موتور متحرکه جریان سیاسی نو

+0 به یه ن

داشتم فکر می کردم عده زیادی از همنسل های ما هستند که یواش یواش بچه هاشون بزرگ می شوند و سرشان خلوت تر می شه
به زودی
دنبال یک مرضوع جدی برای سرگرمی خواهند بود

خیلی هاشون هم می روند سراغ ادامه تحصیل و گرفتن یک لیسانس یا فوق لیسانس نو
ااگر حدود ده درصد این افراد با هدف بالا بردن آگاهی سیاسی خود و یا احیانا فعالیت سیاسی بروند و در رشته های علوم سیاسی تحصیل کنند کلی دانش سیاسی عمومی جامعه بالا می رود

منظورم از دانش سیاسی دعواهای معمول "این جناح زد توی آن جناح" نیست

سیاست به عنوان یک علم منظورم هست

اگر دانش سیاسی عمومی جامعه فراتر رود می توان امید داشت که در آینده کاندیداهای لایق تری داشته باشیم و مردم هم آنها را شناسایی کنند و روانه مجلس نمایند.

هر دانشجوی علوم سیاسی می تواند به ده ها نفر دور و بر خود آگاهی ببخشد.

بُرد نوشتار زیاده
می شه در مورد این که خانم های همنسل ما می توانند در این سن به این طریق جریانساز باشند در فضای مجازی نوشت
مخاطب خودش را پیدا می کنه
از سوی دیگه می شه پای صحبت دوستان و همسالان که می نشینیم کاملا جا بیاندازیم که
"از ما نگذشته" !
آینده ما جلو ماست.
می شه به رشته تحصیلی نو هم فکر کرد! می شه به فعالیتی نو هم فکر کرد! می شه بعد از این جریانساز هم شد!

خوشبختانه همنسلان ما بر عکس نسل های قبل این فرهنگ را دارند که به هم القا می کنند که "از ما نگذشته"! همدیگه را هم در شروع اهداف جدید تشویق می کنند!
اما بیشتر هدف هایی که صحبت می شه از نوع شخصی هست: مثل ورزش یا مطالعه یا هنر.

گاهی هم کارهای خیریه!
که البته همه خوبند!

اما خوبه در کنار اونها به دست بینش سیاسی یا حتی فعالیت و یا حتی جریانسازی هم مطرح بشه.
برخی هم این طوری با این نوع فعالیت ها بیشتر به وجد می آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بهتر از هیچ چی!

+0 به یه ن

حالا که گویا مسئولین رده بالای مملکت-به هر دلیلی- مایل هستند که از روابط خارجی با غرب اندکی تنش زدایی بشه و وزیر خارجه با کفایت کشورمان آقای ظریف هم در این راه گام هایی برداشته امیدوارم مجلس بعدی با این روند همگام باشه و از این روند حمایت کنه. اگر من و شما شرکت فعال نکنیم  مجلس به دست تندروان می افته که این روند را کند تر می کنه.
 ما در این دنیای قرن 21 نمی توانیم به دور خودمان دیوار بکشیم. ناگزیر از تعامل سازنده با کشورهای دیگه هستیم. برای این که نفت مان را به قیمت بفروشیم به روابط بی تنش خارجی نیاز داریم. برای این که تکنولوژی های استخراج نفت مدرن را  وارد کنیم که استخراج نفت را به صرفه و آلودگی محیط زیست ناشی از آن را کمینه می کنه به روابط خارجی نیاز داریم. برای احیای دریاچه اورمیه و سایر دریاچه ها و رودخانه های نزار کشورمون نیاز داریم با  متخصصان کشورهای دیگه همکاری وسیع کنیم. وووووو
پس بیایید انتخابات مجلس را جدی بگیریم و به کسانی رای بدهیم که زیاد تند رو نیستند و با دولت در راه تنش زدایی از  روابط خارجی همراهی می کنند.
واقعیتش اینه اگه عده خانم های نماینده مجلس که زیاد تندرو نیستند و در جهت احقاق زنان (ولو در حد شعار) تلاشی می کنند وجهه بین المللی مان بالا می ره. اگر مشارکت زنان در مجلس کم باشه یا نماینده های زن خود در زن ستیزی سرآمد باشند در اذهان عمومی بین المللی تنها حکومت مورد سرزنش قرار نمی گیره. مردان ایرانی هم به جرم مردسالاری و زنان ایرانی به جرم خمودی و تن دادن به توسرخوری  و عدم تلاش برای بهتر شدن وضعیت شان نیز سرزنش خواهند شد.
 چشمم آب نمی خوره حضور زنان اصلاح طلب در مجلس خیلی هم در بهبود وضعیت زنان در عمل موثر باشه. حداکثر یکی دو قدم لاک پشتی می ره جلو . ولی از جهت وجهه بین المللی برای "مردم" ایران مهم هست. ما در این برهه به این وجهه بسیار نیازمندیم. اگر روابط خارجی بهتر بشه، تاجر و یا تولید کننده  یا استاد دانشگاه یا هنرمند یا ورزشکار ایرانی می خواد با همتای خودش در کشورهای پیشرفته  تعاملات بیشتر  و  نهادینه تری داشته باشه. اگر اونها تصویرشان این باشه که این فرد از فرهنگ و کشوری هست که چند تا نماینده زن هم در مجلسش هست که داره برای حقوق زنان (دست کم) شعار  می ده  با او حس همذات پنداری می کنند. اگر نباشه او را فردی از یک فرهنگ عجیب قرون وسطایی می پندارند که با او پای میز معامله و مذاکره و همکاری نشستن مسئله ساز می تونه باشه.
من یک نگاهی به لیست 30 نفره اصلاح طلبان در تهران کردم. 27 درصدشان خانم هستند.  بین شان خانم سهیلا جلودار زاده را از قبل می شناختم و تصمیم هم داشتم به او رای بدهم.
خانم فهمیده و شجاعی هست. اما اگر دل شیر هم داشته باشد به تنهایی راهی پیش نمی برد. باید همفکرانی در مجلس داشته باشد که با هم جمعی بسازند و همدیگر را حمایت کنند تا دیده شوند. بقیه خانم های لیست را نمی شناختم. در اینترنت جست و جو کردم و دیدم از آن جهت که مد نظر من هست بد نیستند. می توانند با حضورشان در مجلس و شعارهایشان در دفاع حقوق زنان (ولو این که هرگز عملی نشود) فضای زن ستیز مجلس های قبلی را اندکی تعدیل کنند. دست کم تیپی دارند که اگر بار دیگر خدانکرده اسید پاشی شد در دفاع از قربانی و لزوم پی گیری قانونی دو سه کلمه حرف بزنند. تیپی نیستند که هم و غمشان را بذارند بر سرکوب کردن سینماگران زن و تشدید ادبیات زن ستیز.  می خواهم به آنها رای دهم. اسامی آنها به ترتیب زیر هست.:
فریده اولاد قباد
سهیلاجلودارزاده
فاطمه السادات حسینی
فاطمه ذوالقدر
فاطمه سعیدی
پروانه سلحشوری
طیبه سیاووشی
پروانه مافی

باز هم تحقیق می کنم ببینم چه کسی را می شه به این لیست افزود

از تبریز خانم زهرا ساعی کاندید شده. اون هم به نظر بد نمی آد. اگر در تبریز بودم به او رای می دادم. با سایر خانم های اصلاح طلب یک جا باشند می شه امید داشت که چند تا هم شعار دفاع از حقوق زن بدهند. دست کم در حضور آنها سایر زنان مجلس و آقایان کمتر سخنان ضد زن بر زبان خواهند راند. به شرط این که تعداد شان کم نباشه.
سایر لیست اصلاح طلبان از تبریز از این قرارند:
پزشکیان الموسوی عباس زاده اسلامی بی مقدار (و دست آخر زهرا ساعی).

 اورمیه  یک کاندیدا داره به اسم خانم الهه سرشار که متولد سال 1363 که فوق لیسانس ریاضی محض از دانشگاه تبریز گرفته. جزو لیست اصلاح طلبان هست. بد نیست به او هم فرصتی داده باشه.

فعلا بریم به این ها رای بدیم ببینیم چی می شه! اما شما رو به خدا بیایید تا انتخابات بعدی مجلس (چهار سال دیگه) فکرهامونو  وعقل هامونو روی هم بریزیم به یک پارادایم و راهکار درست و حسابی برسیم که پاسخگوی نیازهایمان باشه. دفعه بعد کاندیداهایی با شعار های مطلوب تر و سنجیده تر داشته باشیم. کاندیداهایی با فکر و عمل قوی تر.
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتخابات مجلس و لزوم تعامل کارشناسان آموزشی با مسئولان کشوری در رده های مختلف

+0 به یه ن

موفقیت طرح ها با اهدافی در سطح ملی نظیر آموزش عمومی مبانی علوم پایه یا ترویج علم در سطح جامعه در گرو تعامل مستمر کارشناسان، صاحبنظران و مجریان این  گونه طرح ها، به طور همزمان با آحاد مردم و  مسئولان کشوری از رده های مختلف می باشد. در سال های اخیر جامعه ما به این اجماع رسیده است که اگر در سطح جامعه و در بین معلمان و دانش آموزان و والدین آنها طرحی مطبوع واقع نگردد حتی اگر آن طرح به طور تئوریک ایده آل باشد محکوم به شکست است. خوشبختانه در پی شکل گیری این دیدگاه صحیح در جامعه، تعامل نزدیکی بین کارشناسانی که ضوابط آموزشی را وضع می نمایند و کاربران این ضوابط (در این مورد جامعه معلمان ودانش آموزان و اولیا و دانشجویان) برقرار شده است. با این حال تعامل بین کارشناسان و صاحبنظران و برنامه ریزان طرح با مسئولان کشوری روز به روز ضعیف تر می شود. نمود این ضعف ارتباط عدم شرکت این مسئولان در همایش هایی است که توسط انجمن های کارشناسی به منظور بازتاب دیدگاه ها و پیشنهادها ی کارشناسان به مسئولان کشوری تشکیل می شود. نمود دیگر عدم مطالعه دستاوردهای مکتوب این قبیل همایش ها توسط مسئولان است. گویا در صد عمده ای ازمسئولین کشوری خود را از این گونه مشاوره بی نیاز می بیند و به عبث می پندارند با سفری به کشورهایی چون سنگاپور و تقلید از آنها مشکلات کشور را بدون نیاز به مشاوره با انجمن های کارشناسی بومی رتق و فتق خواهند نمود.

جا دارد در آستانه انتخابات مجلس، فارغ از جناح بندی های سیاسی کاندیداهایی را انتخاب کنیم که به اصل تعامل با کارشناسان و صاحبنظران (در قالب شرکت در همایش های کارشناسی فرهنگستان ها که به این منظور برگزار می شوند) معتقد و پایبند باشند. طبعا کسانی این ذهنیت را خواهند داشت که خاستگاهشان فعالیت در جهت یکی از مسایل روز کشور (نظیر آموزش عمومی مبانی علوم پایه و یا ترویج علم) باشد نه تقسیم بندی های جناحی-سیاسی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سازو کارهایی از جنس زمان

+0 به یه ن

اعدام کردن یک انسان -اون هم فقط به خاطر عقیده اش- جنایت  و فاجعه بزرگی هست که باید محکوم و پی گیری بشه. حکومتی که این کار را می کنه باید جواب پس بده. خوشبختانه این حرف حرفی از جنس زمان هست و سازوکارهای مدنی بین المللی برای فشار آوردن به کشوری که حقوق شهروندانش را تضییع می کنه هست.
راهش  تسخیر یا آتش زدن به سفارتخانه  یک کشور خارجی نیست! این حرکت محکومه.  تعرض به سفارتخانه های کشورهای خارجی فقط به ضرر خودمان هست. بیش از پیش در دنیا ایزوله مون می کنه و این به ضرر اقتصاد و رشد و پیشرفت کشور هست. ضرر اقتصاد کشور یعنی بیکاری بیشتر و به دنبال آن  فحشا و اعتیاد و افسردگی و خودکشی (و بسیاری دیگر از گناه های کبیره و صغیره) بیشتر!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Liberté, égalité, fraternité

+0 به یه ن

برخی مطرح کرده اند که چه دلیل دارد برای قربانیان حملات تروریستی در فرانسه بیش از قربانیان حملات تروریستی در خاورمیانه ابراز همدردی در فضای مجازی بکنیم. دلیلش واضح هست. وقتی در ترکیه بمب گذاری شد شک و شبهه ای نبود که ما ایرانی ها از این حادثه دلخراش متاسفیم. لازم به ابراز آن با تغییر پروفایل فیس بوک نبود! روابط حسنه با ترکیه پس از حادثه ادامه یافت. اما متاسفانه در کشورهای غربی بسیاری فرق داعش و القاعده را با سایر مردم جوامع مسلمان نمی دانند. همه را به یک چوب می رانند. این حرکت های کوچک در واقع در جهت رساندن این پیام هست که حساب ما ایرانی ها از داعشی ها جداست.
می دانیم که رسانه های غربی فیس بوک فارسی را رصد می کنند. اگر درصد قابل توجهی از کاربران ایرانی (بیش از سی -چهل درصد) ابراز همدردی کنند به گوش ملت فرانسه هم می رسد. این رفع سوتفاهم برای آینده خودمان خوب است. شانس جذب توریست و سرمایه گذار اروپایی برایمان بیشتر می شود. موقع ویزا دادن به ایرانی ها هم کمتر سخت گیری می کنند . البته این یک عامل در کنار ده ها عامل مهمتر دیگه ولی عاملی است که هر کدام از ما با وقت کم و بدون هزینه مالی و بدون هیچ ریسک و خطری می توانیم در آن تاثیرگذار باشیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیانیه های سیاسی دانشگاهیان

+0 به یه ن

در سال های اخیر دانشگاهیان در جریان های سیاسی بیانیه هایی صادر کرده اند. هرچند این نوع فعالیت را می پسندم و معتقدم دانشگاهیان باید حضور خود در جامعه و حساسیت خود به مسایل سیاسی روز را (دست کم) از طریق صدور بیانیه ابراز کنند اما من اغلب آنها را امضا نکرده ام. معمولا هم انتقادم را به متن نامه به طور مکتوب به نویسندگان ابراز داشتم. عموما هم به تنظیم کنندگان برخورده. یادم هست در آستانه  یکی از انتخابات، برخی امضا کنندگان از طریق نوچگان  خود به گوشم رساندند که "فکر کردی کی هستی که ما منتظر شنیدن نظراتت باشیم؟"


اشکالاتی که به نظر من به این قبیل نامه ها و بیانیه ها وارد هست از این جنس هست که عرض می خواهم بکنم.

اول این که خیلی وقت ها این بیانیه ها اندکی پیش از انتخابات (حدود یکی دو هفته) در یک جو هیجانی و احساساتی منتشر می شود. در صورتی که بیانیه دانشگاهی ها باید در جوی آرام و به دور از هیجانات منتشر شود. در جوی که مورد بحث های نظری جدی و به دور از هیجان قرار گیرد و یواش یواش به خورد جامعه برود.

دوم این که اغلب این بیانیه ها حاوی نکته جدیدی نیستند. اغلب بازیافت مطالبی هستند که در روزنامه های داخلی و خارجی منتشر می شود. بیشتر از آن که خواننده را به تفکر وادارند به هیجان خواننده می افزایند. هیجان بد چیزی نیست. اما از دانشگاهی انتظار نمی رود نقش قطار شهر بازی و سرسره آبی  و سقوط آزادپارک آبی را بازی کند و هیجان آفرینی نماید! آن هم درست در آستانه انتخاب هایی سرنوشت ساز!

سوم این که با خواندن متن این بیانیه اصلا نمی توان فهمید چرا این نوشته به قلم دانشگاهیان هست! نه حرف و دیدگاه تخصصی در آن هست و نه مطالبات صنفی و نه نشانی از پختگی سالها فراز و نشیبی که دانشگاه به خاطر مسایل سیاسی در این مرز و بوم تجربه کرده! وقتی متن اغلب این بیانیه ها را می خوانی حس می کنی این بیانیه را جوانی 20 ساله نوشته که زیاد روزنامه می خواند.  باورت نمی شود بیانیه ها را دانشگاهیانی سالخورده نوشته و امضا کرده اند که تجربه انقلاب فرهنگی و ده ها واقعه دیگر را پشت سر گذاشته اند.
چرا چنین ادعایی می کنم؟! چون به نظر می رسد نویسندگان باورشان شده که یکی از دو جناح که در انتخابات شرکت می کند خیلی مظلوم هست و دانشگاه و دانشگاهی باید هزینه بدهد تا آن جناح را به قدرت برساند! در صورتی که کاندیدایی که در این مملکت از فیلتر رد صلاحیت عبور می شود از اغلب دانشگاهیان وضعش بهتر است. به قول معروف همه شهروندان برابرند اما آن کاندیدا از من دانشگاهی "برابرتر" هست! اگر می گوید مظلوم واقع شده به نسبت جناح رقیب هست که "برابرترین" می باشد!
دانشگاه در این مملکت از هر جناحی مظلوم تر هست و بدن نحیف آن بعد از آشوب سیاسی ضربه ای نو می خورد.  لازم نیست آن چه در چنته دارد برای رسیدن فلان کس و بهمان جناح در طبق اخلاص بگذارد. علی الاصول انتظار می رود بیانیه ای که توسط پیران سردو گرم چشیده دانشگاهی تنظیم شده همیشه این نکته را در نظر بگیرد که احتمالش هست کاندیدایی که اینان از او حمایت می کنند سرکار نیاید. مبادا بیانیه طوری تنظیم گردد که دانشگاه در این صورت هزینه بپردازد! دانشگاه از هر جناحی -دست کم برای دانشگاهی-باید عزیز تر باشد. در بیانیه ها این گونه به نظر می رسید که دانشگاهیان که نامه را امضا کرده اند صحنه سیاسی را به صحنه علم و دانش مرجح می دانند.

چهارم به نظر من در بیانیه ها دانشگاهیان مطالبات خود را بیان کنند و بگویند از جناح ها بخواهند که آنها را عملی سازند نه آن که به آنها وعده حمایت بی قید و شرط بدهند.

پنجم: در برخی از بیانیه ها در مورد عقاید شخصی کاندیداها حرف های عوامانه ای زده می شود! این تقصیر بخشودنی نیست. وظیفه دانشگاهی آگاهی بخشی به جامعه هست نه سکانداری جریان عوامفریبی. به علاوه در مسابقه عوامفریبی قطعا دانشگاهیان بازنده خواهند بود. چرا که دست کم دو قشر بسیار متنفذ در جامعه ما-و اکثر جوامع دنیا  از جمله آمریکا- وجود دارند که تخصص شان عوامفریبی هست. در جامعه ما اتفاقا این دو قشر خیلی باهوش و زرنگند و رگ خواب عوام را خیییلیییی خوب می دانند. نهایت ساده اندیشی هست که دانشگاهیان خیال کنند با چند تا جمله -به زعم خودشان- عوام پسند که هر چهار سال یک بار در بیانیه ها می نویسند بتوانند توده ها را درجهتی که مد نظرشان هست و خلاف جهتی که آن دو قشر می خواهند، به خروش آورند. اگر هم -برفرض محال- موفق شوند چه فرقی خواهد بود بین "اینا" و "اونا"؟

به نظر من دانشگاهی باید در طول زمان در جامعه ارزش منطقی اندیشیدن و منطقی فکر کردن را جا بیاندازد. تحلیل داده ها را بیاموزد. بیاموزد که میلیون با میلیارد فرق دارد و کاندیدایی که این عدد ها را همین طوری می پراند شایسته انتخاب شدن نیست. (مثلا کاندیدایی که می گوید با انتقال 5 میلیون مترمکعب آب در سال دریاچه اورمیه را نجات خواهیم داد معلوم هست که همین طوری عدد پرانده و حرف بی حساب دارد می زند.) کاری کند که مردم عوامانه تصمیم نگیرند با تحلیل و تفکر تصمیم بگیرند. نه آن که دو هفته مانده به انتخابات با انتشار بیانیه  بخواهد عوام را تهییج کند که به کاندیدای مورد نظرشان رای دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتظارات من از مسئولینی که برای دانشگاه ها قانون و ضوابط وضع می کنند

+0 به یه ن

حالا می خواهم دغدغه هایم را به عنوان یک دانشگاهی بیان کنم و انتظازاتم را از نمایندگانی که به این امر می رسند بگم.

اول انتظارات مشخصم را می نویسم. بعد می گویم چه نوع دیدگاهی را می خواهم نماینده ای که به مسایل دانشگاهی می رسه داشته باشه.

انتظارات مشخص:
1) ظرفیت تحصیلات تکمیلی باید کم بشه. اگر استاد راهنمایی که از عهده راهنمایی  تز بر نمی آید نباشه لازم نیست در اون زمینه دانشجوی تحصیلات تکمیلی بگیریم. بسته به شاخه پژوهشی هر استاد تعداد محدودی دانشجو را به طور همزمان می تونه راهنمایی کنه. نباید بیشتر از این ظرفیت استادها دانشجو قبول کنند.
قوانین و ضوابط باید اینها را محدود کنند والا پایان نامه فروشی و ..... همین طور رشد خواهد کرد.
2) به دانشجوی تحصیلات تکمیلی باید حقوق داد. به دانشجو دکتری حقوق تمام وقت یک نفر مدرک فوق لیسانس را باید داد. کار روی پایان نامه کار تمام وقت هست.
3) اداره دانشگاه ها باید مستقل باشه. دست کم رئیس دانشگاه های مادر مثل دانشگاه تهران و تبریز و فردوسی مشهد و اصفهان و شیراز و صنعتی شریف و....  باید توسط شوراهای خود دانشگاه منصوب بشه نه از جانب سیاسیون بالا دست.

4) پول دادن برای چاپ مقاله را قطع کنند. این رویه باعث رشد مقالات بی کیفیت شده. به جایش حقوق استادان را -به خصوص استادیاران جوان را- بیشتر کنند و حقوقشان را هم سر وقت بدهند. (همسر من مدت هاست استاد تمام هست. خودم هم به زودی می شم. این که استادیاران را در افزایش حقوق در اولویت می دانم به دلیل منفعت طلبی شخصی نیست!به خاطر این هست که می دانم در خیلی از دانشگاه ها در حقشان اجحاف می شود.)
5) تعداد واحد هایی که استادان جوان موظف هستند در دانشگاه ها تدریس کنند کم کنند تا استاد جوان بتواند برای کیفیت آموزش و همچنین پژوهش وقت کافی اختصاص دهد.

من نمی دانم که دقیقا مجلس در تحقق خواست های بالا به چه طریق می تونه وارد عمل بشه ولی می دونم که ابزار های لازم قانونی و اختیارات لازم را داره که پی گیر این گونه خواست ها باشه و زمینه لازم برای آنها را فراهم کنه.
حالا می خواهم بگویم انتظار دارم مسئولین که در مسایل دانشگاهی نظر می دهند و کار قانونگذاری یا نظارت یا اجرایی می کنند چه دیدگاهی داشته باشه

1) بدونه که علم کاربردی کافی نیست. در پژوهش علوم بنیادی را نباید بست. اما مرید و شیفته یک عده استاد کاریزماتیک که می گویند پول بریز توی علوم بنیادی هم نشه.  بفهمه که باید متناسب با زیرساخت ها و قابلیت های انسانی باید روی علوم بنیادی سرمایه گذاری بشه. سرمایه گذاری مالی ورای کشش نیروی انسانی در علوم تنها باعث رشد شارلاتانیزم علمی می شه.
2) بدونه فرهنگ پژوهشی در شاحه های پژوهشی مختلف فرق داره. با معیار شیمی دان ها نباید عملکرد ریاضی دان ها را سنجید و بالعکس. با معیار آزمایشگران نباید تئوری پردازان را سنجید و بالعکس.
3)  بدونه دوره مریدی و مرادی در دانشگاه ها باید دیر یا زود سر بیاید. به این فرهنگ دامن نزنه.
4) نیازها و فرهنگ کشور را بشناسه و به صرف این که در کشورهای دیگه فلان کار انجام می شه نخواهد در ایران هم پیاده کنه. به خصوص الگویش سنگاپور نباشه. متاسفانه در سال های اخیر مسئولین دایم سنگاپور و ترکیه را مثال می زنند و می خواهند از سنگاپور و ترکیه عقب نمانند. رقایت با ترکیه شاید قابل فهم باشه اما تاریخ جغرافیا فرهنگ دین جمعیت و وضعیت روابط خارجی  سنگاپور کاملا با ایران فرق داره و به هیچ وجه کشور مناسبی برای الگو قرار دادن برای کشور ما نمی تونه باشه.
5) نذارند بالا رفتن تعداد مقالات نوشته شده در ایران به قیمت بدتر شدن سطح آموزش تمام بشه.


اینها چیزهایی بودند که به ذهن من رسیدند. اینها را کلا از مسئولین می خواهم. مجلس هم بخشی از آن. به طور دقیق تر باید بیشتر فکر بشه که ببینیم کدام قسمت را مجلس بکنه و از چه طریقی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تغییر مثبت آهسته

+0 به یه ن

امسال هر مهمان ایرانی مقیم خارج که داشتیم با تعجب و تحسین می گفت که مردم ایران خیلی آرام و مودب شده اند! راستش من هم همین مشاهده را دارم. به نسبت دو سه سال پیش مردم در خیابان ها آروم تر هستند. کمتر به هم می پرند. بیشتر ملاحظه هم را می کنند. آستانه عصبانی شدنشان بالاتر رفته و صبورتر هستند.

فکر می کنم علتش دو چیز هست:
1) گسترش همین شبکه های اجتماعی مجازی نظیر وایبر و تلگرام. تا چند سال پیش اغلب ما یکی خانواده را "خودی" می پنداشتیم یکی هم چند دوست نزدیکمان را که رفیق شفیق بودیم و هم نظر و هم عقیده. بقیه برایمان "نخودی" بود. فرد اجتماعی تر تعداد دوستانش بیشتر بود یا با فامیل بیشتر معاشرت می کرد اما مفهوم "خودی" و "نخودی" کمابیش برای همه  چنین بسته تعریف می شد. با همه گیر شدن گروه های متنوع وایبری و تلگرامی و..... مفهوم "خودی" و "نخودی" تغییر یافت و وسیع تر شد.در دو سال اخیر در این گروه ها یاد گرفتیم برای این که مزایای در جمع بودن بیشتر استفاده کنیم نسبت به دیدگاه ها و سلیقه های مخالف سلایق و دیدگاه خودمان با روی بازتری برخورد کنیم. همین تمرین به ما در خیابان ها ودیگر جمع ها نیز کمک می کند بهتر از قبل با غریبه ها تعامل کنیم. نتیجه همان می شود که مهمان های ما می بییند: مردم ایران مودب تر شده اند!

2) دومی نتیجه ثبات نسبی اقتصادی است. زمان آقای احمدی نژاد که قیمت دلار وطلا مرتب نوسان می کرد و اختلاس های آن چنانی مرتب رو می شدند فشار روانی زیادی روی مردم می آمد. احساس می کردند همین طوری که وایستادند دارند ضرر می کنند. اما حالا یک ثبات نسبی هست. می شه برنامه ریخت. به پس انداز فکر کرد و.... همین کلی آرامش فکری می آره. اعصاب را آروم تر می کنه.

عملکرد آقای روحانی ایده آل نیست. در واقع انتقادات بسیار زیادی به عملکرد او و کابینه اش وارد هست. اما همین اصلاحات کوچکی هم که کرده در زندگی و روح و روان ما شهروندان ساکن ایران تاثیر گذاشته. حالا ببینید اگر مجلس هم یک کمی بهتر بشه چه قدر زندگی بهتر و شیرین تر می شه. چه قدر فشارها کمتر می شه.

شبکه های اجتماعی مجازی هم ایده آل نیستند. استفاده های نادرست از آنها زیاد می شه. ولی "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو". در بالا من یک هنرش را بگفتم. همین شبکه ها می توانند ابزاری باشند که ما مردم بتونیم چهره های جدیدی را با ایده هایی جدید راهی مجلس کنیم که بخشی از مشکلات مان را حل کنند. یا دست کم مشکل جدید برایمان نسازند.

چشم اندازی که من دارم اینه:
برای چند ماه در همین شبکه های اجتماعی صحبت کنیم ببینیم دغدغه هامون چی هستند. چه انتظاراتی از نماینده ها داریم. منظورم کلی گویی و غرولند نیست. منظورم حسرت ژاپن خوردن نیست ( اونها که ژاپن را بهتر می شناسندمی گویند چندان حسرت خوردنی هم نیست!)
منظورم مدون بیان کردن خواست های صنفی وگروهی هست. مثلا من خودم در سه محور می توانم خواست هایم را بیان کنم.
خواست هایم به عنوان یک زن، خواست هایم به عنوان یک شهروندترک ایرانی که زبان مادری اش مورد بی مهری قرار می گیره و دریاچه نزدیک شهرش خشک می شه، خواست هایم به عنوان یک دانشگاهی.
در حال حاضر دغدغه هایم به عنوان یک دانشگاهی پررنگ تر هست. در این زمینه هم خواست هایم را بیان خواهم کرد و در انتخابات مجلس هم معیار اصلی ام همین خواهد بود. اولویت ها هم با زمان تغییر می کنه. مثلا چهار سال پیش دغدغه هایم به عنوان یک آذربایجانی پررنگ تر بود. اما در آن زمینه هر چه به عقلم رسیده گفته ام. الان می خواهم در مورد مسایل دانشگاهی بگم. شما ممکنه به عنوان یک مادر یا یک کارمند یا یک پزشک و پرستار ویا فعال اجتماعی... بخواهید دغدغه هایتان را بگویید. بسیار خوب! جای هم را تنگ نکرده ایم! تعداد نماینده های مجلس بسیارند. اگر خوب بکوشیم به اندازه وزن اجتماعی هرکدام از این دغدغه ها نماینده می توانیم به مجلس بفرستیم. اشتباه هست که ما وقت خود را تلف این کنیم که با هم بحث کنیم کدام دغدغه مهم ترهست.یا با هم دعوا کنیم که چرا نمی فهمی که دغدغه من مهتره یا تهمت بزنیم که خائن هستی که دغدغه مرا جدی تر از دغدغه خودت نمی دانی.
به جای اون باید سعی کنیم ازانجمن ها و تشکل های مرتبط به دغدغه هایمان کمک بگیریم که در این انتخابات نقش فعال تر و تاثیرگذارتری داشته باشند.

داشتم می گفتم مرجله اول بحث بر سر دغدغه ها و انتظارات هست. اون قدر باید بحث کنیم تا نظراتمان صیقل بخورند و پخته تر بشوند.
مرحله بعدی شناسایی کسانی هست که بتوانند بخشی از انتظارات را برآورده کنند و در عین حال از فیلتر ردصلاحیت هم بتوانند عبور کنند. این را تشکل ها می توانند انجام دهند. تشکل ها باید اعتبار اجتماعی برای خودشان کسب کنند تا وقتی یک هفته مانده به انتخابات لیست بیرون می دهند مردم به اعتبار آنها بروند و به لیست رای دهند.
زودتر اعلام کردن لیست به صلاح نیست. چون رقبا تخریب شخصیت می کنند.
این راهی هست که به عقل من رسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بنیادنخبگان

+0 به یه ن

عزیزی پیشنهاد کرد که درمورد بنیاد نخبگان بحث بکنیم. من قبلا مطالبی در مورد بنیاد نخبگان نوشته بودم که در زیر دوباره منتشر می کنم. به تاریخ انتشار نیز دقت کنید.

پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷ ه‍.ش.

نوشته من در آستانه شکل گیری بنیاد نخبگان

در بیشتر کشور های پیشرفته, نهاد و یا سازمانی وابسته به دولت اما مستقل از دانشگاه ها و پژوهشگاه ها وجود دارد که از محققین حمایت می کند. به طور مثال در آمریکا
National Science Foundation (NSF)

چنین نقشی را ایفا می کند. ان-اس-اف در سال 1950میلادی توسط کنگره آمریکا تشکیل شده است. حمایت ان-اس-اف از محققین بیشتر به صورت اعطای پژوهانه (grant) برای مدت محدود سه سال است. بودجه سالیانه ان-اس-اف شش میلیارد دلار است. ان-اس-اف سالیانه ده هزار مورد پژوهانه جدید اعطا می کند. عملکرد ان-اس-اف بسیار موفق بوده است. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به این وبسایت.

بعد از جنگ جهانی دوم
ایتالیا با مشکل فرار مغزها رو به رو بود. برای این که جلوی این روند تا حدی گرفته شود فیزیکپیشگان ذرات بنیادی شبکه ای به وجود آوردند به نام
INFN
که به طرق مختلف از محققین حمایت می کند. عملکرد این نهاد چنان موفق بوده که در رشته های دیگر فیزیک نیز با الگو برداری از آن نهادهای حمایتی به وجود آورده اند. در سال های اخیر با الهام از موفقیت INFN
اتحادیه اروپا می خواهد نهاد حمایتی در سطح اروپا به وجود آورد.

در این موارد تقلید و گرته برداری صرف کار نمی کند.
راهکار های کشوری ممکن است در کشور دیگر اصلا کار نکند. ژاپن هم نهاد حمایتی عریض و طویلی دارد که بودجه خود را از دولت ژاپن می گیرد و در چارچوب جامعه علمی این کشور بسیار موفق عمل کرده است. چند سال پیش دانشمندان کره همان سیستم را دقیقا در کره کپی کردند اما متاسفانه به شکست انجامید.

اگر این چنین نهادی باشد و درست عمل کند منجر به شکوفایی تحقیق در مملکت می شود. اما در تعیین راهکار های موفق باید امکانات و شرایط موجود هر کشور لحاظ شود.

در ایران بنیادی در حال شکل گیری است به نام بنیاد نخبگان که بناست چنین نقش حمایتی ایفا کند. تاسیس چنین بنیادی در ایران یک تجربه جدید است. تنها با روش سعی و خطا (البته از نوع هوشمندانه اش) این نهاد می تواند جایگاه خود را بیابد و مثمر ثمر شود. رویکرد این نهاد در یک کشور جهان سومی هم بدیع است: از کسانی که برچسب نخبگی به آنها می خورد سئوال می کنند چه نیازهایی دارند. این روش معمول نهاد های این چنینی در جهان سوم نیست! در جهان سوم از آنان که مشمول خدمات می شوند معمولا سئوال نمی شود که چه لازم دارید. در جهان سوم بیشتر از روی هوی و هوس چند نفر را انتخاب می کنند تا قدری از امکانات را بگیرد و "دعا گو" باشد! مسئولین بنیاد نخبگان راه سخت را انتخاب کرده اند !!با ارزش دادن به نظر آنان که قرار است از امکانات استفاده کنند توقعات و انتظارات را بالا برده اند.
راستش من قدری نگران هستم. ما تجربه این چنینی نداریم! ما عادت کرده ایم که توی سرمان بزنند. شاید این شرایط جدید را به راحتی قبول نکنیم و از این امتحان نتوانیم سربلند بیرون آییم. کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" را اگر باز مرور کنیم بد نیست.

به هر حال وقتی از ما نظر می پرسند بهتر است اول مطالعه کنیم و آن گاه نظر دهیم. به جای غرولندهای مالوف بهتر است مطالبات خود را به طور دقیق و به گونه ای که قابل فهم و قابل پاسخگویی و وصول باشد بنویسیم و ارائه دهیم.


پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ ه‍.ش.

آیا اقدامات بنیاد نخبگان به مهار فرار مغزها می انجامد؟

در مورد این که آیا اقدامات بنیاد نخبگان -به شرط آن که با ضوابط معقول باشد- می تواند به مهار فرار مغزها کمک کند یا نه، می خواهم چند کلمه ای بنویسم:
برای جواب دادن به این سئوال باید اول بدانیم چگونه یک نخبه برای زندگی خود تصمیم می گیرد. از مشخصات نخبه تقید به برنامه ریزی و تصمیم گیری از روی حساب و کتاب است. یک نفر نخبه با شنیدن "همه می روند خارج برو، پس تو هم برو!" یا" همه می گویند برای این که موفق بشی، باید بری خارج پس تو هم برو!" تصمیم به رفتن یا ماندن نمی گیرد. از دیگر مشخصات یک نفر نخبه داشتن استقلال رای است. یک نفر نخبه قبل از تصمیم گیری فاکتور های مختلف را در نظر می گیرد شرایطی که ایران و کشور دیگری که امکان مهاجرت به آن را دارد در کفه ترازو می گذارد و می سنجد و آن گاه تصمیم می گیرد. به مسایل احساسی مانند نزدیکی به خانواده یا حس میهن دوستی یا میل به ساختن چیزی از هیچ وزنی می دهد، به امکانات مادی و قابلیت های انسانی وزنی دیگر می دهد ، به آسایش وآرامش و امکان تفریح وزن دیگری می دهد و در مجموع می سنجد و تصمیم می گیرد.
فرض کنید که نخبه ای از دانشگاهی معتبر در انگلیس پیشنهاد کار دریافت کرده. "پکیج" پیشنهادی شامل گرنتی است که او را قادر می کند دو دانشجو ویک پست-داک برای خود بگیرد . خوب! گرنت و اعتباری که بنیاد می دهد کفه را به سمت ماندن در ایران سنگین تر می کند چون به کمک آن این آزادی را خواهد داشت که بخشی از ایده های خود را در همین جا پیاده کند. آری! اگر خدمات بنیاد استمرار داشته باشد به گونه ای که شخص بتواند روی آن حساب باز کند و تصمیماتش را بر آن استوار کند، نقشی اساسی در جذب نخبگان ایفا خواهد کرد.این تجربه قبلا در ایتالیا شده و موفق بوده.

سه‌شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷ ه‍.ش

(دقت کنید مطلب زیر را چند وقت قبل از انتخابات سال 88و در زمان مدیریت آقای دکتر واعظ زاده بر بنیاد نخبگان نوشتم.  انصافا دکتر واعظ زاده خیلی مدیر خوبی برای بنیاد نخبگان بود.  بعد از ایشان خانم دکتر سلطان خواه ریاست را برعهده گرفتند. الان هم ریاست بنیاد نخبگان بر عهده دکتر ستاری است)

قبلا در مورد بنیاد نخبگان و کارکرد های آن در اینجا نوشتم.تا جایی که من به یاد دارم ایده تشکیل بنیاد نخبگان برای حمایت از پژوهشگران و هنرمندان جوان، به منظور مهار کردن موج فرار مغزها، از زمان دولت قبلی مطرح بود و در زمان دولت کنونی به تحقق پیوست. بودجه سالیانه این بنیاد تا جایی که من اطلاع دارم چیزی است در حدود قیمت یک برج بیست طبقه در تهران. این بودجه در مقیاس ملی ناچیز است و اختصاص آن به یک موسسه که از محققان کشور حمایت می کند، نان کسی را نمی برد. اما اگر این بودجه به درستی مدیریت شود و استمرار داشته باشد در امر پژوهشگر پروری و هنر مند پروری می تواند نقشی اساسی ایفا کند به گونه ای که نوید دهنده آغاز یکی از دوران های درخشان تاریخ چندهزار ساله ایران باشد. من در مورد کل مجموعه بنیاد نظر نمی دهم چون اطلاعات من کافی نیست. اما تا جایی که من و همکارانم با مدیران بنیاد سر وکار داشته ایم، مدیریت بنیاد شایسته و قابل قبول است. مسئولان آن واقعا می خواهند گره از کار پژوهشگران بگشایند و در این راه به نسبت سایر نهاد های ایران، مدیریت کارآمدی دارند. این بنیاد -مانند هر بنیاد دیگر که در ایران کاری نو و ابتکاری بکند- در رده ها و سطوح مختلف مخالفان سرسخت دارد.
اگر همین بودجه جایی به طور کامل حیف و میل می شد کسی خبردار نمی شد و اعتراضی نمی کرد. اما اکنون که از عده ای از نخبگان با آن حمایت می شود مخالفان بسیار یافته!
انتظار من از دولت آن است که از بنیاد نخبگان حمایت کند و مدیریت بنیاد را زیاد تغییر ندهد! نمی خواهم بگویم مدیریت فعلی بی نقص است و انتقاد ی بر آن وارد نیست! خود دست اندرکاران بنیاد هم چنین ادعایی ندارند و از پیشنهادها و انتقادات بی غرض و سازنده استقبال می کنند. حرفی که من می زنم از جنس دیگری است. متاسفانه بیشتر مشاوران و صاحبنظران علمی در هر دو جناح چپ و راست ، در کشور ما تمایلات نارسیستی دارند. این توهم را دارند که اگر نباشند زمین از مدارش خارج می شود! طرف مقابل را قبول ندارند و گمان می کنند هر چه که طرف مقابل ساخته سست بنیاد است وباید ویران شود و از نو ساخته شود. به عنوان یکی از پژوهشگران این آب و خاک، که تنها دل در گرو آبادانی این مرز وبوم دارد، عرض می کنم: " هیچ کدام از مشاوران علمی دو جناح ، آن قدر که گمان می کنند برتر از طرف مقابل نیستند! پس
اجازه وفرصت بدهند تا آنان که در عرصه ای کارهای مثبتی را شروع کرده اند و تجاربی را کسب نموده اند اندکی در کار خود پیشتر روند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نعمت صلح و امنیت

+0 به یه ن

صلح و امنیت نعمت بزرگی هست. هر کدام از ما باید به سهم خود تلاش کنیم تا قدر این نعمت را بدانیم و حفظش کنیم. هرگونه دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی و.... می تواند این نعمت را از ما بگیرد.
همین طور بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی باعث می شوند که امنیت جامعه شکننده تر شود. بیایید ببینیم ما چه کار می توانیم بکنیم که تنش هایی را که می توانند منجر به زخم هایی شوند که به از بین رفتن امنیت اجتماعی بیانجامد کم کنیم؟

یکی از آنها پرهیز از جوک های قومیتی است. دیگری اعتراض به توهین به افغانستانی هاست. سومی بهتر کردن روابط با غربی هاست. چهارمی گسترش توریسم فرهنگی است چه توریسم داخلی و چه بین المللی. دعوت از آشنایان برای سفر به کشور و شهرمان. بیایید در این باره همفکری کنیم. هر کدام از ما ده ها راه در مقابل داریم. این کارهای کوچک هم مهم هستند. اگر همت عمومی باشد می تواند دولتمردان را هم همسو کند.
در مورد مبارزه با فقر .و بی عدالتی اجتماعی من خط مشی بنیاد کودک را می پسندم. برای همین از آن بنیاد به قد وقواره خودم حمایت مالی و معنوی می کنم:
http://www.childf.org

شما هم نظرهای سازنده و زیبایتان را برای گسترش فرهنگ صلح در پیرامون بنویسید.

ببینید! به نظر من صلح و صفا با حرف های احساسی و سانتی مانتال لزوما حاصل نمی شه. این که بگوییم ما همه دنیا را دوست داریم. بدی را با خوبی پاسخ می دهیم و..... لزوما صلح ایجاد نمی کنه.
بذارید در کوچک مقیاس بنگریم. سر ارث و میراث چه کسانی دعوا راه می افته؟ اگر دقت کنید لزوما ثروت فراوان متوفی یا حتی چند تیرگی (اوگی لیلیخ) باعث دعوا نمی شه. سر ارث ومیراث افراد با دارایی متوسط اما بسیار سانتی مانتال هم دعواهای فراوان شده است. برخی از چرکین ترین دعواهای ارث و میراث که به مطبوعات هم کشیده شد مال خانواده های شعرای رمانتیک ما بود که از قضا گنج قارون هم نداشتند! دارایی خیلی متوسطی داشتند. اما سر میراث خان فرمانفرما  با آن ثروت افسانه ای اش بین فرزندانش که از شش مادر متفاوت بودند دعوایی صورت نگرفت!
آن چه جلوی دعواها را می گیرد تدبیر هست نه حرف های سانتی مانتالی.
برای داشتن صلح پابدار باید واقعیت های زندگی و ذات بشر را لحاظ کرد. باید دانست که بله! بی عدالتی ها هست! دلچرکینی ها هست! حسادت ها هست! زیاده خواهی ها هست! سو تفاهم ها هست! تفاخرها تبخترها هست. کینه ها هست. بیماران روانی نظیر نارسیست ها که روی اعصاب بقیه راه می روند هم هستند.
همه اینها هست. انکارش به معنای عدم وجودش نیست.

هنر و تدبیر و شعور می خواهد که با وجود همه اینها بتوانیم صلح و امنیت برقرار کنیم. شعار صلح و صفا دادن صلح و صفا برقرار نمی کند. تدبیر می خواهد. بیایید تدبیر کنیم.

این فرضیه که "اون قدر باید به کسی که به ما بدی کرده خوبی کنیم تا خجالت زده بشه" هم اصلا کار نمی کنه.
یک دهم این خوبی ها را به کسانی که لیاقتش را دارند بکنیم دنیا جای زیباتری برای زیستن خواهد بود.
این خوبی را می شه به کسانی کرد که در حقشان اجحاف شده. هر قدم که برای رفع بی عدالتی برداریم قدمی در راه صلح هم برداشته ایم.

بحثم را با این آغاز کردم که "با توجه به واقعیات موجود و وچود کینه ها کدورت ها تبخترها خودبزرگ بینی ها حسادت ها ووووووووو چه گونه می شود صلح و آرامش برقرار کرد. اگر آن کینه ها و وووووو نبودند که سئوالی نبود. مسئله ای نبود. واقعیت این هست که همه این مسایل هستند. اتفاقا خدا را شکر در منطقه ما نسبت به بقیه جاهای دنیا کمتر هم هستند. همین اروپا را در نظر بگیرید که الان این طور خوب صلح برقرار کرده اند! 60 سال پیش اینها همدیگر را داشتند می خوردند! در طول تاریخ همه اش با هم جنگ کرده اند. خیلی خونین تر از آن که منطقه ما تجربه کرده. مسایلی که ما بین اقوام ایرانی داریم در مقابل جنگی که آلمانی ها و فرانسوی ها و... در طول تاریخ و تا همین 60 سال پیش با هم کردند دعوا سوسولی دختربچه ها در مهم کودک هم نیست!
(مفتخرم که یک زنم و دعواهایم سوسولویی هست. من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارد!)

با این حال همین اروپایی ها اون قدر شعور داشتند که در دهه های اخیر طرحی بریزند که دعوا نشود و بتوانند با همکاری کارشان را جلو ببرند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل