در پی این نوشته من با عنوان تاثیر عرفای صد سال پیش بر رعایت نکات ایمنی، عزیزی به نام آقای بولوتلو چنین نوشت:
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
در پی این نوشته من با عنوان تاثیر عرفای صد سال پیش بر رعایت نکات ایمنی، عزیزی به نام آقای بولوتلو چنین نوشت:
اشتراک و ارسال مطلب به:
دوست قدیمی که بعد از سالها توفیق دیدارش را پیدا کردم:
عزیزم! من به خاطر خودت می گم! صلاحت را می خواهم! زندگی که فقط کتاب نیست! زندگی ورای خفه کردن خودت با این چند تا فرموله! دلم می سوزه که هیچ چیز دیگه را تجربه نکردی
من: اوه عزیزم! ممنونم که این قدر به فکرم هستی!حالا که این قدر تو دلسوز من هستی فردا که سرما خوردم زنگ می زنم برایم آش بپزی بیاری! این همه و محبت و دلسوزی تو نسبت به من حیف هست به هدر بره!
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
مینجیق: می گن آدم به میانسالی که می رسه می خواد همه اش با فامیل و دوستان قدیمی ارتباط برقرار کنه. اما من در آستانه ۴۶ سالگی کاملا برعکس شده ام. می خواهم همه کسانی که به من ضربه عاطفی زده اند و یا دلم را شکسته اند یکی یکی طلاق عاطفی دهم و ازشان فاصله بگیرم. هر کسی که می خواد باشه. زندگی کوتاه تر از اون هست که آدم اجازه بده با روح و روانش بازی کنند. به جای آن می خواهم دوستان تازه بیایم. با دهه نودی ها خیلی حالم خوب می شه. البته یواش یواش قرن پانزدهمی ها (متولدین بعد ۱۴۰۰) جای
عجیبی در دلم پیدا می کنند. همین طور می خواهم دوستان جدیدی از همنسلان خودم و نیز دهه شصتی بیابم. کسانی که با آنها قرابت فکری دارم و همدیگر را می فهمیم
قرار نبود که این حس من چندان بین کسانی که به سن من می رسند متداول باشه. اغلب در این سن و سال برعکسش را می گن. تا سه چهار ماه پیش من هم -تا حدودی- دنبال نگه داشتن کسانی بودم که از دیرباز می شناختم. فکر می کردم اگر از دستشان بدهم (یعنی اگر از خانه دلم بروند) چه فاجعه ای رخ می ده.
اتفاقات نشان داد
که بیخودی جایگاه عاطفی بسیاری از اطرافیان را در ذهنم مهم فرض کرده بودم. . مرگ و زندگی ام هم برای اونها مهم نبود! قبلا خودم را گول می زدم که نیش هایی که می زدند یا شوخی های خنکی که در مورد بی ارزشی من در نظر آنها می کننپ از ته دل نیست. حالا فهمیدم اتفاقا خیلی خیلی هم از ته دل بوده!
از چهلم ژینا به این سو یواش یواش به این نتیجه رسیده ام که هر آشنایی ارزش نگه داشتن نداره و لو این که به لحاظ نسبی هم خیلی نزدیک به حساب بیاد. نمی دانم شما هم چنین حسی در ماه های اخیر پیدا کرده اید یا خیر. فکر می کنم فقط کسانی ارزش نگه داشتن در خانه دلم را دارند که اگر من نباشم براشون مهم باشه.شما هم این حس را پیدا کرده اید یا من استثنا هستم؟!
پی نوشت: در این سه ماه دریافتم برخی از افراد که تنها در فضای مجازی آنها را ملاقات کرده ام از بسیاری از به اصطلاح نزدیکان برای آدم دلسوزترند
یکی از دوستان همسن و سالم در فضای مجازی: انگار قطار جدیدی راه افتاده که عدهای از مسافران قطار قبلی شرایط سوار شدن به این قطار را ندارند. این یک گسست تاریخی است و نشان میدهد که انقلابها لزوما با عوض شدن رژیم محقق نمیشوند بلکه میتواند در بطن یک جامعه انقلابی رخ دهد که فعلا نماینده سیاسی در حاکمیت نداشته باشد.
مینجیق: شما هم همان حس مرا دارید؟ یادمه پارسال که رییسی اومد شما به نوعی این روزها را پیش بینی کرده بودید. البته شما پارسال (شاید از روی شکسته نفسی وفروتنی) گفتید که نسل ما را هم از قطار پیاده خواهند کرد. الان هم نظرتان همینه؟
..
یکی از دوستان همسن و سالم در فضای مجازی:
بلی نظرم تقریبا همینه. یعنی ما دنیای جدید را میپذیریم اما نرم افزار و سخت افزار کافی برای مچ شدن با آن را نداریم. به نوعی شاید به عنوان ناظر بیطرف باقی بمانیم.
مینجیق:
شاید هم بتوانیم دنیای موازی خودمان را ایجاد کنیم که متفاوت با دنیای قبلی است ولی لزوما با دنیای دهه هشتادی ها هم یکی نیست!
اشتراک و ارسال مطلب به:
در پی این نوشته ام با عنوان« اظهارات نماینده رفسنجان در مورد گشت ارشاد»، نادیا نوشت:
با سلام و عرض ادب. چرا اینقدر در مورد گشت ارشاد سیاه نمایی میکنید؟ من قبول دارم که رفتار گشت ارشاد باید دوستانه باشد و این طرز رفتار را ابداً تایید نمیکنم اما باید یک عامل بازدارنده برای مبارزه با بی حجابی افسار گسیخته ای که بلای جان عفت عمومی است، وجود داشته باشد. وقتی افرادی به رعایت حجاب حداقلی هم رضایت ندارند و تمایل دارند با هر سبک و سیاقی که بعضاً فقط مناسب فضای خانه است در مکان های عمومی ظاهر شوند، باید از یک برخورد اجتماعی حساب ببرند. دقیقاً همانطور که پلیس، رانندگانی که به قوانین راهنمایی و رانندگی قیدی ندارند باید به هر طریقی که شده ملزم به رعایت قانون نماید، چرا که عدم رعایت قانون جان دیگران را به خطر می اندازد. در مورد حجاب، طبعاً افراد میتوانند با هر پوششی در فضای خصوصی خود باشند اما وقتی پای فضای اجتماعی وسط می آید، افراد باید ملزم به رعایت قانون باشند. بی حجابی، آن هم از نوعی که متاسفانه امروزه مرسوم شده، صددرصد عامل فساد است. شما بروید آمار تجاوز و فساد را در در کشورهای مختلف بررسی بفرمایید، قطعاً به این نتیحه خواهید رسید که رعایت حجاب، نقش انکارناپذیری در عفت و پاکدامنی و حتی تداوم و بقای خانواده ها دارد. در برخی کشورها مثل ژاپن، سیگار کشیدن در فضای عمومی به دلیل سلب حقوق دیگران ممنوع است. به نظر من بی حجابی هم سلب حقوق دیگران است. دقیقاً به همان دلیلی که در شرایط کرونا استفاده از ماسک الزامی است تا سلامت افراد با خطر مواجه نشود، داشتن حجاب هم الزامی است. اکنون که دیگر همه در مورد حجاب احساس آزادی میکنند و فکر میکنم ترسی از گشت ارشاد وجود ندارد که اگر داشت وضعیت حجاب در جامعه اینگونه نبود. بیشتر تجربیاتی که شما ذکر فرمودید فکر میکنم مربوط به گذشته بود. شما حتی گشت ارشاد را به خرید ویلا ربط دادید که البته بی ربط نیست اما فکر میکنم دلیل دویست و چهل و دوم باشد. واقعاً اگر از کسانی که اقدام به خرید ویلا میکنند بپرسید، فکر میکنید چند درصدشان از گشت ارشاد به عنوان دلایل اولیه خود نام می برند.؟! رفتار گشت ارشاد به نظرم طی این سالها بهبود پیدا کرده است. خودتان هم نظاره گر اوضاع حجاب در مملکت هستید، اگر به زور یک روسری ۵ سانتی بر سر میگذارند در عوض با افراط بی اندازه در آرایش، جبران مافات میکنند. یکبار دیگر تاکید میکنم که رفتارهای خشونت آمیز گشت ارشاد( اگر وجود داشته باشد) مورد تایید نیست اما قانون باید اجرا شود.» پاسخ من: سلام نادیا جان فیلم گریه ها و ناله ها و التماس های مادری که به دنبال ونی که دختر بیمارش را می برد ندیدی؟ندیدی مادر دلسوخته چه طور دنبال ون می دوید. بعدش ادعا می کنند به مادر باید حرمت نهاد. این هست معنای حرمت مادر؟! که جگر گوشه بیمارش رابگیری و او را چنین دنبال ون بدوانی؟!فیلم امروز در فضای مجازی پخش شد. در پشت کوه قاف هم نبود و در همین شهرک غرب تهران بود که جایی است همردیف ونک و پل طبیعت مورد علاقه حسین جلالی نماینده رفسنجان! ما سیاه نمایی نمی کنیم. این گشت ارشاد آبروی سیاهی را هم می برد! ما سیاه نمایی نمی کنیم. دردها را به فارسی می نویسیم که مسئولان بخوانند و تامل کنند اما خارجی ها نفهمند. اما اون فیلم ها را خارجی ها هم خواهند دید و خواهند دید چه سیاهی ها که بر مردم ما نمی گذرد. اگر نگران سیاه نمایی هستید، با گشت ارشاد مخالفت کنید تا خارجی ها این چهره کریه را از ایران نبینند. با انکار این واقعیات و بستن چشم ها، گشت ارشاد روسپید نمی شود. می دانم که مخالف خشونت های گشت ارشاد هست پس جلویش بایست. از تو- به عنوان یک خودی- شاید قبول کنند. |
اشتراک و ارسال مطلب به:
...مرتب خبر درگذشت متولدین دهه پنجاه و شصت را می شنویم. حدود دوماه پیش رفتیم قبرستان و دیدیم که حدود سه چهارم قبرها در قطعات جدید، متعلق به همین نسل هستند.
ببینید! حکومت و رانت خوارها و ریزگرد ها و…. به همه ملت فشار می آره. ولی اون کسانی که بیشتر فشار روشون هست همین نسل ما هستند.
در واقع نسل های قبلی هم فشار را باز آوار می کنند روی همین نسل متولد دهه ٥٠ و ٦٠. اون همه سرکوفت که عمری بابا و مامان های نسل ما بر ما زدند تاثیر خودش را گذاشته. خودشان در دوران شکوفایی اقتصادی دهه ٥٠، خانه خریدند و شغلی دست و پا کردند بعد در دهه ٧٠ و ٨٠ با اون وضعیت اقتصاد داغون مملکت به بچه هاشون سرکوفت زدند که وقتی ما توانستیم چرا شما نمی توانید؟! به عقلشان نرسید که ببینند رشد اقتصادی دوران جوانی آنها در وضعی بود و رشد اقتصادی زمان جوانی نسل ما چه طور بود و هست.
در زمان کودکی نسل ما، در اعماق داستان تاریخی دنبال پدر اوشین و پدر الکلی دخترک کبریت فروش می گشتند که سرکوفت بزنند که تو خیلی بچه خوش شانسی هستی که ما ازت بردگی نمی کشیم! دستشان درد نکند که این همه لطف می کردند و از بچه هایشان بردگی نمی کشیدند!!!
همنسلان من با این شرم و این عذاب وجدان بزرگ شدند که چه طور مثل دختر کبریت فروش برای والدین خود فداکاری نمی کنند!
همه این فشار ها تلنبار شده و نسل ما را این جور یکی یکی جوانمرگ می کنه!
معلم ها و استادانمان هم بدتر از والدین!
تازه اینها والدین و معلم هامون بودند که علی الاصول خیلی دوستمان داشتند و از روی محبت سرکوفت می زدند و شخصیت مان را و روح و روانمان خرد می کردند.
در محل کار که "پیشکسوتان" دیگه حسابی دمار از روزگار همنسلان من درآوردند. اینها دیگه اون قدر خصمانه رفتار کرده اند که هیچ جوری حرکاتشان را نمی توان به حساب نیت خوب گذاشت. یکی از حربه های اصلی این پیشکسوتان در محل کار برای سیاه کردن روزگار همنسلان من این بوده که کولی بازی دربیاورند که من معلوم نیست تا کی زنده ام پس شما باید حرفم را قبول کنید. فعلا که همنسلان من هستند که یکی یکی پر پر می شوند.
البته پدر خدابیامرز من اهل سرکوفت و …. نبود.
در مورد والدین کلی عرض کردم. اما در مورد پیشکسوتان کاملا تجربه شخصی ام را گفتم. این پیشکسوتان جامعه فیزیک ایران که دایم هم با هم اره و تیشه می دهند در یک چیز توافق و اتحاد دارند: در حمله به این درویش بینوا، مینجیق!
بگذریم! والدین محترم! معلمان و اساتید محترم! اگر خود را سزاوار یک دهم اون تعریف و تمجیدهایی می دانید که در روز پدر یا مادر یا معلم نثارتان می شود در ارتباط با فرزندان یا شاگردان فعلی یا سابق تان یک مقدار دل رحم تر باشید. زندگی به اندازه کافی به آنها سخت می گیرد. دیگه شما بار اضافی به دوششان نذارید. فشار بیشتر نیاورید. عقده هاتون را سرشان خالی نکنید. انتظار بیش از حد نداشته باشید.
فکر نکنید که چون به گردنشان حق دارید هر بازی ای بخواهید بر سر روح و روان واعصابشان می توانید بیاورید.
فکر نکنید این فرزندان یا شاگردشما ضد ضربه اند و هر گونه خرد کردن شخصیتشان و هر فشاری را دوام خواهند آورد.
احتمال بدهید که وقتی فشار را از حدی بیشتر بکنید فرزند شما، فردا صبح از رختخوابش بلند نشود. مثل همه اون همه دهه پنجاهی و شصتی که کنج قبرستان خوابیده اند.
🍀@minjigh
.ی نوشت: پدر محترم! مادر محترم! وقتی بچه های دهه پنجاهی و دهه شصتی شما به شما می گه: "خدا را شکر! همه چی رو به راهه!" احتمال بدهید که داره این طور می گه که شما نگران نباشید. احتمال بدهید که همین الان داره با غول مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کنه! احتمال بدهید که یکی از همنسلان خودتان در محل کار، روزگار بچه شما را سیاه کرده. . احتمال بدهید که در محل کار دارند برایش پاپوش می دوزند و….
خیلی احتمالش ضعیفه که بچه شما در ایران زندگی کنه و با این مسایل درگیر نباشه.
اگر هم مهاجرت کرده باشه با هزار و یک مشکل مهاجرت درگیره. مهاجرت هم همچین کار ساده ای نیستند. چهره های خندان مهاجران در اینستاگرام گویای واقعیت مهاجرت نیست. در خارج هم بچه شما گرفتار صد جور مشکلات خواهد بود.
بچه های شما مشکلات را از شما پنهان می کنند و شما هم خیال می کنید زیادی حالش خوبه و از این همه خوشبختی قراره سردی اش بشه. بعدش شروع می کنید به فشار روحی بیشتر آوردن روی بچه هاتون. ماشالله بابا و مامان ها دقیق می دانند چه طور می توانند روی روح و روان فرزندشان خراش بکشند. هیچ غریبه ای این توان را نداره.
جامعه ما هم صد در صد همیشه حق را به والدین می ده. حتی مرگ فرزند را هم از این منظر ناراحت کننده می دانند که والدین را آزرده خاطر می کنه. والا خود جوان دهه پنجاهی یا شصتی که کنج قبرستان می خوابه از نظر جامعه ما خیلی هم ارزش نداره. همه حق ها مال والدین اوست و همچنین پیشکسوتانی که در محل کار دمار از روزگار جوانترها در می آورند و هفته ای یک بار هم برایشان گرامیداشت می گیرند!
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
در ادامه نوشته ام با عنوان «مستند غیر رسمی» نظرات زیادی منتشر شد. لحن برخی نظرات تند و نیش دار بود. بحث خوبه اما باید تمرین کنیم که تحمل بیشتری در مورد نظرات و دیدگاه های مختلف داشته باشیم. با این حال من از روند بحث نا خرسند نیستم. موضوع بحث ها مسایل روز بود که به جان تعداد زیادی از انسان ها مربوط می شد و دیدگاه ها هم خیلی با هم متفاوت بودند. این که حرارت بحث ها این چنین بالا بگیرد دور از انتظار نبود. البته قابل پیش بینی بودن به معنای خوب و درست بودن نیست. باید اون قدر تمرین بحث کنیم که این نقایص را بر طرف سازیم. به هر حال کم پیش می آد که افراد با دیدگاه هایی چنین متضاد با هم بحث بنشینند. معمولا در کشور ما -وخیلی از کشور های دیگه جز کشورهایی مثل ممالک اسکاندیناوی که از بچگی بحث را در مدرسه تمرین می کنند- بحث بین افراد با دیدگاهی بسیار نزدیک تر از این هم بعد از مدتی به دعوا و فحاشی کشیده می شه. به نسبت بحثی که در این وبلاگ ادامه پیدا می کنه از استاندارد بالاتری به لحاظ رواداری و تحمل یکدیگر برخورداره.
اشتراک و ارسال مطلب به:
در راستای همین بحثی که در مورد ارتباط با آشنایان ثروتمند می کردیم، یک سئوالی از آقایان مجرد همراه وبلاگ بکنم.
اشتراک و ارسال مطلب به: