استنفوردها-تكرار از آبان 1386

+0 به یه ن

باغچه كاكتوس استنفورد

یك روز كه در باغ استنفورد می گشتم یك باغچه نسبتا كوچك كاكتوس پیدا كردم. این باغچه كوچك كه باسلیقه تمام كاشته شده بود از آن به بعد جزو محل های محبوب من در استنفورد شد. هفته ای نبود كه من به این باغچه سر نزنم. مدتی بعد یك نوشته مفصل در روزنامه استنفورد درباره تاریخچه این باغچه خواندم كه علاقه مرا به این باغچه دوچندان كرد. باغچه از دانشگاه استنفورد قدیمی تر است. سالها قبل از این كه استنفورد ها به فكر ساختن دانشگاه بیفتند جین دستور ساخت این باغچه را داده بود وبرای این كار باغبانی كه متخصص كاكتوس بود استخدام كرده بود. خود جین مرتب به این باغچه سر می زد و از احوال تك تك بوته های آن جویا می شد. نگهداری چنین باغچه ای كار ساده ای نیست. هر یك از این بوته ها در محل طبیعی خود مقدار مشخصی آب مصرف می كردند. میزان تابش آفتاب بر آنها در محل طبیعی متفاوت بود. به علاوه در طبیعت فاصله این گیاهان كه به درجات مختلف از مواد معدنی خاك استفاده می كنند زیاد است. در چنین باغچه كوچكی كه گیاهان به دلایل زیباشناسانه در كنار هم كاشته شده اند همواره این خطر هست كه یكی از بوته ها مواد معدنی خاك را به قیمت خشكاندن بوته های كناری مصرف كند. باغبانی كه جین استخدام كرده بود به همه نكات توجه داشت و با تحقیق و تدبر باغچه را زنده نگاه می داشت. وقتی می گویم كار عالی تنها از كارمند عالی بر می آید منظورم همین است. آری! باغبان جین در كار خود درجه یك بود. اگر باغبان متوسطی به این كار گمارده می شد او به هیچكدام از این نكات توجه نمی كرد و پس از مدتی باغچه خراب می شد. باغبان هم خشكیدن باغچه را یا به "كمبود امكانات" نسبت می داد و یا به "قضا و قدر." به جین
هم نصیحت می كرد و می
گفت حالا چند تا بوته چه ارزشی دارد كه تو خودت را برای خشكیدن آنها ناراحت می كنی!؟


آری باغبانی كه جین استخدام كرده بود درجه یك بود وشایسته تقدیر در عمل. می خواهم روی "در عمل"تاكید كنم. برای این كه معنای حرفم را بشكافم یك داستان خیالی می آورم تا نشان دهم "قدر ندانستن در عمل" یعنی چه. فرض كنید روزی جین هوس می كرد كه در وسط باغچه كاكتوس یك نهال چنار بكاردو بدون هماهنگی با باغبان مسئول كاكتوس ها به یكی دیگر از باغبان هایش دستور می داد كه در وسط باغچه كاكتوس درخت چنار را بنشاند. فرض كنید باغبان اولی در حین كاشتن درخت از سر می رسد و اعتراض می كند ودر جواب می شنود "خانم چنین دستور داده اند."خوب اگر باغبان اول یك كارمند متوسط بود ساكت می شد و با خود می گفت گور پدر همه كاكتوس های عالم! اگر "خانم" از من راضی نباشد ما را از نان خوردن می اندازد!
به قول عبید "من ندیم توام نه ندیم بادمجان! " بخوانید من "كارمند خانمم نه كارمند كاكتوس ها!"

اما باغبان مورد نظر ما كارمند متوسطی نیست. با تك تك بوته ها زندگی كرده است. به علاوه نان خوردن خود را نتیجه لطف خانم نمی داند بلكه حق خود به پاس زحماتش می داند و اطمینان دارد اگر خانم هم او را بیرون كند باغدار های زیادی هستند كه در به در به دنبال باغبانی هستند كه به اندازه او در كارش وارد وحرفه ای باشد. انتظار " رسم خوش اخلاقی نوچگانه" از چنین باغبانی به منزله انتظار" رسم وفا" از "خوبرویان" به تعبیر حافظ است. باغبان درخت چناررا از وسط باغچه كاكتوس محبوبش می كند و به كناری می اندازد و می گوید "خانم دستور داده كه داده! مسئول این بخش منم و به تشخیص من در اینجا چنار نباید كاشته شود".

باغبان دوم فوری به سوی خانم می رود و چغلی باغبان اول را می كند . خانم از این گستاخی باغبان بر می آشوبد و از چند نفر دیگر پرس وجو می كندو آنها هم واقعه را تایید می كنند.كم ظرفیت هایشان هم با دمشان گردو می شكنند كه حال كه باغبان محبوب خانم از نظرها افتاده آنها پس از این می شوند همه كاره باغ!خانم به سراغ باغبان مسئول باغچه می رود و می گوید سه نفر به من گزارش داده اند كه تو با بی احترامی مانع اجرای دستور من شدی. باغبان حرف را تایید می كند و در دل می گوید" نیازی به گماردن خفیه نویس و راپرت چی نبود. من از این كارم پشیمان نیستم چون كه برای این كارم دلیل داشتم" اما خانم اجازه نمی دهد باغبان دلیلش را توضیح دهد داد می زند اینجا ملك من است ودر هر جایش كه بخواهم درخت چنار می كارم و هر كدام از كارمندانم را كه میلم بكشد مامور این كار می كنم.تو باید از من معذرت بخواهی چون كه با مخالفت با فرستاده من به من توهین كرده ای." باغبان می پرسد "آیا من مسئول این باغچه هستم یا نه؟" خانم جوا ب می دهد" با این كارت نشان دادی كه صلاحیت چنین مسئولیتی را نداری." باغبان جوابی نمی دهد. خانم می فهمد كه قدری تند رفته و برای توجیه خودش اضافه می كند " درست است كه در این سال ها خیلی زحمت باغچه را كشیده ای و من از نتایج كارت راضی بوده ام اما با این كارت همه چیز را خراب كردی و نشان دادی كه صلاحیت نداری."
باغبان می گوید در وسط باغچه كاكتوس درخت نمی كارند این كاكتوس ها نیاز به آفتاب دارند.
این بار خانم واقعا عصبانی می شود و می گوید "به من یاد نده. تو دنیا نیامده بودی كه من صد تا باغبان در استخدام خود داشتم و در باغ صدها اعیان و اشراف دیگر میگشتم."باغبان می خواهد بگوید كه باغچه كا كتوس یك باغچه تخصصی است و با باغهایی كه شما دیده اید فرق دارد اما خانم به او امان نمی دهد و او را بیرون می كند. بعد هم برای این كه به زعم خود "پدر حكمت و تجربه را در بیاورد" تصمیم می گیرد دم این باغبان گستاخ را قیچی كند و رویش را كم كند. برای این كار می گوید از این پس آن دو باغبان دیگر روسای توهستند.مبادا بدون اجازه آنها آب بخوری!

این داستان زاییده ذهن من است.خانم استنفورد هرگز چنین برخوردی با كارمندانش نداشت. هر كدام از كارمندانش در حیطه مسئولیت خود اختیار تام داشتند. البته سلسله مراتب رعایت می شد. من هرگز نمی گویم خانم استنفورد با باغبانهایش از یك قابلمه آبگوشت می خوردند. اما او با دخالت های بیجا با راپرتچی گماردن با تصمیم گیری های دفعی بدون هماهنگی با مسئول بخش كارمندانش را نمی آزرد. در نتیجه كارمندانش با روحیه باز با عشق و علاقه كار می كردند و استنفورد را آباد تر می كردند. او
كاری نمی كرد كه كارمندانش
چون گلادیاتور ها به جان هم بیفتند
و در موردهم
.راپرت دهند

از قدیم گفته اند خوبی از بزرگتره و بنا شهادت نتایج خانم و آقای استنفورد چنین خوبی هایی داشتند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]