعید نمی دانم که تا چند ماه دیگر جریان سیاسی غیرقابل صرفنظر کردنی، به وجود آید که بتواند جوابگوی دغدغه های امثال من باشد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
نظریه پردازان اصلاح طلبان خیلی روی این موضوع مانور داده اند که اصلاح طلبی با "طبقه متوسط ایران" پیوند ناگسستنی دارد. استادان دانشگاه هم در نوشته ها و گفته هایشان این نکته را تکرار می کنند. تکرار این حرف و تاکید روی این سخن شکاف بین طبقه متوسط و کارگری را بیشتر کرده و مانع از این شده که بین این دو طبقه اتحاد و همبستگی سازنده ای شکل بگیرد. اما آیا واقعا به هنگامی که اصلاح طلبان سر کار بودند خیلی خوش به حال طبقه متوسط شده؟!
اشتراک و ارسال مطلب به:
حدود ٢٠ سالی است که عده ای می گن تا مردم دستشان را توی دماغشان می کنند سزاوار دموکراسی و…. نیستند و همین هم از سرشان زیاد است. به عبارت دیگر و باکلاس تر ، نظرشان این هست که ابتدا باید به رشد اجتماعی و فرهنگی برسیم تا ظرفیت دموکراسی پیدا کنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
یک مقدار دقیق تر نگاه کنید می بینید ابدا دلیلی ندارد دو جریان هویت گرایی وباستانگرایی رو در روی هم قرار بگیرند. باستانگرا ها به دوره ای از تاریخ این سرزمین اهمیت می دهند، هویت گراهای آذربایجان به دوره دیگری. مثلا باستانگراها به سلسله هخامنشی علاقه مندند. هویت گرایان آذربایجان به سلسله های قراقویونلو ها وآق قویونلو ها که حدود ١٥٠٠ سال بعد از آن بودند. شاید این دوسلسله قراقویونلو و آق قویونلو در مقاطعی با هم تضاد منافع پیدا کرده باشند و دعواهایی کرده باشند. اما امکان ندارد با شاهانی که ١٥٠٠ سال پیش از خود از دنیارفته اند سر جنگ می داشتند!!!!
اشتراک و ارسال مطلب به:
الان بیشتر کادر پزشکی و مسن ترها واکسن زده اند و دیگه اصلا خودشان را مقید به رعایت فاصله اجتماعی نمی بینند. هنوز تحقیقات روشن نکرده که اونی که واکسن زده آیا هنوز می تونه ناقل باشه یا نه. من وشما که واکسن نزده ایم باید خیلی مراقب خودمان باشیم. مخصوصا در ارتباط با کادر پزشکی در خارج از محیط بیمارستان. اونها وارد محیط های آلوده بیمارستان و …. می شوند خیلی احتمال داره که ویروس در بدنشان باشه.
اشتراک و ارسال مطلب به: