وقتی من بچه بودم بیشتر از ده-پانزده جور ورزش در ایران شناخته شده نبود.
فوتبال، بسکتبال، والیبال، ژیمناستیک، شنا، کوهنوردی، اسکی، بدمینتون، تنیس ،
پبنگ پونگ، کاراته و... دوچرخه سواری هم بیشتر روش ایاب ذهاب بود تا ورزش.
حالا
در این میان ما که شنا بلد بودیم و در استخر، آب بازی ای هم می کردیم و
اسمش را می ذاشتیم واترپلو دیگه خیال می کردیم خیلی "باکلاس" شده ایم!
گذشت
اون زمان! از اواسط دهه هفتاد انواع و اقسام ورزش های با کلاس رواج پیدا
کرد. من حتی اسم برخی هاشون را هم نمی دانم. اما گروه هایی هستند که خیلی
جدی دنبال این ورزش ها می روند.
طبعا از نظر اون افراد من خیلی پرت از مرحله هستم. طبیعی است این جور نسبت
به من قضاوت کنند.
حالا چی کار کنیم؟! بگیم در سالن های ورزشی از
این نوع را ببندند چون باعث شده فرهنگی رواج پیدا کنه که اونهایی که دنبالش
می روند دیگه مرا نمی پسندند؟!!
یا من برم خودم را به آب و آتش بزنم
همه این ورزش ها را یاد بگیرم؟! مگه بیکارم؟! این دومی که امکان پذیر
نیست. اولی هم اصلا درست نیست. انسان ها آزاد آفریده شده اند هر ورزشی که
دوست دارند بکنند!
به جای این چیزها من باید روی خودم کار کنم. به خودم
بقبولانم قرار نیست همه جمع ها مرا باکلاس بدانند. ممکنه جمع هایی باشه که
مرا کاملا پرت از مرحله حساب کنند. باید با این موضوع کنار بیایم.
به
نظر می رسه در سال های آینده اتفاقاتی بیافته که آزادی های اجتماعی در
کشور ما قدری بیشتر بشه. خودمان را باید آماده این کنیم که عده ای باشند
که ما را نپسندند! اگر قرار باشد آزادی در کشور باشد شهروندان حق خواهند
داشت حتی مقامات بلند پایه حکومتی و دینی و نظامی مملکت را هم نقد کنند. وقتی می خواهیم چنین شود دیگه ما
خودمان را نباید اون قدر مهم تلقی کنیم که نگران آن باشیم که بالفرض کسانی
که بیش از ما آرایش می کنند ما را امل و دمُده بپندارند.
این را
بپذیریم ! عوضش ما هم آزادی خواهیم داشت دنبال چیزهایی برویم که باب طبع
ماست. آزادی پرسشگری و طلب شفافیت باعث می شه فساد اقتصادی کم بشه. با بیشتر شدن آزادی های فرهنگی و اجتماعی، توریست
بیشتر به کشور می آد و اقتصاد کشور رشد می کنه. هنرها رشد می کنه. شادی بیشتر می شه و افسردگی کمتر و.....
در
مقابل این همه دستاورد آزادی می شه راحت تحمل کرد که یک عده ای هم پیدا
بشوند که ما را نپسندند !
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل