
یکی از معضلات حاد و جدی در حوزه زنان، ازدواج زودهنگام دختران (زیر در ۱۵ سال) هست. این معضل در برخی از روستاهای ایران -از جمله چند روستا در آذربایجان شرقی - وجود داره.
اشتراک و ارسال مطلب به:



یکی از معضلات حاد و جدی در حوزه زنان، ازدواج زودهنگام دختران (زیر در ۱۵ سال) هست. این معضل در برخی از روستاهای ایران -از جمله چند روستا در آذربایجان شرقی - وجود داره.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اصلاحات تدریجی وقتی به نتیجه مطلوب می رسه که سیستم خرابکاری های بزرگ مقیاس نکنه. اگر سیستم در حال خرابکاری مداوم باشه چهار تا «شمع و گل و پروانه» ای که مردم می کشند راه به جایی نمی بره. با یک مثال روشن می کنم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
شهر: مهاباد
نام: بنیادکودک نمایندگی مهاباد
آدرس: آذربایجان غربی، مهاباد، فلکه شهرداری، خیابان طالقانی شرقی، مجتمع تجاری بغدادی، طبقه ی 2، واحد 5 کدپستی:5913798437
تلفن: 42246939-044
موبایل:
فکس: 42246929-044
ایمیل: mahabad@childf.org
اشتراک و ارسال مطلب به:
در دوران اصلاحات آقای خاتمی، یک عده از استادان دانشگاه از رشته های علوم انسانی بسیار برو بیا پیدا کردند و تقریبا تبدیل به سلبریتی شدند. با توجه به این که تیپ و قیافه نسبتا اصلاح کرده وتر تمیزی داشتند و اصولگراها هم به آن می توپیدند یک عده فکر کردند که خیلی آدم های فاضلی هستند و حرف هایشان را جدی گرفتند. بن مایه حرف شان این بود که مردم ایران بی لیاقت هستند و لایق سیستم سیاسی فراتر از این که نصیب شان شده، نیستند. ما که در دهه هفتاد کاملا با توسری از سوی اصحاب قدرت و رسانه و تریبون آشنا بودیم اونها را به بقیه یک کم ترجیح دادیم و توسری هایشان را به گوش جان شنیدیم و باورمان شد که لابد عیب و ایراد از خود ما مردم هست.
بعد تر که من خارج را از نزدیک و به مدت نسبتا طولانی دیدم و فرصتی یافتم که مقایسه ای ورای مقایسه گذرا نمایم دریافتم که ایراد هایی که به ما مردم ایران می گرفتند در بقیه مردم دنیا هم کمابیش هست. مثلا از جمله ایرادهایی که می گیرند که این هست که آب زیاد تلف می کنیم. من مخصوصا میزان مصرف آب در پژوهشکده فیزیک آی-پی-ام و شعبات مختلف موسسه ماکس پلانک آلمان را در آشپزخانه و روشویی زیر نظر گرفتم. انصافا پژوهشگران فیزیک ایرانی بیشتر از همتایان آلمانی شان حواسشان هست که شیر آب را به موقع ببندند و آب هدر ندهند. بعدها که با دوستان محیط زیستی بیشتر آشنا شدم فهمیدم علت اتلاف زیاد آب شهری در ایران لوله های فرسوده هست.
یا در مورد رانندگی. در نظر اول مردم بیشعورند که به خط کشی توجه نمی کنند اما تا خودت پشت رل می نشینی و رانندگی می کنی می بینی چه قدر در ایران خط کشی ها غیر اصولی طراحی شده تا جایی که وقتی خود را مقید به خط کشی می کنی عملا ترافیک را به هم می زنی. در خیابان هایی که خط کشی اصولی هست عموم مردم رعایت می کنند- البته به جز اندکی که چنان وضعیت کشور به آنها فشار آورده که خشم عمومی خود را در رانندگی تخلیه می نمایند.
یا وقتی شهرداری رشوه می گیرد و مجوز ساخت بدون پارکینگ به مجتمع های تجاری و نظایر آن می دهد جای پارک پیدا نمی شود و مردم مجبور می شوند که دوبل پارک کنند.
صد البته آقایان دکتر علوم انسانی جواب این نقدها را در آستین دارند و می فرمایند که آنها هم که این کارهای غیر اصولی را انجام می دهند از همین مردم معیوب هستند که باید از خود شرمسار باشند. مسئله این هست که سیستمی ساخته اند کمتر کسی در آن جای خود می نشیند. افرادی مسئولیت ها را برعهده گرفته اند که برای آن مسئولیت ها مناسب نیستند. اگر هم استثنائا در جای درست بنشیند از بالا دستش را می بندند و با دخالت های نابجا چوب لای چرخ کارش می گذارند.
چرا این جور شده!؟ برای این که سیستم سیاسی ایراد دارد. فرق ما با آلمان این هست که در آلمان سیستم سیاسی طوری است که افراد را قادر می سازد جای مناسب خود بنشینند و بتوانند کار خود را درست انجام دهند.
بعد از دوره خاتمی جمعی دیگر از«آقایان دکتر» حکومتی به همراه تندروان مذهبی بر آن استادان علوم انسانی دوم خردادی تاختند و عرصه را بر آنها تنگ تر کردند. اتفاقا همین مظلومیت نسبی باعث شد مردم حرف هایشان را برای مدت بیشتری جدی بگیرند. اگر این حملات از جانب قلدرترها نبود نسل جدید تر علوم انسانی خوانده ها در فضای باز آکادمیک می توانستند بی اعتباری گزاره های بی سر و ته آنها و کمپین شرمساری شان را نشان دهند. اما در فضای مظلوم نمایی که به برکت تازاندن تندروان ساخته شد هر نقدی را می کوبیدند و آن را به نوچگی مخالفان خود نسبت می دادند. پشت مظلوم نمایی سیاسی، ضعف های آکادمیک خود را سالیان سال پنهان کردند. کمپین شرمساری شان علیه ملت ایران به مذاق بی بی سی و نظایر آن هم خوش می آمد و به آنها میدان می دادند. می دیدی یک مقاله بی محتوای آنها ماه ها در صفحه اصلی سایت بی بی سی فارسی است. در این چند ماه، نسل جدید جامعه شناسان و انسان شناسان و مردمشناسان ایرانی ده ها مقاله ارزشمند، مفید و وزین در حوزه تخصصی خود می نوشتند اما در رسانه های پرتیراژ اشاره ای به آنها نمی شد.
مردمی هم که فقط رسانه های پرتیراژ را می خواندند در دل نتیجه می گرفتند که «واقعا ما مردم ایران بی لیاقت هستیم، نشون به اون نشون که «مهم ترین و معروف ترین» استادان علوم انسانی مان همان حرف های خودشان را برای ۳۰ سال تکرار می کنند وحرف جدیدی برای گفتن ندارند.»
این فاز هم گذشت. ارتباط مردم ایران با دنیا از طریق اینترنت ماهواره و مهاجرت گسترده چنان زیاد شد که دیگه کمپین شرمساری جامعه شناسان دوم خردادی بی اثر شد. گذشت و گذشت تا مردم ایران جنبش مهسا را آفریدند.
جامعه شناسان دوم خردادی باز فعال شدند که مردم را وکسانی را که تحسین مردم ایران را برانگیخته بودند شرمسار نمایند.علی کریمی را بیسواد می خوانند اما در همان متن چند خطی این آقایان دکتر که علیه بیسوادی علی کریمی می نویسند چند غلط املایی-انشایی ناشی از بیسوادی می بینم.کلیت این جنبش عظیم ملی را که بی شباهت به یک رنسانس نیست به خاطر دو تا خطای کوچک زیر سئوال می برند. تصویر کلی را نمی بینند و گیر می دهند به یک سری مسایل کوچک و بی اهمیت.
خوشبختانه ما در کشور در میان نسل جدید (متولدان نیمه دوم دهه چهل به بعد) جامعه شناسان و انسان شناسان خبره ای هم داریم. وقت آن هست که از سلبریتی ساختن از فسیل های این رشته دست بشوییم و به صدای این نسل گوش دهیم.
یک جنبه بسیار مهم از جنبش مهسا، خداحافظی با کیش شخصیت «پیر فرزانه» هست. از جمله «پیران فرزانه» که باید بازنشسته شوند همین جامعه شناسان دوم خردادی هستند که خدمت تان توصیف شان کردم. حرف هایشان را گفته اند و شنید ا یم و مدتی هم به خاطر رهنمایی های غلط آنها از راه و مسیر درست دور شده ایم. دیگه بسه!
اشتراک و ارسال مطلب به:
Dear all,
It is a pleasure to announce that the graduate textbook on blackhole by Prof Sheikh-Jabbari has been recently published by Springer.
https://link.springer.com/book/10.1007/978-3-031-10343-8
This book is the outcome of three and half years of hard work (since 25 Mordad, 1397). As the head of department of physics, I would like to congratulate Prof Sheikh-Jabbari for this great achievement. I do not find the current situation in our country suitable for a due celebration. The book signing ceremony will be held in the bright future ahead when the fellow compatriots feel they have achieved what they deserve.
With kind regards,
Yasaman Farzan
The head of department of physics
اشتراک و ارسال مطلب به:
در هفته های اخیر مردم ایران از اقوام گوناگون، مناطق متنوع، زن و مرد، فقیر و غنی اتحاد و همدلی چشمگیری از خود نشان می دهند. ظاهرا یک عده که منافع خود را از این همدلی و همبستگی در خطر می بینند به تکاپو افتاده اند که این همدلی و همبستگی را از بین ببرند. به زعم خود پاشنه آشیل راهم یافته اند: ضعیف ترین حلقه این زنجیر همبستگی. زنان ستمدیده بلوچ. به زعم خودشان اگر به رخ بکشند که بر این زنان ستم مضاعف روا داشته می شود ما را از ادامه این همدلی منصرف می کنند.
مسئله ستم مضاعف موضوع تازه ای نیست که این افراد گمان می کنند ما از آن ناآگاهیم و به علت این ناآگاهی به این درجه از همدلی رسیده ایم. اگر در زمینه مطالعات زنان و مباحثی از این دست ااندک مطالعه ای داشته باشید می دانید که مسایل قومی و زبانی و مذهبی و مسئله حقوق زن در هم تنیده اند. برای همین هست که فعالان عرصه حقوق زن و حقوق اقوام همکاری تنگاتنگی دارند. فعالان حقوق زن در تهران هم از دیرباز به این نکته اشراف داشتند و از همان ۲۵-۳۰ سال پیش که من نوشته هایشان را می خوانم به درستی می دانستند که از رویکرد قیم مآبانه مرکز گرا در توانمند سازی زنان تحت ستم استان های مختلف باید حذر کرد. به جای نگرش قیم مآبانه مرکز گرا سعی در ایجاد شبکه ای از فعالان محلی نموده اند. نتیجه اش در بطن حاکمیت ما این شده که از دو سو به فعالان حقوق زن انگ زده شده و جلوی فعالیت شان گرفته شده. هزینه سنگین پرداخته اند اما پای این آرمان ایستاده اند.
در مسئله حقوق زنان علاوه بر فرهنگ قومی و محلی وزبانی و مذهبی فاکتور های دیگری هم موضوعیت دارند: ۱-قانون و مسایل حقوقی ۲-سواد آموزی ۳- اقتصاد محلی ۴ مسایل محیط زیستی و اقلیمی. همه اینها در هم تنیده اند. مسایل حقوق زنان مناطق مختلف از جمله بلوچستان را نمی توان در خلا حل کرد. نمی توان هم از مرکز به صورت دستوری حل کرد. با شعار هم نمی توان حل کرد. اما در همه این زمینه ها ما کارشناس و فعال و افراد آگاه داریم. اگر آزادی باشد می توانند آزادانه شبکه هایشان را ایجاد کنند و برای حل معضلات تلاش کنند. اگر آزادی لازم را داشته باشند ظرف ۵-۱۰ سال مشکل ازدواج زودهنگام دختران در روستاهای آذربایجان و اردبیل و ظرف ۱۵-۲۰ مشکلات عدیده زنان بلوچ را به دست توانمند خودشان و نخبگان محلی و با همکاری و همفکری همتایان و یاران از سراسرکشور حل می شود. شما آزادی فعالان مدنی را تضمین کنید و به آنها انگ های خانمانسوز و تهمت های ویرانگر نزنید، اونها خودشان این مسایل را حل می کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
فردا چهلم کشته شدگان زاهدان هست. فردا مردم سراسر ایران نشان خواهند داد چه قدر تک تک این کشته شدگان بلوچ برای همه ایران، عزیز هستند. اونهایی که نمی دانستند خوب مشاهده کنند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
مظلومیت یک نویسنده دلیل بر قوت، بی ایرادی یا حقانیت او نیست!
من از عباس معروفی رمانی نخوانده ام. چند وقت پیش خواستم بخوانم اما با شنیدن یک مصاحبه از او منصرف شدم. در مصاحبه ادعا می کرد دریاچه شورابیل اردبیل (شهری که داستان رمان معروفش در آن می گذرد) چنان استثنایی هست که هر آشغالی در آن بریزید شب آن را می بلعد و تمیز می ماند.
حرف چرندی است. دریاچه شورابیل هم مانند سایر دریاچه ها بر روی کره زمین از آلایندگی آدمیزاد آسیب می بیند. با تمام قوا باید از اکو سیستم شکننده آن مراقبت کرد و جلوی هر گونه آلایندگی را گرفت.
ادعاهای شبه-علمی نظیر آن چه که نویسنده شهیر "وطن پرست" صادر می کند می تواند بسیار مخرب باشد.
من نمی دانم این چه "وطن پرستی" ای است که مانع نمی شود که در پراکندن شایعات مخرب برای وطن یک مقدار مسئولیت پذیرتر رفتار کنیم؟! احتیاجی به پرستیدن وطن و بعد هم خود را فدای آن کردن نیست. کافی است بفهمیم که ما به این اکوسیستم نیاز داریم و این اکوسیستم شکننده هست.
متاسفانه اغلب نویسنده های ایرانی -حتی برخی از مشهورترین هایشان نظیر همین عباس معروفی- اندکی مطالعه در مورد جغرافیا، تاریخ و مردمشناسی مکان هایی که در مورد آن می نویسند نمی نمایند. همین طوری کتره ای بر می دارند قلم می زنند. اون طور که در نقدها خوانده ام معروفی بدیهی ترین عناصر فرهنگی جامعه اردبیل را (نظیر زبان و فرهنگ ترکی) در داستان خود انکار می کند!
من مرتب رمان های نویسندگان انگلیسی را می خوانم. واقعا برای هر رمانشان ساعت ها مطالعه و تحقیق دارند که رمان ایراد تاریخی یا علمی یا جغرافیایی نداشته باشد. یک رمان آمریکایی خوانده بودم در مورد یک خاندان که در تجارت و طراحی جواهر بودند. حاوی انواع و اقسام اطلاعات درمورد خواص زمین شناسی کهربا، تاریخچه تجارت کهربا و جزئیات تکنیک های طراحی زینت آلات در ادوار متعدد بود. یکی دو رمان آمریکایی خوانده ام که در آن بیماری فردی روند داستان را شکل می داد. نویسنده کلی اطلاعات پزشکی مریوط جمع آوری کرده بود. در رمان آمریکایی دیگری در بخشی از داستان کشتیرانی می شد. رمان نویس رفته بود در مورد جریان های آب در دریا، دریاچه اقیانوس و سواحل سنگی یک عالمه مطالعه کرده بود که حرف کتره ای نزند.
نویسنده های ما همین طوری حرف کتره ای می زنند. این خیلی بد هست. چون از لحاظ سیاسی معمولا مظلوم واقع می شوند بر ضعف های نویسندگانمان چشم بر می بندیم و الکی حلوا حلوایشان می کنیم.نظرات مخرب ضدعلمی یا ایدئولوژی های مخربشان را نقد نمی کنیم و به چالش نمی کشیم چون که دلمان به مظلومیت شان می سوزد .
پدرانمان هم در دهه پنجاه، ایدئولوژی های مخرب روشنفکران زمان را نقد نکردند چون که دلشان برای آن روشنفکران سوخت که زندان رفته اند و احیانا شکنجه شده اند. (بعدا هم معلوم شد که خیلی از این داستان های شکنجه و مظلومیت تخیلی بوده است!) بعدش هم….
"دری وری" و "پرت و پلا" اما نه "چرند و پرند"
مدت خیلی کوتاهی در یک گروه کتابخوانی بودم. یکی شان کلی از سری کتاب جناب ابراهیم رها با عناوین "دری وری" و "پرت و پلا" تعریف کرد. من هم از دیجی کالا سفارش دادم. اما خوشم نیامد. در تبلیغ کتاب اومده که یک طنز اجتماعی در مورد مسایل یک پیرمرد مصدقچی هست. با توجه این که من هم خودم را یک مصدقچی می دانم فکر کردم باید بامزه باشد که آدم ببنید خودش و همفکرانشان در بستر اجتماع چگونه به طنز و شوخی گرفته می شوند. انتظار داشتم اصرار ما مصدقی ها در خرید کالای ایرانی در این عصر گلوبالیزم و سپس تلاش های مذبوحانه مان برای پوشاندن عیب های آن به طنز کشیده شود. اصرارداشتم قانونگرایی خشک مصدقی و پرهیز او از ارتشا کار دستش دهد. اما از این خبرها در داستان نبود.
داستان این طنز اجتماعی مربوط به اوایل دهه ٩٠ هست یعنی حدود تنها ١٠ سال پیش . با این حال به این زودی بوی کهنگی می دهد. پرت و پلای ابراهیم رها کهنه شده اما چرند و پرند دهخدا هنوز تازه مانده. حتی بسیاری از حکایات طنز اجتماعی سعدی و عبید زاکانی بعد هفتصد و هشتصد سال تازه اند!
فرق در این هست که طنز نویسان موفق که داستانشان جاودانه می ماند خود مشاهده می کنند و از روی این مشاهده تیپ و شخصیت می آفرینند. مثلاایرج پزشکزاد "دایی جان ناپلئون" را از مشاهدات خود از فامیل خودش خلق کرده. از داستان های دیگران بازیافت نکرده.اما ابراهیم رها، کلیشه های قبلی در طنزهای اجتماعی قبلی را برداشته بازیافت کرده و کنار هم گذاشته و اسمش را هم گذاشته طنز اجتماعی!
حتی در این کار هم ماهرانه عمل نکرده. متوجه نبوده که تاریخ مصرف خیلی از اون کلیشه ها سر آمده! مثلا هنوز در داستان های او کسی که بنگاه معاملات ملکی دارد بیسواد بیسواد هست و کلمات را غلط تلفظ می کند و هیچ چی نمی فهمد! در هر محله چندین بنگاهی هست. بروید ببینید چند نفرشان این تیپی هستند؟! اتفاقا امروزه، اغلب بنگاهی ها تحصیلات مختصری در زمینه حقوق و همین طور مهندسی دارند. نمی خواهم بگم مهندس یا حقوقدان قابلی هستند (که نیستند)! اما فرد بیسوادی که کلمات را غلط تلفظ کند هم نیستند. در زمینه ساختمان و همچنین حقوق سوادشان از متوسط جامعه بالاتر است.
در جامعه ای که این همه راننده اسنپ با تحصیلات عالیه دارد چه طور ممکن هست بنگاهی هایش آن همه کم سواد باقی مانده باشند؟!
این هم یک نمونه از این که روشنفکران ما از جامعه خیلی عقب مانده اند. هم نویسنده های ما از جامعه عقب مانده اند و هم کتاب خوان های ما که عقب ماندن نویسندگان را عیب نمی بینند.
-----------------------------
خانم های مدیر آژانس های مسکن در تهران، شباهتی به کلیشه های طنز پردازان اجتماعی ندارند!
هنگام نوشتن متن قبلی ام یاد مدیران آژانس مسکن هایی افتادم که خانم هستند. در برخی محلات تهران از این شیرزنان پیدا می شه. جزو پیشروترین زنان ایران هستند. از کسی هم واهمه ندارند.
به کسی هم باج نمی دهند.
نمی دانم چه قدر باسوادند! اما مسلما الگوی رفتاری شان زنان خانواده هاشمی درس احتماعی ابتدایی ما نیست!
نمی دانم چرا کسانی که نام طنز پردازان اجتماعی بر خود می گذارند این تغییرات را در عرصه جامعه نمی بینند. این موضوعات را با اندکی قدم زدن در محلات یا پاساژ های مجتمع های مسکونی بزرگ تهران می توان دید. مسایل قایم شده در پستوی خانه ها که نیستند.
اگر روشنفکران می خواهند در جامعه نقشی داشته باشند از کلیشه های دهه چهل خود را رها کنند و جامعه امروز ایران را ببینند.
بیخودی هم سعی نکنند که افرادی را که می بینند در قالب کلیشه های طنز خود یا قهرمانان ایدئولوژی های خود زورچپان کنند!
مردم واقعی که در کوچه بازار می بینیم از این کلیشه ها هم خیلی پیچیده ترند و هم خیلی جالب تر!
🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
حدود صد سال پیش قاجارها از قدرت در ایران ساقط شدند و عملا هم تلاش چندانی برای بازگشت به قدرت نکردند. با این حال ، هنوز که هنوزه یک دسته -از جمله طرفداران سلطنت پهلوی- از هر فرصتی استفاده و یا سو استفاده می کنند که بر سر قاجارها بکوبند. خیلی وقت ها هم کوبیدنشان بی انصافی است. مثلا داشتم در یوتیوب یک مستند در مورد تاریخ موسیقی در ایران می دیدم. جا به جا یکی هم می کوبید بر سر دربار قاجار. در صورتی که دربار قاجار هر عیبی هم داشت، بی مهری به هنر موسیقی جزو آن نبود. اتفاقا شاهان قاجار خود به موسیقی علاقه مند بودند. اگر در آن دوره به موسیقی ظلم می شد توسط قاجاران نبود. ظلم به موسیقی را همان ها می کردند که با مدارس مدرن، دوش حمام، انجمن نسوان و…. مخالفت می کردند. قاجاران در این مخالفت ها نقش زیادی نداشتند.
الان که از قاجاران در قدرت خبری نیست. خوب بنگرید می بینید اونهایی که الان سر قدرتند وارثان معنوی چه کسانی هستند. وقتش نیست که دست از سر نفرین شاهان قاجار بردارید؟ اون قدرها هم بد نبودند!
از اونها بدتر (بسیار بسیار بدتر) حی و حاضر فراوان داریم.
شما به نفرین قاجارها و شاهان هفتصد کفن پوسانده مشغولید و اونها هم ما را می چاپند و به ریش
و گیس ما می خندند.
اشتراک و ارسال مطلب به: