ارائه سخنرانی در وطن

+0 به یه ن

اگر در خارج از ایران به کار پژوهش مشغول هستید از چند جهت مفید هست که هنگامی که به والدین خود سر می زنید چند سخنرانی علمی هم در ایران ارائه دهید:

۱) به انتقال دانش به کشور کمک می کند.
۲) شما خود را به همکارانتان در ایران می شناسانید. اگر در آینده تصمیم گرفتید به ایران باز گردید این شناخت در استخدام شما می تواند نقش مثبت ایفا کند.
۳) خاله بازی ممتد حوصله تان را سر خواهد برد و سر زدن به محیط آکادمیک  به بهانه ارائه  سخنرانی می تواند برایتان جذاب باشد. :)

اگر تهرانی هستید یکی دو سخنرانی در موسسات  و دانشگاه های درجه یک تهران ارائه دهید. اگر هم اهل شهر دیگری هستید یکی در تهران ارائه بدهید یکی در شهر خودتان.
در دانشگاه های تهران خوشبختانه این کار جا افتاده هست.  می توانید به آسانی ای-میل به آنها بزنید و بگویید که قصد آمدن به ایران در فلان تاریخ دارید. احتمالا خودشان می خواهند که سری به آنها بزنید و سخنرانی کنید. کمابیش مثل موسسات خارج.

اما در شهرستان ها این موضوع کمتر جا افتاده. شاید شیراز و اصفهان که از قدیم ارتباطات بیشتری داشتند استثنا باشند اما در سایر شهر ها ممکن هست استادان پیشکسوت لنگه ابرو بالا بیاندازند و در دل بگویند  که «بچه پر رو را باش! دو سال رفته خارج، خیال می کنه چنان مهم شده که بیاد به ما سمینار بده.» البته یواش یواش داره در شهرستان ها هم  جا می افته که وقتی یکی می گه می خواد بیاد سخنرانی کنه به معنی آن نیست که فکر می کنه بیشتر از محلی ها  می فهمه بلکه در موضوعی مطلب جدید یاد گرفته و خود اندکی مرزهای علم را پیش برده. او می خواد بیاد گزارش این پیشرفت ها را بده. همین! این کار در فضای آکادمیک دنیا خیلی مرسوم هست. دانشگاه های مهم دنیا مثل استنفورد و هاروارد و پرینستون و برکلی و ام-آی-تی و ..... یک عالمه خرج می کنند که یکی مثل او بیاد، یک همچین سخنرانی ای ارائه بده. حالا که او به خرج خودش داره می آید سخنرانی کنه بهتره استقبال کرد.

هر چند میزان پذیرش این نکته الان نسبت به ۱۰-۱۵ سال پیش بسیار بیشتر هست اما طول می کشه که کامل جا بیافته.
اگر می خواهید در شهری در ایران به جز تهران سخنرانی کنید این حساسیت را مد نظر داشته باشید. اما به خاطر این نوع واکنش ها از جانب استادان پا به سن گذاشته (و البته مجیز گویان جوان تر آنها) از این  که سخنرانی کنید سست نشوید.
اگر حس می کنید پذیرش لازم را ندارند یک مقدار  تعارفی که می پسندند چاشنی ای-میل تان کنید. در شهرستان ها خارج از عرف نیست که کسی  این گونه تعارفات را به کار ببرد: «البته جسارته. من اومدم درس جواب بدهم. می دونم که دارم زیره به کرمان می برم......»
(دقت کنید که این تعارفات اصلا با روح علم به معنای مدرن آن همخوانی ندارد. پیش فرض این تعارفات این هست که یک سری علامه همه چیز دان وجود دارند که همه علم  را ازبر دارند.  قسمت تعارف ماجرا آن هست که مخاطب یکی از این علامه های همه چیز دان هست.  من با این نوع تعارفات مشکل بنیادی دارم. اصلا  پیش فرض این تعارف با این نگرش که محققان مرزهای دانش را به طور آهسته و پیوسته به جلو می برند سازگار نیست!)

اگر حس قلبی تان این خواهد بود «ای ابله! من این سمینار را در برکلی هم دادم و لازم هم نداشتم این همه تعارف تیکه پاره کنم» بهتر هست از به کار بردن این تعارفات صرفنظر کنید.
من خودم اهل تعارفی که به آن باور نداشته باشم نیستم. اگر مخاطبم معلم یا استادی باشد که در برهه ای، مطالبی و یا نگرشی آموخته که بنیان دانش فعلی من شده باشد از ابراز آن ابایی ندارم  اما تعارف بی اساس دوست ندارم.
حالا شما با در نظر گرفتن این نوع حساسیت ها، فکر کنید ببینید چه طرز بیانی بهینه خواهد بود. 

به هر حال امثال شما آن قدر باید بروند و دانش را انتقال دهند که این گونه نکات جا بیافتد.

آن چه که گفتم کمابیش در مورد پژوهشگرانی که در یکی از کلانشهرهای ایران به کار پژوهشی مشغولند و به خانواده خود در شهری کوچکتر سر می زنند هم صادق است. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارزشیابی مدرک دکتری و اهمیت ارسال به موقع فرم های اداری

+0 به یه ن

اگر در خارج از کشور دارید دکتری می گیرید و قصد بازگشت به ایران داریدبه هوش باشید که به موقع مدرک تحصیلی تان را بدهید در ایران ارزشیابی شود. وزارت خارجه و وزارت علوم فهرستی از دانشگاه های مهم ومعتبر  خارج از کشور 
را دارند. چک کنید که نام دانشگاه یا محل تحصیل شما در آن لیست باشد. اگر نیست مکاتبات لازم را در اسرع وقت انجام دهید تا دانشگاه شما را اعتبارسنجی کنند و وارد فهرست خود نمایند. (ممکن است در شاخه پژوهشی شما موسسه شما یکی از پنج تای اول درجهان باشد اما چون به لحاظ تعداد پژوهشگران موسسه بزرگی محسوب نشود هنوز از منظر وزارت علوم ناشناخته مانده باشد. این به معنی ضعف وزارت علوم هم نیست. موید این واقعیت هست که هر کدام از ما -هرچه قدر هم که در رشته پژوهشی خود سرآمد باشیم- تنها گوشه کوچکی از دنیای دانش را جلو می بریم و در نتیجه قرار نیست همه دنیا موسساتی را که برای ما بسیار مهم هستند بشناسند! خلاصه به جای آن که شعار بدهید یا ضعف های وزارت علوم را به رخ بکشید، زودتر اقدام کنید که لیست وزارت علوم با افزودن موسسه محل تحصیل شما تکمیل گردد. فردای روز دفاع از تزتان هم شروع کنید به کارهای اداری مربوط به گرفتن رسمی مدرک و ارزشیابی آن در
وزارت علوم. پروسه طولانی ای است. تا این پروسه تکمیل نشود رسمی شدن قراداد شما به تعویق خواهد افتاد. این موضوع را پشت گوش نیاندازید.



یک نکته مهم بعد از استخدام به عنوان علمی این هست که فرم های مربوط به ارتقای سالانه، ارائه طرح پژوهشی، فرم های درخواست پژوهانه و ....را جدی بگیرید و به موقع و قبل از سرآمدن مهلت مربوطه تکمیل و ارسال نمایید. خیلی عیب بزرگی است که کسی دکتری داشته باشد اما در پرکردن این فرم ها و یا نگارش نامه های مربوطه غلط های املایی و انشایی فاحش داشته باشد. باعث می شود در خواست وی جدی گرفته نشود.


کسانی که این نکات را رعایت نمی کنند در فضای آکادمیک عقب می مانند. برخی شان دچار توهم می شوند که چون توطئه ای درکار بوده عقب افتاده اند. برخی هم گمان می کنند باید به جای جدی گرفتن این نکات ساده، کارمندان را ترغیب کنند که از مسایل پشت پرده خبر دهند تا اینان توطئه ها را خنثی سازند. خیلی وقت ها هم کارمندها از این نقاط ضعف سو استفاده می کنند. با ارائه اطلاعات غلط یا داستان سرایی ها اعضای هیئت علمی را علیه هم تحریک می کنند و.... تا خود را مهم تر از آن چه که واقعا هستند جلوه دهند.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم مکتوب نمودن توافقات و رعایت عرف و واقعیات در آنها

+0 به یه ن

وقتی دو نفر سر مسایل مالی یا نظایر آن به توافقی می رسند و قراری با هم می گذارند بهتره با جزئیات کامل و به طور واضح آن را در اسرع وقت مکتوب کنند و به امضای طرفین برسانند. اگر موضوع اهمیت لازم را دارد بهتره دو نفر هم به عنوان شاهد امضا کنند. اگر حتی بیشتر اهمیت داره بهتره اون را به ثبت رسمی برسانند.

برخی از هموطنان از این کار سرباز می زنند و با نمایشی ملودراماتیک می گویند "یعنی تو به من اعتماد نداری؟!" اتفاقا به این جور آدم ها نباید در مسایل مالی و نظیر آن اعتماد کرد ولو این که پدر خود آدم باشند. اگر ریگی به کفش نداشتند حتما خود بیشتر راغب بودند که مکتوب بشه چون ممکنه حافظه خود ما شیطنت کنه و پس فردا گمان کنیم به جای این که  یک تومن طلبکاریم، دو تومن طلبکاریم. 

برخی هم با این بهانه و ژست که من اون قدر با رقم های بالاتر سر وکار دارم که اینها برایم پول خرد هست از مکتوب کردن توافقات سرباز می زنند. این هم بهانه بیخودی است! اتفاقا چون طرف با رقم های بزرگ روزانه سر وکار دارد بیشتر احتمال دارد این رقم خرد را که برای شما مهم هست فراموش نماید. اتفاقا در این صورت بیشتر باید اصرار کرد که مکتوب شود.


همین طور هست هنگام دریافت پیشنهاد کاری. حتما باید اصرار کرد که مکتوب باشد. جملاتی نظیر "جای دخترمی "و "جای پسرمی " ، "افتخار شهرمان و کشورمانی" و ..... مفت نمی ارزند. پیشنهاد کاری باید مکتوب و واضح  و مهمور باشد و عنوان دقیق موقعیت شغلی و در صورت امکان میزان حقوق و مزایا و امکان مرخصی و بیمه و .....در آن (یا در مدارک مکتوب الحاقی) قید شده باشد. در مورد همه این موارد مذاکره باید کرد.

البته شور مذاکره را هم نباید درآورد. در چارچوب عرف و واقعیات جامعه تعهد باید خواست. مثلا در این وضعیت بد اقتصادی که اغلب شرکتها-به خصوص شرکت های نوبنیاد- نمی دانند تا چه زمان می توانند چراغ شرکت را روشن نگاه دارند یک دانشجو که رفته در شرکت کارآموزی کند نباید انتظار تعهد استخدام سی ساله داشته باشد! والا برای همان کارآموزی بی مزد هم راهش نمی دهند چون او را عامل دردسرسازی می بینند. 

در مورد این که عرف چیه و حدود تعهدات در چه حد هست ابتدا پرس و جویی کنید بعد وارد مذاکره شوید. "شلدون بازی" هم نباید کرد! "شلدون بازی" یعنی این که بخواهید الکی نشان دهید خیلی دقیق و مراقب هستید و فکر ظرایفی را می کنید که به عقل جن هم نمی رسد. نمونه "شلدون بازی" را در پایین ذکر می کنم: 
معمولا برگزاری سمینارهای هفتگی در موسسات بر عهده پژوهشگران پسا دکتری است. عرف این هست اما در قرارداد قید نمی شود که این کار جزو شرح وظایف یک پژوهشگر پسا دکتری است. اما معمولا وقتی  از آدم های نرمال خواسته می شود  که این مسئولیت را تقبل کنند "نه" نمی گویند. تازه استقبال هم می کنند. چون می توانند   آن را در رزومه خود به عنوان کاراجرایی بیاورند که پوئن مثبتی برایشان در استخدام های بعدی خواهد بود. به علاوه فرصتی خواهد بود تا خود را به استادان دانشگاه هاى مختلف که برای سخنرانی آنها را دعوت می کنند بشناسانند و به این ترتیب شانس استخدام خود را بعد از اتمام دوره پسا دکتری بالاتر  ببرند.
اما کسی که "شلدون بازی" در می آورد جواب می دهد در قرارداد من این وظیفه قید نشده بنابراین قبول این مسئولیت نمی کنم!


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دامی گسترده برای لقب «دکتر»

+0 به یه ن

یکی از تکنیک هایی که رندان با توسل به آن کلاه سر استادان دانشگاه و دانشجویان دکتری و پزشکان و داروسازان می گذارند این هست که اونها را با لقب "خانم دکتر" یا "آقای دکتر"، "استاد" یا پروفسور و نظایر آن بمباران می کنند.
چنان در وارستگی آقا یا خانم دکتر مدیحه سرایی می کنند که او خجالت بکشد که چانه بزند یا بخواهد که توافقات را مکتوب نمایند.

اما بعد از این که کلاه را گذاشت و صدای اعتراض خانم یا آقای دکتر بلند شد، شروع می کند او را با فحش های رکیک و ادبیات لمپنی می نوازد. این هم باز یک تکنیک هست! خانم یا آقای دکتر دون شأن خود می پندارد با او دهن به دهن شوند در نتیجه از پی گیری حق خود می گذرد.

اگر دیدید یکی زیادی داره پیاز داغ تعارف در مورد وارستگی شما می کنه به او شک کنید. سعی کنید از معامله با او حذر کنید. اگر مجبورید و چاره ای ندارید، از این که با لفظ قلم صحبت کنید حذر کنید. با لحن صحبت و زبان بدن به او بفهمانید که با لقب "دکتر و پروفسور و استاد" سرتان نمی شود شیره  مالید. با هشیاری آماده اید که چانه بزنید و ابدا هم حق خود را به خاطر این قبیل تعارفات پوچ وا نخواهید نهاد.

(اگر صلاح می دانید  به اشتراک بگذارید. همین متن ساده می تواند جلوی خیلی از سو استفاده ها را بگیرد.)

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به خاطر خودمان هم که شده این روزها بیشتر مراقب کارکنان پزشکی باشیم.

+0 به یه ن

من خیلی نگران پزشک ها و پرستارها و داروخانه دار و سایر کادر پزشکی در ایران هستم.

اونها بیش از همه در معرض خطرند. کسی هم به فکرشان نیست!  

در جامعه احساسی ما، هر اتفاقی که می افتد همان گروه که بیش از همه در معرض آسیب هستند فراموش شده ترین ها می شوند.

الان هم که پرسنل بیمارستانی و کلینیکی، آسیب پذیرترین شده اند هیچ کس به فکرشان نیست.

دست کم بیش از اندازه دکترها و پرستارها را با داد وفریاد و ابراز نگرانی و دراما خسته و کلافه نکنیم. 
در این روزها و در این شرایط وقتی به دکتر مراجعه می کنیم
مراعات خستگی دکترها را بکنیم.  
اگر کشور بد اداره می شود (که قطعا چنین هست) دکترها و پرستارها مقصر نیستند! در مورد این ویروس کرونا که این قشر بیش از همه ضربه دارند می بینند.


اگر دکتر یا پرستار خوش اخلاقی دیدیم که ناز مریض و همراهش را می کشه دیگه ما هم شورش را در نیاوریم و با دراما کلافه اش نکنیم!


دکتر ها و پرستارها
هر چه خسته تر و کلافه تر باشند احتمال این که از سر کلافگی به مسایلی نظیر درست ماسک زدن و ضدعفونی مرتب میز و...بی توجه شوند  بیشتر می گردد.
در نتیجه احتمال بیماری آنها بالا می رود.

اونی که با ماشین شخصی می ره سر کار و در روز تنها با عده کمی  از فاصله بیش از یک متری سر و کار داره که اغلب شان هم سالمند بیشتر در معرض بیماری است یا اونی که از صبح تا شب داره بیماران را از نزدیک معاینه می کنه؟!

در این شرایط یک کم بیشتر مراقب دکترها و پرستار ها و داروخانه دار ها و.... باشیم.
اونها مریض بشوند ناخواسته عده کثیری را هم بیمار خواهند کرد.


🍀@minjigh

دوستم می گه رئیس بیمارستان اومد و گفت هیچ کدام از  کارکنان نباید ماسک بزنند چون مراجعان در این شرایط با دیدن ماسک ها دچار پانیک می شوند.

با شناختی که از روحیات مردم خاورمیانه دارم حرف اون رئیس بیمارستان درسته. مراجعان ایرانی با این چیزها دچار پانیک می شوند و گاه از روی پانیک حرکت های می کنند که غیر قابل کنترل هست. دکتر و پرستار را هم کلافه می کنند.

اما گناه اون دکتر و پرستار چیه؟! یکی از این بیماران به روی عطسه یا سرفه کرد چی؟!


شما را به خدا بیشتر مراقب دکترها باشید. دست کم به خاطر خودتان! اونها بیمار بشوند می دانید چند نفر را می توانند بیمار کنند؟!


🍀@minjigh


من نویسنده  متن زیر را نمی شناسم اما همه مواردی که گفته معقول به نظر می رسه و با مطالبی که در منابع گوناگون رسمی و معتبر خواندم همخوانی داره.


چیز جدیدش از نظر من مورد دهم بود. اون را به دقت بخوانید.
هر آمبولانسی که دیدید کارکناش لباس مخصوص پوشیده اند لزوما بیمار کرونا حمل نمی کنه:

[Forwarded from Yasaman Farzan]
‏به‌عنوان کسی که میکروبیولوژیسته، براتون آگاه‌سازی کنم در زمینه کرونا؛ یه‌کم از شایعات دور شین.

‏۱- اول از همه ماسک معمولی که شما از داروخونه می‌خرین (حتی اون فیلتردار معمولیا) کاربرد بسیار کمی داره. برای این‌که ویروس در سایز نانومتر هست و ازش عبور می‌کنه. پس نزنین. چون اگه اون ماسک رو شما هر ۲ ساعت تعویض نکنین، محیط مرطوب درست می‌کنین برای رشد باکتری.

‏۲- بیماری ویروسی با آنتی‌بیوتیک درمان نمی‌شن. ویروس، موجود زنده نیست و آنتی‌بیوتیک همون‌طور که از اسم‌ش معلومه، ماده ضد حیات هست و ویروس ازش تأثیر نمی‌گیره. شما زمان سرماخوردگی آنتی‌بیوتیک مصرف می‌کنین چون بعد از حمله ویروس، باکتری‌های فرصت‌طلب به‌تون حمله می‌کنن. پس خودتون رو به قرص نبندین.

‏۳- خوردن سیر، پیاز، پیازچه و دود کردن اسفند، کاملاً بی‌فایده است؛ چون همون‌طور که گفتم، ویروس موجود زنده نیست و از مواد آنتی‌بیوتیک‌طور تأثیر نمی‌گیره.

‏۴- ویروس کرونا و خیلی از ویروس‌های دیگه بدنه‌ای از جنس لیپید (یه جور چربی طبیعی) دارن که با مواد شوینده از بین می‌ره. بدون این بدنه از کار می‌افتن. برای همین، شستن دست و صورت و وسایل با مواد شوینده ساده مثل صابون و یا مواد ضدعفونی‌کننده ویروسی کاملاً از کار می‌اندازدشون.

‏۵- نمک روی این ویروس بی‌تأثیره. شما با نمک می‌تونین باکتری‌ها رو بکشین؛ چون مایع سلولی‌شون رو می‌کشه بیرون و خشک می‌شن. اما ویروس، مایع سلولی نداره.

‏۶- از کرونا بیش از حد نترسید اگر که سالم هستین. این ویروس از ویروس آنفلوانزای موجود در حال حاضر کشنده‌تر نیست.
در واقع این ویروس افراد در خطر که این بیماری‌ها رو دارن از پا در میاره:
دیابت
آسم
خودایمنی‌ها مثل MS
سرطانی‌ها
افرادی که مشکلات قلبی و عروقی دارن
پیرها
و ...

‏۷- به سیستم ایمنی اعتماد کنید. سیستم ایمنی انسان ۱۰ به توان ۱۰ سلول ایمنی حرفه ای داره که هر کدوم فقط به یه ویروس یا باکتری و... حمله می‌کنن. سیستم ایمنی بعد از کشف ویروس، چند روزی شروع می‌کنه به تولید لشکر و بعد به این ویروس حمله می‌کنه. آدم سالم معمولاً با رعایت، خودش درمان می‌شه.

‏۸- به دلیل نامعلومی کرونا در مورد بچه‌های کوچک به شکل یه سرماخوردگی ساده ظهور پیدا می‌کنه اگر سالم باشن. در واقع برای آدم‌های ۸ سال به بالا خطرناک‌تره. پس اگر بچه‌ی کوچکی سرماخوردگی ساده داره، شما خیلی مراقب خودتون باشید.

‏۹- امکان داره شما کرونا بگیرین و علائم‌ش کاملاً در حد سرماخوردگی باشه. اما برای این‌که به دیگران انتقال ندین، چند روزی رو خونه بمونین. اگر سر کار می‌رین، دورکاری کنید.

‏۱۰- این‌که صرفاً یه آمبولانس دیده می‌شه که لباس مقابله با بیماری‌های میکروبی تن‌شونه، دلیل این نیست که مورد کرونایی دارن می‌برن. بر اساس چارچوب در مواجهه با هر مورد مشکوک، تیم بیمارستان باید بدترین رو در نظر بگیرن. برای همین همه‌ی افرادی که آنفلوآنزا دارن هم اول قرنطینه می‌شن.

‏۱۱- زیر دماغ‌تون ویکس و نعناع نزنین با تصور این‌که دارین ضد عفونی می‌کنین. با این کار، حتا فضای تنفسی‌تون رو بازتر و پذیراتر برای دریافت ویروس واگیردار می‌کنین.

‏۱۲- در انتها این بیماری با کنترل و رعایت از طرف افراد بیمار و افراد سالم به‌راحتی می‌گذره. در واقع می‌شه گفت آنفلوآنزای خوکی و آنفلوآنزای N1H1 خیلی بیش‌تر و خطرناک‌تر از اینا پخش شدند؛ اما گذشتند. پس بیش از حد نترسین؛ اما بی‌خیال هم نباشید. مراقبت کنین.

— سام اسدی

💟 @LoveBot

https://twitter.com/SamyAsady/status/1230552415029596162?s=19


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو روی یک سکه

+0 به یه ن

هفت هشت سال پیش مد شده بود می گفتند مثبت اندیشی کنید.
الکی بگید همه چی خوبه!
فیلم راز و .... مردم را سرکار گذاشته بود. الکی می گفتند فکرهای مثبت بکنیم اتفاقات مثبت می افته.


نه اون درست بود نه این مسابقه ای که الان راه افتاده و هر شایعه نگران کننده که شنیده می شه باور می شه. برخی هم انگار وظیفه خودشان می دانند که یک چیزی بذارند رویش و بازگو کنند 
و بقیه را نگران تر کنند.


هر دوی این رویکرد ها مانع از این می شه که واقعیت ها را درست ببینیم و انتخاب های درست بکنیم و تصمیم های درست بگیریم.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه طور قومی به مرز نسل کشی می رسد؟!

+0 به یه ن

ملل و اقوامی که دست شان به نسل کشی آلوده گشته که همگی  آدم های سنگدلی نبوده اند. طی یک دوره پروپاگاندا شروع کرده از قوم دیگر دیو دو سر ساخته. به قول خارجی ها اونها را dehumanized کرده. طوری نشان داده که انگار اونها آدم های معمولی از جنس ما نیستند.

مثلا اگر اونها عادت های غذایی یا آیین هایی داشتند که برای بقیه ناآشنا و غریب بود روی اون آداب و عادات مانور داده اند و شاهدی بر متفاوت بودن آنها گرفته اند.


بعد از این نکته که مردم معمولی همیشه نگران و محافظ بچه هایشان هستند سو استفاده کرده و گفته اگر اونها را از بین نبریم اونها بچه های شما را از بین می برند.

این طوری مردم را شست و شوی مغزی داده اند. تا جایی که همون مردم عادی و در شرایط معمول مهربان و مهمان نواز، با کسانی که خشونت می کردند همکاری کرده اند و راه را برای کشتار همسایه هایشان هموار کرده اند. 

🍀@minjigh

(این مطلب را بعد از بازدید موزه نسل کشی در رواندا نوشتم.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهربانان

+0 به یه ن

تجربه زندگی ۴۳ ساله ام به من می گه در زندگی روزمره وقتی  از هموطنان می شنوی «فلانی خییلللییی آدم خوبیه»  از اون «آدم خیلی خوب» دوری کن که از او فتنه ها برخواهد خاست!

 آدم های به واقع خوب خوشبختانه در دور وبر ما کم نیستند اما هموطنان چپ و راست در مورد خوبی آنها اظهار نظر نمی کنند. این آدم های واقعا خوب هم خودشان ممکنه دو جور باشند: ۱) دسته اول احساس مسئولیت اجتماعی زیادی دارند و در نتیجه آن هم چه بسا درگیری هم با بقیه پیدا می کنند. ۲) دسته دوم به آرامش با بقیه بیشتر اهمیت می دهند. به اندازه دسته اول حرص و جوش اصلاح امور نمی خورند اما وجودشان مایه آرامش هست.

من نمی خواهم قضاوت کنم و بگویم کدوم یک از این دو دسته بهترند. به نظر من هر دو لازمند. نکته اینجاست که این دو دسته از آدم های خوب معمولا خیلی خوب هم باهم می سازند. هر کدام به نوعی هوای دیگری را دارند  و پشتیبان هم هستند. اما عموم مردم حتی متوجه خوبی آنها هم نمی شوند. یعنی درکشان نمی کنند.

و اما گروهی که در نظر عموم مردم بسیار خوبند! این افراد همان دسته هستند که دکتر هلاکویی به آنها «مهرطلب» (در تقابل با «مهربان») می گوید. اینان همان هایی هستند یک کار کوچک برای یکی می کنند که می کنند جار می زنند و آن را صد مرتبه بزرگتر از آن چه واقعا بود جلوه می دهند.
این افراد معمولا در دو موقعیت حضور فعال دارند.
یکی زمان فوت افراد و دیگری زمان بیماری.
ما آدم های معمولی معمولا سخت مان هست به کسی تسلیت بگوییم. هر چه قدر هم همدردی ما قوی باشد باز نگرانیم در درک عمق فاجعه در بمانیم و حرف نامناسبی بزنیم. تسلیت گفتن برای ما جزو سخت ترین کارهاست. اما این آدم های مهرطلب  در هر واقعه فوتی خوش و خرم سر می رسند و خود را نزدیکترین فرد به متوفی معرفی می کنند. بعد هم چند و چون درگذشت را با جزئیات می پرسند و چندنکته دیگر را با قوه تخیل اضافه می کنند و بدون توجه به وضعیت روحی بازماندگان و سوگواران واقعی به هر که از راه می رسند باز گو می نمایند. انگار نقال محله هستند و قصه سهراب و رستم نقل می کنند. بعد هم مدت ها راجع به این سوژه با پررنگ کردن نقش خود در مجالس توضیح می دهند.
در هنگام  بیماری هم این افراد حی و حاضر هستند و ادای کمک و دستگیری در می آورند. حال آن که با پرحرفی هایش فقط دست و پا می گیرند و مانع روند کارها می شوند. فقط دنبال سوژه ای برای مهم و مهربان نشان دادن خودهستند. می بینی سانحه ای در اداره رخ داده و بیمار را زود باید به بیمارستان رساند. خود را وسط می اندازد که من همراه بیمار می روم. هرچند بیمار با او راحت نیست. بعد یکی یکی در اتاق ها را می زند و خبر می دهد که من دارم فلانی را به اورژانس می برم! همه باید بدانند که تنها اوست که با مهربانی همراه سانحه دیده به بیمارستان می رود. بیمار اورژانسی را نباید معطل کرد؟! بی خیال بیمار! مهم این هست که همه بدانند اوست که  همراه بیمار هست، جالب آن که یکی از این افراد که در اتاق آنها می خورد نمی گوید زود باشید زود تر بروید به بخش اورژانس. هر کدام  با دیگر همکاران در این که  از مهربانی او تعریف کند چشم و همچشمی می کند. گویی می دانند اگر حق مطلب را در تمجید مهربانی او نکنند جزو لیست سیاه جناب مهرطلب خواهند شد و  همه همکاران را علیه او تحریک خواهد کرد.
بقیه هم که از دور می بینند خیال می کنند خیلی مهربان هست و بی او و کمک هایش افراد در می مانند.

این افراد مهرطلب  دشمن قسم خورده هر دو دسته از افراد مهربان که در بالا گفتم هستند. به خصوص آن دسته اول که به دلیل احساس مسئولیت زیاد عصبانی می شوند سوژه دست این افراد مهرطلب می دهند که معرکه بگیرد و از آنها در اذهان عمومی دیو دو سر بسازد و خود را در تقابل با او مظهر نجابت و آرامش جلوه دهد. (کاری که دسته دوم از مهربانان  که آرامش درونی دارند هرگز نمی کنند!) 
مردم ما هم خیلی زود این قبیل قضاوت ها را می خرند و بازگو می نمایند.
افراد مهر طلب که در مقابل دسته اول مهربانان  خود را سمبل آرامش معرفی می کردند اتفاقا خیلی زیاد منفجر می شوند و داد و بیداد می کنند و فحاشی می نمایند. در واقع هر زمان یکی  انجام وظایف واقعی شان را -که معمولا نسبت به آنها بی توجهند- به آنها یادآور شود مثل آتشفشان فوران می کنند. مثلا کافی است مادر خودشان به آنها یادآور شود بچه ات بی شام مانده!  معمولا این مهر طلبان نسبت به بچه ها دور وبر خشن رفتار می کنند. دم خروس در هنگام داد زدن هایشان  بر سر بچه های خودشان یا بچه های خواهر و برادرشان می زند بیرون.  جای یادآوری ندارد که خانواده همسر همه این مهرطلبان گوگولی مگولی  از دم دیوان دو سر هستند. 
جالبه که در جامعه ما این افسانه ها که مهرطلبان می بافند این همه خریدار دارد. این افراد مثل روزنامه های زرد بسیار در جامعه ما محبوب هستند.

تجربه ۴۳ ساله زندگی من می گوید وقتی هموطنان می گویند فلانی خیلی آدم خوبی است کمی از او دوری کن. اگر دیدی او سر بچه اش داد می زند و خانواده همسرش را دیو دو سر معرفی می کند  فرار کن.

حالا آن چه که گفتم در زندگی معمولی با افرادی بود که روزانه آنها را می بینیم. در مورد ارزیابی مردان و زنان سیاست چه گلی بر سر خود خواهیم زد؟!

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه هایی برای دانشجویان -قسمت دوم

+0 به یه ن

فکر می کنم دیگه کلاس های دانشگاه ها جدی شده اند و کلاس های حل تمرین و.... هم دایر.  چند هفته ی اول که دانشجو از محیط کوچک مدرسه وارد محیط بزرگ دانشگاه می شه یک مقدار بهت زده می شه. من که این جوری شدم. یک جوری واهمه برم داشت. خوشبختانه یکی از  دانشجویان کارشناسی ارشد  (شاید بشناسید: خانم دکتر شاکری ) یک  مقدار دلداری ام داد و حرف های امیدبخش زد تا دلم قرص و محکم شد. بعضی ها خوب بلد هستند چه طوری اضطراب دیگران را تسکین دهند. من خوش شانس بودم که خدا ایشان را در آن موقع سر راه من قرارداد.
الغرض! الان چند هفته از آغاز سال تحصیلی گذشته و فکر می کنم آن هیجانات فرو کش کرده. با محیط جدید هم نسبتا آشنا شده اید. الان دیگه وقتشه که جدی تصمیم بگیرید درس بخوانید. اگر الان شروع نکنید چند مدت بعد خیلی شرایط برایتان سخت می شه و پشیمان می شوید که چرا زوذتر تصمیم به جدی درس خواندن نگرفتید. همین الان که اوایل سال تحصیلی جدید هست شرایط را آماده کنید که درس خواندن دغدغه ی اصلی تان به عنوان دانشجو باشه.

چند توصیه که شاید به دردتان بخوره:

۱) با استاد ها زیاد کل کل نکنید. اگر استادی احیانا خوب تدریس نمی کنه به رویش نیاورید. در دانشگاه های خوب ایران معمولا در این موارد استاد حل تمرین هست که جبران بکنه. در دانشگاه های درجه یک ایران خیلی به ندرت پیش می آید که هم استاد اصلی و هم استاد حل تمرین از پس تدریس دروس لیسانس بر نیایند. به علاوه  این روزها درس های آنلاین و... هست که اگر کلاس های استاد را نپسندید می توانید از آنها استفاده کنید. به  علاوه خیلی درس ها تکرار می شوند. واقعا توصیه می کنم از کل کل کردن با استاد هایی که توانایی تدریس ندارند بپرهیزید.  دست آخر از آنها در جهت تدریس بخاری بلند نخواهد شد. اگر کل کل کنید با شما ضد می افتند و به شما ضربه می زنند.

۲)  در فهمیدن دروس جدی باشید اما وسواسی عمل نکنید. اگر نکته ای را نفهمیدید فوری نتیجه نگیرید که تمام شد و  شما هرگز نخواهید توانست آن را بفهمید. ببینید! این مفاهیم در طول قرون و اعصار توسط دانشمندان درجه یک دنیا  ابداع یا کشف شده اند (نمی خواهم وارد بحث فلسفی بشوم که مفاهیم فیزیک و دیگر علوم ابداع می شوند یا کشف. بحثم سر نکته ی دیگری است.) انتظار بیجایی است که گمان کنید در یک زمان کوتاه می توانید همه ی این مفاهیم را هضم و جذب کنید. اگر نکته ای را نفهمیدید در پس ذهنتان یادداشت کنید. خیلی از مطالب در طول دوره ی لیسانس به تدریج جا خواهند افتاد.

۳) معنای درس خواندن این نیست که خودکارها و ماژیک های رنگی به دست بگیرید و کتاب ها را خط خطی کنید. هر مطلبی را که می خوانید باید در آن تعمق کنید. ببینید رابطه ی آن مطالب قبلی که خوانده بودید چیست. با این مطلب جدید که آموختید به چه سئوالات جدیدی می توانید پاسخ دهید.
🍀@minjigh
۴) در کنار خواندن کتب درسی خوب است که تاریخ تکوین این تئوری ها را هم مطالعه کنید. نه برای آن که با یک سری اسم شخص و تاریخ آشنا شوید. بلکه به این علت که بدانید علت معرفی مفاهیم گوناگون چه بود. توصیف کشف ها و.. را که می خوانید سعی کنید در قالب فرمالیزم ریاضی که آموختید بیان کنید. این طوری مطلب برایتان جا می افتد.

۵) حل تمرین ها را جدی بگیرید.

۶) اگر دانشجوی ریاضی یا فیزیک یا مهندسی هستید ممکن است که این سئوال برایتان پیش آید که "این مطالب که می خوانم به چه درد زندگی ام خواهد خورد." من در طول تحصیلم (قبل از دکتری) هیچ وقت این سئوال برایم پیش نیامده بود. اما می دیدم برای دوستانم (دخترها) که از خانواده هایی بودند که در آنها خانم ها ی نسل های قبل تر دانشگاه نرفته بودند این سئوال زیاد پیش می آمد. این دخترخانم ها می دیدند  که هیچ کدام از خانم های دور وبر شان این دروس را نگذرانده اند اما زندگی شان هم می چرخد. به علاوه در خیلی موارد مادر یا خاله و عمه و مادربزرگ و.... هم می پرسیدند که "به چه دردت خواهد خورد." خلاصه دلسرد شدند. چند سال بعد اما همه شان فهمیدند که قرار بود آن مطالب درسی به چه دردشان بخورد! خلاصه از سهل انگاری در مورد دروس پشیمان شدند.  🍀

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه هایی برای دانشجویان -قسمت اول

+0 به یه ن

در نوشته ی قبلی ام چند نکته ی درسی گفتم که به درد دانشجوهای لیسانس و تا حدی هم دانشجوهای فوق لیسانس می خورد. در این نوشته مطالب دیگری خواهم نوشت که هرچند درسی نیست اما آگاهی از آنها مانع از این می شود که دانشجو در چنبره ی حاشیه های آزار دهنده در محیط دانشگاهی گرفتارشود و وقت و انرژی او به هدر رود.
۱) همان طوری که بارها گفته ام اگر در محیط کلاسی قرار گرفتید که همکلاسی ها اهل درس خواندن نیستند شما همرنگ جماعت نشوید. شما سعی کنید جدی درس بخوانید یکی دو نفر هم پیدا می شوند که بخواهند شما را همراهی کنند. بعدش یواش یواش درس خواندن در کلاس شما "مد" می شود!

این کار را بکنید اما با ظرافت. طوری که الکی برای خودتان دشمن نتراشید. توجه کنید که شما مبصر کلاس نیستید. دانشجو هم به اقتضای سن و جوش و غرور جوانی به راحتی نمی پذیرد یک نفر (آن هم همسن و سالش) بیاید و برایش نقش مبصر را بازی کند.

ببینید! اگر دیدید همکلاسی ها دارند وقت تلف می کنند نروید مستقیم بگویید چه قدر وقت تلف می کنید. اگر این کار را بکنید با شما دشمن می شوند. اما اکثر دانشجو ها اگر ببینند وقتی آنها دارند وقت تلف می کنند شما آرام و سر به زیر دارید درس می خوانید نسبت به شما احساس احترام می کنند و تشویق می شوند که خودشان هم همین کار را بکنند.. عرض کردم "اکثر دانشجو ها" نه همه ی آنها. برخی هم این وسط توزرد هستند که کرم می ریزنند. سعی کنید با کرمکی ها درگیر نشوید. از آنها فاصله بگیرید.

در جمع های دانشجویی در مورد جنس مخالف زیاد صحبت می کنند. خاطره ی خود را در این مورد قبلا نوشته ام. از حد که این صحبت بگذرد به شدت وقت-هدر-کن می شود. من از جمع پسرها خبر ندارم. اما در جمع دخترها اگر دختری بیاید و به این صحبت ها مستقیم اعتراض کند به بقیه ی دخترها شدید بر می خورد. به این معنا می گیرند که آن شخص متانت و نجابت آنها را زیر سئوال برده. بعدش خیلی شدید واکنش نشان می دهند. بیخودی برای خودتان دشمن نتراشید! اگر می خواهید بحث را عوض کنید با گفتن جملات و عبارات مرسومی نظیر "آهان! که این طور!" یا "آهان! از اون لحاظ" و یک خنده ی مختصر سررشته ی بحث را در دست بگیرید و زود بحث جدی درسی یا.... را پیش بکشید. این طوری به کسی بر نمی خورد و بحث هم عوض می شود. اگر هم نمی خواهید بحث را عوض کنید راهتان را بکشید و بروید و کاری به صحبت هایشان نداشته باشید. 


۲) اگر از شهرستان به تهران آمده باشید ممکن است برخی از رفتارها گفتارها و چراغ سبز های اساتید به نظرتان خیلی لیبرال باشد. خیلی گول این چراغ سبز ها را نخورید! در شهرستان احتمال این که یک بزرگ تر برخی روابط یا گفتارها را که از نظر عرف جامعه لیبرالی به نظر رسد تایید کند خیلی کمتر از تهران است. اما در شهرستان اگر به خاطر این جور مسایل برای دانشجو مشکلی پیش آید احتمال این که همان استاد محافظه کار پشت دانشجو بایستد و نگذارد ضربه بخورد بیشتر است. در تهران یک سری اساتید به دانشجو چراغ سبز نشان می دهند (یا حتی تشویق می کنند) که رفتاری غیر محافظه کارانه داشته باشد. اما وقتی برای آن دانشجو مشکلی پیش آمد همان استاد که تریپ لیبرالی می زد از محافظه کار ترین ها هم سخت گیر تر می شود. می زند زیر همه ی ادعاهایش. دانشجو را به راحتی قربانی می کند که خودش را حفظ کند. در بین همنسلی های من خیلی ها از این جهت تا درجه ی شکستن ضربه خوردند.

۳) توصیه نمی کنم در فعالیت های دانشجویی فوق برنامه خیلی فعال باشید. معمولا از توی این برنامه ها مشکلاتی پیش می آید که دانشجو را له می کند. به جای آن توصیه می کنم یک کار مفید درآمد زا خارج از دانشگاه پیدا کنید. این طوری با دنیای واقعی آشنا می شوید. اگر هم مشکلی پیش بیاید درس و مشق تان قربانی نمی شود. یک پولی هم ته جیبتان می ماند. چند نفر آشنا هم پیدا می کنید که پس فردا برایتان شغل مناسب بیابند. البته کار باید به گونه ای باشد که به درس و مشقتان ضربه نزند. به یاد داشته باشید کار اصلی دانشجو درس خواندن است.

۴) خوبه که تفریحات شما ومعاشرت های شما خارج و دور از دانشگاه باشد تا اگر مشکلی پیش آمد گریبانگیر درس و مشق تان نشود. 


۵) ترم اول دانشگاه خیلی خیلی زود است که "بگذاریم احساس هوایی بخورد." هوا خوری احساس بماند برای ترم های بعد که یک مقدار شناخت و تجربه ی شما بالاتر رفته است. در جمع های دخترانه ی دانشگاهی در آن روزهای اول دانشگاه که کلاس ها جدی نیستند همکلاسی ها همدیگر را دوره می کنند و به قول خارجی ها matchmaking

می کنند. از دم هم بی تجربه اند و معمولا در این زمینه خیلی ناشیانه عمل می کنند. اشتباهاتی می کنند که به همدیگر بسیار ضربه می زنند. ببینید! دخترهای جوان بسیاری که به مرحله ی افسردگی شدید دچار شده اند با من درد دل کرده اند. مشکل عمده ی آنها از همین بساط matchmakingهای اوایل ترم اول شروع شده. جوی به وجود آورده اند که چشم و گوش بسته افتاده به دام یک احساس غریب که آن را عشق می پنداشته اما بعدا فهمیده آن احساس عشق نبوده! حتی هوس هم نبوده. یک شیطنت و کنجکاوی دخترانه ی ساده بوده که به بهای سنگینی تمام شده. به خاطر آن توهین شنیده. شخصیتش خرد شده. بعد هم افسرده شده و روحیه اش خراب شده. افت تحصیلی در پی آن آمده و به نوبه ی خودش روحیه را خراب کرده. یک سیکل بسته ی مخرب! جالب آن که دخترهایی زیاد قربانی می شوند که خود را در زمینه ی جنس مخالف خیلی "با تجربه " و "آدم شناس" می دانند. برادر و چند تا دوستش را دیده اند و خیال می کنند جنس مذکر را خیلی خوب می شناسند. بعد که وارد دانشگاه می شوند و پسری را می بینند که شبیه آنها نیست خیال می کنند خیلی موجود افسانه ای و بی همتایی را یافته اند. کنجکاوی در مورد این موجود افسانه ای بی همتا به بهای سنگینی برایشان تمام می شود. من نمی گویم "کنجکاوی موقوف"! اگر هم بگویم کسی گوش نخواهد داد. اما می گویم عجله نکنید! به خاطر حرف های دوستانتان جو گیر نشوید. یواش یواش سر فرصت بقیه را خواهید شناخت و کنجکاوی تان هم ارضا می شود. مواظب باشید برای این کنجکاوی بهای سنگینی نپردازید.

ببینید! بدانید که اولویت شما به عنوان دانشجو درس و مشق تان است. اگر رابطه ای باعث می شود به درس و مشق تان آسیب برسد آن رابطه رابطه ی مفیدی نیست و بهتر است قطع و یا کنترل شود. یاد بگیرید روابط را کنترل کنید. کار سختی است. خود من هم هنوز درست یاد نگرفته ام. باید تمرین کنم. شما چون جوان ترید از من زودتر یاد خواهید گرفت.

ببینید! پدر و مادر شما با هزار امید و آرزو شما را به دانشگاه فرستاده اند. نگذارید یکی بیاید و روحیه ی شما را خراب کند. اگر رابطه با کسی به نشاط روحیه ی شما ضربه می زند آرام آرام رابطه ی خود را با او محدود تر کنید و فاصله از او را در حدی نگاه دارید که روحیه ی شما آسیب نبیند.

این را به دختر خانم ها می گویم. اگر با پسری آشنا شدید و آن پسر برای شما محدودیت هایی بیشتراز محدودیت های خانواده و جامعه ی ایران تحمیل کرد زودتر عذرش را بخواهید برود پی کارش. حالا که هیچ نقشی در زندگی شما ندارد این محدودیت ها را به شما تحمیل کند فردا که همسرتان شود بنا به قانون مدنی این مملکت می تواند روزگارتان را سیاه کند. اگر محدودیت های تحمیلی اش برایتان (علاوه بر محدودیت ها ی دانشگاه جامعه ی ایرانی و خانواده ) ازار دهنده دارد می شود و هنوز در قطع رابطه با او شک دارید زودتر به مشاور دانشگاه مراجعه کنید. هر چه زودتر اقدام کنید همان قدر کمتر ضربه می بینید.

۶) اگر استادی به شما لطف خیلی خاص-ورای سایر همکلاسی ها - کرد بدانید کاسه ای زیر نیمکاسه است. در بهترین شرایط این استاد آدم ناپخته ای است که نمی داند این کارش چه قدر سایر دانشجوها را علیه شما تحریک می کند و چه قدر می تواند به شما ضربه زند. یک جورهایی مودبانه و با سیاست لطف هایش را پس بزنید. مطمئن باشید اگر این کار را نکنید صدها برابر آن لطف ضربه خواهید دید.


۷) اساتید دانشگاه با همدیگر کشاکش قدرت دارند. یک عده شان از دانشجو به عنوان سرباز پیاده ی صفحه ی شطرنج در کشاکش های قدرت استفاده می کنند. یک مشت شعار دانشجو-پسند هم بلغور می کنند تا دانشجو ها را علیه رقیب تهییج کنند. (نظیر "مبارزه با دیکتاتوری" یا....) مطمئن باشید آن اساتید که این چیزها را جلوی دانشجو ها بلغور می کنند تا آنها را بیاندازند به جان همکارانشان نوک سوزنی به حرف هایشان اعتقاد ندارند. به تجربه دریافته اند دانشجوها با این شعارها به هیجان می آیند. مواظب باشید به دام آنها نیافتید. از دور نظاره کنید و فکرتان پیش درس و مشق خودتان باشد.

 

۸) باز هم به دختر خانم ها: اگر دور از خانواده هستید و مردی همسن پدرتان زیاد دور و بر شما بپلکد و مرتب شما را "دخترم" بخواند خیلی زود نرم نشوید. ممکن است از این قصه ها برایتان ببافد: "من همیشه آرزو داشتم دختری مثل تو داشته باشم." یا " یک دختر دارم شبیه تو اما رفته خارج و من از فراغش در فغانم." شما هم که دلتان برای بابای خودتان به شدت تنگ شده ممکن است بیایید و دربست به او اعتماد کنید با این تصور که مردی است جا افتاده و سرد و گرم چشیده و آردهایش را بیخته و الک هایش را آویخته و امکان ندارد به من ضربه ای بزند. این طرز فکر می تواند به شما ضربه بزند. به یاد داشته باشید که سعدی می فرماید: "جهان دیده بسیار گوید دروغ!"

ببینید! اگر آن مرد جوان بود و شما می خواستید دکش کنید یک اخم می کردید به غرورش بر می خورد و می ذاشت می رفت. همه ی جامعه هم کمک تان می کرد که از شرش خلاص شوید. اما اگر روی  این پیرمرد باز بشود نمی توانید به این راحتی ها جمع و جورش کنید. به خصوص که جامعه هم باور نمی کند که او مزاحم هست. جامعه همواره حق را به پیرمرد می دهند به خصوص اگر موقعیت اجتماعی اقتصادی بالایی داشته باشد. توصیه می کنم از همان اول رفتاری با پیرمرد جماعت نکنید که رویش باز شود و بعد نتوانید جمعش کنید. این پیرمردها بعد از ازدواج شما هم ممکن است دست از مزاحمت بر ندارند. برخی از آنها عامل جدایی و طلاق زوج های خوشبخت می شوند. ماشاالله! اعتماد به نفسی در این زمینه ها دارند که نگو! 

۹) در دانشگاه ها طومار و..... زیاد می چرخانند. در امضا کردن آنها جو گیر نشوید. خوب فکرهایتان را بکنید ببینید واقعا با بند بند طومار موافقید یا نه. این طوری نیستید که وقتی امضا کردید به راحتی بتوانید بزنید زیرش! خیلی هایشان می تواند مدرک بشود علیه شما. اصلا نمی ارزد به خاطر جو گیر شدن یا از روی تعارف و رودربایستی با کسی که دارد امضا جمع می کند طوماری امضا کنید. خوب حواستان را جمع کنید. ببینید آیا مفاد آن ان قدر درست و متین هست که ارزش آن را داشته باشد که فردا روزی به خاطر امضای آن هزینه ای بپردازید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل