تاجیکستان را رها کنید/فکری به حال ما کنید

+0 به یه ن

وقتی خبر تکان دهنده قتل کارگردان جوان به دست والدین قاتلش پخش شد، یک عده گمان بردند قاتلان افراد خرمذهبی هستند که از روی تعصبات کور دینی دست به چنین عمل شنیعی زدند. اطلاعات بیشتری که منتشر شد دیدیم تیپ شان خیلی هم مذهبی نیست. نهادهای رسمی هم اعلام کردند اینها مذهبی نبودند بلکه "ملی" بودند. این دو قاتل خطرناک به هیچ وجه، ملی هم نبودند. یک ایدئولوژی چرند ومخرب ناسیونالیستی داشتند اما این به معنای ملی بودن نیست. 


ملی همه شهروندان ایران را دارای حقوق برابر می داند. در نتیجه نمی تواند ضد عرب باشد. در ایران حدود یکی دو میلیون نفر شهروند ایرانی عرب داریم. یک ملی نمی تواند ضد عرب باشد چون ما همسایه های قدرتمند و ثروتمند عرب داریم وومنافع ملی ما ایجاب می کند با آنها تعامل کنیم. یک ملی نمی تواند خود را مالک فرزند بداند و فرزند را به این شکل تنبیه نماید. فرزند او هم شهروند ایران هست و با تفکر ملی دارای حقوقی است. اگر هم خطایی مرتکب شود (که این طفلک ها خطای چندانی هم نداشتند) یک ملی علیه آنها شکایت رسمی تنظیم می کند نه آن که با این شیوه بدوی خود بخواهد آنها را تنبیه کند. اقتدار و تمرکز قوه قضاییه از ویژگی های بارز تفکر ملی است. 

 نمی دانم افکار چرند این دو قاتل دقیقا چه بوده ولی به تفکر ایرانشهری نزدیکی بیشتری داشته تا یک تفکر ملی. من تفکر ایرانشهری را هم ملی نمی دانم. اتفاقا در خیلی از موارد ضد ملی است و مقابل آن قرارمی گیرد. همان طوری که اینا سوریه و … را به منافع ملی ما ترجیح می دهند ایرانشهری ها هم اگر دستشان برسد تاجیکستان را به ما ترجیح خواهند داد. اینا ما را کشیدند به دعواهای سوریه و…. که ربطی به ما ندارد. ایرانشهری ها ما را به دعواهای تاجیک و ازبک خواهند کشاند که همان اندازه برای ما بیربط هست! 🍀@minjigh

تاجیکستان کشور مورد علاقه ایرانشهری هاست. اسم این کشور که می آد از شدت ذوق و شوق به آسمان ها پرتاب می شوند. شاخص های منابع و رشد اقتصادی و اجتماعی تاجیکستان را که بنگرید می بینید جزو فقیرترین جمهوری های مستقل شده از شوروی است. به دریایی هم راه ندارد! 

 ترکیه هم در آسیای میانه دنبال جای پا بوده. منتهی رفته سراغ کشورهایی که به لحاظ گاز و منابع دیگر غنی بوده اند. می دانسته دیر یا زود این کشور ها می خواهند زیرساخت هایشان را رشد دهند. حکومت ترکیه سعی کرده زمینه ای فراهم آورد تا شرکت های پیمانکاری ترکیه پروژ ه های نان و آبدار عمرانی و …. را در مناقصه ها برنده شوند. همین طور سعی کرده زمینه ای فراهم کند که محصولات ترکیه در این کشورهای نسبتا پردرآمد آسیای میانه به فروش رود.

 آیا ایران هم در تاجیکستان از این کارها کرده؟! تا جایی که من می دانم فقط پول خرج کرده اند. حالا چه فایده ای دارد؟! فایده که زیاد دارد. مثلا به گویش تاجیکی سرود می خوانند ویک هو وسطش فریاد می زنند "خون سیاوش"! دیگه این ایرانشهری ها "خون سیاوش" را که می شنوند نمی دانند از شدت شعف و هیجان تا کجا پرواز کنند. 🍀@minjigh 

 حدودا سال ٧٦ بود که تلویزیون یک برنامه در مورد سفر به تاجیکستان پخش می کرد نریشن اش هم از خسرو شکیبایی بود. موسیقی متنش هم این "شاخه ها را گر ز جدایی غم هست/ ریشه ها را دست در دست هم هست… رفتند توی مجلس عروسی یک زوج تاجیک. عروس گوشه ای ایستاده بود و پشت سر هم جلوی داماد و خانواده اش تعظیم می کرد. خسرو شکیبایی می گفت این رسم " به راستی آسمانیست" 

 چند سال قبلش هم سریال خانه سبز شکیبایی محبوب شده بود. این سریال نشان می داد و یاد می داد چه طور مردها با زبان بازی می توانند زنها را استثمار کنند و از روی مسئولیت های سنتی یک مرد خانواده در بروند!

 خلاصه اون برنامه در مورد تاجیکستان را که دیدم با خود گفتم وای ددم وای! سریال اوشین و مردسالاری ژاپنی در حلقوممان کردن بس نبود! سریال خانه سبز و فرهنگ "با پنبه باید سر گربه را دم حجله بریدن" بس نبود. این بار هم مردسالاری و عروس آزاری به سبک تاجیکستان برایمان تحفه آورده اند!

  بنا به نظرسنجی یونسکو در تاجیکستان ٦٢ در صد جواب داده اند مرد حق دارد زنش را کتک بزند اگر بدون اجازه وی بیرون رود، ٦٨ درصد گفته اند مرد حق کتک زدن همسرش را دارد اگر او با وی بحث کند و ٤٧.٩ درصد هم گفته اند مرد حق کتک زدن زنش را دارد اگر زن از همخوابگی با وی امتناع کند. یک نظرسنجی مستقل دیگر هم در تاجیکستان نشان داده که اکثریت تاجیک ها،چه زن چه مرد، معتقدند شوهر یا مادر شوهر حق دارند عروس یا همسر را کتک بزنند اگر اطاعت از شوهر یا مادر شوهر نکند، بدون اجازه او بیرون رود یا به موقع غذا آماده نکند 

 خلاصه این که در کشور محبوب ایرانشهری ها وضع دختر و زن تاجیک به استناد نظر سنجی های رسمی و معتبر چندان خوش نیست. اما بیا و ببین این ایرانشهری ها در مورد منزلت زن در فرهنگ آریایی چه آسمون ریسمون هایی می بافند

 ———-____ از سال ٧٧ مجله فرهنگی هنری ادبی منتشر می کنند. اسمش را گذاشته اند "بخارا". اسمش را شیراز و نیشابور و حتی رودکی نذاشته اند! اسمش را گذاشته اند بخارا! جمعیت بخارا از نیشابور کمتر هست.

 بخارا الان در ازبکستان هست. پنجمین شهر ازبکستان به لحاظ جمعیت حساب می شود. ازبکستان و تاجیکستان یک سری مناقشات ارضی و مرزی دارند که هیچ ربطی به ما ندارد. اگر ما با این دو کشور مرز مشترک داشتیم، خواهی نخواهی به ما مربوط می شد. اما حالا که مرز مشترک نداریم هیچ ربطی به ما ندارد. 

 خودمان هزار و یک مشکل داریم و هیچ معنی ندارد دردهای خودمان را فراموش کنیم به دعواهای کشورها وملت هایی بپردازیم که صدها کیلومتر از ما فاصله دارند . می خواهد این کشورها در غرب ایران باشند وبه زبان های آرامی (عربی و…) صحبت کنند می خواهد این کشور در شمال شرق ایران باشد و به گویش های ازبکی یا تاجیکی صحبت کنند.
 دردهای خودمان مونده:کرونا یک طرف، قطعی برق یک طرف، خشک شدن دریاچه اورمیه یک طرف، بستن آب هیرمند توسط افغانستان و خشک شدن هامون یک طرف، شور شدن کارون یک طرف و …. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و …..

+0 به یه ن

یک عده به عنوان نقد به نوشته ای که با کلیک بر باخیش می توانید بیابید مطرح کردند که اتفاقا برای ازدواج زنان ترک خیلی خواهان دارند چون با بالا و پایین زندگی می سازند و خوب تحمل می کنند. این استریوتایپ در مورد زنان ترک چندان هم جای خوشحالی ندارد! کوچکترین سخنی از عشق و دوست داشتن و خواستن و خواستنی بودن در آن نیست. تلویحا هویتی را به زنان ترک دارد تحمیل می کند که اگر نسبت به آن عصیان نکنند باید عمری بسوزند وبسازند.


 بعید می دانم دختران امروزی -چه به جریان هویت طلبی تعلق خاطر داشته باشند چه نداشته باشند- زیر بار چنین هویت تحمیلی ای بروند. همه شان خواهند گفت یک بار بیشتر عمر نمی کنیم که بخواهیم آن را با سوختن و ساختن پای کسی به هدر دهیم. در این اظهار نظر، مشترکند اما اونی که به این جریان هویت طلبی تعلق خاطر دارد خواهد افزود که ما در تاریخ زنان مبارز و پیشرو و…. کم نداشتیم و ...

 تا همین بیست سی سال پیش، هر کسی پسر بداخلاق و شکاک و… داشت در و همسایه در گوشش می خواندند که حتما باید برایش زن بگیری تا خوب شود. خوشبختانه با روشنگری های امثال دکتر هلاکویی مردم از این طرز فکر غلط تا حدودی دست برداشته اند اما الله اعلم این طرز فکر در کنار آن استریوتایپ زندگی چند دختر را خراب کرده؟! روزگار چند نفر را سیاه کرده؟! 

 کسی که برای ازدواج دنبال دختری می گردد که با سختی ها بسازد لابد هیچ به خود زحمت نخواهد داد که برای بهتر کردن وضع زندگی به خود زحمتی دهد یا اخلاق های ناپسندش را که برای همسرش آزار دهنده می تواند باشد اصلاح کند. او فقط انتظار دارد که زنش تحمل کند.

 به هر حال دختران امروزی زیر بار این قبیل انتظارات نخواهند رفت. این قسمتش اون قدر نگرانی ندارد. آن چه جای نگرانی دارد این هست که آن قدر بر طبل این استریوتایپ بکوبند که دختران امروزی به کل، عطای ازدواج را به لقایش ببخشند. ازدواج اگر بر پایه عشق باشد از مجرد ماندن بهتر است. عشق "واقعیت" دارد. در "همین دوره و زمانه" هم می توان عاشق بود! خیلی هم بهتر از گذشته ها می توان عاشق بود چرا که آگاهی امروزین ما در مورد روحیات آدمی بیشتر از گذشته هاست. در نوشته بعدی ام به این موضوع خواهم پرداخت. 🍀@minjigh

 یادش به خیر! یک زمانی در تلگرام استیکر زیاد رد و بدل می شد. شاید استیکر های "قونشو" یادتان باشه. بین ترک های ایران در تلگرام خیلی محبوب بودند. چند تا از این استیکر ها را برای تجدید خاطرات در کانال تلگرام مینجیق می آورم. خود قضاوت کنید و ببینید آیا نگرش طراح استیکرهای قونشو با استریوتایپی که زن آذربایجانی باید در زندگی مشقت بکشد و دم بر نیاورد همخوان هست یا نه. به نظر شما، دیدگاه قونشو که توانسته بود آن همه طرفدار بیابد به میانگین نگرش مردم آذربایجان و واقعیت روز در این خطه نزدیک تر هست یا دیدگاه مخالفان سرسخت جریان هویت طلبی که چند نسل هست از آذربایجان مهاجرت کرده اند؟

  از صدای سخن عشق نشنیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند

 اول از همه روشن بگویم که منظور من از "عشق"، عشق بین زن ومرد هست. اون هم نه عشق افلاطونی بلکه عشقی که به وصال و ازدواج ختم می شود. برخی از زنان میانسال وقتی می خواهند خود را خیلی منطقی نشان دهند می فرمایند عشقی وجود ندارد جز عشق مادر به فرزند. این فرمایش ایشان با یافته های روانشناسی و علوم شناختی (نوروساینس) رد می شود. امروزه با یک سری آزمایش ها روی مغز می توان فهمید آیا دختر یا پسری عاشق جنس مخالف هست یا خیر. به تعبیر ما فیزیکخوان ها، عشق یک مشاهده پذیر فیزیکی قابل اندازه گیری است. دیگه یک مفهوم گنگ فلسفی نیست که بتوان آن را انکار کرد.

 از سوی دیگر یک عده پسر جوان مجرد مرتب می گویند عشق دختران تنها در صورت تملک ماشین بنز ( یا ماشینی مدل بالاتر) به وجود می آید. این حرف باز مزخرف هست و با یافته های اثبات شده روانشناسی نمی خواند. اتفاقا برای به وجود آمدن عشق و همین طور دوام آن، جاذبه جنسی خیلی مهمتر هست. برای داشتن جاذبه جنسی هم باید زحمت کشید، ورزش کرد، مرتب حمام کرد، مرتب اصلاح کرد و….. تقلیل مسئله به تملک ماشین بنز از سوی این پسران به تنبلی مفرط آنها بر می گردد. حال ندارند حمام کنند می گویند چون ما بنز نداریم و نمی توانیم هم داشته باشیم پس کسی عاشق ما نخواهد شد. این همه زوج های عاشق در دنیا هست. چند درصدشان بنز دارند؟! خیلی کم!

 صد البته برای تشکیل خانواده و ادامه آن نیاز به سطحی از رفاه هست. اما نه در حد تملک بنز. بذارید عدد بگم . یک درآمدی بین ١٠ میلیون تا ٨٠ میلیون در ماه کافی است. بیشترش خودش مسایل جدید حاد برای ازدواج می تواند ایجاد کند که اگر زوجین هشیار نیاشند و چاره ای نیاندیشند می تواند ریشه خانواده را بکند. کمترش هم که همه می دانیم چه قدر می تواند آزار دهنده باشد. اما یافتن شغلی با درآمد ١٠ میلیون برای یک فارغ التحصیل دانشگاهی اون قدرها هم سخت نیست. یک مقدار همت بکند و رزومه اش را غنا بخشد (کاری که اکثرا حالش را ندارند بکنند) می یابد. حتی در این وضعیت درب و داغون اقتصادی که کشور ما دارد! ( همینجا از همه ایرانی های مقیم خارج که دوست داشتند بشنوند که ما همه اینجا داریم از گرسنگی می میریم عاجزانه عذر می خواهم. لطفا به من حمله نکنید.) با درآمد ١٠ تا ٨٠ میلیون نمی شه بنز خرید اما می شه یک زندگی شاد خانوادگی توام با عشق داشت.

 من می خواستم در مورد فضای مساعدی که جریان هویت طلبی برای عاشق شدن به وجود آورده بنویسم اما مقدمه به اندازه کافی طولانی شد. اگر قبلا در مورد عشق نوشته های روانشناسان ویا متخصصان علوم شناختی را نخوانده اید حتما این کار را بکنید. دست کم صحبت های دکتر هلاکویی را در این مبحث گوش فرا دهید. اجازه ندهید دیدگاه شما را در مقوله افرادی که شناخت لازم در این مورد ندارند شکل دهند. این موضوع جزو مهمترین مسایل زندگی هر شخص هست. آن را سرسری نگیرید. برخی محیط ها چنان هستند که راه عاشق شدن را می بندند. مثلا در خانواده هایی که مرتب می گویند "ما اصیل هستیم، ما اصیل هستیم" دیواری نامرئی بین فرزندانشان و عاشقان و معشوقان بالقوه آنان کشیده می شود که راه عاشقی را می بندد! 

 یا وقتی قوانین ازدواج ج ا این همه محدود کننده زن وضع شده ، خیلی از دختران مدرن اصلا می ترسند سراغ مقوله عشق و ازدواج بروند. می ترسند شوهر آینده شان ناتو از آب در بیاید و اختیاراتی که قانون به مرد در این کشور می دهد اعمال کند و عملا آنها را فلج سازد. حالا علاوه بر همه این قوانین فرض کنید که این توقع را هم بخشی از جامعه ایجاد کند که دختران فلان قوم، بهمان جور اهل تحمل مشقت در زندگی زناشویی هستند و خواستگاران نامناسب را ردیف کند که بروید سراغ دختران این قوم که هر تن لشی را تحمل توانند کرد! این هم یک دافعه شدید دیگر خواهد بود برای باز کردن درها به سوی عاشقی! 🍀@minjigh

 در مورد فاکتور هایی که باعث جذابیت برای جنس مخالف می شه تحقیقات زیادی در کشورهای غربی انجام می گیره. این یک واقعیت تثبیت شده هست که کسانی که با لحن و آوا و لهجه ای که توسط رسانه ها "باکلاس" جلوه داده می شود صحبت می کنند، برای جنس مخالف جذاب ترند. مثلا در آمریکا، لهجه بریتیش را باکلاس می دانند. در مورد این که لهجه بریتیش چه قدر در ایجاد جذابیت برای جنس مخالف تاثیر می گذارد مقالات زیادی نوشته شده است.

 در ایران، از وقتی که رادیو و تلویزیون سراسری پا گرفته، برای تحقیر و بی کلاس نشان دادن زبان ترکی —و همچنین لهجه ما ترک ها به هنگام فارسی صحبت کردن— از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند. در مورد زمان قاجارکه فیلم می سازند شخصیت مثبت آذربایجانی با لهجه ناف تهران صحبت می کند اما شخصیت منفی با لهجه ترکی. طبعا این تلاش ها جهت ایجاد فضای عاشقانه برای ما ترک های ایران کمکی نمی کند!

 خوشبختانه در سال های اخیر این جریان هویت طلبی راه افتاده که به ما می گوید همین زبان خودت، لهجه خودت و زبان بدن خودت که از مادرانت آموختی به اندازه کافی زیباست. لازم نیست ادای کس دیگری را درآوری که مقبول طبع مردم صاحب ذوق این جریان شوی. 

 در سینما و موزیک پاپ فارسی، زن ترک با هویت و لهجه خودش جای چندان جایی ندارد. درسته که گوگوش و حمیرا و….. همگی ترک تبارند اما کدامشان با لهجه ترکی می خوانند و صحبت می کنند؟ اگر لهجه شان ترکی بود با تیپا از رسانه ها بیرونشان می کردند. من هیچ فیلمی به زبان فارسی نمی شناسم که در آن معشوق یک دختر ترک باشد. در فیلم هایی هم که مرد ترک عاشق می شود همواره عاشق زنی غیر ترک می شود. در مورد عشق مرد ترک به دختر افغان (باران) فیلم ساخته اند. تا شوروی فرو پاشید، بدو بدو در سریال آوای فاخته عروس دوشنبه ای از تاجیکستان به کرمان بردند. اما در صد سال سینمای ایران نقشی که به زن ترک داده اند بیش از پیرزن غرغروی بددهن منفور (مثل زن صاحبخانه در فیلم طلا ومس) نبوده. اون دو سه فیلمی هم که در آن زن ترک نقش خوب دارد توسط فیلمسازان زنجانی ساخته شده اند که خود ترک هستند. اونها هم بعد از راه افتادن همین جریان هویت طلبی به این صرافت افتاده اند که می توان چنین فیلمی ساخت. در موسیقی پاپ فارسی هم وضع به همین منوال هست. 

 خوشبختانه در سایه جریان هویت طلبی در ١٠-٢٠ سال اخیر ترانه ها و فیلم های زیادی به زبان ترکی خودمان ساخته شده اند که در آن زن ترک تصویری دلنشین دارد. فضایی که این محصولات فرهنگی که در سایه جریان هویت طلبی تولید شده اند ایجاد کرده اند، فراهم کننده زمینه عشق و عاشقی بین جوانان این خطه هست. 🍀@minjigh 

ک پستی امروز گذاشتم. چون دیدم خیلی ها با دقت نمی خوانند و آن را کج می فهمند برداشتم. اما نکته مهمی که داشت این هست که ما نباید زیر بار این هویت تحمیلی " مرد آذری باغیرت و زن آذری بساز" برویم. هویتی نیست که به آن بالید! در واقع این هویت را برای این می خواهند به ما تحمیل که درشطرنج قدرت از ما به عنوان سرباز صفری که در اولین قدم قربانی می شود سو استفاده کنند. این وسط روزگار فرزندان خانواده ای که پدرش مرد آذری با غیرت مورد پسند ایرانشهری ها و زن بساز و مطیع مورد پسند آن مرد با غیرت هست سیاه می شود!

 به جای این که بخواهیم این نقش مورد پسند ایرانشهری ها را بازی کنیم ببینیم نیازهای خانواده مان چیه؟! واقعیت های روز چیه؟! یافته های روانشناسی در مورد تربیت کودک چیه؟! سعی کنیم اونها را اعمال کنیم. هیچ هم لازم نیست به خودمان یا خانواده مان فشار بیاوریم تا آذری باغیرت مورد تایید یا پسند ایرانشهری ها باشیم! اصلا می خواهم صد سال سیاه هم مرا نپسندند! مهم اینه که در جمع خانواده خودمان و با دوستان خودمان خوش باشیم. 🍀@minjigh ؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عده قلیل فریب خورده؟!

+0 به یه ن

هر از گاهی که دکانداران مبارزه با پانترکیسم در صفحات خود در فضای مجازی به بهانه ای هواداران را علیه جریان هویت طلبی تهییج می کنند (یا به قول خودشان، فرصتی برای تبادل آرا در زمینه مسایل قومی پدید می آورند) برخی از هوادارانشان هیجان زده می نویسند " نبایداجازه دهیم که عده قلیلی از هموطنان آذری که فریب خورده اند ....."

 من هر وقت عبارت "عده قلیل که فریب خورده اند" را می شنوم پشتم تیر می کشه! چون این عبارت در ادبیات سیاسی معاصر کشور ما زمینه چینی برای مباح ساختن بدترین سرکوب ها و بدترین خشونت ها علیه همان گروه "قلیل فریب خورده" است. توجیه گر هر گونه خشونت و همه جور نقض حقوق شهروندی و حقوق بشر آن عده به اصطلاح قلیل! این موضوع البته به بحث جریان هویت طلبی اختصاص ندارد. سالهاست که با همین عبارت شروع کرده اند و انواع واقسام جفاها به اقلیت های مذهبی (مثل دراویش و ...) و اقلیت های جنسی روا داشته اند

. نکته جالب در این مورد به خصوص، آن هست که پرشین های خارج نشینی که خود داعیه حقوق بشر دارند ، یک پله هم می خواهند از حاکمیت در سرکوب بالاتر روند. به هر حال بعد از تجربه بسیار وحشتناک نازیسم و فاشیسم در اروپا که از طریق صندوق رای بالا آمده بودند، شعاری در کشورهای غربی سر داده شد که "دموکراسی دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت نیست. دموکراسی مکانیزمی است برای به رسمیت شناختن حقوق اقلیت ها." این جمع بندی ای هست که با پرداخت هزینه ای بسیار سنگین (به سنگینی جنگ جهانی دوم) به آن رسیده اند. لازم نیست چرخ را از نو اختراع کنیم. از تجربه دیگران بیاموزیم و اشتباهات آنها را تکرار نکنیم. به جای توجیه سرکوب "عده ای قلیل" راهی و مکانیزمی برای شنیده شدن صداهای عده های قلیل بیابیم. تنها در این صورت هست که به رشد اجتماعی می رسیم.

 و اما اصل مطلب: طرفداران جریان هویت طلبی، همچین هم عده ای قلیل نیستند. اتفاقا طیف وسیعی هستند. در نوشته بعدی ام به این موضوع خواهم پرداخت. 🍀@minjigh 

 جریان هویت طلبی طیف وسیعی از مردم آذربایجان و ترک های سراسر ایران را شامل می شود. اغلب دانش آموزان و دانشجویان برجسته این خطه و یا این قوم که به مدارج بالای علمی و تحصیلی می رسند سمپات این جریان می شوند.بین هنرمندان و ادیبان این خطه و این قوم هم این جریان محبوب هست. بین سرمایه داران این خطه هم همین طور. اگر جز این بود با این همه سنگ که به سر راه سرمایه گذاری در این خطه انداخته می شود سرمایه خود را بیرون می کشیدند. اگر می مانند اغلب به علت تعهدشان به همین جریان هست. 

 پرشین ها ی مقیم خارج و مشابهان ایران-نشین آنها، دوست دارند باور کنند که هر که آدم حسابی در آن خطه هست دشمن قسم خورده جریان هویت طلبی هست. واقعیت جز این هست. اتفاقا مخالفان این جریان افراد میانمایه ای هستند که سوادشان حتی در مورد زبان و ادبیات فارسی یا تاریخ دوره هخامنشی و زندیه و ساسانی و سامانی (که این همه سنگش را به سینه می زنند) کمتر از قشر فرهیخته تر آذربایجان هست که طرفدار جریان هویت طلبی هستند.

 این طیف همچنین شامل حاشیه نشین های تبریز هم می شود که چنان که گفتم بیشتر فرهنگ نیمه روستایی-نیمه شهری دارند تا فرهنگ حاشیه ابرشهرهایی نظیر استانبول و تهران و یا حتی مشهد. طیف تحصیلکرده تر -طبعا در بیان دیدگاه هایش و نیز جنس مطالباتش- محافظه کارتر هست. به قول خارجی ها politically correct رفتار می کند. اما این به آن معنی نیست که با آن سوی طیف در خیلی از مطالبات -به خصوص مطالبات زبانی- همدل و همنظر نیست. منتهی اگر فکر کند مطالبه اش اثر ندارد و یا هزینه گزاف دارد بیان نمی کند. برعکس حاشیه نشین ها که کمتر از این ملاحظات می کنند.

 رسم شده است که رفتار حاشیه نشین را با محرومیت و عقده و کمبود های آنها توجیه و تفسیر کنند. نمی دانم در کل این رهیافت چه قدر درست و یا اخلاقی باشد اما در مورد رویکرد حاشیه نشینان تبریز به مسئله هویت طلبی قطعا این رهیافت ما را به ناکجا آباد می برد. رفتار آنها را نه با کمبود و عقده بلکه با همان ذهنیت نیمه روستایی می توان درک کرد.

 برای روستایی ارزش "آب و خاک" متافوریک نیست! پاسداشت، "آب" و "خاک" به معناهای واقعی آنها ارزش هست. حرمت و پاسداشت آب و خاک برای روستایی یا نیمه روستایی معنا و مفهوم دگری دارد. سبک زندگی اش به این آب و خاک هست. هویت طلبی اش هم با این پاسداشت آب و خاک گره خورده هست. همین طور هویتش با سنت ها گره خورده و هویت طلبی از منظرش با زنده نگاه داشتن سنت ها -از جمله زبان مادری- ارتباط تنگاتنگ دارد.

 درمقابل طیف تحصیلکرده تر جریان هویت طلبی، به این مقوله از دید "حق" می نگرند. حق آموزش زبان مادری. حق برپا داشتن آیین های سنتی. حقوق برابر با سایر اقوام و.... این جنبه برایشان پررنگ تر هست. نتیجه این رویکرد حق محور آن هست که با سایر جریان ها مانند جریان فمینیستی یا جریان هویت طلبی سایر اقوام احساس نزدیکی می کنند. در مقابل طیف سنتی تر جریان هویت طلبی نسبت به مقوله زنان، دیدگاهی سنتی تر دارد. فمینیست و طرفدار برابری نیست اما به مقام مادر و هر زنی که برای دیگران مادرانه از خودگذشتگی می کند احترام فوق العاده ای قایل هست. خشونت فیزیکی علیه زنان را دون شان مردانگی می داند. به زنانی هم که جربزه رهبری دارند یا از نظر علمی یا تکنیکی خود را بالا کشیده اند میدان می دهد (درست برعکس جامعه دانشگاهی و روشنفکری تهران!) 

 اما رابطه بخش سنتی تر جریان هویت طلبی با جریان های هویت طلبانه اقوام همسایه یک مقدار پیچیده تر هست. اختلافات بر سر توزیع آب و مراتع و زمین می تواند تنش های جدی ایجاد کند. به علاوه دعواهای قدیمی صد سال پیش در فرهنگ روستایی دیرتر فراموش می شود تا در فرهنگ شهری. اینجاست که جریان حفظ محیط زیست پررنگ باید شود. جریان طرفداری از محیط زیست حلقه واصله این سر طیف با آن سر طیف هست. این جریان هست که می تواند راهی بیابد که به طور پایدار از آب و خاک استفاده برده شود و در نتیجه تنش ها کم شود. اهمیت جریان طرفداری از محیط زیست را دست کم نگیریم. مسئله حفظ پروانه در جنگل های برزیل نیست! مسئله این هست که آیا خواهیم توانست در این آب و خاک محدود در کنار هم بدون تنش زندگی کنیم یا نه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تنش های آبی

+0 به یه ن

چیزی که واقعا جای نگرانی داره اختلافات عمیقی هست که سیاست های غلط کلان کشور می تونه به وجود بیاره. به خصوص سیاست های غلط آبی. علی الاخصوص انتقال آب یک حوضه به حوضه دیگر و در نتیجه به هم زدن نظم اکوسیستم هر دو حوضه و کشاورزی هر دو منطقه. یا ممانعت از جاری شدن حقابه لازم استانی که سرچشمه رودهایش استانی دیگر است. 


این گونه تصمیم سازی ها و ممانعت هاست که دشمنی به وجود می آورد. اینها مسایلی است که باید نگرانش بود. اینها مسایلی است که پتانسیل آن را داره که اختلافات و تنش های شدید بین مناطق مختلف ایران را منجر بشه. سیاست گذاری غلط آبی معمولا برای سودجویی کلان و بخور بخور شرکت ها و پیمانکاران نورچشمی اجرا می شوند. چنین تصمیم سازی های غلط آبی را فلان جوانک در استادیوم ورزشی نمی کنه. آدرس را غلط نگیریم و با آن آدرس غلط بر سر چند جوان بی دفاع که سلاحی در دست ندارند نریزیم ولو این که سلیقه شان را در انتخاب نمادها و.... نمی پسندیم! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خوشا به حال شنگولان!

+0 به یه ن

این دکانداران مبارزه با پانترکیسم هم برای خودشان عوالمات جالبی دارند. بدون این که کوچکترین زحمتی به خود دهند که جریانی را که به زعم خود نقد می کنند بشناسند، دغدغه ها یی را به آنها نسبت می دهند. بعد هم با فرض اون دغدغه ها، رفتار های مسخره ای را به اونها نسبت می دهند. بعدش هم اون رفتارهای خیالی را تحقیر و هجو می کنند . بعد هم برای خودشان کف می زنند که چه نکته سنجانه دارند نقد می کنند. 


 خوش به حالشان! خیلی شنگولند!کاری هم به واقعیات ندارند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هالو

+0 به یه ن

افراد معترض مثل آقای عالی پیام (هالو) خیلی علاقه دارند که مردم ایران را متحد کنند و در اعتراض همراه سازند اما چون ماهیت جریان های هویت طلبی را نمی فهمند و برای شناخت آنها به دکان های مدعیان مبارزه با پانترکیسم مراجعه می کنند (و اونها هم جنس قلابی قالبشان می کنند!) همیشه تلاش هایشان در این زمینه نتیجه عکس می ده. 


باز پریروز دیدم در فضای مجازی جوابیه یک شاعر قشقایی به یکی از اظهارات عالی پیام که ترک های ایران را رنجانده یود پخش شده. دو نکته جالب داشت. اول این که کیفیت شعر این شاعر قشقایی به زبان فارسی از کیفیت شعری شعر های عالی پیام -با این همه دبدبه و کبکبه در محافل ادبی تهران- بالاتر بود که پایین تر نبود. دوم این که تا اون شاعر قشقایی در استان فارس چنین جوابیه ای را به شعر عالی پیام می ده فوری در میان شهریان و روستاییان آذربایجان خواهان می یابه! به سرعت! 

 چند روز پیش هم یک کلیپ از همین عالی پیام پخش شد در مورد انتخابات. لباس محلی اقوام مختلف ایران را پوشیده بود و با تم یکی از شعرهای فولکلریک نه چندان معروف تهران از زبان اقوام مختلف می گفت "ما رای نمی دیم بهتون". برای تهیه این کلیپ حتما خیلی زحمت کشیده این همه لباس محلی تدارک دیده روی عکس های نواحی مختلف ایران مونتاژ کرده. اما نفهمیده که یک ترکمن یا یک بوشهری بعید هست با یک شعر فولکریک تهران-که احتمالا تا به حال هم نشنیده- احساساتی بشه.

 من خودم اصل اون شعر را فقط یک بار در فیلم باباشمل علی حاتمی شنیدم. کنجکاو شده بودم فیلم های قبل انقلاب وبعد انقلاب فیلمسازانی چون او را ببینم و مقایسه کنم ببینم کیفیت فیلم هایشان بعد انقلاب بالا رفته یا پایین اومده. برای همین این فیلم را هم تماشا کردم. شعر مزبور در فیلم باباشمل، به گوش تبریزی من چنان آمد که گوشت های تنم آب شد. احتمالا اگر یک تهرانی هم "آت منی ! توت منی! نار کیمین اوینات منی " را از زبان یک "سازانده سنتی" ٥٠ سال پیش تبریز بشنود همین حس به او دست می دهد. این قبیل اشعار فولکریک نواحی مختلف ایران آهنگ "لاو استوری" یا "تم لارا" در فیلم "دکتر ژیواگو" نیستند که اون قدر به لحاظ موسیقیایی فاخر باشند که همه دنیا از آن لذت ببرند! اگر از بچگی شنیده باشید نسبت به آن حس نوستالژیک دارید والا حالتان را به هم می زنند. 

 منتهی امثال عالی پیام که اصرار دارند وانمود کنند زبان همه ملت ایران هستند این را نمی فهمند. فکر می کنند با اون قبیل کلیپ ها،همه مردم ایران را با خود همراه می کنند. غافل از آن که وقتی هویتی را اون جوری به زور تحمیل می کنند ( مثل با لباس ترکمن شعر بندتنبانی فولکریک قدیمی تهرانی می خوانند) اقوام و گروه های مختلف را پس می زنند. با شناخت مختصری که از اجتماع امروز ایران دارم تا یک جریان سیاسی نتواند این مسئله هویت طلبی را آن گونه که واقعا هست (نه آن گونه که در دکان ها عرضه می شود) درک کند محکوم به شکست هست. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روند تحول فراگیری اجرای مراسم به ما چه می آموزد؟

+0 به یه ن

یک موضوع جالب که محققان علوم انسانی می توانند به آن بپردازند (شاید هم پرداخته باشند) روند تغییر اجرای مناسک و مراسم دینی در جامعه ایران در طی ٢٥ سال گذشته هست. همچنین ارتباط روند تغییر را با تحولات اقتصادی باید بررسی کرد. (این دو سال کرونایی را بگذاریم کنار. من راجع به بقیه سالها حرف می زنم)


 آیا دراین ٢٥ سال اخیر-که تماشای شبکه های ترکیه در آذربایجان همه گیر شده- میزان جشن گرفتن عید قربان پررنگ تر شده یا کمرنگ تر؟ این روند را در شهرهای استانبول، تبریز، اردبیل، تهران، یزد، شیراز و اصفهان مقایسه کنیم. تصور من این هست که در استانبول بیشتر شده اما در شهرهای ایران اعم بر ترک و فارس کمتر شده. درصد بزرگی از ایرانیان مقیم خارج فوری خواهند گفت "چون مردم ایران گرسنه اند نمی توانند گوسفند قربانی کنند." آن طیف از ایرانیان مقیم خارج علت تقریبا هر اتفاقی در ایران را به گرسنگی مردم ایران فرومی کاهند. باید به طور علمی ببینیم که آیا این توضیح درست هست یا خیر. برای مقایسه ببینیم میزان نذری ها در ایام محرم در این ٢٥ سال رشد کرده یا آن هم مثل قربانی در عید قربان کاهش یافته؟ به علاوه ببینیم اون طیف که قبلا در عید قربانی گوسفند می کشتند آیا واقعا در سالهای اخیر فقیر شده اند یا خیر. 

 معمولا هربار که قیمت دلار که بالا می رود بازاریان که عمده کسانی هستند که نذری می دهند سود می کنند. چون با ارز قبلی اجناس انبارشان را خریداری کرده بودند اما به حساب ارز جدید می فروشند. این نوسانات و تورم قشر نزدیک به خط فقر را به زیر خط فقر می کشد نه قشر نذری دهنده را. فعلا (تا اطلاع ثانوی که طبقات بالای تایتانیک هم زیر آب برود!) اون قشر دارد روز به روز هم ثروتمندتر می شود. این تصور من هست. باید بررسی دقیق علمی شود تا دریابیم حقیقت چیست. همین طور یک بررسی باید بشود تا ببینیم آیا رابطه ای بین روند نزولی برگزاری مردمی جشن قربان و جنبش های حقوق کودک وحقوق حیوانات وجود دارد یا خیر. کسانی که با جشن گرفتن عید قربان مخالفند اما چند روز بعد عید غدیر را تبریک می گویند حقوق کودک و حقوق حیوانات را پیش می کشند. در استانبول هم جنبش حقوق کودک و حقوق حیوانات هست. شاید بیش از ایران. چرا پس آنجا عید قربان سال به سال رنگین تر بر گزار می شود؟ آیا به خاطر میل ما به سوگواری و میل آنها به شادی است؟! باز هم گمان نمی کنم چون که جشن گرفتن شب یلدا هم سال به سال در ایران (چه شهرهای ترک نشین وچه شهرهای فارس نشین -از بقیه اقوام خبر ندارم) گسترش می یابد و سال به سال هم بیشتر رقص و پایکوبی اتفاق می افتد. 

 بررسی دقیق روند برگزاری این مراسم در ایران و کشور همسایه ترکیه،کمک زیادی برای شناخت ماهیت جنبش های اجتماعی گوناگون خواهد کرد. در خواهیم یافت چه میزان تبلیغات تلویزیون های ماهواره ای اثر گذاری دارد. مشاهده نه چندان دقیق و علمی من می گوید که تلویزیون ترکیه و یا تلویزیون ایران هیچ کدام نتوانسته اند مراسمی مثل عید قربان را که هر دو ترویج می کنند تشدید کنند. در مقابل در همین آذربایجان، هم مراسم ملی (مثل شب یلدا و چهارشنبه سوری) و هم مراسم شیعی ( مثل شب های احیا، عید غدیر و مراسم عاشورا) تشدید شده. اولی از شبکه های اجتماعی و عکس هایی که آشنایان در فضای مجازی درجشن های ملی و خانوادگی می گذارند خیلی تاثیر گرفته. اما تلویزیون ترکیه خیلی در گسترش مراسم ولنتاین و کریسمس در تبریز اثر گذار بوده! از قرار معلوم هنوز مثل زمان قاجار فرهنگ غرب از دریچه استانبول وارد آذربایجان می شود، نه به طور مستقیم! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت جامعه شناسی اصولی

+0 به یه ن

در سال های اخیر، در زمینه های جامعه شناسی و انسان شناسی کارهای پژوهشی ارزشمندی شده. مثلا در مورد این که خشکسالی در روستاهای جنوب کشور و استان فارس چه تاثیری بر ازدواج و کلا زیست جنسی دختران و زنان روستا داشته، تحقیق بسیار ارزشمند و جامع و کامل و روشنگری شده است. یا به طور مثال در مورد تاثیر بزرگراه ها در ارتباط یا قطع ارتباط جوامع کوچک و محلات در تهران و حومه بررسی های علمی ارزشمندی انجام گرفته است. این تحقیقات برای برنامه ریزی های سنجیده خیلی ارزشمند هستند. کسانی که این تحقیقات را انجام داده اند کارشناسانی هستند با ذهنیت و منش مشابه همتایان خود در کشورهای پیشرفته. با روش های اصولی و علمی داده جمع می کنند و با روش های مرسوم در آن علم به تحلیل داده ها می پردازند و نتایجی استنتاج می نمایند. من اگر نام این کارشناسان را بیاورم به احتمال زیاد شما نخواهید شناخت. قرار هم نیست که بشناسید! سلبریتی علوم انسانی نیستند. از اون تیپ "استادان شرقی" که برای خودشان برو وبیا راه می اندازند و نوچه پروری می کنند و نوچه ها را بر جان منتقدان یا رقبای خویش می اندازند نیستند. نتایج تحقیقاتشان هم می شود مقالات و گزارش های متقن علمی، نه جملات قصار مشعشع که مریدان بخواهند مرتب تکرار کنند! 


 علی الاصول جا دارد که چنین تحقیقات علمی و روشمندی در زمینه جریان های هوبت طلبی هم انجام گیرد. منتهی چون این موضوع خیلی مهم بوده، سلبریتی های علوم انسانی افتاده اند روی موضوع. یادتان هست در مورد الگوی مدیریتی شیر نوشتم. همان قضیه هست. شیر های نر علوم انسانی این موضوع رادر قلمرو خود قرارداده اند و با روش های درخور حشمت شیر نر محدوده آن را هر روز صبح تثبیت می کنند و نمی گذارند محقق جوان تری مستقل از وی وارد حیطه آن شود. برخی از این شیرهای نر -که اتفاقا همشهری خود ما هستند- برای جمع آوری اطلاعات در زمینه ای که در آن اظهار فضل می کنند به خود زحمت چند کلیک در اینترنت هم نمی دهند چه برسد به جمع آوری اطلاعات به روش میدانی. اینان حتی به اندازه یک مسافر معمولی هم نخواهند توانست تحولات سالهای اخیر آذربایجان را رصد کنند. مسافر معمولی در دو سه روزی که در تبریز یا اردبیل می گذراند درصف قنادی و عسل و پنیر و... با مردم شهر دو سه جمله ای حرف می زند . این قبیل سلبریتی ها به این شهرها سفر هم کنند فرصت و امکان صحبت ٥دقیقه ای معمولی با مردم شهر را ندارند. از لحظه ای که که پایشان را در فرودگاه می گذارند تا از زمان بازگشت، میزبانان دورشان را می گیرند و "استاد استاد" گویان خدمت رسانی می کنند! اصلا فرصتی نمی شود به جز از پشت این نقاب "استاد استاد" یک حرف معمولی از زبان مردم، حتی در حد شکایت از گرانی ، بشنوند.

 البته ظاهرا این سلبریتی ها ی علوم انسانی خیلی هم احتیاجی به جمع آوری اطلاعات و تحلیل آنها نمی بینند. برای جمله قصار صادر کردن چندان نیازی به این کارها نیست. در این باره، جمله قصار صادر می کنند و دکانداران مبارزه با پانترکیسم هم با زر جمله قصار را بر سردر دکانشان می نویسند. "پرشین ها" هم جمله قصار را می خوانند و هندوانه زیر بغل دکانداران مبارزه با پان ترکیسم می دهند که "شما به عنوان قشر فرهیخته آذربایجان...." این نوع دکانداران به لحاظ هوشی وسواد و.... غالبا افراد میانمایه ای به حساب می آیند. در مدرسه که بودند در خواب هم نمی دیدند روزی به آنها گفته شود "قشر فرهیخته آذربایجان". شاگرد زرنگ تر ها ی کلاسشان اتفاقا غالبا خودشان سمپات همین جریان هویت طلبی شده اند. در نتیجه خیلی برای این میانمایگان جذاب هست که جملات قصار اون سلبریتی ها را تکرار و از جانب پرشین ها لقب "قشر فرهیخته" دریافت کنند و به شاگرد زرنگ قدیم کلاسشان تبختر فرهیختگی ورزند! از آن سو هم "پرشین ها" می بینند که این آدم ها از نظر هوشی از خودشان پایین ترند. اونها هم خوش خوششان می شود که از "قشر فرهیخته آذربایجان" (بخوانید همان دکانداران مبارزه با پانترکیسم) سروگردنی باهوش تر و عمیق ترند. 

 خلاصه یک همچین بساطی است! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جعلیات اینترنت جهت عرضه در دکان ها

+0 به یه ن

در فضای مجازی انواع واقسام مطالب جعلی منتشر می شود. در این یک سال و نیم گذشته همه مان شاهد بود که چه قدر چرت وپرت در مورد کرونا و ماسک و واکسن و.... منتشر کردند و خیلی از آنها را به سخنان فلان پروفسور (که وجود خارجی نداشت) منسوب کردند. برای بدنام کردن جریان های هویت طلبی اقوام مختلف هم مطالب جعلی در اینترنت زیاد منتشر می شود. مثلا پارسال در فصل پاییز که جنگل ها با بلای آتش سوزی دست و پنجه نرم می کردند، یک کانال تلگرامی که وانمود می کرد متعلق به یکی از این جریان های هویت طلبی قومی (قومی به غیر از ترک وفارس) است قوم خود را ترغیب به آتش زدن جنگل های آذربایجان می کرد. فوری گزارش داده شد و کانال را بستند. تبلیغ به خشونت و وندالیزم غیرقانونی است و چنین صفحات وکانال هایی، هم مطابق قوانین فتا و هم مطابق قانون های رسانه هایی مثل تلگرام و فیس بوک و....فوری بسته می شوند.

 گاهی هم از این قبیل مطالب جعلی به جریان هویت طلبی قوم ترک نسبت داده می شود. در چنین مواردی است که دکانداران مبارزه با پان ترکیسم جشن می گیرند! دیگه جنس مغازه شان برای مدت ها جور شده! فوری مطلب جعلی را در صفحات مجازی خودشان منعکس می کنند. کلی علیه آن هارت و پورت می کنند و عملا نظردهندگان را هدایت می کنند که با یکدیگر در توپیدن به پانترکیست ها و سپس تمام ترک ها (از جمله طفل شش ماهه از والدین ترک) مسابقه بگذارند. اسمش را هم می ذارند ایجاد فضایی برای تبادل افکار.

  واقعیت این هست که اگر کسی واقعا نگران وندالیزم باشد وقتی مطلبی در ترویج وندالیزم در فضای مجازی می بیند و گمان می کند جدی است به جای آن که به فکر ایجاد "فضا برای تبادل افکار" به آن شکل باشد، به این فکر می کند که به مسئولان مربوطه هشدار دهد تا اون اثر مورد نظر را از وندال های احتمالی محافظت کنند. این دوستان که دکان مبارزه با پانترکیسم راه انداخته اند بیشتر به فکر جورکردن جنس مغازه خود هستند تا حفظ بناها و .... از وندالیزمی به انگیزه قومی که ما را از آن می ترسانند. 

 جالبه که این جعلیات مروج وندالیزم و.... که برای بدنام کردن جریان هویت طلبی منتشر می شود کوچکترین بازتابی در صفحات هویت طلبان ندارد. اصلا هیچ اهمیتی نمی دهند و توجهی به این جعلیات ندارند. چه برسد به این که بخواهند به پیام آنها عمل کنند. ولی عموم مردم تهران و نیز خارج نشینان، صفحات این جریان را نمی خوانند. شناخت آنها از این جریان از کانال همان دکانداران هست. اونها هم برای این که مغازه شان همیشه مشتری داشته باشد تصویری مخدوش ارائه می دهند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نماد گرگ

+0 به یه ن

یکی از مسایلی که این دکانداران مدعی مبارزه با پان ترکیسم خیلی از آن بهره برداری می کنند زوزه کشیدن ها در استادیوم های ورزشی است. این زوزه، چیزی است که به نظر تهرانیان و خارج نشینان خیلی غریب می نماید و آنها را هراسناک می کند. متاع پرخریداری است برای فروش در دکان های مدعی مبارزه با پانترکیسم جهت عرضه به تهرانیان و پرشین ها! 


اول از همه بگویم که من هم از این زوزه خوشم نمی آد. اما صد تا کار دیگه هم جوانان در اون سن ممکنه بکنند که من خوشم نیاد. من از شلوار جین های پاره و پوره، از موسیقی رپ ، از خیلی مدل های مو و.... خوشم نمی آد. خوشم نمی آد که نمی آد! اما قرار نیست جوان ها به خوشامد من لباس بپوشند یا رفتار کنند. "ادب از که آموختی؟ از بی ادبان!" احترام به انتخاب های افراد به خصوص جوانان از که آموختم؟! از گشت ارشاد. چون نمی خواهم مانند گشت ارشاد منفور جوانان باشم به اونها سر انتخاب های شخصی شان گیر نمی دهم ولو این که مطابق سلیقه من نباشد. 

اگر احیانا جوانی اومد جلوی بیمارستان یا سر یک کنفرانس علمی یا یک نمایشگاه نقاشی یا در سالن تئاتر و سینما یا در مهمانی خانوادگی یا موقع خواب همسایه ها در خانه یا در کوچه، زوزه کشید حتما برخورد می کنیم! اما جوان می رود استادیوم یا کوه و کمر تا خودش را تخلیه کند. اونجا فریاد نکشد پس کجا بکشد؟! دلش خواسته، در استادیوم تبریز با زوزه خود را تخلیه کند، من که باشم که از تهران بخواهم به او خرده بگیرم؟! البته صاحبان دکان مبارزه با پان ترکیسم داستان سرایی خواهند کرد که این زوزه کشیدن سمبل بهمان حرکت سیاسی خشونت آمیز یا نژادپرستانه هست و..... بابا جون! جوانکی رفته استادیوم می بینه بقیه دوستانش دارند موج مکزیکی می زنند این هم موج مکزیکی می زنه. می بینند دوستانش زوزه می کشند این هم زوزه می کشه. کاری به بهمان عمل خشونت آمیز که صد سال پیش بهمان گروه زوزه کش هم در کشور دیگه انجام می دادند نداره که. حالا دکانداران هرچی می خواهند بگن! 

 بقیه می روند در استادیوم ، فحش مادرخواهر می دهند، صندلی ها را می شکنند، زباله می ریزند. زوزه کشیدن در مقابل اینها، کار خیلی معصومانه و بی آزاری هست. جوان در اون سن، هزار تا باید اشتباه کنه، صد تا مد و سمبل مزخرف را بایدامتحان کنه تا خودش را بیابه و وقتی به سن بالای ٣٥ سالگی می رسه معقول رفتار کنه. زوزه کشیدن هم از منظر من یکی از اون سمبل ها و مدهاست. نباید جلویش را گرفت. اقتضای سنی است که خواهد گذشت. تا وقتی که قانون شکنی نباشد و ضرری به شخص یا اموال عمومی نرسد نباید جلویش را گرفت. تا جایی هم که من می دانم قانونی برای منع زوزه کشیدن در استادیوم ها وجود ندارد! در مورد سمبل گرگ برای این جریان هویت طلبی بیشتر خواهم نوشت. من ازش خوشم نمی آد اما دلیلی برای این نمی تواند باشد که کسی را به خاطر برگرفتن این سمبل سرکوب کنیم و احیانا نسبت به او خشونت ورزیم. اما گفتمانی که در دکان های مبارزه با پانترکیسم عرضه می شود عملا خشونت ورزیدن ونقض حقوق شهروندی کسانی که این سمبل را بر می گیرند مجاز می داند. 🍀@minjigh 

 اگر از من بپرسید که کدام حیوان سمبل آذربایجان می تواند باشد بی برو برگرد پاسخ می دهم قوچ. مجسمه های قوچ هستند که در سراسر آذربایجان و زنجان یافت می شوند. فکر نکنم یک مجسمه گرگ هم در سراسر آذربایجان از گذشته ها به یادگارمانده باشد. در نقش فرش های شکارگاه تبریز دقت کردم. همه جور جک و جانوری در این نقش ها بود به جز گرگ. من با قصه های آذربایجان بزرگ شده ام. در اونها اگر گرگ نقشی داشت مشابه همان نقشی است که در داستان های کودکانه فارس ها و سایر اقوام ایرانی دارد. گرگ اون نقشی که در داستان های ترک های آسیای میانه دارد در داستان های سنتی آذربایجان ندارد. 

 همین الان هم از من بپرسید که گرگ سمبل کدام شهر هست بلافاصله خواهم گفت “رم"! این رم هست که جای جای آن مجسمه گرگ دارد و هر کتابچه توریستی اش با افسانه بزرگ شدن بنیانگذارش توسط گرگ آغاز می شود. به هر حال پانزده سالی است که جریان هویت طلبی آذربایجان، این سمبل گرگ را برگرفته. اگر به آنها بگویید که این سمبل وارداتی است ودر فرهنگ ما جایی ندارد قبول نخواهند کرد و بحث خواهند نمود که بنا به این شاهد و آن شاهد از قدیم این سمبل در آذربایجان وجود داشته. من اسطوره شناس یا سمبل شناس نیستم. شاید هم حق با آنها باشد اما باز هم من سمبل قوچ یا جیران یا مارال را ترجیح می دهم. 

 به هر حال چه ما خوشمان بیاد چه نیاد، چه واقعا از قدیم این سمبل در آذربایجان وجود داشته باشد چه در سال های اخیر وارد شده باشد، در بین طیفی جای خود را باز کرده و محبوب شده. دکانداران مبارزه با پانترکیسم ما را می ترسانند که گرگ نمادخشونت هست و هر جماعتی که چنین سمبلی را برای خود انتخاب کند وحشی است. در جواب باید بگویم:"ببخشید ؟! گرگ سمبل خشونت هست اون وقت شیر که قرن ها وسط پرچم ایران جا خوش کرده سمبل عطوفت هست؟! انگار شما زیادی کارتون شاه شیر والت دیسنی را می بینید و باورتان شده حیوانات جنگل با طیب خاطر توسط شیر خورده می شوند!" من شخصا قوچ را به هر دو ترجیح می دهم. قوچ سمبل برکت و تلاش برای پیشرفت مالی است. گله داری که قوچ قوی داشته باشد آینده مالی بهتر دارد. اما گرگ به شیر یک مزیت دارد و آن رفتار گروهی و تیمی گرگ هاست. برای رسیدن به موفقیت گرگ ها باهم همکاری می کنند. نظم اجتماعی پیچیده ای دارند که کار گروهی و تیمی کارآمد را منجر می شود. درست برعکس شیر نر. شیر نر یک محدوده را به عنوان قلمرو برای خود انتخاب می کند، هر روز صبح در چهار گوشه قلمروی ادعایی اش ادرار می کندتا هیچ شیر نر دیگری نزدیک نشود! اتفاقا خیلی از مدیران ایرانی هم همین طور عمل می کنند یک محدوده ای را به عنوان قلمرو خود اعلام می کنند که در آن احدی حق اظهارنظر ونقد ندارد. هر روز صبح هم در چهار گوشه آن خرابکاری می کند که محدوده قلمرو روشن باشد😏😉. حالا که عده ای از جوانان گرگ را به عنوان سمبل انتخاب کرده اند ای کاش دست کم کار تیمی را هم از گرگ ها الهام بگیرند و شیوه مدیریتی شیر را الگو قرار ندهند!🙂 🍀@minjigh 

 هر چند فکر نکنم کسی که نماد گرگ و یا زوزه کشیدن را بر می گزیند، علاقه ای به شنیدن حرف نصیحت گونه من یا امثال من داشته باشد اما من حرفم را می زنم! با برگرفتن این نماد چه به دست می آورید؟! حد اکثر بین چند نفر از همسالانتان (همگی مذکر) محبوب می شوید. بعید می دانم با این نماد بین دخترها محبوب شوید. به جایش اگر اندکی انگلیسی یا فرانسه تان را بهتر کنید احتمالا بیشتر به چشم دخترها (منظورم همین دختران آذربایجان هست) می آید.


چه از دست می دهید؟ اگر انگ وابستگی به گروه گرگ های خاکستری بخورید، خیلی از دست می دهید. در ایران ممکنه از گزینش رد شوید آینده تان برباد رود. به علاوه، این انگ مانع می شود در مطالباتی نظیر آموزش زبان مادری به نتیجه ای برسیم. دردسر ها مختص به ایران نیست. اون گروه در خیلی از کشورها از جمله جمهوری آذربایجان (بعد از کودتای ١٩٩٥) بدنام هست. خلاصه اگر این انگ به یکی بچسبد در خیلی کشورها توی دردسر می افتد.

 در ترکیه هم گویا این گروه بیشتر از میان جوان های محلات فقیر سنی نشین عضو می گیرد. از میان جوانان تندروی که مخالف و دشمن خیلی از گروه ها ی مذهبی و قومی هستند از جمله مخالف تند وتیز علوی ها (یک شاخه از شیعه ها). حکومت ها معمولا از این جور گروه ها که اعضایشان جوانان فقیر و تندرو هستند سواستفاده می کنند و از طریق آنها بر رقبا فشار می آورند، بعد هم که امتیازاتی که می خواهند گرفتند با رقیب به توافق می رسند و سر همان گروهی را که خاستگاهش تندروان محلات فقیر نشین هست می برند. دیر یا زود برای این گروه هم در ترکیه همین اتفاق خواهد افتاد. خلاصه از درایت به دور هست که سمبلی را برگیرید که بهانه ای باشد که به شما وابستگی به چنین گروه بدنام و بی آینده را نسبت دهند. 

اگر می خواهید به کسی یا گروهی در ترکیه منسوب شوید بگردید دانشمندی، هنرمندی، نویسنده ای، سرمایه داری، کارخانه داری، مخترعی پیدا کنید تا منسوب بودن به او، موقعیت شما را ارتقا دهد. از اون گروه که جز بدنامی و انگ و دردسر برای شما چیزی به ارمغان نخواهد آورد تا می توانید دوری کنید. از ما گفتن! در ضمن، اطلاعات مربوط به اون گروه را از ویکی پدیا خواندم. جز بدنامی هیچ ندارند و پیش بینی من این هست که دیر یا زود هم در کشاکش قدرت قربانی خواهند شد. https://en.m.wikipedia.org/wiki/Grey_Wolves_(organization) 🍀@minjigh 


 اگر بخواهیم شناخت درستی در مورد جریان هویت طلبی و همچنین زیر مجموعه ای از آن که نماد گرگ را بر گرفته اند داشته باشیم باید یک سری اطلاعات جمع آوری کنیم. اولا باید بدانیم که چند درصد از افرادی که در استادیوم نماد را نشان می دهند، خارج از استادیوم هم این نماد را مورد استفاده قرار می دهند و اگر این کار را انجام می دهند تا چه میزان؟. بعد باید ببینیم از میان زیر مجموعه ای که به این نماد انس والفتی فراتر از یک حرکت دسته جمعی در استادیوم (در ردیف موج مکزیکی) دارد چند نفر خود را با گروه گرگ های خاکستری ترکیه همدل و همپیمان می داند. اگر کسی با آن گروه همدل و همپیمان دانست باید ببینیم چه قدر با فعالیت ها و اهداف آن گروه آشناست. آیا واقعا می داند وآگاه هست که آن قدر متهم به چه کارهای خلافی هستند؟ یا همین طوری از سرلج و لجبازی جوانانه با کسانی که جوک تورکی می گویند یا از مبارزه با پانترکیسم برای خودشان دکان باز کرده اند دارد خود را با چنان گروه افراطی ای همدل نشان می دهد؟ گمان نمی کنم در این موارد مطالعه علمی و قابل استنادی شده باشد.

 از کسانی که برای خودشان دکان باز کرده اند بپرسید، وانمود خواهند کرد که هر کسی در استادیوم زوزه کشید مرتبط و از عوامل اون گروه هست. (فکر نکنم اون گروه در خود ترکیه هم این قدر طرفدار یا سمپات داشته باشند. اگر چنین چیزی به گوششان برسد که در ایران این تعداد سمپات دارند از خوشحالی سکته می کنند!) اما دکان داران برای جلب توجه و تبلیغ دارند چنین حرف هایی سر هم می کنند. بیشتر این دکان داران اصلا سالهاست از آذربایجان به دور هستند و شناختی از تحولات در آنجا ندارند. شواهدی که بر می شمارند فلان مطلب جعلی در اینترنت یا یک سری کل کل از روی لجبازی در فضای مجازی به طور ناشناس هست. این که نشد داده قابل استناد. راستش من جواب سئوالات بالا را نمی دانم. اما گمان نمی کنم همدلی و همپیمانی عمیقی بین آن گروه و کسانی که در ایران از این نماد استفاده می کنند باشد. در مکزیک هم یک عده گانگستر و خرابکار ممکن هست در استادیوم موج مکزیکی بزنند (شاید اصلا مبدع آن بوده باشند!) اما این به معنای آن نیست هر که در استادیوم ایران یا اروپا موج مکزیکی بزند با آن گروه گانگستر همدل هست! الان عرض می کنم چرا گمان نمی برم. 

اون گروه در ترکیه سنی مذهبانی هستند که می خواهند دیگر مذاهب اسلام و نامسلمانان را از بین ببرند و خلافت اسلامی ترکی برپا کنند. مردم آذربایجان (مثل اکثریت ایران) و نیز جریان هویت طلبی که جزو آن هست از نظر دینی و مذهبی طیفی هستند بین شیعیان امام علی و عاشقان امام حسین تا آتئیست ها. از نظر سیاسی هم طیفی هستند بین طرفداران حکومت حاضر ایران تا یک حکومت سکولار با طعم سوئد. با این حساب اون گروه نه تنها قرابت مذهبی و سیاسی با هیچ سر طیف ندارند بلکه با همه طیف هم دشمن می شوند. از نظر خاستگاه اجتماعی و طبقاتی هم به نظرم با هم تفاوت و تضاد اساسی دارند.🍀@minjigh


 در مورد خاستگاه اجتماعی گروه گرگ های خاکستری ترکیه تحقیق شده. اونها بیشتر از محلات فقیر استانبول هستند. در مورد خاستگاه اجتماعی طرفداران تراختور نمی دانم چه قدر تحقیق علمی شده. تا جایی که من دیده ام از همه طیفهای اقتصادی و اجتماعی بین شان یافت می شود . لزوما فقیر نیستند. اتفاقا از بین خانواده ها ی مرفه یا نیمه مرفه یا از بین برو بچه های درسخوان که آینده شغلی مقبولی در انتظارشان هست بین طرفداران تراختور کم نیستند. اتفاقا بخش بزرگی از این جریان هویت طلبی را افراد تحصیلکرده و موفقی تشکیل می دهند که برایشان سنگین می آید توهین های قومی بشنوند. از اون توهین بیشتر می دانید چی سنگین می آید؟ این که این دکان داران مبارزه با پانترکیسم که از نظر سطح سواد و ضریب هوشی بسی از خودشان پایین ترند با "لحن من می فهمم تو نمی فهمی" هارت و پورت می کنند!
 البته نمی دانم این قشر برخوردار و تحصیلکرده تا چه حد از نماد گرگ استفاده می کند. (من ندیدم این قشر خیلی علاقه به این نماد داشته باشند ولو این که خیلی هم با جریان هویت طلبی همراه باشند. البته من از روی مشاهدات محدود خودم می گم. باید اطلاعات بیشتری جمع آوری کرد و بررسی نمود.) 

 نکته مهم تری که می خواهم بگم اینه که ساختار اجتماعی محلات فقیرنشین تبریز با ساختار اجتماعی محلات فقیرنشین استانبول، تهران یا مشهد تفاوت زیادی داره. حاشیه نشین های تهران واستانبول و مشهد اغلب از روستاهای فقیر دور جمع شده اند. چون راه روستای آبا و اجدادی شان دور هست، به تدریج ارتباط شان را با روستای آبا واجدادی از دست داده اند. اما حاشیه نشین های تبریز از همان دور وبر تبریز آمده اند. با هزینه کم می توانند سوار مینی بوس شوندو در کمتر از سه ساعت به روستای آبا و اجدادی خود برسند. درنتیجه شخصیت شان بیشتر از آن که شبیه شخصیت های حاشیه نشین در فیلم کندو یا فیلم های مسعود کیمیایی باشد، نیمه شهری-نیمه روستایی است. در واقع یک پایشان در شهر هست یک پایشان در روستا. هر تعطیلی که پیش می آید برمی گردند به روستای آبا اجدادی. سال هایی که بارندگی زیاد هست سطح زیر کشت را بالا می برند و این کوچندگان به حاشیه شهر هم بر می گردند کمک می کنند و سهم می برند. وقتی خشکسالی است فک و فامیل از ده به خانه آنها می آید تا در شهر کارگری کند... از ده عروس می آورند به شهر. (به ندرت از شهر-و لو حاشیه آن- عروس به ده می رود.) 

 با این اوصاف آیا باور می کنید دغدغه های حاشیه نشین های تبریز با اون گروه در ترکیه قرابتی داشته باشد؟ گمان نمی کنم! بیشتر دغدغه حفظ زمین موروثی و حقابه در ده برای فرزندانشان دارند تا ایجاد یک خلافت اسلامی عاری از غیر مسلمانان . متاسفانه یا خوشبختانه حفظ این میراث اون قدر چالش می برد که وقتی برای فکر کردن به اون جور مسایل نمی ماند! به علاوه اگر فانتزی نوستالژی گونه داشته باشند از جنس "سودان گلن سورمه لی قیز" خواهد بود، نه احیای خلافت عثمانی! خودمانیم! فانتزی سورمه لی قیز خیلی زیباتر هست تا خلافت عثمانی! ❤️❤️لینک آهنگش را می ذارم تا لذتش را ببرید: https://niyazmusic.ir/888/سودان-گلن-سورمه-لی-قیز/ 🍀@minjigj

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل