به مناسبت روز زبان مادری پیش رو

+0 به یه ن

"چه کنیم که گویشوران لهجه های گوناگون ترکی در ایران کمتر لهجه های دیگر این زبان را مورد تمسخر قرار دهند؟"
تمسخر و تحقیر گویش ها و لهجه های مختلف ترکی توسط خود ترک زبانان متاسفانه واقعیتی در جامعه ماست. در میان تحصیلکرده های زمان شاه، بسیار شدید تر بود. خوشبختانه در نسل ما و نسل های بعد از ما با بالا رفتن حس هویت طلبی و لزوم اتحاد و همبستگی در جهت حفظ زبان ماده روز دیگر روز جهانی زبان مادری است. من در سال های گذشته به این مناسبت بسیار نوشته ام. در زیر برخی از آنها را باز نشر می دهم:

دری این تمسخرها و تحقیرها به طرز قابل توجهی کمتر شده است اما هنوز از بین نرفته. تُرک ستیزان و تُرکی ستیزان از مشاهده این نوع تمسخرها واختلافی که بین ترک می اندازد با دُمشان گردو می شکنند و تا می توانند این اختلاف ها را برجسته می کنند و از آن برای ایجاد کدورت بین ترک ها سو استفاده می نمایند.
به هر حال، هر چند این عمل نادرست بین نسل های جوان تر کم شده اما هنوز وجود دارد. هنوز میزان آن به قدری است که آسیب زاست.
چه باید بکنیم؟ راه حل، آموزش صحیح و کارفرهنگی هست. با آموزش زبان ترکی هست که سواد ترکی مردم بالا می رود و با اصطلاح های رایج و طرز تلفظ های رایج بخش های دیگر ایران آشنا می شوند و از تمسخر از روی نادانی دست می کشند.
به علاوه، از سن کم باید به کودکان آموخت که به زبان ها ، گویش ها و لهجه ها و آداب و رسوم دیگران باید حرمت نهاد. بچه ها که یاد گرفتند به بزرگترهایشان هم یاد می دهند.
وقتی به این ذهنیت رسیدند با شنیدن اصطلاح یا کلمه ای ناآشنا از زبان خود اما گویشی دیگر به جای تمسخر ، سراغ گوگل می روند تا اتیمیلوژی آن را بیابند. باید اصطلاحات و لغات گویش های مختلف ترکی متداول در ایران را جمع آوری کرد. روی این موضوعات باید کارفرهنگی نمود.
فرهنگ لغتی در حد وقواره فرهنگ لغت دهخدا لازم هست. همین الانش هم من وقتی لغتی با ریشه ترکی اما ناآشنا می شوم از طریق گوگل، دست به دامن دهخدا می شوم. حدود ٢٠ درصد مواقع در دهخدا این لغت را می یابم.
لغت نامه تخصصی ترکی در حد دهخدا برای گویش های ترکی رایج در ایران نیاز داریم.
🍀@minjigh------------
بی توجهی به آموزش زبان مادری و فرهنگ های محلی عامل عقب نگه داشتن جوامع
بالاخره به مبحث اصلی ام رسیدم. می خواهم به طور مختصر توضیح دهم چرا آموزش زبان مادری و توجه به هویت های محلی باعث رشد اقتصادی و اجتماعی جوامع می شود.
١-بدیهی ترین نکته این که بی توجهی به زبان های مادری سواد آموزی عمومی را دچار اشکال می کند. اگر درصد بزرگی از جامعه مجبور باشد برای سواد آموزی، علاوه بر الفبا زبان دیگری هم بیاموزد کار بسیار سخت می شود.
به همین دلیل هست که علی رغم تلاش های فراوان که در زمینه سواد آموزی عمومی در ایران شده، هنوز درصد بیسوادی (به معنای عدم توانایی در خواندن و نوشتن) بسیار بالاست. شاید تعجب کنید وقتی بشنوید که آمار باسوادی در کشور مصیبت زده ای مثل فلسطین از ایران بالاتر و بهتر است!
علت اصلی ناموفق بودن سوادآموزی در ایران همین مسئله زبان هست. اگر کسانی که زبان مادری شان جز فارسی است امکان آن را داشتند که الفبا را به زبان مادری بیاموزند خیلی سریع بیسوادی در کشور رفع می شد. بعدش که جادو الفبا در چشم آنها می شکست راحت فارسی را هم یاد می گرفتند.
فکر نمی کنم لازم باشد یادآوری کنم بیسوادی تا چه اندازه باعث درجا ماندن افراد در فقر و نیز در جهل می شود.
٢- برای این که مردم توصیه های بهداشتی ، ایمنی ، اجتماعی، محیط زیستی، تربیتی و …. را جدی بگیرند و عمل کنند لازم هست که کسی از بین خودشان و با زبان و لهجه خودشان وآشنا با فرهنگ خودشان به آنها این توصیه ها را بکند. وگرنه از این گوش می شنوند، از آن گوش در می کنند. گوینده را یکی از خودشان نمی دانند. با او حس بیگانگی دارند و توصیه هایش را هم از آن خود نمی دانند.
وقتی سیستم آموزشی، تحصیلکرده ای را که علی الاصول باید این گونه آموزش های عمومی را بدهد با زبان مادری اش بیگانه می سازد عملا رشته ارتباط او با مردمش را قطع می کند. در واقع به این ترتیب مردمش را در جهل نگاه می دارد.
٣-جوامع برای رشد نیاز به کسانی آشنا به زبان و فرهنگ و شیوه زندگی محل دارند که به مسئولان مشاوره دهند که چه نوع سرمایه گذاری ها و چه نوع زیر ساخت ها باعث رشد واقعی منطقه خواهد بود.
چه در دوره پهلوی و چه در زمان حاضر سرمایه گذاری در مناطق محروم کم نشده. اما این سرمایه گذاری ها نه تنها به محرومیت زدایی منجر نشده بلکه محرومیت را (با تخریب محیط زیست و ازدیاد قیمت زمین وکالا در منطقه) تشدید کرده. علت این بوده که هیچ کدام از این حکومت ها حاضر نشده اند به فعالان منطقه که با فرهنگ محل بالیده اند میدان دهند و از آنها مشاوره بخواهند. از مرکز برای مناطق محروم تصمیم سازی کرده اند بی آن که شناخت درستی از منطقه ، فرهنگ، سبک زندگی و عوامل محرومیت آن داشته باشند.
🍀@minjigh

-------

برای این که برای آینده کشورمان کاری بتوانیم بکنیم و بتوانیم با ظلم و فساد و تباهی بجنگیم باید اتحاد داشته باشیم.
همان طوری که دعوای مرد و زن یا دعوای قومی به این هدف آسیب می رسانه دعوا و خط کشی ایران نشین و خارج نشین هم برای اتحاد مضر هست. از ادبیاتی که بین ایرانی داخل و خارج تفرقه می اندازه باید حذر کرد.
ایرانی مقیم داخل به یک نوع می تونه برای بهبود اوضاع تلاش کنه ایرانی مقیم خارج به یک شکل دیگر.
قرار هم نیست همگی یک شعار واحد بدهیم تا متحد بمونیم. هر کدام دغدغه های خودمان را که مهم و با ارزش می دانیم مطرح می کنیم اما همسو با هم. نه در تضاد با هم.
مثلا یک ترک هویتگرا مثل خودم می تواند شعار در مورد تکریم زبان مادری دهد اما دوست و همدل باشد با دیگر ایرانی که دغدغه اش به جای زبان مادری محافظت از تخت جمشید هست. دلیلی نداره روی یک موضوع تمرکز کنیم. دلیلی هم نداره که به هم بپریم.
من آذربایجانی که دغدغه اصلی ام زبان مادری و دریاچه اورمیه هست وقتی با شیرازی که دغدغه اش تخت جمشید هست می رسم می توانم با او همدلی کنم و او را به این کار تشویق کنم و اضافه کنم«شهریری» و «تخت سلیمان» هم نیاز به ساماندهی و محافظت دارند.
این طوری به هدف هامون زودتر می رسیم.
اما اگر وقتی او در مورد تخت جمشید می گوید من پرخاش کنم که چرا فکر می کنی تخت جمشید مهمتر از آثار باستانی در آذربایجان هست به جایی نمی رسیم.
چرا با این پرخاش اوقات خود را تلخ کنیم؟! با او دوستانه تر صحبت کنیم اون وقت او وقتی توریست خارجی در شیراز می بیند برای آثار باستانی آذربایجان هم تبلیغ می کند. چرا!؟ تا به خارجی ها پز داده باشد که کشورش از اونی که اونها تصور کرده اند هم غنی تر هست! این به نفع ماست. تبلیغ مفت و مجانی و موثر است برای توریسم آذربایجان!
در ضمن ده روز دیگه روز جهانی زبان مادری است. اگر برنامه ای برای این کار می خواهید ترتیب دهیددست به کار شوید. اما هر کاری می کنید دیگران را علیه این حرکت تحریک نکنید . سعی کنید از زاویه ای وارد شوید که اونها هم همدل شوند نه آن که تحریک شوند ستیزه جویی کنند. چند تا ضرب المثل یا متل با مزه به ترکی و ترجمه فارسی بیاورید. از لالایی های ترکی مادران بگویید. از دستاوردهای جدید علوم شناختی و تربیتی در زمینه آموزش کودکان به زبان مادری بگویید و....

--------


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خوش آمدید ای عزیزان!

+0 به یه ن

باعث خوشحالی است  که  درصدی از دستگیرشدگان ماه های اخیر از زندان آزاد می شوند. اما با توجه که در ماه های اخیر چند نفر از کسانی که از زندان آزاد شده بودند اندکی بعد دست به خودکشی زده بودند اطرافیان باید بسیار مراقب وضعیت روحی عزیزان تازه-رسته۰از-بند خود باشند. فرقی هم بین دختر و پسر وجود ندارد. هر دو در معرض آسیب های شدید جسمی و روحی بوده اند. 

اگر کسی از میان این عزیزان احیانا این متن را می خواند از صمیم قلب به وی می گویم که در دل همه ما جا دارد و قهرمان ما هست. معترضان دستگیرشده  عزیز ما هستند. در این چند ماه  روزی نبود که به فکر آنها که در زندان  گرفتار شده اند نباشیم. روز و شب! چون فکر می کنیم برای آینده بهتر برای همه ما این زجر را به جان خریده اند. امیدوارم به زودی شاهد آزادی بقیه هم باشیم. مراقب خودتان باشید که روزهای خوب در پیش هست. 
🌹🌹🥰🥰😍😍

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

+0 به یه ن

(تکرار از پارسال)
تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.
جالبه که دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!
مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!
در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی وجود ندارد!
این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.
اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند.
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کشف تپ-اخترهای رادیویی و درس هایی برای پژوهشگران امروز ایران

+0 به یه ن

همکاران گرامی

با سلام و عرض احترام

روز یکشنبه هفته آینده، ۲۳ بهمن ماه  ساعت ۵:۳۰ تا  ۶ بعد از ظهر به مناسبت روز جهانی زنان در علم در فضای مجازی برنامه ای خواهیم داشت. شرکت برای عموم آزاد و رایگان هست. شرکت در این برنامه پیش نیازی لازم ندارد. لطفا در این مورد اطلاع رسانی فرمایید تا دانش‌ آموزان دبیرستان و دانشجویان دانشگاه های مختلف ایران نیز در جلسه شرکت نمایند.  مشابه همین برنامه را در روز عدد پی در سال گذشته برگزار نمودیم. تجربه من این بود که هرچند تم برنامه زنان در علم بود دانش آموزان و دانشجویان و پست داک های جوان فارغ از جنسیت به آن علاقه مندی نشان دادند به گونه ای که نیاز به ادامه برنامه دیده شد. پوستر برنامه جهت به اشتراک گذاری در شبکه های مجازی به این ای-میل پیوست شده است. ورژن پی دی اف برنامه در لینک زیر قابل دسترس هست:

https://physics.ipm.ac.ir/seminars/2023/12feb23/poster.pdf

با احترام

یاسمن فرزان

پژوهشگر فیزیک ذرات بنیادی

جزئیات تکمیلی در مورد برنامه:

 

روز جهانی زنان در علم

کشف تپ-اخترهای رادیویی و درس هایی برای پژوهشگران امروز ایران

۲۳ بهمن ۱۴۰۱

۵-۶:۳۰ بعد از ظهر

)۱۲ فوریه ۲۰۲۳

برگزار کننده: یاسمن فرزان، پژوهشکده فیزیک، پژوهشگاه دانش های بنیادی

لینک برگزاری:

https://www.skyroom.online/ch/schoolofphysics/physicsseminar

 

پس از مقدمه ای کوتاه در مورد رویداد روز جهانی زنان در علم، به تماشای ویدئویی ۶ دقیقه ای از زبان کاشف تپ-اخترهای رادیویی، خانم جاسلین بل برنل خواهیم نشست. سپس برگزار کننده برنامه، توضیحاتی در مورد اهمیت تپ-اخترها در فیزیک ذرات و اخترفیزیک و نیز گرانش خواهد داد. آن گاه به اهمیت اجتماعی و فرهنگی کشف این پدیده مهم توسط یک بانوی جوان در سال ۱۹۶۷ میلادی خواهیم پرداخت. قسمت انتهایی این برنامه به بحث و گفت وگو با حضار اختصاص خواهد داشت.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

«قوم گرایی، خیر» ولی «تبدیل حاشیه به متن، آری»

+0 به یه ن

ما وقتی می گیم که در اداره کشوری پهناور مثل ایران با اقلیم های متنوع و ریز-فرهنگ های متعدد، باید از مرکز گرایی حذر کرد و سهم مدیریت های محلی را برجسته تر نمود منظورمان یک نوع سهم خواهی قومیتی نیست. اتفاقا این را هر کسی که کار اجرایی جدی -اون هم از نوع اصلاحی یا مبتکرانه- کرده باشد می داند که معمولا در هر شهر و دیاری کسانی که به آن شهر و دیار از بیرون مهاجرت کرده اند از جمله نیروهای خیلی فعال در ایجاد اصلاحات هستند. از خود بومی ها هم گاه بیشتر دل می سوزانند. به چند دلیل« ۱- اول این که چون از بیرون آمده اند موضوع را از منظری دیگر می بینند و برخی ایده ها ی نو با خود می آورند. ۲ـ چون در ان شهر غریبند از بسیاری از مسئولیت ها در قبال خانواده گسترده و یا دوستان و همکلاسی های قدیم در شهر معاف هستند. (در شهرستان ها این قبیل مسئولیت ها بخش عمده ای از وقت افراد بزرگسال را می گیرند. کوچکترین آنها این است که یک فرد بومی در شهرستان باید وقت زیادی صرف شرکت در مراسم سوگواری کند. تقریبا همه وقت آزاد او را پس از کار و رسیدگی به امور خانواده و ورزش و دلخوشی شخصی (منظورم هابی شخصی است) صرف شرکت در مراسم سوگواری آشنایان می شود. برای یک نفر تهرانی یا خارج نشین این همه وقت گذراندن در مراسم سوگواری کمتر قابل فهم هست اما در بیشتر شهرهای ایران -به جز تهران- چنین هست.) در نتیجه مهاجران وقت آزاد بیشتری از بومیان دارند که برای شهر یا ان-جی-او های مختلف وقت بگذارند. در واقع چون دوست و آشنای قدیمی در شهر ندارند در این تجمع ها دوست و آشنای جدید می یابند. همین یکی از انگیزه های آنها ست برای این که در این امور برای منافع جمعی فعال تر باشند.
یک علت دیگه هم شاید باشه. البته این علت بیشتر در بین نوکیشان دیده می شه تا در میان مهاجران به یک شهر یا استان دیگه. اون هم این هست که بخواهند «برادری» خود را ثابت کنند. البته باز هم می گم این بیشتر در مورد نوکیشان صادق هست. اتفاقا جنبه منفی اش را بیشتر می بینیم. باعث می شه که نوکیشان اغلب متعصبانه تر از بقیه همکیشانشان عمل کنند. تعصبی که باعث می شه بقیه را بیازارد. در بین مهاجران این موضوع را ندیده ام. دست کم ندیده ام آن قدر برای اثبات برادری پیورزی کنند که به بقیه آسیب برسانند (برعکس نوکیشان).
خلاصه این را می خواهم بگم که وقتی از فاصله گرفتن از مرکزگرایی حرف می زنیم نمی خواهیم به سمت قومگرایی محلی پیش برویم. اصلا و ابدا! اون از مرکز گرایی هم بدتر هست. اولا با شرایطی که من در کشور سراغ دارم اگر چنین چیزی باب بشه اولین اتفاقی که در آذربایجان (شاید هم در جاهایی مانند کردستان) می افته این هست که آن دسته از آذربایجانی ها (یا کردستانی ها) که سالهاست از دیار خود به تهران یا کرج مهاجرت کرده اند و در این مدت هم از آن دل کنده اند و هیچ قدمی هم برایش برنداشته اند و حتی از مشکلات و دغدغه های روز آن استان خبر ندارند، به طمع گرفتن پست و مقام، «یاشاسین آذربایجان» گویان (یا «بژی کردستان»گویان (اون هم نه کوردستان بلکه کردستان!!)) بدو بدو بر می گردند. چون تاجبخش ها و «مقام بخش» های مقیم تهران آنها را بهتر می شناسند و بیشتر به آنها اعتماد می کنند پست ها را به آنها می دهند. عملکرد منفی و ضعیف این دسته مردم محل را بیشتر عصبانی می کند و متعصبان محلی را متعصب تر می سازد. به این نتیجه غلط می رسند که هرکس از تهران بیاید غیرقابل اعتماد هست (حتی اگر اصل و نسب او به استان خودمان برسد) و درنتیجه باید بیشتر از تهران فاصله گرفت و به آن بی اعتماد بود.
ما این را نمی خواهیم! این را می خواهیم که مکانیزمی باشد که دلسوزان محلی که مسایل روز شهر را خوب می شناسند و توانمندی و دلسوزی لازم برای حل بخشی از مشکلات رادارند شناسایی شوند و اختیارات و امکانات لازم را دریافت کنند. درصد قابل توجهی از دلسوزان محلی اتفاقا مهاجران چندین ساله از شهرهای دیگر خواهد بود که در این شهر سکنی گزیده اند و درصدی از این مهاجران هم شاید از قومی دیگر باشند. هیچ اشکالی ندارد. مهم این هست که مشکلات و دغدغه ها را بشناسد و بتواند بخشی از آنها را حل کند. از مرکز نمی شود همه این مشکلات و راه حل ها را در گوشه و کنار کشور شناخت و دانست.
این روزها برخی از فدرالیسم حرف می زنند و آن را تبلیغ می کنند. برخی هم از آن بیم دارند که اصلا آوردن نام آن باعث جدایی طلبی و تجزیه طلبی شود. این نگرانی که قطعا بی اساس است. اگر وضع اقتصادی کشور بهتر شود و عدالت اجتماعی بهبود شود و سیستم توزیع آب هم عقلانی تر شود، هیچ گوشه ایران هوس جدایی نمی کند. به این دلیل ساده و قابل فهم که نفعش را در اتصال می بیند نه در جدایی. اما نگرانی من از مطرح کردن مفاهیمی نظیر فدرالیزم این هست که مطمئن نیستم کشور تا ده بیست سال آینده هم بودجه لازم برای ایجاد زیرساخت های فدرالیزم را داشته باشد. برآوردی ندارم چه قدر خرج بر می دارد. اما هر وقت که صحبت از انتقال پایتخت از تهران (به دلیل تراکم بیش از حد و کمبود منابع آب وآلودگی هوا و...) به میان می آید کارشناسان برآورد می کنند که هزینه ای سرسام آور لازم دارد. فکر نکنم حتی اگر وضع اقتصادی ایران از فردا رو به بهبود بگذارد تا ۲۵ سال آینده هم بودجه کافی برای ان پیدا کنیم. عقلم می گوید ایجاد زیرساخت های فدرالیزم به لحاظ مالی کم هزینه تر از انتقال پایتخت نخواهد بود. برای همین نگرانی ام این هست که انداختن فدرالیزم سرزبان ها باعث ایجاد توقعی برآورده-نکردنی و غیرعملی شود و در نهایت منجر به سرخوردگی بخش های بزرگ جامعه گردد. بعید می دانم که هیچ کدام از کسانی که برای جلب محبوبیت در بین بخش هایی از ملت خود را طرفدار فدرالیزم معرفی می کنند برآوردی از هزینه تغییر سیستم متمرکز به سیستم فدرالیزم داشته باشند.
من نمی دانم با توجه به مشکلات مالی کشور چه ساختاری باید ریخت که صدای حاشیه ها شنیده شود. به عبارت دیگر «حاشیه ای» نباشد و همه شهروندان ایران در «متن» تصمیم گیری ها و تصمیم سازی هایی باشند که زندگی آنها را تحت تاثیر خواهد گذاشت. این سهیم بودن در تصمیم گیری ها یا مستقیم باید باشد یا از طریق انتخاب نمایندگانی آشنا با دغدغه هایشان. فکرمی کنم با بودجه ای بسیار کمتر از بودجه لازم برای فدرالیزم هم این کار انجام شدنی باشد. با دادن آزادی بیان و آزادی قلم به مردم و رسانه ها. با آزاد گذاشتن فعالان مدنی از همه شهر هاو استان ها و روستاهای کشوراز هر قوم و زبان ودین و مذهب. با کم کردن فساد در شوراهای شهر و روستا و فراهم ساختن زمینه ای که در آن افراد دلسوز محلی صرفنظر از گرایش سیاسی و تا حدودی مستقل از بودجه ای که برای تبلیغات انتخاباتی می توانند خرج کنند به شورا ها راه یابند. به گمانم با این قبیل راهکارهای نسبتا کم هزینه همه حاشیه ها به متن بیایند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تکرار نوشته پارسال من: امید

+0 به یه ن

چه کنیم تا سلامت روح و روان خود را تا ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ حفظ نماییم؟
سه شنبه 12 بهمن 1400
فکر کنم نیازی نباشد که توضیح دهم اوضاع کشور و این همه فساد و تبعیض و تورم و نابسامانی اقتصادی به روح و روان ما فشار می آورد. خوشبختانه هنوز آن قدر بی رگ نشده ایم و آن قدر وا نداده ایم که وقتی می بینیم از یک طرف، کودکان معصوم تا کمر در باکس های زباله خم می شوند و از طرف دیگر انگلزاده ها ثروتشان را و استعدادهای نداشته شان را به رخ مان می کشند بیخیال رد بشویم. امیدوارم هرگز به این مرحله از وادادگی و بی رگی و بیشرفی نرسیم که با وجود دیدن اینها بخواهیم سر خود را مثل کبک در برف کنیم، بیخیال شویم.
این مشاهدات بر روح و روان ما فشار می آورد.چه باید بکنیم تا سالم بمانیم؟
من در این نوشته از آن چه که از کتاب «آری به زندگی در کشاکش ناملایمات» نوشته ویکتور فرانکل و ترجمه ضحی حسینی نصر استفاده می برم. توصیه می کنم این کتاب را بخوانید که برای یافتن جواب سئوال بالا، کمک زیادی به شما می کند. گویا از این کتاب ترجمه های متعددی در بازار هست. من از کیفیت سایر ترجمه ها اطلاعی ندارم اما ترجمه خانم ضحی نصر واقعا ارزشمند هست. به علاوه دیباچه ای که دکتر ناصر مقدسی (از مرکز تحقیقات ام اس، بیمارستان سینا) و خود مترجم افزوده -دست کم برای خواننده ایرانی- به اندازه نظرات خود فرانکل مفید و ارزشمند هست.
و اما جواب من: اولا نباید امید را برای بهبود اساسی و بنیادی شرایط از دست داد. بدون این امید فرسوده می شویم. اما از سوی دیگر نباید برای امید خود زمان بندی تعیین کنیم و بگوییم تا فلان تاریخ حتما اوضاع درست می شه. در زندگی شخصی یا در کارگروهی خود زمان بندی برای انجام دادن کارها لازم هست اما وقتی برای امیدهایی که به واقعیت پیوستن آن تحت کنترل ما نیست زمان بندی تعیین می کنیم فشار عصبی فراوانی به خود وارد می نماییم. وقتی می بینیم اوضاع با آن زمان بندی مورد نظر ما جلو نمی رود به یک باره روحیه خود را می بازیم و چه بسا ضربات روحی شدید- خارج از توان روح و روانمان- بخوریم.
من به بهبود اساسی اوضاع کشور در آینده ای نه چندان دور (قبل از این که من بمیرم یا به پیری مطلق برسم) امیدوارم. امیدواری ام بر این اساس هست که می بینم این فساد و حرص مال و طمع بیمارگونه و دروغ و پدرسوختگی فقط در بین طبقه موسوم به طبقه «برخوردار» هست. منظورم طیقه ای است که در سایه ریخت و پاش های بی حساب و کتاب دو ۲۰ سال اخیر، جزو ثروتمندان شدند.
من در تهران زندگی می کنم. در همین شهر خرید می کنیم. در همین شهر ماشین مان را تعمیر می کنیم. در همین شهر فرش هایمان را می دهیم می شویند. در همین شهر معامله می کنیم. در خیابان های همین شهر زمین می خورم و دستم را می گیرند و...... می بینم که تمام مناسبات بین مردم عادی (به جز اون قشر باریک برخوردار) بر اساس همان اعتماد و اخلاقیات بین غریبه هاست که زنده یاد دهخدا هم در مصاحبه با خارجی ها از آن گفته بود. در مقابل می بینم که این طبقه به اصطلاح برخوردار دارند از حرص و ولع و در مسابقه ای که برای چاپیدن پول ملت با هم می دهند خود را خفه می کنند.
سالم ماندن اکثر قاطع مردم مرا به آینده امیدوار می کند. این که مردم وا نداده اند و از این همه فقر و تبعیض آزرده اند مرا به آینده امیدوار می کند. وقتی می بینم برخی سمن ها در زمینه های گوناگون چه کارهای باارزشی انجام می دهند مرا به آینده امیدوار می کند. وقتی می بینم بخش بزرگی از مردم آماده اند که راه حل های علمی برای مشکلات زندگی شان بیابند ( استقبال وسیع از آموزه های روانشناسی نشانگر این آمادگی است) به آینده امیدوار می شوم. وقتی می بینم مردم ما چه ارزشی به کودکان قابل می شوند به آینده امیدوار می شوم. (شما دو کلمه دمپایی و chanclaرا در گوگل جست و جو کنید تا تفاوت میان روش های تربیتی ایرانیان امروز را با بخش بزرگی از مردم دنیا (آمریکای لاتین) را ببینید. چینی ها بد تر از اونها!) وقتی در گروه های متعدد می بینم که مردم به هم کتاب «انسان خردمند» را توصیه می کنند به آینده امیدوار می شوم. .....
همه اینها را نشانه آن می بینم که مردم ایران لیاقت بهتر از این را دارد و دیر یا زود شرایط مطابق لیاقتش را به دست می آورد. اما نمی دانم چگونه. نمی دانم کی و چه زمانی. همین امید (واقعی نه واهی) اما بدون شرایط و زمان بندی به من کمک می کند تا روحیه خود را حفظ نمایم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کمک رسانی مردمی به زلزله زدگان خوی

+0 به یه ن

به گزارش روابط عمومی موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز، نظر به نیاز مبرم هموطنان آسیب دیده منطقه زلزله زده خوی به اقلام ضروری اعم از البسه گرم، پتو، چادر، بخاری برقی و...
همشهریان نوعدوست می توانند اقلام فوق را  تحویل موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز نمایند.
تا آخرین لحظه بحرانی و تا فرارسیدن آرامش در کنار مردم خوی خواهیم بود.
جهت کمک‌های نقدی

شماره کارت بانکی
5892-1070-4487-7606
شماره حساب بانک سپه
3130058339878
شماره شبا
IR340150_0000_0313_0058_3398_78

✔️شماره تماس :

📞۰۴۱-۳۲۳۳۳۳۳۸
📞۰۴۱-۳۲۳۵۳۹۳۹

آدرس: تبریز. خیابان شمس تبریزی. ایستگاه گرو. جنب مدرسه سردار ملی

ادرس سایت: 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خطاب به دانشجویان

+0 به یه ن

در شرایط سخت و خفقان که ناامیدی به سراغ آدم می آید هیچ راهکاری بهتر و مفیدتر از غرق کردن خود در دنیای علم نیست.

«روز می شه این شب»
اما تا اون موقع با تمام قوای فکری  خود را در علم و دانش و پژوهش غرق کنید. بعد از روز شدن این شب خواهید دید که چه قدر این توصیه به درد شما خورده. اگر چنین نکنید به لحاظ روحی در هم می شکنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مناسبت از زیر بته در آمدن شازده سلجوقی

+0 به یه ن

 

اخیرا هم یک شازده سلجوقی سبز شده. در ایران عموم مردم سلجوقیان را چندان نمی شناسند. آمار بگیرید خواهید دید که بیش از ۷۰-۸۰ در صد مردم ایران فرق سلجوقیان و سلوکیان را نمی دانند. در ترکیه در این ۲۰ سال -یعنی بعد از ازدوغان- مرتب روی تاریخ سلجوق مانور هویتی داده اند. اما در ایران کمتر کسی می داند سلجوقیان کی بودند و کی بودند؟ اصلا در ذهنشان به طور فعال نیست. باز سلسله های پس ازصفوی را بیشتر می شناسند و نسبت به آنها حسی دارند.

هر کسی خود داند مبنای هویتش را چه می گذارد اما من الان در سن ۴۶ سالگی هیچ نمی خواهم مبنای هویتم را اجداد م یا سلسله های پیشین بگذارم. اتفاقا هرچه سنم بالاتر می رود بیشتر به این نتیجه می رسم که برای جواب این که «من کیستم» باید به خودم و دستاوردهای خودم تکیه کنم نه گذشته و گذشتگان. 

برخی می گویند وقتی سن از سی یا چهل می گذرد فرد یواش یواش می فهمد «اصالت خانوادگی» چه امر مهمی هست. بیشتر شان هم کشف می کنند که از خانواده ای اصیل هستند که نسبت به بقیه ارجحیت دارند.

شاید از نفهمی من باشد ولی هرچه سن من بیشتر می شود بیشتر متقاعد می شوم که دست یازیدن به مفاهیمی مثل اصالت  خانوادگی یا شکوه اجداد چند قرن قبل معنایی ندارد جز این که فرد یا ملت از این که  آینده اش  درخشان باشد امید فروبسته و دلش را به شکوه خیالی یا واقعی گذشتگان دل خوش کرده.

واقعیت را بخواهید من در این سن ۴۶سالگی به این که بچه های زیر دو سه سال در آغوش من آرام می گیرند و با شکلک های من می خندند بسیار بسیار بیشتر افتخار می کنم (هر کسی این هنر را ندارد که دل بچه های معصوم و بی آلایش را به دست آورد)تا  تمام فتوحات شاهان تاریخ دور و دراز ایران زمین اعم بر شاهان دوره باستان یا سلاطین ترک بعد از اسلام. 

روی سن ۴۶ سالگی هم تاکید می کنم چون در دهه سی زندگانی ام این طور نمی اندیشیدم. اون موقع تحت تاثیر آموزه های بزرگترهای عاقل تر از خودم خیال می کردم که برای این که عاقل شوم باید به سمت مسایلی نظیر اصالت خانوادگی یا گذشته پرشکوه گرایش یابم. سنم که از ۴۰ سالگی گذشت رفته رفته دریافتم این آموزه  شان هم مثل اکثر آموزه های دیگرشان به درد زندگی من نمی خورد و بهتر است دور ریخته شود. خودشان با اصالتشان خوش باشند کافی است. اما به من  اسارت اصالت را تحمیل نکنند. برای خودشان نگاه دارند. مفاهیم برساخته ای از این دست برای أمثال من که میراث مادی آن چنانی هم نداشته اند غل و زنجیر و زندان هستند. این غل و زنجیر و زندان نباشد دست کم آزادی کافی را دارم که برای رتق فتق أمور زندگی ام از کارشناسانه خبره کمک بگیرم بی آن که مقید ان باشم که بسنجم ببینم «اصالت» مورد نظر بزرگان و عقلای فامیل را دارد یا خیر.

آی که  از این «اصیل ها» چه قدر ضرر و زیان مالی (کلاهبرداری) و جسمی (پزشکی  ناشیانه) به  کسانی که خود را گرفتار زنجیر اصالت کرده اند رسیده!

در ابعاد ملی هم  اون تاریخ و میراثش برای جذب توریسم و یا داستان نویسی به کار برده شود بهتر است تا برای مبنای هویت ملی قرار دادن.

ترجیح می دهم به جای این که به خود ببالیم که میراث دار نیاکانی هستیم که فلان فتوحات را انجام داد به این دل خوش کنیم که مسایل روزمان را با علم روز و با مراجعه به کارشناسان خبره رتق و فتق می کنیم نه با توسل به راهکارهای گذشته های دور.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کتاب های درسی ریاضی

+0 به یه ن

مدتی پیش نوشته بودم که با حذف برخی مفاهیم ریاضی  در سال ۹۷ در کتب درسی دبیرستان نابسامانی زیادی در امر آموزش رخ داده. دوستی در فضای مجازی از من سئوال کرد که برای جبران، فرزندان دبیرستانی مان چه کتبی بخوانند؟ من هم قول دادم از یک همکار که در مورد تدریس ریاضی در دبیرستان صاحبنظر هست بپرسم. همان موقع پرسیده بودم اما پیام مرا دریافت نکرده بودند. (من این جور چیزها را پشت گوش نمی اندازم)  امروز فرصتی پیش ‌آمد و با ایشان صحبتی کردم. توصیه اول  ایشان کتب درسی نظام قدیم بود . منظور از نظام قدیم هم همان کتاب های درسی ای بود که در حدود سال ۹۵ تدریس می شد. اون کتب را تایید کردند. بعد هم توصیه کردند که در اینترنت به انگلیسی بر حسب سال تحصیلی دبیرستان جست و جو کنند. به انگلیسی مطالب درسی مفیدی در این زمینه هست.

جواب ساده، مختصر و مفید! 🙂

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل