نیاز بیش از پیش ما به کمک کردن و کمک گرفتن

+0 به یه ن

جنگ با خود سختی های بیشمار برای مردم عادی به همراه داره. ما  شهروندان ایران برای این که این سختی ها را پشت سر بگذاریم چاره ای نداریم جز این که به هم کمک کنیم و از هم کمک بخواهیم. ویژگی روانی خیلی از ما به این شکل هست که  کمک کردن برامون  خیلی راحت تر هست تا کمک خواستن. اگر در ذهن مان یک سد روانی خیلی بلند در برابر کمک خواستن باشه، در این شرایط جنگی،  شاید  آن قدر اذیت بشویم که خارج از توان جسمی و روانی مان باشه. از سوی دیگه، زندگی باید ادامه پیدا کنه. هم باید امور روزمره مان-(نظیر خورد و خوراک و بهداشت و....)  را رتق و فتق کنیم و هم باید از امور علمی و فرهنگی و هنری و ورزشی و..... غافل نشویم. اگر بخواهیم آینده ای روشن بسازیم نباید از دسته دوم فعالیت ها دست بشوییم و به امور حیاتی و روزمره بسنده کنیم. همه اینها مقدور نخواهد بود مگر این که همدل باشیم ودست هم را بگیریم و از هم کمک بخواهیم.

توجه کنید که همدلی به معنای همنظری نیست. ما شاید در امور مختلف با هم همنظر نباشیم. همین جنگ تحمیلی بر ملت ایران از جمله اموری است که دوقطبی و چند قطبی نظرات به وجود آورده. منتهی نکته اینجاست که آنان که این جنگ بر ما مردم تحمیل کردند و توان ادامه یا توقف آن را دارند،  اهمیتی به نظر ما نمی دهند. درنتیجه،  کار بسیار بیهوده ای است که ما مردم به خاطر اختلاف  نظراتمان در این برهه به جان هم بیافتیم. اگر با کسی از آشنایان در این امور این روزها جدل می کنید حواستان باشد که شاید دیری نکشد که به کمک او نیازمند  شوید. اگر از آن جنس افراد هستید که کمک خواستن برایتان-حتی از کسی که با شما میانه اش خوب است- مشکل هست  بیشتر مراقب جدل هایتان باشید چون اگر میانه تان با اوبه هم بخورد دیگه اصلا نخواهید توانست از او درخواست کمک کنید. این  درخواست کمک شاید برای خودتان نباشید. شاید برای آشنای سومی باشد. شاید برای آن باشد که در این شرایط سخت فعالیت های علمی فرهنگی و .... را ادامه دهید. ارزش این کمک ها و این نوع فعالیت ها برای آینده ایران بسی بیشتر از ارزش جدل های شماست.

الان وقت خوبی برای جدل نیست. یک علتش را بالا گفتم. دو علت دیگر آنند که اولا، این روزها، اعصاب ها خرد هستند و آستانه تحمل پایین. دلچرکینی سریع تر از روزهای عادی می تواند اتفاق بیافتد. ثانیا، وقتی چنین جنگی در جریان هست افراد در مواضع شان متعصب تر می شوند و هر نقدی، آن ها را متعصب ترهم می کند. ما در سیر حوادثی از این دست هیچ نقشی نداریم. فقط نظاره گریم. نتیجه نظاره هایمان همه ما را به طرز عمیقی تغییر خواهد داد و از ما انسان هایی جدیدخواهد ساخت. اما جدل هایمان در این برهه، تغییری در ما ایجاد نمی کند و فقط، زندگی سخت را سخت تر می نماید. جدل ها را بذاریم برای روزی که روزنه ای از امید گشوده شود. اون موقع برای ساختن آینده ای بهتر با هم جدل های جدی و سازنده می کنیم. اما فعلا باید جدل را بذاریم کنار.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عراق در دهه ۹۰ میلادی

+0 به یه ن

در سال ۱۹۹۰ میلادی صدام حسین به کویت حمله کرد. اون زمان در آمریکا جمهوری خواه ها بر سر کار بودند. با ریاست جرج بوش پدر. در انگلیس مارگرت تاچر سرکار بود. زمان تاچر انگلستان در صحنه بین المللی خیلی حضور داشت و آشکارا، تحرکات نظامی کرد. تحرکات آب زیر کاهی انگلستان که همیشه بوده و هست. در دوره هایی شمشیر از رو می بست و دوره مارگرت تاچر  یکی از آن دوره ها بود. در سال ۱۹۹۱ اینها به عراق حمله کردند و صدام حسین را شکست دادند.

بعد از شکست، صدام علیه مردم خود عراق وحشی تر شد.بعد از شکست کردها در شمال عراق و عرب های هور در جنوب علیه صدام به پا خاستند. اما صدام آنها را به طرز وحشیانه ای سرکوب کرد. حتی علیه مردم کرد خود عراق بمب شیمیایی زدبرخی از این کردهای عراق به ایران پناه اوردند. معلم زبان ما، کرد اهل مهاباد بود. از مصایب آنها چیزهایی می گفت که اگر بازگو کنم باورتان نمی شود. . در مورد کردها و مصایبشان زیاد می شنویم.  کردها در اروپا لابی هایی دارند که صدای مظلومیت آنها را به گوش جهانیان می رسانند. عرب های هور اون لابی ها را هم نداشتند. خدا می داند بر آنها چه گذشته. یک قسمتش این بود که هورها را که منبع معاش و ماهیگیری عرب های هور بودند خشک کرد. بعد از جنگ، دول غربی تحریم های گسترده ای علیه عراق اعمال کردند. می گفتند تحریمی بر دارو نیست اما  گویا این عدم تحریم شامل داروها و واکسن های دام و طیور نمی شد. اپیدمی ای آمد که به دامداری عراق ضربه زیادی زد. این سری اتفاقات باعث کمبود مواد غذایی شد. در اثر ماجراجویی های صدام حسین مردم بینوای عراق سالها زجر کشیدند. صدام سعی می کرد خود را مردمی نشان دهد. به نانوایی های بغداد سر می زد و برای مردم نان می پخت! از تمدن با شکوه باستانی عراق (بین النهرین) می گفت. تلویزیون عراق دایم آهنگ های پرشور ناسیونالیستی پخش می کرد. اما شکم گرسنه میلیون ها عراقی نه با آهنگ ناسیونالیستی سیر می شد نه با ۱۰-۲۰ قرص نانی که صدام در اقدامی نمایشی می پخت!

مملکت ساختار درست تصمیم گیری و اداری می خواهد. مملکت روابط کم تنش با دنیای خارج می خواهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهنمای سلامت روان برای شرایط جنگ

+0 به یه ن




انجمن روان شناسی ایران ضمن تسلیت به ملت بزرگ ایران و محکوم نمودن جنگ و تجاوز، اعتقاد راسخ دارد صلح و آرامش بنیان سلامت روانی و اجتماعی جوامع انسانی است. این انجمن در پی تجاوز اخیر به سرزمین‌مان ایران، نگرانی جدی خود را در زمینۀ سلامت روانی جامعه به ویژه کودکان، نوجوانان و سالمندان ابراز می دارد. 
از این رو، کمیته مداخله در بحران انجمن روان‌شناسی ایران راهنمای سلامت روان در شرایط بحران جنگ را منتشر می نماید.

☘به نام زندگی،
در شرایطی که صدای انفجار جای صدای آرام طبیعت را می‌گیرد
 لازم است بیش از هر زمان دیگری از سلامت روان خود و اطرافیان‌مان مراقبت کنیم. 
جنگ نه‌تنها سلامت جسمی را تهدید می‌کند، بلکه سلامت روانی را نیز در معرض آسیب‌های جدی قرار می‌دهد: ترس، اضطراب، ناتوانی، درماندگی، سوگ، بی‌خوابی و بسیاری احساسات دیگر، بخشی از تجربه روانی افراد در بحران‌های جنگی است .

☘راهنمای زیر با بهره‌گیری از توصیه‌های منابع بین‌المللی نظیر سازمان بهداشت جهانی و با هدف ارتقای سلامت روانی در جامعه و حمایت از تاب‌آوری فردی و جمعی نگارش شده است. نکاتی که در ادامه می‌آید، می‌تواند به کاهش آسیب‌های روانی ناشی از جنگ و تقویت سازگاری در این شرایط دشوار کمک کند.


۱.⁠ ⁠احساسات خود را بپذیرید، سرکوب نکنید.
ترس، اندوه، خشم و اضطراب در زمان جنگ طبیعی‌اند. 
انکار یا سرکوب این احساسات نه‌تنها آن‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه فشار روانی را افزایش می‌دهد.
 آگاهی از هیجان‌هایی که تجربه می‌‎شود، نام‌گذاری و پذیرش آن هیجان‌ها، پایه‌ بسیاری از درمان‌های روان‌شناختی مبتنی بر تروماست.

۲.⁠ ⁠به اطلاعات موثق و محدود دسترسی داشته باشید.
دریافت بیش از حد اخبار،
 به‌ویژه از منابع غیررسمی، اضطراب و نگرانی را تشدید می‌کند. راهکار توصیه‌شده، استفاده از منابع خبری معتبر و در عین حال محدودسازی میزان استفاده از اخبار است.

۳.⁠ ⁠از ارتباط انسانی غافل نشوید.
ارتباط اجتماعی یکی از مهم‌ترین عوامل محافظت‌کننده در برابر اختلال استرس پس از سانحه  و افسردگی است. 
ایجاد یا حفظ ارتباطات خانوادگی، دوستی و اجتماعی باعث کاهش احساس انزوا و افزایش تاب‌آوری روانی می‌شود .

۴.⁠ ⁠روال زندگی را تا حد امکان حفظ کنید.
حفظ عادات روزمره، 
به افراد حس پیش‌بینی‌پذیری، 
کنترل و ثبات می‌دهد که 
برای مقابله با بحران  بسیار ضروری است. این توصیه در برنامه‌های MHPSS 
 (خدمات سلامت روان و حمایت روان‌اجتماعی سازمان ملل) نیز تاکید شده است.

۵.⁠ ⁠تکنیک‌های ساده آرام‌سازی را تمرین کنید.
نفس‌عمیق، تمرین‌های توجه‌آگاهی (Mindfulness) و حرکات بدنی ساده از ابزارهای مهم برای تنظیم هیجانی هستند. 
این تکنیک‌ها توسط سازمان جهانی بهداشت به‌عنوان مداخلات سطح اول توصیه می‌شوند.

۶.⁠ ⁠مراقب کودکان و سالمندان باشید
در بحران‌ها، کودکان و سالمندان نیازمند توجه ویژه هستند. 
صحبت با زبان ساده، 
مداخلات مبتنی بر بازی، و ایجاد محیطی امن برای کودکان و مراقبت روانی مداوم برای سالمندان توصیه می‌شود.

۷.⁠ ⁠در صورت نیاز، از کمک حرفه‌ای استفاده کنید.
در صورت بروز نشانه‌های هشداردهنده مانند افکار آسیب‌رسان، اختلال خواب شدید یا بحران روانی، دریافت کمک تخصصی بسیار ضروری است. 

☘در کشور عزیزمان ایران،
 خدمات روان‌شناسی زیادی به صورت حضوری یا تلفنی، مانند خط 1480 سازمان بهزیستی کشور ارایه می‌شود و 
مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره انجمن روان‌شناسی ایران با آدرس (https://iranpa.org/clinic/ ) از جمله این مراکز است. 

در پایان...
در دوران جنگ، لازم است هر انسان نه‌فقط مراقب جسم،
 بلکه روان خود باشد. کمیتۀ مداخله در بحران انجمن سعی خواهد کرد با انتشار مطالب علمی مبتنی بر شواهد، در کنار هم‌میهنان عزیز باشد.
 مراقبت از سلامت روان، نه‌تنها حق ماست، بلکه مسئولیت ما در برابر خود و جامعه نیز هست.
با هم، از این بحران عبور خواهیم کرد.

☘کمیته مداخله در بحران 
انجمن روان‌شناسی ایران☘

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در آستانه فصلی سوزان

+0 به یه ن

فصلی جدید در راه هست. تا یک هفته دیگر، بهار می رود  و تابستان  شروع می شود. تابستانی  که آغازش بسیار سوزنده و داغ  خواهد بود. آیا این تابستان میوه شیرین هم با خود خواهد آورد؟!. بستگی دارد که ما در این سالها چه نهال هایی نشانده باشیم. به نظرمن نهال هایی که ما ملت در پانزده سال اخیر نشانده ایم کم نبودند. جنس شان هم بد نبود. باید درتیرماه داغ و سوزان  پیش رو، از این نهال ها مراقبت کرد تا برای میوه دهی سالم بمانند. چگونه؟! با همدلی و به کار بستن خرد جمعی و شنیدن رهنمودهای عقلای ملت. عقلای ملت که هستند؟ فعلا بی نام و نشانند. یا دست کم، کم-نام و نشانند. آنان که پرآوازه اند اگر عاقل بودند به اینجا نمی رسبدیم. آن قدر سر و صدا راه نیاندازیم که صدای عقلا به گوش نرسد. اگر خوب و بادقت بنگریم عقلای ملت را خواهیم یافت و راه مان را هم با خرد جمعی خواهیم ساخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همدلی و اتحاد، همدلی و اتحاد، همدلی و اتحاد

+0 به یه ن

من نمی دانم چه خواهد شد. فقط یک چیز را خوب می دانم: نباید بذاریم اتفاقات اخیر، بین مردم ایران اختلاف بیافکنه. مراقب صحبت هایتان باشید که  این روزها کسانی را که متفاوت با شمامی اندیشند از خود نرانید. ما به اتحاد و همدلی نیاز داریم. الان وقت بحث و جدل اختلاف برافکن نیست. ابراز احساسات با نمک نکنید. همین بانمکی شما می تواند نمکی بر زخم دل کسی باشد که می توانستید برای آینده ای بهتر با او متحد شوید. حرف های بانمک تان را توی دلتان بگویید. جایی منتشر نکنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عاشق بی لیلی

+0 به یه ن

اولین رمانی که می خواهم معرفی کنم «عاشق بی لیلی» نوشته خانم علم ناز حسن زاده است. می توانید آن را از سایت ایران کتاب به قیمت ۷۱ هزار تومان تهیه کنید. کتاب هایی که من معرفی خواهم کرد همگی همین طور ارزان خواهند بود. بی بی سی می گوید افت کتاب خوانی به علت وضع بد اقتصادی مردم هست. هرچند وضع بد اقتصادی در ایران یک واقعیت هست اما میلیون ها نفر هنوز در ایران هستند که برایشان ۷۱ هزار تومان رقم بزرگی نیست. سایت  ایران کتاب سرویس ازسال کتاب به خارج هم دارد. قیمت این کتاب کمتر از یک یورو خواهد بود.

من یادم نمی آمد اما گویا در فروردین ۱۴۰۳ در سایت ایران کتاب من نظر درباره این کتاب گذاشته ام. نظر هنوز آنجاست می توانید نظرم را در سایت ایران کتاب ببینید.



داستان «عاشق بی لیلی» در یک منطقه حاشیه نشین در آذربایجان غربی در دهه پنجاه و شصت اتفاق می افتد. یکی از شخصیت های داستان به جبهه می رود و شهید می شود. چند روز پیش در صفحه یکی از دوستان مجازی، که ساکن خارج از ایران هست خواندم که می گفت آنهایی که به جبهه رفتند  انگیزه شان ایران و حفظ کشور نبود بلکه انگیزه شان حفظ اسلام به فرمان رهبر انقلاب اسلامی بود. چیزی که من دیده ام و درک کرده ام آنها که به جبهه رفتند دغدغه هیچ کدام از این دو ایدئولوژی را نداشتند. نه ایدئولوژی ایرانگرایی و نه ایدئولوژی اسلامگرایی.  یا اگر داشتند دغدغه اصلی شان نبود. دست کم آن قدر انگیزه در آنها ایجاد نمی کرد که جانشان را کف دستشان بگیرندو به تیررس دشمن روند.مجموعه ای از عوامل خیلی پیچیده اجتماعی و روانشناسی دست به دست هم می داد که افراد بخواهند جبهه بروند. انگیزه ایدئولوژیک، از هر جنس، ساده سازی ای است که تنها به کار دستگاه پروپاگاندا می آید. در رمان «عاشق بی لیلی» روایتی بی سانسور و بی پیرایه از سیر فکری و روانی یک جوان حاشیه نشین می بینیم که چه طور داوطلبانه به جبهه می رود. 

چنین روایتی را تنها در رمان های کم نام ونشان خواهید دید.  دستگاه پروپاگاندای حاکم که به هر روایتی رنگ ایدئولوژی خود را می زند. این روایت چنان فراگیر و پررنگ شده که نویسندگان جریان روشنفکری هم با این که خود را بسیار مستقل می دانند عملا همان روایت را در آثار هنری و ادبی شان باز تولید می کنند. چرا؟! برای این که منبع اطلاعی شان روزنامه ها و فیلم های همان دستگاه پروپاگانداست. 

اگر بروید سراغ رمان ها و آثاری که جوایز ادبی و هنری می گیرند می بینید در آثار آنها هم کلیشه هایی هست که از طرف جریان روشنفکری نسل قبل- بر اساس ایدئولوژی های حاکم بر ذهن آنها- تزریق شده. تیپ هایی که آنها می سازند به جبهه-رفته هایی که شما می شناسید  شباهتی ندارند. اما روایت خانم علم ناز حسن زاده  در عاشق بی لیلی از تجربه دست اول سرچشمه می گیرد و روایتی ناب هست. 

این قبیل رمان ها توسط نویسنده های کمتر شناخته شده وخارج از جریان اصلی ادبی ایران (که خوشبختانه امروزه تعدادشان بسیار هست) روایت زندگی را بدون روتوش به ما می نمایانند. خود را از این روایت ها محروم نکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کتاب خوانی در ایران

+0 به یه ن

نقل از بی بی سی فارسی: «به گزارش نمافر، در حالیکه شمارگان کتاب‌های منتشر شده در ایران به کمترین حد در چند دهه اخیر رسیده، تعداد عنوانین به بالاترین میزان رسیده است.

«گروه سیاست پژوهی و تحلیل داده نمافر» که این گزارش را منتشر کرده هدف خود را «جمع آوری و تحلیل معتبرترین و بروزترین آمارهای داخلی و بین‌المللی در حوزه‌ی صنایع فرهنگی و خلاق» عنوان می‌کند.

بنابر این گزارش، «در سال ۱۴۰۳ تعداد عناوین کتاب‌های منتشر شده به ۱۱۶۷۵۴ عنوان رسید که بالاترین رقم در تاریخ نشر ایران محسوب می‌شود. با این حال، شمارگان کتاب‌ها با افت شدیدی مواجه بوده و به ۱۰۶۰۷۸۰۶۳ جلد کاهش یافته است.»

«این مسئله نشان می‌دهد که هرچند تعداد کتاب‌های منتشر شده افزایش داشته، اما میزان تیراژ هر عنوان کتاب به‌شدت کاهش یافته و در مواردی به کمتر از ۵۰ نسخه رسیده است.»

از دلایلی که برای کاهش شمارگان کتاب در ایران ذکر می‌شود شرایط اقتصادی است که «ناشران را به کاهش تعداد نسخه‌های چاپی سوق داده است. افزایش هزینه‌های چاپ و تولید، نوسانات قیمت کاغذ، و کاهش قدرت خرید» سبب شده تا ناشران به چاپ محدود روی بیاورند.

یکی از مهم‌ترین دلایل کاهش تیراژ کتاب، شرایط اقتصادی کشور است که ناشران را به کاهش تعداد نسخه‌های چاپی سوق داده است. افزایش هزینه‌های چاپ و تولید، نوسانات قیمت کاغذ، و کاهش قدرت خرید مردم موجب شده تا ناشران از تیراژهای معمول بازار فاصله بگیرند و به چاپ محدود روی بیاورند.

گسترش کتاب‌ دیجیتال، قاچاق کتاب، تغییر الگوی مطالعه و مشغله زیاد از دیگر عوامل کاهش فروش کتاب‌های چاپی عنوان می‌شود.

عبدالعظیم فریدون، مدیر انتشارات محراب قلم به خبرگزاری تسنیم گفت:

«در دهه ۶۰، شمارگان کتاب کودک زیر ۱۱ هزار نسخه نبود و حتی در برخی موارد به ۲۲ هزار نسخه می‌رسید. اما امروز شاهد چاپ کتاب‌هایی با تیراژ ۵۰۰ نسخه برای کودکان و حتی ۵۰ نسخه برای کتاب‌های بزرگسال هستیم که برای کشوری با بیش از ۸۰ میلیون نفر جمعیت، نگران‌کننده است.»

حمایت از کتابخانه‌های عمومی، مدارس و مراکز فرهنگی از مهم‌ترین راهکارها برای رشد مطالعه و افزایش شمارگان کتاب دانسته می‌شوند.»


--------

برعکس آن چه که گفته میشود رمان های خیلی خوبی الان در کشور منتشر می شوند. رمان هایی که بازتاب دهنده زندگی واقعی هستند. خیلی از نویسنده ها هم خانم هستند. آن رمان های ایرانی که من می پسندم  خیلی باب طبع کلیشه های جایزه-بر نیستند ، از کلیشه های دهه چهل (نظیر بیسواد بودن صاحب آژانس مسکن) فاصله گرفته اند. اما به زندگی واقعی نزدیک تر شده اند. برعکس آن چه که بدبینان و منفی بافان می نویسند خرید این رمان ها پول دور ریختن نیست. ارزش پولی را که بابت آنها می پردازیم  دارند

--------


در گزارش اخیر بی بی سی فارسی، طبق معمول کلیشه های رسانه های آن ور آبی، کم شدن تیراژ کتاب  در ایران  به مشکلات اقتصادی نسبت داده شده. البته که بعد اقتصادی، پیش زمینه همه تحولات در ایران هست. اما این طوری که رسانه های آن ور آبی تحلیل می کنند آدم خیال می کند  در ایران یک قحطی شبیه زمان جنگ جهانی اول در جریان هست و مردم آن قدر گرسنه اند که دیگه کتاب نمی توانند به دست بگیرند. این طوری نیست. اتفاقا مشکلات اقتصادی در حدی که الان داریم می بایست منجر به بالارفتن میزان خرید و خواندن رمان می شد:

1) وقتی جویای کار، شغل نمی یابد باید صبح تا شب دنبال کار بگردد ولی سئوال این هست که شب چه کند؟ اگر شب و روز به نیافتن کار بیاندیشد از پا می افتد. پس چه چیزی بهتر از دست گرفتن یک رمان جذاب در شب که او را چند ساعتی فارغ دغدغه های خود نماید؟!

2)  در دهه هشتاد که وضع مالی طبقه متوسط خوب بود به مسافرت می رفتند. بعد که در دهه نود وضع مالی خراب تر شد مسافران خارج تبدیل شدند به مسافران داخل. مسافران داخل هم برای تفریح، رستوران و مهمانی و کافی شاپ و آرایشگاه را بر گزیدند. الان سطح مالی تفریحات از آن هم پایین تر آمده. اتفاقا خرید کتاب و خواندن رمان  جزو ارزان ترین تفریحات هست. با پولی که  برای رفتن به یک کافی شاپ می پردازیم  و  دو سه ساعت بیشتر کیف نمی کنیم می توانیم آن قدر کتاب بخریم که یک ماه تمام سرگرم باشیم.

3) قیمت کتاب آن قدر بالا نیست که اگر از آن چشم پوشی کنیم بتوانیم  اجاره خانه بدهیم. من تا حالا نشنیده ام که پزشکی به طعنه  بگوید یارو می گوید پول ویزیت مرا ندارد اما به جایش کتاب می خرد! نشنیدم موجری به طعنه بگوید مستاجرم اجاره ام را نمی دهد یا زیر بار بالابردن اجاره نمی رود اما کتاب خریده و می خواند! اما تا دلتان بخواهد از زبان آنها شنیده ام که یارو برای مانیکورناخن، خرج می کند اما به ما که می رسد.......  وضع اقتصاد ایران خراب هست اما نه آن قدر که ۴-۵ دهک بالا نتوانند در سال یک کتاب بخرند. با این حساب ما می بایست  بیش از۴۰ میلیون جلد کتاب در سال (علاوه بر کتب درسی ودینی) فروش داشتیم ولی گمان نکنم داشته باشیم.

دلیل آن  که مردم ما کتاب نمی خرند بیشتر به این علت هست که به کیفیت کتاب ها اعتماد نمی کنند.  البته که همه کتاب های موجود در بازار ارزش خریدن و خواندن ندارند. مردم  آن قدر پول ندارند که همین طوری کتاب بخرندو بدون آن که بخوانند گوشه ای بیاندازند. وقتی به کتاب می رسد معمولا احتیاط می کنند و نمی خواهند پولشان را دور بریزند. می ترسند کتاب بخرند و آن را بی محتوا یا خسته کننده بیابند. همین طور می ترسند کتاب آن قدر به تیغ سانسور وزارت ارشاد گرفتار آمده باشد که ارزش خود را از دست داده باشد.

 ما به اندازه کافی به همدیگر کتاب معرفی نمی کنیم تا بقیه هم تشویق به خرید کتاب شوند. به جای آن تا بخواهید شیرین کاری های وزرات ارشاد در سانسور را برای خنده برای هم بازگو می کنیم. مثل آن حکایت که وزارت ارشاد «عرق سردی بر پیشانی اش نشست» را تبدیل کرده به «چای سردی بر پیشانی اش نشست.» کسی که خیلی اهل کتاب خواندن نیست وقتی این حکایت ها را می شنود با خود می گوید با این همه سانسور و جراحی اثر ادبی، مگر چیزی از آن باقی می ماند؟! سئوال بجایی است. متاسفانه خیلی از کتاب ها را آن قدر سانسور می کنند که چیزی از آن باقی نمی ماند. با این حال نویسنده ایرانی هم راه خود را برای دور زدن یافته. کتاب های زیادی هست که   آدم وا می ماند چه طور مجوز گرفته اند و به تیغ سانسور گرفتار نشده اند. اگر علی ساربانه، «شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل!» اتفاقا نسل جدید نویسندگان که کمتر مشهورند راه این دور زدن را بهتر بلدند. روی نویسندگان مشهور -مثل شهرنوش پارسی پور- خیلی حساسیت  هست و کتاب هایشان را آن قدر جراحی می کنند که ناقص الخلقه می شود. اما نویسندگان بی نام و نشان، راحت تر از سد سانسور می گذرند. از طرف دیگر، گاهی این انتشاراتی های مشهور سلبریتی وار ، خودشان بر اساس پیش داوری های ایدئولوژیک خودشان یا مردم-آزاری شان، هزار بلا برسر نویسنده ها و نوشته های آنها می آورند و تقصیر را بر گردن وزارت ارشاد می اندازند. من با انتشاراتی های ایران زیاد سر و کله نزده ام ولی تا جایی که شنیده ام برخی از آن مشهورهایشان در گند-اخلاقی و نوچه پروری و مردم آزاری شبیه همین پیشکسوتان جامعه فیزیک و جامعه فلسفه و علوم انسانی خودمان، هستند (خدا نصیب گرگ بیابانشان هم نکناد)!


با همه این ها هم اکنون کتاب های خیلی ارزشمندی هم هستند که مجوز می گیرند و  وارد بازار کتاب می شوند.  در این مورد باز هم خواهم نوشت. رمان هایی را معرفی خواهم کرد. بعد هم خواهم نوشت که این رمان ها دست در دست هم و در کنار هم چه کار عظیمی برای جامعه انجام می دهند. حیف که جامعه از پتانسیل آنها به اندازه لازم بهره نمی گیرد.

رمان های ارزشمندی که معرفی خواهم کرد نه نویسنده خیلی مشهوری دارند نه انتشاراتی سلبریتی واری.  جوایز ادبی هم درو نکرده اند. اما خیلی حرف برای گفتن دارند.

رمان های نویسنده های نه چندان مشهور وانتشاراتی های کم نشان را بخرید و حمایت کنید تا رشد کنند. علاوه بر جنبه کمک، این نفع را هم دارد که نوشته هایشان کمتر از سانسور وزارت ارشاد (و نیز نویسنده-آزاری معمول انتشاراتی های سلبریتی-وار) آسیب دیده اند.

---------


یکی دیگر از دلایل کم علاقگی مردم ما به کتاب خوانی -علی رغم نیازهای مبرمی  که امروزه رمان خوانی می تواند از آنها مرتفع سازد-  جریانی است که نویسندگان مشهور نسل های قبل ساختند و کتاب خوانی را تبدیل به یک امر بغرنج و دست نیافتنی برای عوام  کردند.  مثال می زنم: وقتی کتاب کلیدر دولت آبادی منتشر شد خیلی ها با علاقه آن کتاب را می خواندند. یادم هست در فرزانگان تبریز،چند نفر از همکلاسی ها دایم در مورد این کتاب با هم حرف می زدند. اما واکنش جامعه ادبی چه بود؟ هوشنگ گلشیری شروع کرد به تحقیر این کتاب و خوانندگانش! 

یادم هست همان همکلاسی ها که در دبیرستان برای لذت کتاب کلیدر را خوانده بودند و نقل می کردند، ده سال پیش که «خانم دکتر» شده بودند از هم می پرسیدند که یک کتاب باکلاس معرفی کنید تا بخوانیم. یعنی رمان را برای لذتش نمی خواستند بلکه برای پز باکلاسی اش می خواستند. کتاب های باکلاس اون موقع ترجمه اروین یالوم بود که به نظر من خسته کننده  آمدو هیچ نیاز فکری من را جواب نمی داد. من نتوانستم با نوشته های اروین یالوم ارتباط بگیرم. اما نوشته های دولت آبادی برایم ملموس بود. بسیار از نوشته های او در مورد طبقه کارگری و همچنین فرهنگ مردم خراسان و اقلیم آن آموخته ام

طبعا عموم مردم ایران آن قدر مشغله فکری دارند و آن قدرگرفتارند که برای با کلاس دیدن شدن سراغ کتاب نخواهند رفت.

رمان خواندن کار پیچیده و بغرنجی نیست! کتاب را در دست می گیری و میخوانی. اگر خواندن آن لذت بخش باشد ادامه می دهی. اگر چیزی هم از ان بیاموزی که دیگه بهتر. برای کلاس گذاشتن نیست. برای این هست که برخی خلاها را در زندگی تو پر کند. از جمله خلا لذت و تخیل.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شاخه بانوان انجمن فیزیک ایران

+0 به یه ن

از سال ۱۳۹۳، انجمن فیزیک ایران، شاخه ای دارد که به عنوان «شاخه بانوان انجمن فیزیک ایران.» این شاخه اساسنامه  مختص خود دارد (ذیل اساسنامه اصلی انجمن فیزیک). 

اگر خواستید در این باره در این لینک بخوانید.

سال آینده (۱۴۰۵) انتخابات دوره بعدی کمیته شاخه بانوان سال آینده برگزار خواهد شد.

سئوالی از شما دارم: به نظر شما در سال ۱۴۰۴ چه خلایی وجود دارد که احیانا دوره بعدی شاخه بانوان انجمن فیزیک می تواند پر کند؟ کاری به عملکرد شاخه در ۱۱ سال گذشته ندارم.  سئوالم این هست: آیا به نظر شما خلایی هست که این شاخه بتواند پر کند!؟ نیازی هست که این شاخه بتواند پاسخ دهد؟

به نظر من، علی الاصول شاخه بانوان انجمن فیزیک می تواند به اعضای این شاخه هویت جمعی ای دهد که افراد تحت لوای این هویت جمعی فعالیت های خود را بازتعریف کنند.  البته در این ۱۱ سال چنین هویت جمعی شکل نگرفته است و اگر هم به صورت خیلی کم رنگ شکل گرفته از تلاش های فردی خانم های فیزیکدان ایرانی بوده است نه نتیجه فعالیت های این شاخه.

اگر در تعریف هویت زنان فیزیک دان ایرانی ، عنصر «زن فیزیکدان متکی به خود و احیانا متکی به همین شاخه»  قوی باشد دربرابر مشکلات فکری و عاطفی بسیار قوی تر می شوند. در برابر خیل افراد خودشیفته دور وبر، می توانند خود را حفظ کنند. در ناملایماتی نظیر طلاق و.... می توانند قوی تر بایستند و نشکنند. اگر این هویت جمعی به آنها چنین قدرتی دهد می ارزد که برای این هویت جمعی تلاش کنند. اولین  و بدیهی ترین شکل تلاش هم این هست که فیزیکدانان کوشاتر و فعال تری بشوند. به این ترتیب علم فیزیک، نفع می برد. از طریق این شاخه ، فیزیک می تواند به این دسته از فیزیکدانان هویت جمعی دهد و آنها را قوی سازد.  در مقابل، در سایه تلاش آنها علم فیزیک در ایران،  رشد می کند.

شاید بپرسید «عنصر زن بودن» این وسط چه کاره هست؟ همین را در مورد مردان هم می توان گفت. البته که چنین هست. در واقع کل انجمن فیزیک با اعضای خود، چه زن و چه مرد چنین بده و بستانی دارد. اما شاخه بانوان این وسط چرا باید به طور ویژه به این موضوع بپردازد؟ برای این که متاسفانه جو جامعه فیزیک ایران به دلیل خلق و خوی خاص پیشکسوتان به طرز خارج از اندازه مردسالارانه و شووینیست هست. 

آن هم مردسالاری به بدترین و نازل ترین شکل آن.  شکل مردسالاری که توسط مردان پیشکسوت جامعه فیزیک ایران در این جمع تزریق شده است  به حدی نازل هست که اگر شما آن را به مردی از جمع های دیگر همین ایران خودمان توصیف کنید -چه این مرد خود را سنتی بداند چه خود را امروزی و طرفدار برابری زن ومرد بداند- حالش بد می شود و می گوید  ما هم مردسالاری در دور وبر داریم اما نه دیگه تا این حد نازل و سطح پایین!

مثال می زنم: اگر یک خانم مهندس جوان برای کارآموزی به کارگاه مهندسی رود، آقای مهندس اعظم این جمع در کنار مهندسان جوان تر و کارگران چنان با او به احترام رفتار خواهد کرد  وچنان غلیظ به او خانم مهندس خواهد گفت که تک تک آن مردان جوان گوشی دستشان بیاید که جز به احترام حق ندارند با ان خانم مهندس جوان رفتار کنند. تمام آتوریته مردانه اش را می گذارد پشت این خانم مهندس جوان. این هنجار و نرم جامعه «مردسالار» مهندسی است.

مقایسه کنید با رفتاری که پیشکسوتان ما کرده اند و می کنند. وقتی زن فیزیک دان جوانی وارد جمع می شود عملا مردان پیشکسوت به حوان تر ها سیگنال می دادند که روزگارش را سیاه کنید مگر آن که کاملا تابع فرامین او باشد.

برای یک زن فیزیکدان متکی به خود دوام در این محیط سخت هست. جو شوینیست مردانه موجود در جامعه فیزیک ایران دایم می خواهند به او القا کند که  تو جزو مهم ها نیستی. مهم ها همان نوچه های بهمان پیشکسوت هستند. این جو یک مقدار در ۵-۶ سال اخیر تعدیل شده اند. یک مقدار به خاطر بازنشستگی نسل قبل. اما نسل جدیدی از نوچه پروران سربراورده اند که کاریزمای نسل قبل ندارند اما در مرام و معرفت از آنها هم نازل ترند. اون قبلی ها هر ایرادی که داشتند دست کم اعیان صفت بودند. این جدیدها گدا صفت هم هستند! در چنین جوی شاخه بانوان  (علی الاصول) می تواند خلایی را پر کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما سرمایه دار نمی خواهیم بشیم اما مملکت سرمایه دار لازم دارد.

+0 به یه ن

من در این نوشته تاکید کردم که  اونهایی که به واقع قابلیت حل مسئله بالا دارند و بدشانسی خیلی خاص نمی آورند می توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. اما عملکرد بد مسئولان کشور جای خود. چهار شاهد بر بدی مسئولان  را  در پست بعدی می آورم. البته شواهد بدی آنها بسیارند. من اینجا فقط به چهار مورد که به بحث من مربوطند می پردازم. 

1) خیلی از این بدشانسی های ویژه که گفتم  ناشی از عملکرد بد مسئولان هست.  خود بهتر می دانید که آمار بالای سرطان و بیماری های دیگر و سوانح ویرانگر نتیجه مستقیم عملکرد مسئولان است.

2) عزیزی همشهری که الان در ترکیه هست به من نوشت که در ۹۹ درصد موارد، موقعیت های دانشگاهی  در ایران نصیب متملقان و پاپوش دوزان و ریاکاران مذهبی می شود. ۹۹ درصد برآورد بالایی است ولی به نظرم --بسته به دانشگاه-- ۲۰ تا ۷۰ درصد موقعیت ها را این دسته از افراد اشغال نموده اند. در دانشگاه های برتر طبعا درصدشان کمتر است اما در دانشگاه های ضعیف تر بیشتر. اگر مملکت خوب اداره می شد موقعیت های دانشگاهی با این دسته نفله نمی شد و جا برای بقیه باز می شد. این افراد فقط جای بقیه را نمی گیرند. روزگار همکاران  و دانشجویان را هم سیاه می کنند و جو را مسموم می سازند. در استنفورد این قبیل آدم ها را نمی شد یافت! صفر درصد بودند. به عبارت دیگر، سیستم امتیاز دهی آنها را طرد می کرد نه آن که برصدر و روی کله بقیه بنشاند.

3) در کشور قرار نیست همه مردم قابلیت حل مسئله در حد یک پژوهشگر فیزیک یا ریاضی درجه یک داشته باشند. وضعیت کشور باید طوری باشد که یک نفر با هوش زیر متوسط هم بتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. اگر چنین وضعیتی نیست تقصیر مسئولان کشور است و بس! 

4) قرار نیست هرکه هوش و قابلیت حل مسئله بالا دارد حتما پژوهشگر ریاضی یا فیزیک انرژی های بالا شود و بعد هم به  یک کیلو آجیل سر سفره هفت سین خوش باشد!  ما به این خوشیم ولی قابل درک هست که عده ای بلندپروازی های مالی و مادی بیش از این داشته باشند. می خواهند همچون بیل گیتش  و ایلان ماسک و.... پیشرفت کنند. یا دست کم در حد همین میلیاردرهای کشور همسایه مان ترکیه  (کوچ و سابانجی) پیشرفت کنند. یا حداقل  در حد همان میلیاردر های زمان شاه --که با ناجوانمردی اموالشان را بعد از انقلاب مصادره کردند  (مثل خسروشاهی ها، قند چی و...) یا ناجوانمردانه تر توسط گروهک های تروریست ترور شدند (مثل فاتح یزدی)--پیشرفت کنند. اما وضعیت کسب و کار که مسئولان به وجود آورده اند بال و پرشان را می شکند و جلوی پروازشان را می گیرد.

در ترکیه  در صد سال اخیر میلیاردرهایشان را نکشتندو فراری ندادند. به آنها پروبال دادند که کارخانه و دانشگاه و موزه بسازند و به صنعت و. علم و هنرو حفظ آثار تاریخی کمک کنند. همان طوری که می دانید در ترکیه دانشگاه و موزه و.... به اسم و با فاند کوچ و سابانجی هست. درمورد آمریکا صحبت نمی کنم. در همین ترکیه هم باز سقف پرواز برای یک بلند پرواز بسی بلند تر از ایران است. حالا درسته ما خودمان دلمان به یک ظرف آجیل سر سفره هفت سین هم خوشه اما بدمان نمی آید که کشورمان میلیاردری داشت که دانشگاهی مثل دانشگاه سابانجی و کوچ  می ساخت و ما هم پست داک هایمان برای استخدام اونجا می فرستادیم. یا موزه ای می ساخت که  روز تعطیل به آن سرمی زدیم. از میلیاردر اختلاسگر از این خیرها نمی رسه. یک زمانی (نیمه اول دهه نود) به شدت برای بنیاد کودک دنبال کفیل بودم. یکی از عزیزان به عنوان داستان سرایی گفت که بهمان آشنایش خودش را «وصل» کرده و یک شبه به ثروت افسانه ای رسیده. یک لحظه وسوسه شدم او را دعوت کنم که کفیل بنیاد کودک شود اما دقیقه ای بیش طول نکشید که  منصرف شدم. نه به خاطر این که نگاهی ماورایی در مورد نان حرام در سفره در این دنیا  داشته باشم. خود این جانورها یک عمر می چاپند و می خورند  ولی برعکس قصه ها، هیچ اتفاق بد خاصی هم برای آنها -دست کم در این دنیا (من از دنیای بعدی خبر ندارم) نمی افته! بلکه به این علت  که فکر کردم او از همین کمکش به بنیاد کودک هم جهت سفید نمایی خود سواستفاده خواهد کرد .  من دلم نیامد بچه های  معصوم بنیاد کودک و خانواده رنج دیده‌آنها آلت کسی باشد که با «وصل شدن» میلیاردر شده.


در بالا، اشاره کردم که سرمایه دار ی به نام فاتح یزدی که کارخانه داری  در کرج بود به طرز ناجوانمردانه ای   توسط گروهک های چپ ترور شد. دیدم  انصاف نیست که به ترور او اشاره کنم اما به کشته شدن ناجوانمردانه  سه تن از کارگران او اشاره نکنم. اونجا صحبتم سر ظلم به سرمایه داران و تبعات منفی اش برای اقتصاد کشور بود. برای همین تنها به ترور سرمایه دار اشاره کردم. والا جان انسان ارزشمند است چه کارگر باشد چه کارفرما. اما نکته در اینجاست که  آن سه کارگر را کارفرمایشان نکشته بود.  آقای فاتح مثل یک پدر، از کشته شدن آنها افسرده شده بود و غصه خورده بود !  آنها را نیروهای  به اصطلاح امنیتی شاه در جریان اعتراضات کارگری  کشته بودند. نمی دانم چرا در کشور ما نیروهای امنیتی به جای ایجاد امنیت جان شهروندان را می گیرند و با این کار در دل عده ای کینه علیه عده دیگر می کارند و چرخه خشونت را ایجاد می کنند. اسمشان را هم می ذارند نیروی امنیت! «اسم کچل را می ذارند زلف علی!» کارگر حق دارد اعتراض  کند و مطالبه نماید. کارفرما مطابق قانون موظف هست که به برخی مطالباتش  نظیر مینمم دستمزد و   شرایط ایمنی کار رسیدگی کند. اما گاه مطالبات کارگری ورای این مینیمم هست و شاید از عهده کارفرما خارج باشد یا کارفرما چنین حس کند که مطالبه شان لوس بازی است . به خصوص اگر قانون، کارفرما را موظف نکرده باشد که  آن مطالبه را  جوابگو باشد.  نه کارفرما را برای پاسخ ندادن به  این مطالبات می توان کشت و نه کارگری را که مطالبه ای دارد -ولو مطالبه ای از روی زیاده خواهی یا درک نکردن شرایط سخت کارفرما. فوقش   مطالبه را گوش نمی کنند. تا جایی که در تاریخ ثبت شده اتفاقا آقای فاتح یزدی سعی می کرد مطالبات به-حق کارگران را  اجابت کند. منتهی  رسم روزگار این هست که وقتی مطالبه به-حق را  اجابت کردی توقعات بالا می رود و مطالبات لوکس تر مطرح می شود. بخشی از  مطالبات را آقای  فاتح نخواسته بود یا نتوانسته بود که اجابت کند. اونها هم  تظاهرات راه انداخته بودند. بعدش  نیروهای امنیتی حکومت اومده بودند و تیراندازی کرده بودند و سه کارگر هم متاسفانه کشته شده بودند. از قرار معلوم از این سرکوب آقای فاتح خبر نداشت. یعنی  تقصیری نداشت. بعد نیروهای چپ کاسه کوزه ها را بر سر سرمایه دار شکسته بودند و او را دو سال بعد ترور کرده بودند.   خوشبختانه آن گونه چپگرایی  در کشور ما دیگر  جذابیتی ندارد. اما متاسفانه جریانی نسبتا قوی هست که  نیروهای به اصطلاح امنیتی  دوران شاه را تطهیر می نماید. نه جانم! تطهیر شدنی نیست!  کارگر معترض را نباید کشت!   ولو این که اعتراضش نابجا باشد! از گذشته به حال باز گردیم:  الان اقشار مختلف از نانوا گرفته تا کامیونداران در حال اعتراض هستند. این اعتراض حق آنهاست.  جان و سلامت معترضان نباید تهدید شود. اعتراض صنفی از حقوق قانونی شهروندان هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بایگانی

+0 به یه ن

در دبستان یک همکلاسی داشتم که فامیلی اش راکد بود. من اولش فکر می کردم راکت هست! بزرگ شدیم و بعد از سال ها روزی با هم رستوران رفتیم. پرسیدم این فامیلی تو در بچگی برای من سئوال بود جریانش چه بود. گفت در زمان قاجار جد من مسئول بایگانی پرونده های راکد قضایی بود. برای همین به همین نام شناخته می شد و وقتی شناسنامه گرفتند این نام را انتخاب کردند. خیلی تعجب کردم چون به ما گفته بودند تا رضا شاه (اون هم نه داور بلکه رضا شاه) ایران تشکیلات قضایی نداشت. کمی پرس و جو کردم و دیدم نه تنها داشت بلکه اون قدر هم قدمت داشت که نیاز به کارمندی داشته باشد که پرونده های راکد را بایگانی کند!


در تشکیلات دیوانسالاری و بروکراسی، مفهوم بایگانی نسبتا مفهوم پیشرفته ای است. سیستم اداری از یک مقداری باید پیشرفته تر باشد که بایگانی موضوعیت پیدا کند. با توجه به سمپاشی هایی که علیه دوران قاجار نموده اند برای من  تعجب برانگیز بود  در همان زمان قاجار هم سیستم بایگانی داشته اند. یک کارمند هم برایش بوده. خیلی حرف هست ها! یعنی در زمانی که ما گمان می کنیم ملت عموما بیسواد بوده اند یک نفر باسواد را استخدام کرده اند که کار تخصصی اش بایگانی کردن بوده است. در سیستم بدوی تر اصلا نمی فهمند بایگانی چه اهمیتی دارد.  خیلی از نهادهای موازی که در سی چهل سال اخیر ایجاد کرده اند علی رغم ظاهر مدرنش، مفهوما بدوی است. اگر مسئولیت اداری در این نهادها داشته باشید باید بجنگید تا ایجاد بایگانی را به رئیس خود بقبولانید. روسا، در این نهادهای موازی عموما نمی خواهند بایگانی باشد . نمی خواهند تاریخچه پرونده ها و  مصوبات ثبت گردد. چرا؟ چون می خواهند دست شان باز باشد تا بنا به هوی و هوس آنی خود تصمیم ها را تغییر دهند. سیستم بایگانی و نگاه داری تاریخچه دست و پایشان را تا حدی می بندد. برایم جالب بود که جد دوست  عزیز دبستانی در دوران قاجار لزوم و اهمیت ایجاد بایگانی پرونده راکد را  درک کرده. از آن جالب تر این که  رییس او در دوران قاجار نه تنها  به خاطر این ابتکار عمل و نوآوری وی، او را آزار واذیت نکرده بلکه به او میدان داده که ایده خود را عملی نماید.  در نهادهای موازی که در سی چهل  سال اخیر در کشور بنا نهاده اند به ندرت چنین رئیسی  بتوان یافت. رییس تیپیکال نهادهای سی چهل ساله اخیر در ایران اگر ببیند که مدیر میانی زیر دست او ابتکار عملی از این قبیل دارد- آن هم ابتکار عملی که دست و پای او را خواهد بست- روزگارش را سیاه می کند. برخی صراحتا او را می کوبند برخی هم به ظاهر تشویقی می کنند اما به نوچه هایشان اشارت می کنند که بعدا بلایی  بر سر این مدیر میانی مبتکر بیاورید که مرغان هوا به حالش گریه کنند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل