خانواده یا دوستان؟ (قسمت سوم)

+0 به یه ن

بحث مان سر این بود که برای همفکری در مورد مسایلی نظیر خرید ملک  به چه کسی بیشتر می توان اعتماد کرد خانواده یا دوستان و آشنایان. در مورد مزیت خانواده نسبت به اغیار از زبان خانواده بسیار شنیده اید. حالا من اندکی از مزایای آشنایان می گویم:

۱) تعداد آشناها بیشتر هست و در نتیجه تخصص های متنوع تری دارند و می توانند جنبه های متنوع تری از موضوع را پوشش دهند.
۲) اگر با آشنا اختلاف پیش آمد آسان تر از فامیل می شود قطع رابطه کرد یا دعوا نمود.

البته مضرات خود را هم دارد.  من باور ندارم همه مردم دزد و غیر قابل اعتماد شده اند. من معتقدم هنوز بیش از دو سوم مردم قابل اطمینان هستند به شرط آن که ظرفیت هایشان را بشناسیم و از همان ابتدا حدود و مرزها را روشن نماییم. 
یکی از مضرات همفکری گرفتن از آشنایانی که تجربه کار و کاسبی و خریدو فروش ملک دارند (به خصوص اگر جوان باشند) آن هست که در بدوکار سعی می کنند با رخ کشیدن میزان مبالغی که روزانه با آن سر و کار دارند اعتماد به نفس شما را بکشند. خیلی این قبیل لاف هایشان را جدی نگیرید. بذارید یک ربع ساعت لاف بزنند بی آن که نظری دهید بعدش می نشینید حرف حساب دو تا دوتا چهار تا می زنید.

معمولا جامعه به ما که سرمان در کار علم و پژوهش هست در مسایل مالی و اجتماعی به چشم پخمه نگاه می کند! اگر در این مواردی نظری دهیم یا حتی سئوالی هم بکنیم معمولا برخورد اول تمسخر است! 
مهم نیست که بقیه چی فکر می کنند. مهم این هست که بتوانید از آنها اطلاعاتی بگیرید که بتوانید درست سرمایه گذاری کنید. اتفاقا از جهاتی سر ما کمتر کلاه می رود. دست کم در حساب و کتاب کردن کم نمی آوریم. به علاوه آن جه چیزهایی که چشم بقیه را کور می کند و باعث می شود سرشان گول مالیده شود (نطیر ماشین شاسی بلند مدل بالای شارلاتان ها یا بلغور کردن چهار کلمه انگلیسی ) برای ما رنگی ندارد و گولمان نمی زند. ما البته نقاط ضعف دیگری داریم که از آنها ممکن هست ضربه بخوریم. (یک موردش همان لقب دکتر بود که عرض کردم!)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت دوم)

+0 به یه ن

فرض کنید  پس اندازی دارید و می خواهید با آن سرمایه گذاری کنید. مثلا ملک کوچکی بخرید و تا بعد ها آن را تبدیل به احسن نمایید. فرض کنید این اولین بار است که پس اندازتان به حدی رسیده است که می توانید به چنین امکانی   فکر کنید. در نتیجه در این زمینه کم تجربه هستید و نیاز به همفکری دارید. (بگذریم که در این موارد با تجربه ها هم  نیاز به همفکری دارند.)

با چه کسی مشورت می کنید؟ معمولا ساده ترین جواب پدرومادر یا برادر بزرگتر هست. نمی خواهم بگویم گزینه نادرستی هست. شاید واقعا بهترین گزینه باشد. اما  می تواند جنبه های منفی خود را هم داشته باشد که اگر به آن توجه نکنید  ضربه می خورید. سیاه و سفید نبینید. نه گمان کنید که پدر شما دانای کل هست و چنان که در فرهنگ ما ادعا می شود «آن چه جوان در آیینه نمی تواند ببیند در خشت خام می بیند»  و نه گمان کنید که افکار او چنان قدیمی است که به درد نمی خورد.  واقعیت چیزی بین این دو باید باشد.

معمولا (صد البته نه همیشه) در خانواده های ایرانی بزرگترها آن قدر درایت ندارند که مسایل مالی از این دست را با مسایل عاطفی قاطی نکنند و از آن معجونی آتشین نسازند! پیش فرض نگیرید که پدر یا مادر شما آن قدر بادرایت خواهند بود که حدود را رعایت خواهند کرد. اگر می خواهید  موضوع با دردسر کم ختم به خیر شود خودتان از ابتدا-تا جایی که می توانید- سنجیده و بادرایت عمل کنید.  مرزها و حدود از ابتدا باید روشن باشند.

توجه کنید که نسل قبل به ارزشی به نام «صبر» معتقد است و صبوری را عین حکمت و درایت می داند. دراین موارد هم تکیه کلامشان «سرفرصت» هست. نکته اینجاست که در بازار مکاره ملک در ایران این ارزش پدران چندان به درد نمی خورد. ممکن است یک اکازیون پیدا شود اما در همان اثنا که پدر شما دعوت به صبر می کند قیمت ها به یک باره دو برابر شود و با پس انداز شما دیگر نتوان  حتی نصف آن ملک را هم خرید. به علاوه اگر شما با این صبر پدر  یا برخی مته به خشخاش گذاشتن های او سر مسایل نه چندان مهم حوصله فروشنده را به سر ببرید ممکن است یک مشتری دیگر پیدا شود جیرینگی ملک را بخرد و اکازیون از دست برود.
در مورد خرید شراکتی با خانواده  هم اما و اگر زیاد هست. روی قول قرض دادن پدر هم  اگر خیلی حساب باز نکنید در زندگی مالی موفق تر خواهید بود. در این گونه مسایل امکان پیش آمدن اختلاف زیاد هست. اگر پدر بزند زیر قولش چه خواهید کرد؟!  حتی نمی توانید بروید پشت سرش حرف بزنید حرص دلتان را خالی کنید. تف سربالا خواهد بود. اگر با غریبه اختلاف سر مسایل مالی پیش بیاید دعوا می کنید و حتی از او شکایت می کنید. با پدر از این کارها هم نمی شه کرد. منع قانونی ندارد اما منع عرفی و اخلاقی که دارد. 

خلاصه اگر بخواهید از والدین خود کمک مالی یا فکری در این زمینه ها بخواهید هشیارانه عمل کنید که بعدا پشیمان نشوید. هر گونه اختلاف مالی با هر کسی دردناک هست اما در درون خانواده دردناک تر خواهد بود.

در خانواده های ایرانی معمولا یک بزرگ خاندان هم هست که مردم می روند از او مشورت می گیرند. با والدین خود از اول شرط کنید که نزد  بزرگ خاندان نرود! معمولا مشاوره های او در جهت تحکیم قدرت خودش در خاندان هست نه رفع مشکلات دیگران. معمولا این بزرگان خاندان ها درک درستی از  مسایل و  مشکلات یک جوان امروزی دانشگاهی ندارند. اگر هم درک داشته باشند لزوما آدرس درست نمی دهند. برو بیای این بزرگان فامیل حداکثر به درد پیدا کردن خواستگار سنتی می خورد نه حل مسایل از آن دست که شما با آنها دست در گریبانید.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانواده یا دوستان؟ (قسمت اول)

+0 به یه ن

برخی از خانواده در ایران به گوش فرزندان خود چنان می خوانند که گویی در دنیا بقیه دشمن هستند و فقط اعضای خانواده قابل اعتمادند. این افراد  به فرزندان خود می آموزند که نسبت به غریبه ها گارد بگیرند. طبعا این نگرش ایرادهای زیادی دارد و فرزند این خانواده به علت همین بسته بودن، بیشتر از همتایانش ضربه می بینند. 

اما حتی در خانواده های معمولی ایرانی هم که  نسبت به دیگران گارد ندارند این طرز فکر وجود دارد که در هنگام سختی ها دوستان متفرق می شوند و خانواده برای آدم باقی می ماند.
حتی این حکم کلی هم با خیلی از مشاهدات نمی خواند. اتفاقا خیلی وقت ها همین انتظار بیش از حد از اعضای خانواده باعث می شود که برای کمک پا پیش نگذارند!  به طور مثال، ممکن است  شما در خانه بستری باشید و نیاز به خرید داشته باشید. شاید در این موقعیت یکی از دوستان شما که حتی خیلی هم صمیمی نیست، زنگ بزند، لیست خریدتان را یادداشت کند و  وقتی برای خودش خرید می کند خرید شما را هم انجام دهد و بیاورد از درب خانه تحویل دهد و برود. اما خواهر خود شما که شما را در این حال می بیند یک خاطره نفتالین زده از صندوقچه خاطرات بیرون بکشد و به بهانه آن دعوا و قهر کند. نه تنها کمک نکند بلکه اعصابتان را هم با قهر مسخره اش به هم بریزد! 
این  لزوما به معنی خوبی خیلی زیاد آن دوست و بدی خواهر شما نیست. از دوست انتظاری بیشتر از این نیست اما خواهر خود از خود انتظار دارد علاوه بر این که خرید را  انجام دهد، غذا هم درست کند، از شما هم پرستاری کند و.... 
بعد می بیند خیلی سخت شد در ناخودآگاهش دنبال بهانه برای قهر می گردد تا خود را مجاب کند که به خاطر قهر کمک نکردم نه به علت تنبلی!

خلاصه یک کم پیچیده تر از آن هست که بتوان حکم کلی صادر کرد که «در هنگام سختی خانواده برتر از دوست آمد پدید»!


در قسمت دوم نوشته ام به این خواهم پرداخت که آیا در مسایل مالی لزوما  مشورت با خانواده بهتر از مشورت با دوستان و آشنایان هست یا خیر؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارائه سخنرانی در وطن

+0 به یه ن

اگر در خارج از ایران به کار پژوهش مشغول هستید از چند جهت مفید هست که هنگامی که به والدین خود سر می زنید چند سخنرانی علمی هم در ایران ارائه دهید:

۱) به انتقال دانش به کشور کمک می کند.
۲) شما خود را به همکارانتان در ایران می شناسانید. اگر در آینده تصمیم گرفتید به ایران باز گردید این شناخت در استخدام شما می تواند نقش مثبت ایفا کند.
۳) خاله بازی ممتد حوصله تان را سر خواهد برد و سر زدن به محیط آکادمیک  به بهانه ارائه  سخنرانی می تواند برایتان جذاب باشد. :)

اگر تهرانی هستید یکی دو سخنرانی در موسسات  و دانشگاه های درجه یک تهران ارائه دهید. اگر هم اهل شهر دیگری هستید یکی در تهران ارائه بدهید یکی در شهر خودتان.
در دانشگاه های تهران خوشبختانه این کار جا افتاده هست.  می توانید به آسانی ای-میل به آنها بزنید و بگویید که قصد آمدن به ایران در فلان تاریخ دارید. احتمالا خودشان می خواهند که سری به آنها بزنید و سخنرانی کنید. کمابیش مثل موسسات خارج.

اما در شهرستان ها این موضوع کمتر جا افتاده. شاید شیراز و اصفهان که از قدیم ارتباطات بیشتری داشتند استثنا باشند اما در سایر شهر ها ممکن هست استادان پیشکسوت لنگه ابرو بالا بیاندازند و در دل بگویند  که «بچه پر رو را باش! دو سال رفته خارج، خیال می کنه چنان مهم شده که بیاد به ما سمینار بده.» البته یواش یواش داره در شهرستان ها هم  جا می افته که وقتی یکی می گه می خواد بیاد سخنرانی کنه به معنی آن نیست که فکر می کنه بیشتر از محلی ها  می فهمه بلکه در موضوعی مطلب جدید یاد گرفته و خود اندکی مرزهای علم را پیش برده. او می خواد بیاد گزارش این پیشرفت ها را بده. همین! این کار در فضای آکادمیک دنیا خیلی مرسوم هست. دانشگاه های مهم دنیا مثل استنفورد و هاروارد و پرینستون و برکلی و ام-آی-تی و ..... یک عالمه خرج می کنند که یکی مثل او بیاد، یک همچین سخنرانی ای ارائه بده. حالا که او به خرج خودش داره می آید سخنرانی کنه بهتره استقبال کرد.

هر چند میزان پذیرش این نکته الان نسبت به ۱۰-۱۵ سال پیش بسیار بیشتر هست اما طول می کشه که کامل جا بیافته.
اگر می خواهید در شهری در ایران به جز تهران سخنرانی کنید این حساسیت را مد نظر داشته باشید. اما به خاطر این نوع واکنش ها از جانب استادان پا به سن گذاشته (و البته مجیز گویان جوان تر آنها) از این  که سخنرانی کنید سست نشوید.
اگر حس می کنید پذیرش لازم را ندارند یک مقدار  تعارفی که می پسندند چاشنی ای-میل تان کنید. در شهرستان ها خارج از عرف نیست که کسی  این گونه تعارفات را به کار ببرد: «البته جسارته. من اومدم درس جواب بدهم. می دونم که دارم زیره به کرمان می برم......»
(دقت کنید که این تعارفات اصلا با روح علم به معنای مدرن آن همخوانی ندارد. پیش فرض این تعارفات این هست که یک سری علامه همه چیز دان وجود دارند که همه علم  را ازبر دارند.  قسمت تعارف ماجرا آن هست که مخاطب یکی از این علامه های همه چیز دان هست.  من با این نوع تعارفات مشکل بنیادی دارم. اصلا  پیش فرض این تعارف با این نگرش که محققان مرزهای دانش را به طور آهسته و پیوسته به جلو می برند سازگار نیست!)

اگر حس قلبی تان این خواهد بود «ای ابله! من این سمینار را در برکلی هم دادم و لازم هم نداشتم این همه تعارف تیکه پاره کنم» بهتر هست از به کار بردن این تعارفات صرفنظر کنید.
من خودم اهل تعارفی که به آن باور نداشته باشم نیستم. اگر مخاطبم معلم یا استادی باشد که در برهه ای، مطالبی و یا نگرشی آموخته که بنیان دانش فعلی من شده باشد از ابراز آن ابایی ندارم  اما تعارف بی اساس دوست ندارم.
حالا شما با در نظر گرفتن این نوع حساسیت ها، فکر کنید ببینید چه طرز بیانی بهینه خواهد بود. 

به هر حال امثال شما آن قدر باید بروند و دانش را انتقال دهند که این گونه نکات جا بیافتد.

آن چه که گفتم کمابیش در مورد پژوهشگرانی که در یکی از کلانشهرهای ایران به کار پژوهشی مشغولند و به خانواده خود در شهری کوچکتر سر می زنند هم صادق است. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارزشیابی مدرک دکتری و اهمیت ارسال به موقع فرم های اداری

+0 به یه ن

اگر در خارج از کشور دارید دکتری می گیرید و قصد بازگشت به ایران داریدبه هوش باشید که به موقع مدرک تحصیلی تان را بدهید در ایران ارزشیابی شود. وزارت خارجه و وزارت علوم فهرستی از دانشگاه های مهم ومعتبر  خارج از کشور 
را دارند. چک کنید که نام دانشگاه یا محل تحصیل شما در آن لیست باشد. اگر نیست مکاتبات لازم را در اسرع وقت انجام دهید تا دانشگاه شما را اعتبارسنجی کنند و وارد فهرست خود نمایند. (ممکن است در شاخه پژوهشی شما موسسه شما یکی از پنج تای اول درجهان باشد اما چون به لحاظ تعداد پژوهشگران موسسه بزرگی محسوب نشود هنوز از منظر وزارت علوم ناشناخته مانده باشد. این به معنی ضعف وزارت علوم هم نیست. موید این واقعیت هست که هر کدام از ما -هرچه قدر هم که در رشته پژوهشی خود سرآمد باشیم- تنها گوشه کوچکی از دنیای دانش را جلو می بریم و در نتیجه قرار نیست همه دنیا موسساتی را که برای ما بسیار مهم هستند بشناسند! خلاصه به جای آن که شعار بدهید یا ضعف های وزارت علوم را به رخ بکشید، زودتر اقدام کنید که لیست وزارت علوم با افزودن موسسه محل تحصیل شما تکمیل گردد. فردای روز دفاع از تزتان هم شروع کنید به کارهای اداری مربوط به گرفتن رسمی مدرک و ارزشیابی آن در
وزارت علوم. پروسه طولانی ای است. تا این پروسه تکمیل نشود رسمی شدن قراداد شما به تعویق خواهد افتاد. این موضوع را پشت گوش نیاندازید.



یک نکته مهم بعد از استخدام به عنوان علمی این هست که فرم های مربوط به ارتقای سالانه، ارائه طرح پژوهشی، فرم های درخواست پژوهانه و ....را جدی بگیرید و به موقع و قبل از سرآمدن مهلت مربوطه تکمیل و ارسال نمایید. خیلی عیب بزرگی است که کسی دکتری داشته باشد اما در پرکردن این فرم ها و یا نگارش نامه های مربوطه غلط های املایی و انشایی فاحش داشته باشد. باعث می شود در خواست وی جدی گرفته نشود.


کسانی که این نکات را رعایت نمی کنند در فضای آکادمیک عقب می مانند. برخی شان دچار توهم می شوند که چون توطئه ای درکار بوده عقب افتاده اند. برخی هم گمان می کنند باید به جای جدی گرفتن این نکات ساده، کارمندان را ترغیب کنند که از مسایل پشت پرده خبر دهند تا اینان توطئه ها را خنثی سازند. خیلی وقت ها هم کارمندها از این نقاط ضعف سو استفاده می کنند. با ارائه اطلاعات غلط یا داستان سرایی ها اعضای هیئت علمی را علیه هم تحریک می کنند و.... تا خود را مهم تر از آن چه که واقعا هستند جلوه دهند.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم مکتوب نمودن توافقات و رعایت عرف و واقعیات در آنها

+0 به یه ن

وقتی دو نفر سر مسایل مالی یا نظایر آن به توافقی می رسند و قراری با هم می گذارند بهتره با جزئیات کامل و به طور واضح آن را در اسرع وقت مکتوب کنند و به امضای طرفین برسانند. اگر موضوع اهمیت لازم را دارد بهتره دو نفر هم به عنوان شاهد امضا کنند. اگر حتی بیشتر اهمیت داره بهتره اون را به ثبت رسمی برسانند.

برخی از هموطنان از این کار سرباز می زنند و با نمایشی ملودراماتیک می گویند "یعنی تو به من اعتماد نداری؟!" اتفاقا به این جور آدم ها نباید در مسایل مالی و نظیر آن اعتماد کرد ولو این که پدر خود آدم باشند. اگر ریگی به کفش نداشتند حتما خود بیشتر راغب بودند که مکتوب بشه چون ممکنه حافظه خود ما شیطنت کنه و پس فردا گمان کنیم به جای این که  یک تومن طلبکاریم، دو تومن طلبکاریم. 

برخی هم با این بهانه و ژست که من اون قدر با رقم های بالاتر سر وکار دارم که اینها برایم پول خرد هست از مکتوب کردن توافقات سرباز می زنند. این هم بهانه بیخودی است! اتفاقا چون طرف با رقم های بزرگ روزانه سر وکار دارد بیشتر احتمال دارد این رقم خرد را که برای شما مهم هست فراموش نماید. اتفاقا در این صورت بیشتر باید اصرار کرد که مکتوب شود.


همین طور هست هنگام دریافت پیشنهاد کاری. حتما باید اصرار کرد که مکتوب باشد. جملاتی نظیر "جای دخترمی "و "جای پسرمی " ، "افتخار شهرمان و کشورمانی" و ..... مفت نمی ارزند. پیشنهاد کاری باید مکتوب و واضح  و مهمور باشد و عنوان دقیق موقعیت شغلی و در صورت امکان میزان حقوق و مزایا و امکان مرخصی و بیمه و .....در آن (یا در مدارک مکتوب الحاقی) قید شده باشد. در مورد همه این موارد مذاکره باید کرد.

البته شور مذاکره را هم نباید درآورد. در چارچوب عرف و واقعیات جامعه تعهد باید خواست. مثلا در این وضعیت بد اقتصادی که اغلب شرکتها-به خصوص شرکت های نوبنیاد- نمی دانند تا چه زمان می توانند چراغ شرکت را روشن نگاه دارند یک دانشجو که رفته در شرکت کارآموزی کند نباید انتظار تعهد استخدام سی ساله داشته باشد! والا برای همان کارآموزی بی مزد هم راهش نمی دهند چون او را عامل دردسرسازی می بینند. 

در مورد این که عرف چیه و حدود تعهدات در چه حد هست ابتدا پرس و جویی کنید بعد وارد مذاکره شوید. "شلدون بازی" هم نباید کرد! "شلدون بازی" یعنی این که بخواهید الکی نشان دهید خیلی دقیق و مراقب هستید و فکر ظرایفی را می کنید که به عقل جن هم نمی رسد. نمونه "شلدون بازی" را در پایین ذکر می کنم: 
معمولا برگزاری سمینارهای هفتگی در موسسات بر عهده پژوهشگران پسا دکتری است. عرف این هست اما در قرارداد قید نمی شود که این کار جزو شرح وظایف یک پژوهشگر پسا دکتری است. اما معمولا وقتی  از آدم های نرمال خواسته می شود  که این مسئولیت را تقبل کنند "نه" نمی گویند. تازه استقبال هم می کنند. چون می توانند   آن را در رزومه خود به عنوان کاراجرایی بیاورند که پوئن مثبتی برایشان در استخدام های بعدی خواهد بود. به علاوه فرصتی خواهد بود تا خود را به استادان دانشگاه هاى مختلف که برای سخنرانی آنها را دعوت می کنند بشناسانند و به این ترتیب شانس استخدام خود را بعد از اتمام دوره پسا دکتری بالاتر  ببرند.
اما کسی که "شلدون بازی" در می آورد جواب می دهد در قرارداد من این وظیفه قید نشده بنابراین قبول این مسئولیت نمی کنم!


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دامی گسترده برای لقب «دکتر»

+0 به یه ن

یکی از تکنیک هایی که رندان با توسل به آن کلاه سر استادان دانشگاه و دانشجویان دکتری و پزشکان و داروسازان می گذارند این هست که اونها را با لقب "خانم دکتر" یا "آقای دکتر"، "استاد" یا پروفسور و نظایر آن بمباران می کنند.
چنان در وارستگی آقا یا خانم دکتر مدیحه سرایی می کنند که او خجالت بکشد که چانه بزند یا بخواهد که توافقات را مکتوب نمایند.

اما بعد از این که کلاه را گذاشت و صدای اعتراض خانم یا آقای دکتر بلند شد، شروع می کند او را با فحش های رکیک و ادبیات لمپنی می نوازد. این هم باز یک تکنیک هست! خانم یا آقای دکتر دون شأن خود می پندارد با او دهن به دهن شوند در نتیجه از پی گیری حق خود می گذرد.

اگر دیدید یکی زیادی داره پیاز داغ تعارف در مورد وارستگی شما می کنه به او شک کنید. سعی کنید از معامله با او حذر کنید. اگر مجبورید و چاره ای ندارید، از این که با لفظ قلم صحبت کنید حذر کنید. با لحن صحبت و زبان بدن به او بفهمانید که با لقب "دکتر و پروفسور و استاد" سرتان نمی شود شیره  مالید. با هشیاری آماده اید که چانه بزنید و ابدا هم حق خود را به خاطر این قبیل تعارفات پوچ وا نخواهید نهاد.

(اگر صلاح می دانید  به اشتراک بگذارید. همین متن ساده می تواند جلوی خیلی از سو استفاده ها را بگیرد.)

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به خاطر خودمان هم که شده این روزها بیشتر مراقب کارکنان پزشکی باشیم.

+0 به یه ن

من خیلی نگران پزشک ها و پرستارها و داروخانه دار و سایر کادر پزشکی در ایران هستم.

اونها بیش از همه در معرض خطرند. کسی هم به فکرشان نیست!  

در جامعه احساسی ما، هر اتفاقی که می افتد همان گروه که بیش از همه در معرض آسیب هستند فراموش شده ترین ها می شوند.

الان هم که پرسنل بیمارستانی و کلینیکی، آسیب پذیرترین شده اند هیچ کس به فکرشان نیست.

دست کم بیش از اندازه دکترها و پرستارها را با داد وفریاد و ابراز نگرانی و دراما خسته و کلافه نکنیم. 
در این روزها و در این شرایط وقتی به دکتر مراجعه می کنیم
مراعات خستگی دکترها را بکنیم.  
اگر کشور بد اداره می شود (که قطعا چنین هست) دکترها و پرستارها مقصر نیستند! در مورد این ویروس کرونا که این قشر بیش از همه ضربه دارند می بینند.


اگر دکتر یا پرستار خوش اخلاقی دیدیم که ناز مریض و همراهش را می کشه دیگه ما هم شورش را در نیاوریم و با دراما کلافه اش نکنیم!


دکتر ها و پرستارها
هر چه خسته تر و کلافه تر باشند احتمال این که از سر کلافگی به مسایلی نظیر درست ماسک زدن و ضدعفونی مرتب میز و...بی توجه شوند  بیشتر می گردد.
در نتیجه احتمال بیماری آنها بالا می رود.

اونی که با ماشین شخصی می ره سر کار و در روز تنها با عده کمی  از فاصله بیش از یک متری سر و کار داره که اغلب شان هم سالمند بیشتر در معرض بیماری است یا اونی که از صبح تا شب داره بیماران را از نزدیک معاینه می کنه؟!

در این شرایط یک کم بیشتر مراقب دکترها و پرستار ها و داروخانه دار ها و.... باشیم.
اونها مریض بشوند ناخواسته عده کثیری را هم بیمار خواهند کرد.


🍀@minjigh

دوستم می گه رئیس بیمارستان اومد و گفت هیچ کدام از  کارکنان نباید ماسک بزنند چون مراجعان در این شرایط با دیدن ماسک ها دچار پانیک می شوند.

با شناختی که از روحیات مردم خاورمیانه دارم حرف اون رئیس بیمارستان درسته. مراجعان ایرانی با این چیزها دچار پانیک می شوند و گاه از روی پانیک حرکت های می کنند که غیر قابل کنترل هست. دکتر و پرستار را هم کلافه می کنند.

اما گناه اون دکتر و پرستار چیه؟! یکی از این بیماران به روی عطسه یا سرفه کرد چی؟!


شما را به خدا بیشتر مراقب دکترها باشید. دست کم به خاطر خودتان! اونها بیمار بشوند می دانید چند نفر را می توانند بیمار کنند؟!


🍀@minjigh


من نویسنده  متن زیر را نمی شناسم اما همه مواردی که گفته معقول به نظر می رسه و با مطالبی که در منابع گوناگون رسمی و معتبر خواندم همخوانی داره.


چیز جدیدش از نظر من مورد دهم بود. اون را به دقت بخوانید.
هر آمبولانسی که دیدید کارکناش لباس مخصوص پوشیده اند لزوما بیمار کرونا حمل نمی کنه:

[Forwarded from Yasaman Farzan]
‏به‌عنوان کسی که میکروبیولوژیسته، براتون آگاه‌سازی کنم در زمینه کرونا؛ یه‌کم از شایعات دور شین.

‏۱- اول از همه ماسک معمولی که شما از داروخونه می‌خرین (حتی اون فیلتردار معمولیا) کاربرد بسیار کمی داره. برای این‌که ویروس در سایز نانومتر هست و ازش عبور می‌کنه. پس نزنین. چون اگه اون ماسک رو شما هر ۲ ساعت تعویض نکنین، محیط مرطوب درست می‌کنین برای رشد باکتری.

‏۲- بیماری ویروسی با آنتی‌بیوتیک درمان نمی‌شن. ویروس، موجود زنده نیست و آنتی‌بیوتیک همون‌طور که از اسم‌ش معلومه، ماده ضد حیات هست و ویروس ازش تأثیر نمی‌گیره. شما زمان سرماخوردگی آنتی‌بیوتیک مصرف می‌کنین چون بعد از حمله ویروس، باکتری‌های فرصت‌طلب به‌تون حمله می‌کنن. پس خودتون رو به قرص نبندین.

‏۳- خوردن سیر، پیاز، پیازچه و دود کردن اسفند، کاملاً بی‌فایده است؛ چون همون‌طور که گفتم، ویروس موجود زنده نیست و از مواد آنتی‌بیوتیک‌طور تأثیر نمی‌گیره.

‏۴- ویروس کرونا و خیلی از ویروس‌های دیگه بدنه‌ای از جنس لیپید (یه جور چربی طبیعی) دارن که با مواد شوینده از بین می‌ره. بدون این بدنه از کار می‌افتن. برای همین، شستن دست و صورت و وسایل با مواد شوینده ساده مثل صابون و یا مواد ضدعفونی‌کننده ویروسی کاملاً از کار می‌اندازدشون.

‏۵- نمک روی این ویروس بی‌تأثیره. شما با نمک می‌تونین باکتری‌ها رو بکشین؛ چون مایع سلولی‌شون رو می‌کشه بیرون و خشک می‌شن. اما ویروس، مایع سلولی نداره.

‏۶- از کرونا بیش از حد نترسید اگر که سالم هستین. این ویروس از ویروس آنفلوانزای موجود در حال حاضر کشنده‌تر نیست.
در واقع این ویروس افراد در خطر که این بیماری‌ها رو دارن از پا در میاره:
دیابت
آسم
خودایمنی‌ها مثل MS
سرطانی‌ها
افرادی که مشکلات قلبی و عروقی دارن
پیرها
و ...

‏۷- به سیستم ایمنی اعتماد کنید. سیستم ایمنی انسان ۱۰ به توان ۱۰ سلول ایمنی حرفه ای داره که هر کدوم فقط به یه ویروس یا باکتری و... حمله می‌کنن. سیستم ایمنی بعد از کشف ویروس، چند روزی شروع می‌کنه به تولید لشکر و بعد به این ویروس حمله می‌کنه. آدم سالم معمولاً با رعایت، خودش درمان می‌شه.

‏۸- به دلیل نامعلومی کرونا در مورد بچه‌های کوچک به شکل یه سرماخوردگی ساده ظهور پیدا می‌کنه اگر سالم باشن. در واقع برای آدم‌های ۸ سال به بالا خطرناک‌تره. پس اگر بچه‌ی کوچکی سرماخوردگی ساده داره، شما خیلی مراقب خودتون باشید.

‏۹- امکان داره شما کرونا بگیرین و علائم‌ش کاملاً در حد سرماخوردگی باشه. اما برای این‌که به دیگران انتقال ندین، چند روزی رو خونه بمونین. اگر سر کار می‌رین، دورکاری کنید.

‏۱۰- این‌که صرفاً یه آمبولانس دیده می‌شه که لباس مقابله با بیماری‌های میکروبی تن‌شونه، دلیل این نیست که مورد کرونایی دارن می‌برن. بر اساس چارچوب در مواجهه با هر مورد مشکوک، تیم بیمارستان باید بدترین رو در نظر بگیرن. برای همین همه‌ی افرادی که آنفلوآنزا دارن هم اول قرنطینه می‌شن.

‏۱۱- زیر دماغ‌تون ویکس و نعناع نزنین با تصور این‌که دارین ضد عفونی می‌کنین. با این کار، حتا فضای تنفسی‌تون رو بازتر و پذیراتر برای دریافت ویروس واگیردار می‌کنین.

‏۱۲- در انتها این بیماری با کنترل و رعایت از طرف افراد بیمار و افراد سالم به‌راحتی می‌گذره. در واقع می‌شه گفت آنفلوآنزای خوکی و آنفلوآنزای N1H1 خیلی بیش‌تر و خطرناک‌تر از اینا پخش شدند؛ اما گذشتند. پس بیش از حد نترسین؛ اما بی‌خیال هم نباشید. مراقبت کنین.

— سام اسدی

💟 @LoveBot

https://twitter.com/SamyAsady/status/1230552415029596162?s=19


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو روی یک سکه

+0 به یه ن

هفت هشت سال پیش مد شده بود می گفتند مثبت اندیشی کنید.
الکی بگید همه چی خوبه!
فیلم راز و .... مردم را سرکار گذاشته بود. الکی می گفتند فکرهای مثبت بکنیم اتفاقات مثبت می افته.


نه اون درست بود نه این مسابقه ای که الان راه افتاده و هر شایعه نگران کننده که شنیده می شه باور می شه. برخی هم انگار وظیفه خودشان می دانند که یک چیزی بذارند رویش و بازگو کنند 
و بقیه را نگران تر کنند.


هر دوی این رویکرد ها مانع از این می شه که واقعیت ها را درست ببینیم و انتخاب های درست بکنیم و تصمیم های درست بگیریم.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه طور قومی به مرز نسل کشی می رسد؟!

+0 به یه ن

ملل و اقوامی که دست شان به نسل کشی آلوده گشته که همگی  آدم های سنگدلی نبوده اند. طی یک دوره پروپاگاندا شروع کرده از قوم دیگر دیو دو سر ساخته. به قول خارجی ها اونها را dehumanized کرده. طوری نشان داده که انگار اونها آدم های معمولی از جنس ما نیستند.

مثلا اگر اونها عادت های غذایی یا آیین هایی داشتند که برای بقیه ناآشنا و غریب بود روی اون آداب و عادات مانور داده اند و شاهدی بر متفاوت بودن آنها گرفته اند.


بعد از این نکته که مردم معمولی همیشه نگران و محافظ بچه هایشان هستند سو استفاده کرده و گفته اگر اونها را از بین نبریم اونها بچه های شما را از بین می برند.

این طوری مردم را شست و شوی مغزی داده اند. تا جایی که همون مردم عادی و در شرایط معمول مهربان و مهمان نواز، با کسانی که خشونت می کردند همکاری کرده اند و راه را برای کشتار همسایه هایشان هموار کرده اند. 

🍀@minjigh

(این مطلب را بعد از بازدید موزه نسل کشی در رواندا نوشتم.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل