تیپ پدربزرگ پولدار، نوه ی خوشگل

+0 به یه ن

در یكی دو سال اخیر  تحولی در سینمای ایران اتفاق افتاده. "یك تیپ" جدید به پرسوناژها اضافه شده. پدربزرگی با لهجه غلیط تركی كه پولدار هست و یك نوه ی دختر خوشگل و خوش قلب و مهربان و تحصیلكرده و خوش تیپ و خوش پوش هم داره كه جوان با مرام اما فقیری عاشقش می شه. پیرمرد مهربون هست و خیلی نوه اش را دوست داره. نوه هم او را دوست داره و مراقب و نگرانشه. پیرمرد با این كه پولدار هست بی شیله پیله هست. از یك طرف محیط مدرنی با وسایل مدرن ایجاد كرده اما از طرف دیگه نوستالژیك هست و مرتب یاد قدیمها می كنه كه این وسایل نبودند.
نمونه ی این تیپ ها را در انیمیشین تهران 1500 مهران مدیری می بینید. یكی دو فیلم دیگه هم بود كه این تیپ ها را داشت.
ورود این تیپ جدید را به سینمای ایران به فال نیك می گیرم و از آن خشنود هستم.  از مهران مدیری و دیگران كه این تیپ را خلق می كنند سپاسگزارم و برایشان سال خوبی آرزو می كنم.
فقط یك مسئله! چرا فقط پدربزرگ لهجه ی تركی دارد و نوه لهجه ندارد. چرا هیچ جای فیلم پدربزرگ ونوه یكی دو جمله با هم تركی حرف نمی زنند؟! اگر در فیلم های بعدی به این نكته توجه شود فیلم جذاب تر و پرمخاطب تر خواهد بود. پیشاپیش از سینماگران عزیز به خاطر رعایت این نكته در فیلم هایی كه در سال 93 ساخته خواهند شد ممنونم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سایتی برای نقد فیلم و داستان های ایرانی

+0 به یه ن

اگر به خاطر داشته باشید من چند بار در این وبلاگ این ایده را مطرح كردم كه به جای این كه شكایت كنیم كه در فیلم های ایرانی تصویر ناخوشایند و غیر منطبق بر واقع از ترك ها ی ایران ارائه می شود سعی كنیم سینمای مستقلی را به وجود آوریم كه در آن تصویری واقعگرایانه از ما ارائه بشه. تاكید هم كردم منظورم این نیست كه یك تصویر آرمانی و یا شعاری ارائه بشه. نه! اتفاقا من ترجیح می دهم گاهی تصویری كه ارائه می شود با نقد طنزگونه همراه باشد. می خواهم آیینه ای باشد كه در آن عیب هایمان را هم ببینیم تا بتوانیم آنها را اصلاح كنیم. اما می خواهم عیب هایی كه واقعا داریم تصویر بشه  نه هجوهای مبتذلی كه سنخیتی با آن حس نمی كنیم.
این ایده را مطرح كردم اما همه می دانیم كه اجرا كردن آن كاری سخت و تخصصی است. هرچند غیر عملی نیست. اگر همت لازم باشد عملی می شود. با پیشرفت های تكنولوژیكی هزینه های ساخت فیلم مستقل كم شده. مشكل  سینمای مستقل در كشوری مثل آمریكا آن هست كه با غول های سینمای هالیوود نمی تواند در گیشه رقابت كند. این مشكل در كشور ما به نظرم كمتر خواهد بود. اگر چنین فیلم هایی ساخته شود و مردم تركزبان تصویری واقعی از خود بر صفحه سینما ببینند حتما استقبال می كنند. چه طور كه بعد از این همه سال باز مشدی عباد و آرشین مالالان حتی در بین نسل جوان بیننده دارد! چرا؟! چون خیلی راحت هست با گلچهره و عسگر همذات پنداری كردن و در و همسایه را در قامت مشدی عباد و پدر گلچهره و خاله عسگر دیدن! یك همچون فیلمی با مختصات قرن بیست و یكمی اگر ساخته شود بسیار بیشتر مخاطب خواهد داشت. پس  جذب مخاطب, مشكل نیست! مشكل سینمای مستقل در ایران مسایل سیاسی و خط قرمزهاست. اگر سوژه ی فیلم یك ملودرام عشقی یا یك مسئله خانوادگی باشد كه دیگه خط قرمز چندانی برایش مطرح نخواهد بود. حالا تا ده ها سال همین سوژه های معمولی می توانند برای مخاطبان جذاب باشند چه طور كه مشدی عباد و آرشین مالالان با وجودتكراری  بودن هنوز  جذاب و پرمخاطب هستند! بیست سال دیگه كه مخاطبان از این سوژه ها خسته شدند می شه رفت سراغ موضوعی پیچیده تر كه احتمالا جنجال برانگیزتر باشد! حالا كو تا بیست سال دیگه!
 به هر حال امیدوارم چنین سینمای مستقلی دیر یا زود پا بگیرد. اما یك كار راحت تر هم می شه كرد. می شه وبلاگ یا وبسایتی برای نقد فیلم و داستان -با عنایت به مسایل هویت قومی و زبانی - ساخت. منظورم نوعی سایت هست كه فضای گفتمان ایجاد كنه طوری كه سو تفاهم ها حل و فصل بشوند نه آن كه به آنها دامن زده بشه! اگر چنین سایتی پا بگیره و مرجعیت پیدا كنه می تونه در شكل دادن سلایق سینماگران و تماشاگران سینما نقش بازی كنه. منظورم از مرجعیت این هست كه سینماگران حس كنند برای این كه مزه ی دهن مخاطبان خود را بدانند به این سایت مراجعه كنند و برایشان مهم باشه كه چه  نقدی در مورد آثارشان در این سایت می شه. برای این كه سایتی چنین مرجعیتی پیدا بكنه باید بتونه بین طیف وسیعی از مخاطبان با سلایق گوناگون جا باز كنه. اگر چنین سایتی باشه و به مسایل هویت قومی و هویت زبانی هم عنایت داشته باشه دیگه از شوخی های سخیف قومی در سینما اثر چندانی باقی نمی مونه.
اگر به این موضوع علاقه دارید پیشنهاد می كنم در همین تعطیلات عید در همین دامنه آرزوبلاگ چنین وبلاگی برای نقد فیلم بزنید. امتحانش مجانی است:
http://www.arzublog.com
 بعد از مدتی كه تجربه تان بیشتر شد می توانید آن را تبدیل به سایت كنید.

در صورتی چنین وبلاگی می تونه تاثیرگذاری بلند مدت و عمیق داشته باشه كه آهسته و پیوسته حركت كنه نه آن كه بیاد جنجالی به پا كنه و بعدش به محاق بره. برای موفقیتش استمرار لازمه و در صورتی می تونه استمرار داشته باشه كه خیلی چالشی نباشه. نگرش مثبت اندیشی داشته باشه, دشمن تراشی نكنه, خیلی اهل گلایه نباشه, نگرش بدبینانه نداشته باشه, توهم توطئه نداشته باشه و....

اگر چنین سایتی كه دغدغه ی هویت قومی و یا هویت زبانی داره بخواهد مشكلی را حل كنه و مثبت و سازنده باشه باید توجه كنه كه هویت ها لایه لایه هستند. همه ی مسایل هویتی را به هویت قومی فروكاستن صحیح نیست. این راهم باید مورد توجه قرار بده كه  حساسیت مخاطبینش نسبت به هویت قومی درجات مختلف داره. اگر بخواهد تاثیرگذاری لازم را داشته باشه باید این طیف وسیع از حساسیت ها را همزمان راضی نگه داره (كه كار سختی هست و نیازمند ظرافت و  تدبیر و همچنین میانه روی و اعتدال).

یك بحثی قبلا در مورد تصویرسوپر دریانی ها در سینما و داستان های ایرانی شد. دوباره خوانی آن بحث در این پیش زمینه مفید می تواند باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیانیه شاخه¬های فیزیك و ریاضی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران (اسفند 1392)

+0 به یه ن

هشدار افت كیفیت آموزش و پژوهش در دانشگاه‌های كشور

 

     تعداد دانشجویان و مقالات علمی در سال­های اخیر رشد كمّی چشم‌گیری داشته‌ است. اكنون این سؤال در محافل علمی و دانشگاهی مطرح می­شود كه اندازه‌گیری توسعه و پیشرفت علمی صرفاً با این معیارهای كمّی چه نسبتی دارد؟ یكی از وظایف اصلی فرهنگستان علوم تبیین جایگاه علم و  فناوری كشور و رصد و پایش روند حركت، تحول و پیشرفت آموزش و پژوهش كشور و هشدار در صورت مشاهدۀ كاستی ها در این رابطه است.

علوم، به‌ویژه علوم پایه، مشتمل بر ریاضی و فیزیك، نیروی پیشران بسیاری از تحولات اجتماعی در سده‌های اخیر بوده ‌اند. تاثیر اجتماعی علوم پایه در دو وجه نمود بیشتری داشته است: تاثیر بر دیدگاه و نحوۀ تحلیل و استدلال افراد جامعه و تولید فناوری‌های نو. این دو نقشی اساسی در حركت جوامع بشری به سوی جوامع مرفه و پیشرفته داشته ‌اند. از این‌رو ملاك ارزیابی توسعه و پیشرفت علمی، تولید و استفاده از علم نافع است. علم نافع آن است كه سه هدف اصلی توسعه علمی را، یعنی، رسیدن به مرزهای دانش، به‌كارگیری در ارتقای فناوری و تربیت نیروهای ماهر، تامین كند. متاسفانه در سال‌های اخیر دیدگاه‌های كمّی‌نگر به ارزیابی علمی- هم در آموزش و هم در پژوهش- غلبه و نمود چشم‌گیری داشته اند. اما نیل به  سه هدف توسعه بدون توجه به كیفیت آموزش و پژوهش و رعایت استانداردهای جهانی محقق نخواهد شد. دیدگاه مبتنی بر توسعۀ كمّی و نادیده انگاشتن كیفیت صرفاً به انباشت نیروهایی ناتوان می‌انجامد كه طبعاً نمی‌توانند در توسعه و پیشرفت كشور نقش موثری داشته باشند.

     در دیدگاه كمّی‌نگر برای ارزیابی پژوهش، پیشرفت علمی صرفاً بر اساس تعداد مقالاتی كه در مجلات ISI یا ISC   به چاپ رسیده اند سنجیده می‌شود.  مطابق بررسی‌های علمی و دقیق انجام شده از طرف سازمان‌های معتبر جهانی پایش علوم، كه بارها مورد استناد مسئولین كشور نیز قرار گرفته‌ اند، ایران از این منظر و به لحاظ كمّی در منطقه اول است. علاوه بر شاخص تعداد مقالات، معیارهای آماری سنجش كیفیت پژوهش نیز سال­ها است كه كمّی شده اند و در همان بررسی‌های سازمان‌های معتبر نیز اندازه‌گیری و در انتشارات آنها درج می‌شوند، كه البته كمتر مورد اشاره مسئولین كشور قرار می‌گیرند. یكی از این معیارها ضریب استناد و ارجاع به مقالات است، كه متاسفانه برای مقالاتی كه از ایران به چاپ رسیده‌ اند بسیار پایین است. انتشار مقالات با كیفیت نازل در رسیدن به سه هدف توسعه علمی كمكی نمی كند و صرفاً منجر به اتلاف سرمایه و استعدادها خواهد شد.

     در بُعد آموزش دانشگاهی نیز نظام‌های متعددی از جمله دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزرات علوم، دانشگاه‌های دولتی وابسته به سایر نهادها و وزارت‌خانه‌ها، مانند دانشگاه فرهنگیان، دانشگاه‌های آزاد اسلامی، پیام نور، فراگیر و غیر انتفاعی، در كشور وجود دارند، كه هر كدام باید رسالت و جایگاه خود را داشته باشند و در مسیر مناسب خود حركت كنند. خلط جایگاه و رسالت این دانشگاه‌ها به كیفیت آموزش و پژوهش در نظام دانشگاهی صدمۀ جدی وارد كرده و می‌كند. رسالت دانشگاه‌های برتر تربیت پژوهشگران نخبه برای رسیدن به سه هدف پیش گفته است. رسالت بعضی از دانشگاه‌ها صرفاً تربیت نیروهای باسواد به معنی عرفی است و دانشگاه‌های تخصصی تربیت كارشناسان مورد نیاز سازمان‌های متبوع را بر عهده دارند. رسیدن به كیفیت مطلوب در آموزش، كه البته لازمۀ ارتقا در كیفیت پژوهش است، حمایت ویژۀ مالی از دانشگاه‌های برتر و خودداری آنها از پذیرش دانشجوی پولی را طلب می­كند و در عین حال اعطای استقلال داخلی به آنها ضروری است.

      در بحث كیفیت آموزش و پژوهش دانشگاهی دو نكته باید مورد توجه ویژه قرار گیرد: (1) راه‌اندازی دوره‌های تحصیلات تكمیلی دانشگاه‌ها باید با اعمال جدی و دقیق ضوابط موجود انجام پذیرد؛ هرچند كه خود این ضوابط نیز به نوبه خود باید با مشورت با دانشگاهیان بازبینی و اصلاح شوند. (2) اعضای هیات علمی و در مرحلۀ  بعد دانشجویان تحصیلات تكمیلی، به ویژه دانشجویان دكتری، محور اصلی پیشبرد كارهای پژوهشی  دانشگاه‌ها و پایش كیفیت آن هستند و لذا در جذب اعضای هیات علمی و دانشجویان دكتری توجه به كیفیت و توانایی علمی افراد باید در اولویت اول قرار گیرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در میخانه ببستند خدایا مپسند كه در خانه تزویر وریا بگشایند

+0 به یه ن

در هندوستان می خواهند یك رصد خانه نوترینو بزرگ بسازند به نام

India-based Neutrino Observatory (INO)

قبلا محلی را برایش در نظر گرفته بودند اما طرفداران محیط زیست سر و صدا كردند كه كارهای ساختمان سازی مربوط به این پروژه  فیل ها و ببرها را اذیت می كنه. بعد از مدت ها كش و قوس تصمیم بر این شد كه محل مورد نظر را عوض كنند. الان قراره در استان جنوبی تامیل نادو ساخته بشه. به ظاهر طرفداران محیط زیست دعوا را بُردند. دست كم از فیزیكدان ها بُردند. حالا چی می شه؟! فیل ها و ببرها در آسایش زندگی می كنند! نُچ! دیواری كوتاه تر از دیوار فیزیكدانان نیست. به طوری كه حتی در یك كشور جهان سومی هم مثل هندوستان گروه ضعیف و توسرخوری مثل طرفداران محیط زیست می توانند حرف شان را در مقابل آنها به كرسی بنشانند. اما زمینی كه از فیزیكدان ها گرفته شد داده شد به گردن كلفت ها كه در آنجا ساخت و ساز كنند و پول در بیاورند.

اگر طبع شعری دارید این بیت خواجه را در فضای دنیای امروز به روز كنید

در میخانه ببستند خدایا مپسند كه در خانه تزویر و ریا بگشایند

 

همان طور كه اخلاق سكولار می شه داشت ریای سكولار هم داریم. اتفاقا ریای سكولار از ریای مذهبی خیلی رذیلانه تر هست. یارو بدون ترس از خدا و پیغمبر ریا می كنه و هیچ توبه ای هم در كار نیست و ریاكاری اش هیچ حد و مرزی هم نداره!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصاحبه ای با پروفسور ثبوتی با روزنامه جام جم

+0 به یه ن

مطلب زیر از این منبع برگرفته شده است:

یوسف ثبوتی، اول شهریور 1311 در خانواده ای فرهنگی در شهر زنجان متولد شد. سال 1329 به علت علاقه ای كه به فیزیك داشت، رشته تحصیلی فیزیك را برای ادامه تحصیل انتخاب كرد. او تحصیل در مقطع كارشناسی ارشد را در دانشگاه تورنتو ادامه داد و پس از آن وارد دانشگاه شیكاگو شد. سال 1342 در مقطع دكتری تخصصی در رشته اختر فیزیك فارغ التحصیل شد و به عنوان استادیار در دانشگاه نیوكاسل انگلستان مشغول تدریس شد، اما پس از مدتی تصمیم گرفت به ایران بازگردد و در دانشگاه شیراز فعالیت خود را به عنوان دانشیار آغاز كرد. این اتفاق آغازگر تحولات جدیدی در سیستم آموزش عالی كشور بود كه ازجمله نتایج آن می توان به سیستم كنونی آموزش عالی اشاره كرد. پیش از این هر سال تعدادی درس برای دانشجویان ارائه می شد كه آنها باید پایان سال همه درس ها را قبول می شدند. در غیر این صورت باید سال بعد همه درس ها را دوباره می خواندند. طرح تاسیس رصدخانه ابوریحان بیرونی در شیراز كه بزرگ ترین رصدخانه فعال ایران است سال 1351 از سوی استاد ثبوتی ارائه شد. پنج سال بعد این رصدخانه افتتاح شد. این استاد صاحب نام پس از مدتی دوره دكتری نجوم را در دانشگاه بنیانگذاری كرد و به این ترتیب زمینه ای برای ادامه تحصیل علاقه مندان به اختر فیزیك و نجوم فراهم شد. ثبوتی در نتیجه پیگیری های فراوان مركز تحصیلات تكمیلی علوم پایه زنجان را سال 1370 تاسیس و راه اندازی كرد. این محقق از پژوهشگران خستگی ناپذیر در عرصه فیزیك و نجوم است و به سبب سابقه علمی پرباری كه دارد، افــــتخارات بسیاری را از آن خود ساخته است. دكتر ثبوتی از بنیانگذاران انجمن فیزیك ایران، انجمن نجوم ایران و همچنین موسس انجمن اخلاق در علم و فناوری است و چند دوره نیز ریاست انجمن های فیزیك و نجوم را بر عهده داشته است. او از اعضای فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و همچنین آكادمی علوم جهان سوم است.

 

مصاحبه ایشان را می توانید اینجا بخوانید.

پی نوشت مینجیق: پنجشنبه گذشته در جلسه ای در فرهنگستان علوم در مورد اهمیت و چالش های آزمایشگاه پژوهشی و آموزشی در ایران شركت داشتم. جلسه به همت پروفسور  اخوان توسط گروه فیزیك فرهنگستان علوم پایه تشكیل شده بود. پروفسور ثبوتی هم حضور داشتند. نكات درخور توجه متعددی توسط اساتید مجرب در این زمینه مطرح شد. نكته ای هم پروفسور ثبوتی بیان كردند و بر آن تاكید داشتند كه دریغم آمد اینجا بازگو نكنم چرا كه گریبانگیر همه ی ما در مسایل گوناگون هست.

برخی اساتید از  تب مقاله آی-اس-آی نویسی در دوره های تحصیلات تكمیلی و نیز فشاری كه كنكور در دبیرستان ها وارد می كند می نالیدند و این مسایل را از دلایل عدم توجه به آزمایشگاه ها بر می شمردند. پرفسور ثبوتی به این دیدگاه انتقادی بجا وارد آوردند و یادآوری كردند زمانی هیچ كدام از اینها نبود. چند دانشگاه بودند كه در پذیرش دانشجو با مشكل و هرج و مرج روبه رو بودند. عقلای قوم آن زمان راه حل كنكور را پیشنهاد دادند كه پا گرفت و آن معضل را رفع كرد و بالید. یا زمانی مقاله ای پژوهشی در كشور نوشته نمی شد. اكنون یادگرفته ایم پژوهشی كنیم كه در مجلات معتبر بین المللی چاپ می شود. حال كه مشكل دیگری را داریم نباید راه حل را در تخریب و قطع درختی كه ریشه دوانده ببینیم!  البته این رویكرد منحصر به مسایلی كه در جلسه مطرح شد نیست.  كمر بستن به تیشه زدن به ریشه درخت هایی كه با زحمات فراوان ریشه دوانده بی توجه به ثمرات این درختان در فرهنگ ما  متاسفانه بسیار باب شده. نباید برای رفع معضلات پیش رو هم و غم را صرف برانداختن درختان ریشه دار كرد. درخت ها را باید حفظ كرد و چاره ای بدیع برای رفع مشكلات موجود اندیشید.

(نقل به مضمون از پروفسور ثبوتی در جلسه پنجشنبه گذشته)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پژوهش بر روی نوترینوها

+0 به یه ن

مطلب زیر را به منظور ترویج علم نگاشته بودم. اگر خواستید می توانید آن را در وبسایت ها یا وبلاگ های خود با ذكر منبع دوباره منتشر سازید.

با احترام

یاسمن فرزان

ذرات بنیادی به اجزای سازنده ی جهان هستی  اطلاق می شوند كه خود به ذرات كوچك تر تجزیه نمی شوند. شناخته شده ترین ذرات بنیادی همان الكترون ها می باشند نوترینوها نیز جزو ذرات بنیادی هستند. موضوع پژوهشی من روی این نوع ذرات بنیادی است. بار الكتریكی این ذرات صفر است و تنها برهمكنشی كه دارند برهمكنش ضعیف است. به همین علت مشاهده ی آنها نیاز به آشكارسازهای بسیار بزرگ دارد. آشكارسازهای متعددی در ژاپن، آمریكا، ایتالیا، چین، كره و قطب جنوب برای این منظور ساخته شده اند. نوترینوها در اطراف ما به وفور یافت می شوند. به طورمثال در فرآیندهای هسته ای داخل خورشید نوترینوها تولید می گردند و بدون آن كه با ماده ی درون خورشید برهمكنشی كنند به ما می رسند. به این نوترینوها نوترینوهای خورشیدی گفته می شود.بر روی زمین در هر ثانیه حدود یك میلیارد نوترینوی خورشیدی عبور می كند اما برهمكنش این ذرات به قدری اندك هست كه در طول عمر یك انسان حتی یك نوترینو نیز با بدن او برهمكنش نمی كند.

 جرم نوترینوها نیز بسیار اندك هست. می دانیم جرم یك نوترینو  بیش ازیك میلیون مرتبه از جرم الكترون سبك تر است. تا حدود 15 سال پیش گمان می شد نوترینوها اصلا جرمی ندارند. اما مشاهدات نشان داد كه این ذرات جرمی غیر صفر اما بسیار كوچك دارند. توضیح این جرم كوچك به طور سازگار در چارچوب فرمول بندی ریاضی از اهداف نظریه پردازان این شاخه ی پژوهشی است. من به عنوان  یك نظریه پرداز مدل هایی مبتنی بر فرمول بندی ریاضی  برای  توضیح ویژگی های نوترینوها می سازم و نتایج آن را برای آشكارساز ها بررسی می نمایم.

نوترینوها می توانند مسافت هایی بسیار طولانی را طی نمایند  بی آن كه جذب ماده شوند یا تحت تاثیر محیط خود قرار گیرند. از این رو این ذرات می توانند در مورد  ستارگان دوردست به ما اطلاعاتی یگانه دهند. همچنین از داخل زمین عبور می كنند و از آنها می توان در مورد ساختار كره ی زمین اطلاعاتی به دست آورد. البته این نوع تكنولوژی ها هنوز در مرحله ی تحقیقاتی هستند و سال ها طول می كشد تا از آنها استفاده ی كاربردی در زلزله نگاری نمود.

هدف از پژوهش بر روی ذرات بنیادی شناخت بیشتر طبیعت و جهان پیرامون ماست. این گونه فعالیت ها معمولا هدف كاربردی ندارند. اما تجربه نشان داده است كه گاهی در این نوع كوشش ها فن آوری هایی خلق می شوند  كه كاربردهای فراوان دارند و بسی بیشتر از سرمایه گذاری اولیه بر روی تحقیقات بنیادی ارزش اقتصادی پیدا می كنند. از همین روست كه در كشورهای پیشرفته روی این علوم سرمایه گذاری می شود. می توان گفت موتور حركت در پیشرفت های تكنولوژیكی در طول تاریخ بشر سه چیز بوده است: جنگ، رقابت و چشم و همچشمی و میل به تفاخر و دست آخر كنجكاوی ذاتی بشر برای كشف راز های طبیعت. ناگفته پیداست كه  در بین این سه، مورد آخر از همه كم هزینه تر، انسانی تر و اخلاقی تر است.

پی نوشت: در مورد پارامترهای نوترینو در این جزوه  توضیح داده ام.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بنیاد كودك

+0 به یه ن

همان طوری كه قبلا گفتم یكی از ارزشمندترین دستاوردهای مینجیق در این هفت سال وبلاگ نویسی آشنایی با بنیاد كودك بوده است. من  مسئولیتی در بنیاد كودك ندارم. از آشنایان نزدیك من هم كسی در این بنیاد مسئول نیست. از طریق خواننده های وبلاگم با این بنیاد آشنا شدم و دیدم عملكرد آن به ایده آلی كه در ذهن من بود بسیار نزدیك هست.  از آن پس به جمع كفیلان بنیاد كودك پیوستم و تا جایی هم كه در توان داشتم آن را به دیگران معرفی كردم و می كنم. همان طوری كه می دانید موسسه های خیریه بسیاری وجود دارند كه اغلب آنها هم كارهای ارزشمند و درخور ستایشی انجام می دهند. اما چرا من در میان این همه موسسه خیریه به بنیاد كودك به طور خاص علاقه دارم و برای آن تبلیغ می كنم؟!  در زیر برخی دلایل آن را می نویسم.

1) بنیاد كودك  تاكید زیادی بر شفافیت دارد. بیلان كار ارائه می دهد و اجازه می دهد موسسات بین المللی نظارت بر نهاد ها بر عملكرد آن نظارت نمایند و گزارش تهیه كنند.

2) بنیادكودك از طریق سایت  ای-میل و تلفن ها پاسخ سئوالات كفیلان را سریع می دهد.

3) هرچند همه جور  كمك  خالصانه به نیازمندان پسندیده هست اما بنیاد كودك كمك های خود را  به گونه ای كانالیزه می كند كه مددجو به جایی برسد كه نه تنها از كمك بی نیاز شود بلكه خود را به جایی برساند كه دستگیر دیگر نیازمندان شود. تاكید بر تحصیل و آموختن مهارت های زندگی از این جنس هست.

4) برخی از ارگان های خیریه مانند ارگان های خیریه تحت سرپرستی ماری ترزا  فقر را تقدیس می كنند. گویی هدف نه بهتر كردن اوضاع فقرا بلكه فقیر نگاه داشتن آنهاست. چنین طرز فكری در قاموس بنیاد كودك هیچ جایی ندارد! بنیاد كودك سعی نمی كند با نمایش فقر مددجویان حس ترحم و دلسوزی شما را برانگیزد تا بیشتر كمك كنید!  شما این حس را دارید كه با این پولی كه می دهید یكی از استعدادهای درخشان سرزمینتان را شكوفا می كنید. انگار این مددجو خواهر یا برادر كوچك شماست و شما می خواهید در حد توان خود برای او آن چه كه برای شكوفایی استعدادهایش لازم هست فراهم كنید.

5) چندی پیش یكی از كفیلان سابق بنیاد كودك متنی در وبلاگ خودش  منتشر كرده بود كه حاوی انتقادات تندی علیه بنیاد كودك بود. پاسخ بنیاد را در اینجا می توانید بخوانید. در جایی در آن وبلاگ ایراد گرفته شده بود كه ورزش "لوكسی مثل ژیمناستیك" چرا باید برای یك كودك فقیر انتخاب شود؟! و بنیاد كودك چه نیكو پاسخ داده است كه:"در جای دیگری از متن حتی به انتخاب ورزش ژیمناستیك توسط مددجو ایراد گرفته اید.

در ایران ورزش ژیمیناستیك آماتور برای كودكان یك ورزش لوكس و گران محسوب نمی شود و در اكثر باشگاه های ورزشی محلی قابل دسترس است. بنیاد كودك نیز همواره تلاش می كند با كمك همیاران خود شرایط یك زندگی با حداقل كیفیت را برای مددجویانش فراهم كند. از این رو چنین قضاوتی نیز از مسیر انصاف به دور است كه نیاز كودكان ایران را با نیاز كودكان در مناطق كشورهای بسیار عقب افتاده مقایسه كنیم. مددكاران در گزارشها، نیازمندیها و تقاضاهای مددجویان را منعكس میكنند، چون بسیاری از همیاران علاقمندند در صورتیكه بخواهند كمك بیشتری بكنند، حداقل آگاه باشند نیاز و یا آرزوی مددجویشان چیست. از ما انتظار نداشته باشید كه وقتی از مددجویی میپرسیم آرزویت چیست و او گفت مثلا كلاس ژیمناستیك، بگوئیم تو حقی برای چنین آرزوهائی نداری!"
من چند نكته دیگر اضافه می كنم. بله! وقتی كودكی (به خصوص یك دختربچه كه از بازی گل كوچك در كوچه هم محروم هست) چند ماه از سال را باید در یك اتاق سه متر در چهار متر با مادربزرگ بیمارش محبوس باشد كلاس ژیمناستیك برای او از اوجب واجبات هست تا دچار فقر حركتی و پوكی استخوان و .... نشود! بچه ی ایرانی  حاشیه نشین كلانشهر ها مثل بچه آفریقایی این امكان را ندارد كه در دشت ها آزادانه بدود و بعد هم  قهرمان المپیك شود! از بنیادكودك متشكریم كه به این نیاز واقعی توجه می كند.
واقعا من دوست ندارم كه بعد از این كه ماه ها از كودكی حمایت كرده ام بنیاد كودك به من گزارش بفرستد و بگوید هنوز این بچه در نیازهای اولیه مانده هست.نه! دوست دارم در گزارش از من بخواهند كه اگر صلاح می دانم برای كلاس ژیمناستیك و هنر و زبان و ..... كمك مالی خود را واریز كنم. دوست ندارم مددجوی من در فقر بماند و افق های دیدش را باز تر نكند كه من در ذهنش بشوم  "بابا لنگ دراز !!!!" می خواهم رشد كند و از من بگذرد و برای خودش آینده ای ترسیم كند.
6) بنیاد كودك در برخی شهرها از جمله در تبریز واورمیه و اردبیل از كانون های اصلاح و تربیت حمایت می كند. وقتی این نوجوانان آزاد شدند آنها را حمایت می كند تا دوباره به ورطه ی بزه نیافتند. این حركت امنیت جامعه را نوید می دهد.
7) بنیاد كودك برای والدین كودكان كلاس های روانشناسی و كنترل خشم و....برگزار می كند.
8) حضور مددكاران زن در زندگی این نوجوانان دیدگاه های مردسالارانه را دربین آنها خنثی می كند و ما می توانیم به آینده ای بهتر از این جهت امیدوار باشیم.
9) دیدگاه غالب   در این بنیاد  بهبود آینده به دستان خود از طریق آموختن مهارت هاست. این بنیاد كمك می كند كه نگرش قضاو قدری و انفعال در برابر سرنوشت ازبین ببرد.
10) این بنیاد كمك می كند تا بین طبقه ی فقیر و طبقه متوسط ارتباط و تعامل سازنده برقرار شود.
11) خود كفیلان  با هم یك خرده فرهنگ ساخته اند. یك فضای همدلی بین كفیلان به وجود آمده است. علی رغم همه اختلاف ها   دست كم یك موضوع  هست كه برسر آن توافق داریم و می توانیم در موردش حرف بزنیم. من این خرده فرهنگ را دوست دارم.
 
 
دلایل بسیار زیاد دیگری هم هست كه الان یادم نمی آید.
 
دفاتر بنیادكودك در داخل كشور را میتوانید اینجا ببینید. با كلیك روی هر استان آدرس شعب در آن استان می آیند. شعب آن را می توانید به آشنایان خود معرفی كنید. به خصوص شعبه مراغه را معرفی كنید كه تازه تاسیس شده و كمتر شناخته شده است.
 
این هم جمله ی كلیدی است برای تبلیغ برای بنیاد كودك:" اگر ما به فكر این بچه هانباشیم خیال می كنید چه كسی -غیر از خدا- به فكر این بچه ها خواهد بود؟"
من ماه ها برای بنیاد كودك در بین آشنایانم تبلیغ می كردم. كسی توجه نمی كرد تا این جمله را نوشتم بلافاصله توجهشان جلب شد و به طور حماسه گونه ای بی دریغ كمك كردند.
 
بخش نظرات این پیام را باز می گذارم. تنها نظرات مربوط به بنیادكودك منتشر خواهد شد.
 
 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هدیه نوروزی

+0 به یه ن

تقدیم به كسانی كه تازه به جمع خوانندگان وبلاگ من پیوسته اند

داستان تخیلی دو فیزیك پیشه در كالیفرنیا

داستان  تخیلی دانشجوی فیزیك از دانشگاه شهید بهشتی

داستان خانوادگی سارا -تبریز در صد سال گذشته

داستان كوتاه یك خانم مهندس جوان در تبریز

داستان كوتاه روایت گنج

داستان كوتاه رستم وسهراب چند هزار سال بعد

این چند داستان را به  تدریج در سال های گذشته نوشته بودم. در سال های قبل به عنوان هدیه ی نوروزی لینك آنها را در وبلاگ گذاشتم. عده ای آنها را دانلود كردند و در تعطیلات عید خواندند. بد نشده بود! خوششان آمده بود.

امسال هم می ذارم اینجا. هرچند برای برخی از شما تكراری است اما مینجیق در آرزوبلاگ خوانندگان جدید نیز دارد. 

پی نوشت:

من یك سری نوشته با برچسب سینمامیز داشتم كه در آن ایده ی جدیدی را مطرح كرده بودم. نكته ام این بود كه به جای این كه نگران این باشیم كه  چرا در فیلم ها ی ایرانی ما ترك ها را بدتصویر می كنند به فكر این باشیم كه سینمای مستقل خود را بنیان نهیم. حالا كه سینما ی مستقل بنیان نهادن خیلی سخت هست كار عملی ای كه می توانیم بكنیم همین داستان نویسی است. نظیر همین داستان سارا یا "سربازان كوچك" كه من نوشتم. حالا من بی استعدادم و این جوری از آب در آمده! مطمئنم استعدادهای زیادی هستند كه اگر به خودشان جرئت سعی كردن بدهند ادبیات جدیدی متولد خواهد شد.

سینما نشد نمایش و داستان نویسی وقصه گویی شفاهی و...

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بی اعتمادی تا به كجا؟!

+0 به یه ن

سه نقطه:
مگه آدم چقدر توان داره كه همه رو مواظب باشه یعنی فرض محال اگه با كلی دقت و وسواس هم نذاره بقیه سرش كلاه بذارند آخرش صرف این همه انرژی آدم رو از پا درمیاره
مینجیق:
آره والله! همین چیز های معمولی زندگی شهری هم كلی از آدم دقت و توجه می بره. همین چیزهای معمولی كه عقل معاش Common sense) به آدم حكم می كنه. مثل این كه حواسش باشه شناسنامه اش را گم نكنه. حواسش باشه تا مهلت اعتبار گواهی نامه و گذرنامه و بیمه و .... اش سر می آید به موقع آنها را بده تمدید كنند. وقتی فارغ التحصیل می شه پی گیر این باشه كه مدركش را بگیره و اگر در خارج از كشور فارغ التحصیل شده مدركش را بده برای تایید وزارت علوم. فرم های ارتقای سالیانه را در محل كارش به موقع پر كنه. وقتی می ره بقالی شیر بخره حواسش باشه كه تازه ترین شیر را انتخاب كنه. وقتی می ره لباس بخره حواسش باشه خوب ببینه و حواسش باشه  بعد از این كه تگش را درآوردند جاش سوراخ نباشه. كفش كه می خره حواسش باشه پاشو زیاد نزنه. جایی می ره نشانی را خوب بپرسه و مسیر كمینه را انتخاب كنه . وسیله جدید می خره كاتولوگش را بخونه و دگمه هاشو یاد بگیره و......
همین چیزهای معمولی كلی از آدم وقت فكری می گیره. تازه همه ی اینها هم با فرض اینه كه نیمكاسه ای زیر كاسه نیست!

كسانی كه به عنوان ویژگی هویتی خودشان عدم اعتماد و بدبینی به عنوان غایت تیزهوشی تعریف می كنند معمولا در همین چیزهای معمولی عقل معاش می لگند. آن قدر حواسشان را به كار آگاه بازی می دهند كه فرصت نمی كنند همین چیزها را رعایت كنند بعدش بدتر ضرر می كنند!
به علاوه آدم كه نمی تونه به همه بدبین باشه. بالاخره  به لحا عاطفی و انسانی كم می آره و باید به یكی اعتماد كنه!  اگر در شرایط تك افتادن و خستگی مجبور بشه بالاخره اعتماد كنه معمولا اون شخص اتفاقا آدم غیرقابل اتكا و اعتمادی از آب در می آید.چون آدم های نرمال خیلی به او نزدیك نمی شن. در صورتی كه اگر بنا را از اول بر اعتماد بذاره و تنها وقتی اعتمادش را پس بگیره كه خلافی دیده باشه اون وقت شانس بهتری داره كه آدم های قابل اعتماد دورش جمع كنه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

trust versus cynicism

+0 به یه ن

در فرهنگ آمریكا اعتماد كردن (trust)به نوعی یك ارزش اخلاقی حساب می شه. كسی كه اعتماد می كنه به قول خودمون  خیلی "مشدی و لارج" هست! در مقابل بدبینی (cynicism) به شدت نكوهیده.

حالا من كاری به فرهنگ آمریكایی ندارم. در مورد همین  جا می خواهم صحبت كنم. اینجا بدبین بودن و كاسه زیر نیمكاسه گشتن را از زمانی كه به یاد دارم نشانه تیزهوشی می دانستند. الان هم كه دیگه ماشالله اغلب مردم تیزهوش شده اند و خیلی كم به سیستمی یا شخصی اعتماد می كنند!
مثلا كمتر به سیستم آموزشی اعتماد می كنند. گویا در مدارس  خیلی از معلم ها ادعا می كنند كسانی كه كتاب های درسی را نوشته اند كارشان را بلد نبودند  و اینها از روی جزوه خودشان درس می دهند. زمان ما این طوری نبود! اما این روزها از خیلی ها این را می شنوم. از آن طرف هم دانش آموز خودش را خیلی زرنگ می داند و خیال می كند نه مولف كتاب ها به اندازه ی او می فهمد و نه معلم! او هم یا درس نمی خواند یا برای خودش در همان عالم بچگی سیستم آموزشی ترتیب می دهد كه به نظرش خیلی پیشرفته تر هست.

همین بحث در مورد سیستم پزشكی هم صادق هست. بیمارها خیال می كنند پزشك ها و .... كار خودشان را بلد نیستند یا فقط دكان باز كرده اند و از خودشان روش های درمانی ابداع می كنند و به توصیه پزشك ها عمل نمی كنند.
همین طور هست در مورد سیستم حقوقی و قضایی و سیستم استخدامی و....

همین طور هست در مورد اعتماد روسا به عملكرد مرئوسین. به گزارش های مرئوسین اعتماد نمی كنند و لو این كه از او جز صداقت هیچ ندیده باشند. به او اعتماد نمی كنند و برایش جاسوس می گمارند. جاسوس هم بنا به تعریف آدم حقیری است و معمولا اطلاعات غلط می دهد و رئیس دور بر می دارد و بر كارمند صادق می تازد. بعدش هم معلوم می شود كه كارمند اصلی اطلاعات درست داده و جاسوس خواسته دو به هم زنی كند. جناب رئیس یك مقدار كنف می شود اما دست از این كار خود برنمی دارد. به زعم خود خیلی زرنگ و تیزهوش هست كه چنین می كند.

چیزی كه من ملاحظه كرده ام هم سر آدم های ساده لوح كه خیلی راحت به همه كس و همه چیز اعتماد می كنند زیاد كلاه می رود و هم سر آدم های بدبین كه زیر هر كاسه ای نیمكاسه ای می بینند و بدبینی را با افتخار جزو ویژگی های هویتی خود قلمداد می كنند. تازه سر دسته ی دوم بیشتر هم كلاه می رود.
كسی كمتر سرش كلاه می رود كه اصل (دیفالت) را براعتماد می گذارد اما  هوشیار هم هست و مبنای این اعتماد را هر از گاهی  به طور نامحسوس  باز بینی می كند و بر اساس هزینه سنجی عقلانی تصمیم می گیرد. وقتی طرف اصل را بر اعتماد می گذارد بیشتر افراد هم دوستش دارند و هوایش را دارند اما اگر اصل را بر بی اعتمادی و بدبینی می گذارد به خیلی ها بر می خورد و می خواهند با كلاه گذاشتن سر او نشان دهند "كه چی! خیال كردی خیلی زرنگی! ده تا مثل تو رو روی انگشت می چرخانم !"
از طرف دیگر وقتی شخص خودش را هالو نشان دهد یك عده ی دیگه تحریك می شوند كه سرش كلاه بذارند.
این از بحث اعتماد به اشخاص . حالا برسیم به سیستم ها. سیستم های آموزشی, درمانی, اداری و.... ما البته صدها ایراد دارند. اما این طور هم دیگه نیست كه بدبین ها می گویند. در مجموع دیده ام آنها كه  اصل را بر بی اعتمادی می گذارند بیشتر ضرر می بینند تا كسانی كه اصل را بر اعتماد می گذارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل