فقط یک هشتگ؟

+0 به یه ن

ظاهرا یک هشتگ راه افتاده به عنوان منوفارسی که به بازگویی تجارب نه چندان خوشایند  ایرانیان غیرفارس می پردازه. این هشتگ در زمان کوتاه توجه زیادی در فضای مجازی جلب کرده و دو موج راه انداخته. موجی از بازگویی تجارب تلخ و موجی خلاف آن که راه اندازی این هشتگ را تخطئه می کنند و آن را توطئه رسانه های معاند می دانند.

اگر این موضوع دغدغه جامعه نبود، رسانه های معاند نمی توانستند چنین موجی راه بیاندازند.  مسایل مطرح شده با این هشتگ هر چند ممکن هست مبالغه باشد، اما کاملا هم بی اساس نیست و لابد ریشه در واقعیت دارد که این موج عظیم را راه انداخته.

آیا واقعا برخی رسانه های معاند و بدخواهان می خواهند از آن برای برهم زدن اتحاد ملی سو استفاده کنند؟ به احتمال زیاد، بله! اما نمی توان به مردم گفت که سکوت کنند و تجارب تلخ خود را باز گو نکنند تا مبادا بدخواهان سواستفاده نمایند.

اگر می خواهید بدخواهان سواستفاده نکنند راه حلی علمی برای مسئله بیابید نه آن که صورت مسئله را پاک کنید و یا از بیخ و بن انکار نمایید!


تصادفا همین پریروز با خود فکر می کردم: اگر این همه بودجه از بیت المال را که در سی سال اخیر صرف تبلیغ چند همسری و صیغه کرده اند ، به ادبیات کودک به زبان های ترکی، کردی، بلوچی  و ترکمنی و عربی و … و البته فارسی می دادند چه قدر از لحاظ فرهنگی و اجتماعی جلو می افتادیم!
مردانی که با وقاحت عیاشی می کنند و به استناد به برنامه های مبلغ صیغه می گویند این حق من هست و لرزه بر اندام کودکانشان می اندازند، تشویق می شدند بچه هایشان را ببرند به تئاتر کودک  به زبان های گوناگون کشور. به جای کودکانی که دست و دلشان در میان فریادهای مادر و پدر سر مسئله صیغه دایم می لرزد کودکانی داشتیم که با تئاتر موزیکال به زبان مادری شاد و خرسند می بالیدند. نسلی شاد و بی عقده بزرگ می شد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هر چی هم شکست خورده باشند، در ریختن قبح صیغه موفق بوده اند

+0 به یه ن

در اوایل انقلاب، تلویزیون ج ا صیغه میغه تبلیغ نمی کرد. هنوز این چیزها قباحت داشتند.  تا این که در یکی از خطبه های نمازجمعه، رفسنجانی دانشجویان را به ازدواج موقت تشویق کرد. مانند خیلی از حرکت های ویرانگر ( خصولتی سازی، عادی سازی استثمار مستضعف و….) سنگ بنای این حرکت ویرانگر را هم رفسنجانی گذاشت. (حالا خیلی ها دارند از او مجسمه عدالت و آزادی می سازند!!)
من اون موقع بچه بودم و این حرفها برایم چندان اهمیتی نداشت. اما یادمه دانشجویان پسر خیلی به این موضوع ارجاع می دادند و به شوخی می گفتند مرجع تقلید ما رفسنجانی است.

از دهه هستاد، تبلیغ سیستماتیک صیغه و چند همسری از بودجه حکومت و توسط نهادهای حکومتی اوج گرفت.
نتیجه این شده که مردهای ولنگار جری شده اند.
کم نیستند زوج های پزشک که در زمان دانشجویی ازدواج کرده اند و پا به پای هم تلاش نموده اند تا از فقر دانشجویی به ثروت پزشکان متخصص برسند. زن هم به اندازه مرد -و شاید هم بیشتر- تلاش کرده تا این زندگی را بسازد. هنوز هم زیباست و جذاب. اما مرد با بیشرمی می رود سراغ صیغه ووقتی با اعتراضات زن رو به رو می شود با وقاحت صدایش را بلند می کند و می گوید که این حق من هست. این درجه از وقاحت را از کجا آورده؟! از همین تبلیغات بیست سی ساله ج ا.  هر چند صیغه از قدیم در کشور ما بوده ولی این درجه از وقاحت در کشور ما تازگی دارد. باور کنید مردان زمان قاجار را هم زنده کنید و شاهد این ماجرا نمایید حق را به زن خواهند داد نه به مرد! خود ناصرالدین شاه یا فتحعلی شاه هم این طوری صدا کلفت نمی کرد بگوید این حق من هست. سعی می کرد بهانه ای برای توجیه تجدید فراش بتراشد که زنان قبلی اش کمتر حرص بخورند.

زمان پهلوی دوم، فیلمسازان و نویسندگان مستقل و مردمی در قبح صیغه و چمد همسری و اثرات شوم آن بر خانواده زیاد می نوشتند و فیلم می ساختند. فیلم های  نصرت  کریمی یا 
رمان "شوهر آهو خانم" در نمودن ویرانگری  این قبیل کارها موفق بودند و به اندازه کافی در جامعه تاثیر می گذاشتند. بودجه ای هم از بیت المال صرف آنها نمی شد. خود مردم خریدار این تولیدات بودند.


این درجه از وقاحت و ریختن قباحت صیغه، نتیجه ٣٠ سال تبلیغ وسیع با بودجه کلان از درآمد نفت و مالیات های من و شماست. پولی که می بایست صرف آموزش های مفید  برای جامعه می شد صرف ایجاد این وقاحت ویرانگر برای خانواده ها شده است.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی که تبلیغ سیستماتیک صیغه و چندهمسری بر سر جامعه آورده

+0 به یه ن

مدتی است که در شرح حال کودکان نیازمند بسیار می بینیم که حاصل ازدواج های موقتی هستند که پدر بی مسئولیت از آب در آمده و دررفته!  چند سال پیش از این خبرها نبود. تا چند سال پیش پدر کودکان نیازمند یا از دنیا رفته بودند یا هم از شدت کار و زحمت به بیماری دچار شده بودند یا در بدترین وضعیت، زیرفشارها کم آورده بودند و معتاد شده بودند.  این بساط صیغه  جدید هست! از دوستی که مددکار مجرب هست سئوال کردم آیا قبلا هم همین برنامه ها بوده و گزارش نمی دادید یا واقعا جدید هست؟ جواب داد که به واقع زیاد شده! 
سن بچه ها از ١٨ سال به پایین هست. این پدیده شوم از وقتی این گونه زیاد شده که نهادهای تبلیغاتی کشور پول بیت المال را صرف تبلیغ صیغه کردند و از آن قبح زدایی نمودند.

در بین طبقات مستضعف چنین معضلی را به وجود آورده. بنیان خانواده های طبقه متوسط را هم جور دیگر بر هم می زند. 
 مردانی را که میل عیاشی دارند وقیح و گستاخ می سازد. شاید بگویید این چیزها از قدیم هم بوده. بله! بوده ولی این وقاحت و حق-به-جانبی مرد عیاش و خیانتکار است که در خانواده های  نیمچه مدرن جدید هست. من به خانواده های سنتی پنجاه سال پیش کاری ندارم. اونها سیستم زندگی شان چیز دیگه ای بود.
اما در خانواده های نیمه مدرن که زن و مرد دوشادوش هم زحمت می کشند و به تمکن مالی می رسند بعد مرد شروع به عیاشی می کند دعوا پیش می آید!
وقتی مرد با استناد به این همه برنامه تبلیغی درباره صیغه، خودرا محق می خواند خشم زن صد چندان می شود. طفلک بچه های این خانواده ها! داغون می شوند! داغون!
قبل از انقلاب فیلمسازانی  مثل نصرت کریمی صیغه و چند همسری را هجو می کردند. اون موقع در میان تحصیلکرده ها این کارها قباحت داشت. الان کلی از بودجه مملکت صرف آن می کنند که قباحت زدایی کنند. اثرات مخرب این تبلیغات بر خانواده ها را می توان به عینه دید. 

حضرات عیاشان هم جالبند! بعضی هاشون نه ج ا و نه اسلام را قبول ندارند اما وقتی به عیاشی وقیحانه و گستاخانه می رسند صد در صد موافق تبلیغات صدا وسیما و سایر نهادهای حکومتی در این زمینه می شوند.

پی نوشت: من نمی خواهم بگویم ازدواج موقت همیشه و در همه حال غلط هست. شاید برای بیماران سخت که ازدواج دایم میسر نیست اما نیاز جنسی دارند راه حل مناسبی باشند. اما اونی که تمکن مالی برای حمایت از کودک ندارد غلط می کند صیغه می کند و کودکی به وجود می آورد. اونی که همسری وفادار دارد غلط می کند با صیغه یکی دیگه به او خیانت می کند و بعد در خانه با گستاخی لرزه بر اندام فرزند می اندازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امروزه، بحث آموزش زبان مادری بحثی است در حیطه علوم شناختی، تربیتی و جامعه شناسی نه یک بحث ایدئولوژیک یا شاعرانه یا تاریخی و یا حتی هویتی

+0 به یه ن

ظاهرا یکی از شبکه های ماهواره ای اخیرا یک برنامه ای در مورد زبان مادری پخش کرده که جنجال آفرین شده. من برنامه را ندیدم . به طور سرسری برخی جدل ها که این برنامه در فضای مجازی برانگیخته خواندم. هرچند بحث در مورد زبان مادری را بسیار مهم می دانم و بارها به آن در وبلاگ خودم پرداخته ام وارد هیچ کدام از این جدل ها نگشته ام. علت آن  است که بحث در مورد زبان مادری را یک بحث علمی می دانم اما این نوع جدل ها و آن نوع برنامه ها، آن راتبدیل به یک بحث احساسی و یا ایدئولوژیک می نمایند (اغلب به انگیزه شوم تفرقه افکندن بین مردم ایران).


تا ۴۰-۵۰ سال پیش، علوم شناختی و علوم تربیتی بین رشته ای که از علوم شناختی تاثیر می پذیرد این اندازه  پیشرفت نکرده بود. در آن زمان، خیلی از بحث هایی که اینک در زمره مباحث علمی قرار می گیرد (که با  متدلوژی علمی درباره اش باید کنکاش کرد و به نتیجه رسید) در زمره مباحث ایدئولوژیک یا احساسی یا .... قرار می گرفت. بحث زبان مادری از جمله آن هست. در نتیجه، درگذشته، شعرا و سیاستمداران وایدئولوگ ها  در مورد این گونه مسایل نظر قاطع صادر می کردند و به عبث مرجعیت داشتند.
اگر مرحوم شهریار هم اون زمان در این باره نظری صادر کرده، (با همه احترامی که به او به عنوان یک شاعر برجسته قایلیم) نظری قابل استناد به لحاظ علمی نبوده است.
خودتان بهتر می دانید که ارسطو هم در زمان خود در مورد صدها موضوع نظر صادر کرده که امروزه با پیشرفت های علمی خنده دار می نماید.

و اما بحث به خصوص زبان مادری. در این مورد در ۴۰-۵۰ با روش های دقیق علمی مطالعه شده. تحقیق کرده اند تا ببینند آموزش یا عدم آموزش زبان مادری در محیط های درسی در سنین مختلف چه نقشی در رشد فکری و نیز روحیه  کودکان دارد. مقالات علمی بسیاری در این باره نگاشته شده است. در برنامه ریزی درسی و برنامه ریزی برای تربیت کودکان این مرز و بوم باید از نتایج این مطالعات دقیق علمی استفاده کرد. نه آن که به حرف فلان شاعر یا بهمان ایدئولوگ و یا فلان سیاستمدار یا بهمان نظامی کارکشته که از همه این مطالعات بی اطلاع بوده است استناد کرد.
وقتی می گوییم می خواهیم در آینده کشور به روش های علمی  اداره شود یک معنایش هم همین هست. کیش شخصیت را کنار بذاریم. اگر هم شهریار چیزی در این زمینه گفته است-همچون ارسطو- با علم محدود زمانه خویش گفته. الان علم پیشرفت کرده. چه دلیلی دارد ما به جای این که از آخرین و معتبرترین یافته های علمی بهره ببریم،  خود را محدود به  نظرات بزرگان قرن پیش یا قرن ها پیش  بنماییم.

امروزه، بحث آموزش زبان مادری بحثی است در حیطه علوم شناختی، تربیتی و جامعه شناسی نه یک بحث ایدئولوژیک یا شاعرانه یا تاریخی و یا حتی هویتی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آموزش عام علمی اندیشیدن

+0 به یه ن

جامعه ما به سرعت در حال تغییر و پوست اندازی است.  اگر این تغییرات به سمت وسوی علمی تر اندیشیدن باشد آینده ای روشن در انتظار کشور ما خواهد بود. با این ملاحظه دوشنبه هفته قبل (۴ بهمن ماه) از خانم دکتر سیما قاسمی، ترویجگر و پژوهشگر ترویج علم دعوت نمودیم تا در مورد رویکردها و چالش های ترویج علم سخنرانی نمایند. سخنرانی ایشان بسیار ارزشمند و آموزنده است. لینک فایل سخنرانی را در زیر می گذارم تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شنیدن این سخنرانی را به همگان قویا توصیه می کنم. در ابتدا، حدود ۱۰ دقیقه آقای دکتر شیخ جباری در  مورد رویکردهای مختلف ترویج علم صحبت می کنند. بقیه سخنرانی خانم دکتر سیما قاسمی و پاسخ به سئوالات توسط ایشان هست:

https://www.aparat.com/v/L3xKC

 

در لینک زیر ادامه پاسخ های خانم دکتر قاسمی به سئوالات را می شنویم. همچنین این جانب توضیحاتی در مورد پوستر برنامه می دهم:

https://www.aparat.com/v/KRNGB

 

در لینک های زیر فایل پی دی اف طرحی که دکتر شیخ جباری با همکاری چند نفر از اساتید در حوزه ترویج علم برای فرهنگستان علوم انجام داده بودند قابل دسترس هست:

http://physics.ipm.ac.ir/tarvij/tarvij1.pdf

http://physics.ipm.ac.ir/tarvij/tarvij2.pdf

خواندن این مقالات را هم قویا توصیه می کنم. حاصل سه سال کار پژوهشی و خواندن مقالات متعدد در این حوزه هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخورد با مشکلات با استاد راهنما

+0 به یه ن

در مورد مشکلات با استاد راهنما  از من زیاد سئوال می شه. اول از همه می گم که قصد من قضاوت نیست. قرار نیست بگم که در این اختلافات حق با دانشجوست یا با استاد راهنما.  برای قضاوت (دست کم) باید نظرات هر دو طرف را شنید. من در موضعی نیستم که قضاوت کنم و اگر مجبور نباشم از این کار ابا دارم. چون که قضاوت خیلی کار سختی است.


اما چند نکته می گویم که  شاید به درد تان بخورد:
۱)  اگر در ابتدای کار هستید و هنوز پروژه را شروع نکردید و اگر حس می کنید استاد راهنما دارد وقت شما را تلف می کند و اگر استاد دیگری را می شناسید که مطمئنید برای راهنمایی تز شما، بهتر از استاد اول خواهد بود، هر چه سریع تر استاد راهنما ی خود را عوض کنید.  چند ماه و شاید سال عقب می افتید، اما می ارزد. حتی اگر دانشجوی دانشگاه آزاد هم باشید و هر ترم باید شهریه بدهید باز هم می ارزد. چون که اگر با استاد راهنمای اول مشکل داشته باشید در هر صورت دفاع شما عقب خواهد افتاد. یک بار قاطع تصمیم بگیرید و استاد راهنمایتان را عوض کنید. اعصاب خردی خواهد داشت اما می ارزد.

۲) پشت سر استاد راهنمای اول غیبت نکنید. منهای این که غیبت به لحاظ اخلاقی و شرعی غلط هست در محیط دانشگاهی غیبت  علیه استاد، دیر یا زود برایتان دردسر می آفریند. بالاخره حرف می چرخد و به گوشش می رسد و او را علیه شما تحریک می کند. در محیط های دانشگاهی ، رقابت ناسالم  استادان و دانشجویان فراوان هست و آنان که خریدار درددل های شما خود را نشان می دهند عموما از پشت خنجر می زنند. شما احتیاجی به این درددل ها ندارید.

عوض کردن استاد راهنما را به صورت جراحی ببینید. هر چه سریع تر، بهتر. هر چی بیشتر در موردش حرف بزنید این زخم می تواند بیشتر عفونی شود.
موقع تعویض استاد راهنما لاجرم باید با رییس دانشکده و معاون فلان و بهمان و گاه پیشکسوتان صحبت کنید. صحبت تان را تا می توانید «مختصر و مفید» نمایید. درددل نکنید!  هر چه آنها شما را بیشتر ترغیب به درددل نمایند کمتر به آنها اعتماد کنید و کمتر از استاد راهنما بدگویی کنید.  در بین استادان پیشکسوت و روسا در دانشگاه ها بسیار مرسوم هست که افراد کم تجربه را با ترغیب به درددل تخلیه اطلاعاتی می کنند و دست آخر با جملاتی نظیر «من وقت شنیدن غیبت ندارم» مخاطب بینوا را «قهوه ای» می نمایند بعد هم یکی به میخ می زنند و یکی به نعل. یعنی هم به دانشجو ضربه می زنند هم به استاد راهنما. طوری هم پیش استاد راهنما جلوه می دهند که همه تقصیرها از دانشجو بوده.  او را علیه دانشجو تحریک می کنند.
 به عنوان یک  تاکتیک بد نیست در صحبت با آنها به جای درددل، عباراتی نظیر «شاید اشکال از من بوده» زیاد به کار ببرید. این «نمایش تواضع و فروتنی»  کم خطر تر از بدگویی از استاد هست. مزورانه هم نیست. به هر حال همه ما باید بپذیریم که ما هم کامل نیستیم و رفتارمان خالی از  اشکال نیست!


۳)  اگر در اواخر پروژه و تزتان هستید و استاد راهنما سنگ اندازی می کند، یک جوری نازش را بخرید که کار تمام شود.  تا اینجایش که آمده اید. چند ماه دیگر هم نازش را بخرید تا تمام شود. در این مقطع تغییر استاد راهنما یا اقداماتی از این دست به صلاح نیست.
با اندکی درایت و ابتکار عمل می توانید راهش را بیابید که چه طور استاد راهنما را سر به راه کنید. بالاخره هر کسی یک قلقی دارد. بعد از چند سال هم لابد دست شما اومده که قلق این یارو چیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه کنیم تا سلامت روح و روان خود را تا ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ حفظ نماییم؟

+0 به یه ن

فکر کنم نیازی نباشد که توضیح دهم اوضاع کشور و این همه فساد و تبعیض و تورم و نابسامانی اقتصادی به روح و روان ما فشار می آورد. خوشبختانه هنوز آن قدر بی رگ نشده ایم و آن قدر وا نداده ایم که وقتی می بینیم  از یک طرف، کودکان معصوم تا کمر در باکس های زباله خم می شوند و از طرف دیگر انگلزاده ها ثروتشان را و استعدادهای نداشته شان را به رخ مان می کشند بیخیال رد بشویم. امیدوارم هرگز به این مرحله از وادادگی و بی رگی و بیشرفی نرسیم که با وجود دیدن اینها بخواهیم سر  خود را مثل کبک در برف کنیم، بیخیال شویم.
این مشاهدات بر روح و روان ما فشار می آورد.چه باید بکنیم تا سالم بمانیم؟

من در این نوشته از آن چه که از کتاب «آری به زندگی در کشاکش ناملایمات» نوشته  ویکتور فرانکل و ترجمه ضحی حسینی نصر استفاده می برم. توصیه می کنم این کتاب را بخوانید که برای یافتن جواب سئوال بالا، کمک زیادی به شما می کند. گویا از این کتاب ترجمه های متعددی در بازار هست. من از کیفیت سایر ترجمه ها اطلاعی ندارم اما ترجمه خانم ضحی نصر واقعا ارزشمند هست. به علاوه دیباچه ای  که دکتر ناصر مقدسی (از مرکز تحقیقات ام اس، بیمارستان سینا) و خود مترجم افزوده -دست کم برای خواننده ایرانی- به اندازه  نظرات خود فرانکل مفید و ارزشمند هست.


و اما جواب من: اولا نباید امید را برای بهبود اساسی  و بنیادی شرایط  از دست داد. بدون این امید فرسوده می شویم. اما از سوی دیگر نباید برای امید خود زمان بندی تعیین کنیم و  بگوییم تا فلان تاریخ حتما اوضاع درست می شه. در زندگی شخصی یا در کارگروهی خود زمان بندی برای انجام دادن کارها لازم هست اما  وقتی  برای امیدهایی که به واقعیت پیوستن آن تحت کنترل ما نیست زمان بندی تعیین می کنیم فشار عصبی فراوانی به خود وارد می نماییم. وقتی می بینیم اوضاع با آن زمان بندی مورد نظر ما جلو نمی رود به یک باره روحیه خود را می بازیم و چه بسا ضربات روحی شدید- خارج از توان روح و روانمان- بخوریم.


من به بهبود اساسی اوضاع کشور در آینده ای نه چندان دور (قبل از این که من بمیرم یا به پیری مطلق برسم) امیدوارم. امیدواری ام بر این اساس هست که می بینم این فساد و حرص  مال و طمع بیمارگونه و دروغ و پدرسوختگی فقط در بین طبقه موسوم به طبقه «برخوردار» هست. منظورم  طیقه ای است که در سایه ریخت و پاش های بی حساب و کتاب دو ۲۰ سال اخیر، جزو ثروتمندان شدند. 
من در  تهران زندگی می کنم. در همین شهر خرید می کنیم. در همین شهر ماشین مان را تعمیر می کنیم. در همین شهر فرش هایمان را می دهیم می شویند. در همین شهر معامله می کنیم. در خیابان های همین شهر زمین می خورم  و دستم را می گیرند و...... می بینم که تمام مناسبات بین مردم عادی (به جز اون قشر باریک برخوردار) بر اساس همان اعتماد و اخلاقیات بین غریبه هاست که زنده یاد دهخدا هم در مصاحبه با خارجی ها  از آن گفته بود.  در مقابل می بینم که این طبقه به اصطلاح برخوردار دارند از حرص و ولع و  در مسابقه ای که برای چاپیدن پول ملت با هم می دهند خود را خفه می کنند.
سالم ماندن اکثر قاطع مردم مرا به آینده امیدوار می کند. این که مردم وا نداده اند و از این همه فقر و تبعیض آزرده اند مرا به آینده امیدوار می کند. وقتی می بینم برخی سمن ها در زمینه های گوناگون چه کارهای باارزشی انجام می دهند مرا به آینده امیدوار می کند. وقتی می بینم بخش بزرگی از مردم آماده اند که راه حل های علمی برای مشکلات زندگی شان بیابند ( استقبال وسیع  از آموزه های روانشناسی نشانگر این آمادگی است) به آینده امیدوار می شوم. وقتی می بینم مردم ما چه ارزشی به کودکان قابل می شوند به آینده امیدوار می شوم. (شما دو کلمه دمپایی و chanclaرا در گوگل جست و جو کنید تا تفاوت میان روش های تربیتی ایرانیان امروز را با بخش بزرگی از مردم دنیا (آمریکای لاتین) را ببینید. چینی ها بد تر از اونها!) وقتی در گروه های متعدد می بینم که مردم به هم کتاب «انسان خردمند» را توصیه می کنند به آینده امیدوار می شوم. .....
همه اینها را نشانه آن می بینم که مردم ایران لیاقت بهتر از این را دارد و دیر یا زود شرایط مطابق لیاقتش را به دست می آورد. اما نمی دانم چگونه. نمی دانم کی و چه زمانی. همین امید (واقعی نه واهی) اما بدون شرایط و زمان بندی به من کمک می کند تا روحیه خود را حفظ نمایم.






------------------
«صبح تا شب، حسرت و نفرین جسم و جان آدم را می فرساید.»

اول از همه تاکید می کنم که این نوشته در مورد سلامت فردی هست نه مسائل سیاسی.
یک عده در کشور ما هستند که برنامه های شبکه «من و تو» و نظایر آن را زیادی جدی می گیرند. هرچی این شبکه می گوید «حقیقت و تمام حقیقت» می پندارند. نتیجه اش این می شود که دایم حسرت ۴۵-۵۰ سال پیش را می خورند و با غیظ و غضب فراوان کسانی را که به زعم آنها موجب از میان رفتن آن بهشت شده نفرین می کنند.  فعالیت سیاسی شان هم  اغلب ا ز فحش دادن بر روی کاناپه منزلشان فراتر نمی رود اما شدیدا منتظرند که اعتراضات معیشتی و سیاسی که در کشور همه روزه اتفاق می افتد بهشت موعود ایشان را باز گرداند. گاهی چنان در توهمات می غلطتند که گمان می کنند به پاس مجاهداتشان بر روی کاناپه منزل، فردا روزی وزارت و صدرات به ایشان پیشنهاد خواهد شد.      این افراد خود را خیلی زرنگ می پندارند  که  زحمت خاصی به خود نمی دهند و به زعم خود میوه های زحمات دیگران را با چهار تا فحش دادن خواهند چید اما واقعیت این هست که این همه نشستن به اضافه این همه حسرت و این همه غیظ و نفرت به علاوه انتظار کُشنده، جسم و جان آنها را به طور مداوم می فرساید. در یک سال به اندازه ده سال پیر می شوند و......   این روش راه مناسبی برای گذران زندگی نیست.      از ما گفتن! راه بهتری برای گذران زندگی و اوقات فراغت خود بیابید تا کمتر فرسوده شوید.   🍀

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانای کل نمی خواهیم، ارائه دهنده راه حل همه مشکلات نمی خواهیم

+0 به یه ن


ما الان در این مقطع، نیازی به دانای کل نداریم! هر کس یا گروهی که بیاید  و از موضع دانای کل برای مشکلات کشور راه حل ارائه دهد، جز ایجاد اختلاف بین اقشار مردم کاری نخواهد کرد. چرا؟! برای این که دانای کلی این وسط وجود ندارد. جامعه ایران یک جامعه کاملا متکثر هست با خواست های گوناگون و گاه متضاد.
هر راه حلی هم که برای جناب دانای کل ارائه دهد بخش های بزرگی از مردم را آزرده می کند و دعوا سر می گیرد. به طور مثال، ایرانشهری ها ، مذهبیون و طرفداران حقوق اقوام و حقوق بشر را خشمگین می کنند. فدرالیست ها، مرکزگرایان را خشمزده می کنند. 
چپ ها طرفداران سرمایه داری را خشمگین می کنند و بالعکس.


فعلا چیزی که لازم هست گوش شنوا برای شنیدن همه شکایات و همه خواست ها و هضم همه اینها و یافتن اشتراک بین همه آنها یا دست کم بین اکثر آنهاست.
در فضایی به دور از تنش و غوغاسالاری و با دسترسی به نظرسنجی ها و آمار 
معتبر با جدلها و بحث های علمی راه حل روشن خواهد شد.


در مورد راه حل هم باید واقع بین بود. راه حلی بهینه برای این جمع ٨٥ میلیونی متکثر با خواست های متضاد، ایده آل هیچ کس نخواهد بود. چه چیزی در زندگی ایده آل هست که این راه حل ایده آل بخواهد باشد؟! ایده آل نخواهد بود اما می تواند از وضع موجود خیلی خیلی یرای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران بهتر باشد.
سعی کنیم به این بلوغ برسیم که این گونه واقعیات را بپذیریم. 
راه حل بهینه، برآیند خواست های (گاه متضاد) نیروهای اجتماع و اقتصاد و منابع خواهد بود.
هر گروهی و هر طرز فکری ، بسته به تعداد طرفدارانش و میزان شور و تلاش آنها و میزان واقع بینی آنها و میزان مهارت دیپلماتیک آنها در راه حل نهایی حرف خود را به کرسی خواهد نشاند.


اکنون به جای اراىه راه حل های حاضر و آماده ، باید این همشنوایی را تمرین وتبلیغ کنیم و آن واقع بینی را!
راه حل های حاضر و آماده ای (مثل انتظار برای یک دیکتاتور دلسوز منجی، نوستالژی وضع ٤٥ سال پیش و یا فروغلطیدن در عرفان برای گل و بلبل دیدن وضع موجود یا تز رمانتیک ودور از واقعگرایی ایرانشهری) به درد نمی خورند. 

راه حل این مشکلات پیچیده و حاد در جامعه ما به این سادگی نیست. همفکری در ابعاد وسیع و واقع بینی می طلبد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتوریته یا آموختن روشمندی علمی؟-قسمت دوم

+0 به یه ن

در نوشته پیشین ام اشاره کردم که  اغلب بزرگسالان از قبل عقایدی دارند و انتظار دارند که یک دانشمند یا مروج علم آن را تایید کند و تاکید کند که عقاید وی مبنای علمی دارد. اگر جز این بشنود دلخور می شود. اغلب بزرگسالان اگر از زبان یک ترویجگر علم بشنوند که عقایدشان علمی نیست عالم بودن مروج را  (مستقل از جایگاه علمی او) زیر سئوال می برند نه عقاید غیر علمی خود را!  یک ترویجگر آماتور علم (نظیر خود ما که تفننی هرازگاهی قدم در راه ترویج علم می گذاریم و کار اصلی مان پژوهش علمی یا آموزش رسمی علم در مدارس و دانشگاه هاست) وسوسه می شود که  برای متقاعد کردن مخاطب از جایگاه علمی خود یا استادش مایه بگذارد.  وسوسه می شود که به مخاطب بگوید «من  یا استادم که فلان مدرک علمی را داریم و از بهمان جایگاه علمی برخورداریم این طوری می گیم، تو چی می گی؟!» یک ترویجگر حرفه ای علم می داند که این راه درستی نیست و نتیجه معکوس خواهد داد. با خرج کردن از آتوریته علمی نمی توان افراد را مجاب نمود که علمی بیاندیشند  و تحلیل نمایند!


توجه داشته باشید که در کشور ما چیزی که زیاد هست مدرک دکتری هست. همان کسان هم که مروج عقایدی هستند که ما شبه-علم یا خرافات عصر جدید می دانیم، برای خودشان انواع و اقسام مدارک و عناوین پرطمطراق شبه علمی جور کرده اند.  مخاطب شما که به اون افراد ارادت دارد، ارزش مدارک یا جوایز علمی شما  را  از مدارج مراد خود پایین تر می داند!


پس چه باید کرد؟!  اول از خودمان سئوال کنیم: به راستی فرق یک پژوهشگر علم با یک شارلاتان که  شبه-علم ترویج می کند چیست؟ فرقش با یک مدعی جادوگری یا یک رمال چیست؟! فرق در متدلوژی یا روش شناسی است.
فرق در روش های تحلیلی است که به کار می گیرد. بنا به تعریف این روش ها آموختنی هستند. برعکس روش های رمالی و جادوگری که مدعیان آنها ادعا دارند  در انحصار افراد خاص نظرکرده  و از-ما-بهتران اند!
ترویجگر ماهر علم سعی می کند همین روشمندی علمی را به مخاطب بیاموزد تا با به کار بردن آن خود او متوجه شود که عقاید شبه-علمی غلط هستند. به او روشمندی را می آموزد تا خود فرق علم و شبه-علم را باز شناسد. نه آن که از آتوریته اش مایه بگذارد و به دیگران بگوید این علم هست و آن یکی شبه علم.
کار سختی است! کلی معلومات ورای موضوعی که قرار است آموخته شود می طلبد. صبر زیاد می خواهد. اما دست آخر، همین هست که موجب رشد یک کشور  و جامعه می شود و آن را از قعر خرافات و روش های منسوخ قرون وسطایی  و یا خزعبلاتی خرافی عصر جدید بیرون می کشد و به ندانم کاری ها ی ناشی از جهل پایان می دهد.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چالش های ترویج علم بین بزرگسالان-قسمت اول

+0 به یه ن

اگر تجربه «ترویج علمی فکر کردن» در بین بزرگسالان داشته باشید، خواهید دید چه قدر به لحاظ اجتماعی دشوار هست. طولی نخواهد کشید که عده ای علیه شما صف خواهند بست و نیش و کنایه های زهرآلود به شما شلیک خواهند کرد. ظاهرا دوستانه اما در واقع بسیار خصمانه. حتی وقتی تولدشان را هم تبریک می گویید (تولدی که علی الاصول قرار نبود یادتان باشد اما یادتان بود) با نیش و کنایه از خجالت شما در می آیند. تعجب می کنید که مگر من چه کرده ام که مستحق این همه نیش و کنایه و بدگویی های این افراد شده ام؟! 

مدت ها  سردرگم حل این معما می مانید. بعد به خاطر می آورید وقتی در مورد عقایدش در موردکارما یا انرژی کیهانی یا فرادرمانی یا .... سخن گفته، شما این عقاید را به چالش کشیده اید. به همین دلیل از شما کینه به دل گرفته.  همانند هر  متعصب مذهبی دیگری.

 قبل از این که به اصل موضوع بپردازم تاکید می کنم منظور من ترویج «علمی اندیشیدن»  است نه اطلاع رسانی  در مورد آخرین دستاورد های علمی. آن نوع اطلاع رسانی  چندان کارسختی نیست.  شما اگر  در مورد جیمزوب یا آشکارساز آیس کیوب بخواهید توضیحاتی در دورهمی های خانوادگی یا دوستانه بدهید کمتر کسی از دست شما  دلخور می شود. اتفاقا خیلی هم محبوب می شوید. مخاطبان با اشتیاق گوش فرا می دهند.
ولی اطلاع عمومی  در مورد تلسکوپ جیمزوب  چندان مشکلی از خیل عظیم مشکلات امروز ایران را حل نمی کند. در غرب این نوع اطلاع رسانی می شود تا مردم علاقه مند شوند و راضی گردند که مالیات هایشان برای این نوع پروژه ها خرج شود. در کشور ما نظر شهروندان در مورد  محل خرج شدن بیت المال، محلی از اعراب ندارد! (واقعیت موجود را می گویم که با ایده آل مورد نظر من فاصله زیادی دارد.)
چیزی که الان ما نیاز داریم علمی اندیشیدن هست.  بزرگسالان ما جلوی دعوت به علمی اندیشیدن هست که مقاومت می کنند.
مقاومت فقط در برابر نقد  مسایل اعتقادی نظیر کارما یا اثرات جادویی سنگ ها و... نیست.  در دو دوتا چهارتای زندگی هم این مقاومت در برابر علمی فکر کردن به چشم می خورد. به طور مثال، وقتی پایشان را توی یک کفش می کنند که حتما فلان مغازه را باید بهمان رقم به اجاره دهند استدلال شما را مبنی بر این که مغازه دار از این مغازه  آن قدر سود نخواهد کرد که چنین اجاره بهایی بپردازد نمی شنوند. دو دوتا چهار تا نمی کنند بلکه بر اساس «همه می گن» تصمیم می گیرند. نتیجه غیر علمی اندیشیدن آنها این می شود که مغازه خالی می ماند و  ضرر می کنند.
در بزرگ مقیاس هم غیر علمی اندیشیدن ضرر های بسیار زیادی به کشور زده و می زند. تحولات پیش رو در جامعه تنها وقتی نتیجه مطلوب خواهد داد که با علمی اندیشیدن توامان باشد. اینجاست که نقش ترویجگران علم برجسته می شود.
 منظورم  ترویج گرانی است  که علمی اندیشیدن را به بزرگسالان می آموزند.
 باز هم تاکید می کنم که بسیار کار سختی است. بزرگسالان اغلب عقاید و نظراتی دارند و از مروجان علم تنها می خواهند که این عقاید و نظرات را تایید کنند. چیز جدیدی نمی خواهند فقط تایید نظرات قدیمی خود را می خواهند.
یک مروج خوب علم باید آن قدر روانشناسی و جامعه شناسی بداند که علی رغم همه این مقاومت ها بتواند باورهای غلط را با علمی اندیشیدن جایگزین سازد.


(در برنامه روز دوشنبه ساعت ۹-۱۱ صبح شرکت کنید تا بیشتر در این باره بیاموزید. سخنران اصلی این برنامه یعنی خانم دکتر قاسمی تجربه بسیار در این باره دارد. لینک شرکت:
https://www.skyroom.online/ch/schoolofphysics/physicsseminar)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل