برداشت من از یک جنگ ویرانگر

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید مدتی بعد از فروپاشی شوروی درگیری های خونینی بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در گرفت. درگیری های شوم و غم انگیزی که باعث شد عده زیادی از مردم بیگناه -به خصوص کودکان معصوم-  قربانی شوند. این جنایات و این درگیری ها یکی از ننگین ترین و شوم ترین وقایع اواخر قرن بیستم بودند.
من چند سال پیش در مورد این وقایع شوم خواندم. سعی کردم بدون تعصب بخوانم و بتوانم از آن درسی بگیرم. برداشت خودم را اینجا می نویسم. این برداشت از آن خود من هست و با هیچ کدام از برداشت های جریان های فکری رنگارنگ که در این مورد موضع رسمی دارند شاید همخوانی  نداشته باشد. اگر هر کدام از آن برداشت ها را حقیقت مسلم می پندارید طبعا از قسمت هایی از صحبت های من خواهید رنجید.
درست قبل از بسط نفوذ استالین در آن منطقه، آن منطقه داشت به لحاظ مدنی، اجتماعی، علمی، هنری و اقتصاد رشد در خور توجهی می کرد. اگر همان طوری پیش می رفت آن منطقه جزو یکی از بالاترین و پیشروترین مناطق دنیا می شد. چیزی در ردیف سوئد و نروژ. نمونه رشد اجتماعی اش این بود که جمهوری آذربایجان اولین کشور مسلمان بود که به زنان حق رای داد. همان موقع جریان های مدنی  علیه خشونت خانگی و خشونت علیه زنان و کودکان در آن منطقه رشد کرده بود. نقاشان درجه یک این موضوع را سوژه خود قرار می دادند. توجه کنید که طرح این مسایل  تا همین اواخر در ایران تابو بود.
به لحاظ علمی  باکو مهد لاندائو بود. درسته لاندائو جزو مردم محلی آنجا نبود. اما اگر این قبیل مراودات ادامه می یافت سرزمین لاندائو پروری می توانست بشود.
به لحاظ هنری هم که دیگه لازم به ذکر نیست که آن دوره از جمهوری آذربایجان چه قدر رشد کرده بود.
بعدش متاسفانه استالین نفوذ خود را بسط داد و یساطی چید که روح زندگی را در کل شوروی کشت.
پس از او هم باز سیاست شوروی استخوان لای زخم گذاشتن بین جمهوری ها بود. هزار و یک استخوان لای زخم گذاشت که نطفه اختلاف بین ارمنی و آذری شد. علی الاصول این دو قوم می توانستند در کنار هم  به سوی پیشرفت علمی و هنری و اجتماعی گام بردارند (کما این که در همین تبریز خودمان سعی شان را می کنند.) اما متاسفانه بیخودی به جای آن که به مشترکات تاکید کنند به اختلافات تاکید کردند. بعد از فروپاشی سردمداران جمهوری های تازه استقلال یافته کسانی نبودند جز همان کسان که در همان رژیم خفقانی و زیر سلطه KGBرشد کرده بودند و به مقامی رسیده بودند. با همان ذهنیت امنیتی! با همان ذهنیت دشمن تراشی! سالها شوروی لندهور هر کثافت کاری را پشت آمریکاهراسی پنهان کرده بود. سردمداران فاسد شوروی لولو خورخوره ای به نام آمریکا نیاز داشتند که به مردمشان بگویند اگر روی فساد ما چشم نپوشید آمریکا می آد شما را می خوره.
حالا به یک باره شوروی ای در کار نبود. اما برای ادامه آن روند نیاز به دشمن خارجی بود. جمهوری آذربایجان و ارمنستان که هیچ کدام در قد و قواره پنجه در افکندن با آمریکا نبودند. در قد و قواره همدیگر بودند. دشمن خارجی را همدیگر قرار دادند! حماقت محض بود. آدم عاقل که با همسایه اش دعوا نمی کنه.
تبلیغات وسیعی علیه هم راه انداختند. نه فقط علیه حکومت های همدیگر بلکه علیه مردم همدیگر.
از آن سو وقتی مرزهای بین آذربایجان و ایران باز شد مردم دوسوی ارس بعد از سالها همدیگر را پیدا کردند و اشتیاق عجیبی برای از سر گیری روابط نشان می دادند. اون موقع ها وضع اقتصادی تبریز و اردبیل خیلی خیلی بالاتر از وضع اقتصادی باکو بود. شاید برایتان عجیب باشد اما از آن سو می آمدند و می رفتند بازار تبریز حنا می خریدند و می گفتند چه قدر این کشور غنی است. وضع اقتصادی ایران و پیشرفت های تکنولوژیک و پزشکی اش خیلی چشم شان را می گرفت.
این  احساس نزدیکی و تا حدی هم شیفتگی طبعا سردمداران جمهوری آذربایجان را نگران ساخت و فکر کردند باید کاری کنند که ترکیه بیش از ایران اونجا نفوذ داشته باشد تا بالانس قدرت به وجود آید. ترکیه دنبال جای پای اقتصادی در قفقاز و آسیای میانه می گشت. با شعار اتحاد ملل ترک وارد میدان شد اما در واقع دنبال منافع ملی خودش بود  این شعار هم طبیعتا تهران را نگران ساخت و به همان دلیل آن قدر که انتظار می رفت در هنگامه جنگ به داد خواهران برادران مسلمان و شیعی خود نرسید.

ایران در زمان جنگ روابط خود رابا ارمنستان قطع نکرد.  اما همین قطع نکردن روابط در واقع ابزاری در اختیار ایران قرار داد به داد مردم بیگناه آذربایجان برسد. در مقطعی ارمنستان می خواست به نخجوان هم حمله کند. (نخجوان به باقی جمهوری آذربایجان نچسبیده است و از آن دور افتاده). ایران تهدید کرد که اگر به نخجوان حمله کند مرزهایش را با ارمنستان می بندد. درنتیجه ارمنستان بیخیال حمله به نخجوان شد. حفظ روابط دیپلماتیک باعث شد حکومت ایران جان هزاران بیگناه را نجات  و از تکرار جنایات قاراباغ در نخجوان جلوگیری کند.
به نظرم در این اتفاقات درس هاست برای ما:
1) آدم عاقل با همسایه اش نمی جنگد. سعی می کند با آنها مشترکاتی بیابد. داد و ستد کند. کنفرانس و نمایشگاه با هم راه می اندازند. با هم برای مسایل زیست محیطی و بهداشتی و .... راه حل می یابند.
2) عدم قطع روابط ابزار هایی برای اعمال قدرت می دهد که هارت و پورت کردن و قهر نمودن نمی دهد.
3) استخوان های لای زخم را باید به موقع درآورد.
4) نباید پا به ادبیات نفرت از رسانه های رسمی داد.

الان هم به نظر من برای تکرار نشدن فجایع،  تبریز و اردبیل و جلفا و....باید روی توریزم منطقه ای کار کنند. مردم کشورهای مجاور برای تفریح یا دریافت خدمات درمانی یا شرکت در کنفرانس ها و نمایشگاه ها  و.... به  تبریز و اردبیل و .... بیایند. علاوه بر کمک به رشد اقتصاد ما، این توریست پذیری برکات مهمتری دارد. مردم این کشورها همدیگر را در ایران می بینند و در می یابند بر عکس تبلیغات نفرت گسترده ای که در کشورهای خود علیه مردم کشورهای همسایه شیده اند مشترکات بسیاری با همسایه ها دارند. چشم شان باز می شود. هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند احتمال آن که بخواهند با هم بجنگند کمتر می شود.
پی نوشت: اینجا من فقط برداشت و حس و حالم را در مورد این جنگ نوشتم. طبعا نوشته من یک مقاله قابل استناد تاریخی نیست. امیدوارم دست کم عده ای را کنجکاو کرده باشد که بروند و در این مورد مقالات معتبر و قابل استناد را بخوانند و دانش خود را بسط بخشند.
(نوشته خود مرا خیلی به لحاظ استناد جدی نگیرید. حسم را خواستم بنویسم.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر خواهی

+0 به یه ن

به نظر شما این درسته که رئیس  یک کانون صنفی مثل کانون صنفی استادان یک شخصیتی مثل عارف باشه که وجه سیاسی آن بر همه وجوه دیگر بچربه؟ اون هم شخصیت سیاسی  جناحی نه فرا-جناحی؟

آیا دکتر عارف در این سه سال که کانون صنفی استادان تشکیل شده در مجلس کار خاصی در جهت حمایت از حقوق وکلا کرده اند؟ (من واقعا هیچ اطلاعی ندارم برای همین می پرسم!)

البته این جواب که شان مجلس بالاتر از اون هست که فقط مطالبات صنفی یک دسته از مردم در آن طرح گردد ابدا برای من پذیرفته نیست. در اون مجلس وقتی عکس های ساپورت پوشی زنان پخش می شود دیگه مطالبات صنفی استادان که سهله مطالبات صنفی "میخ صاف کنان" هم مطرح شود دون شان نخواهد بود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صنف استادان، صنف اطبا، این کجا و آن کجا؟!

+0 به یه ن

من الان جست و جو کردم و دیدم که سال 1394 کانون صنفی استادان تشکیل شده است. رئیس شورای آن دکتر عارف و نایب رئیس آن دکتر توفیقی است
علی الظاهر اهداف آن بر طبق اساسنامه حفظ حقوق صنفی استادان هست. .
آخرین خبری که در آن منتشر شده است مربوط به بیش از یک  سال پیش است. .
این هم سایت آن
:


و اما سایت انجمن صنفی اطبا:

اخبارسایت انجمن صنفی پزشکان به سه دسته علمی عمومی و صنفی دسته بندی می شود. اخبار صنفی آن هم به دو دسته داخلی و خارجی طبقه بندی می شود.
تنها اخبار صنفی داخلی سایت پزشکان در آبان ماه سال 97 (ماه جاری که هنوز به پایان هم نرسیده) 8 مورد هست.
مفاد اخبار هم بیشتر همه نامه های جدی در جهت پی گیری حقوق اعضای صنف هستند نه نامه های تعارف آمیز نظیر تبریک و تسلیت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تنها امید من برای آینده ایران: رشد طبقه متوسط

+0 به یه ن

اگر بخواهیم یک کشور پیشرفته با فرهنگ پیشرو داشته باشیم -بعد از خدا- به کی باید امید ببندیم؟ به اصلاح طلب ها؟ به اصولگراها؟ به اپوزیسیون؟ به خارجی ها؟ به تقدیر؟
من با طناب هیچ کدام از این ها ته نعبلکی هم نمی روم چه برسه به ته چاه!
تنها چیزی که می شه امید به آن بست  وبه آن اتکا کرد رشد همین طبقه متوسط هست. ایده آل نیست اما همین الانش هم همین طبقه متوسط ما-دست کم بخش پیشرو آن- به لحاظ علمی  فکر کردن، به لحاظ احترام به حقوق زنان و کودکان و کارگران وووووو خیلی خیلی از ایده آل مورد نظر  نهاد های به اصطلاح فرهنگی -که بودجه هنگفت از دولت می گیرند- جلوتر هستند. جمعیت طبقه متوسط ایران کم هم نیست. طبقه متوسط ایرانِ 80 میلیونی، جمعیتی قابل مقایسه با کل جمعیت کشورهای اسکاندیناوی دارد. (سوئد=10 میلیون نفر+ فنلاند=5میلیون نفر +نروژ=5 میلیون نفر)
 امیدی به آینده اگر  باشد دررشد همین  طبقه متوسط است.
شاخص ترین و پرشمارترین گروه upper middle class همین جماعت پزشکان و داروسازان و دندانپزشکان هستند.  من که راضی نیستم با دست خودمان بیاییم توی سر اینان بزنیم. تیشه به ریشه خودمان زدن هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دفاع مینجیق از پزشکان حاذق

+0 به یه ن

می خواهم یک سری نظرات بدهم در دفاع از پزشکان حاذقی که احیانا درآمد بالایی هم دارند. می دانم که این نوشته بر دشمنانم خواهد افزود چرا که الان  بدجوری یک عده با  جامعه پزشکان بد افتاده اند. به خصوص اون قشری که در مدرسه از کسانی که الان پزشک شده اند دانش آموز زرنگ تری بودند اما شغلی غیر از پزشکی انتخاب کردند و الان به در آمد پزشکان پردرآمد رشک می برند. البته دفاعم از پزشکان حاذق و با وجدان هست نه هر پزشکی. اگر هم این پزشک حاذق و با وجدان در آمد بالا دارد نوش جانش! گوارای وجودش!

من رشک نمی برم چون از رشته تحصیلی ام و از کارم لذت می برم  و به لحاظ مادی به این که دارم قانعم. فقط معتقدم که ما استادان دانشگاه و پژوهشگاه باید مثل معلم ها صنف داشته باشیم و مطالبه کنیم که حقوقمان با تورم واقعی بالا برود تا بتوانیم رفاه نسبی ای که داریم حفظ کنیم. ما باید خودمان را با معلم ها مقایسه کنیم نه با پزشکان. اصلا چه چیز شغل ما به شغل پزشکان شبیه هست که بیاییم خودمان را دایم با پزشکان مقایسه کنیم؟! به خدا هیچ چی! چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، کسی که فرزند یا مادر مریض دارد حاضر است تمام دارایی اش را به پای پزشک حاذقی بریزد که  او را در مان کند. حاضر هست تا سه نصف شب در مطب او به انتظار نوبت اش بایستد. برای این حس دین و ارادت نسبت به پزشک حاذق منتظر اجازه من و شما هم ننشسته. این حس دین و ارادت طبیعی است. نباشد غیر طبیعی است.
اما ما استادان مثل معلم ها حقوقمان را از دولت دریافت می کنیم. مقایسه را با آنها باید انجام دهیم. معلم ها آن قدر با قواعد جامعه مدنی آشنا بوده اند که تشکلات صنفی خود را تشکیل دهند. ما عوض این که به فکر تشکیل تشکل صنفی باشیم فکرمان را داده ایم به مقایسه خود با پزشکان.

برخی می گویند باید ساعت کار  پزشکان محدود شود. چرا باید محدود شود؟ پزشکان متخصص زیادی هستند که وقتشان آزاد هست. بیمار اگر بخواهد می تواند مطب آنها برود. اما بیمار این طور تشخیص می دهد که می ارزد تا 3 نصف شب در مطب دکتر خاصی که او را حاذق تر از بقیه یافته  صبر کند تا نوبتش شود.  دکتری که تا 3 نصف شب داره کار می کنه هر در آمدی هم که داره نوش جانش! مدتی است مد شده که روشنفکران کشور مرتب گیر می دهند که مالیات پزشکان را باید افزایش داد! اگر مالیات پزشکان را افزایش بدهند قرار است با مالیات چه کنند؟! دریاچه اورمیه احیا کنند یا مدارس کپری را با مدرسه درست و درمان جایگزین کنند؟! اگر می خواستند این اقدامات را انجام دهند با همان پول های اختلاس شده از جیب مردم انجام می دادند. مالیات افزایش یافته پزشکان هم لابد قرار بره پیش پول های صندوق بازنشستگی معلمان! در جیب همان دکتر حاذق و سخت کوش خودمان بمانه جایش امن تره و احتمال این که اون پزشک، از روی نیکوکاری مدرسه سازی کنه بیشتره! (خیلی مدرسه ها در آذربایجان شرقی را همین پزشکان و داروسازان نیکوکار ساخته اند.  موانع حقوقی وقف برای احیای دریاچه رفع بشه باز همین نیکوکاران محلی خیلی بهتر از دولت دریاچه را احیا خواهند کرد.)



نظام پزشکی ایراد داره؟! قبول!
اما هستند اقلیتی از همین پزشکان ایران که واقعا حاذق هستند. دفاع من از اونهاست. پیش دکتر رَندُم برویم احتمال زیادی داره که تشخیص غلط بده و حال بد ما را بدتر کنه. ولی اگر  بیماری جدی داشته باشیم می گردیم می رویم پیش بهترین دکتر شهر.
راستش من این سیستم را به سیستم کشورهای اسکاندیناوی ترجیح می دهم. اونجا بیمه ها تعیین کننده اند. دست تان باز نیست که هر وقت پیش هر دکتری که خواستید بروید. فکر می کنید این خیلی خوبه؟! اگر خیلی خوبه چرا هموطنانی که در کشورهای اسکاندیناوی زندگی می کنند هر وقت ایران می آیند فوری چک-آپ  هاشون را می روند؟!
اونجا بیمه ها تا بیماری به مرحله پیشرفته نرسیده اقدام به درمان نمی کنند. نتیجه اش هم اینه: درصد بالا ی مرگ میر در اثر بیماری هایی نظیر سرطان پستان. وضعیت ایران در این مورد خیلی خیلی بهتره.  وضعیت فرانسه و آلمان و هلند و دانمارک که از منظر مرگ در اثر سرطان پستان در ردیف کشورهای بدبختی مثل جیبوتی و چاد و سومالی هستند!
بذارید ببینیم این روشنفکران گرامی مملکت می توانند اون قدر به پزشکان و مالیاتشان گیر بدهند که این مزیت نسبی ما را-مثل خیلی چیزهای دیگه- توش گند بزنند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا پزشکی و دندانپزشکی؟

+0 به یه ن

فکر می کنید چرا در جامعه ما والدین فرزندان را تشویق می کنند که پزشکی و دندانپزشکی بخوانند و از این که به سراغ رشته های مهندسی و علوم پایه بروند نهی می کنند؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جدا سازى زباله ها در منزل: کارى که از دست ما براى زباله گردان بر مى آید

+0 به یه ن

یک عده وقتى مى بینند من اصرار بر جدا سازى زباله دارم با پوزخندى و نگاه عاقل اندر سفیهى ، به من مى گویند تو اینها را جدا مى کنى و خبر ندارى که مامور شهردارى و یا کارگر مجتمع دوباره کیسه ها را یکجا مى ذاره.
من این را می دانم. اما اونها خبر ندارند بعدش چه اتفاقى مى افته! بعدش امثال این طفلکان معصوم دوباره در بین زباله ها مى گردند تا مواد بازیافتى را بیابند.

بارها دیده ام وقتى یک کیسه نسبتا تمیز از بازیافتى هاى جدا شده مى یابند انگار گنج یافته اند! چشمانشان برقى می زند! طبیعى است که ذوق زده شوند. اگر مى خواستند همین مقدار زباله بازیافتى را از میان زباله هاى کثیف (بخوانید پوشک بچه آغشته به روغن و آشغال سبزى) پیدا کنند، مى دانید چند برابر باید بیشتر وقت صرف مى کردند و چه قدر بیشتر در معرض آلودگى قرار مى گرفتند؟!
حال که نمى توانم این طفلکان را از وضعیت تاسف برانگیز خارج کنم دست کم که مى توانم زباله ها را سوا کنم تا با زحمت و آلودگى کمتری به آنها دست بیابند.

خرده شیشه ها را هم معمولا طورى بسته بندى مى کنم تا دست این بچه ها را نبرد. داخل قوطى اى چیزى مى گذارم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنی با معلم های تیزهوشان (به خصوص در تبریز)

+0 به یه ن

در این صحبت بین مادر یکی از دانش آموزان مدارس سمپاد و دکتر هلاکویی، مادر اشاره می کنه که معلم ها به دانش آموزان مدارس تیزهوشان "توهین" می کنند و اونها را "کودن" خطاب می کنند و تلویحا همین را یکی از عوامل خودزنی و گاه قرص خوردن دانش آموزان می دونه. دکتر هلاکویی از روی موضوع رد می شه و زیاد درباره اش صحبت نمی کنه. ولی من فکر می کنم باید صحبت بشه. راستش  بعید می دانم واقعا معلم سر کلاس بچه را "کودن" خطاب کرده باشه و توهین کرده باشه. احتمالا معلم ریاضی کوئیزی گرفته و بر اساس نتیجه کوئیز،  این برداشت خود بچه  ها بوده.  حرفی که معلم ها مطمئنا سرکلاس زده اند این بوده که دانش آموزان مدارس سمپاد، سری سوا از دانش آموزان مدارس عادی ندارند!  خودمانیم! حرف حق هم زده اند اما  همین حرف حق به تریج قبای بسیاری از دانش آموزان این مدارس بر می خورد.
در مدارس تیزهوشان مدارس  سایر شهرها، ظاهرا معلم ها این قدر این واقعیت را به رخ بچه ها نمی کشند  (هر چند مطمئن هستم عموما باور قلبی شان جز این نیست!) . ولی در تبریز  به رخ کشیدن این قبیل  واقعیت ها خیلی مرسوم هست.
به هر حال تاکید بر این موضوع فایده ای ندارد! باعث نمی شود این دانش آموزان فروتن تر یا واقع بین تر شوند. فقط دانش آموزان را علیه معلم تحریک می کند. برخی از آنها هم  شدید موضع می گیرند و بیشتر خود را پشت لقب "تیزهوشی" قایم می کنند.
من جسارتی می کنم و از والدین می خواهم قبل از ورود به آن مدرسه خیلی نرم و مهربانانه به دانش آموزان یاد دهند که اگر به آنها گفته شد که با دانش آموزان مدارس دیگر فرق زیادی ندارد به این معنی نیست که "کودن" هستند! مثل بقیه بودن "توهین" نیست!
به من اگر بگویند" قدت مثل معمول زنان ایرانی است نه  خیلی "بلندتر" و نه خیلی "کوتاه تر"" خوشحال هم می شوم!
اگر والدین این موضوع را  برای بچه های مدارس سمپاد جا بیاندازند، خیلی از آسیب های ممکن رفع می شود.


و اما سخنی با معلم های تیزهوشان (به خصوص در تبریز)! از دیدگاه کاملا عملگرایانه و فایده گرایانه، مرتب به رخ دانش آموزان این مدارس نکشید که هوش فوق العاده ای ندارد. چون هیچ فایده ای ندارد اما چندین ضرر و خطر برای خود شما دارد! آنها را با شما دشمن می کند. پس فردا اگر  یکی از این دانش آموزان-خدای ناکرده- بلایی سرخود بیاورد والدینش ممکنه بیایند یقه شما را بگیرند. می توانید یگویید "به من چه" و حرفتان هم قانونا مقبول است اما اعصاب خردی اش یک عمر باشما می ماند.  والدین دانش آموز پشت سرتان می روند صفحه می گذارند شاگردان خصوصی تان را پر می دهند!  این جور شایعات -اون هم در تبریز- خیلی زود پخش می شود!
 در دانشگاه ها یکی از شرایط ارتقا استاد نمره خوب آوردن در برگه های ارزیابی استاد هست. شنیده ام در مدارس هم چنین سیستمی راه انداخته اند یا قرار هست راه بیاندازند. از این حرف ها بزنید دانش آموزان به هنگام پرکردن برگه ها حسابی جبران می کنند! اگر فردا این دانش آموزان جایی کارمند بشوند و شما ارباب رجوع باشید، حالتان را می گیرند!

اگر کسی را می شناسید که در مدارس تیزهوشان تبریزدرس می دهد حتما این نوشته مرا به او بفرستید تا ملاحظه نماید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مزیت هاى نسبى درمان در ایران براى ایرانیان

+0 به یه ن

داشتم با خودم فکر مى کردم به چه علت این همه تعداد مواردى که پزشک ایرانى درست تشخیص می دهد اما پزشک خارجى نادرست تشخیص می دهد در دور و بر من زیاد هستند؟ آموزش پزشکى آنها که بهتر است! دستگاه هایشان هم همین طور! پس علت چیست؟ چند جواب پیدا کردم.

اولا اینهایى که می تونند خرج کنند و براى درمان بروند به خارج، لابد در ایران هم می توانند بروند سراغ یکى از بهترین و حاذق ترین پزشکان کشور. در خارج پزشک متوسط گیرشان مى آید اینجا بهترین بهترین ها! شاگرد زرنگ کلاس!

دوم این که رابطه پزشک و مریض یک رابطه انسانى است. اینجا با زبان مادرى یا با زبان فارسى بهتر می توانند با پزشک ارتباط برقرار کنند و دردشان را توصیف کنند تا با یک زبان بیگانه با پزشکى با فرهنگ بیگانه. اینجا دکتر نگفته ها را هم می فهمد! مثلا مى فهمد این خانم مسن وقتى بهمان درد را نگفت از شرم بود اما جاى دیگر سر وصدایى که راه انداخت اغراق آمیز بود! ناز و کرشمه اى بود براى جلب توجه! پزشک آلمانى کى اینها را قرار است متوجه شود؟!!

سوم آن که پزشک ایرانى با سبک زندگی ایرانى و مشکلات خاص ژنتیکى ایرانیان آشناتر هست. به طور یک پکیج بقیه جنبه های سلامت را هم لحاظ مى کند. مثلا عزیزى مى گفت همه پزشکان ایرانى خوب با تالاسمى آشنایند اما پزشکان اروپایى اغلب آن چه که در مورد تالاسمى خوانده اند فراموش کرده اند!

چهارم آن که پزشک ایرانى تجربه کار بیشتر دارد و خیلى چیزها را در کار و به هنگام عمل آموخته. پزشک غربى این تجربه دست اول ندارد. خیلى از بیمارى ها را فقط در کتاب ها خوانده و موردى در زندگى ندیده! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز پزشک

+0 به یه ن

روز پزشک را به پزشکان زحمتکش سرزمینم تبریک می گم.

این روز ها مد شده از همه چی ایران بد می گن! جامعه پزشکی کشور هم که به خاطر تمکن نسبی مالی شان بیشتر مورد بخل و حسد هستند از آماج اصلی حملات شده اند.

من آمار ندارم اما در دور وبر خودمان افراد بسیار ی می شناسم که به حرف و تشخیص پزشکان مملکت خودمان اعتماد نکردند با صرف هزینه های هنگفت برای معالجه بلند شدند رفتند کشورهای پیشرفته. بعد ها هم معلوم شد که تشخیص پزشک ایرانی درست بوده. هم پولشان را از دست دادند هم سلامتشان را (و در مواردی جانشان را). یکی دو مورد هم نبوده. دست کم ده مورد همین الان می تونم مثال بزنم.

یک چیزی هم در فضای مجازی مد شده بود می فرستادند و مرتب لایک می گرفت. موضوعش چسباندن دو عکس کنار هم بود. در یک عکس بیمارستان ایرانی را نشان می داد که بر دیوار نوشته بود اگر  به کارکنان بیمارستان بی احترامی کنند پیگرد قانونی دارد. در نمای دیگر هم  بیمارستان خارجی را نشان می داد که قربون صدقه بیمار می رفت. از این دو نما نتیجه گیری کردن خیلی کار سطحی ای است!  در همان کشورهای خارجی قوانین را طوری نوشته اند که صد در صد حافظ حقوق پزشکان و بیمه هاست.  من قبلا فکر می کردم کشورهای اسکاندیناوی بهشت روی زمین هست. الان که به مصاحبه های دکتر هلاکویی گوش می کنم می بینم مردم از همین کشورهای اسکاندیناوی زنگ می زنند مشکلاتشان را مطرح می کنند. یک مقدار عمیق تر که می شکافی می بینی برای این که در همین کشورهای اسکاندیناوی هیچ ریسکی متوجه بیمه و بیمارستان نشه چه قدر برای بیمار و همراهش دردسر می سازند. پزشکان و پرستاران و بهیاران دلسوز در ایران-شاید قربون صدقه بیمار و همراهش نروند و حتی تند برخورد کنند- اما عملا بار همه این چیزها را به دوش می کشند. شاید با "من منم کردن هایشان"  یا "بیمار در سالن انتظار معطل نگه داشتن هایشان" یا "یا بلغور کردن اصطلاحات پزشکی برای چیزهایی خیلی معمولی" و دیگر رفتارهایی از این دست یک کمی توی ذوق بزنند اما بدانیم سخت تحت فشارند. اونها نباشند ما توی دردسر می افتیم!

این روزها که به خاطر بد اداره شدن مملکت اعصاب عموم مردم خرد هست خدا به داد دکتر ها و پرستارها و بهیاران برسد.  مردم دیوار کوتاه تری از دیوار آنها نمی یابند که حرصشان را خالی کنند.

در ضمن اگر ما بخواهیم بدون اتکا به نفت اقتصاد را رونقی ببخشیم سرمایه ای که در دست پزشکان جا افتاده تر هست  خیلی اهمیت پیدا می کند. اون قدر علیه پزشکان موضع نگیریم که  چنان احساس ناامنی کنند که این سرمایه را بخواهند از کشور خارج کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل