اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
روز پزشک را به پزشکان زحمتکش سرزمینم تبریک می گم.
این
روز ها مد شده از همه چی ایران بد می گن! جامعه پزشکی کشور هم که به خاطر
تمکن نسبی مالی شان بیشتر مورد بخل و حسد هستند از آماج اصلی حملات شده
اند.
من آمار ندارم اما در دور وبر خودمان
افراد بسیار ی می شناسم که به حرف و تشخیص پزشکان مملکت خودمان اعتماد
نکردند با صرف هزینه های هنگفت برای معالجه بلند شدند رفتند کشورهای
پیشرفته. بعد ها هم معلوم شد که تشخیص پزشک ایرانی درست بوده. هم پولشان را از دست دادند هم سلامتشان را (و در مواردی جانشان را). یکی دو مورد
هم نبوده. دست کم ده مورد همین الان می تونم مثال بزنم.
یک
چیزی هم در فضای مجازی مد شده بود می فرستادند و مرتب لایک می گرفت.
موضوعش چسباندن دو عکس کنار هم بود. در یک عکس بیمارستان ایرانی را نشان می
داد که بر دیوار نوشته بود اگر به کارکنان بیمارستان بی احترامی کنند
پیگرد قانونی دارد. در نمای دیگر هم بیمارستان خارجی را نشان می داد که قربون
صدقه بیمار می رفت. از این دو نما نتیجه گیری کردن خیلی کار سطحی ای است!
در همان کشورهای خارجی قوانین را طوری نوشته اند که صد در صد حافظ حقوق
پزشکان و بیمه هاست. من قبلا فکر می کردم کشورهای اسکاندیناوی بهشت روی
زمین هست. الان که به مصاحبه های دکتر هلاکویی گوش می کنم می بینم مردم از
همین کشورهای اسکاندیناوی زنگ می زنند مشکلاتشان را مطرح می کنند. یک مقدار
عمیق تر که می شکافی می بینی برای این که در همین کشورهای اسکاندیناوی هیچ ریسکی متوجه بیمه و
بیمارستان نشه چه قدر برای بیمار و همراهش دردسر می سازند. پزشکان و
پرستاران و بهیاران دلسوز در ایران-شاید قربون صدقه بیمار و همراهش نروند و
حتی تند برخورد کنند- اما عملا بار همه این چیزها را به دوش می کشند. شاید
با "من منم کردن هایشان" یا "بیمار در سالن انتظار معطل نگه داشتن هایشان" یا "یا بلغور کردن اصطلاحات پزشکی برای چیزهایی خیلی معمولی" و دیگر رفتارهایی از این دست یک کمی توی ذوق بزنند اما بدانیم سخت تحت فشارند. اونها نباشند ما توی دردسر می افتیم!
این
روزها که به خاطر بد اداره شدن مملکت اعصاب عموم مردم خرد هست خدا به داد
دکتر ها و پرستارها و بهیاران برسد. مردم دیوار کوتاه تری از دیوار آنها
نمی یابند که حرصشان را خالی کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
چند وقت پیش یک فیلم مستند در مورد ماکیاولى دیدیم.به نظرم در هوشمندى ماکیاولى خیلى اغراق شده. اون روش هاى به اصطلاح هوشمندانه که او مى گوید در طول تاریخ به عقل خیلى ها رسیده و به کار هم بسته اند. از اونها هوشمندانه ترش را هم به کار برده اند.چنان می گویند ماکیاولى نابغه بزرگ تاریخ بوده که آدم خیال می کند فرمول بندی نسبیت عام را نوشته. نابغه به گالیله و ارشمیدس می گن نه به ماکیاولى! از این شگردها که ماکیاولى برشمرده صد مرتبه هوشمندانه ترش را در رمان "خاطرات یک گیشا" می خوانیم. هر دختر بچه گیشا اون قدر نقشه برای از میان برداشتن رقیب می کشد که در مقابلش ماکیاولى باید بیاید لنگ بیاندازد! شهریار وقت که کتاب خطاب به او نوشته (به این امید که ماکیاولی را به عنوان مشاور استخدام کند) کتاب را اصلانخوانده اما سالها با موفقیت فرمان رانده! من هم جاى او بودم به ماکیاولى رو نمی دادم! چیزهایی که ماکیاولى مى گه برای مردان و زنان قدرت بدیهیات هست. براى مردم ساده که گول آنها را می خورند عجیب غریبه! براى چه با آوردن ماکیاولى به بساطشان بخواهند خود را بین مردم ساده بدنام کنند؟ ماکیاولى در کشاکش قدرت در فلورانس دستگیر هم شده. شکنجه و زندانى هم شده! به نظر من مشابه ماکیاولى در مملکت خودمان خیلی زیاد داریم. کسانى که خیال مى کنند که خیلى زرنگ هستند و زیر آبى مى روند. اما در واقع احمق هستند و خود را توى دردسر مى اندازند. هم خود را در دردسر مى اندازند و هم بقیه را! ماکیاولى و امثال او خیلى موندند که به امثال خیام و حافظ برسند: فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم/ و آن چه گویند روانیست مگوییم رواست/ چه شود گر من و تو دو قدح باده خوریم ؟! / باده از خون رزانست نه از خون شماست
اشتراک و ارسال مطلب به:
در شرایط نابسامان کنونی عده ای بر این باورند که دوای دردهای ما ظهور یک دیکتاتور دلسوز همچون رضا شاه است. روایت تک بعدی که شبکه هایی مثل «من و تو» ارائه داده اند آن هست که رضا شاه یک تنه ایران را از یک سرزمین عقب افتاده به یک کشور مدرن تبدیل کرد و فرزندش هم آن را به اوج رساند و چیزی در ردیف سویس کرد. واقعیت این هست که رضا شاه هرگز نمی توانست اصلاحاتی را که در ده سال ۱۵ سال اول به قدرت رسیدنش به ثمر رساند به تنهایی انجام دهد. در سایه جنبش مشروطه قشری از رجال رشد یافته بودند که در قد و قواره ای بودند که توانستند این اصلاحات را انجام دهند. چنان که سرشت دیکتاتوری است در زمان رضا شاه اصلاحات با کارآیی بالا و به سرعت انجام شد اما سپس دیکتاتور به قلع و قمع همه پرداخت و همه دستاوردها را به اسم خود نوشت. بدتر آن که روح مشارکت جمعی را از بین برد. در دوران وی و فرزندش دیگر چنان قشر توانمندی نتوانست رشد کند. رجالی که در دوران پهلوی سربرآوردند در برابر رجالی که در دوران مشروطه بالیدند و اصلاحات ده سال اول رضا شاه را عملی ساختند کوتوله هایی بیش نبودند. من درمان درد ها را دیکتاتور دلسوز نمی دانم. من امید دارم باز هم چنان قشر قوی و توانمند از میان زنان و مردان این سرزمین برآید که بر مشکلات حاضر فایق آیند. 🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
این طور که از بوش پیداست "اینا" در توهمات خودشان خیال می کنند خیلی هم مملکت را خوب اداره می کنندو خیلی هم کارشان درسته!
سرشان را کرده اند زیر برف!
به اینا امیدی نیست.
تا دو سه سال آینده روز و روزگارمان بد تر و بدتر خواهد شد.
اما این طور دوام نخواهد داشت یه جایی ایرانی ها به خودشان می آیند که باید آستین بالا بزنیم خودمان برای خودمان کاری بکنیم.
فکر کنم به طور متوسط دو سال این حالت شوک عمومی و ناامیدی و دلسوزی برای خود ادامه پیدا کنه . بعد ایرانی ها به خودشان می آیند دست از self-pity بر می دارند و سعی می کنند با ابتکار عمل کارها را خود سر وسامان بدهند. بعداز آن سه چهار سالی هم طول می کشه تا اوضاع را سر و سامان بدهند.
٥-٦ سال بعد اوضاع ایران درست می شه.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اگر قرار باشه در این کشور تحولات اساسی صورت بگیره یکی از مواردی که نیاز به بازبینی جدی داره شیوه خدمت سربازی هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
من و همسرم وقتی دانشجو بودیم ازدواج کردیم. طبعا در آن زمان در آمد چندانی نداشتیم. به اصطلاح پا مون را به اندازه گلیم مان دراز کردیم. من انواع و اقسام راه ها برای زندگی فاخر داشتن علی رغم کم پولی و کم خرجی می یافتم. باور کنید با در آمد کم هم می شود فاخر زندگی کرد. مثلا از موزه ها و نمایشگاه های مجانی یا با بلیط ارزان دیدن می کردیم. دراین موزه ها میان اجناس فاخر با مردمانی با فرهنگ بالا می گشتیم بی آن که خرجی کنیم. این عادت در ما مانده.
اشتراک و ارسال مطلب به:
حتما شنیده اید که اخیرا یک جسد پیدا شده که برخی گمان می کنند جسد رضا شاه باشد. این اتفاق خاطره تخریب آرامگاه وی را در اوایل انقلاب زنده کرده. اوایل انقلاب خلخالی آرامگاه او را تخریب کرده.
لابد از مجموعه نوشته های من تا اینجا متوجه شده اید که من علاقه و ارادت خاصی به رضا شاه ندارم. هرچند نمی توان انکار کرد که در ده سال اول قدرت گرفتن او اقدامات مثبت بسیاری شده بود اما من باور دارم که طبقه ای تحصیلکرده و ایران دوست که در دوران قاجار پرورش یافته بودند دیر یا زود همان اقدامات را بدون رضا شاه هم انجام می دادند. البته با سرعت کمتر. رضا شاه انصافا آن اقدامات را تسریع کرد و 5-6 سالی جلوتر انداخت ولی بعد همه را به اسم خود نوشت و همه آن دولتمردان را تار و مار کرد. با این اقدامات به روح مشارکت جمعی در ایران ضربه های جبران ناپذیر ساخت. در 10 بعدی اش در قدرت هم بیشتر اقدامات نادرست کرد تا اقدامات درست. این است نتیجه خودکامگی. کارهای مثبت را هم با کارهای منفی می شوید و خنثی می کند.
بگذریم! اینجا حرفم سر ساختمان آرامگاه وی هست. ساختمان قشنگی بود. اما دو افسوس برای این ساختمان دارم:
اول این که این ساختمان نباید کنار حرم شاه عبدالعظیم ساخته می شد. معماری دو بنا به هم نمی خواند. می بایست در محلی دیگر که بنای قدیمی تر و معروف تری وجود نداشت ساخته می شد و خود به آن محل هویت می داد. درست مثل آرامگاه آتاتورک در آنکارا که اصلی ترین جاذبه توریستی این شهر است.
دومین افسوس قطعا تخریب این بنای زیباست که از جیب ملت ساخته شده بود و باید برای ملت استفاده می شد. حیف هنری که در ساخت آن به کار رفته بود! خلخالی می گفت به این علت بنا را تخریب کرده چون می ترسیده مردم عامی آن را هم تبدیل به زیارتگاه کنند. همان طوری که برخی از مردم عامی مقبره ناصرالدین شاه در کنار حرم را هم مقدس می پنداشتند. البته این نگرانی خلخالی بیراه نبود و نیست. اما راه حل که تخریب ساختمان ها نبود. راه حل بالا بردن آگاهی مردم است.
داشتم فکر می کردم اگر این بنا را به جای این که در کنار حرم شاه عبدالعظیم می ساختند در یکی از آبادی هایی بنا می کردند که رضا شاه بعد از زلزله بازسازی کرده بود الان هنوز پابرجا بود. اول به این علت که خلخالی دیگر از زیارتگاه شدنش نمی ترسید. دوم این که مردم محل به بنا به عنوان یک بخش از هویت خود نگاه می کردند و در حفظش می کوشیدند. زمان انقلاب می آمدند بر دیوارهاش شعار ضدپهلوی می نوشتند. شیشه هایش را می شکستند اما دیگه با بولدوزر و دینامیت به جانش نمی افتادند. بعد از فرونشست هیجانات هم شعارها را پاک می کردند و محل را تبدیل به یک موزه می کردند و یک روایت معتدل تاریخی منصفانه به دور از حب و بغض از رضا شاه در محل موزه ارائه می دادند. جاذبه توریستی برای آن آبادی می شد ومایه شناخته شدنش.
تصادفا هم من و هم مادرم با مردم جزیره موریس برخورد و صحبت داشته ایم. مردم این جزیره تنها اتفاق مهم کشورشان را حضور رضا شاه در آنجا به عنوان تبعید می دانند. از آن برای خودشان هویت و جاذبه توریستی دست و پا کرده اند!
پی نوشت: حالا که نوشتم درست کردن مقبره رضا شاه کنار مقبره شاه عبدالعظیم غلط بود باید اضافه هم بکنم که خراب کردن محوطه ارگ علیشاه و سالن کنسرت و درست کردن مصلی در کنار ارگ علیشاه در تبریز به طریق اولی غلط بود. نه تنها معماری بنای جدید با ارگ علیشاه نمی خواند بلکه خاکبرداری درست بیخ گوش ارگ انجام شده که به پایه های آن آسیب می زند و آن را در برابر زلزله آسیب پذیرتر می کند.
اشتراک و ارسال مطلب به: