یك گفت و گویی در مورد یادگیری چم و خم اداری از همدیگر برای ستاندن حق

+0 به یه ن

در جمع های زنانه تبریز  تا می بینند كه یكی كار هنری كرده همگی كشف می كنند در آن زمینه استعداد دارند و می ریزند كه حتما از او تقلید كنند!
همین طور هست فضای خوداشتغالی. تا یكی ابتكاری به كار می بندد بقیه هم از او تقلید می كنند. این رویه به ضرر همه هست چون بازار اشباع می شود!
در این دو محیط  برخورد ها این گونه هست اما در مقابل وقتی كسی راهی می یابد كه از دستگاه بوروكراتیك استفاده كند تا حق خود را بگیرد, نه تنها بقیه سعی نمی كنند از او راهكار را بیاموزند بلكه پشت سر او صفحه هم می گذارند. انگار بی دست و پایی در مسایل اداری یك نوع ارزش هست و دانستن چم و خم اداری یك ضد ارزش!

طبعا با این نگرش نمی توانند به خق خود برسند یا حق شهر و استان خود را بستانند. قبلا هم تاكید كرده بودم برعكس این كه در شهرما گمان می رود برای اصفهانی ها هم كسی در سینی طلا امتیازی را تقدیم نمی كند. برای گرفتن حقشان زحمت می كشند. باور كنید گفته نمی شود "چون اصفهانی ها فارس هستند پس برویم و حق و حقوقشان را دو دستی تقدیم كنیم."
نكته اینجاست كه اصفهانی ها سعی می كنند روال اداری ای كه آنها را به حقشان می رساند یاد بگیرند. اگر یكی یاد گرفت نه تنها كسی پشت سرش در اصفهان بدگویی نمی كند بلكه خیلی هم تحویلش می گیرند كه چه قدر زرنگ هست و سعی می كنند از او یاد بگیرند.
خیلی وقت ها هم در حقشان اجحاف می شود. اما قهر نمی كنند. یك جوری اعتماد به نفس دارند. اعتماد به قابلیت های كلامی و روابط عمومی خودشان دارند. باور دارند كه هرچه طرف سنگ بیاندازد اینها به اندازه ی كافی زرنگ و باهوش هستند كه از پسش بر بیایند.
برای همین هم هست كه رفته رفته به حقوق بیشتری می رسند.

برای این كه جریان و جنبش هویت طلبی آذربایجان به جایی برسد باید از تقدیس دست و پا چلفتی گری در مسایل اداری دست بردارد. وقتی از همان ابتدا پیش داوری می كنند كه حتما حق ما خورده خواهد شد معلوم هست كه به حقشان نمی رسند. باید اعتماد به نفس داشته باشند و بگویند هر چه طرف مقابل هم بخواهد سنگ اندازی كند باز من از پسش بر می آیم! اگر این تغییر نگرش صورت بگیرد من به آینده جنبش هویت طلبی آذربایجان خوش بین خواهم بود.

بذارید در جمع های دانشجویی مصداق آن چه را كه در زیر گفته ام بیان كنم.
فرض كنید دانشجویی در تهران هست كه گرایش هویت طلبی آذربایجانی دارد.
فرض كنید مسابقه ای علمی یا هنری هست. یا بورس تحصیلی می دهند .
 این دانشجو  دو نگرش می تواند داشته باشد. یكی هویت طلبی محدود كننده و دیگری هویت طلبی كارساز.
در هویت طلبی محدود كننده این دانشجو یك حصار ذهنی دور خود می بیند. گمان می كند چون گرایش هویت طلبی دارد این مسابقات و این بورس ها برای او نیست. در گرایش هویت طلبی كارساز دانشجو با خود می گوید من هم تلاش كنم و شانس خود را در این مسابقه یا گرفتن این بورس تحصیلی بیازمایم. یك كمی بیشتر تلاش كنم تا  حضور خطه ما  در این مسابقه پررنگ تر شود.
در یك مسابقه شخص ممكن هست ببرد یا ببازد. اشكالی ندارد. اما مهم حضور هست. مهم این تلاش و این تجربه هست. با این نگرش در دراز مدت حتما برنده خواهد شد.

چیزی كه من بین هویت طلبان دهه شصتی و پنجاهی می بینم متاسفانه بیشتر از نوع اول هست. یعنی دور خود حصار می كشند. به نظرم دهه هفتادی ها باز تر برخورد می كنند. البته مشاهده ام محدود هست و نمی توان از آن نتیجه گیری كلی كرد. اما اگر این نتیجه درست باشد پس فردا یك برخورد جدید نسل ها خواهیم داشت. دهه هفتادی ها جلو می روند و باز دهه شصتی ها و پنجاهی هاگلایه خواهند كرد كه سر ما بی كلاه ماند! ای وای! ما نسل سوخته ایم!


طالب گفت:
این كه فرمودید
«وقتی كسی راهی می یابد كه از دستگاه بوروكراتیك استفاده كند تا حق خود را بگیرد, نه تنها بقیه سعی نمی كنند از او راهكار را بیاموزند بلكه پشت سر او صفحه هم می گذارند. انگار بی دست و پایی در مسایل اداری یك نوع ارزش هست و دانستن شم و خم اداری یك ضد ارزش!»

البته به بحث اصلی بی ربطه ولی خواستم بگم این حرفها شاید در علم فیزیك معنا داشته باشد ولی در علوم دیگر خیر، شاید برخی فكر كنند كه الان همه چیز به سیاست مربوط شده و این بودجه ها فقط برای افراد مرتبط با خودشان است یعنی مثلاً مدیران خودشان عضو هیات امنای یك مؤسسه غیردولتی می شوند و بودجه را هم به خودشان (یعنی مؤسسه غیردولتی و خصوصی) می دهد. تا مطمئن شوند هیچ كس از جناح سیاسی مقابل بودجه ای را دریافت نكرده.

یا مؤسسه ای كار روان شناسی روی نوع روابط دختر و پسر انجام دهد و به این نتیجه برسد كه مثلاً سیاست های گذشته دولت در این زمینه غلط بوده است، این نتیجه چون منجر به انتقاد از دولت شده است باعث می شود ، هیچ یك از تحقیقات علمی دیگر این مؤسسه در آینده بودجه نگیرند مثلاً اگر درخواست تحقیق در مورد نقش ریزگردهای كشور عراق بر اعصاب تحقیق بكند (كه كاملاً بی ربط به دولت ایران است و غیرسیاسی) ولی برای انتقام از پژوهش قبلی این مؤسسه ، نه به مؤسسه نه به پژوهشگران اش بودجه ای نمی دهند.

یا اینكه در شهرستان ها اگر سالن دولتی را بتوانیم رایگان در اختیار بگیریم در قبال آن هیچ كس نباید با مانتو یا روسری وارد سالن شود یا اگر كنگره روان شناسی هم هست نباید استاد دانشگاهی بیاد كه فلان سال در فلانا انتخابات به فلانی رآی داده است، در غیر این صورت دیگر هرگز سالن را رایگان نخواهند داد.
در نتیجه تصور عمومی هم بر این است كه بودجه ها فقط برای خودشان است ( یعنی با هماهنگی خودشان یا نزدیكانشان عضو هیات مدیره مؤسسه مردم نهاد خصوصی و غیردولتی می شوند و بودجه ها را هم به خودشان می دهند)
لذا انگیزه ای برای پیگیری وجود ندارد. و اگر كسی بودجه ای بگیرد متهم خواهد شد مگر اینكه علمی مثل فیزیك باشد ولی غلوم انسانی غالباً مربوط به جامعه و مردم و درست و غلط بودن سیاست های دولتها می شود.

مینجیق گفت:
این هم هست. تا حدی هم ریشه در واقعیت دارد. اما خیلی مواقع هم در مورد آن غلو می شود. درسته كه پارتی بازی ها و جناحی بازی و خط كشی های ایدئولوژیك خیلی وقت ها تعیین كننده هستند اما همه اش هم این بازی ها نیستند.
در مقابل موارد بسیاری هستند كه از این فسادها بری می باشند اما برخورداری از امكانات مستلزم رعایت یك روال اداری هست. مثل پر كردن فرم یا داشتن توصیه نامه از استاد راهنما یا چیزهایی از این دست.
اما همشهری های ما در این كارها تن پرور هستند. اگر محل مربوطه در تهران باشد معمولا بهانه می آورند كه هوای تهران گرم بود ما حوصله ی رفتن نداشتیم. یا بلیط هواپیما گران بود. اونهایی كه از امكانات بهره مند می شوند از گرما و سرما نمی هراسند. اگر بلیط هواپیما گران هست به خود زحمت می دهند با اتوبوس بروند.
ببینید! ما برای سمینارهای هفتگی و كلاس های درس هفتگی از شیراز مهمان داریم. یعنی دانشجو شیراز شب با اتوبوس شبانه هر هفته بلند می شود می آید در جلسات شركت می كند.
فاصله شیراز از تهران دور تر از تبریز تا تهران هست. از تبریز حاضر نمی شوند سالی یك بار هم به خود زحمت بدهند كه در همایش های بین المللی پژوهشكده ی ما -كه واقعا در سطح جهانی هست- شركت كنند. اما از شیراز هر هفته برخی كلاس هایمان را می آمدند. طبیعی است اگر امكاناتی اینجا داشته باشد كسانی را در اولویت قرار دهد كه نشان داده اند حاضرند برای استفاده از امكانات به خود زحمت بدهند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آن دو پدر و فرزند

+0 به یه ن

پروازی چند ساعته داشتم و خسته بودم می خواستم استراحت كنم. از بخت بد پشت سرم یك زوج ایرانی هم بودند كه فرزندی كوچك داشتند. در طول سفر 4 ساعته دخترك یك بند جیغ كشید و پدرش هم یك بند فحشش داد:"خفه شو! من می خواهم استراحت كنم." دخترك دلیلی نمی دید كه استراحت پدر مهمتر از جیغ او باشد. وقتی خودخواهی های دختر و پدر در مقابل هم قرار می گرفتند هر كدام بر خودخواهی خود تاكید می كردند و حاضر نبودند در این جنگ از طرف مقابل ببازند.
حالا من چند ساعت خوابم این ور و اون ور بشود مهم نیست. ولی در هواپیما افراد مسن هم بودند كه اگر خوب استراحت نكنند واقعا حالشان بد می شود.

در ردیف جلوی من هم یك خانواده سه نفره از ملیت دیگری بودند كه من با  زبان و فرهنگشان آشنایم و درنتیجه حرف های آنها را هم می فهمیدم. اونها هم یك بچه ی كوچك داشتند. بچه ی آنها هم هر از گاهی كج خلقی هایی می كرد و می  خواست جیغ و دادی بزند. پرواز چند ساعته برای بچه كوچك چندان آسان نیست. هر دو بچه حق داشتند كج خلقی كنند. برای بچه سخت هست ساعت ها در یك صندلی نشستن و ورجه وورجه هم نكردن. برخورد پدر در ردیف جلویی كاملا متفاوت از پدر ردیف عقبی بود! هر بار كه بچه اش كج خلقی می كرد آرام تاكید می كرد ما نباید مزاحم سایر مسافرین شویم. نمی گفت "چون من كه دنیا برمحورم می چرخد می خواهم استراحت كنم تو باید ساكت شوی." می گفت ما نباید مزاحم سایر مسافرین باشیم. بعدش هم برایش قصه می گفت وبا او بازی می كرد تا ساكت شود. روش او بهتر جواب می داد. بچه وقتی می دید بابا و مامانش  واقعا مقید هستند كه دیگر مسافران را نیازارند او هم روی خودش قید حس می كرد كه داد نزند.

تمدن دو هزار پانصد ساله -ویا چه بدونم هفت هزاره- به چه درد می خورد وقتی زوجی كه در این فرهنگ بزرگ شده از پس ساكت كردن یك بچه بر نیاید!؟  با فرهنگ بودن به ادعا كه نیست. در عمل خودش را نشان می دهد.
این همه عرفان و اشعار عارفانه و جنگ بر سر "ملیت"  بهمان شاعر عارف چند صد سال پیش  به چه دردمی خورد وقتی در عمل این همه خودخواهی در رفتار هست!؟ 

این خاطره را برای توی سر ایرانی زدن منتشر نكردم. این را هم می دانم كه همه زوج های ایرانی چنین نیستند. خیلی هاشون هم رفتار با بچه را بلدند. اما می خواستم تاكید كنم به جای آن كه با زور و كمك دوپینگ و افسانه سازی در گذشته های دور به دنبال افتخارات واهی بگردیم حال را در یابیم! برای امروزمان نیاز به كار فرهنگی بسیار داریم. در همین چیزهای به ظاهر  پیش پاافتاده كه اتفاقا كیفیت زندگی و نیز معنویت مان را می سازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هر زادا لیاقت ایستر!

+0 به یه ن

ایرانی هایی كه در خارج از ایران در دانشگاه ها موقعیت آكادمیك دارند بر دو دسته هستند: (1) آنهایی كه مایل هستند آن چه را كه در چنته دارند در طبق اخلاص بگذارند و دست هموطنان را بگیرند. (2) آنهایی كه ایرانی های مقیم ایران را وسیله ای برای ارضای egoخود می دانند هرچند در ظاهر فیلم فروتنی نیز بازی كنند و برخی نمایش های پوپولیستی دانشجو پسند هم اجرا كنند كه نشان دهند دلشان برای وطن می تپد. اما ته دلشان جان مریدان سپند رخ خود می دانند. جاهایی هم كه باید حمایت كنند كنار می كشند.

آدم باشعور قدر دسته ی اول را می داند و بی آن كه بخواهد از خوبی آنها سو استفاده كند (مثلا انتظار داشته باشد كه آنها موقعیتی فراتر از لیاقتشان برایشان فراهم سازند یا آبرو و اعتبار ی كه به سختی و به تنهایی به دست آورده اند خرج بی مبالاتی و رفتار غیر حرفه ای  او كنند) از حمایت هایی كه ایشان می كند بهره می گیرند. بهره گرفتن از این نوع حمایت البته خود شعور و لیاقت می خواهد.  آدم باشعور هوشیارانه از دسته دوم دوری می كند تا شرشان به او نرسد.
آدم بی شعور اصلا دسته اول را نمی بیند و نمی شناسد اما واله و شیدای دسته دوم می شود  و گمان می برد اگر دنبال دسته ی دوم راه بیافتد و منویات آنها را برآورده سازد خیلی مهم و باكلاس خواهد بود. آدم بی شعور به این علت ضربه می بیند.


.

عزیز همشهری ای كه سال ها یك موقعیت بسیار ممتاز آكادمیك بین المللی داشت رفته بود مذاكره كرده بود و یك قرارداد بسیار عالی برای دانشگاه تبریز تنظیم كرده بود. قضیه مال سال ها پیش هست. نامه ی مربوطه ماه ها در كشوی میز مسئولی كه در دانشگاه تبریز می بایست مقدمات را فراهم كند خاك خورده بود. اصلا نمی دانستند چه طور واكنش نشان دهند! چه طور استفاده كنند! بعدش هم وقتی آن استاد را دیده بودند گلایه كرده بودند كه تو چنین موقعیتی داری و به فكر شهرت نیستی!!!! هیچ كی به فكر ما نیست!! همان گلایه های تكراری عامیانه دیگه! گلایه كردن آسان ترین كار دنیاست! اما فراهم كردن مقدمات برای استفاده از امكانات همچین هم آسان نیست. همشهری های ما در این زمینه چندان  زیرك نیستند. ترجیح می دهند گلایه كنند كه به ما كسی نرسید اما به خودشان زحمت ندهند كه مقدمات لازم را فراهم كنند!


حالا برخی ها مرتب ناله سر كنند كه در حق ما اجحاف شدو  به شهرما نرسیدند و...... وقتی قدر داشته هایمان را نمی دانیم چرا باید انتظار داشته باشیم امكانات بیشتری به ما بدهند ؟! امكانات وقتی به درد می خورد كه  بتوان از آن استفاده كرد. فرهنگ استفاده از آن باید به وجود آید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی دكتر كاظم عزیزی

+0 به یه ن

شنبه یازده مرداد ماه آقای دكتر كاظم عزیزی در پژوهشكده ما سخنرانی خواهند داشت. اگر به این موضوعات علاقه مند هستید سخنرانی ایشان را از دست ندهید. بگذارید كمی درمورد آقای دكتر كاظم عزیزی بگویم. ایشان متولد میانه هستند. در دانشگاه شریف برخی درس ها را با هم گذراندیم. اگر حافظه ام درست یاری دهد درس نظریه میدان های كوانتمی بود كه از روی واینبرگ می خواندیم.  بعدش ایشون به تركیه رفتند. الان در دانشگاه دوقوس واقع در كادیكؤی استانبول  استاد هستند. (كادیكؤی یكی از محلات استانبول هست. البته قدیم ها خودش شهر جداگانه ای بوده.)
تا كنون حدود 112 مقاله نوشته اند. چند تایی از آنها را هم با همكاری دانشجویان و اساتید از دانشگاه شیراز نوشته اند.
  اطلاعیه سخنرانی را در زیر می آورم.
Dear all,
It is a pleasure for me to announce that Prof. Kazem Azizi from Dogus Univ. pf Kadikoy, Istanbul will present two lectures on
Mordad 11th (August 2nd).
The first lecture will start at 10:30 and the second one will start at 2 pm.
The duration of lectures will be one and half hours. The title of lectures is

"QCD sum rule and its application to hadron physics in vacuum and medium with finite temperature and density"

The meeting will take place on first floor of  Farmineh new building.
Everybody is welcome to attend the talks.

With best regards,
Yasaman Farzan

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نگرانی ابدیت

+0 به یه ن

 آقای بهرام شاكرین در وبلاگ ابدیت نگرانی های خود را از طرح ازدیاد جمعیت بیان كرده اند. نگرانی هایی مربوط به كمبود منابع آب و مسایل اقتصادی و آموزشی و....
من نگرانی دیگری را می خواهم بیان كنم. آن هم این هست كه متاسفانه بسیاری از زوج های ایرانی كه فرزند دار می شوند واقعا حال و حوصله فرزندداری ندارند. اصلا آداب بچه داری نمی دانند.
آن چه در زیر می آید لحن غرولند دارد. از خوانندگان عزیز از این بابت عذر می خواهم. اما قصدم غرولند نیست. قصدم تشریح یك معضل در جامعه ماست كه بسیار می بینیم. در این باره باز هم خواهم نوشت چون فكر می كنم نوشتن به حل مشكل می تواند یاری رساند. اگر ننویسیم شانسی برای بهبود نیست.

  برخی می گویند "زن  و شوهرهای این دوره و زمونه" بی حوصله هستند. من البته آمار ندارم ولی تا جایی كه یادم هست زمان ما هم والدین خیلی باحوصله تر نبودند. فیلم های خانوادگی هم كه تلویزیون نشان می داد والدین "بای دیفالت" در حال داد زدن برسر فرزندانشان بودند.
در مهمانی ها مادر می رفت سراغ صحبت  با دوستانش و بچه می ماند زیر دست و پا و مرتب داد می زد وگریه می كرد. در مهمانی های شب كودكان روی صندلی و مبل های ناراحت و البته نه چندان تمیز استیل ولو می شدند و درد می كشیدند. یعنی واقعا برای میزبان كاری داشت اتاقی را برای آسایش كودكان و خواب آنها آماده سازد؟! البته كه نه! می توانست یك نوع غذا كمتر درست كند اما به جای آن به فكر آسایش مهمانان كودك كه از وقت خوابشان می گذرد باشد.  چند دست ملافه و تشك تمیز ترتیب دهند كه كودكان در آن بیاسایند. اما میزبان ها به فكر كودكان نبودند. آسایش كودكان در مهمانی های شب هنگام نه اولویت میزبان بود و نه اولویت والدین كودك. ببینید! این یك مسئله فرهنگی هست.
الان یك مقدار بهتر شده اما زمانی كه  سی سال پیش اغلب بزرگسالان- اعم بر مرد و زن- كشیدن لپ كودكان را حق مسلم خود می پنداشتند. فرق زیادی نیست بین این كار و مزاحمت های خیابانی. هر دو ریشه در به رسمیت نشناختن حق یك انسان-چه كودك چه زن- بربدنش دارند. هر دو ریشه در خودخواهی محض دارند.

دست كم والدین نسل ما به تغذیه فرزندانشان خوب می رسیدند. شاید به این علت كه این همه فست-فود نبود. الان می بینم بسیاری از نوجوانان اضافه وزن دارند. از بس كه غذاهای چرب و چیلی رستوران های ارزان قیمت را می خورند. پاساژ گردی و بوتیك گردی  و چانه زنی و خرید بی رویه  علاوه بر این كه براقتصاد خانواده فشار می آورد علاوه بر این كه مصرفگرایی را رواج می دهد و محیط زیست را تخریب می كند آرامش مادر و فرزند را می گیرد. این گردش ها و دنبال حراجی گشتن ها و چانه زدن ها روی كودكان معصوم هست كه فشار می آورد. كودكان  خسته می شوند, پایشان را كفش می زند, گرسنه می شوند اما مادر سرگرم خرید از حراجی هاست. وقت برای رسیدگی به كودك ندارد.
یكی از دوستان مادرم خیلی اهل محبت به دیگران هست. گاهی غذا می پزد و می برد خوابگاه دانشجویان, برای كارگرها و....  او می گفت به این نتیجه رسیدم كه كارگرها و دانشجویان و... آن قدر ها به این محبت نیاز ندارند! در سال های اخیر خوراكی تهیه می كند و می رود مراكز خریدتبریز. وقتی می بیند بچه ای دارد در كنار مادر گریه می كند می فهمد كه لابد بچه گرسنه هست. می رود و كمی با او بازی می كند و آرامش می كند. بعد به او خوراكی می دهد تا طفلك از گرسنگی زجر نكشد. فكر نكنید بچه فرزند یك خانواده ی فقیر هست یا  یتیم می باشد! نه خیر! مادر محترم در كنار فرزندش در حال چانه زنی برای خرید البسه مارك دار می باشند!!!
یك چیز خیلی بدی هم هست كه من تنها در بین خانواده های ایرانی دیده ام. باور كنید در هواپیما و فرودگاه و.... كه خانواده ها از ملیت های گوناگون هستند تنها این رفتار از خانواده های ایرانی سر می زند.  دست كم خانواده های ایرانی هستند كه توجه مرا جلب كرده اند.بچه -به اقتضای بچگی چیزی می خواهد یا بداخلاقی ای می كند- والدین اصلا بلد نیستند چه طور او را آرام كنند. شروع می كنند به فحش دادن به بچه . زن و شوهر اولش در فحش دادن به بچه با هم مسابقه می گذارند. بچه هم داد می زند و زاری می كند و مایه آزار و اذیت سایر حاضرین می شود. اما والدین  اهمیتی نمی دهند. شرمنده نیستند كه چرا فرزندشان مایه آزار حاضرین در جمع شده. اصلا به این موضوع فكر هم نمی كنند. دغدغه شان آن هست كه بچه با چه حقی دارد آتوریته آنها را زیر سئوال می برد؟!
 وسط كار مادر بچه حس می كند كه شوهرش در حق بچه بی انصافی می كند. به غیرت مادرانه اش بر می خورد و نوك حمله اش را از بچه به سمت پدر نشانه می گیرد.
صدای بچه بین دعواهای پدر و مادر گم می شود!
روشش كه این نیست! روشش این هست كه وقتی بچه بداخلاقی می كند یا حرف گوش نمی كند (مثلا كمربندایمنی را در هواپیما نمی بندد) به زبان ساده كودكانه اما با منطق به او بگویی كه چرا این كار برای ایمنی او لازم هست. بعد قصه ای بسازی كه او را مشغول كند. این طوری بچه حرف گوش می كند. مشكل اینجاست كه در فرهنگ این سرزمین قانون با حرف زور آتوریته هم معنی است. قانون را باید رعایت كرد چون آتوریته این طوری فرموده و امر كرده. كسی هم كه قانون را زیر پا می گذارد یاغی ای ست كه  دارد دهن كجی می كند به آتوریته.
در این مورد آتوریته پدر و مادر هستند و بچه آن "یاغی" هست كه با حرف گوش نكردن آتوریته آنها را زیر سئوال برده! پس باید با فحش دادن  و داد زدن او را سرجایش نشاند. همسایه ها چه گناهی كرده اند این سرو صداها 24 ساعت مزاحم آسایشان می شود!؟ متاسفانه این زوج ها اصلا برایشان مهم نیست كه دارند آسایش همسایه ها و همسفرها را به هم می زنند.
اصلا این تفكر از بیخ اشتباه هست. قانون برای آسایش و امنیت شهروندان باید باشد. اگر قانونی به این منظور تصویب شده باشد باید آن را به كسانی كه آن را به كار می بندند توجیه كرد. از بچگی هم باید شروع به این كار نمود.
باور كنید بچه از سن بسیار كم این را می فهمد. پدر من این روش را از وقتی كه من خیلی كوچك بودم به كار می برد. روشش جواب هم می داد. یادمه آنا تعریف می كرد كه دو سال پیش كه در آذربایجان زلزله آمده بود به مادری كه دختری تا كمر از پنجره ی ماشینش به بیرون خم شده بود تذكر داده بود كه این كار خطرناك هست. مادره برگشته بود به بچه گفته بود: " دیدی! این خانم هم همین حرف مرا می زنه! اگر سرت را از پنجره بیرون بیاوری زلزله می آد تو رو می خوره!" بعدش هم رو به آنا كرده بودو گفته بود "حرف گوش نمی كنه كه!" خوب! معلوم هست بچه به همچین حرف مزخرفی گوش نخواهد كرد! اگر گوش می كرد می بایست در عقل و شعور بچه شك می كردیم. من خیلی خیلی كوچك بودم سرم را از پنجره ماشین بیرون آورده بودم. بابام توضیح داد كه چرا این كار خطرناك هست. من هم دیگه این كار را نكردم چون شعورم می گفت این كار خطرناك هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طمع خام بین، كه قصه‌ی فاش از رقیبان نهفتنم هوس است

+0 به یه ن

راهی را می خواهم پیشنهاد كنم كه با استفاده از آن می شه مشخص كرد كه دختری كه می گوید در ازدواج مادیات برایش مهم نیست چه قدر-چه با خودش چه با شما- روراست هست. آیا از روی هوس یا از روی نادانی چیزی می گوید یا واقعا حرفی می زند كه پایش می ایستد.
برایش قصه هایی با مضمون مصرفگرایی و مارك گرایی صرفه جویی بگویید و بسازید و واكنش او را مطالعه كنید. ببینید وقتی از خرید لباس مارك دار و نوكردن گوشی موبایل حرف می زند چشمانش برق می زنند یا زمانی كه از فواید صرفه جویی می گویید.
ببینید آیا این كه چیز دور ریختنی را بتوان بهتر استفاده كرد او را به هیجان می آورد یا نه.
اگر گرایش به مصرفگرایی دارد و به نظرش لباس مارك دار ارزش و «شأن» فرد را بالا می برد آن حرفی هم كه زده بود از روی هوی و هوس بود و فردا می زند زیرش. نه آن كه دختر دروغگو یا بد ذاتی باشد. نه! اما خودش هم نمی داند چی می خواهد. این هم زندگی را برای شما تلخ می كند. بی ثبات می كند.
روحیه اش به این كه با كمبود مالی بسازد و زندگی را آرام آرام با صرفه جویی بسازد نمی خواند. اگر واقعا دوستش دارید بگذارید به دنبال سرنوشتی برود كه با روحیه اش سازگارتر هست.

اما اگر به صرفه جویی و مبارزه با مصرفگرایی و استفاده از روش هایی كه كمتر محیط زیست را آلوده می كند علاقه نشان دهد در حرفش صادق هست.

همون داستان نان پنیر سبزی حسین شمالی خودش تست خوبی هست.
پی نوشت:
حسن

به نظر من این راهكار شما جواب نمیده... به این آسونی كه شما فرمودین نیست... ممكنه طرف واقعا مصرف گرا نباشه ولی چشاش با گوشی نو برق بزنه... این برق زدن ممكنه هزارتا علت داشته باشه... نه نه فكر نكنم راهكارتون جواب بده... شایدم جواب بده. الله اعلم. ده ییش
پاسخ : پنجشنبه 26 تیر 1393
با یك بار نمی شه تشخیص داد. ولی ده بیست بار طی دو سه ماه این كار را بكنید روحیه اش دستتان می آد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ناز كردن بله، مَچَل كردن خیر!

+0 به یه ن

در بحث همیشه شیرین و همیشه پرطرفدار ازدواج نكته ای را در بخش نظرها (باخیش) گفتم كه فكر می كنم می ارزد یك یادداشت جداگانه در باره اش منتشر كرد.  چیزی هست كه چندان در باره اش نوشته نمی شود و صحبت نمی شود اما  در زندگی خیلی ها مصداقش و موردش پیش می آید. نظرهایی كه نوشته بودم در زیر تكرار می كنم. از خواننده های عزیز می خواهم اگر تجربه ای و مشاهده ای در این مورد دارند در بخش نظرها (باخیش) با نام های مستعاری كه قابل شناسایی نباشد تجربه  و مشاهده شان را بنویسند. فضا و مكان و زمان تجربه را هم با تخیل خود تغییر دهند كه شناسایی مورد  امكان پذیر نشود.



ناز كردن بله, مچل كردن هرگز:

راستش من همیشه "مَچَل كردن پسر مردم" را كاری غیر اخلاقی دانسته ام. اگر واقعا به پسری  متمایل نیستید تكلیفش را زودتر معین كنید برود به دنبال زندگی اش. بیخودی فكرش و ذهنش مشغول نشود از كار و زندگی بیافتد.
منظورم از ناز كردن "مچل كردن پسر مردم" نبود.
دل و احساسات مردم كه بازیچه نیست.
ناز كردن مال زمانی است  كه رابطه- با ازدواج یا با نامزدی- رسمیت پیدا كرده. .

اگر واقعا قصد رابطه ی جدی با پسری ندارید یك بار "نه قطعی" بگویید تكلیفش روشن شود برود به دنبال زندگی اش. فوقش 5 دقیقه ناراحت می شود اما بعدش می رود دنبال یك عشق جدید.
اگر ذهنش را مشغول كنید و تكلیفش را روشن نكنید داغونش می كنید.

به قول "حسین شمالی" به او هم بی احترامی نكنید. فقط بگویید دوستش دارید اما  نه به عنوان همسر احتمالی. بگویید برایش آرزوی موفقیت و سربلندی و خوشبختی دارید. از ته دل این حرف ها را بگویید اثر بخش خواهد بود و او 5 دقیقه دیگه شما را فراموش می كند و به دنبال سرنوشت خود می رود.

شاید برای یك دختر جوان خیلی جاذبه داشته باشه كه پسری همه اش به فكر او باشه. واله او بشه. شیدایش بشه. مجنون وار سر به كوه و بیابان بذاره. اما این لذت و جذبه واقعا شیطانی هست.
شب شراب نیارزد به بامداد خمار

پس فردا این جناب "مجنون لیلی" به خودآزاری روی بیاره مادر خواهرش با شما دشمن می شوند. یك كمی تیپ "چال میدونی" داشته باشند روزگارتان را سیاه می كنند.
 اگر تیپ چال میدونی هم نداشته باشند  باز یك جاهایی به شما ضربه ممكنه بزنند. دست كمش اینه كه درخفا نفرینتان می كنند.

شاید برای یك دختر جوان ناخوشایند باشه قبول كنه كه 5 دقیقه بعد فراموش بشه. اما باور كنید بیست سی سال بعد این حركت شما میوه شیرین می ده. می بینید به به! اونهایی كه زمانی به شما ابراز علاقه كردند هر كدام برای خودشان شخصیتی اجتماعی شده اند.

این كه گفتم 5 دقیقه ای فراموش می كنند البته درست هست اما نه هر فراموش كردنی. فراموش می كنند به این معنی كه دیگه دغدغه وصال ندارند می روند دنبال زندگی شان. اما می بینی سی سال بعد, چهل سال بعد، به طور معجزه آسایی درهای قفل شده به روی فرزندان خانمی كه زمانی عشاقش را "مچل" نكرده و با قاطعیت تكلیفشان را روشن كرده، باز شد.
از كجا باز شد؟! همان عاشق قدیمی كه برای خودش كسی شده و صاحب نفوذ هست تا فهمیده این شخص فرزند محبوب قدیمی اش هست در را یواشكی و بی منت و بی چشمداشت باز كرده.به یاد عشق قدیمی اش.
مجنونی كه سر به بیابا ن می نهد ازاین كارها نمی تواند بكند.
اگر لعن و نفرین پشت سر  خانمی باشد از این لطف ها در حق فرزندانش خبری نخواهد بود. چه بسا گره بیشتری در كارشان بیاندازند! فرزندان چوب "مچل كردن های شیطانی" مادرشان را در سی سال قبل می خورند.

این نظرها را كه می نوشتم دوستی گفت: «نه منظور من آزار كسی نبود.
مثلا من شاید بعضی مواقع احساس كردم كه كسی شاید از من خوشش بیاد اما بازم فكر كردم كه خوب آخه هر چی شده مردی گفتند و زنی گفتند. اون باید بیاد جلو.
بعد فكر اینكه مثلا شاید من در مورد دوست داشته شدن از طرف اون فرد اشتباه میكنم و هی همه چیز رو تو فكر خودم بزرگ میكنم و طرف اصلا اخلاقش اینطوری هست كه زیاد با همه گرم میگیره. و من نخواستم مثلا چه میدونم از نظر شرعی هم مشكلی برای اون فرد پیش نیاد و........
از این دست صحبت ها دیگه»

جواب دادم: « من هم منظورم شما نبودید. شما واقعا به یك نفر علاقه دارید به او دارید جدی فكر می كنید و می خواهید سیگنالی بدهید كه او بیاید جلو . این فرق دارد. من منظورم شما نبودید.»


بقیه بحث را می توانید در بخش نظرها (باخیش) یادداشت من با عنوان ازدواج ببینید.


پی نوشت:
به نظر من این كه شخصی نتونه تصمیم قاطع برای زندگی اش بگیره  و مرتب خواستگر را با دست پس بزنه با پا پیش بكشته , از یك نوع ضعف شخصیتی رنج می بره. ضعیفی در ردیف ترسویی یا چیزی شبیه آن.
برخی آن را با ناز كردن عوضی می گیرند. ناز كردن وقتی به نتیجه خوب می رسه كه ارادی باشه ، از سر قدرت باشه نه از سر ضعف شخصیتی. عدم توان در تصمیم گیری قاطع ضعفی است كه هم خود شخص از آت آسیب می بینه و هم دیگران. فرهنگ سنتی هم این ضعف شخصیتی را در مردها بد می دونه ولی در زنها تقویت و تشویق می كنه. حتی به آن نگاه رمانتیك و آرمانی داره. این هم از جمله جنبه های سنت ماست كه باید اصلاح بشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كتاب ها را اهدا كنیم

+0 به یه ن

تكرار از پیرار سال:

دانش آموزان سال آخر دبیرستان كنكورشان را دادند و تمام شد! حالا اتاق دانش آموزان از خانواده های طبقه ی متوسط پر شده از كتاب های كنكور و كتاب های تست رنگارنگ كه هر وقت نگاهشان به آنها می افتد یاد سال --نه چندان خوشایند-- آمادگی برای كنكور می افتند. بعید می دانم كسی كه وارد دانشگاه بشود برگردد و این كتاب ها را بخواند. (زمان ما این كتاب ها كه غلط های زیادی هم داشت. همین دیروز یادم افتاد چه طوری كشف نوترون را اشتباهی در یكی از كتاب های كنكور آن زمان شرح داده بود! الان شاید بهتر شده باشد! نمی دانم!)  این كتاب  های كنكور فقط به درد كنكور می خورند. بهتر است بگویم به این درد می خورند كه پشت كنكوری دلش قرص باشد كه این كتاب ها را داشته و از رقیبان عقب نمانده! خیلی به درد علم آموزی و درد عمیق مفاهیم نمی خورند.


خلاصه! این كتاب ها جا می گیرند و یادآور دوران سختی كنكور هستند. چی كارشان كنیم؟! چه طوره جشن كتاب سوزی راه بیاندازیم و سوزاندن این كتاب ها دلمان را خنك كنیم كه یك سال آتش به دلمان زدند؟! اما نه!!!  كتاب سوزی كار آدم های دور از تمدن هست. همین كتاب ها كه الان ور دل كسانی كه كنكور را گذرانده اند  مایه ی دردسر است می توانند قوت دلی باشند برای كنكوری های سال بعد كه بضاعت خرید این كتاب ها را ندارند.

لطفا این متن را به اشتراك بگذارید و آن را به دوستان خود كه كنكوری دارند بفرستید. می توان با شعبه ی بنیاد كودك نزدیك محل زندگی تماس گرفت و آنها را به بنیاد كودك اهدا نمود.

نشانی شعب بنیاد را  در زیر می آورم.

شعبه ی تبریز: قطران جنوبی, بین پاستور و آزادی، كوی شهید صمد حدادی, پلاك 1

تلفن: 4770071

tabriz@childf.org

  دفتر مركزی ایران

تهران، خیابان خرمشهر، حد فاصل عربعلی و عشقیار، جنب بانك آینده، پلاك89 طبقه سوم
تلفن : 4-88502182
فاكس : 88764771 
Email : info@childf.org

شعبه مراغه: 

خیابان خواجه نصیر جنوبی, نبش بن بست فروردین, پلاك 121

تلفن: 2235515

·  شعبه آمل

آمل، خیابان شهید بهشتی، اندیشه 19 ،جنب آژانس شهروند ، كد پستی 4615854804
تلفن : 2151391-0121   
فاكس : 2259138-0121 
Email : amol@childf.org

·  شعبه اردبیل

اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوكس، پلاك 635
تلفن : 7718706-0451
فاكس : 7724959-0451
Email : ardebil@childf.org

·  شعبه اورمیه

اورمیه، شهرك فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن : 3868999 - 3867798 - 3847272-0441
فاكس : 3824447-0441 
Email : urmia@childf.org

·  شعبه اصفهان

اصفهان،بلوار كشاورز, بین سه راه سیمین و پل مفتح مقابل مسجد انبیا, ساختمان دی, بلوك غربی, طبقه 5 واحد 42
تلفن : 37768925
فاكس : 2331008-0311 
Email : esfahan@childf.org

·  شعبه ایلام

ایلام، خیابان سمندری، مجتمع سوگند، طبقه تول ، واحد6
تلفكس : 3382162-0841
Email: ilam@childf.org 

·  شعبه بروجرد

بروجرد، خیابان شهدا، چهارراه حافظ، كوچه شهیدموسوی، پلاك 1، طبقه دوم شمالی
كد پستی :35445-69137       صندوق پستی : 579
تلفن : 4-2608003-0662
فاكس :2628979-0662 
Email : boroujerd@childf.org

·  شعبه بم

بم، میدان عدالت، ابتدای خیابان زید، كوچه شهدای 18
تلفن : 2310830-0344
فاكس : 2314349-0344 
Email : bam@childf.org

·


·  شعبه تهران

تهران.میدان را آهن،خیابان ولیعصر،بعدازچهارراه مختاری،جنب بیمارستان پارسا،پلاك190، ساختمان بهار، طبقه اول
تلفن : 4-55368373
فاكس : 55396131 
Email : tehran@childf.org

·  شعبه جیرفت

خیابان آزادی، پایین تر از میدان معلم، پلاك 315
تلفن :2415255-0348
Email : jiroft@childf.org

·  شعبه داراب
داراب -خیابان سلمان فارسی - كوچه جنب بانك توسعه و تعاون كانون فرهنگیان بازنشسته ( دفتر بنیاد كودك شعبه داراب
تلفكس : 6239395-0732

Email : darab@childf.org

 

·  شعبه رشت
بلوار شهید انصاری - روبروی گلباغ نماز، ساختمان مهرآئین، طیقه 3 واحد5
تلفكس : 7722750- 7757837-0131

Email : rasht@childf.org

 

·  شعبه زابل

زابل، ده متری – روبروی اداره آگاهی – ساختمان چهارم – طبقه اول سمت راست
تلفكس : 2221062-0542
Email : zabol@childf.org

·  شعبه شیراز

شیراز، بیست متری سینما سعدی (خیابان هفت تیر)، جنب بانك صادرات شعبه هفت تیر ، طبقه سوم ، واحد 12
تلفن : 2318738-0711 , 2319763-0711
فاكس : 2318040-0711
Email : shiraz@childf.org

·  شعبه كرج

كرج - خیابان مطهری - خیابان ابوذر - ابوذر شمالی - سمت راست پلاك 6
تلفكس : 34455873-026
 karaj@childf.org :  Email
 

·  شعبه كاشان

كاشان، خیابان بهشتی، روبروی سپاه، پشت بیمارستان شبیح خانی، كوچه قدمگاه 12 (شهید رجایی سابق)، پلاك 74
تلفن : 4469898-0361
فاكس : 4469899-0361 
Email : kashan@childf.org

·  شعبه كرمانشاه

كرمانشاه، خیابان سنگر، ساختمان پزشكان اجلالیه، طبقه چهارم، واحد 9
تلفن : 7296215-0831 , 7296216-0831
فاكس : 7296217-0831
Email : kermanshah@childf.org

·  شعبه مشهد

مشهد، بلوار فردوسی حد فاصل میدان جانباز و اول ثمانه پلاك 137
تلفن : 7632706

 
Email : mashhad@childf.org

·  شعبه یاسوج

میدان معلم، پارك ولایت، جنب شورای شهر یاسوج
تلفن : 2281602-0741
Email : yasoj@childf.org

 

لطفا این مطلب را به اشتراك بگذارید و به آشنایان خود بفرستید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پزشكی یا آی-تی؟

+0 به یه ن

هژمونی "دوكتور لر دوره سی " و نظایر آن در تبریز آن قدر قوی هست كه خانواده ها خیال می كنند حتما باید بچه هایشان را تحت فشار بذارند تا بچه پزشكی یا دندانپزشكی یا داروسازی بخواند.
ببینید! این رشته ها سختند. درسته پولساز هستند اما اگر خود شخص عشقش را نداشته باشه هرچه قدر هم پول در بیاره به زحمتش نمی ارزه. فرض كنید دایم با بیماری سر و كار داشته باشید! یا فرض كنید دایم مجبور باشید تا كمر خم شوید داخل دهان مردم را بكاوید.
برخی هستند كه واقعا به این رشته ها  علاقه دارند. خوب! اونها بروند سراع این رشته ها. اما فقط به خاطر پول بچه را وادار به انتخاب این رشته ها كردن به نظر من جدا اشتباه هست. مگه با اون پول قراره چی كار كنه كه به این همه زحمت و زجر و بیخوابی و كشیك و .... بیارزه؟!
با زحمت بسیار كمتر می تواند آی-تی بخواند كه آتیه ی شغلی اش عالی است. درآمدش فوق العاده هست. به علاوه پزشك ها مجبورند فقط در ایران كار كنند. مهاجرتشان به اروپا و آمریكا و كار پیدا كردن در آنجا خیلی ساده نیست. اما  درها  در جاهایی مثل آمریكا همه روی كسانی كه آی-تی خوانده اند باز هست.   خیلی راحت. خیلی كم دردسر.

حالا آی-تی را به عنوان مثال آوردم. چون دختر خاله ام آی-تی خوانده در ذهنم بود. رشته های دیگری هم هستند. فقط باید شناخت را از رشته ها و آینده ی شغلی آنها بالا برد.
به قول شهریار " آممان حیف كور توتدوغون بوراخماز!" اصرار شكنجه گونه خیلی از والدین به انتخاب رشته های پزشكی و دندانپزشكی  دلیلی ندارد جز تنبلی آنها در فكر كردن به راه های جدید. همون یه رشته پزشكی را می شناسند اصرار دارند كه همون پزشكی و بس. مرغ یه پا داره!
تازه پزشك های پولساز هم كه دست آخر سر از برجسازی و بسازبفروشی و معاملات ملكی در می آورند!!!

پی نوشت: البته این كه رشته ای آسان هست یا نیست خیلی subjectiveهست. اگر كسی ذوق و شوق و استعداد رشته و حرفه ای را داشته باشد زحمات آن رشته و حرفه هم برایش آسان می نماید. من از دید دخترخاله ام گفتم كه آی-تی آسان هست. چون دخترخاله ام استعداد و علاقه به آی--تی دارد زحمات آن هم برایش نوش می آید. والا این حرفه هم مثل  هر فن دیگری مشكلات و سختی های  خود را دارد.  حرف من تبلیغ برای رشته آی-تی و ضد تبلیغ برای رشته پزشكی یا دندانپزشكی نیست. حرفم سر این هست كه در این دنیای مدرن امكانات و انتخاب ها فراوانند. روحیات افراد و استعدادهایشان هم متفاوت هست. یك بزرگتر دلسوز واقعی این را درك می كند. مطالعه می كند. دیدش را نسبت به امكانات مختلف می برد. خوب! الان نون پزشكان تبریز -به خصوص جراحان- توی روغنه. خیلی خوب! نوش جانشان! زحمت كشیده اند نتیجه اش را می بینند. اما اگر بیمارستان های باكو بهتر شوند (كه دیر یا زود حتما خواهند شد) باز هم پزشكان تبریز این همه می توانند پول در بیاورند!؟ پزشكان فعلی كه  حسابی پول در آورده اند (اونهایی كه دنبال رفته اند) و سرمایه گذاری هایشان را هم كرده اند و بعد از این هم "پول پول می آره. پول زیاد هم پول زیاد می آره." نوش جانشان! اما دانش آموزی ك امروز علی رغم علاقه اش مجبور می شود برود پزشكی چی؟! از كجا معلوم پس فردا هم بازار پزشكی این قدر داغ خواهد بود. بازار پزشكی زود اشباع می شود. مال شهرهای دیگه ایران هم همین طور. خارج هم كه نمی نوانند بروند. طفلك این بچه این همه زحمت بكشد این همه از علاقه اش دست بردارد دست آخر هم ببیند گنج قارون سرابی بیش نبود!  اما در این دهكده ی جهانی رشته ها و حرفه جدید مرتب مد می شوند. 30 پیش از آی-تی مای-تی اسمی نشنیده بودیم. اما مد شد و الان رو بورسه. دخترخاله من از كجا فهمید این رشته همونی هست كه می تواند او را خوشبخت كند؟! اتفاقی و شانسی نبود. پدر او از زمان مجردی مجلات علمی-فنی می خواند. مطلع بود. آن زمان هم تشخیص داد كه رشته آی-تی به درد دخترش می خورد و آینده ی خوبی دارد.

پدری كه در میان دید زدن جمال خرم سلطان و مادری كه  در میان تحلیل  روانشناختی "بیهار" نقش اول "سریال عشق ممنوع" یادش بیافتد كه فرزندش هم قرار هست انتخاب رشته ای كند و داد بزند "من صلاحت را می خواهم! پزشكی و دیگر هیچ!" صد البته جز صلاح فرزند چیزی نمی خواهد. در آن شكی نیست! اما واقعا با این سطح معلومات و با این نوع دغدغه ها می تواند صلاح فرزند را به درستی تشخیص دهد!؟ راستش شك دارم. خوب! از هر پدر ومادری نمی شه انتظار داشت به همه رشته ها و حرفه ها احاطه داشته باشند و در ضمن بتوانند دینامیك محبوبیت و آینده شغلی آن را هم پیش بینی كنند. اما می شه انتظار داشت كه اگر این توانمندی را ندارند دست كم فرزند را آزاد بگذارند تا دنبال علاقه اش برود.

پی نوشت یكی از خوانندگان:
اگه كسی به رشتش علاقه مند باشه حتی اگه رشتش مال 100 سال قبل باشه باز هم میتونه موفق باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خبری كه به طرز عجیبی كم به آن توجه شد

+0 به یه ن

نظرتان در مورد این خبر كه از سایت الف برداشتم چیست.  به نظرتان عجیب نیست كه من و شما عموما كمابیش با بی تفاوتی از كنار آن می گذریم. آیا باید بی تفاوت باشیم؟ یا نباشیم؟ ؟؟؟؟!!! واقعا برایم سئوال هست:


نماینده مجلس: خاتمی را ممنوع التصویر و ممنوع البیان كنید
تاریخ انتشار : یكشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۲۲
۱۰ نماینده مجلس شورای اسلامی در تذكری كتبی به وزیر دادگستری، خواستار ممنوعیت تصویری و ممنوعیت بیانی (سخنرانی) سیدمحمد خاتمی رییس جمهوری پیشین شدند.

به گزارش ایرنا، حجت الاسلام و المسلمین حسین سبحانی نیا عضو هیات رییسه مجلس پیش از پایان جلسه علنی روز یكشنبه خانه ملت، این تذكر را قرائت كرد.

جواد كریمی قدوسی، نصراله پژمان فر، علی كائیدی، سید مرتضی حسینی، سید محمد مهدی موسوی نژاد، رضا آشتیانی عراقی، اسماعیل كوثری، فاطمه آلیا، روح الله حسینیان و مهرداد بذرپاش نمایندگان مشهد، پلدختر، قزوین، دشتستان، قم و تهران در تذكر مشترك خود خطاب به مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری بر لزوم «اهتمام جدی در اجرای حكم ممنوع التصویر، ممنوع الخروج و ممنوع البیان بودن سید محمد خاتمی توسط قوه قضاییه» تاكید كردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل