خاطره ای از پدرم

+0 به یه ن

امروز هم روز پدر است و هم پنجشنبه (شب جمعه). می خواهم به این مناسبت خاطره ای از پدرم (دکتر یعقوب فرزان) نقل کنم و نیز درودی فرستم به نام و یاد همه پدران آسمانی که تا در زمین بودند شایسته نام پدر رفتار کردند.
در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شمسی کامپیوتر های شخصی آرام آرام به خانه ها راه یافتند. من و پدرم هم از این که کامپیوتری تهیه کرده بودیم از شادی در پوست خود نمی گنجیدیم. من چندان علاقه ای به بازی های کامپیوتری نداشتم. بیشتر برایم جذاب بود که خودم با برنامه نویسی بازی کامپیوتری بسازم. زمان زیادی صرف برنامه نویسی های کامپیوتری با موضوع علمی می کردم. برای دانش آموز دبیرستانی تمرین فکری خوبی بود. پدرم کامپیوتر را برای فعالیت جدی تری می خواست. نرم افزار های کامپیوتری محاسبات سازه داشتند پیشرفت می کردند و محاسباتی را میسر می ساختند که پیش از آن بسیار صعب بود.

به یاد دارم روزی پدرم با هیجان من و مادرم را صدا کرد و انیمیشنی را نشانمان داد که نتیجه محاسبات کامپیوتری وی بود. در انیمیشن ساختمان بلند مرتبه ای بود که در زلزله سخت می لرزید. برای من هیجان پدر تعجب برانگیز بود. تا آن زمان گمان می کردم که ساختمانی محکم هست که در زلزله نلرزد. پدرم توضیح داد که در بناهای قدیمی تر معیار همان بود که تو می پنداری. ساختن ساختمانی که در زلزله نلرزد هزینه بسیارمی برد. با این روش ساختمان سنگین می شود امکان ساختن ساختمان های بلند مرتبه در سطحی که جوابگوی نیاز جمعیت روزافزون عصر مدرن باشد وجود ندارد.
توضیح داد که روش های محاسباتی جدید امکان طراحی ساختمان های سبک با هزینه کم اما مقاوم دربرابر زلزله را فراهم می کند. این ساختمان ها با طراحی و محاسبات مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند.
از آن زمان تا کنون ساختمان های زیادی در شهر های ما با این روش ساخته شده اند. ازجمله برج های مجتمع آسمان در شاه گؤلی تبریز که اغلب بستگان نزدیک من در آن ساکنند.

در فقدان آموزش و اطلاع رسانی مناسب، ساکنان ساختمان های بلند به دلایل دیگری در زلزله -حتی در زلزله هایی با شدت کم که ساختمان های نه چندان مقاوم هم دوام می آورند- آسیب روحی و جسمی می بینند. برای کسی که اطلاع ندارد لرزش شدید در طبقات فوقانی به هنگام زلزله می تواند بسیار اضطراب آور باشد. خطر اضطراب به آن شدت برای سلامت کمتر از آوار نیست!
با این ملاحظه، با همفکری دوست عزیز و قدیمی ام از دبیرستان فرزانگان تبریز، خانم مهندس مریم خرمی آذر، (کارشناس ارشد مهندسی عمران از دانشگاه امیرکبیر) متنی تهیه نمودیم.
آقای مهندس عزیز رنجبری قوزوللو
(دارنده دانشنامه کارشناسی عمران از دانشکده عمران تبریز، دارنده دانشنامه کارشناسی ارشد ژئوتکنیک از دانشگاه علم و صنعت، هیئت علمی بازنشسته دانشکده عمران دانشگاه تبریز) این متن را تکمیل و ویرایش کارشناسی نمودند تا در اختیار شهروندان قرار گیرد. متن مزبور را در وبلاگ منتشر خواهم کرد. خواهشمندم در انتشار توصیه های متن در فضای مجازی و حقیقی ما را یاری دهید تا درهنگام وقوع زلزله آسیب های کمتری متوجه جان و سلامت هموطنان گردد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز مهندس مبارک

+0 به یه ن

امروز در تقویم، روز مهندس است. این روز را به همه مهندسان عزیز تبریک می گویم.

چند سال پیش که از موزه علم فلورانس (موزه گالیله واقع در نزدیکی پونتو وکیو و موزه اوفیتزی) دیدن می کردم کاملا حس کردم که علم فیزیک و شیمی زمانی از علوم راکد و قرون وسطایی "فلسفه طبیعت" و کیمیاگری به علوم پیشرو و پویا تبدیل شدند که دست در دست مهندسان نهادند.

 

این اتفاق مبارک  متاسفانه در جامعه فیزیک ایران اتفاق نیافتاده. جامعه فیزیک ایران از جریان های آسیب می بیند که ارزش  واهمیت نشست و برخاست با مهندسان  را منکر می شوند و به جای آن حس "خود فیلسوف پنداری" دارند. یعنی دقیقا در جهت خلاف روند رنسانس و عصر روشنگری قدم بر می دارند.

 

 

. در کشور ما، دانشجویان فیزیک زیادی هستند که یک ترم خوب درس می خوانند و نمرات خوب می گیرند. سپس احساس خود نابغه پنداری می کنند و ترم بعد درس نمی خوانند و امتحان ها را خراب می کنند. مرحله بعدی این دانشجویان "خود فیلسوف پنداری" است! ادعا می کنند چون بسیار عمیق هستند ارزشی به این درس های فیزیک که رنگ و بوی مهندسی می دهد نمی دهند.

از سوی دیگر، در جامعه فیزیک ایران کیش های شخصیتی حول و حوش چند پیشکسوت هستند که بلافاصله این دانشجویان خود فیلسوف پندار را جذب خود می کنند و در جهت منافع کیش شخصیت توهمات این جوانان را تشدید می نمایند.

دانشجو به این جمع های کیش شخصیتی می پیوندند، خود را فیلسوف و عمیق می خواند و هر که را که جزو این جمع نیست بسیط و سطحی می داند.

همین! کار علمی  بیشتری هم نمی کنند!

 

 

با این روند علم رشد نمی کند.

 

اگر به جای خود فیلسوف پنداری با مهندسان بیشتر نشست وبرخاست داشتیم هم ذهن پویاتری برای پژوهش در فیزیک می یافتیم و هم از این بلای کیش شخصیت و مرید ومراد پروری مصون می ماندیم. مهندسان از این مسخره بازی های مرید و مراد بازی ندارند. این بیماری کیش شخصیت از جامعه علوم انسانی  ایران به دامن جامعه فیزیک ایران افتاده.

از اونها به ما سرایت کرده!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

می لرزند اما فرو نمی ریزند

+0 به یه ن

اگر پای صحبت های طبقه متوسط بنشینید زیاد ازشون می شنوید که پشت سر مهندسان صفحه می گذارند: این آپارتمان را به ما به قیمت کلان و به اسم ضد زلزله و ساخته شده با آخرین اصول و فنون مهندسی فروختند اما در زلزله چند سال پیش خیلی بیشتر از خانه صد سال پیش بابابزرگمون لرزید و تابلو و.....هم افتاد زمین. بعدش به همدیگر توصیه می کنند که از ساختمان های فلان شرکت خانه نخرید یا بهمان مهندس را استخدام نکنید که برایتان خانه بسازد چرا که خانه های طراحی آنها در زلزله می لرزند. 


من اگر جای مهندسان عمران بودم یک ویدئو کوتاه آموزشی تهیه می کردم و در فضای مجازی پخش می کردم. در فیلم توضیح می دادم که سازه های جدید اتفاقا طوری طراحی می شوند که بلرزند اما نریزند. بعد هم توضیح می دادم که برای همین در دکوراسیون منزل به خصوص در واحدهای طبقات بالا باید دقت کرد که چیز سنگین شل بالای سر قرار نگیرد. به خصوص بالای تختخواب ها زلمزیمبو نباشد. مکان هایی در خانه برای پناه گرفتن به هنگام وقوع زلزله تعیین شود که در حوالی آن چیزی برای فروریختن (از سقف کاذب و شیشه شکسته و پنجره و تزئینات گچبری گرفته تا وسایل منزل)نباشد. چنین فیلم آموزشی ای برای اعتبار حرفه ای خودشان خوب است. والا مردم از سر ناآگاهی همه اعتبار حرفه ای مهندسان را با بدگویی ها برباد می دهند.

 در فیلم چند تا شبیه سازی وقوع زلزله و اثر آن بر بلند مرتبه و نیز فیلم چند آسمانخراش در ژاپن و کالیفرنیا در هنگام زلزله هم می ذاشتم تا بلکه مردم باورشان بشود که این ساختمان بناست که بلرزند اما فرو نریزند. این قبیل فیلم های آموزشی اگر در فضای مجازی پخش شود، هنگام مشاهده لرزش ساختمان ساکنان آن کمتر پانیک می کنند و کمتر از شدت اضطراب بلا سرخود می آورند. در نتیجه کمتر وقت نیروهای امدادی و پزشکان را می گیرند. پس، نیروهای امدادی و پزشکان فرصت می یابند که به مردم حاشیه شهر برسند که زیر آوار خانه های فرسوده ویران شده در اثر زلزله، مانده اند. 🍀@minjigh

 اگر در شهرهای بزرگ ایران، زلزله ای رخ دهد، خانه های مهندسی ساز محلات طبقه متوسط و اعیان نشین فرو نخواهند پاشید. (مگر این که در حریم گسل یعنی در فاصله کمتر ٣٥٠ متر از آن ساخته شده باشند) احتمالا یک مقدار نمای ساختمان خراب می شه، گچبری هاشون می ریزه ، دکورهای ویترین می ریزه و.....

 ولی خانه های محلات حاشیه ای بر سر ساکنانشان خراب می شود. با این حال همان خانواده هایی که خانه های مهندسی سازشان برپا مونده بیشتر وقت کادر درمانی را خواهند گرفت! فشار خون نصف مردم محلات اعیان نشین و طبفه متوسط خواهد افتاد و به اورژانس خواهند رفت که سرم ببندند. یک عده شان به علت سقوط گلدان و لوستر و... برسرشان جراحت خواهند داشت و کادر درمانی را مشغول خود خواهند ساخت. پول هم دارند هزینه اش را می پردازند. اونهایی که در محلات حاشیه ای از زیر آوار در می آیند بی دکتر خواهند ماند و قربانی خواهند شد. 🍀@minjigh 


 در هنگام زلزله بم، مسعود بهنود یک مقاله به زعم خود شاعرانه نوشته بود که ارگ بم که از خشت این سرزمین هست می ایستد اما ارگ جدید ( همان شهرک که زمان رفسنجانی ساخته شده بود) فرو می ریزد. واقعیت جز این بود. بنای خشتی ارگ بم فرو ریخت اما بناهای مهندسی ساز ارگ جدید ایستادند! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شرایط سخت دوره و زمونه

+0 به یه ن

آیا والدینی که امکانات مادی لازم را دارند از فرزند مستعد و علاقه مند خود در عمل حمایت می کنند که بیزنسی راه بیاندازد؟


 خیلی هاشون با کمال میل این کار را می کنند اما در جامعه امروز کمتر درباره اش می شنویم. چون کسانی که (به خصوص مردانی که) چنین قدم های بزرگ و مهمی برای یک نفر بر می دارند کمتر اهل حرف هستند و بیشتر اهل عملند. اگر به جای چنین کمک و حمایت بزرگ و همه جانبه یک ماشین زیر پایش می انداختند چه بسا ده جا در موردش شو-آف می کردند و من و شما بیشتر درباره اش می شنیدیم. اما این قبیل افراد معمولا سخن نمی گویند. به علاوه کسی در آن سن و در آن موقعیت این را به تجربه دریافته که هر چه مردم در مورد این قبیل چیزها کمتر بدانند کار کردن آسان تر خواهد بدانند. خیلی از آشنایان و دوستان دورو اگر بدانند که خانواده ای برای فرزند بیست و دو ساله اش دو میلیارد دست و پا کرده که کاری شروع کند انواع و اقسام کارشکنی ها را انجام می دهند. انواع و اقسام بدگویی ها را شروع می کنند. هزار ویک نیش و طعنه می زنند ودر فضای مجازی به طور شناسا یا ناشناس مزاحمت ایجاد می کنند و اگر از دستشان برآید در عمل هم ضربه می زنند. 


 اما برخی از والدین که امکانش را دارند عقیده ای به این نوع حمایت ندارند. به صراحت می گویند خودش برود روی پای خود بایستد. معمولا هم با اشاره به خودساختگی خود یا پدرشان به فرزند نهیب می زنند که او هم باید خودساخته باشد. غافل این که شرایط فرق کرده. در دهه سی و چهل هجری (همان زمان شاه) که اقتصاد کشور رو به پیشرفت بود، تز خودساختگی معنایی دیگر از وضعیت دهه ٩٠ دارد که اقتصاد روز به روز پسرفت می کند و جای رشد را برای کسی که حامی ندارد بیش از پیش می بندد. احتمالا در سال های آتی وضع بدتر از این هم بشود. من جای این پدران باشم در تز خودساختگی ام با توجه به واقعیات اقتصادی جدید کشور تجدید نظر می کند. خطاب به پدری که می گوید "بذارید سرش به سنگ بخوره آدم شه". سنگ های سال ١٤٠٠ به بعد آدم نمی کنند! سنگ های این دوره زمانه، ضربه مغزی می آورند. دیگه خود دانید.

 یک عده از والدین هم هستند که شو-آف می کنند که خیلی حامی فرزندانشان هستند. وعده ووعید حمایت می دهند اما در عمل پشت فرزندان لایق خود را خالی می کنند. اتفاقا همان کسان هستند که از فرزند دیگر خود که هر امکان وفرصتی که در دستش باشد به هدر می دهد همه جانبه حمایت می کنند. اما وقتی به فرزندی می رسند که توانمندی لازم برای موفقیت دارد نه تنها از او حمایت را در عمل دریغ می کنند بلکه حتی زیرپوستی علیه او عمل می کنند و از پایش می کشند! 
سالها برایم سئوال بود که این چه رفتاری است؟! بالاخره پاسخم را یافتم! درد همان درد وابستگی در خانواده های ایرانی است. وقتی از توانمندی فرزند خود برای موفقیت مطمئن هستند می خواهند علیه موفقیت او عمل کنند چون می ترسند بعد از چند سال فرزند وابستگی خود را به آنها از دست بدهد. مستقل شدن فرزند آنها را می ترساند! خود را توجیه می کنند که این فرزندم اون قدر زرنگ هست که گلیم خود را از آب بیرون بکشد. من از او می کَنَم و به اون یکی فرزندم که بی جربزه هست و خود نمی تواند به جاییی برسد می رسانم. دوران چنان نیست که والدین هم بخواهند روی فرزندشان فشار مضاعف از این جنس بگذارند. 

جامعه و وضع اقتصادی به اندازه کافی فشار به جوانان وارد می کند. والدین هم اگر بخواهند این گونه تزها را روی فرزندان اجرا کنند فرزندان چنان له خواهند شد که دیگر نمی توانند راست بایستند! این تزها شاید برای نیمه اول دهه پنجاه و اواخر دهه چهل خوب بود که با یک مدرک دانشگاهی استخدام حتمی بود وبعد چند سال هم می شد صاحب خانه شد. اما نه حالا با این وضعیت اشتغال و گرانی مسکن و ......و با این شرایط بی عدالتی گزنده در سطح اجتماع. 🍀@minjigh

 در  نوشته بالا، با استدلال تاکید کردم که بهتر است والدینی که تزشان آن هست "فرزند باید روی پای خود بایستد" شرایط اقتصادی روز جامعه را در نظر بگیرند. بدون در نظر گرفتن واقعیات بازار کار امروز، انتظاراتی که زمان جوانی خود از خودداشتند از فرزندان خود نداشته باشند. نوشته قبلی ام بیشتر مربوط به برهه ای می شد که جوان می خواهد وارد بازار کار شود. در این نوشته می خواهم به دوران دانشجویی بپردازم.

 در زمان ما و قبل از ما(دهه هفتاد هجری و پیشتر) یک دانشجو می توانست با کار دانشجویی مخارج روزمره خود را به راحتی بپردازد. علت این بود که مخارجی به اون صورت نداشتیم. اولا تحصیل ما در دانشگاه های دولتی کاملا رایگان بود. من خودم پایین ٢٢ واحد در ترم برداشتن را دون شأن خود می دانستم اما یک ریال هم به دانشگاه پوداخت ننمودم. (البته بالای ٢٠ واحد، شرط معدل داشت.)

 برای دروس ما، داشتن یک خودکار و یک مقدار چرک نویس کافی بود. پرخرج ترین رشته معماری بود. دانشجوهای عمران هم وقتی واحد معماری بر می داشتند عزا می گرفتند چون مخارجشان می رفت بالا. می بایست راپید (قلم مخصوص) تهیه کنند که با معیارهای آن زمان، هزینه سرسام آور داشت. اما الان شرایط فرق کرده. داشتن لپ تاپ برای دانشجویان در همه رشته ها یک ضرورت شده. هزینه تهیه لپ تاپ کجا، هزینه تهیه راپید کجا؟!
 این روزها، همان دانشگاه های دولتی به عناوین مختلف دانشجوها را تیغ می زنند! دیگه چه برسد به دانشگاه های پولی! خلاصه این که دانشجویان امروزی با این شرایط باید درس بخوانند. هزینه ها -چه قبول کنیم چه نکنیم- خیلی بالاتراست. دانشجو حتی اگر بخواهد نمی تواند درویشی زندگی کند.

 بنابراین از انصاف و مروت به دور هست که با معیارهای دیروز دانشجویان امروز را بسنجیم و سرکوفتی بزنیم. اما عده ای این کار را می کنند. یادمه که چند سال پیش کفیلان بنیاد کودک که ساکن آمریکا بودند اصرار کرده بودند که حمایت از مددجویان بعد از ١٨ سالگی باید قطع شود تا مددجویان روی پای خود بایستند. این از عدم اطلاع از شرایط روز هست. با کار نیمه وقتی که مددجوی بنیاد کودک می تواند بیابد هرگز نمی تواند از عهده مخارج برآید. دانشجویان تحت کفالت من همگی کارنیمه وقت دارند اما من حمایت خود را قطع نکرده ام چون می دانم باز هم هزینه ها بیش از درآمد هست. (درباره این تجربه بیشتر خواهم نوشت) 

 تقریبا مطمئنم اون کفیلان ساکن آمریکا از روی خیرخواهی این تصمیم را گرفته بودند. احتمالا در مورد فرزندان دانشجوی فامیل هم نظرات مشابهی از آن سوی آبها صادر می فرمایند! اما به این گونه نظرات -هرچه قدر هم خیرخواهانه باشند- نباید وقعی نهاد. دانشجویان امروز با توجه به شرایط روز، به حمایت مالی و روحی بیش از اینها نیاز دارند. چه فرزندو قوم و خویش آدم باشند چه مددجوی تحت کفالت آدم. حواسمان به اونها باشد! اوضاع بدهست.  اگر ما هم بخواهیم از روی لجبازی و درجازدن در ایده آل های گذشته یا فک و فامیل ساکن آمریکا، به جوان ها فشار مضاعف بیاوریم ممکن هست در آینده پشیمان شویم. 

اگر هم اون قدر قوی باشند که معتاد و افسرده یا عاصی و گرگ نشوند از نظر عاطفی ضربه می خورند. بدجوری هم ضربه می خورند که شاید بعدها نتوان ترمیم کرد! ممکن هست از ما اون قدر دلچرکین شوند که بعدها مجبور شویم محبت شان و بخشایش شان را گدایی کنیم. در بین نسل های گذشته هم که اوضاع این قدر بد نبود، این دلچرکینی و به دنبال آن طلب بخشایش کم اتفاق نیافتاده. تازه اون بزرگترهایی که با خودشان روراست بودند و شهامت اخلاقی داشتند اومدند بخشایش طلب کردند. اینها در اقلیت بودند. اکثرشان فرزندان را متهم به ناسپاسی کردندو تلخی بر تلخی افزودند. 🍀@minjigh 

 روش درست با توجه با واقعیات امروز جامعه آن هست که دانشجویان را به داشتن کار نیمه وقت یا کارآموزی تشویق و ترغیب کنیم. این تجربه کاری، تا جایی که به درس خواندن آنها و سلامت جسمی و روحی آنها لطمه نزند- از چندین جهت برای رشد دانشجویان مفید خواهد بود: اعتماد به نفس پیدا می کنند. با محیط کار وفرهنگ کاری آشنا می شوند. در بین کسانی که صاحب کار هستند شناخته می شوند و این شناخت شانس آنها را برای یافتن کار دایم بعد از فارغ التحصیلی بالا می برد. اگر کار مربوط به رشته آنها باشد، حکمت خیلی از دروس را در می یابد و در دانشگاه آموختن آنها را جدی تر می گیرد. در محیط کار، ایده هایی برای سرمایه گذاری برای خدمات جانبی شرکت به ذهن او ممکن هست برسد.

 ارزش این تجربه چنان بالاست که می ارزد فرد در یک شرکت معتبر مرتبط به رشته تحصیلی اش، کارآموزی بدون حقوق نماید. اگر این کارآموزی یا کارنیمه وقت، درآمد هم داشته باشد، چه بهتر! بخشی از هزینه های دانشجو را پوشش می دهد. اما والدین دانشجو یا کفیل نباید حمایت مالی و روحی و فکری را از او بردارند.

 خطرات در جامعه و محیط کار بسیارند. اگر کارفرما، فرد خوب و خوش انصاف و درستکاری باشد حتما در جامعه امروز ما دشمنان زیادی دارد که می خواهند از طریق کارمند و کارگرانش به او از پشت خنجر بزنند. فرزند کم تجربه شما را ممکن هست آلت دست قرار دهند. بهتر است با فرزند خود آن قدر صمیمی باشید که در این مسایل با شما مشورت کند. اگر تشخیص دادید که می خواهند او را به صورت به دام بیاندازند به او هشدار دهید که قدر کارفرمایش را بداند. 


 از سوی دیگر اگر کارفرما یا سایر همکاران اهل سو استفاده از کارمند و کارآموز به هر شکلی باشند یا بخواهند او را به سمت تباهی و شر بکشانند و همدست تباهکاری خود کنند، حمایت مالی و فکری و روحی شما لازم خواهدبود که جوان کارآموز بتواند "نه" بگوید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رویاپردازی یا ....؟

+0 به یه ن

در نوشته پیشین ام، به تفصیل توضیح دادم که چگونه حمایت مالی و فکری والدین از فرزندی که ایده ای ناب برای یک بیزنس مدرن و سازنده (غیر کاذب) دارد می تواند به رشد اجتماعی طبقه متوسط و در نتیجه توسعه سیاسی کشور بیانجامد. در انتها سئوال کردم که با توجه به وضعیت نابسامان اداره کشور، آیا چنین بیزنس هایی که توسط خانواده های طبقه متوسط (نظیر خانواده مهندس، پزشک و وکیل و بازاری و ملاک و....) آغاز می شوند شانسی برای موفقیت دارند یا خیر. سئوال را دوباره مرور کنیم: 


جمعی سه چهار نفره از جوانان خوش فکر را در نظر بگیرید که ایده ای برای یک بیزنس دارند. در مورد این ایده و برخی قواعد بیزنس مطالعه زیادی داشته اند و شرایط جامعه را هم در ارتباط با ایده شان خوب می شناسند. سختکوش هستند و اهل از زیر کار در رفتن نیستند. با هم متحد هستندو آماده اند هماهنگ با هم در راه هدف شان با جدیت کار کنند. نازک نارنجی و اهل قهر نیستند و می دانند مشکلات در راه فراوانند. از حمایت فکری و روحی خانواده هایشان برخوردارند. مشاور حقوقی دلسوزی دارند که به آنها در عقد قرارداد ها راهنمایی می دهد.

(فرض کنید مثلا عمه یکیشان وکیل مجربی است و به طور رایگان حدود ٤-٥ ساعت برای راهنمایی آنها وقت خواهد گذاشت و توصیه هایی خواهد کرد که با رعایت آنها کلاهی سر این جوانان نخواهد رفت. فرض ناممکن وغیرمنطقی ای نیست!) بالاخره فرض کنید که والدین این چند جوان، در مجموع ١تا ٢میلیارد پول نقد به عنوان سرمایه در اختیارشان به عنوان قرض گذاشته اند. همین طور این جوانان می توانند در گوشه ای از شرکت والدین، میزی داشته باشند و هنگام جلسه با مشتریان و.... از اتاق شورای شرکت آنها استفاده کنند. در نتیجه وقتی کسی برای عقد قرارداد می آید این حس به او دست بدهد که هر چند اینان جوان هستند اما پشتوانه قوی از خانواده های طبقه متوسط نسبتا مرفه شان دارند. "دالی لاری قارلی داغا دایاخدی!” طبیعی است که یارو دلش قرص می شود که چک های جوانان بی محل از آب در نخواهد آمد. والدینی که چنین دفتری را برای عقد قرارداد -ولو برای چند ساعت- به فرزند قرض دهند، نخواهند گذاشت به خاطر چک بی محل کارش به زندان بکشد! به علاوه این جمع جوانان، از برخی دستگاه های شرکت والدین یکی ، و یا دستگاه های کارگاه پدر دیگری می توانند استفاده کنند. از زیرزمین خانه پدری هم می توانند به عنوان انباراستفاده کنند. 

 فرض کنید این جوانان از این امکانات برخوردارند. امکاناتی که در دست طبقه مرفه است. فراهم کردن چنین امکاناتی برای طبقه مرفه دور از انتظار نیست. اما این خانواده ها نه وزیری می شناسند ونه وکیلی. نه اهل رشوه اند نه اهل زد و بند و پارتی. دوباره سئوالم را تکرار می کنم آیا موفقیت اقتصادی بیزنس جمعی از جوانان با این شرایط رویاپردازی است یا می تواند به حقیقت بپیوندد؟ 🍀@minjigh 

 جواب این سئوال به معیار شما از موفقیت بستگی دارد. اگر منظور از موفقیت در بیزنس، موفقیتی در سطح بیل گیتس و استیو جابز و..... باشد، جواب منفی است. حتی اگر تحریم ها و فساد همه گیر و رانت آقازاده و خودی ها و..... نبود باز هم اقتصاد کوچک ایران و زیرساخت های محدود اقتصادی این کشور،اجازه رشد در آن حد را نمی داد. فساد اداری و بی عدالتی های موجود -که شما بهتر از من می دانید -سقف موفقیت را حتی پایین تر آورده است. اما این سقف هنوز به اندازه کافی بلند هست که خانواده ای در آن سربلند بایستد. این سقف در چه حد هست؟!. 

حتما اقتصاددانها با محاسبات خود جواب دقیق و علمی ای برایش دارند اما من از روی تجربه اطرافیانم در دهه های گذشته تخمین خود را عرض می کنم. اگر چند جوان از شرایط و امکاناتی از آن دست که در نوشته قبلی ام نام بردم برخوردار باشند ظرف ١٥-٢٠ سال آن قدر می توانند رشد کنند که: 

 ١- خانه و اتومبیلی مناسب برای یک خانواده چهارنفره خریداری نمایند و بتوانند رفاه این خانواده را تامین نمایند. 

 ٢- برای بیزنس شان دفتر وکارگاه و دستگاه های مناسب تهیه کنند.

 ٣- حدود ده بیست نفر را در بیزنس خود استخدام کنند. با بیمه و حقوق و مزایا. بعد از سی سال هم خواهند توانست خود مانند والدین خود برای شروع بیزنس سرمایه در اختیار فرزند بگذارند. 

 این ثروت و موفقیت اقتصادی در حد بیل گیتس نیست اما برای داشتن یک زندگی آرام و لذت بخش کافی است. حدود ١٠ درصد زوج هایی که به سنی می رسند که فرزند ٢٠ ساله دارند می توانند امکانات از آن دست که در نوشته بالا گفتم برای فرزندشان تهیه کنند اگر حدود یک سوم آنها هم به این معنی موفق شوند بخش قابل توجهی از مشکل اشتغال کشور حل می شود(با توجه به این که ١٠-٢٠ نفر را استخدام می کنند.) 

 پس چرا کسانی که راه در این قدم گذاشته اند راضی نیستند؟!حق دارند شاکی باشند چون که با آن قدر زحمتی که کشیده اند علی الاصول باید چندین بار بیشتر از این دستاورد اقتصادی داشتند. کارشکنی ها ونظر تنگی های بقیه و فساد در اقتصاد کشور مانع از آن می شود که آن قدر که لیاقت شان هست موفق شوند. 

اگر در اسفند ماه که باید کارها را تمام کنند وبا مامور مالیاتی سر وکله زنند از آنها بپرسی که آیا راضی هستی که این راه انتخاب کرده ای یا نه، در صورتی که خیلی مودب باشند فقط خود را نفرین خواهند کرد (نه پرسشگر و زمین و زمان را)🙂. اما اگر سیزدهم فروردین آنها را ببینید خواهید دید که برای بازگشت به سرکار دارند بال بال می زنند. اگر از آنها در آن حال، همان سئوال را بپرسید خواهند گفت ده بار هم دنیا می آمدم باز همین راه دشوار و پردست انداز اما شیرین را بر می گزیدم!❤️🙂🥰🌾🍀💐 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رشد طبقه متوسط در سایه سرمایه گذاری های فامیلی

+0 به یه ن

 بسیاری از صاحبنظران معتقدند که توسعه سیاسی-فرهنگی واجتماعی کشوردر گرو رشد طبقه متوسط هست. از سوی دیگر با توجه به ویژگی های جامعه ایران و بی اعتمادی روز افزون مردم نسبت به غرببه ها، تنها راه واقع بینانه رشد و فربه شدن طبقه متوسط اهتمام به همین سرمایه گذاری های فاملی به نظرم می رسد. اگر خانواده هایی که تمکن مالی دارند ازجوانان خانواده خود حمایت کنند تا سرمایه گذاری سازنده ای بکننددر عرض حدودده سال طبقه متوسط -علی رغم همه فشارها- رشد می کند و وزنش در موازنه های سیاسی بالاتر می رود.


 ناگفته پیداست که منظورم از سرمایه گذاری، سرمایه گذاری جدی دربخش تولیدیا خدمات وتوریزم یا .... هست. منظورم کمک به نسل جدید برای سکه باز شدن و دلار باز شدن وبیت کوین باز شدن نیست! منظورم کار اقتصادی راستین هست نه ورودبه اقتصاد کاذب! 🍀@minjigh 

 در زیر توضیح می دهم که چگونه حمایت خانواده ها ی طبقه متوسط از فرزندانشان جهت سرمایه گذاری برای شروع یک بیزنس به شکوفایی و رشد طبقه متوسط می انجامد: 

 ١- اولا فرزند جوان آنها -به همراه دو سه نفر از دوستان و همسالان وی که با کمک هم کار را آغاز می کنند- مشغول می شوند. چون مشغول می شوند طبعا از خطراتی نظیر افسردگی، اعتیاد، رانندگی با سرعت و رفتار پرخطر نظیر آن به دور می مانند. رفتار های پرریسک و پرخطر معمولا از جوانانی سر می زند که چشم انداز روشنی برای خود نمی بینند و به این شکل انرژی خود را تخلیه می کنند یا ابراز وجود می نمایند. جوانی که دارد بیزنس خود را راه اندازی می کند کمتر احتمال دارد که به آن سو رود. وقتی جوانان افسرده نباشند و با رفتارهای پرخطر والدین خود را به دردسر نیاندازند، خانواده در مجموع فراغ بال بیشتری دارد که به مسایلی فراتر از مسایل روزمره خانواده، نظیر رشد سیاسی و .... بیاندیشد. 

 ٢-حمایت والدین از فرزند به این شکل همدلی بین نسل ها به وجود می آورد و شکاف بین نسل ها را پر می کند. اتحاد بین نسل های مختلف طبقه متوسط، قدرت و توانمندی آنها را افزایش می دهد.

 ٣- برای شروع بیزنس جوان با دو سه نفر از همسن و سالان خود شروع خواهد کرد. یکی دو نفر از جمع شان از طبقات مرفه خواهند بودکه سرمایه از والدینشان به عاریت می گیرند. یکی دو نفر دیگر هم از طبقه متوسط کمتر برخوردار و لایه های متمکن تر طبقه کارگری خواهند بود.برای این که کاری به این صورت پا بگیرد، این چند نفر باید پای هم در مشکلات بایستند وبه صورت مرامی ، برای پیشرفت کار ونیز حمایت از یکدیگر بکوشند. به این ترتیب بین لایه های مختلف طبقه متوسط و لایه برخوردارتر طبقه کارگری پیوندی برقرار می شود که آنها را قدرتمند تر می کند. 


 ٤-وقتی خانواده درگیر یک بیزنس جدید می شود مشکلات واقعی جامعه در ذهن آنها مدون تر می شود. مطالبات خانواده از طبقه حاکمه و قانونگذار روشن تر و دقیق تر می شود. مطالبه از کلی گوی بی ثمری نظیر "مسئولان به وضع اقتصاد رسیدگی کنند" می رسد به مطالبات روشن تر و عملی تر و کارآمدتر. در نتیجه طبقه متوسط در حمایت یا عدم حمایت از گروه های سیاسی دید بازتری می یابد. اگر برنامه های گروه سیاسی ای به مطالبات دقیق و روشنش نزدیک باشد در جهت به قدرت رساندن آن می کوشد. اما اگر گروه سیاسی برنامه ای خلاف آن داشته باشد یا به کلی گویی و وعده های غیر واقع بینانه بسنده کند، توسط طبقه متوسطی که خود درگیر کار اقتصادی است و سره از ناسره تشخیص می دهد، حمایت نمی شود.

 ٥-این روند به رشد اقتصادی طبقه متوسط می انجامد. اگر حکومت به مالیات طبقه متوسط اتکا کند مجبور هست که به خواست و مطالبات این طبقه تن دردهد. اما اگر طبقه ای محتاج یارانه حکومت باشد برعکس اتفاق می افتد. آیا در واقعیت چنین تلاش اقتصادی در سطح خانواده های طبقه متوسط به موفقیت مالی می انجامد یا موفقیت در سایه چنین تلاشی در ایران تحریم زده غرق در فساد مالی، رویاپردازی ای بیش نیست ؟ در دو سه نوشته بعدی ام به این سئوال خواهم پرداخت. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظرسنجی در مورد دادن سرمایه به جوانان فامیل

+0 به یه ن

نهم بهمن ماه در کانالم این نظر سنجی را گذاشتم: 

"والدینی را در نظر بگیرید که کل دارایی شان حدود ١٠ میلیارد تومان هست و تصمیم دارند حدود یک یا دو میلیارد تومان برای فرزند ٢٠ ساله خود خرج کنند. کدام مورد را توصیه می کنید: 

١- خرید یک ماشین، 
٢- در اختیار گذاردن این مبلغ به صورت قرض برای سرمایه گذاری برای یک بیزنس مدرن با ایده ای نو 
٣-هیچ کدام." 
 در روز اول بیشتر پاسخگویان خوانندگان کانال خودم بودند که بین آنها متولدین دهه ٦٠ و ٧٠ بیشترین جمعیت را دارد و اغلب هم رشته های علوم پایه خوانده اند (بیشتر فیزیک). حدود ٧٠ درصد این گروه گزینه دوم را انتخاب کردند و حدود ٣٠ درصد گزینه سوم یعنی هیچ کدام را.
 سپس این نظر سنجی در گروه فارغ التحصیلان دانشکده عمران تبریز منتشر شد. متوسط سنی آن گروه بالای ٦٠ سال هست. کسانی هستند که پروژه های عمرانی مهم کشور را در دهه های گذشته به انجام رسانده. در واقع گروهی هستند که نه تنها شرایط فرض شده در موضوع نظر سنجی در مورد آنها صدق می کند (تمکن مالی و فرزند بالغ) بلکه آن مرحله را هم رد کرده اند. آردهایشان را بیخته اند و الک هایشان را آویخته اند. خیلی جالب بود که از میان این گروه هم حدود ٧٠ درصد گزینه دوم را انتخاب کردند و حدود ٣٠ درصد هیچ کدام را. قابل توجه کسانی که خیلی به تفاوت نسل ها اصرار دارند!

 تا اینجای کار،اندکی بیش از نیمی از کسانی که نظرسنجی را دیده بودند (یعنی حدود سیصد نفر) در آن شرکت کرده بودند. سپس خواهش کردم که نظر سنجی را در گروه های پزشکان به اشتراک بگذارند. انتخاب گزینه دوم از ٧٠ درصد به حدود ٦٣ درصد سقوط کرد. بعدش خواستم که نظرسنجی را در گروه وکلا بگذارند. طرفداران گزینه "خرید ماشین" اندکی بالاتر رفت. بیشتر این پزشکان ووکلا همسن و سال خودم یعنی متولد دهه ٥٠ هجری شمسی هستند. 
 تا اکنون (١٧ بهمن) در مجموع ١٧٠٠ نفر نظرسنجی را دیده و٦١٠ نفر در آن شرکت نموده اند. ای کاش در نظرسنجی دقیق تر و اصولی تری در این زمینه توسط اهل فن صورت بگیرد. حاوی نتایج جالبی خواهد بود که به درد تصمیم سازی های اقتصادی در سطح ملی خواهد خورد.

 این نوشته مرا لطفا به گروه های علوم انسانی (اقتصاد، جامعه شناسی، انسان شناسی و....) بفرستید. باشد که انگیزه ای شود برای یک نظرسنجی دقیق تر و اصولی تر توسط اهل فن. جالب خواهد بود رابطه جواب ها با گروه سنی، شغل، شهر و استان محل زندگی، سطح درآمد و..... پاسخگویان بررسی گردد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اگر امکانش هست، حتما شرکت کنید

+0 به یه ن

# برگزاری کارگاه های آموزشی مدیریت بحران در حوادث و بلایای طبیعی _ مقدماتی و پیشرفته 


 هدف ؛ تشکیل تیم های امدادی مردمی ( دوام ) 

 اجرا ؛ انجمن سبز اندیشان تبریز ( با رعایت اصول بهداشتی دوره کرونا ) 

 زمان برگزاری ؛ از دوشنبه ۲۷ ام بهمن ماه ۱۳۹۹ بصورت فشرده 

 محتوا ؛ موارد تئوری و عملی مدیریت بحران جامعه محور همسو با برنامه های امدادی هلال احمر و سازمان مدیریت بحران 

 جهت ثبت نام و کسب اطلاعات لازم 👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽 https://t.me/joinchat/Ajhvuxb8qZhUR7ioXvEYrQ



-------------
اگر زلزله ای رخ دهد، بعید می دانم خانه هیچ کدام از شما ویران بشود. خانه های فرسوده حاشیه شهری یا خانه های ساخته شده در حریم گسل ویران می شوند اما فکر نکنم هیچ کدام از شما در چنین خانه هایی زندگی کنید. اما این به آن معنا نیست که لزوما از زلزله در امان خواهید ماند. اضطراب و پانیک می تواند به اقداماتی بیانجامد که کشنده باشند. در این کارگاه آموزش های لازم داده می شود که این اتفاق نیافتد. شرکت در این کارگاه را قویا توصیه می نمایم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هیولا

+0 به یه ن

سریال هیولای مهران مدیری سریال سرگرم کننده و زیبایی هست. به دیدنش می ارزد.

موضوع آن به بحث های اخیر وبلاگم بی ربط نیست.
در بخش نظرات در مورد این سریال صحبت کنیم. هم به ادامه بحث مان کمک می کند و هم تفریح و سرگرمی است.


پی نوشت: در بخش نظرات این نوشته، صحبت مفصلی کردیم در مورد ارزش ها، قابلیت ها و توانمندی های طبقه متوسط که در  سریال  هیولا و  فیلم ها و سریال های مشابه که در سال های اخیر ساخته می شوند، به عمد یا به سهو نادیده گرفته می شوند و انکار می گردند.  مهمترین آنها که مورد بحث  واقع شد موارد زیر هستند:

۱) داشتن شبکه ای از دوستان و آشنایان که در هنگام سختی ها پشتیبان هم هستند.
۲) دیدن مشکلات مالی به صورت مسئله ای که باید حل گردد نه بهانه ای برای لغزیدن به سمت شر.
۳)  داشتن پس انداز موروثی و پس اندازی که در دوره های برخورداری جمع آوری می گردد به صورت  فرش دستباف، طلا، نقره و اشیا عتیقه.
۴)  داشتن مناعت طبع و پرهیز از غلتیدن به سمت لاکچری ای که منت طبقه برخوردارتر را به دنبال خواهد داشت.
۵) تمسک به راهکار «هوسه یه بار بکنی بسه» در برهه های برخورداری جهت ارضای کنجکاوی درباره محصولات جدید از یک سو و پرهیز از غرق شدن در لاکچری و درنتیجه  کسب توانمندی برای پس انداز برای روزگار نداری.
۶)  «قپی آمدن» و «پز دادن» به مثابه ابرازی برای حفظ اعتماد به نفس خود و عزیزان در برابر طبقه برخوردارتر، نه به عنوان سلاحی برای خرد کردن دوستان  و یا اقشار ضعیف تر.
۷) آشنا بودن به تکنولوژی روز بدون مالکیت آن.

این هایی که می گم توانمندی بالفعل  طبقه متوسط هست.
یعنی همین الان هم این گونه زندگی می کنند. 
توانمندی بالقوه طبقه متوسط خیلی بیشتر از اینهاست که در نوشته های بعدی به آنها خواهم پرداخت.

پی نوشت دوم: یک پیامی در بخش نظرات خطاب به مرجان عزیز دارم. :)

پی نوشت سوم: انتقاداتی را که از سریال کردم به معنای تقبیح سریال ندانید. سریال زیبا و سرگرم کننده هست. با هنرمندی فوق العاده عزیزانی چون گوهر خیراندیش و  شبنم مقدمی و مهران مدیری و شیلا خداداد و......
و هنرمندان خردسال درجه یک!
داستان سریال هم جذاب هست و هم سورپریزهای بانمکی دارد.
همین که  یک سریال کمدی -که علی الاصول رسالتی جز خنداندن ندارد-- این اندازه باعث بحث شده، یعنی فوق العاده هست. باز هم تماشای آن را توصیه می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چی شرط هست؟

+0 به یه ن

در باره شاعر: قیصر امین پور (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم!

گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخم هایی که نشمرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم



اگر شعر عاشقانه و عارفانه بود حرفی نداشتم. می توانست شعری بسیار زیبا باشد در کنار شعرهای زیبای شعرای کلاسیک ما که شعر های زیبا و جاودانه زیادی درمورد تسلیم و رضا در برابر جفای معشوق سروده اند. اما از قراین پیداست که منظور شاعر، مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده. وقتی به مسایل اجتماعی و سیاسی می رسد این طرز فکر-که اتفاقا به خوبی بیانگر دیدگاه همقطاران و همفکران شاعر هم هست- فاجعه می شود.
 در عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی، شرط دل نیست. شرط داغ نیست. شرط جلوی خنجردوست و دشمن، سینه سپر کردن نیست!
در این عرصه ها شرط آگاهی به مسایل روز هست. شرط مشاوره گرفتن از کارشناسان آگاه به ظریف کاری های امر مربوطه هست. شرط برآورد نیروهایی مختلف دخیل در مسئله و چیدن استراتژی معقول برای رسیدن به هدف هست. 
اینها نکاتی بود که در کوشش هایی که همقطاران شاعر انجام دادند غایب بودند. به همان علت نتیجه اش داغ ها بر دل خود آنها و خنجر ها بر تن میلیون ها ایرانی  شد که در ماجراجویی هایشان هم چندان نقشی نداشتنداما چوب ندانم کاری های آنها را خوردند.
تاکید بر شور حماسی و بدون درنظر گرفتن زمینه و نتایج آن، هزینه های سنگین بر ملت مظلوم ایران تحمیل کرده.
----------------
گذشته ها گذشته. اما در مورد آینده، امیدوارم با تعقل کارها را شروع کنیم.
۱) بقیه کشورها-هیچ کدام- عاشق چشم و ابروی ما نیستند. معلومه که  فقط برای منافع خودشان با ما سر میز مذاکره می نشینند. معلومه که برای تامین منافع خودشان می خواهند اطلاعات جمع کنند و جاسوس بفرستند. معلومه که حتی وقتی به ظاهر کمکی می کنند چشمداشت دارند. اصلا مگر احمقند که چنین نکنند!؟  کشف این که کشوری از این کارها می کند نباید چنان ما را آشفته سازد که شور برمان دارد و یک واکنش نامعقول و مخالف عرف بین المللی از ما سر بزند که بعدا دهه ها مردم ایران چوبش را بخورند. به جایش با علم به سازوکار های دیپلماتیک دنیا ما هم باید دودستی منافع ملی خود را بچسبیم تا باد نبره. دستگاه عریض و طویل دیپلماسی هر کشوری برای همینه دیگه.
۲) در خیلی از موارد می شود با دیپلماسی جلوی جنگ را گرفت. آدم عاقل و کشور عاقل، تا اطمینان نداشته باشد که در جنگی پیروز میدان هست باید تمام تلاش خود را به کار برد که از طریق دیپلماسی جلوی وقوع جنگ را بگیرد. نه آن که با این که در موضع ضعف هست برگردد ادبیات تحریک آمیز در جهت وقوع جنگ به کار برد.
۳) اگر خدای ناکرده جنگی شد، فنون و قواعد رزم را باید دانست و به کار بست. اگر این فنون را بلد نباشیم و تنها با شور و هیجانی که این گونه شعرها بر می انگیزند برویم جلو، می پیچیم توی دست وپای  آنهایی که کار بلدند و باعث کشته شدن نیروهای خودی می شویم. جنگ شوخی بردار نیست.
اگر با شور خالی و فداکاری می شد در جنگ پیروز شد در جنگ چالدران و جنگ ترکمانچای به آن شکل اسفناک نمی باختیم. فکر می کنید در آن زمان پدران ما در فداکاری و از خودگذشتگی چیزی کم گذاشتند؟! از سوی دیگر  در زمان جنگ تحمیلی ۸ ساله، اگر آن هواپیماهای پیشرفته اف-۵ و اف-۱۴ و خلبانان زبده آنها و نیز تانک های مجهز و سایر تجهیزات و مهمات را  نداشتیم با ده برابر آن فداکاریها هم که شد باز نمی توانستیم مقاومت کنیم. در این مقاله در روزنامه شرق نقش فن آوری دردفاع مقدس در طول جنگ تحمیلی بررسی شده است.
در مقابل اگر یک سری کارها با شور و هیجان (از جنس همین شعر)  نبود با هزینه و تلفات بسیار کمتری به موفقیت های بیشتر می رسیدیم. نمونه اش آن که ارتشیان دوره دیده و آگاه به مسایل نظامی اصرار داشتند که آر پی جی زن ها کلاه ایمنی به سر گذارند. اما از روی همین شور آنها از این توصیه و فرمان سرباز می زدند. در صدا و سیما هم همیشه آرپی جی زن را بدون کلاه نشان می دادند. متاسفانه به دلیل همین عدم رعایت این نکته ایمنی بسیاری از این عزیزان ضربه دیدند. این هست نتیجه طرز فکر 
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم.

شرط این بود که حرف کارشناس امر را گوش می دادید. حرف کارشناس نتیجه بررسی علمی و مهندسی و پزشکی متعدد بود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل