باز روز معلم سررسید و نامه های ساختگی از زبان دانش آموزان به معلم در فضای مجازی دست به دست می شه. پارسال یک عشقنامه از زبان یک پسربچه خطاب به معلم اش منتشر شده بود. امسال، همان نامه را یک کمی «هندی تر» کرده اند. در ورژن ۱۴۰۱ همان نامه، پسر بچه یتیم شده و به همراه باباش ۵۰۰ تا پله شسته تا ماتیکی به رنگ ماتیک مامانش برای خانم معلم بخرد!
درسته که پسربچه ها شیفته زنان جوان می شوند اما ازشون فرهاد کوهکن در نمی آد! وقتی که سن بچه ها پایین هست نهایت لطف شان جملاتی از این دست هست: «پام اووف شده! پامو ببوس خوب شه!» یا «این دفعه فلانی (همان شخصیت محبوب شان) منو ببره دستشویی پیپی کنم.» بچه واقعی (چه یتیم چه زیر سایه والدین، چه دختر چه پسر، چه فقیر چه غنی، چه بچه دیروز چه بچه امروز) همینه. اقتضای سنش خودخواهی هست نه فرهادکوه کن شدن.
این نامه های ساختگی در ذهن بزرگسالان انتظارات بیخود از کودکان به خصوص کودکان نیازمند به وجود می آره. بعد «بابا لنگ دراز بازی» شان گل میکنه و می خواهند کمک کنند. با واقعیت که رو به رو می شوند توی ذوقشان می خوره و نتایج عجیب و غریب علیه کودکان نیازمند می گیرند.
بچه را باید به بچگی قبول کرد. وقتی به کودک یتیم کمک می کنیم نباید انتظار داشته باشیم برامون فرهاد کوه کن بشه. به او داریم کمک می کنیم که کودکی کنه نه عاشق پیشگی! ممکنه بچه ای شیفته رنگ رژ خانمی که به او محبت کرده باشه. اما برای خرید اون رژ قرار نیست خودش را با آب و آتش بزنه. فردا همان خانم رژ نزنه ممکنه تازه شاکی هم بشه که چرا رژ مورد علاقه مرا نزدی!؟ بچه است دیگه.
فرهاد کوه کن می خواهید در بین جوانان بیابید نه در بین اطفال. (بین جوان ها هنوز هم می شه یافت. هارت و پورتشان را نبینید .عموما جوانان امروز هم فرهاد کوه کن بالقوه هستند. اینها اقتضائات سن و .... هست . با مدرنیته و پست-مدرنیته و.... عوض نمی شه!)
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل