بنزینی بر آتش فاشیسم

+0 به یه ن

وقتی گروهی از مردم به هر دلیل، به حق یا با تصور نادرست، گمان می کنند که در حقشان جفا شده، طبیعی است که جمع شوند و اعتراض کنند. جمع های انسانی معترض، دینامیک خود را دارند. گاهی افراد در جمع رفتارهایی از خود بروز می دهند که در تنهایی و به طور فردی کسی گمان نمی نمود چنین عملی از آنها سر زند. به علاوه همواره یک عده خارج از آن جمع هم هستند که اهداف خاص خود را دارند و دوست دارند شعارها ی خود را توی دهن جمع های اعتراضی بذارند و از شور و هیجان آنها در جهت منافع و اهداف خود بهره برداری کنند. خود را قاطی جمعیت معترض می کنند و شعارهای خود را فریاد می زنند. (یا یک مزدور را به این کار وا می دارند.) در اون شرایط هیجانی هم غالب افراد اون قدر توان تحلیل ندارند که سریع در یابند شعارهایشان دارد منحرف می شود یا به سمت و سوی تندروانه نامتناسبی پیش می رود. جوگیر می شوند و شعارها را تکرار می کنند و چه بسا چند پله هم بالاتر می روند. 


 اگر این جمع معترض، خوش شانس باشد عاقل مردان وعاقل زنان پخته و سردوگرم چشیده ای دارد که اوضاع را فوری جمع می کنند. با مهربانی و از روی دلسوزی شعارها و مطالبات را به سمت و مسیر اصلی اش باز می گرداند. خیلی هم مراقب هست که مبادا به خاطر چند تا شعار نسنجیده خلق الساعه به عضوی از جمع انگی امنیتی بسته شود که آینده اش را بر باد دهد. اما متاسفانه همه جمع های معترض از این عاقلان دلسوز و مهربان ندارند. دست کم، به اندازه کافی ندارند. در کشور ما در مقابل هر یک نفر عاقل و مهربان از آن نوع که گفتم، ده ها نفر هستند که می خواهند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. چه این وری، چه اون وری!


 اون وری ها آتش بیار معرکه می شوند و تندروتر شدن شعارها را ترغیب می کنند. این وری ها ، نورافکن می اندازند روی اون حرکت دفعی و جوزده اون چند نفر جوان و از آنها دیو دو سر می سازند. اون قدر، روی خطرناکی اون افراد و شعارهایشان مانور می دهند تا در افکار عمومی جا بیاندازند که این گروه و حتی سمپات هایشان سزاوار همه گونه عذاب و شکنجه و اعدام و محرومیت از حقوق شهروندی هستند. دیگران را مجاب می کنند که اگر اینها را با خشن ترین شیوه ها خفه نکنید، تمدن ما بر باد خواهد رفت. این گونه است که فاشیسم رشد می کند. 

 جزو کسانی که بنزین بر آتش فاشیسم می ریزند نباشیم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازار خوب عروسک دست ساز

+0 به یه ن

چند سال پیش که دلار هنوز این اندازه گران نشده بود، درمراکز خرید نزدیک خانه ما اسباب بازی فروشی های بزرگی بود که اسباب بازی های متنوع خارجی داشتند. اون دسته از اسباب بازی ها که ساخت چین بودند، محصول درجه یک بودند. مشابه همان هایی که به اروپا صادر می کنند.
از وقتی ارز گران شد اکثر آنها بستند. در فقدان رقیب خارجی در بازار، الان عروسک دست ساز می تواند بازار خوبی داشته باشد.

تجربه چند ماه پیشم را می گویم:
آشنایی دارم که شغل اصلی اش تمیزکاری منازل هست. در کنار آن گاهی فرش هم می بافت، گاهی هم قلاب بافی می کرد و گاهی هم کاردستی درست می کرد که به مشتری هایش می فروخت.
با قلاب بافی بیشتر رومیزی (از آن رومیزی های سفید مورد علاقه مامان بزرگ ها) و نیز دستمال دستگیره قابلمه درست می کرد. اینها هم زیاد بازار فروش نداشت. خانم ها ی جوان تر که مشتری او بودند به آن قبیل رومیزی ها علاقه زیاد نداشتند. مسن تر هم معمولا خود دارند یا خود می بافند در نتیجه زیاد نمی خرند.

از وقتی کرونا آمد آشنای ما غمگین بود که کمتر برای کار تمیزکاری از او دعوت می شود. به او پیشنهاد کردم که عروسک ببافد. چند مدل از اینترنت دیدم و به او سفارش دادم. آنها را بافت. کلا حدود ۲۰۰ هزار تومان شد. به او یاد دادم که به مشتری هایش بگوید که می تواند سفارش عروسک بگیرد تا در جشن تولد بچه ها به عنوان جایزه به مهمانان کوچولو بدهند. (در تولدهای کودکان میزبان هم به مهمانان کوچولو هدیه ای می دهد که به آن جایزه می گویند. هدیه کوچک و نسبتا ارزانی هست اما سعی می شود خاص و بانمک باشد. فکر کردم عروسک دست ساز کوچک برای این منظور مناسب باشد. چیزی خواهد بود نسبتا ارزان که می توان به راحتی ۲۰-۳۰ تا از آنها را خرید. از سوی دیگر چون سفارشی است خیلی هم بازاری نخواهد بود که کودک در هر بقالی ای بیابد و برایش بی ارزش باشد.)
این آشنا ی ما این پیشنهاد ها را انگار خوب جدی گرفته. یکی از مشتری هایش مربی مهد کودک هست . برای او سفارش عروسک به عنوان جایزه می دهد. با این که به علت کرونا از جشن تولد و ..... هم خبری نیست اما باز هم می تواند سفارش بگیرد. در این چند ماه، عروسک سازی او خیلی پیشرفت کرده. اندکی پیش از عید محصولات جدیدش را آورد. کیفیت عروسکش به قدری خوب شده بود که من وسوسه شدم که بخرم. کاملا قابل رقابت با مشابه خارجی شده بود.

درآمد حاصل از عروسک بافی قطعا برای چرخاندن زندگی خانواده او کافی نیست. اما به عنوان درآمد مکمل روی آن حساب می کند. از قرار معلوم بیش از بافت فرش سودآور هست به طوری که وقتش را روی عروسک سازی گذاشته. عروسک ها را در یکی دو روز می بافد و آماده می کند. اگر عروسک با نمک از آب در بیاد مشتری اش تضمین شده است. اما برای فرش باید ماهها وقت صرف کند و معلوم هم نیست که مشتری بیابد. خود ما در مورد عروسک می گوییم «ای بابا! ۳۰ تومن بیشتر که نیست! بذار بخریم. یک بچه دیدیم به او هدیه می کنیم.». اما فرش را که به این راحتی نمی توانیم بخریم!

این شخص ساکن شمال تهران هست و مشتری هایش هم مال همان منطقه هستند. با این حال درآمد عروسک سازی برایش قابل توجه هست. مخارج در شمال تهران خیلی بالاست.
چنین در آمدی برای یک خانوار در روستا یا در محلات حاشیه شهری می تواند بسیار بیشتر کار گشا باشد. البته در روستا خریدار عروسک به این قیمت هم نخواهد بود. این دیگه هنر حامیان و فعالان مدنی هست که بازار فروش بیابند. مثلا از طریق عرضه در اینستاگرام یا در مغازه های شهر.
من فکر می کنم اگر از اسباب بازی فروشی یا لوازم التحریر فروشی ها یا لباس کودک فروشی ها در کلانشهرها بخواهیم با کمال میل برای کمک به خانوار های بی بضاعت چند تا از این عروسک ها را برای فروش (بدون دریافت کارمزد) در مغازه شان عرضه می کنند. اگر عروسک ها یک مقدار از افسانه های محلی یا سمبل های توریستی هم الهام گرفته باشند می توان از مسئولان میراث فرهنگی یا گردشگری خواست که در غرفه موزه های شهر آن را به بازدید کننده ها عرضه کنند.
موزه ها در کشورهای خارجی اغلب یک فروشگاه بزرگ هم دارند که این گونه کالا ها را عرضه می کند. در موزه های ایران، جای خالی آن حس می شود.

البته این نوع بافتنی خیلی هم ساده نیست. هر کسی ذوق و استعداد و حوصله آموختن این قبیل هنرها را ندارد. . کسانی که به منظور ایجاد اشتغال به افراد بی بضاعت این قبیل کارهای دستی می آموزند اغلب با بی ذوقی آنها دلسرد می شوند. در حاشیه شهر اغلب شان می گویند من نمی توانم به من کمک بلاعوض کنید! در روستا مناعت طبع بیشتر هست و کمتر احتمال دارد که چنین بشنویم ولی احتمالا خواهند گفت به جای این کار ترجیح می دهم کار کشاورزی خودم را بکنم و سطح زیر کشت را افزایش دهم.
احسن این کاراین هست که سرمایه اولیه ای که نیاز دارد خیلی کم هست. قطعا زیر صد هزارتومان. اگر طرف مثل من بی استعداد و بی ذوق از آب در بیاد، بودجه زیادی هدر نداده.

پی نوشتدوستی سایت باسلام را معرفی کرد. از سراسر ایران مردم محصولات خانگی خود را در این سایت عرضه می کنند. لینکش را می ذارم:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا چین بازار ایران را قبضه کرده؟

+0 به یه ن

در فضای مجازی مرتب گفته می شود که کالاهای خارجی (بیشتر چینی) بازار ایران را روز به روز بیشتر قبضه می کند. من آمار ندارم اما این حرف، با مشاهده من زیاد نمی خواند. تا دو سه سال پیش واقعا هم همین طور بود. روز به روز بیشتر در بازار کالای غیر ایرانی عرضه می شد. اما از وقتی قیمت دلار یهو زیاد شد، فروشنده ها اغلب کالاهای ایرانی عرضه می کنند. دست کم من این جور تجربه کرده ام. مثلا شش هفت سال پیش شما وقتی می رفتید قابلمه بخرید، فروشنده جنس غیر ایرانی می آورد.


همین طور در دور و بر هم می بینم که خانم هایی که زیاد اهل خرید و مرکز خرید رفتن و سایت های خرید را گشتن هستند، برندهای ایرانی را به هم توصیه می کنند. قبلا بیشتر اجناس خارجی معرفی می کردند. اما با بالا رفتن نرخ ارز، اجناس خارجی زیادی گران شده اند و کمتر خواهان دارند. 

  الان به همان مغازه وقتی می روید قابلمه های ایرانی می آورد من این را از کسانی که خیلی بیشتر از من (و احتمالا خیلی بیشتر متوسط اعضای این گروه) اهل گشت و گذار در مراکز خرید یا خرید آنلاین هستند هم پرسیدم. گفتند به نسبت سه چهار سال پیش جنس غیرایرانی در بازار ایران کم شده. دست کم روند رشد مصرف کالای خارجی کم شده. علتش هم واضحه. نرخ ارز بالا رفته و کالای وارداتی خیلی گران تموم می شه.

مشاهده شخصی شما در این باره چیست؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز مهندس مبارک

+0 به یه ن

امروز در تقویم، روز مهندس است. این روز را به همه مهندسان عزیز تبریک می گویم.

چند سال پیش که از موزه علم فلورانس (موزه گالیله واقع در نزدیکی پونتو وکیو و موزه اوفیتزی) دیدن می کردم کاملا حس کردم که علم فیزیک و شیمی زمانی از علوم راکد و قرون وسطایی "فلسفه طبیعت" و کیمیاگری به علوم پیشرو و پویا تبدیل شدند که دست در دست مهندسان نهادند.

 

این اتفاق مبارک  متاسفانه در جامعه فیزیک ایران اتفاق نیافتاده. جامعه فیزیک ایران از جریان های آسیب می بیند که ارزش  واهمیت نشست و برخاست با مهندسان  را منکر می شوند و به جای آن حس "خود فیلسوف پنداری" دارند. یعنی دقیقا در جهت خلاف روند رنسانس و عصر روشنگری قدم بر می دارند.

 

 

. در کشور ما، دانشجویان فیزیک زیادی هستند که یک ترم خوب درس می خوانند و نمرات خوب می گیرند. سپس احساس خود نابغه پنداری می کنند و ترم بعد درس نمی خوانند و امتحان ها را خراب می کنند. مرحله بعدی این دانشجویان "خود فیلسوف پنداری" است! ادعا می کنند چون بسیار عمیق هستند ارزشی به این درس های فیزیک که رنگ و بوی مهندسی می دهد نمی دهند.

از سوی دیگر، در جامعه فیزیک ایران کیش های شخصیتی حول و حوش چند پیشکسوت هستند که بلافاصله این دانشجویان خود فیلسوف پندار را جذب خود می کنند و در جهت منافع کیش شخصیت توهمات این جوانان را تشدید می نمایند.

دانشجو به این جمع های کیش شخصیتی می پیوندند، خود را فیلسوف و عمیق می خواند و هر که را که جزو این جمع نیست بسیط و سطحی می داند.

همین! کار علمی  بیشتری هم نمی کنند!

 

 

با این روند علم رشد نمی کند.

 

اگر به جای خود فیلسوف پنداری با مهندسان بیشتر نشست وبرخاست داشتیم هم ذهن پویاتری برای پژوهش در فیزیک می یافتیم و هم از این بلای کیش شخصیت و مرید ومراد پروری مصون می ماندیم. مهندسان از این مسخره بازی های مرید و مراد بازی ندارند. این بیماری کیش شخصیت از جامعه علوم انسانی  ایران به دامن جامعه فیزیک ایران افتاده.

از اونها به ما سرایت کرده!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خورشید پشت ابر پنهان می ماند؟!

+0 به یه ن

در پی انتشار این نوشته در بخش کامنت های وبلاگ مینجیق دانشجویی (با نام مستعار دانشجو) درددلی کرد در مورد استادش که  با ادعای عمیق بودن و به پشتوانه استادان پیشکسوتی که به او لقب افتخاری «عمیق» داده اند، می تازاند و دانشجویان را استثمار می کند.

سعی نکنید بدانید آن پیشکسوت و آن استاد جوان تر «عمیق» کیستند. در این جامعه گرفتار «کیش شخصیت»، چیزی که کم نیست  این گونه پیشکسوت های نوچه پرور هست و آن گونه استادان مدعی  استثمارگر با ادعای عمیق بودن!  تا بخواهید از اینها هست. با هم مشکل دارند  و علیه هم افشاگری می کنند. مصداق عینی «دیگ به دیگ می گه روت سیاه». یکی از دیگری بدتر!

در یکی از نظرات آن دانشجو گفت من کار علمی خودم را می کنم و صبر پیشه می کنم چون می دانم «آفتاب پشت ابر پنهان نمی ماند.» من جواب زیر را برای او نوشتم که فکر می کنم به درد خیلی ها می خوره:

سلام
شما مستقل از ایشان سعی کنید کار علمی تان را پیش ببرید. اما اگر از من می پرسید خیلی روی این که "خورشید پشت ابر پنهان نمی مانه" حساب نکنید.
جامعه فیزیک ایران پر از آدم هایی هست که به خاطر توجیه ضعف های خودشان یا حسادت یا زیاده خواهی های  خودشان خورشیدی را که در اوج آسمان می درخشه و گرمایش همه (از جمله خود اونها ) را منتفع می کنه هم با کمال وقاحت انکار می کنند.

اما اگر شما به لحاظ علمی رشد کنید در شاخه پژوهشی خودتان بین همکاران بین المللی تان شناخته می شوید و به اندازه توانمندی و لیاقت و دستاوردهای علمی تان مورد توجه قرار می گیرید.
حتی اگر در ایران بمانید بازهم شناخته می شوید.
این معجزه هزاره سوم و دنیای ارتباطات هست.

اگر در آینده که کار جدی پژوهشی را آغاز کردید مقالات خوب بنویسید، در جمع هایی که روی موضوع کار می کنند (خارج ازایران) شناخته می شوید.
حتی اگر مجبور شوید اسم یک عده انگل را هم به عنوان نویسنده روی مقاله بیاورید بعد از مدت اندکی اهل فن می فهمند این شما بودید که کار اصلی را انجام داده اید. لازم نیست اعلام کنید و برای خودتان دردسر درست کنید.
اهل فن خود متوجه می شوند.
از کجا؟!
برای این که اگر شما کار علمی  جدی بکنید به نوشتن یک مقاله که بسنده نمی کنید. در همایش های مربوطه در مورد آن سمینار می دهید (انگل ها نمی توانند سمینار دهند چون نمی دانند در مقاله ای که اسماً نویسنده اش هستند چه خبر است. از سمینار دادن هراس دارند چون می ترسند سئوالی پرسیده شود و دست اینها رو شود که نقشی در نگارش مقاله نداشته اند.) 
اگر شما یک پژوهشگر جدی باشید که دغدغه کیفیت مقاله را دارید در جریان نگارش مقاله در مورد پژوهش های قبلی ده ها سئوال برایتان پیش می آید که برای رفع آن با افراد گوناگون از کشورهای گوناگون مکاتبه می کنید. به این ترتیب وقتی مقاله منتشر می شود آنها می فهمند این شما بودید که کارها را کردید.
بعد از انتشار مقاله حتما مقالات مربوط به مقاله شما منتشر خواهد شد. اگر شما یک پژوهشگر جدی باشید آنها را با دقت خواهید خواند. بعد سئوالاتی برایتان پیش خواهد آمد یا ایده هایی برای ادامه کار و شروع پژوهش جدید.  در این زمینه با نویسندگان مقاله مربوطه (که احتمالا در گوشه ای دیگر از کره زمین زندگی می کند) ارتباط برقرار می کنید. این طوری شما به عنوان نویسنده واقعی مقاله شناخته می شوید. اسم شما به عنوان نویسنده این مقاله در بین اهل فن سر زبان ها می افتد.
وقتی برای سخنرانی مهمان می خواهند دعوت کنند نام شما به یادشان می آید نه انگل هایی که خود را بر مقاله شما تحمیل نموده اند.
از همین گوشه ایران هم می توانید همه این کارها را انجام دهید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قهر کردن نه تنها قدرت نمی آورد بلکه موجب ضعف می شود.

+0 به یه ن

یادمه کودک بودم و سر یک مسئله کودکانه (که یادم نیست چی بود) قهر کرده بودم. بزرگ فامیلمان یواشکی گفت «هیچ وقت قهر نکن، اگر قهر کنی از زندگی عقب می مانی.»  بزرگ فامیلمان زن بادرایتی بود. 


فرض کنید که ما با همه کسبه محل قهر کنیم. بیش از آنها ما ضرر می کنیم. باید برای هر خرید مسافتی دورتر برویم. درسته که کسبه محل به خاطر منافع خودشان با ما سلام و علیک می کنند اما این دنبال منافع خودشان بودن نباید ما را دلخور کند. رابطه با اکثر مردم دنیا بر سر منافع هست نه علاقه و عشق و عاشقی. یک آدم خیلی خوش شانس باشد حداکثر ۱۰-۲۰نفر در کل عالم دارد که به خاطر علاقه با او دوست می شوند.  بقیه دنبال منافع خود هستند و بس. درستش هم همینه. 
در روابط خارجی هم همینه. اگر  کشوری -اون هم یک کشور متوسط الحال با اقتصادی نه چندان قوی  و بدون هیچ گونه مونوپولی روی کالاهای استراتژیک- با سایر کشورها قهر کند و قطع روابط نماید خودش ضرر می کند.


زمانی که یک عده مدعی وطن پرستی اما سبک مغز سر یک خط شعر قشرق به پا کردند و می خواستند رابطه با مهمترین کشور ی که هنوز بدون ویزا به آن می توان سفر کرد به هم بزنند فعالان اقتصادی پرمغز این سه استان دنبال آن بودند که باکار اقتصادی و سازندگی هم گرهی از مشکلات اقتصادی کشور بگشایند هم اعتبار بین المللی ایران را بالا ببرند. وطن دوستی یعنی این!


اعتبار پاسپورت هر کشور به تعداد کشورهایی است که بدون ویزا می توان با آن پاسپورت به آنها سفر کرد.
پاسپورت ایرانی از نظر اعتبار در ردیف ٩٧ قرار دارد. وقتی حضرات رگ گردنشان بیرون می زنه و با فحش دادن به ممالک دیگر احساس اقتدار می کنند نتیجه اش همین بی اعتبار تر شدن پاسپورت ایرانی می شه. نتیجه این می شه که مادربزرگ ایرانی برای دیدن نوه اش در فلان کشور باید ساعت ها در گرما و سرما در صف های طولانی بایستد، توهین بشنود و دست آخر جلوی کارمندان کنسولگری از کوچک و بزرگ گردن کج کند تا بلکه ویزایی بگیرد برود نوه اش را ببیند.

لیست معدود کشورهایی که ایرانی بدون ویزا می تواند به آنها سفر کند ببینید.نام برخی را من حتی نشنیده بودم و نمی دانستم کشوری با این نام وجود دارد.

وقتی وضعیت روابط خارجه مان این هست باید قدر روابط با قطر و ترکیه و مالزی را دانست نه آن که تا ته خیار تلخ شد فوری به آنها فحش داد و درخواست قطع روابط کرد.

(همین قطر هم بعضا از ایرانی ها ویزا می خواهد بعضا نمی خواهد. فقط ترکیه بوده که در این چهل سال از ایرانی جماعت ویزا نخواسته.)


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماسک و عینک

+0 به یه ن

اگر هنگام ماسک زدن بخار سطح عینک شما را می گیرد و درست نمی بینید، به احتمال زیاد ماسک را درست نمی زنید. اگر اون سیم بالای ماسک را خوب تنظیم کنید طوری که بر صورت و بالای بینی شما بچسبد، بخار دهان به سمت بالا نمی رود که به عینک برسد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طرف حساب کیه؟!

+0 به یه ن

اگر یک شهروند ایرانی در کشورهایی مثل امارات یا هند به ناحق به زندان بیافتد وزارت امور خارجه از او دفاع می کند و در جهت آزادی اش می کوشد. دو مورد من می شناسم که در ده سال اخیر، این اتفاق برایشان افتاده و وزارت امور خارجه ایران آنها را نجات داده. یکی اش مورد نرگس کلباسی در هند بود. دیگری را شما نمی شناسید.

اما زمانی که دزدان دریایی سومالیایی ماهیگیران ایرانی را به گروگان گرفته بود، دست وزارت خارجه بسته بود و نتوانست کار زیادی برایشان انجام دهد. دلیلش ساده هست: دزدان دریایی شخصیت حقوقی شناخته شده در مجامع بین المللی نیستند که وزارت امور خارجه ایران یا هر کشور دیگری بتواند با آنها مذاکره کند و با روش های حقوقی متعارف بین المللی حق شهروندان خود را از آنها بستاند.متاسفانه چند نفر از گروگان ها از گرسنگی در دست دزدان جان دادند.
صاحب لنجی که آنها با آن برای ماهیگیری رفته بودند خیلی انسان نازنینی بوده. برای نجات آنها از دست دزدان دریایی همه دارایی خود را فروخته بوده تا گروگان ها را آزاد کند اما واسطه ای که قرار بود باج را به دست دزدان برساند و گروگان ها را آزاد سازد پول را برداشته بوده فرار کرده بود.
وقتی شخصیت حقوقی معتبری در کار نباشد همین می شود! دست دیپلماسی بسته خواهد بود.
"رژیم خودخوانده"ای که هیچ کدام ازمجامع بین المللی آن را به رسمیت نمی شناسند هم از این دست هست. اگر خطایی علیه منافع ملی ما بکند دست دیپلماسی باز نخواهد بود که با روش های حقوقی اعاده حق کند چرا که در هیچ کدام از معاهدات بین الملل متعارف "رژیم خودخوانده" به رسمیت شناخته نمی شود.
از منظر علاقه مندی به منافع ملی اصلا نباید راضی باشیم که با یک "رژیم خودخوانده" که در هیچ کدام مجامع حقوق بین الملل به رسمیت شناخته نمی شود مرز داشته باشیم.
از منظر منافع ملی هم که شده باید کوشید که تکلیفش زودتر معین شود!
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اگر مشکوک به کرونا هستیم چه جور خرید کنیم؟

+0 به یه ن

یک عده با این که با افراد کرونایی ارتباط داشته اند و برخی علایم بیماری را هم دارند باز بلند می شوند می روند خرید.

 خرید واجب بقالی را چه می توان کرد؟! بیشتر بقالی ها یکی را دارند که خرید ها را به خانه های محله یا مجتمع می رساند. می شه با تلفن سفارش داد. می آره می ذاره دم در، می ره، بعد شما بر می دارید. 
پولش را هم یا اینترنتی  واریز می کنید به حساب بقالی. یا از بقالی می خواهید که براتون یادداشت کنه بعد از بهبود کامل می برید حساب می کنید.
فکر نکنم هنوز انسانیت اون قدر مرده باشه که بقال محل نگران آن باشه که شاید فلان مشتری از کرونا  بمیرد و او نتواند نسیه اش را صاف کند. اما برای محکم کاری  می شه به ورثه بسپرد که قرض  ها را با کسبه محل صاف کنند!

این که یک عده با کرونا بلند می شوند این کارها را می کنند و به بقیه سرایت می دهند بیشتر از بیشعوری است تا مرگ انسانیت. خودشان را توجیه می کنند که  «ان شالله» هیچ اتفاق بدی نمی افته. همان سر به هوایی همیشگی که باعث می شه کار پرخطر کنند و انتظار داشته باشند خدا مراقب شان باشه. در صورتی که خود خدا می گه «ولَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ». 
خدا عقل و شعور داده که مراقب خودمان و همنوعانمان باشیم. قوانین طبیعت  را قرار نیست تغییر دهد که سر به هوایی ما به فاجعه نیانجامد. قوانین طبیعت کار خودشان را می کنند مستقل از این که دل من وشما پاک هست یا خیر، نیت مان خیر هست یا نه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شایعه مخرب ممنوع

+0 به یه ن

یادمه دوره ابتدایی که بودم برخی بچه ها که "کرم" داشتند دو تا شایعه را برای ترساندن بقیه رواج می دادند: 

١- مدرسه ما را روی یک قبرستان بنا کرده اند. روح مرده ها می آد ائل می کنه بئل می کنه. 
٢- بچه ها را می دزدند تا کلیه هاشون را بفروشند.

 من هیچ کدام از این شایعه ها را جدی نمی گرفتم. ازهمان بچگی هر کسی می آمد این را می گفت در ذهنم جزو "باقالی ها" می ذاشتم و بعد ازاون حرف هایش را جدی نمی گرفتم. فکر می کردم اگر خطر واقعی بود پدرم به من می گفت و لازم نبود از این الف بچه بشنوم!

 امروز صبح دیدم که همان نوع بچه ها که الان بزرگ شده اند در مورد کادر درمانی زحمتکش همین شایعات را می پراکنند. همان کادر درمانی زحمتکشی که در این ایام کرونا جانشان را کف دستشان گرفته اند تا ما سالم و سلامت باشیم توسط این شایعه پردازان بی عقل و بی وجدان به بدترین تهمت ها متهم می شوند. اگر از اون چرت و پرت ها دریافت کردید لطفا آن را فوروارد نکنید. اون کسانی که اون قدر ناقص العقل و در عین حال ذات-خراب هستند که این تهمت های ناروا را نسبت به قشر فداکار و زحمتکش کادر درمانی باور می کنند ، از فردا به جای عمل به توصیه های دکترها می روند سراغ فالچی های رنگارنگ سنتی و نیو ایج (فرادرمانی و....) بعدش علی رغم زحمات کادر درمانی کرونا وسایر بیماری ها بیش از پیش رواج پیدا می کنه و تاوان بی عقلی اونها را همه مان باید پس بدهیم. 🍀@minigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل