انقلاب فرهنگی چین

+0 به یه ن

یه فیلمی بود در مورد یک خانواده معمولی چینی که اتفاقات زندگی شان متاثرمی شد از وقایع سیاسی چین نظیر انقلاب فرهنگی و... اسم فیلم یادم نیست. همین صدا و سیما چند سال پیش پخشش کرد. در یک بخش دختر جوان خانواده بیمار بود یا می خواست زایمان کنه (درست یادم نیست) بردنش بیمارستان. در بیمارستان پزشکی نبود. بیمارستان را پرستارانی می گرداندند که در واقع پرستار هم نبودند. یعنی هیچ آموزش آکادمیک ندیده بودند. اعضای حزب بودند که آمده بودند به توده ها خدمت کنند و مخالف " سوسول بازی سرمایه دارانه تحصیلات و امتیازهای ناشی از آن هم" بودند. خلاصه دختر بیچاره خونریزی کردو این دخترها هم کاری بلد نبودند بکنند. به اصرار مادر دختر فرستادند دنبال دکتر. آقای دکتر اومد! یک پلاک هم به گردنش آویزون کرده بودند که این فرد عامل کاپیتالیسم هست. با چند تف هم به استقبالش رفتند و سرکوفت هم زدند که ببین نیروهای مردمی چه به خلق خدمت می کنند اون وقت تو با ذهنیت کاپیتالیستی ات برای خودت اشرافیت به هم زده بودی. دکتر آن قدر گرسنه بود که نا نداشت بره سراغ مریض. کمی مادر مریض به او غذا داد تا جون بگیره. تا دکتر بره سر مریض، اون دختر جوان تموم کرد!
سیستم درمانی آلمان و سوئد خوبه. همین طور سیستم آموزشی شان. نزدیک به ایده آل هست. اما آنها با تف انداختن به صورت دکتر و معلم ومدیر کاپیتالیست این سیستم را درست نکرده اند. حکومتشان خوب سیاستگذاری کرده. هم دکتر راضی هست هم مریض و هم همراه مریض

پدر و مادر دوست چینی من انقلاب فرهنگی چین را تجربه کرده بودند. چیز وحشتناکی بوده. مادر دوستم را از 18 سالگی تا 28 سالگی فرستاده بودند یه یک دهکوره. به دور از خانواده تنها و بیکس! نه برای این که اونجا کار معلمی یا پرستاری بکنه تا وضع مردم محل بهتر بشه. فقط و فقط برای زجر دادن این جوانان که از خانواده های نسبتا مرفه بودند.
می خواستند غرور و نشاط و جوانی را از آنها بگیرند.
انقلاب فرهنگی چین سالها بعد از روی کار آمدن مائو بوده. در یک مقطعی احساسات ضد سرمایه داری را بخشی از جامعه تحریک کردند آنها را انداختند به جان بقیه جامعه .

نرمش نسبی که از جانب انقلابیون در فیلم "آخرین امپراطور" دیدیم مال قبل از انقلاب فرهنگی چین بود. در جریان انقلاب فرهنگی از این نرمش ها وشفقت ها خبری نبوده. البته با اون امپراطور خائن که عملا برای حفظ قدرت شخصی کشورشان را دودستی تقدیم به ژاپنی ها کرده بود کاری نداشتند. او کرنش کافی را کرده بود و باهاشون همکاری لازم را کرده بود و عزیز دردونه شده بود. حمله را آوردند به دختر و پسرهای 18 ساله خانواده های متوسط و پزشکان و مدیران مدارس و.....

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شوخی اصفهانی ها با خود

+0 به یه ن

بی آن که خودم در بحث شرکتی کنم چندین بار شاهد گفت  وگویی  با این مضمون از زبان افراد گوناگون بوده ام:
اولی: پس چه طور اصفهانی ها از این که جوک اصفهانی بگوییم ناراحت نمی شوند اما شما ترک ها حساسیت نشان می دهید؟!
دومی: آخه انصاف بدهید جوک های اصفهانی با جوک هایی که در مورد ترک ها و لرها گفته می شه قابل مقایسه هست؟! جوک های اصفهانی در واقع دارند برایشان نوشابه باز می کنند که خیلی باهوش و زرنگ و کاردرست هستند...

این گفت و گو پس ذهنم بود تا برحسب اتفاق برخی فیلمفارسی های 40 -50 سال پیش را دیدم. در این فیلم ها اصفهانی را هجو کرده بودند. همین موضوع "حسابگری" مضمون هجوهایشان بود اما به بدترین شکل.  حتی به من- با این که اصفهانی نیستم- برخورد از بس توهین آمیز بود! بدتر از اغلب جوک های لری و ترکی که امروز ساخته می شوند.  به مرور زمان خود اصفهانی ها سکان جوک هایی که در موردشان ساخته می شود به دست گرفته اند و همان صفت حسابگری را که به آنها نسبت داده می شود با تعبیر خوشایند زرنگی، باهوشی و  کاردرستی سوژه شوخی ها قرار داده اند. بد هم نشده برایشان! این نوع شوخی ها به جاذبه های توریستی شهرشان افزوده. توریست که می خواهد برود اصفهان می داند مجاز هست از این شوخی ها بکند و بخندد و بخنداند! طبعا توریست از رفتن به جایی که واهمه آن هست که مردمش از شوخی سو برداشت کنند و برآشوبند حذر می کند. نفع دومی هم که این نوع جوک ها برای اصفهانی ها داشته این هست: جوان اصفهانی که به تهران می آید در اثر تلقین این جوک ها و شوخی ها وظیفه خود می داند حواسش را جمع کند و زرنگ باشد. فرصت های خوب را از دست ندهد و... در اثر این هوشیاری معمولا خوب پیشرفت می کنند.

انصافا زِبر و زرنگ هستند که با خرد جمعی شان به  این راه حل برای مقابله با جوک های توهین آمیز رسیده اند. هر کدام از راه حل های زیر منتهی به شکست می شد:

1) مقابله با جوک های هجو آمیز از طریق پرخاش: اگر فردی که جوک را گفته بود پررو و بدجنس می بود با شنیدن پرخاش جری تر می شد. اگر فرد ساده دلی بود که بدون توجه به توهین آمیز بودن حرف تنها برای شوخی جوک را بیان کرده بود (اغلب هم از این جنسند) از واکنش پرخاشگرانه بر آشفته می شد و سعی می کرد ارتباطش را کم کند. این طوری آدم خیلی از دوستانش را از دست می دهد و خود منزوی می شود.  آنهایی هم که سیاست باز هستند وقتی می بینند کسی به جوکی حساسیتی دارد سر جلسات مهم سرنوشت ساز یا مسابقات و.... با علم کردن جوک ها می خواهند تعادل فکری طرف را به هم بریزند تا نتواند از تمام پتانسیل فکری خود بهره بگیرد.
خلاصه این روش بیشتر به ضرر شنونده جوک هجو آمیز تمام می شود تا به ضرر گوینده آن.
2) همراهی  و تکرار جوک ها: برخی برای این که نشان دهند خیلی "لارج" هستند خود نُقل مجلس می شوند و علیه قوم خود جوک های هجوآمیز می گویند. این بدترین راه مقابله هست! اولا حمایت و همدلی کسان خود را از دست می دهد. ثانیا  اثرات تلقین را نمی توان نادیده گرفت! کسانی که دایم خود را هجو می کند پس از اندکی واقعا زبون و پست می شوند.
3) خجالت دادن از طریق بذل و بخشش: این هم استراتژی خیلی بدی هست. به نظرمن یکی از علل ناکامی ما ایرانی ها این هست که -نمی دانم از کجا- در ذهن همنسلان مادربزرگ های ما کاشته شد که باید فرد زورگو و هتاک و .... را با خوبی بسیار "خجالت داد!" من تا به حال یک مورد هم ندیده ام که این "تز خجالت دادن از راه خوبی" به نتیجه برسد. خجالت که نمی کشند هیچ! بدتر لگد می پرانند!  اصلا چرا باید خوبی و بذل و بخشش را نثار هتاک و زورگو و زیاده خواه کنیم. این همه آدم نجیب دور و بر خود آدم هستند که نیازمند محبت هستند. در این کشور این همه پرورشگاه این همه خانه سالمندان این همه بنیاد خیریه  هست. اونها را فراموش کنیم  و باج بدهیم به آدمها ی زورگو و هتاک که متنبه شوند!؟
با بذل و بخشش نمی توانستند جلوی آن نوع جوک ها بایستند! لطف مکرر، وظیفه مسلم. بذل و بخشش به آن گونه افراد فقط آنها را متوقع می ساخت! 
4) نصیحت اخلاقی فرد هتاک: نصیحت علی الاصول چیز خوبی هست! اما همان طوری که می دانید ملزوماتی دارد. هرکسی نصیحت را نمی پذیرد! از هرکسی هم نصیحت پذیرفته نمی شود.  نصیحت اخلاقی فقط تا یک حدی برد دارد. هرچند به نظر من از برد و سودمندی آن نباید غافل بود.


به نظرم  هموطنان اصفهانی بهترین راه را برای مقابله برگرفته اند که کارساز هم بوده. همان محتوا  ("حسابگری") را گرفته اند اما رنگی قهرمانانه به آن داده اند. چون جامعه از قبل با این استریو تایپ بیگانه نبوده فوری رنگ قهرمانانه آن را جایگزین رنگ سطح پایین آن کرده.
پی نوشت: یک تبلیغی هم برای توریسم اسکو بکنم. اسکو شهر و شهرستانی است بسیار خوش منظره در نزدیکی تبریز با دیدنی های فراوان: کندوان روستا ی مجار نشین و.... از هموطنان -به خصوص هموطنان اصفهانی دعوت می شود از این شهر دیدن کنند.
 دست بالای دست بسیار است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Big fish in a small pond

+0 به یه ن

در وبلاگی مادری در مورد دغدغه های تحصیلی و علمی پسرک نوجوانش نوشته. شخصی هم نظری به این صورت گذاشته:
"افق های پسرک شما از افق های انسان های به ظاهر بزرگی که تا کنون پیرامون خودم دیده ام بسیار وسیع تر است.نگران نباش با این ذهنی که او دارد خودش یک روز متوجه می شود که اصلآ بحث دانشگاه و شغل و ثروت نیست و تنها چیزی که مهم است زندگی است و او یک روز به این حقیقت تلخ پی می برد که در اینجا از تنها چیزی که خبری نیست زندگی است.زمانی که به این حقیقت پی برد دو راه دارد،یا می ماند و خودش را با دانشگاه و شغل و ازدواج و فرزند و کسب درآمد مشغول میکند و یا میرود تا با تمام وجود زندگی را تجربه کند.یادت باشد در آن روز احساسات مادری بر تو غلبه نکند. فیلم سینما پارادیزو را یادت می آید؟در سکانسی از فیلم وقتی آپاراتچی پیر سینما آن پسر را همراهی میکند تا از روستا برود، به او میگوید:برو و پشت سرت را هم نگاه نکن،اینجا از زندگی خبری نیست."

اونجا چیزی ننوشتم. اما صلاح دانستم اینجا نظری بگذارم. هر کسی با این دید (":برو و پشت سرت را هم نگاه نکن،اینجا از زندگی خبری نیست" )  جای دیگر هم که رفته هیچ چی نشده. چیزی نشده جز یک بازنده که مرتب برای خودش دل می سوزونه. در فرهنگ غربی به خصوص آمریکایی هم که می دوتید self-pityمذموم هست.
کسی در زندگی موفق می شه که هر جا که هست سعی کنه از جنبه های مثبتش استفاده ببره. بعدش که اونجا برایش کوچک شد و چیزی نداشت به او اضافه کنه یا سعی کنه اونجا را بزرگ تر کنه یا سعی کنه بره به یک جای بزرگتر.

در این داستان طنز منظورم را بیشتر شکافتم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مناسبت سال تحصیلی پیش روی

+0 به یه ن

مطلب زیر را من مهر پیرارسال منتشر كرده بودم:

مهر از نیمه گذشت. فكر می كنم دیگه كلاس های دانشگاه ها جدی شده اند و كلاس های حل تمرین و.... هم دایر.  چند هفته ی اول كه دانشجو از محیط كوچك مدرسه وارد محیط بزرگ دانشگاه می شه یك مقدار بهت زده می شه. من كه این جوری شدم. یك جوری واهمه برم داشت. خوشبختانه یكی از  دانشجویان كارشناسی ارشد  (شاید بشناسید: خانم دكتر شاكری ) یك  مقدار دلداری ام داد و حرف های امیدبخش زد تا دلم قرص و محكم شد. بعضی ها خوب بلد هستند چه طوری اضطراب دیگران را تسكین دهند. من خوش شانس بودم كه خدا ایشان را در آن موقع سر راه من قرارداد.

الغرض! الان چند هفته از آغاز سال تحصیلی گذشته و فكر می كنم آن هیجانات فرو كش كرده. با محیط جدید هم نسبتا آشنا شده اید. الان دیگه وقتشه كه جدی تصمیم بگیرید درس بخوانید. اگر الان شروع نكنید چند مدت بعد خیلی شرایط برایتان سخت می شه و پشیمان می شوید كه چرا زوذتر تصمیم به جدی درس خواندن نگرفتید. همین الان كه اوایل سال تحصیلی جدید هست شرایط را آماده كنید كه درس خواندن دغدغه ی اصلی تان به عنوان دانشجو باشه.

چند توصیه كه شاید به دردتان بخوره:

۱) با استاد ها زیاد كل كل نكنید. اگر استادی احیانا خوب تدریس نمی كنه به رویش نیاورید. در دانشگاه های خوب ایران معمولا در این موارد استاد حل تمرین هست كه جبران بكنه. در دانشگاه های درجه یك ایران خیلی به ندرت پیش می آید كه هم استاد اصلی و هم استاد حل تمرین از پس تدریس دروس لیسانس بر نیایند. به علاوه  این روزها درس های آنلاین و... هست كه اگر كلاس های استاد را نپسندید می توانید از آنها استفاده كنید. به  علاوه خیلی درس ها تكرار می شوند. واقعا توصیه می كنم از كل كل كردن با استاد هایی كه توانایی تدریس ندارند بپرهیزید.  دست آخر از آنها در جهت تدریس بخاری بلند نخواهد شد. اگر كل كل كنید با شما ضد می افتند و به شما ضربه می زنند.

۲)  در فهمیدن دروس جدی باشید اما وسواسی عمل نكنید. اگر نكته ای را نفهمیدید فوری نتیجه نگیرید كه تمام شد و  شما هرگز نخواهید توانست آن را بفهمید. ببینید! این مفاهیم در طول قرون و اعصار توسط دانشمندان درجه یك دنیا  ابداع یا كشف شده اند (نمی خواهم وارد بحث فلسفی بشوم كه مفاهیم فیزیك و دیگر علوم ابداع می شوند یا كشف. بحثم سر نكته ی دیگری است.) انتظار بیجایی است كه گمان كنید در یك زمان كوتاه می توانید همه ی این مفاهیم را هضم و جذب كنید. اگر نكته ای را نفهمیدید در پس ذهنتان یادداشت كنید. خیلی از مطالب در طول دوره ی لیسانس به تدریج جا خواهند افتاد.

۳) معنای درس خواندن این نیست كه خودكارها و ماژیك های رنگی به دست بگیرید و كتاب ها را خط خطی كنید. هر مطلبی را كه می خوانید باید در آن تعمق كنید. ببینید رابطه ی آن مطالب قبلی كه خوانده بودید چیست. با این مطلب جدید كه آموختید به چه سئوالات جدیدی می توانید پاسخ دهید.

۴) در كنار خواندن كتب درسی خوب است كه تاریخ تكوین این تئوری ها را هم مطالعه كنید. نه برای آن كه با یك سری اسم شخص و تاریخ آشنا شوید. بلكه به این علت كه بدانید علت معرفی مفاهیم گوناگون چه بود. توصیف كشف ها و.. را كه می خوانید سعی كنید در قالب فرمالیزم ریاضی كه آموختید بیان كنید. این طوری مطلب برایتان جا می افتد.

۵) حل تمرین ها را جدی بگیرید.

۶) اگر دانشجوی ریاضی یا فیزیك یا مهندسی هستید ممكن است كه این سئوال برایتان پیش آید كه "این مطالب كه می خوانم به چه درد زندگی ام خواهد خورد." من در طول تحصیلم (قبل از دكتری) هیچ وقت این سئوال برایم پیش نیامده بود. اما می دیدم برای دوستانم (دخترها) كه از خانواده هایی بودند كه در آنها خانم ها ی نسل های قبل تر دانشگاه نرفته بودند این سئوال زیاد پیش می آمد. این دخترخانم ها می دیدند  كه هیچ كدام از خانم های دور وبر شان این دروس را نگذرانده اند اما زندگی شان هم می چرخد. به علاوه در خیلی موارد مادر یا خاله و عمه و مادربزرگ و.... هم می پرسیدند كه "به چه دردت خواهد خورد." خلاصه دلسرد شدند. چند سال بعد اما همه شان فهمیدند كه قرار بود آن مطالب درسی به چه دردشان بخورد! خلاصه از سهل انگاری در مورد دروس پشیمان شدند.

۷) سمپادی ها این مطلب را ببینند و نیز  این مطلب را.

۸) برخی دیگر از مطالب مرتبط :

تجربه ی یك ترم سومی.

درست ترین اقدام و بزرگ ترین اشتباه در زندگی من به عنوان یك فیزیكپیشه

نوشته دكتر روزبه الله وردی


در نوشته ی قبلی ام چند نكته ی درسی گفتم كه به درد دانشجوهای لیسانس و تا حدی هم دانشجوهای فوق لیسانس می خورد. در این نوشته مطالب دیگری خواهم نوشت كه هرچند درسی نیست اما آگاهی از آنها مانع از این می شود كه دانشجو در چنبره ی حاشیه های آزار دهنده در محیط دانشگاهی گرفتارشود و وقت و انرژی او به هدر رود.

۱) همان طوری كه بارها گفته ام اگر در محیط كلاسی قرار گرفتید كه همكلاسی ها اهل درس خواندن نیستند شما همرنگ جماعت نشوید. شما سعی كنید جدی درس بخوانید یكی دو نفر هم پیدا می شوند كه بخواهند شما را همراهی كنند. بعدش یواش یواش درس خواندن در كلاس شما "مد" می شود!

این كار را بكنید اما با ظرافت. طوری كه الكی برای خودتان دشمن نتراشید. توجه كنید كه شما مبصر كلاس نیستید. دانشجو هم به اقتضای سن و جوش و غرور جوانی به راحتی نمی پذیرد یك نفر (آن هم همسن و سالش) بیاید و برایش نقش مبصر را بازی كند.

ببینید! اگر دیدید همكلاسی ها دارند وقت تلف می كنند نروید مستقیم بگویید چه قدر وقت تلف می كنید. اگر این كار را بكنید با شما دشمن می شوند. اما اكثر دانشجو ها اگر ببینند وقتی آنها دارند وقت تلف می كنند شما آرام و سر به زیر دارید درس می خوانید نسبت به شما احساس احترام می كنند و تشویق می شوند كه خودشان هم همین كار را بكنند.. عرض كردم "اكثر دانشجو ها" نه همه ی آنها. برخی هم این وسط توزرد هستند كه كرم می ریزنند. سعی كنید با كرمكی ها درگیر نشوید. از آنها فاصله بگیرید.

در جمع های دانشجویی در مورد جنس مخالف زیاد صحبت می كنند. خاطره ی خود را در این مورد قبلا نوشته ام. از حد كه این صحبت بگذرد به شدت وقت-هدر-كن می شود. من از جمع پسرها خبر ندارم. اما در جمع دخترها اگر دختری بیاید و به این صحبت ها مستقیم اعتراض كند به بقیه ی دخترها شدید بر می خورد. به این معنا می گیرند كه آن شخص متانت و نجابت آنها را زیر سئوال برده. بعدش خیلی شدید واكنش نشان می دهند. بیخودی برای خودتان دشمن نتراشید! اگر می خواهید بحث را عوض كنید با گفتن جملات و عبارات مرسومی نظیر "آهان! كه این طور!" یا "آهان! از اون لحاظ" و یك خنده ی مختصر سررشته ی بحث را در دست بگیرید و زود بحث جدی درسی یا.... را پیش بكشید. این طوری به كسی بر نمی خورد و بحث هم عوض می شود. اگر هم نمی خواهید بحث را عوض كنید راهتان را بكشید و بروید و كاری به صحبت هایشان نداشته باشید.

۲) اگر از شهرستان به تهران آمده باشید ممكن است برخی از رفتارها گفتارها و چراغ سبز های اساتید به نظرتان خیلی لیبرال باشد. خیلی گول این چراغ سبز ها را نخورید! در شهرستان احتمال این كه یك بزرگ تر برخی روابط یا گفتارها را كه از نظر عرف جامعه لیبرالی به نظر رسد تایید كند خیلی كمتر از تهران است. اما در شهرستان اگر به خاطر این جور مسایل برای دانشجو مشكلی پیش آید احتمال این كه همان استاد محافظه كار پشت دانشجو بایستد و نگذارد ضربه بخورد بیشتر است. در تهران یك سری اساتید به دانشجو چراغ سبز نشان می دهند (یا حتی تشویق می كنند) كه رفتاری غیر محافظه كارانه داشته باشد. اما وقتی برای آن دانشجو مشكلی پیش آمد همان استاد كه تریپ لیبرالی می زد از محافظه كار ترین ها هم سخت گیر تر می شود. می زند زیر همه ی ادعاهایش. دانشجو را به راحتی قربانی می كند كه خودش را حفظ كند. در بین همنسلی های من خیلی ها از این جهت تا درجه ی شكستن ضربه خوردند.

۳) توصیه نمی كنم در فعالیت های دانشجویی فوق برنامه خیلی فعال باشید. معمولا از توی این برنامه ها مشكلاتی پیش می آید كه دانشجو را له می كند. به جای آن توصیه می كنم یك كار مفید درآمد زا خارج از دانشگاه پیدا كنید. این طوری با دنیای واقعی آشنا می شوید. اگر هم مشكلی پیش بیاید درس و مشق تان قربانی نمی شود. یك پولی هم ته جیبتان می ماند. چند نفر آشنا هم پیدا می كنید كه پس فردا برایتان شغل مناسب بیابند. البته كار باید به گونه ای باشد كه به درس و مشقتان ضربه نزند. به یاد داشته باشید كار اصلی دانشجو درس خواندن است.

۴) خوبه كه تفریحات شما ومعاشرت های شما خارج و دور از دانشگاه باشد تا اگر مشكلی پیش آمد گریبانگیر درس و مشق تان نشود.

۵) ترم اول دانشگاه خیلی خیلی زود است كه "بگذاریم احساس هوایی بخورد." هوا خوری احساس بماند برای ترم های بعد كه یك مقدار شناخت و تجربه ی شما بالاتر رفته است. در جمع های دخترانه ی دانشگاهی در آن روزهای اول دانشگاه كه كلاس ها جدی نیستند همكلاسی ها همدیگر را دوره می كنند و به قول خارجی ها matchmaking

می كنند. از دم هم بی تجربه اند و معمولا در این زمینه خیلی ناشیانه عمل می كنند. اشتباهاتی می كنند كه به همدیگر بسیار ضربه می زنند. ببینید! دخترهای جوان بسیاری كه به مرحله ی افسردگی شدید دچار شده اند با من درد دل كرده اند. مشكل عمده ی آنها از همین بساط matchmakingهای اوایل ترم اول شروع شده. جوی به وجود آورده اند كه چشم و گوش بسته افتاده به دام یك احساس غریب كه آن را عشق می پنداشته اما بعدا فهمیده آن احساس عشق نبوده! حتی هوس هم نبوده. یك شیطنت و كنجكاوی دخترانه ی ساده بوده كه به بهای سنگینی تمام شده. به خاطر آن توهین شنیده. شخصیتش خرد شده. بعد هم افسرده شده و روحیه اش خراب شده. افت تحصیلی در پی آن آمده و به نوبه ی خودش روحیه را خراب كرده. یك سیكل بسته ی مخرب! جالب آن كه دخترهایی زیاد قربانی می شوند كه خود را در زمینه ی جنس مخالف خیلی "با تجربه " و "آدم شناس" می دانند. برادر و چند تا دوستش را دیده اند و خیال می كنند جنس مذكر را خیلی خوب می شناسند. بعد كه وارد دانشگاه می شوند و پسری را می بینند كه شبیه آنها نیست خیال می كنند خیلی موجود افسانه ای و بی همتایی را یافته اند. كنجكاوی در مورد این موجود افسانه ای بی همتا به بهای سنگینی برایشان تمام می شود. من نمی گویم "كنجكاوی موقوف"! اگر هم بگویم كسی گوش نخواهد داد. اما می گویم عجله نكنید! به خاطر حرف های دوستانتان جو گیر نشوید. یواش یواش سر فرصت بقیه را خواهید شناخت و كنجكاوی تان هم ارضا می شود. مواظب باشید برای این كنجكاوی بهای سنگینی نپردازید.

ببینید! بدانید كه اولویت شما به عنوان دانشجو درس و مشق تان است. اگر رابطه ای باعث می شود به درس و مشق تان آسیب برسد آن رابطه رابطه ی مفیدی نیست و بهتر است قطع و یا كنترل شود. یاد بگیرید روابط را كنترل كنید. كار سختی است. خود من هم هنوز درست یاد نگرفته ام. باید تمرین كنم. شما چون جوان ترید از من زودتر یاد خواهید گرفت.

ببینید! پدر و مادر شما با هزار امید و آرزو شما را به دانشگاه فرستاده اند. نگذارید یكی بیاید و روحیه ی شما را خراب كند. اگر رابطه با كسی به نشاط روحیه ی شما ضربه می زند آرام آرام رابطه ی خود را با او محدود تر كنید و فاصله از او را در حدی نگاه دارید كه روحیه ی شما آسیب نبیند.

این را به دختر خانم ها می گویم. اگر با پسری آشنا شدید و آن پسر برای شما محدودیت هایی بیشتراز محدودیت های خانواده و جامعه ی ایران تحمیل كرد زودتر عذرش را بخواهید برود پی كارش. حالا كه هیچ نقشی در زندگی شما ندارد این محدودیت ها را به شما تحمیل كند فردا كه همسرتان شود بنا به قانون مدنی این مملكت می تواند روزگارتان را سیاه كند. اگر محدودیت های تحمیلی اش برایتان (علاوه بر محدودیت ها ی دانشگاه جامعه ی ایرانی و خانواده ) ازار دهنده دارد می شود و هنوز در قطع رابطه با او شك دارید زودتر به مشاور دانشگاه مراجعه كنید. هر چه زودتر اقدام كنید همان قدر كمتر ضربه می بینید.

۶) اگر استادی به شما لطف خیلی خاص-ورای سایر همكلاسی ها - كرد بدانید كاسه ای زیر نیمكاسه است. در بهترین شرایط این استاد آدم ناپخته ای است كه نمی داند این كارش چه قدر سایر دانشجوها را علیه شما تحریك می كند و چه قدر می تواند به شما ضربه زند. یك جورهایی مودبانه و با سیاست لطف هایش را پس بزنید. مطمئن باشید اگر این كار را نكنید صدها برابر آن لطف ضربه خواهید دید.

۷) اساتید دانشگاه با همدیگر كشاكش قدرت دارند. یك عده شان از دانشجو به عنوان سرباز پیاده ی صفحه ی شطرنج در كشاكش های قدرت استفاده می كنند. یك مشت شعار دانشجو-پسند هم بلغور می كنند تا دانشجو ها را علیه رقیب تهییج كنند. (نظیر "مبارزه با دیكتاتوری" یا....) مطمئن باشید آن اساتید كه این چیزها را جلوی دانشجو ها بلغور می كنند تا آنها را بیاندازند به جان همكارانشان نوك سوزنی به حرف هایشان اعتقاد ندارند. به تجربه دریافته اند دانشجوها با این شعارها به هیجان می آیند. مواظب باشید به دام آنها نیافتید. از دور نظاره كنید و فكرتان پیش درس و مشق خودتان باشد.

 

۸) باز هم به دختر خانم ها: اگر دور از خانواده هستید و مردی همسن پدرتان زیاد دور و بر شما بپلكد و مرتب شما را "دخترم" بخواند خیلی زود نرم نشوید. ممكن است از این قصه ها برایتان ببافد: "من همیشه آرزو داشتم دختری مثل تو داشته باشم." یا " یك دختر دارم شبیه تو اما رفته خارج و من از فراغش در فغانم." شما هم كه دلتان برای بابای خودتان به شدت تنگ شده ممكن است بیایید و دربست به او اعتماد كنید با این تصور كه مردی است جا افتاده و سرد و گرم چشیده و آردهایش را بیخته و الك هایش را آویخته و امكان ندارد به من ضربه ای بزند. این طرز فكر می تواند به شما ضربه بزند. به یاد داشته باشید كه سعدی می فرماید: "جهان دیده بسیار گوید دروغ!"

ببینید! اگر آن مرد جوان بود و شما می خواستید دكش كنید یك اخم می كردید به غرورش بر می خورد و می ذاشت می رفت. همه ی جامعه هم كمك تان می كرد كه از شرش خلاص شوید. اما اگر روی  این پیرمرد باز بشود نمی توانید به این راحتی ها جمع و جورش كنید. به خصوص كه جامعه هم باور نمی كند كه او مزاحم هست. جامعه همواره حق را به پیرمرد می دهند به خصوص اگر موقعیت اجتماعی اقتصادی بالایی داشته باشد. توصیه می كنم از همان اول رفتاری با پیرمرد جماعت نكنید كه رویش باز شود و بعد نتوانید جمعش كنید. این پیرمردها بعد از ازدواج شما هم ممكن است دست از مزاحمت بر ندارند. برخی از آنها عامل جدایی و طلاق زوج های خوشبخت می شوند. ماشاالله! اعتماد به نفسی در این زمینه ها دارند كه نگو!

۹) در دانشگاه ها طومار و..... زیاد می چرخانند. در امضا كردن آنها جو گیر نشوید. خوب فكرهایتان را بكنید ببینید واقعا با بند بند طومار موافقید یا نه. این طوری نیستید كه وقتی امضا كردید به راحتی بتوانید بزنید زیرش! خیلی هایشان می تواند مدرك بشود علیه شما. اصلا نمی ارزد به خاطر جو گیر شدن یا از روی تعارف و رودربایستی با كسی كه دارد امضا جمع می كند طوماری امضا كنید. خوب حواستان را جمع كنید. ببینید آیا مفاد آن ان قدر درست و متین هست كه ارزش آن را داشته باشد كه فردا روزی به خاطر امضای آن هزینه ای بپردازید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

احتیاط، احتیاط، احتیاط

+0 به یه ن

در آمریكا صاحبخانه ای آزاداندیش داشتیم. روزی برایمان  خاطره ای از یكی از راه پیمایی های ضد جنگ در زمان حمله آمریكا به ویتنام تعریف كرد. گویا راهپیمایی در همان خیابانی بوده كه دفتر مركزی نیویورك تایمز آنجاست. راهپیمایی شان خیلی متمدنانه بوده. ساكت، بدون خشونت، بدون فحاشی ودور شدن از دایره ادب، بدون ایجاد مزاحمت برای شهروندان، بدون خرابكاری ، بدون ریختن زباله بر زمین و.....
راهپیمایان فردای آن روز از دیدن گزارشی كه نیویورك تایمز منتشر كرده بود شاخ در آورده بودند. نیویورك تایمز حرفی از این راهپیمایی باشكوه میلیونی طرفدار صلح به میان نیاورده بود! در مقابل در صفحه نخست گزارش داده بود كه دسته ای از اغتشاشگران خرابكاری كردند و شیشه ای شكستند. دسته مزبور سه چهار نفر بیشتر نبودند. چه بسا طرفداران جنگ آنها را اجیر كرده بودند كه صلح طلبان را بدنام كنند. عوام هم باور كرده بودند و طرفداران صلح را سرزنش می كردند كه"  شما عرق وطنی ندارید علیه كشور خود عمل می كنید , شیشه های كشور خود را می شكنید. دم از صلح می زنید اما خودتان خشونت طلبی و خرابكاری می كنید." خلاصه از این حرف ها. از این چیزها معمولا می شه.
این كه یك عده را اجیر كنند تا اعتراض متمدنانه و آرام را به اغتشاش بكشاند همه جا و در هر دوره ای می شه. یك فرقی كه الان با اون موقع كرده اینه كه دست همه یه دونه موبایل هست. فوری فیلم می گیرند و فوری در اینترنت منتشر می كنند. 

هرچند قبلا نوشتم نباید كسی را مجبور كنیم كه صدای اعتراضش را فرو بخورد اما این را هم اضافه می كنم كه خیلی مراقب باشید. در جمع های اعتراضی خطرات فراوانند. ممكن هست شما و دوستانتان با هم  تنظیم و تمرین كرده باشید و حرف هایی كه می خواهید بزنید خیلی متین باشد و به لحاظ عرفی و قانونی  و منظقی هم كسی نتواند از آن ایرادی بگیرد. اما اگر اوضاع كمی "شیر تو شیر" و قاراشمیش بشه ممكنه یك عده آدم ناباب هم اونجا قاطی جمع بشوند و اغتشاش كنند. اون وقت یك عده هم فیلم می گیرند می ذارند توی یوتیوب. ممكنه براتون دردسر بشه. تا بیگناهی خود را ثابت كنید كلی به دردسر می افتید و فرصت های زندگی را از دست می دهید.

بهتره با یك حقوقدان مشورت كنید. با حقوقدانی كه قابلیت های كلامی بالا داره. شاید اون بتونه راه قانونی ای برای اعتراضتون پیشنهاد بده كه كم خطر باشه و معطوف به نتیجه باشه. مثلا بتوانید خسارت بگیرید یا چیزی شبیه آن.

نكته دوم این كه از روی "جو زدگی" هیچ وقت هیچ طوماری را امضا نكنید. این كه "همه دوستانم امضا كردند من هم  از روی رودربایستی امضا كردم" شما را از دردسرهای بعد از آن نمی تونه نجات بده. طومار امضا كردن تبعات داره. همین طومار هایی  را كه در دانشگاه ها اساتید امضا میكنند  ببینید. اگر دقت كنید در میان امضا كننده ها از اسم كسانی كه در سیاست دستی دارند خبری نیست! آنها بقیه را تحریك می كنند دم به دقیقه طومار های عریض و طویل امضا كنند. اما خودشان امضا نمی كنند. چون می دانند تبعات داره. این كه استادان جاافتاده  امضا میكنند هم نباید دلیل برای امضا كردن شما باشد. اون استاد جاافتاده اگر امضا می كنه راه دررفت از مشكلات و تبعات بعدی را هم می دونه. اما شما ضربه خواهید خورد. تنها در صورتی طوماری امضا كنید كه حاضر باشید پای تك تك جملات، كلمات و حتی ویرگول و نقطه اش بایستید. خیلی به ندرت پیش می آید كه طوماری چنان خوب نوشته  و تنظیم  شده باشد كه ارزش امضا كردن و پایش ایستادن را داشته باشد.

خلاصه مراقب باشید. یك عده هم مخصوصا كارهایی می كنند كه ما را عصبی كنند و صدای اعتراض ما را در بیاورند تا هم خود مشهور شوند و هم آتویی از ما بگیرند تا علیه ما استفاده كنند. مراقب باشید توی دام آنها نیافتید.

 

 

نمونه طوماری كه  به نظر مینجیق  ارزش امضا كردن دارد می توانید اینجا ببینید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Peace, peace, peace

+0 به یه ن

حتما شما هم آهنگ های بسیار ی با ملودی دلنشین و ملایم شنیده اید كه مضمونشان تقدیس صلح هست و تقبیح جنگ ودعوا. زیبا هستند. درست مثل سخن عشق،  مضمونشان هرچه قدر هم تكراری باشد باز هم شنیدنی هست. هرچه قدر هم در این باره آهنگ ساخته شود باز هم كم هست.

همین طور در سالیان اخیر در شبكه اجتماعی مجازی متن ها و نقل قول های بسیار زیبایی با محتوای ارزش صلح رد و بدل می شوند. "لایك خورشان" هم خوبه. كمتر كسی از دریافت آنها بدش می آید. حتی اگر خیلی تكراری شوند بازهم كمتر كسی از این كه چنین متنی دریافت كرده شاكی می شود.

اما زمانی هست كه گفتن همین حرف ها بدترین عامل تشدید كدورت ها و تشدید دعوا و گرایش به تندروی می شود. وقتی فرصتی پیش می آید تا گروهی  كه حس می كنند در حق آنها اجحافی شده و از حقوق خود بازمانده اند  اعتراض و یا درددل خود را بیان كنند اگر "خروسی بی محل" بلند شود و حرفشان را قطع كند و نذارد حرفشان را بزنند وداد سخن از  بخشش و فراموش كردن  بدی ها و صلح و صفا بزند زمینه برای یك جنگ تمام عیار آماده شده است. این دم از "بخشش و صلح و صفا" زدن در آن شرایط بیش از هر توهینی و بیش از هر فحشی  می تواند به خشم گروهی كه-- به درستی یا در اثر سو تفاهم-- گمان می كنند حقشان ضایع شده بیانجامد. حس می كنند آن خروس بی محل مثل یك طوطی حرف هایی را تكرار می كند كه معنایش را نمی فهمد و تنها برای خفه كردن صدای اعتراض آنها  چنین جملاتی در مورد ارزش صلح و بخشایش به زبان می آورد.

معمولا آن خروس بی محل بعدش هم دوره می افتد و همه جا جار می زند:"دیدید چی شد؟! دیدید من داشتم از صلح و بخشش حرف می زدم آنها تندروی كردند! دیدید چه  خشونت طلب هستند و ازتمدن بویی نبرده اند!؟"شاید هم دقیقا این جملات را به زبان نیاورد اما مظلوم نمایی ای می كند  و جوسازی ای می كند تا بقیه همین حرف ها را بزنند. این قدم هم كه دیگه بدتر كدورت ها را تشدید می كند. اگر اولش كاهی بود كوهی از آن ساخته می شود.

خلاصه ی كلام: "هر سخن وقتی  و هر نكته مكانی دارد." حتی ندای زیبای صلح و بخشش. بذارید حرفشان را بزنند. حالا یا راست می گویند یا دچار سو تفاهم شده اند. اگر دچار سو تفاهم شده اند كه با گفت و گو و نشان دادن شواهد و مدارك می شه سو تفاهم را از بین برد. اگر هم كه راست می گویند و حقشان واقعا ضایع شده باید نوعی جبران شود. وقتی این مسایل حل شد آن گاه می توان انتظار صلح واقعی داشت. آن گاه می توان دم از بخشش واقعی زد. بعد از این كه حرفش را بیان كرد و موضوع برایش روشن شد  تشویقش می كنیم  بزرگواری و بخشش كند تا صلح عزیز برقرار شود. اون موقع از موضع قدرت می بخشد. با احساس خوب!كسی كه حق خوری ای كرده طبیعی است كه نخواهد صدای اعتراضی بلند شود. اما كسی كه دست ودامنش پاك هست چرا باید بترسد!؟ چرا باید بخواهد با فریاد "صلح و بخشش" صدای اعتراض كسی را خاموش نماید؟!


پی نوشت:

ببینید! این نوشته ی من مستقل از مصداق بود. مصداق آن می تواند كسی باشد كه بین زن و شوهری كه دعوایشان شده میانجی گری می خواهد بكند.
مصداقش می تواند پدر یا مادری  باشد كه شاهد دعوا و بگو مگوی فرزندانش هست.
مگه كم سراغ داریم دلچركینی هایی كه از همین دوران كودكی شروع شده چون به آنها فرصت داده نشده حرفشان را بزنند.
مثلا فرزند ارشد بوده اند و پیش فرض والدین آن بوده كه حتما آنها كه بزرگتر هستند  عامل دعوا و یا خرابكاری بوده اند. یا برعكس چون چند سال كوچك تر بوده اند و دایره ی لغات و مهارت كلامی شان محدود تر بوده  نتوانسته اند از منظر خود ماجرا را بگویند و همیشه سرزنش شده اند كه عامل دعوا و یا مشكل بوده اند.

حالا این را بگیرید و تسری بدهید به مسایل اجتماعی پیچیده و چند وجهی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طمع خام بین، كه قصه‌ی فاش از رقیبان نهفتنم هوس است

+0 به یه ن

راهی را می خواهم پیشنهاد كنم كه با استفاده از آن می شه مشخص كرد كه دختری كه می گوید در ازدواج مادیات برایش مهم نیست چه قدر-چه با خودش چه با شما- روراست هست. آیا از روی هوس یا از روی نادانی چیزی می گوید یا واقعا حرفی می زند كه پایش می ایستد.
برایش قصه هایی با مضمون مصرفگرایی و مارك گرایی صرفه جویی بگویید و بسازید و واكنش او را مطالعه كنید. ببینید وقتی از خرید لباس مارك دار و نوكردن گوشی موبایل حرف می زند چشمانش برق می زنند یا زمانی كه از فواید صرفه جویی می گویید.
ببینید آیا این كه چیز دور ریختنی را بتوان بهتر استفاده كرد او را به هیجان می آورد یا نه.
اگر گرایش به مصرفگرایی دارد و به نظرش لباس مارك دار ارزش و «شأن» فرد را بالا می برد آن حرفی هم كه زده بود از روی هوی و هوس بود و فردا می زند زیرش. نه آن كه دختر دروغگو یا بد ذاتی باشد. نه! اما خودش هم نمی داند چی می خواهد. این هم زندگی را برای شما تلخ می كند. بی ثبات می كند.
روحیه اش به این كه با كمبود مالی بسازد و زندگی را آرام آرام با صرفه جویی بسازد نمی خواند. اگر واقعا دوستش دارید بگذارید به دنبال سرنوشتی برود كه با روحیه اش سازگارتر هست.

اما اگر به صرفه جویی و مبارزه با مصرفگرایی و استفاده از روش هایی كه كمتر محیط زیست را آلوده می كند علاقه نشان دهد در حرفش صادق هست.

همون داستان نان پنیر سبزی حسین شمالی خودش تست خوبی هست.
پی نوشت:
حسن

به نظر من این راهكار شما جواب نمیده... به این آسونی كه شما فرمودین نیست... ممكنه طرف واقعا مصرف گرا نباشه ولی چشاش با گوشی نو برق بزنه... این برق زدن ممكنه هزارتا علت داشته باشه... نه نه فكر نكنم راهكارتون جواب بده... شایدم جواب بده. الله اعلم. ده ییش
پاسخ : پنجشنبه 26 تیر 1393
با یك بار نمی شه تشخیص داد. ولی ده بیست بار طی دو سه ماه این كار را بكنید روحیه اش دستتان می آد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ازدواج

+0 به یه ن

از من در مورد ازدواج و خارج رفتن  سئوال شد. نظر مرا فكر می كنم می دانید. به نظر من ازدواج خوب هست. البته ازدواج با شخص مناسب. نظر من این هست كه تا شخصی مناسبی را پیدا كردید و او هم به شما علاقه مند بود بهتره  زودتر ازدواج كنید. فرصت با هم بودن را از دست ندهید. اگر واقعا او كسی است  كه با او احساس خوشبختی می كنید و خواهید كرد می ارزد كه از برخی خواسته ها صرفنظر كنید تا با او باشید.
البته  این علاقه نباید یك هوس باشد. خودتان زن زندگی (مرد زندگی) باشید و به دنبال مرد زندگی (زن زندگی) بگردید. اتفاقا بین جوان های در سن ازدواج در همین دور و بر ما در ایران هم مرد زندگی زیاد هست و هم زن زندگی.  كسی كه دنبالش باشه پیدا می كنه.  البته نه زن زندگی و نه مرد زندگی خیلی توی چشم نیستند!  معمولا از آن popular girl یا popular boyكلاس یا مجالس یا فیس-بوك(!!) زن زندگی یا مرد زندگی از آب در نمی آید.  اما اگر دنبالش باشید تو  اون گوشه موشه ها  جوانی ساكت  و سر به زیر و مودب و سخت كوش را هم می بینید كه می تونید با هم یك زندگی سرشار از خوشبختی بسازید. چه بسا این جوان ساكت و سر به زیر هم به شما علاقه داره ولی جرئت نكرده پا پیش بذاره.
حالا چند مورد می گم كه می شه تشخیص داد یارو كسی هست كه به درد زندگی شما بخوره.
1) مهمتر از همه این كه باید به دل شما بشینه. شاید خیلی خوب باشه ولی به دل شما نشینه. اون موقع با هم خوشبخت نخواهید شد. البته در نگاه اول ممكنه به دل شما ننشینه ولی بعدها كه آشنایی تان بیشتر شد نظرتان تغییر پیدا كنه. (یابرعكس). پس با یك نگاه كسی را بی دلیل رد نكنید. حالا بذارید یك كمی زمان بگذره شاید نظرتان تغییر كرد.
2) خیلی به خواستگاران سنتی افاده ندهید. كسی كه خواستگار سنتی می رود لزوما هم در زندگی خیلی سنتی عمل نخواهد كرد. شاید در محیط دانشگاه یا محیط كار كس مناسب را نیافتید اما خواستگار سنتی شما شخصی مناسب برای شمااز آب در آمد. این را هم به عنوان یك گزینه مد نظر داشته باشید.
3) از كسی كه ثروتش یا ثروت خانواده اش را به رخ شما می كشد حذر كند.  اما كسی كه می خواهد نشان دهد بچه ننه نیست و حاضر هست برای زندگی اش با شما زحمت بكشد و اهل زحمت كشیدن هست شایسته احترام هست. این شخص یكی از اصلی ترین ویژگی های شریك زندگی مناسب را دارد.
4) از مردانی كه به شخصیت شما احترام نمی گذارند حذر كنید. هیچ توجیهی برای بی احترامی وجود ندارد. در برخی جمع "عزب" این طرز فكر غلط ترویج داده می شود كه زنها  به سوی مردانی كه توی ذوقشان می زنند و به آنها كم محلی و بی احترامی می كنند جذب می شوند. این جماعت "عزب" گمان می كنند در شناخت خانم ها نهایت ظرافت روانشناسانه را به كار برده اند. مرتب تكنیك هایشان را به هم آموزش می دهند و به هم آفرین می گویند. اما به عنوان یك پدیده شناس می گویم تئوری ای كه  از آزمایش سرفراز بیرون نیاید باید ریخت دور. تئوری این ها اگر درست بود كه اینها "عزب" باقی نمی ماندند. به هر حال این افراد را باید به حال خودشان گذاشت. شما یك وقت قربانی شان نشوید.
همسر و نامزد شما بنا به اخلاق وظیفه دارد كه به شخصیت انسانی شما احترام بگذارد. این نكته ای نیست كه بشود از روی آن گذشت. دلسپردگی به معنای سرسپردگی نیست. این نكته از ابتدا باید روشن باشد. تمام!
5) در مورد ازدواج  در ایران و یا در خارج هم سئوال شده بود. هركدام معایب و مزایایی دارند. اگر در كشورهای غربی ازدواج كنید یك سری حقوقی برای شما به رسمیت شناخته خواهد شد كه اینجا اصلا نمی شه خوابش را هم دید. اما ازدواج با یك مرد ایرانی نیمه-سنتی امروزی با طرز فكر ایرانی بزرگ شده در داخل كشور هم مزایایی دارد كه  معمولا از آن حرفی به میان نمی آید. بنا به سنت و عرف مردهای ایرانی خیلی "ناز" خانمی راكه دوست دارند می كشند.  اگر با مردی از خطه خودتان عروسی كنید بهتر "قلقش " را می دانید و او هم بیشتر متمایل خواهد بود كه نازتان را بكشد. این كم چیزی نیست! (البته ناز هم حدی دارد. حدناز كردن جایی هست كه طرف هم از كشیدن آن لذت ببردو حال كند. اگر از این حد گذشت زندگی را در هم می ریزد.)
مردان غربی به این شیوه كه ما می شناسیم اهل ناز كشیدن نیستند. شاید هم باشند ولی قلق خودشان را دارند كه ما زیاد نمی دانیم. این قلق یاد گرفتن خیلی به تربیت نانوشته فرد از كودكی بستگی دارد. از این جهت اگر با یكی كه پیش زمینه خانوادگی اش به شما نزدیك تر هست ازدواج كنید خیلی نمك و شكر در زندگی تان بیشتر خواهد بود.  راستش را بخواهید من ازدواج با مردهای ایرانی  راكه در خارج بزرگ شده اند و به  "خانواده دوست" بودن  و "تعصب  به فرهنگ اصیل ایرانی "خیلی شهره هستند توصیه نمی كنم. مشاهده من آن هست كه "خانواده دوست" بودن آنها در عمل  به معنای mommy's boy بودن از آب در می آید كه چندان برای نامزد جوانش چیز  دلپذیری نخواهد بود!!  "تعصب به فرهنگ اصیل ایرانی"  هم معمولا چیزی جز علاقه به مردسالاری از آب در نمی آید. "مردسالاری" نه از نوع "مردسالاری داخل " ایران كه در كنار برخی هارت و پورت ها و محدودیت ها هزار و یك ناز كشیدن و ظرافت هم دارد . مردسالاری مورد نظر  پسرهای خارج بزرگ شده كه به فرمان "مامی و ددی" زن ایرانی می گیرند مردسالاری است  خشك بدون هیچ ظرافتی. مشاهده من این هست كه این پسرهایی در خارج بزرگ می شوند اون "هارت و پورت مردسالارانه را می بینند و خوششان می آید و تقلید می كنند اما روی دیگر سكه كه همان ناز كشیدن و مسئولیت احساس كردن در قبال همسر و فرزند  و .... را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. اندكی بعد از نامزدی  صدای شكایتشان بلند می شود كه دخترهای ایرانی چه قدر پرتوقع هستند! اتفاقا مردخارجی كه با دختر ایرانی ازدواج می كند انعطاف بیشتری نشان می دهد تا این پسرهای ایرانی made in Kharej!!! این مشاهده ی من هست.  شاید اشتباه كنم.  اما تا دیده ام این شاهزاده های سوار بر اسب سپید كه به توصیه مادرشان می آیند كه دختر ایرانی
به همسری انتخاب كنند با تصویری از زن ایرانی و فرهنگ ایرانی می آیند كه حقیقت ندارد. با تصوری غلط پا پیش می گذارند و هم خود سرخورده می شوند و هم همسر آینده شان را سرخورده می كنند. البته ایراد به نظر من به این پسرها نیست. ایراد به خانواده هایشان هست كه برای حفظ یك رویا یا یك سراب فكری تصویری غیر واقعی در ذهن او ساخته اند و پرداخته اند. برای این كه او را راضی كنند به شیوه ای كه آنها می پسندند ازدواج كنند تصویری نادرست از زندگی ایرانی و زن ایرانی برایش ساخته اند. تصویری كه به مذاقش خوش بیاید. از مسئولیت ها و ناز كشیدن هایش نگفته اند مبادا كه او را پس بزند. مرد جوان وقتی با واقعیت رو به رو می شود قاطی می كند! به علاوه مادرانی كه در خارج نگران از دست دادن گل پسرشان در فرهنگ بیگانه هستند او را بچه ننه و mommy's boyبار می آورند. چنین مردی هم  همسر ایده آل هیچ دختری در هیچ كجای دنیا نمی تواند باشد.


6) اگر پسری برای جلب توجه شما دوست هایتان را تحقیر كند تا به زعم خود حس "حسادت زنانه " شما را تحریك نماید و به این وسیله قاپتان را بدزد قابل اعتماد نیست. دختری هم كه این گونه جذب می شود قابل اعتماد نخواهد بود. فردا همین ضعف اخلاقی می شود بلای جانتان.
7) نامزد شما باید مرهم روحتان باشد نه سوهان روحتان. اگر سوهان روحتان هست زودتر عذرش را بخواهید برود و خود را خلاص كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جیره بندی آب؟! وای! خدا نكنه!

+0 به یه ن

حرفش هست كه باز آب لوله كشی تهران را جیره بندی كنند. خدا نكنه این كار را بكنند. علاوه بر این كه زندگی را سخت می كنه عملا تجربه های سال های پیش نشان داد كه  مصرف آب  را بالاتر می بره.
یكی به این علت كه مردم بیش از  نیاز در دبه ها و ... آب ذخیره می كنند. بعد هم كه آب اضافی را دور می ریزند.
دوم این كه وقتی آب قطع و وصل می شه احتمال تركیدگی لوله می ره بالا. گاهی هم لوله ی یك محله می تركه و ده ها برابر مصرف محله آب هدر می ره. آب هدر رفته و می ره توی پی ساختمان ها و یا زیر زمین های مردم و خرابی به بار می آره.
لوله را كه باز می كنی آب قهوه ای می آید. چند دقیقه باید صبر كنید آب قهوه ای بره. بعد باید دستشویی یا سینك یا وان را بشویی. برخی دستگاه ها هم كه با آب كار می كنند حساس هستند. مثل دستگاه های دندانپزشكی. آب كه بعد از مدتی وصل می شه رسوب ها و غیره وارد دستگاه ها می شوند ومنفذ ها می شوند. باید بازشان كرد و با آب پرفشار تمیزشان كرد تا منفذ ها دوباره باز شوند. خلاصه این مصیبت (قطعی آب) چندین برابر مصرف آب را افزایش می ده.



 چه كاریه آخه! آب همیشه در لوله باشه ما خودمون صرفه جویی می كنیم. من كه هیچ وقت آب هدر نمی دهم چرا باید تنبیه بشم!؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا خارجی ها تعارف نمی كنند؟

+0 به یه ن

یكی از باورهایی كه اغلب ایرانیان در مورد خارجی ها دارند آن است كه خارجی ها اهل تعارف نیستند و حرفشان را سرراست می زنند.
این باور از كجا آمده؟! احتمالا آن اول ها كه برخی از ایرانی ها انگلیسی یا فرانسه یاد گرفته بودند تعارفات متدوال ایرانی را تحت اللفظی به فرانسه یا انگلیسی ترجمه می كردند و چیز مسخره ای از آب در می آمد! مثلا "قربان شما" یا "چاكر شما" را همین طوری ترجمه می كردند و خارجی ها هم با چشمان گرد به آنها نگاه می كردند.
فیلم "بانوی اردیبهشت" خانم رخشان بنی اعتماد را دیده اید؟ جزو نادر فیلم های فارسی كه برخی از قهرمانان آن زنان ترك هستند. فیلمی بود كه در ایران بسیار پسندیده شد. اما نقدهای اروپایی ها و آمریكایی ها را كه میخواندید می دید آنها نپسندیده اند.  علتش هم زیرنویس های انگلیسی فیلم بود.
یك جا مادر به پسرش كه مدت ها از هم دور بودند می گوید "قربان قد وبالایت بشوم." در زیر نویس ترجمه كرده
"May I sacrifice myself for your physique"
باور كنید همین جوری ترجمه كرده بودند. این ترجمه در قالب فرهنگ متاخر غربی خیلی ناجور هست. نزدیك به 50 سال گفته اند یك مادر باید بین نیازهای مختلفش تعادل برقرار كند (خانم شهلا لاهیجی هم در فیلم همین را گفت) تا به نیازهای خودش و فرزندش برسد. آن جمله خیلی ناجور به نظر می رسد.

برعكس آن چه كه می گویند در غرب در پرده سخن گفتن و پیچاندن جملات خیلی بیشتر از ایران  متداول هست. خیلی بیشتر. اما به سبك خودشان. انگلیسی ها هم از همه بیشتر حرفشان را در لفافه می پیچانند.

جالبه كه حدود صد سالی هست از یك طرف به این باور دایی جان ناپلئونی رسیده ایم كه همیشه "كار كار انگلیسی هاست" و از طرف دیگر در نهایت ساده انگاری می پنداریم غربی ها اون قدر صادق هستند  كه همه حرفشان رو هست.

اگر ناگزیر باشیم یا آنها تعامل كنیم ظرافت های فرهنگی شان را هم باید بیاموزیم.
در سال های اخیر خیل دانشجویان ایرانی به خارج رفته اند و اكنون درصدی میل به بازگشت دارند. پیش می آید كه مجبور شویم توصیه نامه های خارجی ها را در مورد این جوانان كه قصد بازگشت دارند بخوانیم. در توصیه نامه منفی نخواهند نوشت. اما اگر دانشجوی مورد نظر ضعفی دارد در لفافه بیان خواهند داشت. راستش من این نتیجه رسیدم در برخی توصیه نامه ها نگرش نیمچه-استعماری خود را آشكار می كنند. لب حرفشان این هست:" این دانشجو كه آمد من آن قدر سرم گرم كارهای مهمتر بود كه به این طفلكی زیاد نرسیدم. او هم با این كه بااستعداد هست اما استعدادش هدر رفت. كلی هم درگیر كارهای ویزا و اینها شد و از كار علمی اش باز ماند. در اون حدی نیست كه ما ها بخواهیم استخدامش كنیم. اما بیخیال! درسته در حد ما نیست اما از سر شما جهان سومی ها هم بالاتر هست. پسر/دختر خوبیه. استخدامش كنید." البته این جوری نمی گویند در چنان جمله بندی های زیبایی بسته بندی اش می كنند كه فرد نا آشنا و ساده ای كه خیال می كند غربی ها همیشه راستش را می گویند و تعارف الكی كار ما شرقی هاست و بس خیال می كنه كه اون آدم فرشته هست كه این توصیه نامه را نگاشته.

نه فرشته اند نه دیو دو سر. با فحش دادن و شعار "مرگ بر" سردادن هم چیزی درست نمی شه. باید زبان و فرهنگشان را بهتر بشناسیم تا نتوانند سرمان كلاه بذارند و بتوانیم از تعامل با آنها سود ببریم. مثلا در بین همین دانشجویان ایرانی مقیم خارج  كه قصد بازگشت دارند درهای گرانبهایی هم هستند كه  عقل حكم می كند زودتر  تا در خارج استخدام نشده اند آنها را رو هوا بقاپیم. باید یاد بگیریم توصیه نامه ای كه چنین فردی را معرفی می كند از توصیه نامه ای كه افراد متوسط رو به پایین را معرفی می كن تمییز دهیم




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل