كلاس های چپ كوك ( خانم آتوسا افشین نوید)

+0 به یه ن

بیشتر شما با دوست من آتوسا افشین نوید نویسنده ی مجموعه داستان سرهنگ تمام و وبلاگ لذت بخش چپ كوك آشنایید. مطالب زیر اطلاعیه كلاس های آتوسا ست. لطفا به علاقه مندان معرفی كنید. آتوسا برای كلاس هایش خیلی وقت  و فكر می ذاره. فكر نمی كنم كسی كه ثبت نام كنه پشیمان بشه

كلاس‌های داستان‌نویسی ویژه نوجوانان

گروه سنی 18-13

 

10 جلسه

طول دوره

عمومی

شرایط كلاس

شنبه‌ها، 8-6 عصر

زمان

فرهنگسرای اندیشه ( سیدخندان)

مكان

50000 تومان

شهریه

نیمه اول تیرماه

شروع دوره

 

 

چرا داستان نویسی به نوجوانان، نیازمند آموزشی متفاوت از بزرگسالان است؟

 نوجوانان ذهن خلاقی دارند. آنها در حالیكه هنوز فانتزی‌های دوره كودكی را به طور كامل پشت سر نگذاشته‌اند با واقعیت‌های دنیای بزرگسالی، به خصوص مفاهیم پیچیده و جدی دنیای بزرگسالی آشنا می‌شوند. این دوگانگی ذهن آنها را خلاق و پویا می‌كند. تجربه آموزش داستان‌نویسی من به هر سه
گروه سنی كودك، نوجوان و بزرگسال نشان می‌دهد اگر نوجوانان خوب هدایت شوند، بهتر از دو گروه دیگر می‌توانند قصه بگویند و راه‌های جدیدی برای روایت داستان‌هایشان پیدا كنند. اما نوجوانان با سه مسئله عمده نیز مواجه هستند. آنها به دلیل تمایلشان به ورود به دنیای بزرگسالان و به بازی گرفته شدن توسط دیگران در معرض این آسیب هستند كه فانتزی‌های دوران كودكی‌شان را به سرعت سانسور كنند و نادیده‌شان بگیرند در حالیكه همین فانتزی و توان رویاپردازی پتانسیل منحصر به فرد گروه سنی نوجوان است. در آموزش داستان‌نویسی به نوجوانان بازتعریف رویاپردازی و بیان اهمیت رویاپردازی در زندگی بزرگسالان و نحوه برخورد با رویاپردازی از موارد كلیدی‌ست كه در دو گروه سنی دیگر محلی از اعراب ندارد. نكته دیگر اینست كه نوجوانان با ورود به دنیای بزرگسالان اغلب كاستی‌ها و زشتی‌های دنیای بزرگسالان را درشت‌تر می‌بینند. هضم و پذیرش این كاستی‌ها و زشتی‌ها گاهی برای نوجوان مشكل است و همین مسئله می‌تواند نوجوانان را به سرعت از فاز شادی و امیدواری به ورطه اندوه و ناامیدی بكشد. نحوه هدایت نوجوانان به مطالعه كتاب، انتخاب كتاب خوب برای نوجوان و كمك به نوجوان برای فهم دنیای بزرگسالان و آنچه نویسندگان بزرگسال به باد انتقاد

می‌گیرند موضوعی‌ست كه در دو گروه سنی دیگر جایی برای نگرانی و پرداختن ندارد. این دو مسئله كلیدی نحوه آموزش به گروه سنی نوجوان را از دو گروه دیگر بطور مشهود جدا می‌كند و شیوه متفاوتی برای آموزش را می‌طلبد.

داستان‌نویسی برای نوجوانان چه مزایایی دارد؟

1. داستان‌نویسی جلوی افول و اضمحلال قدرت تخیل را می‌گیرد و به تقویت خلاقیت‌های فردی كمك می‌كند: در فرهنگ رایج، ورود به بزرگسالی با معیارهایی چون منطقی شدن سنجیده می‌شود و متاسفانه در بسیاری از موارد منطقی شدن مترادف با كنار گذاشتن رویاپردازی تعریف می‌شود. در حالیكه خلاقیت بخشی لاینفك از رشد و تعالی‌ست و در حل مسائل بزرگ و كوچك نقش كلیدی بازی می‌كند. نكته مهم اینست كه نوجوانان جایگاه جدیدی از رویاپردازی و كیفیت جدیدی از رویاپردازی را بشناسند و آن‌را بكار گیرند. داستان‌نویسی ویژه نوجوانان یكی از بهترین ابزارهای رشد این توانمندی باارزش است.

2. داستان‌نویسی مهارت خوب دیدن، خوب شنیدن و درك متقابل را بالا می‌برد: از آنجا كه داستان‌نویسی چیزی جز روایت زندگی آدم‌های دور و اطرافمان نیست، نوشتن داستان به نوجوانان كمك می‌كند با دقت بیشتری دور و برشان را نگاه كنند، آدم‌های اطرافشان را بفهمند و بتوانند برای رفتارها و

واكنش‌هایشان دلیل پیدا كنند. این توانمندی به نوجوان كمك می‌كند با جامعه اطرافش حس همدردی بیشتری داشته باشد،  بتواند آدم‌های مخالفش را بهتر بفهمد و در نهایت دنیای اطرافش را بیشتر دوست داشته باشد و در صلح با محیطش قرار بگیرد. در نهایت این توانایی‌ها نوجوان را از آسیب در جامعه در مقابل ناملایمات و كاستی‌ها تاحدودی حفظ می‌كند و می‌تواند بدبینی، ناامیدی و سركشی را كاهش دهد.

3. داستان‌نویسی زمینه ورود كم‌خطر نوجوان را به دنیای بزرگسالی فراهم می‌كند: ما هر چه بیشتر دنیای اطرافمان را بشناسیم، آسیب كمتری می‌بینیم چرا كه مسائل برایمان قابل پیش‌بینی و قابل فهم است. مسائل اشاره شده در مورد دوم چیزی جز آگاهی به شرایط موجود نیست و این آگاهی به نوجوان برای ورود به دنیای تازه كمك می‌كند.

4. داستان‌نویسی مهارت خوب فكر كردن و خوب حرف زدن را بالا می‌برد: در داستان‌نویسی نوجوان یاد می‌گیرد به مسائل مختلف فكر كند، به آدم‌ها و موقعیت‌ها فكر كند و برای رفتار شخصیت‌هایش در داستان‌ها دلیل پیدا كند. این پروسه چیزی جز تمرین فكركردن نیست. نوشتن هم نوعی حرف زدن بی‌صداست. پشت سر گذاشتن یك دوره فن بیان بعد از داستان‌نویسی از نوجوانی كم حرف می‌تواند نوجوانی خوش‌فكر، با اعتماد به نفس و سخنور بسازد. چیزی كه

اغلب مورد اغفال واقع می‌شود اینست كه داشتن مهارت فن بیان بدون قدرت تفكر خلاق راه به جایی نمی‌برد. خوب فكر كردن شرط اول خوب حرف زدن است و شرط اول تا حد زیادی توسط داستان‌نویسی تقویت می‌شود.

 

دستاورد این دوره آموزشی چیست؟

1. در این دوره آموزشی پنج مفهوم عمده داستان‌نویسی كه عبارتند از طرح، زاویه دید، شخصیت پردازی، انتخاب راوی و فضاسازی آموزش داده می‌شود.

2. در این دوره آموزشی پنج مفهوم اخلاقی، اجتماعی و فلسفی انتخاب و موضوع داستان‌ها قرار می‌گیرند. انتخاب مفاهیم بر اساس سنجش توانایی و گرایشات شركت‌كنندگان، در جلسه اول صورت می‌گیرد.

3. در این دوره آموزشی پنج داستان‌كوتاه كامل توسط شركت‌كنندگان نوجوان نوشته می‌شود.

4. در این دوره آموزشی ده كتاب مناسب برای گروه سنی نوجوان معرفی و قسمت‌هایی از آن خوانده می‌شود

در صورتی كه مایل به ثبت‌نام فرزندتان در این دوره هستید با فرهنگسرای اندیشه به شماره تلفن 88505513 تماس بگیرید. لطفا به هنگام ثبت نام تاكید كنید كلاس داستان‌نویسی ویژه نوجوانان.

كلاس‌های مقدماتی فن‌بیان و تفكر انتقادی

گروه سنی 12-9 سال

 

8 جلسه

طول دوره

نیمه خصوصی

شرایط كلاس

سه‌شنبه‌ها 11:30- 10 صبح

زمان

رسالت

مكان

 120000 تومان

شهریه

17 تیرماه

شروع دوره

 

عوامل موثر بر بیان روان و موثر

كودكان به دلایل مختلفی در ارتباط برقرار كردن با دیگران، بحث و گفتگو و بیان افكار و خواسته‌های فردی‌شان دچار مشكل می‌شوند. اگر مورد خاص آتیزم را كنار بگذاریم مستقل از درون‌گرا بودن یا برون‌گرا بودن كودكان می‌توان به طور خلاصه به چند مورد اصلی به عنوان دلایل این مشكل اشاره كرد.

1.‌ عدم وجود فضای ارتباط اجتماعی مفید:  بخشی از یادگیری كودكان در اولین سال‌های زندگی از طریق تقلید اتفاق می‌افتد. در صورتی كه كودكی در فضایی بزرگ شده باشد كه روابط اجتماعی در آن كم باشد، پدر و مادر رابطه گفتگویی خوبی نداشته باشند، كودك تك فرزند باشد و در فضاهای پرجمعیت مثل مهدكودك روابط اجتماعی قوی را تجربه نكرده باشد شانس تقلید ارتباط اجتماعی را از دست می‌دهد. بخش دیگری از یادگیری كودكان از طریق نقش‌آفرینی در جمع‌های كوچك

مثل خانواده اتفاق می‌افتد. كودكی كه نقش ارتباطی در خانواده به عهده‌اش گذاشته نمی‌شود، مثلا در مهمانی‌ها از او خواسته نمی‌شود سلام و احوال‌پرسی كند یا در خرید‌های روزانه نقش خریدار را ایفا كند فرصت كسب مهارت برقراری یك رابطه اجتماعی را از دست می‌دهد.

2. ترس از قضاوت شدن: قضاوت زودهنگام كودكان نقش مخربی در رشد اعتماد به نفس آنها بازی می‌كند. قضاوت فرایندی‌ست كه كودك آن را به سختی می فهمد. قضاوت خوب و بد در مورد اعمال كودكان، رفتارشان یا شیوه حرف زدنشان می‌تواند منجر به شكل گیری ترسی دائم از قضاوت شدن شود و همین ترس مسیر حرف‌زدن را می‌بندد.

3. ترس از اشتباه كردن: كمال‌طلبی صفت مثبتی‌ست كه اگر نابجا مورد استفاده قرار گیرد آثار سوء فراوانی در پی خواهد داشت. القای این مسئله به كودك كه او نابغه است، بسیار باهوش است، زیباترین، بهترین و برترین است آرام آرام ترسی را از ناكامل بودن و اشتباه كردن در او به وجود می‌آورد. علاوه بر این دیدگاهی كه به كودك آموزش می‌دهد بابت هر خطای كوچكی تنبیه خواهد شد اثر مشابهی دارد. اشتباه كردن بخشی از مسیر رشد و لذت بردن از زندگی‌ست. فقدان این نگاه در آموزش كودك زمینه محافظه‌كار شدن كودك را فراهم می‌كند. اولین پی‌آمد این ترس تصمیم به سكوت است. كودك خیلی زود می‌فهمد با نگفتن، امكان اشتباه كردن را از خودش می‌گیرد و همین مسئله زمینه گوشه‌گیری را فراهم می‌كند.

4. عدم داشتن اطلاعات كافی: حرف زدن فرآیندی‌ست كه بعد از فكر كردن یا هم‌زمان با آن اتفاق می‌افتد. فرد به هنگام حرف زدن اطلاعاتی مرتبط با اطلاعات بیان شده قبلی پیدا می‌كند و آنها را بیرون می‌ریزد. پاسخ سوال شما چطور هستید نمی‌تواند این جمله باشد كه درخت آلبالو امسال كم میوه داده است. ذهن اطلاعات به دست آمده را می‌گیرد و در مخزن اطلاعاتی خود، اطلاعات متناسب را پیدا می‌كند. در بسیاری از موارد، به خصوص در مورد دختران كه محدوده تجربیات

شخصی‌شان و همچنین مطالعه‌شان ضعیف‌تر از پسران است ناتوانی در گفتگو و برقراری ارتباط ریشه در ضعف اطلاعات و دانش دارد.

5. عدم توانایی در استفاده از اندوخته‌های شخصی: برقراری یك ارتباط اجتماعی مفید یا موثر علاوه بر چهار عامل بالا به عامل پنجمی هم بستگی دارد كه اهمیتش كم و بیش از همه موارد بالا بیشتر است. حتی اگر فردی مخزن خوبی از اطلاعات داشته باشد اما توان تحلیل سریع داده‌هایش را نداشته باشد نمی‌تواند یك رابطه اجتماعی موثر را بسازد. بر خلاف تصور عمومی كمبود خلاقیت نیست كه مسیر یك گفتگوی قوی را می‌بندد، بلكه ناتوانی در تفكر انتقادی‌ست كه به توقف یك گفتگوی خوب و یك بحث خوب منجر می‌شود.

 

آموزش مهارت فن بیان

در بین پنج مورد ذكر شده مورد اول در چارچوب یك برنامه آموزشی نمی‌گنجد اما می‌توان طی دوره‌های آموزشی با كاهش ترس‌های ذكر شده و آموزش تفكر انتقادی تا حد زیادی بر روی تقویت مهارت سخنوری و گفتگو كار كرد. نكته مهم در تقویت فن بیان اینست كه كلیه فعالیت‌های مهارتی نیازمند تكرار، زمان طولانی و صبوری آموزگار و دانش‌آموز است. از این رو، این دوره به عنوان دوره مقدماتی تعریف شده و نخستین گام در یادگیری یكی از مهم‌ترین مهارت‌های زندگی امروز است.

 

در صورتی كه مایل به ثبت‌نام فرزندتان در این دوره هستید به آدرس afshinnavid@gmail.com ایمیل بزنید و یا بعد از ساعت 4عصر با شماره تلفن 09126125924 تماس بگیرید.


كلاس‌های مقدماتی پرورش شخصیت

گروه سنی 18-13

 

10 جلسه

طول دوره

نیمه خصوصی

شرایط كلاس

چهارشنبه‌ها 12-10

زمان

رسالت

مكان

150000 تومان

شهریه

18 تیرماه

شروع دوره

 

پرورش شخصیت چیست؟

همه ما می‌خواهیم در زندگی‌مان آدم‌های موفقی باشیم. بعضی از ما نه تنها موفقیت را برای شخص خودمان می‌خواهیم، بلكه دلمان می‌خواهد جامعه‌ای كه خود را به نحوی متعلق به آن احساس می‌كنیم هم موفق باشد. گروهی از ما موفقیت را به دست آوردن‌های جایگاه‌های مشخص اجتماعی می‌داند و گروهی رسیدن به تكامل روحی و فكری. تحقیقات متخصصین حوز‌ه های روانشناسی، جامعه‌شناسی و آموزش نشان می‌دهد كه اگرچه تعریف دقیق و كاملی از موفقیت و تكامل وجود ندارد اما می‌توان پاره‌ای از ویژگی‌های فردی را برشمرد كه داشتنش به رشد و تعالی فرد و جامعه كمك می‌كند. افرادی كه با دیگران به خوبی ارتباط برقرار می‌كنند، می‌توانند خواسته‌هایشان را مطرح كنند، محترمانه از حقوقشان دفاع كنند، قابل اعتمادند، وفادارند، مسئولیت‌پذیرند، آگاهی عمومی

نسبتا مطلوبی از اوضاع جهان دارند، در تصمیم‌گیری سریع و درست عمل می‌كنند و در رسیدن به اهدافشان ثبات قدم دارند، از شانس بیشتری برای كسب موفقیت‌های اجتماعی و رشد و تعالی درونی برخوردارند.

امروزه دوره‌های آموزشی مكمل با عنوان  character education به نوجوانان كمك می‌كند تا با بسیاری از این ویژگی‌های فردی- اجتماعی آشنا شوند و تا حد امكان این ویژگی‌ها را در خود تقویت كنند. به طور خلاصه می‌توان ویژگی‌های مثبت شخصیتی را در زیر سه موضوع اصلی طبقه بندی كرد. گروه اول ویژگی‌هایی كه به رابطه فرد با خودش برمی‌گردد مانند اعتمادبه نفس، شجاعت، داشتن رویای شخصی، احترام به خود، دوست‌داشتن خود. گروه دوم ویژگی‌هایی كه در رابطه فرد با فرد معنا پیدا می‌كند مانند ساختن یك رابطه عاطفی پایدار، همدردی، صداقت، احترام به حریم خصوصی فرد مقابل، امانت‌داری. سوم ویژگی‌هایی كه در رابطه فرد با جمع تعریف می شود مانند توانایی تصمیم‌گیری، كار گروهی، توان رهبری، اعتماد كم‌خطا به دیگری، وفاداری، بینش اجتماعی. بسیاری از این صفات شخصیتی قابل آموزش و پرورش است و طی دوره‌های پرورشی می‌تواند آرام آرام ویژگی‌های شخصیتی را تا حدودی تغییر داده یا آنها را بهبود بخشد.

 

محتوای آموزشی این دوره چیست؟

در این دوره آموزشی بر روی آموزش و فهم دو ویژگی از گروه اول، دو ویژگی از گروه دوم و یك ویژگی از گروه سوم تمركز می‌شود. آموزش از طریق مرور تعاریف یك مفهوم، بررسی یك نمونه موردی در فرم داستان یا نمایشنامه،  بحث و گفتگو در مورد جنبه‌های مفید و مضر صفت، جایگاهش

در رشد شخصیت فردی و بالاخره مكتوب كردن دریافت فردی از مفهوم و ساختن یك تعریف شخصی انجام می‌شود.

 

در صورتی كه مایل به ثبت‌نام فرزندتان در این دوره هستید به آدرس afshinnavid@gmail.com ایمیل بزنید و یا بعد از ساعت 4عصر با شماره تلفن 09126125924 تماس بگیرید.


پی نوشت مینجیق:
چ
آتوسا راست می گه. در نوجوانی بچه ها وقتی كشف می كنند كه بزرگسال ها چه طوری حساب كتاب می كنند از بزرگترهاشون و زندگی دلزده می شوند.

بعد از مدتی می بینند این حساب كتاب كردن ها همیشه لزوما به معنی بدجنسی نیست. لازم هست و.... بعدش می شینند سرجایشان!

كلاس های آتوسا كمك می كنه تا این پروسه كم تنش تر و راحت تر طی بشه. هزینه كلاس هایش كه می بینید خیلی پایین هست. فكر می كنم ا مشكل شهریه نباشد. هزینه و دردسر ایاب و ذهاب در تهران بزرگ باشد.
اگر در تهران و در نزدیكی این فرهنگسرا زندگی می كنید و فرزندی به سن و سالی كه اعلام شده دارید من توصیه می كنم فرزندتان را حتما به این كلاس ها بفرستید. من جای شما بودم این كار را می كردم. 50 هزار تومن یا 120 هزار تومن می دهید اما از این مسایل وحشتناك برای والدین كه نوجوان در اتاقش را می كوبد و قهر می كند و غذا نمی خورد و پرخاش می كند رها میشوی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هزینه و فایده

+0 به یه ن

پارسال كه آلودگی هوای تهران به اوجش رسید مشاهیر تهران از سینماگر تا فعال حقوق زنان جمع شدند و اعتراض خودشان را بیان كردند.
داریوش مهرجویی بود. رضا كیانیان بود. خانم مه لقا ملاح (شیر زن نود و هفت ساله ی ایرانی) بود. خیلی های دیگه بودند. نترسیدند كه اعتراض خودشان را ابراز كنند. در گوشه و در پستوی خانه هاشان نخزیدند كه بگویند هر نوع اعتراضی بیفایده هست و اعتراض مال دانشجویانی هست كه بوی قرمه سبزی از كله شان می آید.  با خود نگفتندما كه موقعیت تثبیت شده ای داریم نباید اعتراض كنیم.
اعتراض های این عزیزان پاسخ داد. بنزین  تهران را بهبود بخشیدند و هوا اكنون در تهران به مراتب از پارسال این زمان بهتر و سالم تر هست.
داریوش مهرجویی, رضا كیانیان و بانوی بزرگ محیط زیست ایران! از همگی مچكریم..
طبق قانون اساسی اعتراض مدنی حق آحاد ملت هست. چه دانشجوی 18 ساله چه خانم مه لقا ملاح نود و هفت ساله! اصل 27 قانون اساسی كاملا روشن و صریح و بدون هیچ گونه ابهام هست:
"تشكیل اجتماعات و راه‏پیمایی‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است."
حتی من كه از علم حقوق چیزی سر در نمی آورم تك تك كلمات آن را می فهمم. یك تجمع اعتراض آمیز برای یك مسئله زیست محیطی حیاتی تمام شرایط آزاد بودن بنا به این اصل را داراست.

صدای اعتراض كسانی كه وزنه ای در جامعه هستند و شناخته شده و سرشناس هستند بهتر به گوش خواهد رسید.
داشتم فكر می كردم در این فعالیت هایی كه برای نجات دریاچه شده جای بازار تبریز و یا جامعه پزشكان تبریز پس كجاست؟ این دو قشر در تبریز خیلی پرنفوذ هستند. همه اش دانشجویان و جوانان دارند ابراز نگرانی می كنند و از بازاریان و جامعه پزشكان صدای خاصی نشنیده ایم!
بعد با خودم گفتم در تهران هم نه بازار و نه جامعه پزشكان صدای چندانی در مورد اعتراض به آلودگی هوا به گوش نرسید!

این دو طیف نوعا چندان نگران محیط زیست و چیزهایی از این دست نیستند حتی اگر به سلامت شان تاثیر منفی مستقیم بگذارد! اگر نگران شوند كه پایه های ثروتشان را چیزی تهدید می كند آن گاه ممكن هست واكنشی نشان دهند. البته اگر دریاچه خشك شود قیمت املاك آنها پایین می آید. اما فكر نكنم این هم خیلی انگیزه برای اعتراضشان ایجاد كند. احتمالا می خواهند زمین ها را بفروشند و بروند در استانبول زمین بخرند. در سالهای اخیر خیلی این كار مد شده! فكر می كنم انتظار اعتراض از این دو قشر بسیار متنفذ تبریز انتظاری است كه پاسخ نخواهد یافت.

اگر ما در تبریز صنعت سینمایی داشتیم كه چهره هایی به معروفی رضا كیانیان یا داریوش مهرجویی داشت آنها اینجا به كمك مردم می آمدند و صدای اعتراض دانشجویان می شدند. این اعتراض به محبوبیت و شهرتشان می افزود و محبوبیت وشهرت كالای یك سینماگر هست. بازاری به چنین محبوبیت و شهرتی نیاز ندارد. در واقع از آن گریزان هست چون اگر معروفتر باشد ماموران مالیاتی-و بدتر از آن فضول های بدخواه شهر-بیشتر كنجكاو می شوند دارایی هایش را مورد كنكاش قرار دهند.

اگر صنعت سینمای مستقلی در تبریز داشته باشیم در این موارد هم صدای اعتراض را رساتر و كم هزینه تر می توانیم بلند كنیم.

با یك سینماگر معروف وقتی در مورد یك مسئله بدیهی و غیرسیاسی نظیر آلودگی هوا یا خشك شدن دریاچه اعتراض می كند خشن برخورد نمی شود. برخورد خشن با یك "سلبریتی" برای هر جناحی هزینه بالایی دارد. درنتیجه كسی این ریسك را نمی كند كه بخواهد صدای اعتراض او را به یك معضل بدیهی چون از بین رفتن محیط زیست خاموش نماید. گوش دادن به صدای اعتراض او
و امثال او وقتی یكصدا در مورد مسایل محیط زیستی فریاد می كشند علاقلانه تر و به صرفه تر هست تا تحت فشار گذاشتن آنها. اما به زور ساكت كردن یك شهروند معمولی كه شناخته شده نیست هزینه بسی كمتر دارد
همه اش حساب هزینه و فایده هست. هر كسی و هر طیفی دارد این طوری حساب و كتاب می كند. این یك واقعیت هست

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا خارجی ها تعارف نمی كنند؟

+0 به یه ن

یكی از باورهایی كه اغلب ایرانیان در مورد خارجی ها دارند آن است كه خارجی ها اهل تعارف نیستند و حرفشان را سرراست می زنند.
این باور از كجا آمده؟! احتمالا آن اول ها كه برخی از ایرانی ها انگلیسی یا فرانسه یاد گرفته بودند تعارفات متدوال ایرانی را تحت اللفظی به فرانسه یا انگلیسی ترجمه می كردند و چیز مسخره ای از آب در می آمد! مثلا "قربان شما" یا "چاكر شما" را همین طوری ترجمه می كردند و خارجی ها هم با چشمان گرد به آنها نگاه می كردند.
فیلم "بانوی اردیبهشت" خانم رخشان بنی اعتماد را دیده اید؟ جزو نادر فیلم های فارسی كه برخی از قهرمانان آن زنان ترك هستند. فیلمی بود كه در ایران بسیار پسندیده شد. اما نقدهای اروپایی ها و آمریكایی ها را كه میخواندید می دید آنها نپسندیده اند.  علتش هم زیرنویس های انگلیسی فیلم بود.
یك جا مادر به پسرش كه مدت ها از هم دور بودند می گوید "قربان قد وبالایت بشوم." در زیر نویس ترجمه كرده
"May I sacrifice myself for your physique"
باور كنید همین جوری ترجمه كرده بودند. این ترجمه در قالب فرهنگ متاخر غربی خیلی ناجور هست. نزدیك به 50 سال گفته اند یك مادر باید بین نیازهای مختلفش تعادل برقرار كند (خانم شهلا لاهیجی هم در فیلم همین را گفت) تا به نیازهای خودش و فرزندش برسد. آن جمله خیلی ناجور به نظر می رسد.

برعكس آن چه كه می گویند در غرب در پرده سخن گفتن و پیچاندن جملات خیلی بیشتر از ایران  متداول هست. خیلی بیشتر. اما به سبك خودشان. انگلیسی ها هم از همه بیشتر حرفشان را در لفافه می پیچانند.

جالبه كه حدود صد سالی هست از یك طرف به این باور دایی جان ناپلئونی رسیده ایم كه همیشه "كار كار انگلیسی هاست" و از طرف دیگر در نهایت ساده انگاری می پنداریم غربی ها اون قدر صادق هستند  كه همه حرفشان رو هست.

اگر ناگزیر باشیم یا آنها تعامل كنیم ظرافت های فرهنگی شان را هم باید بیاموزیم.
در سال های اخیر خیل دانشجویان ایرانی به خارج رفته اند و اكنون درصدی میل به بازگشت دارند. پیش می آید كه مجبور شویم توصیه نامه های خارجی ها را در مورد این جوانان كه قصد بازگشت دارند بخوانیم. در توصیه نامه منفی نخواهند نوشت. اما اگر دانشجوی مورد نظر ضعفی دارد در لفافه بیان خواهند داشت. راستش من این نتیجه رسیدم در برخی توصیه نامه ها نگرش نیمچه-استعماری خود را آشكار می كنند. لب حرفشان این هست:" این دانشجو كه آمد من آن قدر سرم گرم كارهای مهمتر بود كه به این طفلكی زیاد نرسیدم. او هم با این كه بااستعداد هست اما استعدادش هدر رفت. كلی هم درگیر كارهای ویزا و اینها شد و از كار علمی اش باز ماند. در اون حدی نیست كه ما ها بخواهیم استخدامش كنیم. اما بیخیال! درسته در حد ما نیست اما از سر شما جهان سومی ها هم بالاتر هست. پسر/دختر خوبیه. استخدامش كنید." البته این جوری نمی گویند در چنان جمله بندی های زیبایی بسته بندی اش می كنند كه فرد نا آشنا و ساده ای كه خیال می كند غربی ها همیشه راستش را می گویند و تعارف الكی كار ما شرقی هاست و بس خیال می كنه كه اون آدم فرشته هست كه این توصیه نامه را نگاشته.

نه فرشته اند نه دیو دو سر. با فحش دادن و شعار "مرگ بر" سردادن هم چیزی درست نمی شه. باید زبان و فرهنگشان را بهتر بشناسیم تا نتوانند سرمان كلاه بذارند و بتوانیم از تعامل با آنها سود ببریم. مثلا در بین همین دانشجویان ایرانی مقیم خارج  كه قصد بازگشت دارند درهای گرانبهایی هم هستند كه  عقل حكم می كند زودتر  تا در خارج استخدام نشده اند آنها را رو هوا بقاپیم. باید یاد بگیریم توصیه نامه ای كه چنین فردی را معرفی می كند از توصیه نامه ای كه افراد متوسط رو به پایین را معرفی می كن تمییز دهیم




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرهنگستان علوم و تاثیر دكل های مخابراتی بر سلامت

+0 به یه ن

از من سئوال شد:
می خواستم بدونم دكل های مخابراتی روی آدم تاثیر دارند؟اگه دارند این تاثیر چطور و چگونه ست؟

پاسخ من:
سلام
تاثیر كه قطعا داره. چون در كنار امواج رادیویی مایكرویو هم داره كه همان طوری كه می دانید فركانسش با مد ارتعاشات آب می خونه. درنتیجه می تونه در بافت های بدن جذب بشه. اما این كه چه تاثیری و چگونه هنوز موضوع مطالعه و پژوهش هست. همان طور كه می شه حدس زد این پژوهش تبعات اقتصادی برای شركت های گنده داره و در نتیجه نمی شه خیلی به پژوهشگاه های وابسته به شركت های مخابراتی در این موضوع اعتماد كرد. چه بسا حقیقت را قربانی سود اقتصادی كنند و نتیجه ی پژوهش را دستكاری كنند.
در اطریش آكادمی علومشان روی این موضوع كار می كنه. چند وقت پیش هم آمده بودند در ایران و به آكادمی علوم ایران درموردش گزارش می دادند (نقل به مضمون از شاهین). اینها كارهایی است كه یك آكادمی علوم باید بكنه. كارهایی كه باید به كسانی سپرد كه "آردهایشان را بیخته اند و الك هایشان را هم آویخته اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آداب مطالبات

+0 به یه ن


فرض كنید فرصتی در اختیار شما گذاشته اند كه در آن مطالبات خود را بیان كنید. چه باید كنیم؟!
چند نكته را باید مد نظر داشته باشیم:
1) از این فرصت استفاده كنیم تا مطالباتمان برسیم نه آن كه حرف های تند و تیزی بزنیم كه دلمان خنك شود. این گونه تند و تیز حرف زدن, شكایت تند كردن و از ظلم نالیدن به درد جلب توجه یا خنك شدن دل می خورد اما به درد رفع مشكل نمی خورد. یك عده ممكن هست به به چه چه كنند اما مطمئن باشید این عده دلشان چندان به حال ما نمی سوزد. اونها در خوشبینانه ترین تعبیر تنها دنبال ماجرا برای سرگرمی می گردند.
2) باید اطلاعات كافی از منابع موثق جمع كنیم. بر اساس شایعات اگر برویم و آنجا ادعایی كنیم چه بسا كنف شویم.
خوبه صحبت مان را باید حرف تعارف آمیز- البته نه تملق گونه آغاز كنیم تا فضا تلطیف شود. مثل این كه "از این كه این فرصت را در اختیار من گذاشتید متشكرم." در تعارف زیاده روی نكنیم. اگر طرف آدم حسابی باشد از تعارف زیادی "خركیف" نخواهد شد اما اگر آدم "ناحسابی" باشد با تعارف های الكی پررو ووقیح ومتوقع می شود. "دا چوخ اوز ورمیین, سرتلار!"

در شرح مسئله و مشكل خیلی اغراق نكنیم. آن قسمت را سریع گزارش دهیم و به راهكار برسیم. راهكارمان را صریح و دقیق بگوییم. راهكارمان باید عملی باشد. باید بدانیم در دایره امكانات مخاطب ما یا كسانی كه او نماینده ی آنها ست می گنجد. اگر مبلغی لازم هست عدد بدهیم.
معمولا تصریح در بیان مبلغ كمك می كند.


اینها چیزهایی بود كه به ذهن من رسید. نكته دیگری اگر داریم من خوشحال می شوم بشنوم. گویا لحن كلام و ظواهری از این دست در رسیدن به مطالبات مهم تر از محتوای كلام هست.   برای یكی مثل من قبول این واقعیت مشكله. ولی چه كنیم كه مردم عقلشان به چشم شان هست. به هر حال باید سنجید و دید تا چه اندازه ارزش داره به این ظواهر توجه بشه.  نظری یا تجربه ای دارید بنویسید.

(یوخسوز لوغون اوزی قارا! 3 میلیارد دلارم اولسایدی اؤزوم اورمو گؤلون نجات ورردیم هچ كیمه ده آغیز آشمازدم! بو شی لری ده لازیم اولماز دی رعایت ائلییاخ!)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیان مطالبات در تهران

+0 به یه ن

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان در تبریز زیاد گفته می شه كه امكانات ائله و بئله می ره اصفهان و..... خیلی وقت ها هم در این توصیف اغراق می شه. یعنی اون قدری هم كه می گویند امكانات نصیب اصفهان (بیشتر از سایر شهرها) نمی شه. نظر شخصی من این هست كه خیلی بیشتر از اینها حق اصفهان هست كه به اون رسیدگی بشه..
اما این شایعات و حرف و حدیث ها خیلی هم بی اساس نیست. معمولا یك كوچولو به اصفهان لطف بیشتری می شه. اما من خودم شاهدم كه این جوری نیست كه امكان
اتی به اصفهان و یا اصفهانی در یك سینی طلا تقدیم بشه!
علت این كه اصفهانی بهتر از مردم سایر شهرهای ایران آداب  نانوشته مطالبه را در شهری مثل تهران بلدند یا سریع یاد می گیرند. برای همین هم مطالباتشان به نتیجه می رسه.
ما آذربایجانی ها اغلب بر این باوریم اگر مطالباتمان بحق باشه می توانیم با حرارت و احساسات سخن بگوییم تا به نتیجه برسیم. تا وقتی كه در خانه یا شهر خودمان هستیم این روش عموما جواب می ده. دیگران هم همین طوری رفتار می كنند. پیچیدگی خیلی خاصی وجود نداره. همه همین جور رفتار می كنند و با كسی كه این جور رفتار می كنه عموما مهربون هستند. مترصد ننشسته اند كه از او آتویی بگیرند! فوقش حرفش را نمی پذیرند و می گن "برو بابا!"
به خاطر این كار دیگه نابودش نمی كنند. اما در تهران این جوری نیست! اگر درتهران هم بخواهیم هر وقت متقاعد شدیم كه حق ما فلان چیز هست برویم و بدون مقدمه چینی و سنجیدن شرایط حرف دلمان را بزنیم نه تنها به نتیجه نمی رسیم بلكه اغلب به دردسرهای متعدد می افتیم. (بارها تجربه كرده ام و می گویم!)
در اینجا خیلی افراد با كسی كه برای طلب چیزی كه حقش می پنداره جوش و خروش می كنه مهربون نیستند. اغلب نسبت به حق او بی تفاوت هستند. خیلی ها هم مترصد گرفتن آتو هستند. این چیزی هست كه اصفهانی ها می دانند و می بینند و با استراتژی و تكنیك مناسب بر می گردند اما اغلب ما نمی خواهیم قبول كنیم. زیر بار نمی رویم كه رویه مان را تغییر دهیم!


كسی كه آداب این گونه مطالبه را در این محیط كه نسبتا خشن هم هست رعایت نمی كند به نتیجه نمی رسد.
بعدش هم انواع و اقسام واكنشها ممكن هست نشان دهد كه كار را خراب تر نماید:
1) پرخاش می كند و بهانه به دست آتوگیران می دهد كه از او در اذهان عمومی دیو دو سر بسازند. و چه قدر هم این نوع غیبت ها در این سرزمین خواهان دارد و به سرعت پخش می شود! انگار با كوبیدن یك نفر كه برای احقاق حقش صدایی بلند كرده عقده های فروخفته ی خود را ارضا می كنند! بدبختی ها و زبونی های خود را فراموش می نمایند.
2) قهر می كند و از مطالبه اش دست می كشد اما فراموش نمی كند. به همه بدبین می شود و با این بدبینی خود رامی آزارد. بدبینی اش به حدی می شود كه حتی وقتی یك نفر خوش نیت هم پیدا می شود كه گره از مشكل او باز كند او را پس می زند و شانس خود را می سوزاند.
3) برخی می شوند دلقك مجلس و هر كلامشان را با این جمله آغاز می كنند : من خودم هم تركم هاااااااا! پس بذارید یك جوك تركی بگم. یك روز یك تركه ........."
4) برخی می گویند مگه ما از كسانی كه دروغ می گویند چی كم داریم ما هم دروغ می گوییم. غافل از این كه دروغ گویی هم تمرین می خواهد. كسی كه از بچگی دروغ گفتن نیاموخته اگر بخواهد در بزرگسالی دروغ گفتن آغاز كند بد جوری گند می زند و آبروی خودش را می برد. می شود سوژه مسخره كردن دیگران! همین طور هست نتیجه توسل به تملق وقتی تمرین نداشته باشی!

این چهار تا راه غلط و اشتباه بود كه متاسفانه خیلی ها رفته اند. برخی راه اول و دوم را باهم ادغام می كنند و برخی دیگر راه سوم و چهارم را. اما به ندرت كسی هر چهار راه را ادغام می كند.

 

راه های درستی هم هستند كه برخی یافته اند . اما به طور مدون روی راه های درست كار نشده. به طور سیستماتیك به نسل جوان آموزش داده نشده كه نروند سراغ آن چهار راه اشتباه.

اگر كسی آموخته یا خودش كشف كرده یا به منابع خارجی ها مراجعه نموده. در چارچوب فرهنگ خودمان كسی به ما در این زمینه چیز به درد بخوری نمی آموزد.

به من كه كسی نیاموخت (البته به استثنای همسرم)!
باید راهی متناسب با منش و فرهنگ و روحیه خودمان
بیابیم. آن را تمرین كنیم و به یكدیگر بیاموزیم. در نوشته ی بعدی این حقیر نتیجه تجربه ی خود را می گویم و آن را برای نقد و نظر باز می گذارم. چیزی است كه به درد زندگی مان می خورد و ارزش وقت گذاشتن دارد.

این مطلب من مرتبط با این موضوع ست:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-36408.html

پی نوشت: نه آن كه فكر كنید خوشم بیاد كه قبول كنم تغییر رویه باید داد!  اما چاره ای نیست. به عنوان lesser of two evilsتغییر رویه  را انتخاب می كنیم تا به مطالباتمان برسیم. البته خیلی با احتیاط كه یك وقت از خط قرمز های خودمان عبور نكنیم. خیلی از هویت خودمان دور نشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حفظ میراث طبیعی با میراث ستارخان

+0 به یه ن

شك نكنید این كه در اولین جلسه هیئت دولت مسئله ی دریاچه اورمیه مطرح می شود ودر این یك سال مسئله اش این قدر پی گیری شده نتیجه مطالبات مردمی بوده.
مطالباتی كه من و شما بیان كردیم. وقتی آقای روحانی می گوید سلامت 14 میلیون نفر به نجات دریاچه بستگی دارد در دل می گوید این یعنی دست كم 20 میلیون رای! همین فشار و پی گیری های مردمی هست كه تا همین جا باعث شده به فكر نجات دریاچه بیافتند.
اگر به هر دلیلی (بدبینی و تئوری توطئه, خستگی, ناامیدی و....) این پی گیری های مردمی قطع شود طرح نجات دریاچه را هم وا می دهند.
ببینید این طرح طرحی طولانی مدت هست. حدود 10 ساله. الان سال 93 هست. تا ده سال دیگر دو انتخابات ریاست جمهوری, دو انتخابات مجلس و دو انتخابات شوراها در پیش داریم. پی گیری های مردمی باید چنان پرشور باشد كه كاندیداها شك نكنند نتایج انتخابات به نتایج همین طرح بستگی دارد.
در همین دموكراسی نیمبندی كه داریم این اهرم فشار بسیار قوی ای است كه می توانیم از آن بهره ببریم. نور به قبر ستارخان و یارانش بباره كه
این راه را برای ما گشود ند. از میراث ستارخان نهایت استفاده را برای نجات عروس خانوم ببریم.
باید مسئله را پی گیری كنیم. باید وبلاگ های مخصوص این كار باشند كه دانه به دانه قول ها و قرار ها و مصاحبات دولتمردان را در مورد دریاچه اورمیه ثبت نمایند. اگر چنین پی گیری ای باشد می توان امید داشت كه طرح جلو می رود و به نتیجه می رسد.
اما اگر وا بدهیم عروس خانوم رفته.

پی نوشت:
خوشبختانه در تهران و اصفهان و شیراز و..... همدلی قابل توجهی برای نجات دریاچه اورمیه هست.
همسرم عضو فرهنگستان علوم هست. (فرهنگستان علوم غیر از فرهنگستان زبان فارسی است. فضای فكری حاكم براین دو هم بسیار متفاوت هستند.)تقریبا در حاشیه هر جلسه بحثی هم در مورد دریاچه اورمیه می شود. تمامی اعضای فرهنگستان كه از جای جای ایران هستند پی گیر نجات دریاچه اورمیه هستند.

مقامات هم از همین اعضای فرهنگستان علوم نظر می خواهند

اعضای فرهنگستان علوم افرادی چون دكتر ثبوتی موسس دانشگاه تحصیلات زنجان, دكتر گلشنی ا ز دانشگاه شریف و آی-پی-ام, دكتر بلورچیان, دكتر تجلی از دانشگاه تبریز دكتر اخوان از دانشگاه شریف و.... هستند.
این همدلی این همت را باید قدر دانست. پتانسیل های زیادی برای نجات دریاچه و حل سایر مشكلاتمان داریم. به اندازه ی كافی از این پتانسیل ها استفاده نمی كنیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم همدلی وپرهیز از نظرتنگی

+0 به یه ن

به عزیزانی كه می خواستند برای نجات دریاچه اورمیه فعالیتی انجام دهند یك یادآوری كوچك هم می خواهم بكنم. هرچند خودشان این نكات را می دانند اما تاكید دوباره بد نیست. هرگز و هرگز عباراتی نظیر "پس چه طور برای نجات زاینده رود اصفهان ......" به كار نبرید.
می دانم این گونه گلایه ها خیلی در دور وبر مرسوم هست . اما نه تنها راه به جایی نمی برد مخالفت و صف كشی بیجا هم پدید می آورد.

چرا بیخودی دشمن تراشی كنیم؟! اصلا مسئولین موظف هستند هم به داد دریاچه اورمیه برسند هم به داد زاینده رود هم به داد رودخانه كارون هم به داد هامون هم بختگان و هم.....
خرجش زیاد می شود؟! خوب بشود! فدای سرمان! فدای قطرات آب دریاچه ها و رودخانه هایمان! مسئولین جلوی اختلاس ها را بگیرند اقتصاد را سر و سامان بدهند هزینه لازم را جور كنند كه همه ی این دریاچه ها و رودخانه ها و... نجات یابند. اگر نمی نوانند این كارها بكنند ما چرا بیاییم صف كشی كنیم جلوی دوستان اصفهانی و شیرازی و... ؟!
  متحد شویم تا میراث طبیعی مان را حفظ كنیم!
حالا خدا را شكر كه انگار دولت جدید برای حفظ محیط زیست همه جای ایران اهتمام دارد. گویا برای نجات دریاچه هامون اقدامات مثبتی شده. خدا را شكر!
خوب! دریاچه اورمیه بزرگتر بود. وضعیتش هم پیچیده تر بودو طبیعی بود كه مدتی طول بكشد كه راهكار لازم از طریق كارشناسی مشخص شود.
اگر طرح نجات دریاچه های دیگر نقاط ایران سریع ترپیش برود. برای دریاچه ی اورمیه بهتر هم هست. از تجارب نجات دریاچه های دیگر در نجات دریاچه اورمیه بهره می گیرند.
هم دانش فنی و هم دانش جامعه شناسی برای نجات دریاچه های دیگر ایران برای نجات دریاچه اورمیه می تواند بسیار ارزشمند باشد.

عكسی كه ملاحظه می كنید مال سفر آقای روحانی به استان سیستان و بلوچستان هست. آن موقع هامون خشك بود. چند ماه بعدش آقای روحانی با مقامات افغانستان مذاكره كرد و راضی شان كرد كه حقآبه هامون را جاری سازند. خدا را شكر هامون جانی دوباره گرفته. عكس هایش را ببینید.
این كه هامون  به این زودی جان گرفت تا اندازه ای هم از بركت همین نظربلندی امثال همین پدربزرگ بود كه عكسش را می بینید. این ا دعای من از روی خرافات نیست. حرفی از تاثیرات ماورایی نظربلندی نمی خواهم بزنم. حرفم كاملا بر اساس دو دو تا چهار تای زمینی است. وقتی مسئولی می رود و می بیند كه مردم محلی این گونه نظر بلندانه به حل مشكلات خود نگاه می كنند تحت تاثیر قرار می گیرد و حل مشكلات آنها را در اولویت می گذارد. اگر ببیند نظر تنگانه به مسایل خود و حل مسایل خود می پردازند می ترسد قدمی برایشان بردارد! چون برای افراد نظرتنگ هرچه بكنی باز هم بهانه ای برای شكایت می تراشند. هرچه نظربلند تر, امكان دریافت امكانات بیشتر. در بین كشورهای خارجی كه سفر كرده ام هرچه كشوری را پیشرفته تر دیده ام مردمانی بلندنظر تر داشتند.
من اصلا ادعا نمی كنم كه مردم شهرها و كشورهای پیشرفته تر فداكارتر و مهربانتر و از خود گذشته تر هستند. یا قانع تر هستند. نه! ابدا! اتفاقا از حق خود به این سادگی نمی گذرند. از حقوقشان آگاه هستند و آن را به شیوه های مدنی طلب می كنند. بهترین همه چیز را هم برای خودشان می خواهند و.... اما تنگ نظر نیستند. وقتی دیدند چیز كه داشتند برایش می جنگیدند حاصل نشد نمی گویند:"دیگی كه برای من نجوشه سر سگ توش بجوشه." می گویند دیگ یك جای دیگه بجوشه, خوب هم بجوشه شاید یك كاسه آش هم از آن نصیب ما شد. اگر هم نشد می گوییم نوش جان كسی كه آش را می خورد. بیخودی دشمن برای خودمان چرا بتراشیم؟! بالاخره راهی می یابیم كه از آن دیگ هم منفعتی ببریم! ذهنیت پیشرفت این است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

میراث آقای "حشمت آذر"

+0 به یه ن


قصه: یكی بود یكی نبود. روزی از روزی ها, زمانی كه تلفن اختراع شده بود اما موبایل هنوز نه, زمانی كه ماشین اختراع شده بود اما اِیربَگ هنوز نه، خونه های تبریز آب لوله كشی داشتند اما هنوز درخت های باغ های درون تبریز قطع نشده بودند, بزرگ خاندان حشمت آذر در گذشت. آقای حشمت آذر هفت دختر داشت و شش پسر. یكی از دیگری عزیز دردانه تر. وقتی آقای حشمت آذر مُرد، روز اول دخترهاش آن قدر گریه كردند كه از حال رفتند. پسرهاش هم دست كمی از دخترهاش نداشتند.
 آقای حشمت آذر خیلی پولدار بود.  ملك و املاك زیاد داشت. روز اول هیچ كدام از فرزندان یاد میراث نیافتادند. روز دوم پسرها به خودشان آمدند و  با خود گفتند هر چه بیشتر صبر كنیم حرف و حدیث تقسیم ارث و میراث بیشتر می شه. ملك كه بی صاحب بیافته صد تا مدعی پیدا می كنه. هركی برای خودش داستانی می سازه و مدعی می شه. تصمیم گرفتند هرچه زودتر, قبل از این كه حرف و حدیثی به علت گذشت زمان و شیطنت های حافظه پیش بیاید, صورت وسیاهه ی اموال آقای حشمت آذر را بردارند و در مورد تقسیم میراث پدر زودتر تصمیم بگیرند. این كار را سریع كردند. اما هربار كه به سراغ خواهرها می رفتند كه بیایند و حساب و كتاب  كنند خواهر ها با عصبانیت كاغذ را پاره می كردند وداد می زدند:"بابام رفت! شما دارید حرف مال و اموال می كنید؟! بعد از بابا نمی خوام دنیا باشه! شما حرف مال دنیا را می زنید؟!" یكی دو روزی این طوری گذشت.  برادری به برادرانش گفت:"بیا و خوبی كن! داریم ارث و میراثشان را با زبان و روی خوش بهشان می دیم دارند ناز می كنند! شیطونه می گه اصلا بیا همه را تقسیم كنیم به این خواهر ها هم چیزی ندیم! خودشان نمی خواهند." بردار بعدی می گه:" حالا داغن حالیشون نیست. پس فردا این احساسات فروكش می كنه مدعی می شوند. خواهر وسطی را كه می شناسی خون به پا می كنه. نه! نمی خواهد برای ارث و میراث بابا را در قبر بلرزونیم . نمی خواهم روحش در عذاب باشه كه داریم حق دردونه هاشو بالا می كشیم."  برادر سومی كه از همه زیرك تر بود گفت:" بیایید خودمون حساب و كتاب هامون را بكنیم برای خواهر هامون یك سهمی بذاریم كنار. اونها كه حال حساب و كتاب ندارند. هرچی بذاریم جلوشون امضا می كنند. خودمون راضی بشیم. راضی كردن اونها با من." همین كار را كردند. از دید خودشان "حق خوری" نكردند. اما برای خودشان چرب ونرم تر حساب كردند. اگر خواهر ها حساب و كتاب می كردند راضی نمی شدند سهم داداش ها این همه چرب و نرم تر باشه. ولی سهم خودشان هم آن قدر كم نبود كه مسخره به نظر برسه و همون اول كار دعوا راه بیافته. اموال تقسیم شد اما شركت قرار شد بماند و كار كند و از سود سالانه اش سهمی به خواهران تعلق گیرد. درصدی اندك اما بهتر از هیچ چی!
سال ها می گذشت و شركت در سایه ی زحمات برادر ها بیشتر و بیشتر سود می كرد اما سهمی كه به خواهرها می رسید به اندازه تورم هم افزایش نمی یافت. خواهر ها البته می فهمیدند كه سهم الارث شان باید بیش از این ها باشد. اما اعتراضی نمی كردند. باخود می گفتند:" فعلا آب باریكه ای است كه بی هیچ زحمتی و جنگ و دعوایی می آید. بخواهیم اعتراض كنیم این آب باریكه هم قطع می شود. به علاوه در فامیل اختلاف و تفرقه می افتد. خانه ی برادرهایمان برای بچه هایمان خانه امید هست. چرا بچه هایمان را از این خانه امیددایی هایشان محروم كنیم. پس فردا اگر پسرهامون كار پیدا نكردند اگر شوهرهایمان یا دامادهایمان ورشكسته شدند مطمئنیم كه در این كارخانه پدری می توانیم دستشان را بند كنیم. دیگه لازم نیست برای پیدا كردن كار به غریبه رو بیاندازیم. داداش های خودمان هستند.  طفلكی كوكب خانم! شوهرش از كار بیكار شده مونده ور دل كوكب خانم. مرد كه كار نكنه بد اخلاق می شه. با هفت من عسل نمی شه قورتش داد. پسر پریوش خانم هم كار پیدا نكرد معتاد شد. خدا به دور! ما دلمون قرصه كه این شركت از بابامون به ما مونده. اگر هم سهم زیادی به ما نرسه دست كم خانه ی امید كه هست."
چند نسل به همین منوال گذشت. شركت سود می داد. برادرها وبرادرزاده ها با سود آن املاك و مستغلات بیشتری می خریدند و سهم كمی هم به خواهر ها می دادند. خواهر ها می گرفتند و به روح پدرشان دعا می كردند. فرزندان خواهر ها خود را با تحصیلات عالیه مشغول می كردند و چشمداشتی به شركت نداشتند. چون اختلافی بین سهامداران پیش نمی آمد شركت جلو می رفت و سود می كرد. اگر اختلاف پیش می آمد برادرها درگیر رفع اختلاف ها می شدند و نمی توانستند برای سود دهی بیشتر برنامه بریزند.
گذشت و  وزیری سر كار آمد كه انگار قسم خورده بود هرچه تولید داخلی بود نابود كنه. شركت موروثی خاندان حشمت آذر هم تا آستانه ورشكستگی جلو رفت. برادر ها  فوت كرده بودند. فرزندان برادرها كشیدند كنار. آن قدر مستغلات داشتند كه دیگه شركت برایشان چیز مهمی نبود كه به دردسر سرپا نگاه داشتنش بیارزد! نوه ی برادرها هم همه مهاجرت كردد به خارج. این بار نوه های خواهرها بودند كه در شركت استخدام شدند و آن را از ورشكستگی نجات دادند. دوراندیشی خواهرها بعد از دو نسل جواب داد!
-----------------------------------------------------

پی نوشت: فامیلی "حشمت آذر" را همین جوری پراندم. احتمالا چنین نام خانوادگی ای وجود ندارد. هرگونه تشابه اسمی صرفا اتفاقی است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم جلب اعتماد

+0 به یه ن

عطیه گفت:
مشكل اصلی دریاچه ارومیه كشاورزی اطراف هست. متاسفانه نمی‌شود با كشاورزان هم از در صلح و سازش وارد شد كه نباید كشاورزی كنید و ... میانگذر هم باعث تشدید مشكلات شده است.
امیدوارم كه برنامه‌های نجات این دریاچه به سرعت اجرا بشود.
مینجیق گفت:
اگر مدیریت درست باشد و جامعه شناسی درستی صورت بگیرد تغییر الگوی كشاورزی هم عملی و شدنی است. درسته كه الگوهای كشاورزی مردم محل باید عوض بشه كه به نفع فوری آنها نیست. اما از طرف دیگه خود پروژه اشتغال ایجاد می كنه.
با این وضعیت اشتغال در جامعه خانواده ها سعی می كنند هر نهاد و شركتی كه اشتغال ایجاد می كنه "توی دست نگه دارند." من اگر یك روستایی بودم و چند پسر جویای كار داشتم قطعا می خواستم شركتی را كه بتواند دست یكی دو تا از پسرهامو به كاری بند كند راضی نگه دارم!
به علاوه اگر دریاچه نجات پیدا بكنه قیمت زمین های اطرافش سر به فلك می كشه.
زمین های هروی (ییلاق نزدیك تبریز) سر به فلك كشیده. زمینی با منظره دریاچه كه دیگه خدا می دونه چه قیمتی پیدا خواهد كرد.

همه اینها یعنی سود. اگر اعتماد مردم جلب بشه حساب سود دراز مدت شان را می كنند. اتفاقا مردم خیلی هم خوب می فهمند و حساب و كتاب می كنند. منتهی مسئولین باید ابتدا اعتمادشان را جلب بكنند. به اصطلاح اول باید برادری شان را ثابت كند. اگر با صداقت عمل كنند و مردم هم ببینند واقعا داره اقدامات مثبتی انجام می شه (ولو در كوتاه مدت به زیانشان باشه) همكاری می كنند. مهم اعتماد سازی هست.

یكی از این تجارب جامعه شناسی كه یكی از فعالین محیط زیست در گوشه ای از ایران (از نواحی مركزی ایران) به دست آورده بود می خواهم اشاره ای كنم.
این فعال محیط زیست كه كارشناس نجات دریاچه هم بود می گفت ابتدا با نمایندگان مجلس و مسئولان محلی جلسه می ذاشتیم و آنها هم به ظاهر خیلی استقبال می كردند و جوش و خروش نشان می دادند و وعده می دادند. بعد از مدتی دیدم اینها بیشتر دنبال مطرح كردن خودشان هستند تا نجات دریاچه. دنبال آن هستند كه خود را قهرمان عرصه نشان دهند. البته قهرمان نشان دادن خودشان خیلی بد نبود. اما وقتی كه احتیاج به این می شد كه با رقیبانشان همكاری ای صورت گیرد و درنتیجه رقیب هم قهرمان دیده شود اینها تحمل نمی كردند. شلوغش می كردند كارشكنی می كردند و.... تا یك وقت رقیب قهرمان دیده نشود و اینها یكه تاز میدان قهرمانی به نظر آیند!
این طوری كه كار پیش نمی ره.
این كارشناس و فعال محیط زیست می گفت داشتیم ناامید می شدیم كه دریافتیم راه را اشتباه می رفتیم.
فهمیدیم باید برویم سراغ مردم محل. سراغ كشاورزان. سراغ ریش سفیدان روستاها. سراغ افرادی مثل معلم و دكتر و.... كه در محل مورد اعتماد و احترام مردم هستند. می گفت به سراغ آنها كه رفتیم همكاری و همدلی عجیبی دیدیم.
با كمال تعجب بعد از تشریح مسئله كشاورزان حاضر می شدند كه شیوه های كشاورزی خود را تغییر دهند (ولو به قیمت زحمت بیشتر و درآمد كمتر باشد) تا دریاچه خشك نشود.
البته می بایست با زبان خود آنها سخن می گفتیم. اعتمادشان را جلب می كردیم.
طبعا كاندیدایی كه به دنبال رای مردم هست خیلی تمایل ندارد كه برود به مردم بگوید به روش های كم درآمدتر و پرزحمت تر رو آورید.
ترجیح می دهد برود بگوید: " ای جماعت! من قهرمان شما هستم كه دریاچه را نجات خواهم داد و رقیب من ضدقهرمانی هست كه نمی ذارد!" با این سرو صداها و شلوغكاری ها نمی شود كار كرد. اما دلسوزان محلی كه مورد اعتماد مردم هستند میروند مردم را متقاعد می كنند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل