کلیشه های مردستیز و ترک ستیز در جامعه ایران

+0 به یه ن

دو روز دیگه، روز مرد هست. هفته بعد چهارشنبه هم، روز زبان مادری است. به این مناسبت می خواهم نکته ای بگم که در دور وبر خودم زیاد دیده ام. در جامعه ایران، خوبی های مردهای ترک نسبت به همسر و فرزند دختر، نادیده  گرفته می شه و در کمال بی انصافی، به آنها انگ هایی کلیشه ای نظیر خشونت نسبت به زنان زده می شه. 
مثال های زیادی در ذهنم هست اما حوصله بازگویی آنها را ندارم. 

اما  با همجنسان و همزبانان خود که این کلیشه ها را  باور می کنند سخنی دارم.



١- برخی دخترهای آذربایجان -به خاطر این کلیشه ها -برای خاطرخواهان ترک خود، طاقچه بالا می ذارند.  
معمولا مردها، جذب دختری می شوند و عاشق باوفای زنی می گردند که ورژن مدرن تر و به روزتر  مادر  و مادربزرگشان هست. پسر از قومی دیگر -به احتمال قوی- عاشق دختران دور و بر خود خواهند شد که زبان و لهجه شان ورژن مدرنتر زبان مادرو مادربزرگشان باشد. کمتر احتمال دارد که عاشق دختری شوند که به سختی و با لهجه فارسی حرف می زند. 
اگر هم سراغ دختر آذربایجانی بیاید احتمالا به خاطر کلیشه "از ترک ها دختر بگیرید، به ترک ها دختر ندهید" هست.
 عموما، سر عشق و دلدادگی نیست.


عاشقان بالقوه یک دختر ترک آذربایجانی هم همان مردان دورو برشان هستند. 
برخلاف کلیشه،  اتفاقا مردهای خطه ما، نه تنها نسبت به زنی که عاشقش شده اند خشن نیستند بلکه اگر بتوانند دنیا را به پایش می ریزند. حیف هست به خاطر یک کلیشه بی اساس، خود را از این عشق های بالقوه محروم کنید.

٢-دکتر هلاکویی می گه اونهایی که به خاطر طاقچه گذاشتن به قومیت یا ملیت خود، می خواهند با یکی جز از قوم خویش عروسی کند معمولا در ازدواج شکست می خورد. من این را به عینه دیده ام که دخترانی که به خاطر کلیشه قلبی قره لیخ مردان ترک خواسته اند با مردانی از اقوامی که کلیشه برعکس در موردشان هست عروسی کنند
از همان جهت پشیمان شده اند. یعنی گرفتار یک مرد قلب قره از قوم دیگر شده اند. حالا دست کم مردان ما از این جهت اعتماد به نفس دارند. برای ثابت نمودن غیرت خود ، کار احمقانه نمی کنند (چون برایشان ثابت شده است). گرفتار قلبی قره ای شوید که این اعتماد به نفس را ندارد که واویلا می شود!! دایم بیخود گیر می دهد تا غیرت خود را به رخ کشد! مردان ترک دست کم به این نوع خودنمایی کمتر احساس نیاز می کنند.

٣-مردهای ترک آذربایجان معمولا میانه ای با ابراز عشق  ندارند. یک مقدارش برای این هست که فکر می کنند عمل باید گویای عشق باشد نه زبان بازی. اما مهمتر این که به دلیل عدم آموزش ادبیات ترکی ، کلمات کافی برای بیان احساس خود در زبانرس ندارند. معمولا، ابراز علاقه به زبان فارسی یا انگلیسی (حتی اگر به ادبیات این زبان ها تسلط کافی داشته باشند) کاری لوس و مصنوعی می دانند.
در نتیجه سکوت می نمایند. 

٤- اگر شوهرتان  یک کارآفرین هست و حس مسئولیت دارد که از زیر سنگ هم شده حقوق و مزایا و عیدی کارمندان و کارگرانش را فراهم سازد خیلی هوایش را داشته باشید. بدانید خیلی تحت فشار هست. به خصوص در ماه اسفند که زمانی است که داروغه ناتینگهام می افتد به جان کارآفرینان . ممکن هست تحت فشار سکته کند (همان طور که بسیاری از کارآفرینان آذربایجان در سال های اخیر علی رغم سلامت ظاهری و ورزشکار بودن سکته کرده اند). 
باری از دوششان بر دارید و سرکوفت اضافی نزنید. اگر شوهرتان سکته کند شما می مانید  و کوهی از مشکلات. هیچ کدام از اونها که شما را علیه شوهرتان به بهانه "مرد تُرک خشن بی احساس" بودن تحریک می کرد، یک لیوان آب هم دستتان نخواهد داد و یک گره از کارتان نخواهد گشود. اون وقت قدر اون مرد ترک خشن را خواهید فهمید.

٥-در حضور فرزندانتان، وقتی زنی ابله در مجالس زنانه  علیه مردان ترک داد سخن می دهد، با او هم آوایی نکنید!  فرزندانتان می بینند و با هر جمله ای که علیه مردان ترک می گویید، حس می کنند که شما دارید از پشت به پدرشان خنجر می زنید. با این هم-آوایی  دل  اون زن احمق را —که هیچ اثری در زندگی شما ندارد —به دست می آورید اما  غافل از این که باهر جمله احترام و منزلت خود را در دید فرزندان خودتان از بین می برید. 


٦- شما مادر محترم که شاکی هستید که دختران امروز  -که شامل دختر خودتان هم می شود -از ازدواج فراری هستند! آیا فکر کرده اید که یکی از علل، همین حرف ها علیه مردان ترک باشد که عمری در گوش دخترتان خوانده شده؟! 
چه انتظار  می شه داشت بعد از این همه خراب کردن ذهن دختران معصوم علیه مردان دور وبر شان؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بی توجهی به آموزش زبان مادری و فرهنگ های محلی عامل عقب نگه داشتن جوامع

+0 به یه ن

می خواهم به طور مختصر توضیح دهم چرا آموزش زبان مادری و توجه به هویت های محلی باعث رشد اقتصادی و اجتماعی جوامع می شود.

١-بدیهی ترین نکته این که بی توجهی به زبان های مادری سواد آموزی عمومی را دچار اشکال می کند. اگر درصد بزرگی از جامعه مجبور باشد برای سواد آموزی، علاوه بر الفبا زبان دیگری هم بیاموزد کار بسیار سخت می شود.
به همین دلیل هست که علی رغم تلاش های فراوان که در زمینه سواد آموزی عمومی در ایران شده، هنوز درصد بیسوادی (به معنای عدم توانایی در خواندن و نوشتن) بسیار بالاست.  شاید تعجب کنید وقتی بشنوید که آمار باسوادی در کشور مصیبت زده ای مثل فلسطین از ایران بالاتر و بهتر است!

علت  اصلی ناموفق بودن سوادآموزی در ایران همین مسئله زبان هست. اگر کسانی که زبان مادری شان جز فارسی است امکان آن را داشتند که الفبا را به زبان مادری بیاموزند خیلی سریع بیسوادی در کشور رفع می شد. بعدش که جادو الفبا در چشم آنها می شکست راحت فارسی را هم یاد می گرفتند.


فکر نمی کنم لازم باشد یادآوری کنم بیسوادی تا چه اندازه باعث درجا ماندن افراد در فقر و نیز در جهل می شود.

٢- برای این که مردم توصیه های بهداشتی ، ایمنی ، اجتماعی، محیط زیستی، تربیتی و …. را جدی بگیرند و عمل کنند لازم هست که کسی از بین خودشان و با زبان و لهجه خودشان وآشنا با فرهنگ خودشان به آنها این توصیه ها را بکند. وگرنه از این گوش می شنوند، از آن گوش در می کنند. گوینده را یکی از خودشان نمی دانند. با او حس بیگانگی دارند و توصیه هایش را هم از آن خود نمی دانند.
وقتی سیستم آموزشی، تحصیلکرده ای را که علی الاصول باید این گونه آموزش های عمومی را بدهد با زبان مادری اش  بیگانه می سازد عملا رشته ارتباط او با مردمش را قطع می کند. در واقع به این ترتیب مردمش را در جهل نگاه می دارد.


٣-جوامع برای رشد نیاز به کسانی آشنا به زبان و فرهنگ و شیوه زندگی محل دارند که به مسئولان مشاوره دهند که چه نوع سرمایه گذاری ها و چه نوع زیر ساخت ها باعث رشد واقعی منطقه خواهد بود. 

چه در دوره پهلوی و چه در زمان حاضر سرمایه گذاری  در مناطق محروم کم نشده. اما این سرمایه گذاری ها نه تنها به محرومیت زدایی منجر نشده بلکه محرومیت را  (با تخریب محیط زیست و ازدیاد قیمت زمین وکالا در منطقه) تشدید کرده. علت این بوده که هیچ کدام از این حکومت ها حاضر نشده اند به فعالان منطقه که با فرهنگ محل بالیده اند میدان دهند و از آنها مشاوره بخواهند. از مرکز برای مناطق محروم تصمیم سازی کرده اند بی آن که شناخت درستی از منطقه ، فرهنگ، سبک زندگی و عوامل محرومیت آن داشته باشند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما مرفهان بی درد و دغدغه هایمان!

+0 به یه ن

قسمت ١- ما مرفهین بی درد اتفاقا خیلی هم خوب دردها را می فهمیم و درک می کنیم!

وقتی از مسایلی نظیر حفظ محیط زیست، حقوق زنان یا حقوق زبانی و نیاز به آموزش ادبیات و زبان مادری می نویسیم، یک عده جلو می پرند و با لحنی از بالا می گویند که "مردم گشنه اند. شکم شما سیر هست به این مسایل فکر می کنید که ادای روشنفکرهای مورد پسند غربی ها را در آورید."
درد این افراد قطعا گرسنگی مردم فقیر نیست والا به جای دهن کجی به این و آن در فضای مجازی یک کاری برای آنها می کردند.
اما مایلم به طور مفصل به این نقد نه چندان سازنده بپردازم. این نقد چندین و چند ایراد دارد.

اولا، برای این که درد یک عده را درک کنیم و نسبت به آنها شفقت ورزیم لازم نیست ما هم همان درد را داشته باشیم. اتفاقا چند روز پیش نوشتم که مردها و خانم هایی مثل من که زایمان نکرده ایم با خانم های باردار و زائو مهربان تریم تا خیلی از زنان که خود زایمان نموده اند. تحریک برای آزار زنان باردار کار افرادی مانند مادرشوهر اوشین هست که خود چند شکم زاییده اند!

وقتی انقلابی حکومتی سرکوبگر را با حکومت سرکوبگرتری جایگزین می کند شکنجه گران جدید اغلب شکنجه شده های زندان های رژیم قبلی اند. این واقعیت که خود قبلا طعم شکنجه را چشیده اند آنها را با زندانی مهربان تر نمی کند. کاملا بالعکس! چون خود قبلا شکنجه دیده اند بهتر می دانند چه شکنجه ای سریع تر روح و روان زندانی را (علاوه بر جسم او) می شکند در نتیجه مستقیم می روند سراغ 
بدترین شکنجه ها.

برای فهمیدن درد فقرا لازم نیست آدم خودش فقیر و تحت فشار مالی باشد. اندکی شعور و انسانیت کافی است که آدم درد اونها را بفهمد.
با کفالت مددجویان بنیاد کودک می توانیم از نزدیک با دردهای طبقاتی آشنا شویم. این آشنایی خیلی دقیق تر و عمیق تر از آشنایی کسانی است که با زدن انگ "نفهمی به دلیل شکم سیری"، امثال ما 
را می خواهند خفه کنند. وقتی کفیل بنیاد کودک می شوید کم کم برایتان روشن می شود که چه قدر آن قبیل حرف ها و پرخاش ها بی اساس هست.
در نوشته بعدی ام شرح می دهم که اتفاقا مطالباتی نظیر حقوق زنان، محیط زیست، حقوق زبانی و …. نه تنها از مسایل دنیای واقعی جامعه امروز ایران سوا نیستند بلکه راه اصولی از میان بردن بسیاری از تبعیض هاست که اشکال حاد فقر و نداری را منجر می شود.

از هر که تمکن مالی دارد دعوت می کنم که کفالت کودکان مددجو در بنیاد کودک را برعهده گیرند.
برای ساختن آینده ای بهتر و بی تبعیض تر ما به شناخت این طبقه نیاز داریم. والا دوستی هایمان می شود دوستی خاله خرسه. مثل انقلابیون سال ٥٧ می ریزیم سر کارآفرین های دلسوز که شما مرفه بی درد هستید و اونها را قلع و قمع می کنیم. دودش می رود توی چشم طبقه کارگری که از کار بیکار می شود!

با مراجعه به سایت زیر می توانید کودک یا کودکانی  را به کفالت بپذیرید:


------------
تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن  در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.


جالبه که  دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!

مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!

در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی  آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی  وجود ندارد!

این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.


اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند. 
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

منوفارسی! چرا فارسی؟

+0 به یه ن

اونهایی که این روزها به موج منوفارسی می توپند، به تحقیر  و تمسخر می نویسند اگر فارسی بد هست چرا به فارسی می نویسید؟! همین که به فارسی می نویسند نشان می دهد قضیه دشمنی به زبان فارسی نیست! قضیه بیان تجارب زیسته هست برای برنامه ریزی بهتر برای آینده ای که در آن بی عدالتی آموزشی کمتر شود.

افرادی که تجارب تلخ خود را در این زمینه در قالب این کمپین بیان می کنند قبلا بارها با زبان مادری با  همزبانان خود از این نوع درددل ها کرده اند. چیزی که در این کمپین جدید هست  انتقال این تجارب به هموطنانی است که زبان مادری شان جز زبان آنهاست. هدف آن هست که با اشتراک تجارب ابتدا همدلی و تفاهم حاصل شود، ثانیا در جهت راه حل هم-اندیشی صورت گیرد.
 در حال حاضر، به دلیل سیستم آموزش سراسری کشور، زبانی که اکثر قاطع ایرانیان می فهمند فارسی است. آموزش عمومی انگلیسی در ایران آن قدر موفق نبوده که اکثریت با خواندن متن به زبان انگلیسی راحت باشند. اگر زبان کمپین انگلیسی باشد اکثریت نخواهند توانست آن را به راحتی بخوانند. درنتیجه هدف حاصل نمی شود. ایرانیانی که به زبان انگلیسی آن قدر مسلط هستند که به آسانی متن انگلیسی بخوانند دو دسته اند: (۱)یا فضای ذهنی شان در قرن ۲۱ هست که در این صورت با تسلط شان به زبان انگلیسی قبلا بارها در مورد اهمیت زبان مادری در آموزش و چند فرهنگی شنیده اند و در نتیجه این موضوع برایشان حل شده است و تازگی ندارد. (۲) یا ایرانشهری ها و آریایی پرستانی هستند که فضای فکری شان در دوره آلمان نازی باقی مانده است و ذهن شان انباشته با آموزه های آریاپرستان اوایل قرن ۲۰ هست که در جهت استیلای زبان فارسی بر سایر اقوام ایرانی قلم می زدند. با آنها صحبت کردن فایده ای ندارد. وقتی کمپین از رنج ها می گوید اونها لذت هم می برند که این همه باعث زجر انیرانیان شده اند. مثل آن می ماند که یهودیان و کولی های تحت شکنجه به گوبلز و آیشمن از زجرهایشان می گفتند و انتظار تغییر رویه از روی دلسوزی داشتند!

مخاطب این کمپین مردم معمولی اند. مردم کوچه بازار. کسبه محل. اونهایی که هرچند به انگلیسی تسلط ندارند و چه بسا اهل کتاب خواندن نیستند (و در نتیجه خوشبختانه با کتب نژادپرستانه شست و شوی مغزی نشده اند) اما وجدان بیدار  دارند. اگر آگاه شوند که برنامه ریزی غلط آموزشی به لحاظ زبانی چه رنج و زجری به صدها هزار کودکان معصوم و بیگناه وارد می آورد، بلافاصله می گویند پس فکرهایمان را روی هم بریزیم تا راه حلی بیابیم.
در همین تهران اکثریت مردم چنین اند. سلمانی وبقال محل ما و راننده های تاکسی منطقه  چنین هستند.
مخاطب اینان هستند. صدایی است از دل وزبان مردم عادی برای آگاهی بخشی به مردم عادی. 

پی نوشت: از  کمپین منو فارسی همچون هر کمپین دیگری ممکن است  سو استفاده شود. هر زمان ممکن هست که به بیراهه کشیده شود. اما چیزی که غیرقابل انکار هست ضعف های سیستم آموزش زبانی در کشور هست که با یافته های علمی  علوم شناختی و علوم تربیتی در این زمینه نمی خواند. این سیستم معیوب مشکلات و رنج های بسیار موجب شده است. عده ای -که تعدادشان هم کثیر هست- در قالب این کمپین به بیان برخی از تجربه های خود در این زمینه می پردازند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فقط یک هشتگ؟

+0 به یه ن

ظاهرا یک هشتگ راه افتاده به عنوان منوفارسی که به بازگویی تجارب نه چندان خوشایند  ایرانیان غیرفارس می پردازه. این هشتگ در زمان کوتاه توجه زیادی در فضای مجازی جلب کرده و دو موج راه انداخته. موجی از بازگویی تجارب تلخ و موجی خلاف آن که راه اندازی این هشتگ را تخطئه می کنند و آن را توطئه رسانه های معاند می دانند.

اگر این موضوع دغدغه جامعه نبود، رسانه های معاند نمی توانستند چنین موجی راه بیاندازند.  مسایل مطرح شده با این هشتگ هر چند ممکن هست مبالغه باشد، اما کاملا هم بی اساس نیست و لابد ریشه در واقعیت دارد که این موج عظیم را راه انداخته.

آیا واقعا برخی رسانه های معاند و بدخواهان می خواهند از آن برای برهم زدن اتحاد ملی سو استفاده کنند؟ به احتمال زیاد، بله! اما نمی توان به مردم گفت که سکوت کنند و تجارب تلخ خود را باز گو نکنند تا مبادا بدخواهان سواستفاده نمایند.

اگر می خواهید بدخواهان سواستفاده نکنند راه حلی علمی برای مسئله بیابید نه آن که صورت مسئله را پاک کنید و یا از بیخ و بن انکار نمایید!


تصادفا همین پریروز با خود فکر می کردم: اگر این همه بودجه از بیت المال را که در سی سال اخیر صرف تبلیغ چند همسری و صیغه کرده اند ، به ادبیات کودک به زبان های ترکی، کردی، بلوچی  و ترکمنی و عربی و … و البته فارسی می دادند چه قدر از لحاظ فرهنگی و اجتماعی جلو می افتادیم!
مردانی که با وقاحت عیاشی می کنند و به استناد به برنامه های مبلغ صیغه می گویند این حق من هست و لرزه بر اندام کودکانشان می اندازند، تشویق می شدند بچه هایشان را ببرند به تئاتر کودک  به زبان های گوناگون کشور. به جای کودکانی که دست و دلشان در میان فریادهای مادر و پدر سر مسئله صیغه دایم می لرزد کودکانی داشتیم که با تئاتر موزیکال به زبان مادری شاد و خرسند می بالیدند. نسلی شاد و بی عقده بزرگ می شد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هر چی هم شکست خورده باشند، در ریختن قبح صیغه موفق بوده اند

+0 به یه ن

در اوایل انقلاب، تلویزیون ج ا صیغه میغه تبلیغ نمی کرد. هنوز این چیزها قباحت داشتند.  تا این که در یکی از خطبه های نمازجمعه، رفسنجانی دانشجویان را به ازدواج موقت تشویق کرد. مانند خیلی از حرکت های ویرانگر ( خصولتی سازی، عادی سازی استثمار مستضعف و….) سنگ بنای این حرکت ویرانگر را هم رفسنجانی گذاشت. (حالا خیلی ها دارند از او مجسمه عدالت و آزادی می سازند!!)
من اون موقع بچه بودم و این حرفها برایم چندان اهمیتی نداشت. اما یادمه دانشجویان پسر خیلی به این موضوع ارجاع می دادند و به شوخی می گفتند مرجع تقلید ما رفسنجانی است.

از دهه هستاد، تبلیغ سیستماتیک صیغه و چند همسری از بودجه حکومت و توسط نهادهای حکومتی اوج گرفت.
نتیجه این شده که مردهای ولنگار جری شده اند.
کم نیستند زوج های پزشک که در زمان دانشجویی ازدواج کرده اند و پا به پای هم تلاش نموده اند تا از فقر دانشجویی به ثروت پزشکان متخصص برسند. زن هم به اندازه مرد -و شاید هم بیشتر- تلاش کرده تا این زندگی را بسازد. هنوز هم زیباست و جذاب. اما مرد با بیشرمی می رود سراغ صیغه ووقتی با اعتراضات زن رو به رو می شود با وقاحت صدایش را بلند می کند و می گوید که این حق من هست. این درجه از وقاحت را از کجا آورده؟! از همین تبلیغات بیست سی ساله ج ا.  هر چند صیغه از قدیم در کشور ما بوده ولی این درجه از وقاحت در کشور ما تازگی دارد. باور کنید مردان زمان قاجار را هم زنده کنید و شاهد این ماجرا نمایید حق را به زن خواهند داد نه به مرد! خود ناصرالدین شاه یا فتحعلی شاه هم این طوری صدا کلفت نمی کرد بگوید این حق من هست. سعی می کرد بهانه ای برای توجیه تجدید فراش بتراشد که زنان قبلی اش کمتر حرص بخورند.

زمان پهلوی دوم، فیلمسازان و نویسندگان مستقل و مردمی در قبح صیغه و چمد همسری و اثرات شوم آن بر خانواده زیاد می نوشتند و فیلم می ساختند. فیلم های  نصرت  کریمی یا 
رمان "شوهر آهو خانم" در نمودن ویرانگری  این قبیل کارها موفق بودند و به اندازه کافی در جامعه تاثیر می گذاشتند. بودجه ای هم از بیت المال صرف آنها نمی شد. خود مردم خریدار این تولیدات بودند.


این درجه از وقاحت و ریختن قباحت صیغه، نتیجه ٣٠ سال تبلیغ وسیع با بودجه کلان از درآمد نفت و مالیات های من و شماست. پولی که می بایست صرف آموزش های مفید  برای جامعه می شد صرف ایجاد این وقاحت ویرانگر برای خانواده ها شده است.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی که تبلیغ سیستماتیک صیغه و چندهمسری بر سر جامعه آورده

+0 به یه ن

مدتی است که در شرح حال کودکان نیازمند بسیار می بینیم که حاصل ازدواج های موقتی هستند که پدر بی مسئولیت از آب در آمده و دررفته!  چند سال پیش از این خبرها نبود. تا چند سال پیش پدر کودکان نیازمند یا از دنیا رفته بودند یا هم از شدت کار و زحمت به بیماری دچار شده بودند یا در بدترین وضعیت، زیرفشارها کم آورده بودند و معتاد شده بودند.  این بساط صیغه  جدید هست! از دوستی که مددکار مجرب هست سئوال کردم آیا قبلا هم همین برنامه ها بوده و گزارش نمی دادید یا واقعا جدید هست؟ جواب داد که به واقع زیاد شده! 
سن بچه ها از ١٨ سال به پایین هست. این پدیده شوم از وقتی این گونه زیاد شده که نهادهای تبلیغاتی کشور پول بیت المال را صرف تبلیغ صیغه کردند و از آن قبح زدایی نمودند.

در بین طبقات مستضعف چنین معضلی را به وجود آورده. بنیان خانواده های طبقه متوسط را هم جور دیگر بر هم می زند. 
 مردانی را که میل عیاشی دارند وقیح و گستاخ می سازد. شاید بگویید این چیزها از قدیم هم بوده. بله! بوده ولی این وقاحت و حق-به-جانبی مرد عیاش و خیانتکار است که در خانواده های  نیمچه مدرن جدید هست. من به خانواده های سنتی پنجاه سال پیش کاری ندارم. اونها سیستم زندگی شان چیز دیگه ای بود.
اما در خانواده های نیمه مدرن که زن و مرد دوشادوش هم زحمت می کشند و به تمکن مالی می رسند بعد مرد شروع به عیاشی می کند دعوا پیش می آید!
وقتی مرد با استناد به این همه برنامه تبلیغی درباره صیغه، خودرا محق می خواند خشم زن صد چندان می شود. طفلک بچه های این خانواده ها! داغون می شوند! داغون!
قبل از انقلاب فیلمسازانی  مثل نصرت کریمی صیغه و چند همسری را هجو می کردند. اون موقع در میان تحصیلکرده ها این کارها قباحت داشت. الان کلی از بودجه مملکت صرف آن می کنند که قباحت زدایی کنند. اثرات مخرب این تبلیغات بر خانواده ها را می توان به عینه دید. 

حضرات عیاشان هم جالبند! بعضی هاشون نه ج ا و نه اسلام را قبول ندارند اما وقتی به عیاشی وقیحانه و گستاخانه می رسند صد در صد موافق تبلیغات صدا وسیما و سایر نهادهای حکومتی در این زمینه می شوند.

پی نوشت: من نمی خواهم بگویم ازدواج موقت همیشه و در همه حال غلط هست. شاید برای بیماران سخت که ازدواج دایم میسر نیست اما نیاز جنسی دارند راه حل مناسبی باشند. اما اونی که تمکن مالی برای حمایت از کودک ندارد غلط می کند صیغه می کند و کودکی به وجود می آورد. اونی که همسری وفادار دارد غلط می کند با صیغه یکی دیگه به او خیانت می کند و بعد در خانه با گستاخی لرزه بر اندام فرزند می اندازد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امروزه، بحث آموزش زبان مادری بحثی است در حیطه علوم شناختی، تربیتی و جامعه شناسی نه یک بحث ایدئولوژیک یا شاعرانه یا تاریخی و یا حتی هویتی

+0 به یه ن

ظاهرا یکی از شبکه های ماهواره ای اخیرا یک برنامه ای در مورد زبان مادری پخش کرده که جنجال آفرین شده. من برنامه را ندیدم . به طور سرسری برخی جدل ها که این برنامه در فضای مجازی برانگیخته خواندم. هرچند بحث در مورد زبان مادری را بسیار مهم می دانم و بارها به آن در وبلاگ خودم پرداخته ام وارد هیچ کدام از این جدل ها نگشته ام. علت آن  است که بحث در مورد زبان مادری را یک بحث علمی می دانم اما این نوع جدل ها و آن نوع برنامه ها، آن راتبدیل به یک بحث احساسی و یا ایدئولوژیک می نمایند (اغلب به انگیزه شوم تفرقه افکندن بین مردم ایران).


تا ۴۰-۵۰ سال پیش، علوم شناختی و علوم تربیتی بین رشته ای که از علوم شناختی تاثیر می پذیرد این اندازه  پیشرفت نکرده بود. در آن زمان، خیلی از بحث هایی که اینک در زمره مباحث علمی قرار می گیرد (که با  متدلوژی علمی درباره اش باید کنکاش کرد و به نتیجه رسید) در زمره مباحث ایدئولوژیک یا احساسی یا .... قرار می گرفت. بحث زبان مادری از جمله آن هست. در نتیجه، درگذشته، شعرا و سیاستمداران وایدئولوگ ها  در مورد این گونه مسایل نظر قاطع صادر می کردند و به عبث مرجعیت داشتند.
اگر مرحوم شهریار هم اون زمان در این باره نظری صادر کرده، (با همه احترامی که به او به عنوان یک شاعر برجسته قایلیم) نظری قابل استناد به لحاظ علمی نبوده است.
خودتان بهتر می دانید که ارسطو هم در زمان خود در مورد صدها موضوع نظر صادر کرده که امروزه با پیشرفت های علمی خنده دار می نماید.

و اما بحث به خصوص زبان مادری. در این مورد در ۴۰-۵۰ با روش های دقیق علمی مطالعه شده. تحقیق کرده اند تا ببینند آموزش یا عدم آموزش زبان مادری در محیط های درسی در سنین مختلف چه نقشی در رشد فکری و نیز روحیه  کودکان دارد. مقالات علمی بسیاری در این باره نگاشته شده است. در برنامه ریزی درسی و برنامه ریزی برای تربیت کودکان این مرز و بوم باید از نتایج این مطالعات دقیق علمی استفاده کرد. نه آن که به حرف فلان شاعر یا بهمان ایدئولوگ و یا فلان سیاستمدار یا بهمان نظامی کارکشته که از همه این مطالعات بی اطلاع بوده است استناد کرد.
وقتی می گوییم می خواهیم در آینده کشور به روش های علمی  اداره شود یک معنایش هم همین هست. کیش شخصیت را کنار بذاریم. اگر هم شهریار چیزی در این زمینه گفته است-همچون ارسطو- با علم محدود زمانه خویش گفته. الان علم پیشرفت کرده. چه دلیلی دارد ما به جای این که از آخرین و معتبرترین یافته های علمی بهره ببریم،  خود را محدود به  نظرات بزرگان قرن پیش یا قرن ها پیش  بنماییم.

امروزه، بحث آموزش زبان مادری بحثی است در حیطه علوم شناختی، تربیتی و جامعه شناسی نه یک بحث ایدئولوژیک یا شاعرانه یا تاریخی و یا حتی هویتی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آموزش عام علمی اندیشیدن

+0 به یه ن

جامعه ما به سرعت در حال تغییر و پوست اندازی است.  اگر این تغییرات به سمت وسوی علمی تر اندیشیدن باشد آینده ای روشن در انتظار کشور ما خواهد بود. با این ملاحظه دوشنبه هفته قبل (۴ بهمن ماه) از خانم دکتر سیما قاسمی، ترویجگر و پژوهشگر ترویج علم دعوت نمودیم تا در مورد رویکردها و چالش های ترویج علم سخنرانی نمایند. سخنرانی ایشان بسیار ارزشمند و آموزنده است. لینک فایل سخنرانی را در زیر می گذارم تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شنیدن این سخنرانی را به همگان قویا توصیه می کنم. در ابتدا، حدود ۱۰ دقیقه آقای دکتر شیخ جباری در  مورد رویکردهای مختلف ترویج علم صحبت می کنند. بقیه سخنرانی خانم دکتر سیما قاسمی و پاسخ به سئوالات توسط ایشان هست:

https://www.aparat.com/v/L3xKC

 

در لینک زیر ادامه پاسخ های خانم دکتر قاسمی به سئوالات را می شنویم. همچنین این جانب توضیحاتی در مورد پوستر برنامه می دهم:

https://www.aparat.com/v/KRNGB

 

در لینک های زیر فایل پی دی اف طرحی که دکتر شیخ جباری با همکاری چند نفر از اساتید در حوزه ترویج علم برای فرهنگستان علوم انجام داده بودند قابل دسترس هست:

http://physics.ipm.ac.ir/tarvij/tarvij1.pdf

http://physics.ipm.ac.ir/tarvij/tarvij2.pdf

خواندن این مقالات را هم قویا توصیه می کنم. حاصل سه سال کار پژوهشی و خواندن مقالات متعدد در این حوزه هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخورد با مشکلات با استاد راهنما

+0 به یه ن

در مورد مشکلات با استاد راهنما  از من زیاد سئوال می شه. اول از همه می گم که قصد من قضاوت نیست. قرار نیست بگم که در این اختلافات حق با دانشجوست یا با استاد راهنما.  برای قضاوت (دست کم) باید نظرات هر دو طرف را شنید. من در موضعی نیستم که قضاوت کنم و اگر مجبور نباشم از این کار ابا دارم. چون که قضاوت خیلی کار سختی است.


اما چند نکته می گویم که  شاید به درد تان بخورد:
۱)  اگر در ابتدای کار هستید و هنوز پروژه را شروع نکردید و اگر حس می کنید استاد راهنما دارد وقت شما را تلف می کند و اگر استاد دیگری را می شناسید که مطمئنید برای راهنمایی تز شما، بهتر از استاد اول خواهد بود، هر چه سریع تر استاد راهنما ی خود را عوض کنید.  چند ماه و شاید سال عقب می افتید، اما می ارزد. حتی اگر دانشجوی دانشگاه آزاد هم باشید و هر ترم باید شهریه بدهید باز هم می ارزد. چون که اگر با استاد راهنمای اول مشکل داشته باشید در هر صورت دفاع شما عقب خواهد افتاد. یک بار قاطع تصمیم بگیرید و استاد راهنمایتان را عوض کنید. اعصاب خردی خواهد داشت اما می ارزد.

۲) پشت سر استاد راهنمای اول غیبت نکنید. منهای این که غیبت به لحاظ اخلاقی و شرعی غلط هست در محیط دانشگاهی غیبت  علیه استاد، دیر یا زود برایتان دردسر می آفریند. بالاخره حرف می چرخد و به گوشش می رسد و او را علیه شما تحریک می کند. در محیط های دانشگاهی ، رقابت ناسالم  استادان و دانشجویان فراوان هست و آنان که خریدار درددل های شما خود را نشان می دهند عموما از پشت خنجر می زنند. شما احتیاجی به این درددل ها ندارید.

عوض کردن استاد راهنما را به صورت جراحی ببینید. هر چه سریع تر، بهتر. هر چی بیشتر در موردش حرف بزنید این زخم می تواند بیشتر عفونی شود.
موقع تعویض استاد راهنما لاجرم باید با رییس دانشکده و معاون فلان و بهمان و گاه پیشکسوتان صحبت کنید. صحبت تان را تا می توانید «مختصر و مفید» نمایید. درددل نکنید!  هر چه آنها شما را بیشتر ترغیب به درددل نمایند کمتر به آنها اعتماد کنید و کمتر از استاد راهنما بدگویی کنید.  در بین استادان پیشکسوت و روسا در دانشگاه ها بسیار مرسوم هست که افراد کم تجربه را با ترغیب به درددل تخلیه اطلاعاتی می کنند و دست آخر با جملاتی نظیر «من وقت شنیدن غیبت ندارم» مخاطب بینوا را «قهوه ای» می نمایند بعد هم یکی به میخ می زنند و یکی به نعل. یعنی هم به دانشجو ضربه می زنند هم به استاد راهنما. طوری هم پیش استاد راهنما جلوه می دهند که همه تقصیرها از دانشجو بوده.  او را علیه دانشجو تحریک می کنند.
 به عنوان یک  تاکتیک بد نیست در صحبت با آنها به جای درددل، عباراتی نظیر «شاید اشکال از من بوده» زیاد به کار ببرید. این «نمایش تواضع و فروتنی»  کم خطر تر از بدگویی از استاد هست. مزورانه هم نیست. به هر حال همه ما باید بپذیریم که ما هم کامل نیستیم و رفتارمان خالی از  اشکال نیست!


۳)  اگر در اواخر پروژه و تزتان هستید و استاد راهنما سنگ اندازی می کند، یک جوری نازش را بخرید که کار تمام شود.  تا اینجایش که آمده اید. چند ماه دیگر هم نازش را بخرید تا تمام شود. در این مقطع تغییر استاد راهنما یا اقداماتی از این دست به صلاح نیست.
با اندکی درایت و ابتکار عمل می توانید راهش را بیابید که چه طور استاد راهنما را سر به راه کنید. بالاخره هر کسی یک قلقی دارد. بعد از چند سال هم لابد دست شما اومده که قلق این یارو چیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل