سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

+0 به یه ن

در آثار گذشتگان ما ، زیاد تاکید شده که آدم باید به دیگران خوبی کند تا بعد از مرگش از او به نیکی نام برند. کاری به این بحث ندارم که آیا نام نیک به درد یکی که از دنیا رفته می آید یا نمی آید. این بحث اعتقادی است که من صلاحیت اظهار نظر درباره آن را در خود نمی بینم. 
اما می خواهم مشاهده ای را بیان کنم که (با کمال تعجب) در آثار گذشتگان به آن اشاره ای نشده و در واقع همه جا خلاف آن تصریحا یا تلویحا عنوان شده .
و آن این که وقتی در شرایط خیلی سخت یکی یک کمک خیلی مهم و اساسی و حیاتی به دیگری می کند بر خلاف انتظار، از او بعدها آن قدر ها به نیکی یاد نمی شود. در مقابل از کسانی خیلی به نیکی یاد می شود که خوبی های ریز و کوچک می کنند . مثلا اگر طرف یک غذا یا دسر خوب  درست کند و پیشکش کند یا از میره های درخت حیاطش یک جعبه میوه به کسی بفرستد بارها وبارها بعد از وی بازگو می کنند و به نیکی یاد می کنند! از کسی که چک بی محل دیگری را پاس کرده و او را از رفتن به زندان نجات داده اون قدر ها به نیکی یاد نمی شود که از کسی که یک سبد کوچک خرمالو نوبرانه فرستاده!!!
از کسی که پول عمل جراحی دیگری را تقبل نموده اون قدر به نیکی یاد نمی شود تا دیگری که کباب خوشمزه ای برایشان تهیه کرده و حین کباب کردن هم دو تا جوک گفته که حضار را خندانده!

این موضوع سالها برای من معما بود. معمایی نه چندان شیرین! فکر می کردم که شاید دور وبر من بی مرام و ناسپاس یا احیانا ابله شده اند. چه طور هست که سعدی به این مطلب اشاره نکرده؟! آیا در این دوره هست که مرام و معرفت رخت بربسته و مردم بی صفت شده اند و فقط خوبی های سطحی را به یاد می آورند؟!

مدتی گذشت که معما برایم حل شد. بعد از سالها کلنجار رفتن با خاطرات واحساسی نه چندان خوشایند.

نتیجه ام این بود: مردم این روزگار بی مرام یا بی صفت و یا سطحی نشده اند! اما یاد گرفته اند که خاطرات تلخ را پشت سر بگذارند. وقتی کسی در سختی مطلق به کمک شان می شتابد هم بالطبع در داخل همان پکیج فراموش می شود. وقتی اصل ماجرا را از یاد می خواهند ببرند طبعا منجی هم فراموش می شود!
بی معرفتی و بی صفتی ای در کار نیست. حماقتی هم نیست اتفاقا مردم عاقل شده اند که می خواهند ذهن شان مشغول خاطرات بد نباشد. گذشتگان تا این اندازه عاقل نبوده اند.
اما مردمان این روزگار خاطرات خوب را مرور می کنند و در نتیجه خوبی های کوچک از آن دست که اشاره کردم به یادشان می ماند.

اگر خوبی بزرگی برای کسی می کنیم بهتر است طمع نام نیک بردن از آن نداشته باشیم چرا که ناامید خواهیم شد. اتفاقا این طوری بهتر هست. کمک هایمان خالصانه تر و بی چشمداشت تر خواهد بود.

این به آن معنی نیست که در همین دوران زندگی مان به محبت و نام نیک نیاز نداریم. اتفاقا اگر خوبی بزرگ در حق این و آن کنیم حتما دشمنان قدری هم خواهیم داشت که علیه ما لجن پراکنی خواهند کرد. چرا که خوبی بزرگ معمولا مستلزم درافتادن یا ظالمان و حق خوران هست.
در مقابل لجن پراکنی ها  ،شخص به تنهایی کم می آورد. مگر آن که جمعی داشته باشد که از او به نیکی نام ببرند. برای داشتن این دسته نیاز به خوبی های کوچک هست!


ایام نوروز  بهترین فرصت برای این نیکی های کوچک و کسب نام و یادنیک هست.


خلاصه چیزی به شما گفتم که حتی در گلستان سعدی هم یافت نمی شود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نسلی نو از فعالان در سال ۱۴۰۱

+0 به یه ن

"برای میلیاردر و "استاد"، شیخ و شاه یکی است!"

سی سال پیش زوج هایی در دور و بر من بودند که از لحاظ مالی در سختی بودند اما بعدا به پول رسیدند و چند تا آپارتمان و باغ خریدند. مثلا سی سال پیش دانشجوی پزشکی بودند اما حالا پزشکان ثروتمندی هستند. این افراد وقتی سی سال پیش فقیر بودند به شدت منتقد و معترض حکومت بودند. حتی خیلی وقت ها بی انصافی می کردند. یعنی بدبیاری های خود را که ربطی به حکومت نداشت به حکومت نسبت می دادند و مسئولان وقت را در پستوی خانه شان به فحش می کشیدند. اما از وقتی که به پول و پَله رسیده اند ایرادهای حکمرانی را (که از سی سال پیش بسیار بیشتر شده) با شیطنت تعریف می کنند و می خندند ودر آخر ترجیع بند سخنانشان این هست "برای این ملت این حکومت هم زیادیه"
وقتی یادآوری می نماییم که "پس شما نبودید که اون همه تب تان تند بود ؟! "جواب می دهند اون موقع جوان و رویایی بودم و جامعه را نمی شناختم حالا می فهمم لیاقت این مردم بیش از این نیست! 

راستش من هم زیاد جوان نیستم . ٤٥ سالم هست. اما معتقدم این دوستان هم آن زمان مزخرف می گفتند هم این زمان. لیاقت مردم ایران این نیست که در کشورشان این همه اختلاس باشد، این همه خانواده زیر خط فقر باشند و پاسپورتشان ارزش نداشته باشد.


اون دوستان به دیدگاه واقع بین تری نرسیده اند بلکه نگران آن هستند که اگر شلوغ پلوغ بشه همتایان سی سال پیش خود که تب شان تند هست املاک آنها را مصادره کنند. حتی اگر این اتفاق نیافتد باز می ترسند حکمرانی عادلانه ای با سیستم مالیاتی عادلانه برقرار شودو اینها مجبور شوند مثل کشورهای شمال اروپا مالیات  بالای سی درصدی دهند. به خاطر فرارمالیاتی است که جمله مشعشع" مردم ایران لیاقت دموکراسی ندارند "را صادر می کنند نه از روی شناخت عمیق مردم ایران!


یک عده هم هستند که توسط "حواریون" و "کیف کش" های خود دایم "استاد" خطاب می شوند و نوچه هایشان سالی چند بار برایشان "گرامیداشت" می گیرند. اینها هم از بهتر شدن وضع عمومی مملکت در هراسند. چون اگر درها باز شود و ایرانی ها بتوانند مراودات علمی با دنیا بکنند حنای اینان رنگی نخواهد داشت. 
اینها برای حفظ منافع ، مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند. می خواهند مردم ایران احساس حقارت کنند و به این باور برسند که لیاقت حکمرانی به از این ندارند.
آن جمله مشعشع را تئوریزه کرده اند. بیست سال هست که در حلقوم ما ریخته اند!

من منکر ایرادهای خودمان به عنوان یک ملت نیستم اما برای رفع این ایرادها هم باز به یک حکمرانی درست و درمان نیاز داریم. حکمرانی ای که بودجه آموزشی کشور را صرف آموزش عمومی مطالب مفید (از انتگرال گرفته تا خاموشی آتش در پیک نیک) نماید نه آن که صرف قبح زدایی از عیاشی در قالب صیغه و چند همسری یا زن ستیزی در پوشش "غیرت" نماید.


🍀@minjigh
من فکر می کنم در سال ١٤٠١ ، نسل جدیدی از فعالان سیاسی به عرصه خواهند آمد. منظورم لزوما جوانان و نوجوانان نیستند. اتفاقا درصد قابل توجهی از آنها میانسال خواهند بود.
میانسالانی که تا کنون در عرصه های مختلف اقتصادی، هنری، علمی، آموزشی، اجتماعی، محیط زیستی و…. فعال بودند به این نتیجه می رسند که هر چه تلاش می کنند به در بسته بر می خورند. در نتیجه به فعالیت سیاسی رو می آورند.
این افراد دید روشن تر و واقعگرایانه تری نسبت به  فعالان سیاسی متعارف، مسایل جامعه و نیز سازوکار آن دارند. این افراد وقت می ذارند و در مورد سیاست هم به اندازه لازم اطلاعات کسب می کنند به علاوه با سیاسیون خوشنام هم دست همکاری می فشارند. این جریان می تواند طرحی سیاسی بپروراند که جوابگوی نیاز های جامعه امروز باشد.

آن چه که فعالان سیاسی حاضر می گویند عموما چنگی به دل نمی زند. برخی شان که باسوادتر هستند بحث های تئوریک صرف می کنند که بر کاغذ شاید جالب باشد اما ما را مجاب نمی نماید که وقتی در عمل پیاده شود به همان تر و تمیزی از آب در بیاید. 
کم سواد ترهایشان هم عموما در گذشته در مانده اند. یا هنوز در حال و هوای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا هستند. یا سلطنت طلب هستند و از دوران شاه یک بهشت گمشده در ذهن خود ساخته اند و حسرت آن را می خورند. یا به سبک برخی از انقلابیون ٥٧ دنبال اعدام سرمایه دار و مصادره و تخریب و شکستن  و سوزاندن و انتقام کشیدن هستند. یا هم  زیر عکس مصدق و با سو استفاده نام نامی آن بزرگمرد سده و هزاره، عقاید صد من یه غاز خود را ترویج می کنند و به مصدق -که دستش از دنیا کوتاه هست - نسبت می دهند. جرئت و جسارت این هم که بگویند اینها عقاید خودم هست ندارند. 

یک سری نظرسنجی ها هست که ادعا می کنند رضا پهلوی ٢٠-٣٠ درصد در بین معترضان طرفدار دارد. نمی دانم چه مکانیزمی برای نظرسنجی دارند اما رقم پرت به نظر نمی رسد.
اما سه نکته را نباید از نظر دور داشت: اول این که بیشتر این افراد از روی "کاچی بهتر از هیچ چی" این علاقه را نشان می دهند. ذهن شان خیلی نمی کشد که بحث های تئوریک سیاسی را دنبال کنند اما زمان شاه را با تغذیه رایگان در مدارس و شوی گوگوش مترادف می گیرند و خوششان می آید. 
نکته دوم این که بقیه معترضان اغلب نسبت به پهلوی ها بی تفاوت نیستند. خیلی ها احساس منفی شدید علیه آنها دارد. دلایل موجهی هم برای این حس منفی هست که البته در شبکه "من و تو" بازتاب داده نمی شود!
اونهایی که منبعی برای اطلاعات تاریخ معاصر دارند که واقعگرایانه تر و منصفانه تر از شبکه "من و تو" هست حسرت دوران پهلوی  را نمی خورند.
سوم، عموم طرفداران پهلوی کسانی هستند که تحقیر مردم را نه تنها عیب نمی دانند بلکه فخر می شمارند. همان تحقیر و نگاه از بالا از عوامل اصلی خشم مردم در سال ٥٧ بود. طبعا با  این نگرش، این ٢٠ -٣٠ درصد بقیه مردم ایران را به شدت پس می زند.

به هر حال، اگر از سال ٧٦ تا ٩٦ دعوای زرگری اصلاح طلب و اصولگرا ملت را سرکار گذاشت از سال ٩٦ تا کنون هم ملت  سر خودش را با دعوای طرفداران و مخالفان پهلوی شیره مالیده! 
الغرض! اگر نسل جدیدی از فعالان سیاسی رو بیایند و آلترناتیو بهتر ملموس اراىه دهند اونهایی که یک کم فکرشان باز تر هست دست از نوستالژی پهلوی می کشند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آجیل شب عید

+0 به یه ن


اسفند ماه از راه می رسه و دوباره کمپین های کشکی-پشمی برای تحریم آجیل عید شروع می شه.

آقاجون! شما دلتان نمی آد پسته بخرید تا باجناقتان در عید دیدنی بخوره چرا کمپین راه می اندازید و باغداران کشور و صنعت خشکبار را به مشکل می اندازید؟ شما آجیل جلوی باجناقت نذار. مسئولیتش با من! اما کمپینی راه نیانداز تا باغداران و صنعت دیرینه خشکبار کشور فلج بشوند. 

خشکبار جزو نادر محصولاتی هست که از قدیم ایران در آن حرفی برای گفتن داشته. عمل آوردنش هم با اقلیم خشک ایران سازگاره.
این صنعت فلج بشه، باغدار می ره سراغ محصولات پرآب-برتر.
یا هم می ره سراغ کشت تریاک که اون هم با اقلیم خشک ایران سازگاره. همه اش با این کمپین های کشکی-پشمی کارشناسی نشده ضرر به کشور می زنید. 
شما کمپین راه ننداز ، اگر امکانش را داری آجیل هم بخر، اما جلوی باجناقت نذار! اصلا از جلویش بردار. اصلا فقط بذار جلوی خودت و عزیزانت! بگو مینجیق این طور گفت. طعنه و غیبت هایش را من به جان می خرم!

آخه اگر فلان ثروتمند به جای آجیل تواضع با شکلات سویس از مهمان های عیدش پذیرایی کنه چی به شما می رسه؟!


از آجیل شب عید طبقه متوسط تا لباس عید فقرا

 آجیل شب عید و ….. جزو لاکچری های فرهنگ طبقه متوسط این کشور از قدیم بوده و هست. دلخوشی طبقه متوسط ایرانی همین چیزهاست دیگه!

در ده دوازده سال اخیر یک قشر برخوردار وابسته به قدرت به وجود آمده. این قشر به لحاظ تعداد و جمعیت ناچیزند. اما پولشان از پارو بالا می رود. این قشر علی رغم کم تعدادی حملات زیادی به طبقه متوسط کشور آغاز کرده اند.

سریال هیولای مهران مدیری و فیلم های مشابه نمایانگر حمله بی امانی هستند از سوی این قشر  برخوردار بر علیه طبقه متوسط (در این سریال نماینده طبقه متوسط  معلم شیمی و از نوادگان ملاکان با شرافت زمان قاجار هست). در سریال مرتب می خواهد بگوید طبقه متوسط هیچ چی نیست! پخمه است . بدبخت و عاجز هست. اما طبقه برخوردار وابسته زرنگ و باحال هست. از پخمگی طبقه متوسط است که نتوانسته مردم را بدوشد و برای خود این برو بیا را راه بیاندازد.

من کمپین علیه آجیل و … را هم در همین راستا می بینم. یک لاکچری کوچک (متناسب با فرهنگ و اقلیم این سرزمین ) را هم می خواهند از این طبقه بگیرند.
بیخودی پای فقرا را به میان می کشند. حال آن که دغدغه شب عید فقرا، بیشتر لباس و کفش نو هست نه آجیل.
این سلبریتی ها که کمپین تحریم آجیل راه می اندازند چه طور کمپین تحریم لباس برند خارجی راه نمی اندازند؟!


من می گم آجیل شب عیدمون را هم بخریم. اگر از دستمان بر آمد برای کودک نیازمندی هم در شب عید لباس عید تهیه کنیم.

برای نیازمندان لباس نو شب عید خیلی مهم هست. اهمیتش برای اونها بیشتر از طبقه متوسط هست چون که طبقه متوسط بالاخره در کمدش یک دست لباس نیمه نو برای عید دارد. اگر شب عید بازار هم نرود خیلی برایش فرق نمی کند. دو سال پیش که کرونا تازه آمده بود طبقه متوسط به شدت  بازار شب عید رفتن فقیرترها را تقبیح می کرد. اون موقع هم من این همه تقبیح را قبول نداشتم. می دانستم که اهمیت لباس نوی شب عید برای قشری که سالی یکی دو بار بیشتر خرید لباس نمی کند چه قدر بالاست.


🍀@minjigh


کفالت بنیاد کودک به ما یاد می دهد که دغدغه قشر مستضعف در شب عید آجیل نیست!


چند بار  قبلا نوشتم که یکی از مزایای کفالت مددجویان بنیاد کودک آن هست که با دغدغه های واقعی آن قشر آشنا می شویم. ما نمی توانیم یک سره فقر را ریشه کن کنیم. حل ریشه ای  مشکل فقر تحولات اساسی سیاسی در این مملکت می طلبد.  اما هر تحول رادیکالی لزوما وضع را بهتر نمی کند. برای این که تحول مثبت باشد، لازم هست که شناخت از مسئله فقر دست اول باشد نه به واسطه هیاهوی فضای مجازی. 

در فضای مجازی خیلی ها سنگ فقرا را بر سینه می زنند بدون آن که بدانند و بفهمند دغدغه این قشر چیست. چند سال پیش صحبت این شد که برخی از سلبریتی ها چنان زندگی لاکچری دارند که بادیگارد شخصی استخدام کرده اند. کنجکاو شدم و مصاحبه یکی شان را دیدم. لباس های برند پوشیده بود و از این صحبت می کرد که عید با بلیط فرست کلاس (فرست کلاس از بیزنس کلاس هم گران تر هست) به دوبی خواهد رفت تا خرید کند. بعدش همین خانم سلبریتی می فرمود که امسال برای عید آجیل نمی خرد تا یه-وقت، دل فقرا نشکند! 

وقتی کفیل مددجویان بنیاد کودک می شویم می فهمیم دغدغه این قشر در شب خریدن یا نخریدن آجیل نیست!
تحریم آجیل تولید داخل، تنها کارگران فعال در صنعت خشکبار را از کار بیکار می کند و به فقر عمومی می افزاید!

🍀@minjigh


اثرات کمپین های اینترنتی تحریم خرید کالا ها 



این کمپین های اینترنتی که  قیمت کالاهای اساسی روزمره همچون برنج و گوشت و …. را تغییر نمی دهند. 
کمپین نخریدن ماشین و ملک و…. هم به جوک می ماند. چون که خانواده ها سرمایه گذاری در سطح ملک و ماشین و…. را بر اساس چند تا خرده فرمایش اینترنتی انجام نمی دهند.  دو دوتا چهار تا ی اقتصادی می کنند، بعد تصمیم می گیرند.
چه توهمی دارند کسانی که از پشت لپ تاپ شان دستور صادر می کنند که "ای مردم! پس انداز یک عمر کارتان را ندهید خانه بخرید و با ما همبستگی داشته باشید!" خیال می کنند کی هستند که مردم چنین تصمیم بزرگی را با منویات و دستورهای آنها بخواهند تنظیم کنند؟!

 برای همین من اصلا در مورد تحریم خرید ماشین و ملک حرفی نزدم  چون می دانستم به جوک می ماند.

این وسط دیواری کوتاه تر از آجیل شب عید نیست! به نظرم کمپین های تحریم آجیل شب عید واقعا تاثیر منفی خود را بر صنعت خشکبار می گذارد. 
یک جوی را راه انداخته اند که طبقه متوسط (که همانا خریداران اصلی آجیل بود) احساس عذاب وجدان می کند که آجیل بخرد.

🍀@minjigh

پیشنهاد: بیایید امسال، به جای راه انداختن کمپین تحریم آجیل عید، یک کمپین راه بیاندازیم با عنوان
"عید را برای خود و دیگران زهرمار نکنیم!"


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانای کل نمی خواهیم، ارائه دهنده راه حل همه مشکلات نمی خواهیم

+0 به یه ن


ما الان در این مقطع، نیازی به دانای کل نداریم! هر کس یا گروهی که بیاید  و از موضع دانای کل برای مشکلات کشور راه حل ارائه دهد، جز ایجاد اختلاف بین اقشار مردم کاری نخواهد کرد. چرا؟! برای این که دانای کلی این وسط وجود ندارد. جامعه ایران یک جامعه کاملا متکثر هست با خواست های گوناگون و گاه متضاد.
هر راه حلی هم که برای جناب دانای کل ارائه دهد بخش های بزرگی از مردم را آزرده می کند و دعوا سر می گیرد. به طور مثال، ایرانشهری ها ، مذهبیون و طرفداران حقوق اقوام و حقوق بشر را خشمگین می کنند. فدرالیست ها، مرکزگرایان را خشمزده می کنند. 
چپ ها طرفداران سرمایه داری را خشمگین می کنند و بالعکس.


فعلا چیزی که لازم هست گوش شنوا برای شنیدن همه شکایات و همه خواست ها و هضم همه اینها و یافتن اشتراک بین همه آنها یا دست کم بین اکثر آنهاست.
در فضایی به دور از تنش و غوغاسالاری و با دسترسی به نظرسنجی ها و آمار 
معتبر با جدلها و بحث های علمی راه حل روشن خواهد شد.


در مورد راه حل هم باید واقع بین بود. راه حلی بهینه برای این جمع ٨٥ میلیونی متکثر با خواست های متضاد، ایده آل هیچ کس نخواهد بود. چه چیزی در زندگی ایده آل هست که این راه حل ایده آل بخواهد باشد؟! ایده آل نخواهد بود اما می تواند از وضع موجود خیلی خیلی یرای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران بهتر باشد.
سعی کنیم به این بلوغ برسیم که این گونه واقعیات را بپذیریم. 
راه حل بهینه، برآیند خواست های (گاه متضاد) نیروهای اجتماع و اقتصاد و منابع خواهد بود.
هر گروهی و هر طرز فکری ، بسته به تعداد طرفدارانش و میزان شور و تلاش آنها و میزان واقع بینی آنها و میزان مهارت دیپلماتیک آنها در راه حل نهایی حرف خود را به کرسی خواهد نشاند.


اکنون به جای اراىه راه حل های حاضر و آماده ، باید این همشنوایی را تمرین وتبلیغ کنیم و آن واقع بینی را!
راه حل های حاضر و آماده ای (مثل انتظار برای یک دیکتاتور دلسوز منجی، نوستالژی وضع ٤٥ سال پیش و یا فروغلطیدن در عرفان برای گل و بلبل دیدن وضع موجود یا تز رمانتیک ودور از واقعگرایی ایرانشهری) به درد نمی خورند. 

راه حل این مشکلات پیچیده و حاد در جامعه ما به این سادگی نیست. همفکری در ابعاد وسیع و واقع بینی می طلبد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

"جامعه ای که دارد پوست می اندازد"

+0 به یه ن



من امروز بعد از دو سال از غار خودم بیرون اومدم و دیدم که این تهران، تهران دو سال پیش نیست! حتی در بالای شهر هم سفره ها کوچک شده. در قنادی هایی که قبلا باید حتما سفارش می دادی تا شیرینی مخصوص به تو برسه (از بس فروش داشتند)، شیرینی ها فروش نمی روند و بیات می شوند.
دو سال پیش پنجشنبه صبح ها، در کافی شاپ ها جای سوزن انداختن نبود. الان تک و توک مشتری پیدا می شه.

نمی دونم چه قدرش از کروناست چه قدرش از نداری مردمه. اما در هر حال باعث می شه کاسبی های کوچک ورشکست بشوند و کارگرانش از کار، بیکار!🥺🥺

با این حال، جامعه داره پوست می اندازه. خزعبلات کسانی که با تزویر وبا گول زدن مردم بر خر مراد سوار می شدند کمتر و کمتر خریدار داره.

اگر جامعه در حال گذار ما به سمت علمی تر اندیشیدن و تحلیل کردن پیش بره، آینده ای درخشان در انتظار ما خواهد بود. برای همین هست  که نقش مروجان علم، خیلی مهم هست. بسیار مهم! ترویج علم با روش درست و اصولی اش در این برهه از زمان، می تونه آینده ایران را تا   نسل ها روشن کنه.
منظورم از ترویج علم، سرزبان ها انداختن چند اصطلاح علمی (مثل جهان های موازی، جهان هولوگرافیک و ….) نیست. اون به دردی نمی خوره. منظورم از ترویج علم آموختن علمی اندیشیدن و تحلیل کردن هم در مسایل شخصی و هم در سطح مسایل کلان هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ضرباتی که ایرانشهری ها به ایران می زنند.

+0 به یه ن

از میان هزار و یک ایرادی که ایرانشهری ها دارند و از میان هزار و یک ضربه ای که ایرانشهری ها  دارند به ایران می زنند یکی اش هم این هست که وقتی تصمیم به مهاجرت از ایران می گیرند، ملودرام راه می اندازند که چرا با وجود این همه شعار «ایران، ایران» که عمری سر داده اند در ایران نمی مانند و  مهاجرت می کنند.

ایرانشهری می خواهد دنیا را متقاعد کند که با این مهاجرتش دارد کار عظیمی در خدمت به ایران می کند. به عالم و آدم ثابت می خواهد بکند   جزو آن ایرانیان برتر هست که آن قدر ایرانی حقیقی است که نمی تواند دیگر زیست بین انیرانیان را دوام بیاورد و در نتیجه از ایران کوچ می کند. (خیلی سنگین و عمیق بود! برای همین من و شما نفهمیم و خیال می کنیم هذیانی سراپا تناقض هست.)

یک آدم نرمال وقتی قصد مهاجرت می کند فکر و ذکرش در پی آن هست که سختی های مهاجرت را بر خود و خانواده هموار کند و از پس دو دوتا چهارتای زندگی در یک سرزمین ناشناخته برآید. دنبال این نیست که ندا دهد که چون ایرانی برتر هست دارد مهاجرت می کند. دنبال ملودرام راه انداختن نیست! نیازی هم نمی بیند که برای این تصمیم شخصی و خانوادگی دیگران را مجاب کند. اصلا به دیگران چه که او و خانواده تصمیم به مهاجرت گرفته اند؟! زندگی خودشان هست، خودشان بهتر می دانند چه کنند!
اما ملودرامی که ایرانشهری ها هنگام مهاجرت از ایران راه می اندازند  بدجوری نمک به زخم های کسانی می پاشد که به هر دلیلی در ایران مانده اند و می خواهند که بمانند.

 هزار تا ضربه دیگر که ایرانشهری ها به ایران وارد می کنند چه ها هستند؟!
برخی را می گویم:
۱) هارت و پورتی که ایرانشهری ها در مورد مرزهای ایران واقعی (منظور ایران باستان) راه می اندازند کشور های همسایه را به نگرانی در مورد تمامیت ارضی خود می اندازد و مانع از تعامل سازنده با کشورهای همسایه (که برای پیشرفت کشور ما حیاتی است) می شود.
۲) غیر مستقیم، مانع از اتحاد مردم ایران در مقابل این همه فساد و ظلم و جور و نابسامانی و بی تدبیری  در اداره کشور می شود. مذهبی ها را یک جور می ترساند.  اقوام را طور دیگر. طرفداران حقوق بشر را نوعی دیگر. (خیلی از حرف هایشان شبیه نازی هاست. برای همین حقوق بشری ها روی خوش به آن نشان نمی دهند.) نیروهای مهم جامعه را نگران می کند که اگر نظم موجود به هم بخورد این ایرانشهری ها قدرت بگیرند و وضعی به وجود آورند بدتر از وضع موجود.
(هرچند من گمان نمی کنم ایرانشهری ها آن قدر ریشه درجامعه و توان سیاسی در قرن اخیر  داشته باشند که بتوانند قدرت بگیرند. سر وصدایشان در فضای مجازی  و رسانه ها، بسی بیشتر از توان و قدرت واقعی شان هست.)
۳) در فضای مجازی کلی دعوا و کل کل راه می اندازند که نیروهای مردمی را تلف می کند  و مانع از پیش بردن کارها می گردد.
مثلا در هر جمع با حضور ترک های ایران که وارد می شوند «هموطن آذری» را خرج می کنند و باعث می شوند که دعوا شود! انگار مرض دارند که از این کلمه «آذری» استفاده کنند با این که می دانند منجر به دعوا و منحرف شدن بحث خواهد شد.
۴) به فعالان مدنی اقوام انگ تجزیه طلب یا پان می زنند و عملا در افکار عمومی  جامعه، جواز هر رفتار غیر انسانی وضد حقوق بشر علیه آنها را صادر می نمایند. این کار ایرانشهری ها تلاش های فعالان حقوق بشر را خنثی می کند.
.....

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

با کمال افتخار، بعد از چهل سال از آمریکاستیزی به ترکیه ستیزی رسیده ایم، با همین فرمون هم چهل سال دیگه به جیبوتی ستیزی خواهیم رسید!

+0 به یه ن

در دهه چهل و پنجاه، دانشجویان و روزنامه نگاران ایرانی که اندکی (اما نه زیاد) اهل مطالعه بودند و چپ هم می زدند آمریکا را مظهر بدی ترسیم می نمودند. حکومت وقت ایران، با آمریکا روابط حسنه داشت درنتیجه مخالفت با آن شیک به حساب می اومد.
از قرار معلوم، آمریکا ستیزی را همین نیمچه روشنفکرها یاد اسلامگراها دادند والا اسلامگراها چه می دونستند "امپریالیزم" چه بود؟! بعدش هم آمریکا ستیزی برای اسلام گراها منبع هویت شد. بهای این آمریکا ستیزی را ما ملت مظلوم که سرمان توی کار خودمان هست دادیم. من و امثال من و میلیون ها شهروند عادی دیگر ، چه کار به کار آمریکا داریم آخه؟! ما می خواهیم این دو روز زندگی را در آرامش و رفاه زندگی کنیم. همین و بس!


چهل و چند سال هست که از تریبون های رسمی حکومتی شعارهای ضد آمریکایی  سر داده می شه. درنتیجه، دیگه شعار ضد آمریکایی دادن، چپگرایی  حساب نمی شه. اخلاف همان ها که در دهه پنجاه علیه آمریکا شعار می دادند دنبال یک قدرت دیگه گشتند تا علیه آن شعار دهند. کدوم کشور را پیدا کرده باشند، خوبه؟! ترکیه. بعله! ترکیه . الان هم تمام کاسه کوزه ها را سر ترکیه می شکنند. این روزها هم که ارزش لیر ترکیه پایین آمده از خوشحالی هلهله می کنند.

آمریکا یا ترکیه یا چین یا هر کشور دیگه هزار ویک عیب می تونه داشته باشه اما منشا و ریشه مشکلات ما نیست. آدرس غلط به مردم ندهید.

به طور مشخص هورالعظیم یک قسمت عراقی داره یک قسمت ایرانی. در مرز این دو، دیوار خاکی هست. اتفاقا امسال تابستان بخش عراقی پرآب بود. اما بخش ایرانی خشک بود. اونهایی که خشک شدن هورالعظیم را گردن ترکیه انداختند به مردم آدرس غلط دادند. 
تقصیر از مسئولان ایران بود نه از ترکیه.


چند تا واقعیت را باید بپذیریم تا فردایمان بدتر از امروز نشود:

١- حکومت های نرمال (که با دیدگاه رایج قرن ٢٠ و ٢١ نسبت به مفهوم دولت-ملت می نگرند) دنبال منافع ملی خویش هستند. نه دشمن ما هستند نه رفیق گرمابه و گلستان ما. 
مناسبات خود را با کشور ما بر اساس سود و زیان می چینند نه دوستی و دشمنی و وفاداری و مرام.
مردم شان -به طور شخصی و در روابط روزمره، شاید از در مرام و دوستی 
و یا دشمنی و بدجنسی در آیند اما در تنظیم مناسبات در سطح ملی این نوع احساسات یا ارزش ها جایی ندارد.

٢-سیاست خارجی جای سانتی مانتالیزم و شعار و گلایه نیست. دست کم شعار گل درشت "مرگ بر…" و نظیر آن ، هیچ کشوری را در عرصه بین المللی به اهدافش نرسانده. این شعارها حداکثر مصرف داخلی دارند.

٣-  عرصه بین المللی ، خونه خاله نیست که هر چه مظلوم تر و ضعیف تر باشی محبت خاله را بیشتر برانگیزی و بیشتر محبت ببینی. عرصه بین المللی عرصه قدرت و توانمندی است. ضعیف باشی تو را می بلعند. از قدیم هم همین بوده ، الان هم همین هست.
منتهی ابزار قدرت با اعصار فرق می کند. در برهه هایی قدرت نظامی حرف اول و آخر را می زد. در برهه هایی در کنار قدرت نظامی ، قدرت اقتصادی هم مهم بود و شاید در درجه اهمیت از آن پیشی می گرفت. الان علاوه بر اینها، قدرت رسانه ای، انواع و اقسام قدرت های نرم (از جمله دیپلماسی علمی) و تبحر در به کارگیری حقوق بین الملل هم مهم هست. در آینده احتمالا مهم تر هم خواهند شد.

٤- اگر فکر می کنیم کشوری حق مان را خورده ، به جای عداوت با آن کشور باید سعی کنیم قوی تر شویم تا حق مان را پس بگیریم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راه حل در گذشته نیست!

+0 به یه ن

بحث بر سر خوب بودن یا بد بودن رضا شاه خیلی داره افتراق و دودستگی ایجاد می کنه و وقت و انرژی نیروهای اجتماعی ای که علی الاصول می توانند قدمی برای ساختن آینده ای بهتر بردارند تحلیل می ده.

آیا واقعا در این برهه با این همه مشکلات و مسایل و تحولات، مسئله ما خوب یا بد بودن مردی است که هفتاد هشتاد سال پیش از دنیا رفته؟!



دوره های مختلف تاریخ این سرزمین هر کدام به جای خود ارزشمند هستند و موضوع تحقیق تاریخ پژوهان قرار میگیرند . هنرمندان از هنر های هر دوره برای آفرینش های هنری الهام می گیرند، داستان نویسان در بستر حوادث تاریخی هر دوره داستان می نویسند، آثار به جا مانده از همه ادوار تاریخی ایران سرمایه ای عظیم برای جذب گردشگر هست.

اما برجسته کردن یک دوره و تنیدن یک ایدئولوژی حول آن و کوبیدن آن بر سر دوره های تاریخی دیگر همین سرزمین، کاری است بسیار ابلهانه. نوعی خودزنی است.


از هیچ کدام از این دوره ها نمی توان دکترینی برای حل و فصل مشکلات و مسایل این دوره و زمانه بیرون کشید. حتی اگر شیوه های آن ادوار برای دوره های خود کارآمد بودند پاسخگوی نیازهای این دوره با این جمعیت، با این جهان بینی و توقعات و این مناسبات نیستند. هر ایدئولوژی ای از آنها بیرون کشیده شود اوضاع بد را بدتر خواهد ساخت.

خیلی ها هستند که دوای دردهای امروز ما را ظهور یک دیکتاتور دلسوز که جنم داشته باشند می بینند.  این آرزو، سرابی بیش نیست. دوای دردهای ما در این دوره و زمانه، دیکتاتور بیرون آمده از لا به لای تاریخ نیست. بلکه راه حل را باید در شیوه های روز جست و جو کرد:
١- آشتی کردن با مفهوم دولت-ملت در قرن ٢١ (نه امت دینی ،نه امپراطوری هخامنشی، نه حکومت های ایلیاتی، نه ناسیونالیزم کور با سیاست یکسان سازی زبانی ،  ونه حتی خودکفایی به شیوه مصدقی! اینها شاید برای  زمان خود مناسب بوده باشند اما به درد امروز 
نمی خورند.)
دیکتاتور دلسوز در این چارچوب مشروعیت چندانی ندارد . شهروندی است مانند سایر شهروندان که اگر دلش بخواهد می تواند با رعایت اصول و قوانین به فعالیت سیاسی بپردازد. اختیاراتشبا قانون محدود می شود و در برابر عملکردش هم باید در برابر دیگر شهروندان 
پاسخگو باشد.
خلاصه یال و کوپالی برای دیکتاتور دلسوز نمی ماند که معجزه ای برای هواخواهان به وجود آورد. 


2- نهاد های نظارتی بر همه ارکان. نظارت و دستگاه قضایی مستقل و کارآمد با گروه خونی دیکتاتور دلسوز رویایی جور در نخواهد آمد.


٣- کارگروه های تخصصی کارآمد و قوی در زمینه های گوناگون که باز هم به مذاق دیکتاتور دلسوز مورد نظر برخی از عزیزان، خوش نخواهد آمد و در سایه دیکتاتوری (ولو دلسوز) تحمل نخواهد شد.

ما اینها را لازم داریم نه دیکتاتور دلسوز!

اگر این سه مورد رعایت نشود  مشکلات بین المللی و حقوق بشری و فساد مالی و بی تدبیری باقی می ماند و اوضاع روز به روز بدتر می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ای داد بیداد!

+0 به یه ن

مردم ما فرصت چندانی برای آشنایی با دادرسی مدرن نداشته اند. در ذهن بیشتر مردم ما، دادرسی هنوز یک مفهوم قرون وسطایی هست. ازاین منظر قرون وسطایی، در بهترین وضعیت متهم را -حتی پیش از اثبات جرم- جلوی مردم به شدیدترین وجه  باید مجازات کرد تا هم دل مردم خنک شود و هم ترس در دل بقیه مجرمان بالقوه بیافتد.
این رویکرد نه انسانی است و نه موثر. در کدام یک از جوامع که این راه بر گزیده اند عدالت و امنیت در دراز مدت برقرار شده و فساد ریشه کن (ویا دست کم مهار ) شده؟!
نه تنها این اتفاق نیافته ، بلکه تعداد بیشماری هم بی گناه مجازات شده اند و فرزندان آنها بار عقده بر دوش کشیده اند. عده زیادی تر و خشک با هم سوخته اند.
آیا در کشورهای اسکاندیناوی که جرم و فساد را به حداقل رسانده اند این گونه عمل کرده اند؟!



در رویکرد مدرن، دادرسی یک پروسه طولانی است. با دقت شواهد و اسناد جمع آوری می شوند و راستی آزمایی می شوند. نه تنها متهم بلکه شاکی هم باید سین جیم شود هر چند از لحاظ روحی برایش سخت باشد. اگر این گونه نباشد که تضمینی برای روشن شدن حقیقت نخواهد بود! اگر این گونه نباشد دادرسی هم ابرازی خواهد بود در دست پاپوش دوزان تا برای رقبا و کسانی که مورد حسادت آنها هستند پاپوش بدوزند و به دست دستگاه قضا رقبای تحصیلی و عشقی و کاری را  از صحنه خارج کنند.

در دادرسی مدرن، هدف از مجازات کم کردن جرم در جامعه هست نه خنک شدن دل شاکی و سمپات های او. میزان مجازات 
بر اساس بر هر جرم، بر اساس مطالعات دقیق روانشناسی و جامعه شناسی تعیین می گردد به گونه ای که تضمین کند جرم کاهش خواهد یافت.


اگر فرصتی پیش آمده که ما ایرانی ها با مفهوم دادرسی مدرن آشنا شویم بهتره "دایی جان ناپلئون درونمان " را مهار کنیم و به جای یافتن کاسه ای زیر نیمکاسه بنگریم و بیاموزیم.
شیوه دادرسی
مدرن حاصل تحلیل و بررسی قرن ها سعی و خطا 
توسط برخی از هوشمندترین اندیشمندان جهان هست. من و شما نمی توانیم از رختخوابمان بلند شویم و شیوه ای بهتر از آن در اندازیم. بهتره از این تجربه عظیم بشری بیاموزیم.


باور کنیم که دستگاه قضا در کشور های پیشرفته کارش را بهتر بلد هست تا اظهار نظر کننده ها در تاکسی های خطی که برای هر تیر چراغ برق که در مسیر می بینند برنامه ای در جهت اجرای عدالت در ذهن دارند!! اون هم چه برنامه ای!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مضرات عرفان های فست فودی برای فرد و جامعه

+0 به یه ن

"من به درجه ای از عرفان رسیده ام که هیتلر و صدام را هم می بخشم و عزت تپانشان می کنم!"


افرادی که به خاطر احساس کمبود به دلیل ضعف های مختلف در مهارت های اجتماعی  و نظایر آن، در انواع و اقسام عرفان و… دنبال آرامش می گردند، با افتخار تمام، یک سری آموزه های بی اساس در میان دوستان و آشنایان  نشر می دهند. اغلب آن آموزه ها، هم برای فرد و هم برای جامعه مضر هستند.

از جمله این که شعار می دهند که باید همه انسان ها را دوست داشت و به همه چنان عشق ورزید که از عشق سیراب شوند و این عشق را باز گردانند.وقتی از اونها می پرسیم "آیا این عشق شما شامل کسانی که مرتکب جنایت علیه بشریت یا شکنجه کودکان یا شکنجه حیوانات هم شده اند می شود؟" بادی به غبغب می اندازند و با نگاه عارف اندر بدبخت اسیر در شهوات براندازمان می کنند و می گویند اتفاقا  بیشترین عشق را باید به جانیان ارزانی داشت چون که بیش از همه نیاز و احتیاج به عشق دارند.

چیزی که من دیده ام این مدعیان عرفان و رسیدن به آرامش  و عشق همه گیر، نه تنها  به همه آدمیان محبت نمی کنند بلکه حتی اگر هزار تا خوبی به اونها کرده باشید، یک حرف خیلی معمولی را بهانه قرار می دهند و با شما دعوا راه می اندازند. بعد این افراد  که خود کوچکترین گذشتی ندارند، برای جهانیان نسخه می پیچند که جنایت کاران علیه بشریت را باید غرق در محبت کرد!! نه خیر! همچون "بایدی" در کار نیست! جنایتکاران علیه بشریت را باید با استناد به منابع موثق محاکمه کرد و مطابق قانونی سازگار با حقوق بشر محکوم نمود. من و ایشان چه کاره ایم که جانیان را ببخشیم یا نبخشیم؟! این که چهار تا کلاس آبدوغ خیاری عرفان رفته باشیم به ما این حق را نمی دهد که بگوییم که فلان جانی بخشیده شود یا نشود. کسانی که علیه آنان یا خانواده شان جنایت صورت گرفته باید تصمیم بگیرند که ببخشند یا نبخشند. در هر حال محاکمه بر اساس مستندات موثق حقوقی انجام گیرد و مجازات بر اساس قانون مبتنی بر حقوق بشر تعیین گردد.

دوم هم این که روانشناسان به ما می آموزند هر چه به برخی بیماران روانی مثل خودشیفته ها و…..بیشتر محبت کنی در پاسخ بیشتر و بیشتر شما را به لحاظ روحی خسته می کنند. این قبیل افراد در دور وبر ما کم نیستند. افرادی هم در میان اطرافیان ما هستند که چنان کمر به خدمت خودشیفته ها می بندند که بقیه دنیا -از جمله عزیزان خود را- فراموش می کنند. فقط برای این که به خود و دیگران ثابت کنند بسیار مهربان هستند ، بچه و همسر خودشان را در حالی که نیاز شدید به محبت دارد رها می کنند و به یک غریبه خودشیفته خدمت می کنند. خودشیفته ها خوب بلدند که افراد را چنان روی انگشت بچرخانند که زندگی شان را در خدمت به آنها سپری کنند.

بنا به نظر روانشناس ها، باید فاصله از برخی بیماران روانی از جمله خود شیفته ها را رعایت کرد و خود را از زیر یوغ خدمت رسانی به آنها آزاد کرد. اما 
آموزه های غلط این نوع عرفان های آبدوغ خیاری  ابزاری می شود در دست خودشیفته ها که برای خودشان خادم بی جیره و مواجب بیابند و بعدش هم با روح و روانش بازی کنند.
🍀@minjigh

وقتی سو تفاهم ها را با سئوال می توان رفع کرد، نیازی به  درجات بالای عرفان  نیست!

یکی از مسایلی که در روابط اجتماعی بر برخی چنان فشار می آورد که نیاز به عرفان حس می کنند، سوتفاهم های هر روزه در صحبت های معمولی است. برخی از این افراد اون قدر در دل شیله پیله و غل و غش دارند که خود دایم  در مورد بقیه قضاوت های ناجور می کنند. در نتیجه، دایم گمان می کنند بقیه هم وقتی   حرفی می زنند حتما طعنه ای و نکته ای شوم در میان  هست. واخ! واخ! در محل کار ازاینها زیاد پیدا می شه. مثلا، کافیه بگویید «مانیتور نو مبارک» تا هزار ویک معنا و مفهوم و توطئه  در دل آن ببینند. از بس خود دایم مشغول توطئه اند.

 فرزانگانی ها معمولا  بی غل و غش  و خوش قلب هستند. با این وجود  با جمع  فرزانگانی ها (جمعی بیش از ۴ -۵ نفر)  صحبت کردن هم پشیمانی به بار می آورد. اونها هم هر صحبت معمولی را ممکنه به توهین و طعنه تعبیر کنند و گارد بگیرند. این از هوش زیاد  در کنار مهارت های اجتماعی پایین شان  ناشی می شود. اگر افراد کم هوش تر
حداکثر یک معنا از جمله ای استنتاج کنند باهوش تر ها چندین معنا را برای آن تجزیه و تحلیل می کنند که درمیان آنها  برخی می تواند توهین آمیز باشد. برای کسانی که هم باهوشند و هم مهارت اجتماعی کافی دارند مشکل خاصی پیش نمی آید. همونجا با خود  تحلیل می کنند: «گیریم که بدترین تعبیر ممکن مد نظر گوینده بوده. آیا موضوع اون قدر ارزش دارد که پی گیر باشم ببینم منظور گوینده چه بوده؟» اگر جواب منفی بود که وا می دهند و فراموش می کنند. اما اگر جواب مثبت بود با جمله بندی های ظریف و هوشمندانه مناسب موقعیت و شرایط، گوینده را به حرف می کشند تا دریابند واقعا منظورش چه بوده. این طوری معمولا سو تفاهم رفع می شود. کسانی که باهوشند اما مهارت کلامی لازم را ندارند با این دغدغه محاوره را ترک می کنند که منظور یارو درواقع چه بوده است؟ آیا طعنه ای زده یا منظوری نداشته؟ از یک حد که این دغدغه و سئوالات بیشتر می شود به ذهن فرد فشار می آورد. بعدش می روند دنبال عرفان که مثلا به آرامش برسند. آیا عرفان مشکلشان را حل می کند؟! ابدا، خیر! مشکل را صد چندان می کند. چرا؟! چون که این توهم به شخص دست می دهد که چون به درجات بالای عرفان رسیده حقیقت افراد را بهتر می بیند. درنتیجه، وقتی  سو تفاهم پیش می آید و احتمال می دهد منظور توهین آمیز باشد آن برداشت خود را عین حقیقت می یابد و از کوره در می رود. این گونه می شود  که عرفان این افراد را نه تنها آرام تر نمی کند بلکه پرخاشگرتر و ستیزه جو تر می نماید.

 من نمی دانم اونها که به خاطر غل و غش و بددلی خود هر حرف ساده ای را کج می فهمند و توهین آمیز می یابند  چه کنند که دردشان درمان شود؟!  اما اونهایی که به دلیل هوش زیاد اما مهارت اجتماعی کم همین مشکل دارند با مشاهده دقیق افراد با مهارت اجتماعی و نیز هوش بالا می توانند ضعف خود را عرض چند ماه برطرف کنند و از این همه فشار فکری رها شوند. نیازی نیست به طبقات بالای عرفان صعود کنند. 

این را هم باز تاکید می کنم علت این که ما فرزانگانی ها خیلی از مهارت های اجتماعی را در دوره دبیرستان و یا حتی دانشگاه یاد نگرفته ایم درس خواندن زیاد ما نبوده. درس خواندن این وسط بی گناه هست. کاسه کوزه ها را بر سر درس خواندن  نشکنید!  آن چه موجب این ضعف شده است میل عجیب درصد بزرگی از سمپادی ها به متفاوت بودن و یا متفاوت ظاهر شدن از بقیه جامعه در دوران نوجوانی بوده است. در هر حال و در هر سن، 
این نوع ضعف ها  به آسانی ظرف ۶-۷ ماه رفع شدنی هستند. 
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل