ما و دنیای سیاست

+0 به یه ن

مشاهده من این هست که بسیاری از مردم ایران- به خصوص اقشار فهمیده تر و درستکارتر آن- نسبت به سیاست بدبین شده اند. نگاه که به دور و برم می کنم می بینم آدم حسابی ها اغلب کاری به سیاست ندارند. در مقابل اونهایی که کمابیش به سیاست حساس هستند اغلب (نه همیشه) آدم های خیلی فهمیده ای نیستند.
صد سال پیش که اجداد ما جنبش مشروطه را راه انداختند این طور نبود. عمیق ترین ها و جدی ترین ها مشروطه طلب شدند.
در محاصره تبریز در همون صد سال پیش اون قدر آدم باشعور و آگاه به مناسبات دیپلماتیک زیاد بودند که به ستارخان و مجاهدینش آموخته بودند که به هیچ وجه به ساختمان ها ی کنسولگری روسیه نزدیک نشوند و بهانه به دستشان ندهند.
خیلی شعور می خواهد.
زمان جنبش ملی شدن نفت هم تا حدودی همین طور.

حالا می بینم  بیشتر اونهایی مسایل سیاسی را تعقیب می کنند و در انتخابات در مورد آن نظر می دهند  خیلی سطحی هستند. با این وضعیت فعالیت سیاسی فایده ای ندارد. اونهایی که فهم و درکشان بالاست تمرکز کرده اند روی مسایل علمی, آموزشی، نیکوکاری، فرهنگی، هنری, ادبی، عمرانی، درمانی و البته اقتصادی.
از سیاست دل بریده اند.   البته کاملا برای من قابل درک هست که چرا این طور شده. حق دارند. فعلا در حکم "محیط به کفچه پیمودن" است. اما به هر حال این گونه باقی نخواهد ماند.

در زمان انتخابات مرحله دوم مجلس در تبریز من خیلی برای تشویق برای رای دادن فعال شدم. خداییش نه کاندیدا ها ارزش این همه وقت گذاشتن مرا داشتند. (گاهی حس می کردیم خود اون کاندیداها- به جز آقای مهندس بی مقدار- که سودای تکیه زدن بر کرسی های مجلس دارند به اندازه من به موضوع فکر نمی کنند. از آپدیت شدن وبسایت شان که این طور بر می آمد!! فقط می رفتند در دانشکده ها حرف های هیجانی -ولی عاری از تفکر - می زدند و سوت و کف می شنیدند.  آقای مهندس بی مقدار یک مقدار فرق داشت. حرف هایش حرف های یک مهندس بود با دقت مهندسی.) نه اون کسانی که با من همصدا بودند فهم و درک بالایی داشتند.  در حرف هایشان اظهاراتی بود که روی اعصابم می رفت.
مجبور بودم با اونها همصدا بشوم و کسانی را مجاب کنم که به جز مورد سیاسی در سایر موارد  بسیار بیشتر قبولشان داشتم. خیلی فهمیده تر و عمیق تر می یافتم.

با این اوضاع فکر می کنم فتیله بحث سیاسی را فعلا پایین بکشیم. شاید دو سه سال بعد افراد عمیق و فهمیده بیشتری به موضوع علاقه مند شدند.

اما فراموش نکنیم که سیاست خیلی مهم هست. اگر اجداد ما صد سال پیش جنبش مشروطه را راه نمی انداختند وضع ایران از افغانستان و پاکستان و عراق هم می توانست بدتر باشد.
بر عکس ادعای عرفان های تلگرامی که  این روزها مد شده همه چیز در ذهن نمی گذرد! در خانه نشسته ای و داعش بیاید بچه ات را سر ببرد و تو بگویی "عینکم را عوض می کنم و دنیا گل و بلبل می شود!!!!" سیب زمینی بودن تا چه حد؟!
همین دموکراسی نیمبندمان کسی مثل قاضی پور را مجبور کرد که از زنان حوزه انتخابیه اش عذر بخواهد! آیا اگر مجاهدان مشروطه صد سال پیش اون قدر تلاش نمی کردند چنین چیزی می توانست متصور باشد؟! قطعا خیر!
فرض کنید متفکران و مجاهدان مشروطه هم به جای آن همه تلاش به چیزی مثل عرفان های تلگرامی دلخوش بودند و می گفتند "مثبت اندیشی" کنیم و استبداد را تحمل نماییم. اون موقع چی می شد!؟
اگر می بینید وضع اروپا از این جهات بهتر از ماست به خاطر آن هست که از این مجاهدات برای آزادی بسیار بیشتر از ما کرده اند نه به خاطر این که بیش از ما عارف بوده اند و  بیشتر مثبت اندیشی نموده اند.
این که میگویم اونهایی که در جریان انتخابات مجلس برای رای دادن همصدا با خود من تبلیغ می کردند روی اعصابم بودند به این علت هست: دانسته یا نادانسته، داشتند برای یک دیکتاتوری حزبی مقدمه چینی می کردند. لپ حرفشان این بود: "به لیست امید به طور کامل رای بده والا تحقیرت می کنیم!" استدلال ها و تاکتیک هایشان روی اعصابم بود. اونها هم در واقع شهروندان را دعوت به تعطیل کردن قوه عقل و تشخیص می کردند و از آنها می خواستند چشم بسته به یک لیست رای دهند چون از ما بهتران این طور تشخیص داده اند. مگر دیکتاتوری های حزبی در دنیا کم فاجعه به بار آورده اند؟! از چاله در آمدن و در چاه شدن است!
یک حرکتی هم در تبریز بین طرفداران اصلاح طلب و حتی بین برخی از کاندیدا ها (که خوشبختانه رای هم نیاوردند) بود "تهران را بر سر تبریز کوفتن" بود:" در تهران  به لیست امید رای دادند شما خیلی بی کلاسید که چشم بسته به لیستی که جلویتان گذاشتیم رای نمی دهید!" جواب جمعی تبریزی ها هم -مانند همیشه - به این گونه جو سازی ها این بود: "برو کنار بذار باد بیاد!"
من نتیجه ای را که از صندوق رای بیرون آمد این گونه تعبیر کردم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساخت و ساز در محوطه ارگ تبریز

+0 به یه ن

دیروز کتاب "فرار از لایپزیگ" را معرفی کردم. داستان اعتراض یک فیزیکدان جوان به تخریب یک اثر تاریخی در لایپزیگ توسط حکومت.
یاد دردهای "ارگ علیشاه تبریز" در سی و چند سال اخیر افتادم. ارگ تبریز ما را یک باره تخریب نکرده اند اما در این سی و چند سال بلا نمانده که بر سرش نیاورده باشند.  الان هم که دارند در محوطه اش ساخت و ساز می کنند. آن خاکبرداری ها پی های این بنای تاریخی را سست می کند.
سی و چند سال پیش هم که سالن اپرای نزدیک آن را با خاک یکسان کردند.
ای دریغ که اعتراضی نمی کنیم و کنج عافیت برگزیده ایم تا میراث مان را یکی پس از دیگری با خاک یکسان کنند.
نه کمپینی، نه طوماری، نه تجمع اعتراضی ای....
سکوت کامل!

تا ارگ علیشاه -این سمبل استوار هفتصد ساله تبریز که زلزله ها به خود دیده اما سرفراز ایستاده- به دلیل ندانم کاری و نادانی مسئولین با خاک یکسان نشده از آن دیدن کنید.


پی نوشت: جامعه مهندسان تبریز چرا سکوت کرده اند؟! دست کم یک نامه سرگشاده  در اعتراض منتشر کنند. جلوی آیندگان مایه شرمساری خواهد بود که چنین بنای تاریخی به دلیل ساخت و ساز در محوطه ارگ تخریب شود و از هیچ کس صدایی برنخیزد!
پی نوشت دوم:
قبلا نوشته ام که دم به دقیقه پتیشن و طومار امضا کردن را نمی پسندم. تنها پتیشنی را امضا می کنم که کلمه به کلمه اش را قبول داشته باشم. حتی محل علامت های گیومه و نقطه و.... اش هم باید مورد تایید من باشد که بخواهم امضایم را پایش بگذارم. در عمرم هم بیشتر از سه پتیشن امضا نکرده ام. اولی در دوره دانشجویی در دانشگاه شریف بود و من هنوز به این آگاهی نرسیده بودم و سر رودربایستی امضا کردم و به دلیل اخلاقی پشیمانم (از آن نوع طومار ها بود که برای به هیجان آوردن دانشجویان بی تجربه تهیه می کنندو از دانشجوی ناآگاهی که خود را بسیار آگاه می داند به عنوان سرباز صفر در لشکر کشی ها استادان علیه یکدیگر سو استفاده می کنند!) دومی برای ساخت شتابگر ILCبود. و سومی نامه سرگشاده انجمن فیزیک بود در دفاع از دکتر ثبوتی. پای این دو امضا و طومار تمام قد هستم و خواهم بود.
اگر جامعه مهندسان تبریز طوماری درمورد لزوم توجه به ارگ علیشاه و عدم ساخت و ساز در محوطه آن بنویسد و بخواهد امضا جمع کند، من با کمال میل آن را امضا می کنم.
پی نوشت سوم
: شاید بگویید چرا خود چنین طوماری نمی نویسی؟ جواب این هست که من مهندس نیستم و اطلاعات فنی لازم را ندارم.
طوماری که به نظرمن امضا کردنی است چنین مفادی باید داشته باشد: ابتدا روی اهمیت تاریخی و معماری ارگ علیشاه در یک پاراگراف کوتاه تاکید می کند. سپس به لحاظ فنی آسیب های ساخت و ساز در محوطه را بازگو می کند. در نهایت درخواستی مشخص  و عملی با توجه به واقعیات موجود از مسئولین برای حفظ بنا می نماید و نامه را با جمله ای تشکر آمیز از حسن توجه به پایان می برد.
نامه باید عاری از مسایل سیاسی باشد و  به هیچ وجه نباید مسایل نامربوط  در آن بیاید.
(سبک مرحوم پدرم. نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.) با توجه به شناختی که از جامعه مهندسان تبریز دارم اگر طوماری بنویسند این ویژگی ها را خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قاضی پور: چرا فقط هر چه می شود می گویید اصفهان؟

+0 به یه ن

آن چه که در زیر می خوانید گزارشی است از جوان پرس در اریبهشت سال 91. می خواهم در مورد این گفت وگو در مجلس و نظراتی که در پی گزارش در جوان پرس آمده تحلیلی بکنم.

"به گزارش جوان در جلسه امروزمجلس شورای اسلامی نیره اخوان درخواست بودجه برای ساخت ساختمان اجلاس را در شهر اصفهان کرد که مورد اعتراض جمع زیادی از نمایندگان قرار گرفت.
نادر قاضی پور نماینده ارومیه در مخالفت با پیشنهاد اخوان گفت: آقای رییس اگر اصفهان نصف جهان است آذربایجان کل جهان است.
وی ادامه داد: چرا فقط هر چه می شود می گویید اصفهان. شهر مذهبی می خواهید مشهد شهر قدیمی می خواهید خوزستان سرسبز می خواهید شهرهای شمالی. چرا فقط می گویید اصفهان.
در حالی که قاضی پور با عصبانیت صحبت می کرد جمعی از نمایندگان گرداگرد وی جمع شده بودند و نمایندگان اصفهان نیز با عصبانیت با دیگر نمایندگان صحبت و در خصوص حرفهای قاضی پور انتقاد می کردند.
علی اکبر اولیا نیز هنگام صحبت های قاضی پور مشغول عکس گرفتن و فیلم برداری از وی بود.
همچنین قاضی پور که میان حرفهایش مدام می خواست که لاریجانی به وی توجه کرد محبی نیا خطاب به قاضی پور گفت: شما با آقای رییس چه کار دارید. شما رای از نمایندگان می خواهید برای آنها صحبت کنید.
پس از اتمام صحبت های قاضی پور بروجردی در مخالفت با وی صحبت کرد و گفت که این پروژه استانی نیست بلکه ملی است. که با 2 و 2 گفتن نمایندگان رو به رو شد.
لاریجانی نیز که ریاست جلسه را بر عهده داشت با خنده خطاب به نمایندگان اظهار داشت: من می دانم که شما حساسیتی روی استان اصفههان دارید ولی بهتر است بر اساس مصلحت کشور تصمیم بگیرید.
نماینده دولت نیز درخواست برگشت به بودجه را داشت و پس از آن این پیشنهاد به رای گذاشته شد و با مخالفت 114 نماینده رو به رو شد."

نظر خود من این هست که اجلاس سران و وقایع سیاسی نظیر آن بهتر است در خود تهران که پایتخت سیاسی کشور هست برگزار شود. برگزاری چنین اجلاسی زیر ساخت های فراوان می خواهد که به نظر من تنها تهران دارد حتی اصفهان هم ندارد! اگر بخواهند برنامه را در اصفهان یا شهر دیگر برگزار کنند باید این زیر ساخت ها ایجاد شود که وقت و هزینه دوچندان می خواهد. هر کدام از سران با هیئتی می آیند  فرودگاه بین المللی بزرگی با تشکیلات لازم هست. برای امنیت اینها باید بخش بزرگی از نیروهای نظامی و انتظامی را به شهر برگزاری آورد. پادگان های زیاد می خواهد. سرباز ها را که با هواپیما نخواهند آورد! راه های زمینی و ... مناسب می خواهد. محل اسکان برای این همه آدم لازم هست و.... گمان نمی کنم جز تهران جای دیگری در ایران این گونه امکانات را دراین سطح داشته باشد.
آقای قاضی پور مشهد یا شمال را پیشنهاد می دهند. مسئله مشهد یا شمال که برگزاری یک اجلاس نیست. اگر در اصفهان یا تبریز برگزار بشود زیرساخت هایی ساخته می شد که بعدا به درد جذب توریست بیشتر می خورد و در ضمن با آوردن نام این شهر در دنیا شناخته شده تر می شد و برای رشد توریسم اش کمک می کرد. اما مشهد و شمال به اندازه کافی (و بیش از کافی)  همه ساله مسافر می پذیرند. ایجاد این نوع زیرساخت ها چندان کمکی به حل مشکلات شمال یا مشهد نمی کند. آقای قاضی پور از خوزستان نیز نام می برند. من خیلی با مسایل خوزستان آشنا نیستم اما تا جایی که می دانم مشکل اصلی اش آلودگی هواست. مجلس باید تمام قد بایستد و برای حل مشکل آلودگی هوای شهرهای خوزستان کاری بکند. اما نمی دانم آیا خوزستان هتل و مسافرخانه وفرودگاه بین المللی و راه های مناسب آهن وشوسه برای چنین برنامه ای دارد یا خیر. اگر ندارد تقدم با رفع آلودگی هوا باید باشد نه ایجاد این زیرساخت ها که خود بر آلودگی می افزایند. به علاوه تا آلودگی رفع نشود که توریستی جذب نمی شود تا از آن زیرساخت ها استفاده کند و درنتیجه سرمایه گذاری برگردد. اما اگر در اصفهان چنین زیرساخت هایی ایجاد شود می توان امید داشت که با جذب توریست سرمایه گذاری برگردد.
 خلاصه می کنم. اگر بخواهیم با کمترین هزینه و با صرف کمترین زمان محلی برای اجلاس سیاسی بسازیم تهران مناسب ترین و طبیعی ترین گزینه هست. اگر پول بیشتر و وقت بیشتر داشتیم اصفهان گزینه بهتری از همه مواردی بود که قاضی پور برشمرده. اگر یک مقدار بیشتر پول یا وقت بود شاید تبریز گزینه مناسب تری بود.  اما با توجه به این که وضع اقتصاد مملکت خوب نیست و اولویت های مهمتری هست (مثل نجات دریاچه اورمیه و زاینده رود و رفع آلودگی هوای اهوازو تهران) بهتر بود کم هزینه ترین گزینه انتخاب شود.

این نظر من بود. حال ببنیم نظر خوانندگان جوان پرس در سال 91 چه بوده و نظر مرا در پی آن بخوانید:
جوان عاقل:
آقا درود بر حاج جواد جهانگیر و سید سلمان ذاکر و سلام آذربایجان بر حاج نادر
بی نام:
یاشاسین قاضی پور
ازقم
حامد:

زنده باد قاضی پور
محمد:
بنده خداها! 45 درصد از پروژه در شهر بزرگ اصفهان انجام شده باقی آن هم به خواست خدا انجام میشه! حالا آقای قاضی پور و امثالهم هرچی میخوان داد بزنن! اصلا هوار بزنن و شما هم هرچی می خواین بگین یاشاسین قاضی پور!!!!!اصفهان بزرگ هست و بزرگ خواهد ماند
حسین: مساحت دو تا اذربایجان رو حساب کنی چند برابر اصفهان مکان های دیدنی این دوتا اذربایجان ارزششون بیشتر از اون بروژه هاست خود دریاچه ارومیه ارزشش از کل اون بروژه ها بیشتره اول فکر کن

داود محبوبی:
کاش آذربایجان 5تا فقط 5تا نماینده مثل قاضی پور داشت
5تا نماینده واقعی نه 50تا نماینده دکوری و فرمالیته!!!
اونوقت دیگه اصفهان نصف جهان نمیشد
سهم اصفهان از بودجه عمرانی کشور در سالهای بعد از انقلاب33درصد بوده یعنی یک سوم کل کشور
سهم آذربایجان غربی8دهم درصد
این تبعیض های که بر علیه مردم آذربایجان اعمال میشه
با فریاد یک نفر حل نمیشه
ولی باز هم چیزی از ارزش های قاضی پور کم نخواهد شد
یاشاسین قاضی پور تا کور شود هر آن کس نتواند دید

مینجیق: من نمی دانم آقای محبوبی این آمارها را ازکجا آورده اند. منبعی ذکر نفرموده اند. نوشته اند سهم آذربایجان غربی 0.8در صد از بودجه عمرانی است. گویا منبعشان هرچه بوده با دقت دهم درصد هم گزارش کرده. وقتی با این دقت عددی را نقل می کنید باید چند اطلاع دیگر هم در کنار بدهید. دقیقا چه بودجه ای را بودجه عمرانی می گویند؟ سهم پروژه های مشترک با سایر استان حساب شده یا نه؟ ...
هرچند -چنان چه قبلا نوشتم- در به کار بردن آمار باید دقت کرد و تنها از منابع موثق برای آمار و ارقام استفاده نمود اما گمان نمی کنم کسی شک کند که بودجه اصفهان بسی بیش از آذربایجان غربی بوده. (دقیق نمی دانم چه قدر بیشتر). حال با پذیرفتن این به بقیه حرف های آقای محبوبی بپردازیم. آقای محبوبی و همفکرانشان چرا آرزو می کنند بقیه نمایندگان آذربایجان هم مانند آقای قاضی پور باشند؟ مگر جنجال هایی که آقای قاضی پور در مجلس به پا کرده اند چه قدر در عمل برای حال اورمیه و  آذربایجان غربی به طور خاص و کشور به طور عام مفید فایده بوده است؟ این نظر آقای محبوبی در سال 91 نگاشته شده. آقای قاضی پور تا آن زمان چهار سال نماینده مجلس بوده اند. آیا در سال 87 سهم آذربایجان غربی از بودجه عمرانی کشور از 0.8 در صد که آقای محبوبی اشاره کرده اند هم کمتر بوده  و در سایه تلاش ها و مجاهدت های آقای قاضی پور به رقم 0.8 درصد رسیده؟!
آقای محبوبی نظر خود را با "تاکور شود هر آن کس نتواند دید" ّبه پایان رسانده اند. هنوز در عمق این حرف مانده ام و درکش نکرده ام. چه چیز را بعضی ها نمی توانند ببینند که آقای محبوبی برای آن بعضی ها آرزوی نابینایی می کند!؟ 0.8 در صد سهم از بودجه عمرانی را!؟ یا آقای قاضی پور را؟!


ببینید! علت این که اصفهان به نسبت باقی شهرهای ایران یک مقدار وضعش از نظر جذب امکانات بهتر هست اینه که نمایندگان و مسئولینش یک کمی بهتر اصول لابی کردن  و مذاکره را بلدند. همین گزارش کوتاه را ببینید. آقای بروجردی  نماینده بروجرد (شهری در 360 کیلومتری غرب اصفهان)
داره از طرح نماینده اصفهان دفاع می کنه و می گه منفعتش در سطح ملی هست نه فقط برای اصفهان. معلومه که نماینده های اصفهان  قبلا رفته اند و با برخی از نماینده ها مذاکره کرده اند که با طرح موافقت کنند.
مقایسه کنید با قشقرقی که در سال 90 سر طرح نجات دریاچه اورمیه در مجلس به پا شد. طرحی به این اهمیت باید برای نمایندگان سایر شهرها تفهیم می شد تا مخالفت نکنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنجال به پا می کنم پس هستم!

+0 به یه ن

در این دو دوره ی اخیر از نمایندگان شهرهای کوچک کنار کلانشهر ها بسیار شنیدیم که نصف زمان نطقش را صرف این می کند بگوید من با این که نماینده شهر کوچک هستم از نماینده های کلانشهر بغلی بیشتر حرف می خواهم بزنم، پس خیلی کارم درسته!!!
به عنوان کسی که از بیرون نگاه می کنم من این حرکت و این گفتار را واقعا دون شان نمایندگی مجلس می دانم. وقتی او را تحسین می کردم که به جای اختصاص قسمت اعظم وقت نطقش به این نکته، حرف حساب می زد. حرف حسابی در جهت رفع مشکلات و حل مسایل در ابعاد ملی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سال نو، رویکرد نو

+0 به یه ن

سلام
سال نو همگی مبارک! به امید خدا سال جدید می تواند آغاز گر تحولات نو و مثبت برای مردم کشور ما باشد.  البته به شرط  آن که ما مردم آگاه باشیم و فرصت سوزی نکنیم. بدانیم چه می خواهیم و برای رسیدن به آن چه که می خواهیم با روش های مدنی صحیح آرام آرام گام بر داریم.
در همین راستا در سال جدید در نظر دارم رویکرد وبلاگم را اندکی تغییر دهم. وبلاگم از این به بعد بیشتر به سیاست خواهد پرداخت. در سال های اخیر همگی با هم در جهت یک سری اصلاحات اجتماعی و فرهنگی گام برداشتیم. در مورد مسایل محیط زیست،  حقوق زبانی، مسایل و حقوق زنان، حقوق معلولان، اهمیت آموزش و پرورش، کارهای خیریه در جهت حمایت از آموزش کودکان بی بضاعت اما مستعد (از طریق حمایت از بنیاد کودک و موسسه قلب های سبز)، معنای قانون و قانون مداری و تفاوت آن با سر نهادن بر حرف زور یک یا چند زورگو و....بسیار پرداختیم. به اندازه وقتی که گذاشتیم و تلاشی هم که کردیم این گونه حرکت هایمان تاثیرگذار بود.
حال شرایطی به وجود آمده که اگر فشار اجتماعی به اندازه کافی بالا برود بخش های از حاکمیت نیز ممکن است بیش از پیش در این راستاها با ما همگام شوند. همگامی آنها می تواند بسیار راهگشا باشد.
منظور من از رویکرد سیاسی اتخاذ کردن همین است.  تا حدود چهار سال آینده قصد همین رویکرد را با کمک شما ادامه دهم. اگر دیدید برخی از مسئولان در این راستاها موضعی گرفته اند مرا مطلع کنیم تا خبر آن را اینجا منعکس کنم و با هم تحلیل انجام دهیم.
به این ترتیب آرام آرام سواد سیاسی مان و شناختمان از شخصیت های سیاسی بالاتر می رود و در مطالبات خود می توانیم با کارآیی بیشتری عمل کنیم.
قصدمان در این وبلاگ جنجال نیست. قصد قهرمان بازی هم نداریم. می خواهیم چنان حرکت کنیم که تلاش هایمان در راستای اهداف و آرمان هایی که داریم به نتیجه برسد.
با طمانینه گام برخواهیم داشت. فوری به نتیجه نمی خواهیم برسیم. قصد مان محکوم کردن این یکی و به عرش بردن آن یکی نیست. زود در مورد افراد قضاوت نخواهیم کرد. آرام آرام داده جمع خواهیم کرد تا به گاه انتخابات بر اساس عملکرد دراز مدت افراد و جریان ها در مورد عملکرد کلی شان و قابلیت ها و دیدگاه هایشان  شناخت پیدا کنیم و رای دهیم.
از جنجال ها و سوژه های خیلی داغ حذر خواهیم کرد. صبر می کنیم سوژه ها از داغی بیافتند تا دستمان را نسوزاند. بعد از آن به سراغ سوژه ها می رویم تا به دور از هیجانات و احساسات تحلیلی منطقی تر و منصفانه تر داشته باشیم.
برای چنین هدفی وبلاگ مینجیق به هیج عنوان کافی نیست. ممکن هست من خیلی گرفتار کارهایم شوم و کمتر به این وبلاگ برسم. دیدگاه ها و زمان من و افق های دید من محدود هستند. اما اگر حدود هزار وبلاگ از این نوع فعال باشند واقعا می توانند در ایجاد یک تحول بزرگ سهمی مهم ایفا کنند. به هر حال اثرات این قبیل تلاش ها خطی نیست. شاید همین وبلاگ چند تفر را بر سر شوق آورد که در زمینه دغدغه خود همین کار را بکنند. به این جهت من امیدوارانه در این راه قدم می گذارم و امید وارم بقیه هم چنین کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فایده ای داره یا نداره؟!

+0 به یه ن

به نظر من ما ایرانی ها در مواجهه با مسایل سیاسی گاهی از این ور بام می افتیم و خیال می کنیم با شعار های گنده  دادن دنیا را لرزاندیم و بر وفق مراد کردیم. بعد از مدتی هم که دیدیم کسی برای این شعار ها تره هم خرد نکرد از آن سوی بام می افتیم و می گیم هیچ فرقی نمی کنه که ما به سیاست وارد بشویم یا نشویم. "همه تصمیم ها از قبل گرفته شده و ما هم این وسط هیچ کاره ایم!"
واقعیت نه آن هست و نه این. نه با چهار تا شعار ما ارکان قدرت جهانی یا منطقه ای می لرزه و نه اون جور هست که یک عده از ما بهترون  قادر باشند از چندین سال پیش برنامه بریزند که همه را آچمز کنند و ما دربست مجبور اختیارشان باشیم.
در واقع پیچیده تر از هر دو هست. برآیند نیروهای مختلف در جامعه سمت و سوی جهت گیری آن جامعه را نشان می ده. آن چه که در دهه پنجاه و شصت هجری در ایران پیش آمد حاصل برآیند نیروهای مختلف اجتماعی بود که از دهه بیست به این سو داشتند فعالیت می کردند. حاصل ایده هایی که یواش یواش داشتند پخته می شدند. برخی شان در داخل ایران برخی در خارج.
ما فعال مایشا نیستیم اما این وسط بی اراده و دست بسته  هم نیستیم! بسته به این که چه قدر آگاهی داشته باشیم چه قدر خوشفکر باشیم و چه قدر انرژی بذاریم  و چه قدر متحد داشته باشیم در سرنوشت جامعه مان در کنار نیروهای دیگه گاه مخالف ما هستند می توانیم تاثیر گذار باشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرحله اول انتخابات در تبریز

+0 به یه ن

در انتخابات مرحله اول تبریز آقایان پزشکیان و علیرضا بیگی انتخاب شدند. 8 نفر هم رفتند مرحله دوم که از بین آنها قراره 4 نفر انتخاب بشوند.
این نتیجه در خور توجه هست. توجه کنید هر دوی این آقایان قبلا مقامی داشتند که  از سوی مقامات بالاتر  به آن مقام "منصوب" شده بودند. آقای پزشکیان در دوره آقای خاتمی مدتی وزیر بهداشت و درمان بودند. آقای علیرضا بیگی در زمان آقای احمدی نژاد یعنی از سال 87 تا سال 92 استاندار آذربایجان شرقی شدند.
لابد مردم تبریز در دوره مسئولیت ایشان در این کارهای اجرایی از عملکردشان رضایت نسبی داشتند که رفته اند  به آنها رای داده اند.  هر دویشان (که یکی در دوره "اصولگرای" احمدی نژاد به مقام منصوب شده بود. دیگری در دوره خاتمی و اصلاح طلبان) بالای دویست هزار رای آورده اند که از یک حوزه انتخابیه حدود  دو میلیون نفری کم رقمی نیست. آقای پزشکیان سرلیست کاندیداهای اصلاح طلبان بود ولی آقای بیگی در آن لیست نبود. بگذریم از این که پزشکیان نیز شناخته شده تر از آن بود و هست که حضور یا عدم حضورش در آن لیست در تعداد رای هایش تاثیر قابل توجهی داشته باشد.

به نظر من این انتخاب پیام ها در دل خود دارد:
1) صرفنظر از اصولگرایی و اصلاح طلبی مردم تبریز به عملکردرای می دهند. رایشان به چهره های شناخته شده ای هست که در عرصه اجرایی کلان امتحان پس داده باشند و نمره نسبتا خوب گرفته باشند.
2)  پیام مردم تبریز به همشهری های خود که میز انتصابی در اختیار دارند این هست: این میز به  مسئولین قبل از تو وفا نکرد به تو هم وفا نخواهد کرد. اگر می خواهی در عرصه سیاست بمانی باید در عملکردت دغدغه های ما را منظور کنی. اگر از تو نسبتا راضی باشیم در انتخابات تو را به عرصه سیاست باز می گردانیم. اگر چنین چشم اندازی بعد از دوره مسئولیتت می خواهی هوای دغدغه های ما را داشته باش. بودن یا نبودنت در یک لیست یا انتسابت به فلان و بهمان جناح سیاسی خیلی برای ما مهم نیست.

به نظر من پیام های رسایی هستند. می توانند نوید بخش آینده ای بهتر باشند به شرط این که دغدغه های مردمی از حالت درخواست های عوامانه بیرون بیاید.  دست کم صورت ظاهر قضیه  چندان عوامانه نیست. دو نکته برجسته ای که در کارنامه آقای علیرضا بیگی در دوره استانداری آذربایجان شرقی در ویکی پدیا نوشته شده از این قرارند:

"وی به همراه آیت‌الله شبستری، نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی، بعد از وقوع زلزله آذربایجان شرقی، دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی اعلام نمود.[۴] وی به سرعت عازم مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی، شده و از میزان رسیدگی به زلزله دیدگان بازدیدهای پی در پی نمود. وی که قول بازسازی مناطق زلزله زده و ساخت واحدهای مسکونی را در همان روزهای اول طی دو ماه یعنی تا پایان مهرماه ۱۳۹۱ را داد.[۵]

تقویت روابط با کشورهای خارجی

وی تلاش‌های زیادی را برای بالا بردن سطح روابط بین تبریز، و دیگر کشورها از جمله: جمهوری آذربایجان، چین، ترکیه و... از لحاظ گردشگری، سرمایه‌گذاری، فرهنگی و... با سرمایه‌گذاری کشورهای خارجی در آذربایجان شرقی می‌باشد.[۶][۷] خواهرخواندگی استانبول و تبریز در ترکیه و با هیئتی با حضور وی انجام شد"

هر دوی اینها کارهای مهم اساسی به نظر می رسد. چه طور بگم؟! از جنس توزیع گونی سیب زمینی یا شکل مدرن تر آن " وعده دادن شارژ" نیست!

یا مثلا آقای پزشکیان برنامه های اصلی خود را مدیریت آب (به  خصوص نجات دریاچه اورمیه) و تلاش برای بهتر کردن راه ها (به خصوص راه آهن) عنوان می کردند (دوره نهم انتخابات این طور عنوان می نمودند) این دوره سخنرانی هایشان را تعقیب نکرده ام و اطلاع ندارم.

خوب! اینها درخواست های سطح بالا و معقولی هستند. پس مردم تبریز دغدغه های علی الاصول خوبی هم دارند.

اما نکته اینجاست که وعده ها چه قدر عملی خواهند شد؟! برای پی گیری وعده ها و ارزیابی عملکرد مسئولین و نماینده ها  باید روزنامه ها -به خصوص روزنامه های محلی- قوی تر باشند. نمایندگان و مسئولان را به چالش بکشند. منظورم هوچی گری نیست! باید کارگروه های تخصصی جدی باشند که عملکردها را ارزیابی کنند.

 با حلوا حلوا دهان شیرین نمی شه!
با جنجال به پا کردن هم دریاچه اورمیه پر نمی شه.
با ژست حکیمانه گرفتن هم دریاچه اورمیه پر نمی شه! پی گیری جدی و تخصصی می خواهد. بودجه می خواهد! کلی عرض کردم مستقل از چهره ها و شخصیت ها.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ویژگی های یک جریان نو

+0 به یه ن

امروز رفتیم رای دادیم.  همان طوری که قبلا گفتم برای داشتن آینده ای بهتر از لحظه تمام شدن انتخابات باید به این فکر کنیم  که چه کنیم در انتخابات بعدی جریانی نو سر بر آورد که پاسخگوی قسمت بزرگی از نیازهای ما باشد. جریان ها و جناح های فعلی پتانسیل آن را ندارند که نیازهای ما را برآورده کنند. اصلا توی این باغ ها نیستند! جدی گرفتن و تعقیب دعواها یشان هم وقت و عمر تلف کردن هست وبس! در زیر سئوال هایی می کنم و خود نیز پاسخم را می گویم. مایلم جواب شماها را هم بشنوم.


س:اگر به امید خدا یک جناح سیاسی جدید بخواهد ایجاد شود که پاسخگوی خواست های مردم باشد به نظر شما این جناح چه ویژگی ها و چه دغدغه هایی باید داشته باشد؟
ج: توسعه پایدار
بهبود و به روز کردن صنعت نفت و پتروشیمی و کم کردن آلایندگی ناشی از آن. بهبود کشاورزی و کم کردن مضرات زیست محیطی آن,

س: به چه اصولی باید پایبند باشد؟
ج: منافع دراز مدت ملی، رعایت حقوق همه شهروندان مستقل از جنسیت قومیت زبان دین مذهب و گرایش سیاسی و میزان ثروت و محل و سبک زندگی

س: چه کار بکند می گویید عدالت اجتماعی را رعایت کرده؟
ج: فرصت های برابر شغلی و تحصیلی و قضایی برای همه شهروندان ایجاد نماید
افراد بر حسب لیاقت و شایستگی حرفه ای از این امکانات برخوردار شوند نه به خاطر امتیازات دیگر

س: در سیاست خارجی چه کار بکند می گوییم استراتژی درستی اتخاد کرده؟
ج: روابط بی تنش با کشورها داشته باشد. منافع ملی را در تضاد با منافع ملی سایر کشورها تعریف نکند بلکه در همکاری با آنها تعریف کند. لاف زنی در روابط خارجه را کنار بگذارد.

س: سیاست های آموزشی اش چه باشند؟
ج: بودجه اموزش پرورش را زیاد کند. حقوق معلمان را بالا ببرد. نسبت به پوشش و سبک زندگی... معلمان کمتر سخت گیری ودخالت کند و کمتر آن ها را به سمت تظاهر و ریاکاری سوق دهد.

س: نسبت به جریان های حقوق زنان چه موضعی باید اتخاذ کند؟
ج: با فعالان حقوق زنان که در چارچوب قانون عمل می کنند همراه و حامی باشد. ادبیات ضد زن خط قرمزش باشد.
منافع ملی را در سرکوب و تضییع حقوق زنان تعریف نکند.

س:نسبت به جریان های حقوق زبان مادری و حقوق قومی چه موضعی اتخاذ کند؟
ج: مثل مورد بالا

س: نسبت به حقوق اقلیت های دینی چی؟
ج: مثل مورد بالا

س: نسبت به محیط زیست چی؟
ج: اول از همه به برداشتن پرازیت ها همت گمارد. کشاورزی کم مصرف را رواج دهد و دریاچه هاو رودخانه های خشکیده مان را احیا کند. کودهای نیترات دار محدود کند.در جهت بهبود هوای شهرها قدم بردارد. تخریب جنگل ها و مراتع را پایان دهد. با گروه های حمایت از حیوانات همراه و همگام باشد.
در راه احیای دریاچه ها و اصلاح الگوی کشاورزی از تخصص خارجی ها هم اگر لازم بود بهره بگیرد. در این راه از خرج کردن ابایی نداشته باشد.

س: نسبت به مسایل حقوق بشری که توجه جهانیان را به خود معطوف می کند (نظیر مسئله اعدام) چی؟
ج: به گروه های کم سر و صدا حامی حقوق زندانیان که واقعا دغدغه حقوق بشری دارند میدان دهد اما به اون افرادی که به خاطر مشهور شدن یا پناهنده شدن این مسایل را علم می کنند زیاد میدان ندهد.
مهمتر از اون مواردی که در جراید پررنگ می شوند مسئله فرزندان زندانیان هست! باید محل نگهداری مناسب برای این طفلان معصوم تدارک دیده شود تا آسیب نبینند

س: اولویت هایش به نظر شما بهتر هست چه باشد؟
ج: توسعه پایدار به منظور اشتغال زایی

س:آیا خوب هست این جریان عَلَم روشنفکری بردارد؟ (نظیر آن چه که دومی خردادی ها -ولو به طور ناشیانه و مشروط- برداشتند؟ مثلا خاتمی در سخنرانی ای گفت که اگر دین به مصاف آزادی برود شکست می خورد چنان که در قرون وسطی شکست خورد (نقل به مضمون). یا نظیر حرفی که روحانی چند وقت پیش زد و گفت هنر ارزشی معنا ندارد چون هنر خود ارزش هست!)
یا این حرف ها را به اهلش (دانشگاهیان نویسندگان و....) واگذار کند وبه جایش به کارهای دیگر بپردازد؟
ج: به هیج وجه وارد نشود. این مقولات باید به دانشگاهیان و نویسندگان و روزنامه نگاران و... محول شود. سیاستمدار دغدغه های دیگری دارد. با وارد شدن به این مقولات برای خودش دردسر نیافریند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشتاری از سال 1321 هجری شمسی

+0 به یه ن

در زمان جنگ جهانی دوم و پس از خروج رضا شاه از ایران گویا فضای سیاسی در ایران کمی باز تر شده بود. در این فضا احزاب زیادی پدید آمده بودند. در آن زمان آقای مهندس بازرگان که از سیاست دوری می گزید و به کار تدریس می پرداخت کتابچه ای منتشر کرد به عنوان "بازی جوانان با سیاست". نسبتا نوشته معروفی است. سایت اصولگرای صاحب نیوز متن کامل آن رامنتشر نموده. اگر خواستید آن را در اینحا بخوانید. من فعلا نه به نتیجه ای که آقای بازرگان در نوشته اش می رسد کار دارم و نه به انگیزه آن سایت اصولگرا از انتشار این متن. (انگیزه شان هرچه باشد دستشان درد نکند که چنین متن تاریخی مهمی را در دسترس همگان گذاشتند).  در مورد این متن در نوشته بعدی ام هم بحث خواهم کرد. فعلا بخش هایی از این متن به قلم مهندس مهدی بازرگان را در زیر منتشر می کنم.

مهندس مهدی بازرگان در سال 1321 هجری شمسی:
"اما یقینا توجه کرده اید که در انواع مختلف علوم بتدریج که از ریاضیات به فیزیک و شیمی و بعد به طبیعیات مربوط به مواد زنده میل می کنید و وارد جغرافیا و تاریخ می شوید و پس از آن به اقتصاد و روانشناسی و جامعه شناسی و بالاخره به علوم سیاسی می رسید رفته رفته رویه (esprit) عوض می شود. امروز در همه جا پژوهش به طریق علمی و متدیک به عمل می آید ولی اگر در ریاضیات اساس قضایا فرض است و استدلال و علم صد درصد نظری می باشد در علوم بعدی بتدریج بر اهمیت نسبی مشاهده و تجربه افزوده می شود و اگر در فیزیک و شیمی گاهی به یک آزمایش اکتفا می کنند و آن را کلیت می دهند در علومی که ارتباط با موجودات زنده و مخصوصا با فرد و اجتماع انسان پیدا می کند اولا فرض دیگر از بین رفته هر موضوعی متکی بر واقعیات می شود ثانیا برای استنباط یک مطلب باید دائما بر تعداد موارد تجربه افزوده حکم را طبق حساب احتمالات از روی نمونه متوسطی که از بررسی نمونه های کثیر انتخاب شده باشد استخراج کرد. یعنی در علوم حیاتی و بشری و اجتماعی که سیاست آخرین فصل آن می باشد موضوع آزمایش و عمل اساس کار می گردد و شناسایی و آزمایش اجتماع جز با ورود در اجتماع و عمل کردن مکرر و ممتد در آن میسر نمی گردد. از طرف دیگر اگر در ریاضیات در همه جای دنیا دو دوتا چهار تا می شود و قوانین فیزیک و شیمی در مورد عناصر و ترکیبات نقاط مختلف زمین یکسان بیان می شود عناصر و افراد زنده بنا بر تنوع و ترکیب و تغییری که دارند و عکس العمل هایی که با محیط و همنوع های خود مبادله می نمایند هر یک در هر مورد شخصیت متمایز پیدا می کنند و قوانین مربوط به انسان و اجتماع انسان را که مفصل ترین موجود زنده است نمی تواند بدون در نظر گرفتن عامل های زمان و مکان بطور ثابت و یکنواخت در جمیع موارد اجرا نمود. حقایق و مصالحی که در یک محل نتیجه ی مطلوب داده است تقلید آن در محل دیگر ممکن است نتیجه ی معکوس ببخشد. خلاصه آن که سیاست هم علم است اما علمی است که چه در استنباط و استخراج و چه در استعمال و اجرای اصول آن شناسائی تجربی واقعیات و ممارست و سابقه در عمل شرط اساسی می باشند."

...

"فرد حزبی شدن هم البته کار آسانی نیست، تربیت و تمرین قبلی لازم دارد. ...."

"ملاحظه می کنید که سیاست آنقدرها امر پیش پاافتاده ساده ای نیست که از عهده ی هر کس و در هر سن و مقام برآید. درست است که خیلی ها حتی کسانی که از بنده و شما بیسوادتر و نفهم تراند حکومت و سیاست می کنند و هیکل غلط انداز خوبی بخود می گیرند. اما اگر مشاغل عادی مانند خیاطی و زرگری و معماری که بوسیله ی افراد نسبتا متخصص انجام می شود کم و بیش خوب اجرا می گردد سیاست چون کار سر راستی نبوده ملاک و محک ساده ای برای تشخیص خوب و بد آن بدست نمی دهد فوق العاده بد اجرا می گردد و بیش از آن چه ما از لباس و انگشتر و ساختمان اطاقمان شکایت داریم حکومت و سیاستمان خراب می باشد.
شاید سهل و ممتنع ترین کار دنیا همین کار سیاست و حکومت باشد که در بادی نظر آسان می آید و هرکس هرقدر جاهلتر و بی بهره تر خود را واردتر تصور می نماید. اتفاقا در اجتماعات فاسد و جاهائیکه از زیر کار در رفتن و متاع قلب جازدن رواج باشد اداره کار و عمل ریاست و سیاست دو صد چندان مشکل می شود زیرا که مدیر مسئول باید آشنا به تمام رموز بوده شخصا مباشرت در تمام قسمت ها را بنماید و فوق العاده باید صاحب سیاست و تدبیر و حوصله باشد."


"این که در ایران غالب حکام و زمامداران مصدر اقدامی نمی شوند و آن هائی که در پست های حساس مدت مدید دوام می آورند محافظه کاران و بی بو و بی خاصیت ها هستند برای این است که بخوبی حس کرده اند دست زدن به ترکیب یک دستگاه یا یک محل کار بسیار مشکل بوده دردسرهای عجیب پیش می آورد بنابراین با جهالتی که از رموز عمیق و معضلات دقیق کارها دارند و با ضعف شهامتی که در خود می شناسند مصلحت را چنین تشخیص می دهند که خود و کار را به جریان طبیعی روز واگذار نمایند و دست به ابتکار و اصلاحی نزنند. به این ترتیب شما چگونه می خواهید از مدرسه بیرون نیامده سیاستمدار اجتماع باشید، سیاست تا آنجائی که کلی گفتن و اصلاحات خواستن است دو سه ماده بیش ندارد و همه کس آنقدر شنیده و خوانده است که مثل در دبستان از بر دارد. اما وقتی پای عمل یعنی تشخیص دقیق و صحیح موارد اصلاحی و اتخاذ تدابیر اجرائی و انتخاب افراد مناسب صالح پیش می آید اشکالات عظیم مثل کوه بزرگی جلوی راه را سد می کند. آن وقت است که معلوم می شود پهلوان شجاع بصیر کار کشته لازم است و کار هر بز نیست خرمن کوفتن!

خواندن یک مقاله و استماع یک سخنرانی کافی نیست شخص را به عالی ترین و مرموزترین مشاغل اجتماع وارد کند. به فرض آنکه شخص استعداد درک صحبت و فهم مطلبی را پیدا کرده باشد از آنجا تا احاطه به تمام جوانب و آثار موضوع و اجازه صدور رأی و تشخیص خیلی راهست! مطالب اجتماعی و سیاسی مثل جمع و تفریق ریاضی مسائل ساده ای نیست که فقط یک فرض و یک جواب داشته دو دوتا چهار تا بشود. چون راجع به آدمیزاد است که میلیون ها نفر دارد و هر نفر به حسب وضع و محل هزاران حال پیدا می کند و از هر سو عوامل طبیعی و سیاسی متضاد روی آن اثر می نماید. حساب کنید چندین بی نهایت ترکیب بندی (کمبینزون) می شود ساخت و هر مسئله چقدر جواب دارد؟!"

.....
"هر قدر این حس بیشتر در جامعه ای قوت داشته باشد اعتماد و استحکام آن جامعه بیشتر خواهد شد و افراد در هر مقام و منزلتی که باشند سر بلند و خوشحال بوده کسانیکه مانند جراح و مهندس و تاجر و کشاورز دارای مشاغل بسیار ضروری شریف با در آمد هستند هجوم به صندلی های وکالت و وزارت نخواهند آورد و سنگرهای حساسی را که عهده دار شده اند در حین جنگ به طمع پست فرماندهی خالی نخواهند کرد.
در این مملکت بالاخره مجموع پست های وزرات و وکالت و سیاست به نصف هزار تا نمی رسد. در صورتیکه به صنعتگر و برزگر و طبیب و حسابدار مهندس و معلم و محقق و غیره هزاران هزار احتیاج داریم. پس این چه سیاست غلط و چه خیانت عظیمی است که تمام درس خوان های ما خواب سیاست و ریاست را ببینند!"

مینجیق: به این مطلب آخری انتقاد دارم. البته انتقاد حاشیه ای. حاشیه ای که به نظر من از متن سخن هم مهم تر هست.
همان زمان که بازرگان این متن را می نوشته در کشوری مثل امریکا یا انگلیس که به طور جدی با حزب اداره می شده موسسات مطالعات استراتژیک بسیاری بوده که کارشناسان علوم سیاسی متعددی در استخدام داشته. اونهایی که به سیاست اشتغال داشتند که محدود به وزیران و نمایندگان مجلس نبودند.
تا این گونه موسسات فعال وکارآمد نباشند فعالیت حزبی هم به چیزی بیش از "تشدید کیش شخصیت" نمی انجامد


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

موتور متحرکه جریان سیاسی نو

+0 به یه ن

داشتم فکر می کردم عده زیادی از همنسل های ما هستند که یواش یواش بچه هاشون بزرگ می شوند و سرشان خلوت تر می شه
به زودی
دنبال یک مرضوع جدی برای سرگرمی خواهند بود

خیلی هاشون هم می روند سراغ ادامه تحصیل و گرفتن یک لیسانس یا فوق لیسانس نو
ااگر حدود ده درصد این افراد با هدف بالا بردن آگاهی سیاسی خود و یا احیانا فعالیت سیاسی بروند و در رشته های علوم سیاسی تحصیل کنند کلی دانش سیاسی عمومی جامعه بالا می رود

منظورم از دانش سیاسی دعواهای معمول "این جناح زد توی آن جناح" نیست

سیاست به عنوان یک علم منظورم هست

اگر دانش سیاسی عمومی جامعه فراتر رود می توان امید داشت که در آینده کاندیداهای لایق تری داشته باشیم و مردم هم آنها را شناسایی کنند و روانه مجلس نمایند.

هر دانشجوی علوم سیاسی می تواند به ده ها نفر دور و بر خود آگاهی ببخشد.

بُرد نوشتار زیاده
می شه در مورد این که خانم های همنسل ما می توانند در این سن به این طریق جریانساز باشند در فضای مجازی نوشت
مخاطب خودش را پیدا می کنه
از سوی دیگه می شه پای صحبت دوستان و همسالان که می نشینیم کاملا جا بیاندازیم که
"از ما نگذشته" !
آینده ما جلو ماست.
می شه به رشته تحصیلی نو هم فکر کرد! می شه به فعالیتی نو هم فکر کرد! می شه بعد از این جریانساز هم شد!

خوشبختانه همنسلان ما بر عکس نسل های قبل این فرهنگ را دارند که به هم القا می کنند که "از ما نگذشته"! همدیگه را هم در شروع اهداف جدید تشویق می کنند!
اما بیشتر هدف هایی که صحبت می شه از نوع شخصی هست: مثل ورزش یا مطالعه یا هنر.

گاهی هم کارهای خیریه!
که البته همه خوبند!

اما خوبه در کنار اونها به دست بینش سیاسی یا حتی فعالیت و یا حتی جریانسازی هم مطرح بشه.
برخی هم این طوری با این نوع فعالیت ها بیشتر به وجد می آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل