به مناسبت از زیر بته در آمدن شازده سلجوقی

+0 به یه ن

 

اخیرا هم یک شازده سلجوقی سبز شده. در ایران عموم مردم سلجوقیان را چندان نمی شناسند. آمار بگیرید خواهید دید که بیش از ۷۰-۸۰ در صد مردم ایران فرق سلجوقیان و سلوکیان را نمی دانند. در ترکیه در این ۲۰ سال -یعنی بعد از ازدوغان- مرتب روی تاریخ سلجوق مانور هویتی داده اند. اما در ایران کمتر کسی می داند سلجوقیان کی بودند و کی بودند؟ اصلا در ذهنشان به طور فعال نیست. باز سلسله های پس ازصفوی را بیشتر می شناسند و نسبت به آنها حسی دارند.

هر کسی خود داند مبنای هویتش را چه می گذارد اما من الان در سن ۴۶ سالگی هیچ نمی خواهم مبنای هویتم را اجداد م یا سلسله های پیشین بگذارم. اتفاقا هرچه سنم بالاتر می رود بیشتر به این نتیجه می رسم که برای جواب این که «من کیستم» باید به خودم و دستاوردهای خودم تکیه کنم نه گذشته و گذشتگان. 

برخی می گویند وقتی سن از سی یا چهل می گذرد فرد یواش یواش می فهمد «اصالت خانوادگی» چه امر مهمی هست. بیشتر شان هم کشف می کنند که از خانواده ای اصیل هستند که نسبت به بقیه ارجحیت دارند.

شاید از نفهمی من باشد ولی هرچه سن من بیشتر می شود بیشتر متقاعد می شوم که دست یازیدن به مفاهیمی مثل اصالت  خانوادگی یا شکوه اجداد چند قرن قبل معنایی ندارد جز این که فرد یا ملت از این که  آینده اش  درخشان باشد امید فروبسته و دلش را به شکوه خیالی یا واقعی گذشتگان دل خوش کرده.

واقعیت را بخواهید من در این سن ۴۶سالگی به این که بچه های زیر دو سه سال در آغوش من آرام می گیرند و با شکلک های من می خندند بسیار بسیار بیشتر افتخار می کنم (هر کسی این هنر را ندارد که دل بچه های معصوم و بی آلایش را به دست آورد)تا  تمام فتوحات شاهان تاریخ دور و دراز ایران زمین اعم بر شاهان دوره باستان یا سلاطین ترک بعد از اسلام. 

روی سن ۴۶ سالگی هم تاکید می کنم چون در دهه سی زندگانی ام این طور نمی اندیشیدم. اون موقع تحت تاثیر آموزه های بزرگترهای عاقل تر از خودم خیال می کردم که برای این که عاقل شوم باید به سمت مسایلی نظیر اصالت خانوادگی یا گذشته پرشکوه گرایش یابم. سنم که از ۴۰ سالگی گذشت رفته رفته دریافتم این آموزه  شان هم مثل اکثر آموزه های دیگرشان به درد زندگی من نمی خورد و بهتر است دور ریخته شود. خودشان با اصالتشان خوش باشند کافی است. اما به من  اسارت اصالت را تحمیل نکنند. برای خودشان نگاه دارند. مفاهیم برساخته ای از این دست برای أمثال من که میراث مادی آن چنانی هم نداشته اند غل و زنجیر و زندان هستند. این غل و زنجیر و زندان نباشد دست کم آزادی کافی را دارم که برای رتق فتق أمور زندگی ام از کارشناسانه خبره کمک بگیرم بی آن که مقید ان باشم که بسنجم ببینم «اصالت» مورد نظر بزرگان و عقلای فامیل را دارد یا خیر.

آی که  از این «اصیل ها» چه قدر ضرر و زیان مالی (کلاهبرداری) و جسمی (پزشکی  ناشیانه) به  کسانی که خود را گرفتار زنجیر اصالت کرده اند رسیده!

در ابعاد ملی هم  اون تاریخ و میراثش برای جذب توریسم و یا داستان نویسی به کار برده شود بهتر است تا برای مبنای هویت ملی قرار دادن.

ترجیح می دهم به جای این که به خود ببالیم که میراث دار نیاکانی هستیم که فلان فتوحات را انجام داد به این دل خوش کنیم که مسایل روزمان را با علم روز و با مراجعه به کارشناسان خبره رتق و فتق می کنیم نه با توسل به راهکارهای گذشته های دور.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]