زمان آقای خاتمی خدمات كنسولی سفارتخانه ها و كنسولگری های ایران در خارج خیلی خوب شده بودند. هم با ایرانی های مقیم خارج خیلی برخورد خوبی داشتند و هم وقتی خارجی ها برای ویزا مراجعه می كردند خیلی خوب برخورد می كردند. تمدید پاسپورت و.... را غیرحضوری و در اسرع وقت انجام می دادند.
وقتی سخنران دعوت می كردیم به راحتی به آنها ویزا می دادند. همكاران خارجی این را به معنای احترام به علم و احترام به دانشمندان داخلی معنی می كردند و حتی گاهی حسرتش را می خوردند. به هیچ وجه به معنای خود كم بینی جلوی خارجی ها تعبیر نمی كردند. اصلا از ذهنشان هم این نمی گذشت. می گفتند به استاد دانشگاه خودشان آن قدر ارزش قایل شده اند كه به مهمانش راحت ویزا می دهند.
در مجموع سر ویزا كمتر اذیت می كردند. اگر به همان شكل پیش می رفت ایران در جذب توریست خارجی پیشرفت می كرد. این قبیل خدمات بی سرو صدا كه در سایه ی مدیران رده میانی با كفایت به آن درجه از استاندارد رسیده بود بارها و بارها بیشتر از سخنرانی های حساسیت برانگیز آقای خاتمی یا طرح "گفت و گوی تمدن ها" در دراز مدت می توانست به بهتر شدن وجهه ی ایران در دنیا منجر شود. آهسته و پیوسته بی آن كه جنجالی برانگیزد و یا تندروان را تحریك كند. حتی تندروترین ها هم در ایران به مهمان نوازی می بالند و این خدمات كنسولی چیزی بود از جنس مهمان نوازی شرقی-ایرانی.واقعا هم به همان سبك بود. وقتی در خارج اگر به كنسولگری های ایران می رفتید كارمندان آن دقیق مثل این كه به یك خانه اصیل ایرانی مهمان رفته باشید با شما برخورد می كردند نه مثل كارمند یك اداره ی دولتی با ارباب رجوع!
همین نوع اصلاحات بی سرو صدا مطلوب من هست. مثلا وقتی آقای روحانی سر كار آمد و خانه ی سینما دوباره باز شد و برخی فیلم ها مجوز گرفتند خیلی خوشحال شدم. گفتم ای كاش همین روند بی سرو صدا و جنجال و غوغا ادامه یابد. اگر ادامه بیابد به تدریج گروه صنفی گوناگون آن قدر قدرت می یابند كه خود از حق اعضایشان دفاع كنند و اعضایشان جرئت زدن حرف هایشان را خواهند داشت.
در ادامه نوشته ی قبلی ام علیرضا گفت:". وقتی خاتمی بگه دین در برابر آزادی اون وقت من هم تو خیابون و دانشگاه این حرف رو بزنم من رو دستگیر نمی كنند چون می گم رییس جمهور هم از این تیپ حرف ها می زنه. یعنی یه جورایی باعث می شه خط شكنی بشه. ولی اگر بالاترین مقام اجرایی محافظه كارتر حرف بزنه جامعه هم محافظه كارتر می شه چون قدرت نیروهای محافظه كارتر زیاد میشه."
لازم نیست رئیس جمهور مملكت حرفی بزند كه هنرمند یا ادیب یا روزنامه نگار در سایه ی آن جرئت پیدا كنند تا حرف بزنند. محیط باید چنان باشد كه روزنامه نگار آن قدر جرئت كند كه خود رئیس جمهور را هم به چالش بكشد! نه آن كه برای زدن حرف هایش بخواهد او راه را برایش باز كند. (زمان خاتمی انصافا خودش خیلی با روی باز انتقاد می شنید اما روزی روزنامه نگاری به او انتقاد كرد كه چرا برای جایزه صلح نوبل پیام تبریك نفرستاده همكاران خودش تا می توانستند او را سرزنش كردند كه چرا به خاتمی گفته بالای چشمش ابروست! )
فیلم "روزگار ما" ساخته ی خانم بنی اعتماد در انتخابات سال 80 را دوباره ببینیم. خاتمی با حرف هایش محبوب قشر خاصی بود كه خانم بنی اعتماد و دخترش و دوستانش هم به آن قشر تعلق داشتند. اما خانم بنی اعتماد دوربین را به اقشار دیگر می برد كه از چهار سال قبلی خیری ندیده بودند. رئیس جمهور باید رئیس جمهور همه اقشار باشد. منظورم یك سیاستمدار پوپولیستی كه فقط حرف هایی كه مورد پسند اقشار فقیر بزند نیست. منظورم آن هست كه رئیس جمهور باید بكوشد كه بستر لازم برای رشد اقشار گوناگون را فراهم كند. نه آن كه حرف دل قش رخاصی را بزند تا آن قشر جرئت پیدا كند همان حرفی كه بنا به شغلش باید بزند بیان دارد! اگر هم و غمش را بذارد برای جلوداری یك قشر خاص بقیه ی اقشار شاكی می شوند كه این كه دغدغه و خواست من نیست. نتیجه یك رشد نامتوازن برای قشر خاصی هست. همه چیز هم كه در كنترل رئیس جمهور نیست. این رشد نامتوازن خودش باعث شكنندگی می شود.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل