انتخابات

+0 به یه ن

انتخابات ریاست جمهوری و نیز شوراها در پیش است. عملکرد آقای روحانی را دیده ایم. در مورد کاندیداها هم دیگران که از من آگاه ترند می نویسند و سخنرانی می کنند. من قصد ندارم این مطالب را در وبلاگم منعکس کنم. اما صرفنظر از این چه کسی کاندید شده و چه کسی به مقام برسد من و شما باید انتظارات خود را از آنها صریح و روشن بیان کنیم. انتظار من و شما ایجاد اشتغال برای جوانان   بهبود خدمات درمانی و بیمه ها جلوگیری از کالایی شدن آموزش و اصرار بر استفاده از تمامی ظرفیت دانشکاه های دولتی برای جذب دانشجوی غیر پولی  بهبود ایمنی راه ها مبارزه با دزدی و ایجاد امنیت حمایت از کارآفرینان کوچک  نجات دریاچه اورمیه و هامون و بختگان و هورالعظیم و زاینده رود و.... است. اینها اما در عوالمات خود سیر می کنند و برای خودشان در آن عوالمات نوشابه هم باز می کنند!!

دایم باید به آنها  وظایف شان را یاد آور شویم. دعوای اصلاح طللب و اصولگرایشان هم الکی دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین هست که سر ما را شیره بمالند! دارند وظایف خود را فرافکنی می کنند.
مطابق قانون اساسی دانشگاه های دولتی نباید از دانشجو پول بگیرند. شامورتی بازی ای در آورده اند به نام دانشجوی شبانه. آخه چرا باید مدد جویان تحت کفالت من که با همه سختی ها در کنکور سراسری قبول شده است برای تحصیل این همه پول بدهند.
به خدا حق آن یتیم از این کشور (حقی که قانون اساسی به او داده) خوردن ندارد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر من در مورد گردشگران آمریکایی

+0 به یه ن

من فکر می کنم خوبه که دولت ایران با تسهیل خدمات کنسولی و تبلیغات، شهروندان معمولی آمریکا را تشویق کنه که به ایران بیایند. به لحاظ سیاسی من فکر می کنم برامون خوب باشه. می آیند ایران مهمان نوازی ایرانی ها را می بینند حال و هوای ایرانی ها را می بینند بعد می روند در کشورشان به همه می گویند که مردم ایران چه قدر مهربانند و خطری برای کسی نیستند.

در این شرایط اون تیپ از آمریکایی ها می آیند که اهل حفظ محیط زیست و مبارزه با نژادپرستی و مرمت آثار باستانی هستند و خیلی مراقب این هستند که  مبادا کسی را برنجانند. حضورشان در جامعه ما به لحاظ فرهنگی مفید خواهد بود. اگر روابط بهتر از این بود طیف دیگری از آمریکایی ها می آمدند که به دنبال سودجویی و استثمار بودند بعد کینه به وجود می آوردند. اما در شرایط فعلی قشر ناز نازی آمریکایی ها یا به قول خودشان قشر گل نعنا آمریکایی ها می آیند. تیپی که به دل ایرانی ها می نشینند. این تیپ خیلی پولدار شاید نباشند اما فقیر و آویزون هم نیستند. دعوت از آنها صرفه اقتصادی هم داره و باعث می شه اشتغال زایی قوام بگیره. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باز گُلی به جمال مردم!

+0 به یه ن

اون روز که فاجعه پلاسکو اتفاق افتاد رفتار برخی از شهروندان که جلوی نیروهای امداد را گرفتند هیچ جور قابل توجیه یا قابل اغماض نبود. بسیار شرم آور بود. در مدت کوتاهی مردم علیه آن رفتار موضع گرفتند و انزجار خود را نشان دادند. اما گویا در دو سه روز اخیر رفتار جمعی مردم تهران در برابر نیروهای امدادی تغییر کرده. آژیر نیروهای امدادی را که می شنوند می کشند کنار. امیدوارم این برخورد جا بیافتد و دایمی باشد. نه فقط در تهران بلکه در کل ایران و کل جهان.
به همه بگویید. این گفتن ها بی تاثیر نیست.

"عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی!"  درسته این رفتار بی نهایت  زشت و غیر قابل چشم پوشی از برخی شهروندان سر زد اما در مقابل بسیاری هم بودند که آن چه داشتند برای عملیات نجات و کمک به آسیب دیدگان به طبق اخلاص گذاشتند. اتفاقی من برخی را متوجه شدم. خالصانه و بی ریا هم کردند.

و اما در مورد ورود کسبه به داخل ساختمان برای خارج ساختن اموال و حتی ماجرا جویی! این کار هم اشکال داشت اما تا حدی قابل فهم هست. وقتی چنین اتفاقی می افتد برخی قهرمان بازی شان می گیرد و می خواهند ادای فلان آرتیست فیلم را در بیاورند.  برخی ، به هر دلیلی داشته هایشان  آن قدر برایشان  ارزشمند هست که حاضرند خطر کنند. برعکس آنان که جلوی نیروهای امداد را گرفتند این کار این افراد غیر قابل فهم نیست. اما بیایید برای این موضوعات آماده باشیم تا مجبور نباشیم خطر کنیم. اطلاعات را جایی دیگر ذخیره کنیم. در کیفی شناسنامه و پول و ... را بذاریم که در هنگام خطر دنبالشان نگردیم برداریم و فرار کنیم .... راه هایی هست که خطر از دست دادن سندهای با ارزش را کم می کند. کپی شان را جایی داشته باشیم و.....


 در واقع این وظیفه نیروی انتظامی بود که باید می ایستادند و نمی ذاشتند مردم بروند داخل ساختمان. کوتاهی کردند. در کشورهای پیشرفته پلیس در این موارد می آید جلو و نمی ذارد احدی برود تو. با قدرت و با سخت گیری تمام!
 نیروهای زحمت کش آتش نشانی بسیار قهرمانانه عمل کردند. عاشقانه عمل کردند. از جان گذشتند. بسیار بیشتر از وظیفه خود عمل کردند. وظیفه شان این نبود که جان شان را فدا کنند. علی الاصول وقتی خطر فرو ریزش را حس کردند نمی  بایست در ساختمان می ماندند. عاشقانه چون پروانه به سوی شمع رفتند.
 اما نیروی انتظامی  چی!؟  نیروی انتظامی به وظیفه ساده  و کمابیش بی خطر  خود که حضور در محل و جلوگیری از ورود افراد به داخل بود هم عمل نکرد.
طبیعی بود اونجا چند نوجوان یا بچه هم ماجراجویی شان گل کند و بخواهند بروند تو! طبیعی بود کسانی که همه اموالشان داشت می سوخت بخواهند بروند تو.  این پلیس بود که می بایست مانع شود.  اما نشد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و مسئولان غیربومی

+0 به یه ن

نظرتون در مورد خبر زیر چیه؟  خبر در مورد واکنش نماینده گیلان در مورد انتصاب مسئول غیربومی در استان هست.

 اگر ما آذربایجانی ها و یا ما ترک های ساکن سایر جاهای ایران بخواهیم سهم بیشتری در اداره مملکت داشته باشیم باید بدانیم این راهی که نماینده گیلان برگزیده راه درست نیست. به جای این کار ها باید سعی کنیم متخصصان بیشتری که توانمندی اداره کشور را دارند بپرورانیم. نباید خودمان را کنار بکشیم. باید دنبال ساختن ساختارهایی باشیم که بتوانند متخصصان زبده را به جایی برسانند. در خود تبریز در همان دوران طلایی اش در دوران قاجار افراد زبده ای مثل امیر کبیر و قائم مقام فراهانی   بودند که ازقضا در جاهای دیگر ایران زاده شده بودند. آذربایجانی بودند. اما مردم تبریز در آن زمان آن قدر شعور داشتند که بفهمند این مردان بزرگ گنجینه ای هستند که باید قدرشان را دانست. اونها هم به تبریز عشق می ورزیدند و بعدها حسرت روزهای تبریز را می خوردند.
اگر سهم بیشتری از قدرت می خواهیم روشش آن نیست که احوال بر مدیران غیر بومی سخت بگیریم. اگر مدیر غیر بومی زبده بود قدرش را باید بدانیم. معیار باید توانایی فرد باشد نه محل تولدش. اگر سهم بیشتری برای مدیران لایق بومی می خواهیم باید تعداد بیشتری از آنها را بپرورانیم.
اگر برفرض محال یکی مثل امیرکبیر را گماردند شرط عقل آن هست که  در تبریز همان قدر حامی  اوباشیم که در زمان امیرکبیر بودیم. بعد هم سعی کنیم از او یاد بگیریم. امیرکبیر که خود در تربیت نسل نو کوشا بود. نسل نوی از مدیران از یکی مثل امیرکبیر می تواند بیاموزد و ترقی کند.

راستش من باور دارم اتفاقا تبریزی ها در این زمینه خوب عمل می کنند. معمولا فرد زبده و دلسوز غیر بومی  را ارج می دهند. کسانی را بیرون می کنند که مضر هستند.  همین روش خودمان را که امیر کبیر را پایبند و دلبند می کند ولی مستوفی (حاکم آخری که رضا شاه بر آذربایجان گمارد) را شاکی و دلزده می سازد ادامه دهیم بهتر است. یه وقت از نماینده گیلان تبعیت نکنیم. روش خودمان بهتر هست.


از سوی نماینده مجلس :

گیلانی ها به ندادن مالیات دعوت شدند/ علت درخواست عجیب

یک نماینده مجلس در اظهارات عجیب و سوال برانگیز از مردم استان گیلان خواسته که مالیات نپردازند.

به گزارش پایگاه خبری بورس پرس به نقل از تسنیم، یکی از نماینده های مجلس از استان گیلان، در اظهاراتی عجیب از مردم این استان خواسته است با سازمان مالیاتی این استان همکاری نکنند.

دلیل وی که از قضا عضو کمیسیون اقتصادی نیز هست، انتصاب مدیری غیربومی برای اداره مالیات استان گیلان عنوان شده است.

این نماینده مجلس گفته است" اگر پاسخ درخوری به وزارت اقتصاد به علت انتصاب یک مدیر از مرز افغانستان و پاکستان داده نشود، ممکن است دفعه بعد از خود افغانستان و پاکستان برای این استان مظلوم مدیر وارد کنند. از همین جا اعلام می کنم به آنها خواهم فهماند گیلان جای این برنامه ها نیست"!

این نماینده مجلس با بیان اینکه به عنوان یک عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصاد اجازه نخواهم داد بی احترامی وزارت اقتصاد به مردم گیلان بی پاسخ بماند، گفته است" آقای وزیر اقتصاد! شما که از مرز افغانستان برای گیلان مدیر می آوری از نیروهای گیلان کجا استفاده کرده اید؟ مگر می شود فردی که با مشکلات و فرهنگ این مردم آشنایی ندارد شبانه بر مسند مدیرکلی تکیه بزند؟ بنده سه ساعت با معاون وزیر صحبت کردم اما وی جسورانه پاسخ می دهد، وزارت اقتصاد مطمئن باشد تاوان این انتصاب را خواهد داد، معاون وزیر حق ندارد با انتصاب یک غیر بومی در استان عرض اندام کند، این بی احترامی به مردم گیلان است که پشت دست بنشینند و ببندند".

این سخنان در حالی توسط یک عضو هیأت رئیسه کمیسیون اقتصادی که قاعدتا باید منادی و حامی قانون و اجرای طرح جامع مالیاتی است، بیان شده است که از نمایندگان مجلس انتظار می رود مصلحت و بعضاً ضرورت انتصاب مدیران  غیر بومی را که خصوصاً در حوزه مالیات، امری طبیعی و کاملا معمول در نظام مدیریتی کشور است درک کند. نمایندگان مجلس حتما اذعان دارند که در انتصاب مدیران دولتی، اصل بر توانمندی و تخصص و تعهد آنها است و زادگاه، قومیت و نژاد نمی تواند معیاری سنجیده و مبتنی بر عدالت برای انتصاب مدیران باشد.

در پیگیری های که از سازمان امور مالیاتی کشور انجام شده نیز نشان می دهد از دیرباز بخش اعظمی از مدیران استانی به گونه ای غیر بومی منصوب می شوند و این انتصاب ها تاکنون مورد انتقاد قرار نگرفته است.

این نماینده مجلس در اظهارنظری که با سیاست های اقتصاد مقاومتی نیز منافات دارد، از مردم گیلان می خواهد "با اداره امور مالیاتی همکاری نکنند چرا که اگر پاسخ درخوری به وزارت اقتصاد و دارایی به علت انتصاب یک مدیر از مرز افغانستان و پاکستان داده نشود، ممکن است دفعه بعد از خود افغانستان و پاکستان برای این استان مظلوم مدیر وارد کنند"!

سؤال اینجاست که آیا اینگونه سخن گفتن از بی قانونی و مالیات گریزی آن هم در شرایطی که اقتصاد کشور با حمایت همه ارکان نظام به سمت اقتصاد مقاومتی و اتکای بودجه کشور به درآمدهای مالیاتی حرکت می کند، اقدامی اصولی است؟ آیا به این دلیل که خراسان هم مرز افغانستان است، باید با حقارت از آن سخن گفت؟ آن هم در شرایطی که مردم افغانستان هم از دیرباز برادران دینی ما محسوب می شوند و این روزها شهدای مدافع حرم افغانستانی با افتخار بر دوش همین مردم تشییع می شوند. آیا این نماینده مجلس ضررها و خساراتی که شهروندان این استان به دلیل عدم پرداخت مالیات گریبانشان را خواهد گرفت را به گردن می گیرد و جرایم عدم پرداخت مالیاتشان را که مطابق قانون وضع می گردد متقبل می شود؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنگ و صلح

+0 به یه ن

سال هاست درغرب بحث های زیادی هست که آیا اسلام دین صلح هست یا جنگ. حملات تروریستی منسوب به مسلمانان علت اصلی این نوع بحث هاست. آنها که می گویند اسلام دین صلح است به درستی اشاره می کنند که اکثریت قاطع مسلمانان مردمان صلح طلبی هستند که دغدغه شان خانواده شان هست و کینه از غرب به دل ندارند.
آنها هم که می گویند که اسلام دین جنگ هست از یک طرف به حملات تروریستی اشاره می کنند و از طرف دیگر به برخی آیات قرآن یا احادیث و حوادث تاریخی صدر اسلام تاکید می ورزند که بر جنگاوری تاکید دارند.

نظر این حقیر را بخواهید اسلام نه دین جنگ هست نه دین صلح. از ویژگی های این دین ایجاد توازن بین عملگرایی و عزت طلبی است. اسلام در دوره ای پا به عرصه نهاد که خشونت سکه رایج بود. خیلی متداول بود که می رفتند از قوم همسایه دختر پسرهای جوان را می دزدیدند و می آوردند برده خودشان می کردند. دقت کنید گفتم در آن دوره. نگفتم در آن سرزمین. احتمالا باستانگراهای ایرانی بل خواهند گرفت که عرب های وحشی چنین بودند. این امر اختصاص به عربستان نداشت. در همان شاهنامه با آب و تاب نوشته که بیژن قهرمان پارسی به همراه رفیقش گرگین یک کاره بلند شدند بروند از سرزمین توران دختر بدزدند (که البته عاشق شد و بقیه ماجرا.) باز خودباختگان غرب بُل نگیرند که کل مشرق زمین همین بوده. همین سعدی خودمان را رومی ها دزدیده بودند و به بردگی وا داشتند. حکایت برده گیری شان در آفریقا هم که نیاز به بازگویی ندارد.
در چنین دنیایی حرف از صلح گرایی زدن بیهوده هست. نمی جنگیدی می آمدند برده ات می کردند. می آمدند آذوقه ات را ازت می گرفتند باید خودت و فرزندت از گرسنگی می مردی.

دنیا تغییر کرده. دنیا هنوز هم محیط خشنی دارد اما نوع خشونت فرق کرده. دیگه آن نوع خشونت عریان را نمی بینیم. خشونت این دوران بیشتر از جنس رقابت کاری خشن و ناسالم و دزدیدن منابع خام یکدیگر به هزینه تخریب محیط زیست، تست کردن داروها بر روی مردم جهان سوم و... است.  گاهی هم که خشونت عریان نشان می دهند با قدرت رسانه ای خود آن را کوچک نشان می دهند. (برعکس زمان چنگیز که خشونت خود را برای جنگ روانی چند مرتبه بیشتر نشان می دادند.) دم از صلح زدن مبلغان مسیحی در کشورهای جهان سوم هم از آن روست که ملت جهان سومی چشم بر این واقعیات ببندند و تسلیم باشند. والا کجای مسیحیت دین صلح هست؟! پاپ ها خود جنگاوران دست اولی بوده اند. جنگ هایی که فرقه های مختلف مسیحی با هم در همان اروپا کرده اند فاجعه بوده است.

نظر این حقیر آن هست که اکنون مسلمانان باید دنیای امروز را بشناسند و برای خشونت نوع امروزی خود را آماده سازند. راه های هزار سال پیش برای مقابله با خشونت نه تنها به درد امروز نمی خورد بلکه باعث دردسر می شود. مشکل اینجاست که برخی مسلمانان روح زمان را دریافت نشناخته اند و با سلاح های مدرن در دنیای 1400 سال پیش زندگی می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حسرت صفای دیروز

+0 به یه ن

من نمی دانم کی جلوی کسانی که حسرت سادگی گذشته را می خورند گرفته که همین  امروز ساده و صمیمی  وباصفا باشند؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و دنیای سیاست

+0 به یه ن

مشاهده من این هست که بسیاری از مردم ایران- به خصوص اقشار فهمیده تر و درستکارتر آن- نسبت به سیاست بدبین شده اند. نگاه که به دور و برم می کنم می بینم آدم حسابی ها اغلب کاری به سیاست ندارند. در مقابل اونهایی که کمابیش به سیاست حساس هستند اغلب (نه همیشه) آدم های خیلی فهمیده ای نیستند.
صد سال پیش که اجداد ما جنبش مشروطه را راه انداختند این طور نبود. عمیق ترین ها و جدی ترین ها مشروطه طلب شدند.
در محاصره تبریز در همون صد سال پیش اون قدر آدم باشعور و آگاه به مناسبات دیپلماتیک زیاد بودند که به ستارخان و مجاهدینش آموخته بودند که به هیچ وجه به ساختمان ها ی کنسولگری روسیه نزدیک نشوند و بهانه به دستشان ندهند.
خیلی شعور می خواهد.
زمان جنبش ملی شدن نفت هم تا حدودی همین طور.

حالا می بینم  بیشتر اونهایی مسایل سیاسی را تعقیب می کنند و در انتخابات در مورد آن نظر می دهند  خیلی سطحی هستند. با این وضعیت فعالیت سیاسی فایده ای ندارد. اونهایی که فهم و درکشان بالاست تمرکز کرده اند روی مسایل علمی, آموزشی، نیکوکاری، فرهنگی، هنری, ادبی، عمرانی، درمانی و البته اقتصادی.
از سیاست دل بریده اند.   البته کاملا برای من قابل درک هست که چرا این طور شده. حق دارند. فعلا در حکم "محیط به کفچه پیمودن" است. اما به هر حال این گونه باقی نخواهد ماند.

در زمان انتخابات مرحله دوم مجلس در تبریز من خیلی برای تشویق برای رای دادن فعال شدم. خداییش نه کاندیدا ها ارزش این همه وقت گذاشتن مرا داشتند. (گاهی حس می کردیم خود اون کاندیداها- به جز آقای مهندس بی مقدار- که سودای تکیه زدن بر کرسی های مجلس دارند به اندازه من به موضوع فکر نمی کنند. از آپدیت شدن وبسایت شان که این طور بر می آمد!! فقط می رفتند در دانشکده ها حرف های هیجانی -ولی عاری از تفکر - می زدند و سوت و کف می شنیدند.  آقای مهندس بی مقدار یک مقدار فرق داشت. حرف هایش حرف های یک مهندس بود با دقت مهندسی.) نه اون کسانی که با من همصدا بودند فهم و درک بالایی داشتند.  در حرف هایشان اظهاراتی بود که روی اعصابم می رفت.
مجبور بودم با اونها همصدا بشوم و کسانی را مجاب کنم که به جز مورد سیاسی در سایر موارد  بسیار بیشتر قبولشان داشتم. خیلی فهمیده تر و عمیق تر می یافتم.

با این اوضاع فکر می کنم فتیله بحث سیاسی را فعلا پایین بکشیم. شاید دو سه سال بعد افراد عمیق و فهمیده بیشتری به موضوع علاقه مند شدند.

اما فراموش نکنیم که سیاست خیلی مهم هست. اگر اجداد ما صد سال پیش جنبش مشروطه را راه نمی انداختند وضع ایران از افغانستان و پاکستان و عراق هم می توانست بدتر باشد.
بر عکس ادعای عرفان های تلگرامی که  این روزها مد شده همه چیز در ذهن نمی گذرد! در خانه نشسته ای و داعش بیاید بچه ات را سر ببرد و تو بگویی "عینکم را عوض می کنم و دنیا گل و بلبل می شود!!!!" سیب زمینی بودن تا چه حد؟!
همین دموکراسی نیمبندمان کسی مثل قاضی پور را مجبور کرد که از زنان حوزه انتخابیه اش عذر بخواهد! آیا اگر مجاهدان مشروطه صد سال پیش اون قدر تلاش نمی کردند چنین چیزی می توانست متصور باشد؟! قطعا خیر!
فرض کنید متفکران و مجاهدان مشروطه هم به جای آن همه تلاش به چیزی مثل عرفان های تلگرامی دلخوش بودند و می گفتند "مثبت اندیشی" کنیم و استبداد را تحمل نماییم. اون موقع چی می شد!؟
اگر می بینید وضع اروپا از این جهات بهتر از ماست به خاطر آن هست که از این مجاهدات برای آزادی بسیار بیشتر از ما کرده اند نه به خاطر این که بیش از ما عارف بوده اند و  بیشتر مثبت اندیشی نموده اند.
این که میگویم اونهایی که در جریان انتخابات مجلس برای رای دادن همصدا با خود من تبلیغ می کردند روی اعصابم بودند به این علت هست: دانسته یا نادانسته، داشتند برای یک دیکتاتوری حزبی مقدمه چینی می کردند. لپ حرفشان این بود: "به لیست امید به طور کامل رای بده والا تحقیرت می کنیم!" استدلال ها و تاکتیک هایشان روی اعصابم بود. اونها هم در واقع شهروندان را دعوت به تعطیل کردن قوه عقل و تشخیص می کردند و از آنها می خواستند چشم بسته به یک لیست رای دهند چون از ما بهتران این طور تشخیص داده اند. مگر دیکتاتوری های حزبی در دنیا کم فاجعه به بار آورده اند؟! از چاله در آمدن و در چاه شدن است!
یک حرکتی هم در تبریز بین طرفداران اصلاح طلب و حتی بین برخی از کاندیدا ها (که خوشبختانه رای هم نیاوردند) بود "تهران را بر سر تبریز کوفتن" بود:" در تهران  به لیست امید رای دادند شما خیلی بی کلاسید که چشم بسته به لیستی که جلویتان گذاشتیم رای نمی دهید!" جواب جمعی تبریزی ها هم -مانند همیشه - به این گونه جو سازی ها این بود: "برو کنار بذار باد بیاد!"
من نتیجه ای را که از صندوق رای بیرون آمد این گونه تعبیر کردم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساخت و ساز در محوطه ارگ تبریز

+0 به یه ن

دیروز کتاب "فرار از لایپزیگ" را معرفی کردم. داستان اعتراض یک فیزیکدان جوان به تخریب یک اثر تاریخی در لایپزیگ توسط حکومت.
یاد دردهای "ارگ علیشاه تبریز" در سی و چند سال اخیر افتادم. ارگ تبریز ما را یک باره تخریب نکرده اند اما در این سی و چند سال بلا نمانده که بر سرش نیاورده باشند.  الان هم که دارند در محوطه اش ساخت و ساز می کنند. آن خاکبرداری ها پی های این بنای تاریخی را سست می کند.
سی و چند سال پیش هم که سالن اپرای نزدیک آن را با خاک یکسان کردند.
ای دریغ که اعتراضی نمی کنیم و کنج عافیت برگزیده ایم تا میراث مان را یکی پس از دیگری با خاک یکسان کنند.
نه کمپینی، نه طوماری، نه تجمع اعتراضی ای....
سکوت کامل!

تا ارگ علیشاه -این سمبل استوار هفتصد ساله تبریز که زلزله ها به خود دیده اما سرفراز ایستاده- به دلیل ندانم کاری و نادانی مسئولین با خاک یکسان نشده از آن دیدن کنید.


پی نوشت: جامعه مهندسان تبریز چرا سکوت کرده اند؟! دست کم یک نامه سرگشاده  در اعتراض منتشر کنند. جلوی آیندگان مایه شرمساری خواهد بود که چنین بنای تاریخی به دلیل ساخت و ساز در محوطه ارگ تخریب شود و از هیچ کس صدایی برنخیزد!
پی نوشت دوم:
قبلا نوشته ام که دم به دقیقه پتیشن و طومار امضا کردن را نمی پسندم. تنها پتیشنی را امضا می کنم که کلمه به کلمه اش را قبول داشته باشم. حتی محل علامت های گیومه و نقطه و.... اش هم باید مورد تایید من باشد که بخواهم امضایم را پایش بگذارم. در عمرم هم بیشتر از سه پتیشن امضا نکرده ام. اولی در دوره دانشجویی در دانشگاه شریف بود و من هنوز به این آگاهی نرسیده بودم و سر رودربایستی امضا کردم و به دلیل اخلاقی پشیمانم (از آن نوع طومار ها بود که برای به هیجان آوردن دانشجویان بی تجربه تهیه می کنندو از دانشجوی ناآگاهی که خود را بسیار آگاه می داند به عنوان سرباز صفر در لشکر کشی ها استادان علیه یکدیگر سو استفاده می کنند!) دومی برای ساخت شتابگر ILCبود. و سومی نامه سرگشاده انجمن فیزیک بود در دفاع از دکتر ثبوتی. پای این دو امضا و طومار تمام قد هستم و خواهم بود.
اگر جامعه مهندسان تبریز طوماری درمورد لزوم توجه به ارگ علیشاه و عدم ساخت و ساز در محوطه آن بنویسد و بخواهد امضا جمع کند، من با کمال میل آن را امضا می کنم.
پی نوشت سوم
: شاید بگویید چرا خود چنین طوماری نمی نویسی؟ جواب این هست که من مهندس نیستم و اطلاعات فنی لازم را ندارم.
طوماری که به نظرمن امضا کردنی است چنین مفادی باید داشته باشد: ابتدا روی اهمیت تاریخی و معماری ارگ علیشاه در یک پاراگراف کوتاه تاکید می کند. سپس به لحاظ فنی آسیب های ساخت و ساز در محوطه را بازگو می کند. در نهایت درخواستی مشخص  و عملی با توجه به واقعیات موجود از مسئولین برای حفظ بنا می نماید و نامه را با جمله ای تشکر آمیز از حسن توجه به پایان می برد.
نامه باید عاری از مسایل سیاسی باشد و  به هیچ وجه نباید مسایل نامربوط  در آن بیاید.
(سبک مرحوم پدرم. نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.) با توجه به شناختی که از جامعه مهندسان تبریز دارم اگر طوماری بنویسند این ویژگی ها را خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قاضی پور: چرا فقط هر چه می شود می گویید اصفهان؟

+0 به یه ن

آن چه که در زیر می خوانید گزارشی است از جوان پرس در اریبهشت سال 91. می خواهم در مورد این گفت وگو در مجلس و نظراتی که در پی گزارش در جوان پرس آمده تحلیلی بکنم.

"به گزارش جوان در جلسه امروزمجلس شورای اسلامی نیره اخوان درخواست بودجه برای ساخت ساختمان اجلاس را در شهر اصفهان کرد که مورد اعتراض جمع زیادی از نمایندگان قرار گرفت.
نادر قاضی پور نماینده ارومیه در مخالفت با پیشنهاد اخوان گفت: آقای رییس اگر اصفهان نصف جهان است آذربایجان کل جهان است.
وی ادامه داد: چرا فقط هر چه می شود می گویید اصفهان. شهر مذهبی می خواهید مشهد شهر قدیمی می خواهید خوزستان سرسبز می خواهید شهرهای شمالی. چرا فقط می گویید اصفهان.
در حالی که قاضی پور با عصبانیت صحبت می کرد جمعی از نمایندگان گرداگرد وی جمع شده بودند و نمایندگان اصفهان نیز با عصبانیت با دیگر نمایندگان صحبت و در خصوص حرفهای قاضی پور انتقاد می کردند.
علی اکبر اولیا نیز هنگام صحبت های قاضی پور مشغول عکس گرفتن و فیلم برداری از وی بود.
همچنین قاضی پور که میان حرفهایش مدام می خواست که لاریجانی به وی توجه کرد محبی نیا خطاب به قاضی پور گفت: شما با آقای رییس چه کار دارید. شما رای از نمایندگان می خواهید برای آنها صحبت کنید.
پس از اتمام صحبت های قاضی پور بروجردی در مخالفت با وی صحبت کرد و گفت که این پروژه استانی نیست بلکه ملی است. که با 2 و 2 گفتن نمایندگان رو به رو شد.
لاریجانی نیز که ریاست جلسه را بر عهده داشت با خنده خطاب به نمایندگان اظهار داشت: من می دانم که شما حساسیتی روی استان اصفههان دارید ولی بهتر است بر اساس مصلحت کشور تصمیم بگیرید.
نماینده دولت نیز درخواست برگشت به بودجه را داشت و پس از آن این پیشنهاد به رای گذاشته شد و با مخالفت 114 نماینده رو به رو شد."

نظر خود من این هست که اجلاس سران و وقایع سیاسی نظیر آن بهتر است در خود تهران که پایتخت سیاسی کشور هست برگزار شود. برگزاری چنین اجلاسی زیر ساخت های فراوان می خواهد که به نظر من تنها تهران دارد حتی اصفهان هم ندارد! اگر بخواهند برنامه را در اصفهان یا شهر دیگر برگزار کنند باید این زیر ساخت ها ایجاد شود که وقت و هزینه دوچندان می خواهد. هر کدام از سران با هیئتی می آیند  فرودگاه بین المللی بزرگی با تشکیلات لازم هست. برای امنیت اینها باید بخش بزرگی از نیروهای نظامی و انتظامی را به شهر برگزاری آورد. پادگان های زیاد می خواهد. سرباز ها را که با هواپیما نخواهند آورد! راه های زمینی و ... مناسب می خواهد. محل اسکان برای این همه آدم لازم هست و.... گمان نمی کنم جز تهران جای دیگری در ایران این گونه امکانات را دراین سطح داشته باشد.
آقای قاضی پور مشهد یا شمال را پیشنهاد می دهند. مسئله مشهد یا شمال که برگزاری یک اجلاس نیست. اگر در اصفهان یا تبریز برگزار بشود زیرساخت هایی ساخته می شد که بعدا به درد جذب توریست بیشتر می خورد و در ضمن با آوردن نام این شهر در دنیا شناخته شده تر می شد و برای رشد توریسم اش کمک می کرد. اما مشهد و شمال به اندازه کافی (و بیش از کافی)  همه ساله مسافر می پذیرند. ایجاد این نوع زیرساخت ها چندان کمکی به حل مشکلات شمال یا مشهد نمی کند. آقای قاضی پور از خوزستان نیز نام می برند. من خیلی با مسایل خوزستان آشنا نیستم اما تا جایی که می دانم مشکل اصلی اش آلودگی هواست. مجلس باید تمام قد بایستد و برای حل مشکل آلودگی هوای شهرهای خوزستان کاری بکند. اما نمی دانم آیا خوزستان هتل و مسافرخانه وفرودگاه بین المللی و راه های مناسب آهن وشوسه برای چنین برنامه ای دارد یا خیر. اگر ندارد تقدم با رفع آلودگی هوا باید باشد نه ایجاد این زیرساخت ها که خود بر آلودگی می افزایند. به علاوه تا آلودگی رفع نشود که توریستی جذب نمی شود تا از آن زیرساخت ها استفاده کند و درنتیجه سرمایه گذاری برگردد. اما اگر در اصفهان چنین زیرساخت هایی ایجاد شود می توان امید داشت که با جذب توریست سرمایه گذاری برگردد.
 خلاصه می کنم. اگر بخواهیم با کمترین هزینه و با صرف کمترین زمان محلی برای اجلاس سیاسی بسازیم تهران مناسب ترین و طبیعی ترین گزینه هست. اگر پول بیشتر و وقت بیشتر داشتیم اصفهان گزینه بهتری از همه مواردی بود که قاضی پور برشمرده. اگر یک مقدار بیشتر پول یا وقت بود شاید تبریز گزینه مناسب تری بود.  اما با توجه به این که وضع اقتصاد مملکت خوب نیست و اولویت های مهمتری هست (مثل نجات دریاچه اورمیه و زاینده رود و رفع آلودگی هوای اهوازو تهران) بهتر بود کم هزینه ترین گزینه انتخاب شود.

این نظر من بود. حال ببنیم نظر خوانندگان جوان پرس در سال 91 چه بوده و نظر مرا در پی آن بخوانید:
جوان عاقل:
آقا درود بر حاج جواد جهانگیر و سید سلمان ذاکر و سلام آذربایجان بر حاج نادر
بی نام:
یاشاسین قاضی پور
ازقم
حامد:

زنده باد قاضی پور
محمد:
بنده خداها! 45 درصد از پروژه در شهر بزرگ اصفهان انجام شده باقی آن هم به خواست خدا انجام میشه! حالا آقای قاضی پور و امثالهم هرچی میخوان داد بزنن! اصلا هوار بزنن و شما هم هرچی می خواین بگین یاشاسین قاضی پور!!!!!اصفهان بزرگ هست و بزرگ خواهد ماند
حسین: مساحت دو تا اذربایجان رو حساب کنی چند برابر اصفهان مکان های دیدنی این دوتا اذربایجان ارزششون بیشتر از اون بروژه هاست خود دریاچه ارومیه ارزشش از کل اون بروژه ها بیشتره اول فکر کن

داود محبوبی:
کاش آذربایجان 5تا فقط 5تا نماینده مثل قاضی پور داشت
5تا نماینده واقعی نه 50تا نماینده دکوری و فرمالیته!!!
اونوقت دیگه اصفهان نصف جهان نمیشد
سهم اصفهان از بودجه عمرانی کشور در سالهای بعد از انقلاب33درصد بوده یعنی یک سوم کل کشور
سهم آذربایجان غربی8دهم درصد
این تبعیض های که بر علیه مردم آذربایجان اعمال میشه
با فریاد یک نفر حل نمیشه
ولی باز هم چیزی از ارزش های قاضی پور کم نخواهد شد
یاشاسین قاضی پور تا کور شود هر آن کس نتواند دید

مینجیق: من نمی دانم آقای محبوبی این آمارها را ازکجا آورده اند. منبعی ذکر نفرموده اند. نوشته اند سهم آذربایجان غربی 0.8در صد از بودجه عمرانی است. گویا منبعشان هرچه بوده با دقت دهم درصد هم گزارش کرده. وقتی با این دقت عددی را نقل می کنید باید چند اطلاع دیگر هم در کنار بدهید. دقیقا چه بودجه ای را بودجه عمرانی می گویند؟ سهم پروژه های مشترک با سایر استان حساب شده یا نه؟ ...
هرچند -چنان چه قبلا نوشتم- در به کار بردن آمار باید دقت کرد و تنها از منابع موثق برای آمار و ارقام استفاده نمود اما گمان نمی کنم کسی شک کند که بودجه اصفهان بسی بیش از آذربایجان غربی بوده. (دقیق نمی دانم چه قدر بیشتر). حال با پذیرفتن این به بقیه حرف های آقای محبوبی بپردازیم. آقای محبوبی و همفکرانشان چرا آرزو می کنند بقیه نمایندگان آذربایجان هم مانند آقای قاضی پور باشند؟ مگر جنجال هایی که آقای قاضی پور در مجلس به پا کرده اند چه قدر در عمل برای حال اورمیه و  آذربایجان غربی به طور خاص و کشور به طور عام مفید فایده بوده است؟ این نظر آقای محبوبی در سال 91 نگاشته شده. آقای قاضی پور تا آن زمان چهار سال نماینده مجلس بوده اند. آیا در سال 87 سهم آذربایجان غربی از بودجه عمرانی کشور از 0.8 در صد که آقای محبوبی اشاره کرده اند هم کمتر بوده  و در سایه تلاش ها و مجاهدت های آقای قاضی پور به رقم 0.8 درصد رسیده؟!
آقای محبوبی نظر خود را با "تاکور شود هر آن کس نتواند دید" ّبه پایان رسانده اند. هنوز در عمق این حرف مانده ام و درکش نکرده ام. چه چیز را بعضی ها نمی توانند ببینند که آقای محبوبی برای آن بعضی ها آرزوی نابینایی می کند!؟ 0.8 در صد سهم از بودجه عمرانی را!؟ یا آقای قاضی پور را؟!


ببینید! علت این که اصفهان به نسبت باقی شهرهای ایران یک مقدار وضعش از نظر جذب امکانات بهتر هست اینه که نمایندگان و مسئولینش یک کمی بهتر اصول لابی کردن  و مذاکره را بلدند. همین گزارش کوتاه را ببینید. آقای بروجردی  نماینده بروجرد (شهری در 360 کیلومتری غرب اصفهان)
داره از طرح نماینده اصفهان دفاع می کنه و می گه منفعتش در سطح ملی هست نه فقط برای اصفهان. معلومه که نماینده های اصفهان  قبلا رفته اند و با برخی از نماینده ها مذاکره کرده اند که با طرح موافقت کنند.
مقایسه کنید با قشقرقی که در سال 90 سر طرح نجات دریاچه اورمیه در مجلس به پا شد. طرحی به این اهمیت باید برای نمایندگان سایر شهرها تفهیم می شد تا مخالفت نکنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنجال به پا می کنم پس هستم!

+0 به یه ن

در این دو دوره ی اخیر از نمایندگان شهرهای کوچک کنار کلانشهر ها بسیار شنیدیم که نصف زمان نطقش را صرف این می کند بگوید من با این که نماینده شهر کوچک هستم از نماینده های کلانشهر بغلی بیشتر حرف می خواهم بزنم، پس خیلی کارم درسته!!!
به عنوان کسی که از بیرون نگاه می کنم من این حرکت و این گفتار را واقعا دون شان نمایندگی مجلس می دانم. وقتی او را تحسین می کردم که به جای اختصاص قسمت اعظم وقت نطقش به این نکته، حرف حساب می زد. حرف حسابی در جهت رفع مشکلات و حل مسایل در ابعاد ملی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل