آرامگاه رضاشاه

+0 به یه ن

حتما شنیده اید که اخیرا یک جسد پیدا شده که برخی گمان می کنند جسد رضا شاه باشد. این اتفاق خاطره تخریب آرامگاه وی را در اوایل انقلاب زنده کرده. اوایل انقلاب خلخالی آرامگاه او را تخریب کرده.
لابد از مجموعه نوشته های من تا اینجا متوجه شده اید که من علاقه و ارادت خاصی به رضا شاه ندارم. هرچند نمی توان انکار کرد که در ده سال اول قدرت گرفتن او اقدامات مثبت بسیاری شده بود اما  من باور دارم که طبقه ای تحصیلکرده و ایران دوست که در دوران قاجار پرورش یافته بودند دیر یا زود همان اقدامات را بدون رضا شاه هم انجام می دادند. البته با سرعت کمتر. رضا شاه انصافا آن اقدامات را تسریع کرد و 5-6 سالی جلوتر انداخت ولی بعد همه را به اسم خود نوشت و همه آن دولتمردان را تار و مار کرد. با این اقدامات به روح مشارکت جمعی در ایران ضربه های جبران ناپذیر ساخت. در 10 بعدی اش در قدرت هم بیشتر اقدامات نادرست کرد تا اقدامات درست. این است نتیجه خودکامگی. کارهای مثبت را هم با کارهای منفی می شوید و خنثی می کند.
بگذریم! اینجا حرفم سر ساختمان آرامگاه وی هست. ساختمان قشنگی بود. اما دو افسوس برای این ساختمان دارم:
اول این که این ساختمان نباید کنار حرم شاه عبدالعظیم ساخته می شد. معماری دو بنا به هم نمی خواند. می بایست در محلی دیگر که بنای قدیمی تر و معروف تری وجود نداشت ساخته می شد و خود به آن محل هویت می داد. درست مثل آرامگاه آتاتورک در آنکارا که اصلی ترین جاذبه توریستی این شهر است.
دومین افسوس قطعا تخریب این بنای زیباست که از جیب ملت ساخته شده بود و باید برای ملت استفاده می شد. حیف هنری که در ساخت آن به کار رفته بود! خلخالی می گفت به این علت بنا را تخریب کرده چون می ترسیده مردم عامی آن را هم تبدیل به زیارتگاه کنند. همان طوری که برخی از مردم عامی مقبره ناصرالدین شاه در کنار حرم را هم مقدس می پنداشتند. البته این نگرانی خلخالی بیراه نبود و نیست. اما راه حل که تخریب ساختمان ها نبود. راه حل بالا بردن آگاهی مردم است.

داشتم فکر می کردم اگر این بنا را به جای این که در کنار حرم شاه عبدالعظیم می ساختند در یکی از آبادی هایی بنا می کردند که رضا شاه بعد از زلزله بازسازی کرده بود الان هنوز پابرجا بود. اول به این علت که خلخالی دیگر از زیارتگاه شدنش نمی ترسید. دوم این که مردم محل به بنا به عنوان یک بخش از هویت خود نگاه می کردند و در حفظش می کوشیدند. زمان انقلاب می آمدند بر دیوارهاش شعار ضدپهلوی می نوشتند. شیشه هایش را می شکستند اما دیگه با بولدوزر و دینامیت به جانش نمی افتادند. بعد از فرونشست  هیجانات هم شعارها را پاک می کردند و محل را تبدیل به یک موزه می کردند و یک روایت معتدل تاریخی  منصفانه به دور از حب و بغض از رضا شاه در محل موزه ارائه می دادند. جاذبه توریستی برای آن آبادی می شد ومایه شناخته شدنش.
تصادفا هم من و هم مادرم با مردم جزیره موریس برخورد و صحبت داشته ایم. مردم این جزیره تنها اتفاق مهم کشورشان را حضور رضا شاه در آنجا به عنوان تبعید می دانند. از آن برای خودشان هویت و جاذبه توریستی دست و پا کرده اند!

پی نوشت: حالا که نوشتم درست کردن مقبره رضا شاه کنار مقبره شاه عبدالعظیم غلط بود باید اضافه هم بکنم که خراب کردن محوطه ارگ علیشاه و سالن کنسرت و درست کردن مصلی در کنار ارگ علیشاه در تبریز به طریق اولی غلط بود. نه تنها معماری بنای جدید با ارگ علیشاه نمی خواند بلکه خاکبرداری درست بیخ گوش ارگ انجام شده که به پایه های آن آسیب می زند و آن را در برابر زلزله آسیب پذیرتر می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]