گفت و گویی درباره زبان مادری

+0 به یه ن

امروز روز جهانی زبان مادری است. به این مناسبت گفت و گویی که در این باره در سال ۱۳۹۱ در وبلاگم شکل گرفته بود در زیر دوباره منتشر می سازم:


علیرضا گفت:

حق زبان مادری در کشوری مثل ایران یعنی چه جوری باشه ؟
ما هم ترک داریم هم کرد (من خودم کردم) هم عرب هم ارمنی خوب چه جوری هر کی به زبان مادر خودش درس بخونه از مدرسه تا دانشگاه 
نمیشه که یه زبان واحد باید باشه ولی هر کی خواست تو خونه خودش به زبان مادریش حرف بزنه


مینجق گفت:

صل 15 قانون اساسی:
زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. 

این مسئله ای که شما می گویید در دنیا حل شده است. راهکار های مدونی برای اجرایی کردن وجود دارد. کافی است به تجربه ی دنیا مراجعه شود در چارچوب قانون اساسی راه حل های عملگرایانه و منطقی اندیشیده شود. در حال حاضر این رویکرد منطقی وجود ندارد.
من خودم در این باره زیاد در این وبلاگ نوشته ام:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx کامنت هایش را حتما ببینید.

هرچند در این موضوع بسیار صحبت کرده ام ولی به خاطر اهمیت موضوع می خواهم دوباره بحث را تکرار کنم.
اول از همه بگویم واقعا هم از عوامل احساس رضایت از زندگی زندگی در محیط مانوس و استفاده از زبان مادری است. زبانی که از زبان مادرت شنیده ای. زبانی که قصه های شیرین کودکی و لالایی های مادر و مادربزرگت به آن زبان بوده.
وقتی یک فیلم به زبان مادری ات می بینی لذتی می بری که هرگز از فیلمی به زبان دیگر نمی بری. همین طور امثال و حکم به زبان مادری.
قبل از این که به بحث در مورد زبان های مادری مانند ترکی کردی و... بپردازم یک نکته را روشن کنم. من زبان فارسی را هم از مادرم آموخته ام. این زبان هم برای من زبان مادری محسوب می شود. از شعرهای فارسی لذت فراوان می برم و.... تعصب من روی زبان فارسی کمتر از هیچ کدام از هموطنان فارس زبان نیست.
خودتان که در این شش سال وبلاگ نویسی من شاهد بودید چه قدر روی املا و انشای فارسی حساس هستم. حساسیتی در حد وسواس! تا خدای ناکرده چهره ی زیبایش را به ناخن نادانی نخراشم. (تعبیر از عباس اقبال آشتیانی).
این را تاکید کردم که بگویم اصرار من روی زبان مادری به معنای نفی زبان فارسی که زبان مادری دوم و زبان ملی ماست نمی باشد.

 

ببینید! این که برای سواد اموزی دانش آموز حتما باید فارسی یاد بگیرد ضربه ی بسیار بزرگی به این مملکت دارد می زند. چون در روستاها و حاشیه ی شهرها همه کس این امکان را ندارد که اول یک زبان دوم یاد بگیرد بعد سواد بیاموزد. من در تبریز با بیسوادهای زیادی سر وکار داشته ام. حالا هم از طریق حمایتی که از بنیاد کودک می کنم با این مسئله از نزدیک درگیرم. چون سواد ندارند نمی توانند به هم نامه بنویسند. مادر نمی تواند به فرزندش نامه بنویسد. نمی توانند آدرس ها را بخوانند. در صورتی که می شه الفبا را بدون اموختن فارسی به این قشر یاد داد. یک سواد آموزی نهضتی چند ماهه منظورم هست. آموزش رسمی که منجر به مدرک می شود منظورم نیست. آموزش رسمی باید به فارسی باشد . اما کلاس های غیر رسمی نهضتی شبانه می توان برگزار کرد که فقط الفبا را آموزش می دهند. تا این حد بیاموزند آدرس می توانند بخوانند. جایی می روند می توانند سردر را بخوانند و بفهمند آدرس درست رفته اندیا نه. با آن می توانند با زبان خودشان به همدیگر نامه بنویسند. می توانید همین چیزهای کوچک چه قدر زندگی آنها را به سمت مثبت متحول می کند؟! می دانید چه قدر این موضوع به نفع مملکت است؟!

می خواستم به مادر مدد جوی تحت کفالتم نامه بنویسم. موضوع حیاتی بود و می بایست به او نامه می نوشتم. مادر مددجویم فارسی نمی دانست و من بلد نبودم به ترکی نامه بنویسم. به فارسی نامه نوشتم تا یکی برایش ترجمه کند.
نامه ظریف بود و باید دقیق ترجمه می شد که احساس منتقل می گشت.
متاسفانه نامه ای که نوشتم اثری که می خواستم نگذاشت.
هنوز هم معتقدم قضیه همان قصه ی 
"Lost in translation" بود. شاید اگر می توانستم نامه را به ترکی بنویسم کودک تحت کفالتم به جای آن که در کارگاه قالیبافی بپوسد درس می خواند و خانم دکتر موفقی می شد.
شاید بگویید چرا تلفن نزدی! نمی شد! وضعیت طوری بود که نمی شد.

به خاطر این چیزهاست که من به آموزش زبان زنده ی مادری ام اصرار می ورزم. یک چیز لوکس و یک هوس خام نیست. نیاز و ضرورت است نه ژستی جلوی خارجی ها که بگوییم ما به "اقلیتها" اهمیت می دهم و از این حرفها. ضرورت زندگی است.

کیمیا پرسید:

کلاسهای آموزش زبان ترکی یا کردی نداریم ؟ منظورم در بخش خصوصی است یعنی کلاسهایی که به صورت آزاد برگزار شود و هر کس که مایل باشد بتواند به صورت اختیاری در آن شرکت کند مثل کلاس های آموزش زبان انگلیسی


مینجق:

متاسفانه خیر! نداریم. مجوز نمی دهند که داشته باشیم. خیلی از تهرانی ها و... هستند که می خواهند این زبان ها را یاد بگیرند (به خاطر مسایل شغلی یا ازدواج یا صرفا علاقه ی شخصی) اما آموزشگاه پیدا نمی کنند. جای تاسف بسیار هست. اگر مجوز می دادند هم یک مقدار اشتغالزایی می شد هم مشکلات خانوادگی و شغلی بسیاری مرتفع می گشت. این مسئله واقعا مشکل ساز است.
من نمی دانم داشتن چنین آموزشگاه هایی به کجای دنیا بر می خورد. تازه کلی هم باعث همدلی و اتحاد ملی می شود. برخلاف آن چیزی که مخالفان مطرح می کنند!

کیمیا پرسید:

شما میدانید دلایلشان چیست ؟


مینجق:

اصلا برایم قابل فهم نیست. دلیل قابل قبولی نشنیده ام. فقط می خواهند زودتر صورت مسئله را پاک کنند. دلایلشان بیشتر همان چیزهاست که علیرضای عزیز هم در بالا اشاره کرد. (البته ایشان منظوری جز روشن شدن مسئله نداشتند به نظرم.) این مسایل که اشاره کردند با اندکی درایت قابل حل است. در دنیا راهکارهای خوبی برایش وجود دارد. از یونسکو کمک بگیرند راهنمایی های مدونی می تواندارائه دهد

اگر اجازه ی سواد آموزی به روشی که گفتم (نهضتی و غیر رسمی به زبان مادری) بدهند شخصی که امکان مادی لازم برای وارد شدن به سیستم آموزش رسمی را ندارد همین طوری به تدریج خودش خود به خود هم فارسی را از راه گوش دادن به رادیو تلویزیون و خواندن کلمات نیمه آشنا یاد می گیرد هم سوادش به تدریج بیشتر می شود.
کافی است الفبا را بیاموزد یاد بگیرد چه طور آنها را به هم بچسباند و کلمه بنویسد. بعدش که ترسش از این علایم جادویی ریخت به تدریج خود به خود یاد می گیرد.

گاهی یک مانع ذهنی مانع از یادگیری می شود. یک نوع ترس. برای همه ی ما پیش آمده و می شناسیم. کافی است این ترس بریزد.برای یکی در موقعیت اجتماعی و اقتصادی پایین تر این ترس ها صدچندان هستند.
این ترس که فروریخت یادگیری به سرعت پیش می رود.

یک بار یک تهرانی اینجا شکایت کرد که ترک ها که فارسی بلد نیستند در تهران توی صف می زنند و وقتی اعتراض می کنی به ترکی چیزی می گویند و اعتنا نمی کنند. این هم از همان موانع هست که در اثر بیسوادی به وجود آمده. اگر سواد الفبا داشت و به زبان خودش در برگه ای نوشته می شد "صف بایستید" نمی توانست خود را به کوچه ی علی چپ بزند و توی صف بزند. مجبور می شد مانند بقیه ی شهروندان در صف بایستد. 
برای همین هم هست که در کشورهای پیشرفته ی اروپایی این علامت ها را به زبان های همه ی اقلیت ها و مهاجرین می نویسند. این کار را می کنند که بهانه ای به دست کسی نباشد.
این یک راه شناخته شده است برای دعوت از همه برای احترام به اصول شهروندی. بدون آن جامعه ی مدنی نمی توانیم داشته باشیم.
از این منظر هم که بنگریم توجه به زبان های محلی لازمه داشتن همدلی و اتحاد مستحکم تر است. راهی منطقی و عملی.

همان طوری که در بالا اشاره میزان اهمیت دادن به زبان های محلی در هر کشوری از معیار های اصلی بین المللی برای ارزیابی آن کشور از جهت آزادی و دموکراسی است. هرچه کشوری به این موضوع اهمیت بیشتری بدهد رتبه اش بالاتر می رود.
این موضوع چیزی نیست که با دین و ارزش های ما در تضاد باشد. چرا نباید با بها دادن به آن وجهه ی بین المللی خود را بالا ببریم.
به خصوص وقتی این همه می تواند مشکل گشا باشد.
متاسفانه برخورد منطقی با این مسئله نمی شود. مخالفان آن به دلایل واهی آن را طرد می کنند. به دلایل غیر قابل قبول. می خواهند صورت مسئله را پاک کنند به جای آن که برای آن راه حلی منطقی بیابند.
اتفاقا درصد عمده ی کسانی که به دلایل واهی مخالفت می کنند خود زبان مادری ای  به غیر از فارسی دارند!
اتفاقا خیلی از کسانی که دیده ام به این مسئله علاقه دارند اصفهانی هستند. از راه حل و بحث های هوشمندانه ای که موقع بحث در این موضوع ارائه می دهند معلوم است که خوب به این موضوع فکر کرده اند و فوایدش را درک نموده اند.
(از همین چیز اصفهانی ها خوشم می آید. آدم از آدم عاقل ضرر و زیان نمی بیند!)

ماهی گفت:

یه نوع سواد مادربزرگ و پدربزرگهای ما دارن که بش میگن "سواد قرآنی" اونا لازم نیست فارسی یاد بگیرن. فقط قراره در حدی سواد داشته باشن که بتونن قرآن رو بخونن که این هم مزایی که شما میخوان داره!


مینجق:

بله! در قدیم این روش به کار گرفته می شد. موفق هم بود. ببینید! پیام مشروطه چه طور در بین قشر مختلف مردم چرخید؟! با همین نوع سواد! با همین سواد و روش متفکرین مشروطه که آن زمان "روح القوانین منتسکیو" را به فرانسه می خواندند و در مورد روبسپیر و.... مطالعه می کردند توانستند با اقشار فرودست جامعه ی تبریز و...ارتباط برقرار کنند و بخش عمده ای از این مفاهیم را به آنها به زبان خودشان منتقل کنند.

خیلی حرف بود! خیلی هنر بود! امروزه برایمان این ارتباط نزدیک و این مفاهمه بین قشر روشنفکر و طبقه ی حاشیه نشین متصور نیست.

ماهی گفت:

اگه شروع کنیم برامون متصور خواهد شد
تعداد بی سوادهای کشور ما خیلی کم هست و ما هم فقط می خواهیم به اونها کمک کنیم تا بتونن راحتتر زندگی کنند و از حققشون آگاهتر بشوند
این کارها رو مساجد میتونند انجام بدهند و اتفاقا خیلی از طرف جامعه هم استقبال میشه.

مینجق:

و اما دلیل اصلی و مهم برای اموزش ادبیات زبان مادری از منظر همتیپ ها ی خودم.

مهم هست که به ادبیات زبان مادری مان احاطه داشته باشیم. باید شعرها و داستان ها و.... را بشناسیم. اینها بخش عمده ای از هویت ما را تشکیل می دهند.

از این منظر باز هم توجه به این موضوع ضامن دوستی و همدلی بیشتر بین اقوام ایران است.
ببینید! بیشتر شیرازی ها و نیشابوری هایی که دیده ام ابراز علاقه کرده اند که ادبیات ترکی و به خصوص منظومه ی حیدر بابا را یاد بگیرند. همان فرهنگ که سعدی و حافظ و عطار و خیام پرورده روی منظومه ی حیدر بابا  هم آغوش می گشاید. تعارف الکی هم نمی کنند چون یکی دو بیت از حیدر بابا را معمولا از حفظ دارند (اگر تعارف الکی بود حفظشان نمی شد.)

 

Declaration on the Rights of Persons Belonging to National or Ethnic, Religious and Linguistic Minorities  
 Adopted by General Assembly resolution 47/135 of 18 December 1992

 

 

Article 4

1. States shall take measures where required to ensure that persons belonging to minorities may exercise fully and effectively all their human rights and fundamental freedoms without any discrimination and in full equality before the law.

2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.

3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.

4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.

5. States should consider appropriate measures so that persons belonging to minorities may participate fully in the economic progress and development in their country.

واقعیت این است که ما در آذربایجان معلم هایی نداریم که بتوانند چند صد هزار دانش آموز
مدرسه ای را به زبان ترکی آموزش دهند. خودشان این درس ها را به فارسی آموخته اند.
اگر زبان تدریس عوض شود معلم ها در آموزش جدید در می مانند.
معمولا هر دوره ی تغییر نظام آموزشی هزینه ی سنگینی دارد. چندین سال طول می کشد که دست معلم ها بیاید چه طور به شیوه ی درس دهند و دانش آموزان آن دوره ها ضربه می بینند.
آموزش پرورش استان های ما به اندازه ی کافی مشکلات دارند. این ضربه می تواند سهمگین باشد.

به نظر من بهتر است تاکید روی "آموزش زبان آیین نگارش و ادبیات زبان مادری" و ایجاد کرسی زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی باشد.

به نظر من اینها نیاز فعلی ما هستند و در چارچوب قانون اساسی انجام پذیر هستند.
به علاوه هزینه ی زیاد ندارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اتحاد بدون وحدت کلمه و باوجود پلورالیزم

+0 به یه ن

برای این که برای آینده کشورمان کاری بتوانیم بکنیم و بتوانیم با ظلم و فساد و تباهی بجنگیم باید اتحاد داشته باشیم.
همان طوری که دعوای مرد و زن یا دعوای قومی  به این هدف آسیب می رسانه دعوا و خط کشی ایران نشین و خارج نشین هم برای اتحاد مضر هست. از ادبیاتی که بین ایرانی داخل و خارج تفرقه می اندازه باید حذر کرد.
ایرانی مقیم داخل به یک نوع می تونه برای بهبود اوضاع تلاش کنه ایرانی مقیم خارج به یک شکل دیگر.
قرار هم نیست همگی یک شعار واحد بدهیم تا متحد بمونیم. هر کدام دغدغه های خودمان را که مهم و با ارزش می دانیم مطرح می کنیم اما همسو با هم. نه در تضاد با هم.

مثلا یک ترک هویتگرا مثل خودم می تواند شعار در مورد تکریم زبان مادری دهد اما دوست و همدل باشد با دیگر ایرانی که دغدغه اش به جای زبان مادری  محافظت از تخت جمشید هست. دلیلی نداره روی یک موضوع تمرکز کنیم. دلیلی هم نداره که به هم بپریم.
من آذربایجانی که دغدغه اصلی ام زبان مادری و دریاچه اورمیه هست وقتی با شیرازی که دغدغه اش تخت جمشید هست می رسم می توانم با او همدلی کنم و او را به این کار تشویق کنم  و اضافه کنم«شهریری» و «تخت سلیمان» هم نیاز به ساماندهی و محافظت دارند. 
این طوری به هدف هامون زودتر می رسیم.
اما اگر وقتی او در مورد تخت جمشید می گوید من پرخاش کنم که چرا فکر می کنی تخت جمشید مهمتر از آثار باستانی در آذربایجان هست به جایی نمی رسیم. 
چرا با این پرخاش اوقات خود را تلخ کنیم؟!  با او دوستانه تر صحبت کنیم اون وقت او وقتی توریست خارجی در شیراز می بیند برای آثار باستانی آذربایجان هم تبلیغ می کند. چرا!؟ تا به خارجی ها پز داده باشد که کشورش از اونی که اونها تصور  کرده اند هم غنی تر هست! این به نفع ماست. تبلیغ مفت و مجانی و موثر است برای توریسم آذربایجان!



در ضمن چهارشنبه آینده روز جهانی زبان مادری است. اگر برنامه ای برای این کار می خواهید ترتیب دهیددست به کار شوید. اما هر کاری می کنید دیگران را علیه این حرکت تحریک نکنید . سعی کنید از زاویه ای وارد شوید که اونها هم همدل شوند نه آن که تحریک شوند ستیزه جویی کنند. چند تا ضرب المثل یا متل با مزه به ترکی و ترجمه فارسی بیاورید. از لالایی های ترکی  مادران بگویید. از دستاوردهای جدید علوم شناختی و تربیتی در زمینه آموزش کودکان به زبان مادری بگویید و......

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

داستان دهقان فداکار

+0 به یه ن


(فارسجادان تورکجه یه چئویرن: قدرت ابوالحسنی سهلان)

پاییزین سویوخ گونلرینین بیرینین گون باتان چاغی ایدی. گونش آذربایجان کندلرینین بیرینین قارلی داغلارینین آرخاسیندا باتمیشدی. اکینچیلرین گونده کی ایشلری قورتولموشدو. ریزعلی ده ایشدن ال چکمیشدی و اؤز کندینه قاییدیردی. او سویوخ و قارانلیق گئجه ده، بالاجا فانوسون تیترر ایشیغی اونون یولونو ایشیقلاندیریردی.

ریزعلی یاشایان کند دمیر یولونون یاخینلیغیندا ایدی. ریزعلی هر گئجه ائوینه چاتماق اوچون دمیر یولو قیراغیندان گئچیردی. او گئجه، بیردن قورخونج بیر گومبولتو سسی داغدان قوپدو. چوخلو داشلار داغدان تؤکولدو و دمیر یولونو باغلادی. ریزعلی بیلیردی کی، نئچه دقیقه یه جن، موسافیر داشییان قاطار اورا یئتیشه جک. اؤز-اؤزونه دوشوندو کی قاطار داش قوپبالاریلا چارپیشیرسا آشاساجاقدیر. بو دوشونجه دن برک-برک ایضطرابلی اولدو. بیلمیردی او اوجقار چؤلده نئجه قاطار سوروجوسونو خطردن بیلگیلی ائتسین. ائله بو حالدا، قاطارین فیشقیریق سسی داغ دالیسیندان ائشیدیلدی کی اونون یاخینلاشماسیندان خبر وئریردی.

ریزعلی قاطار تاماشیسینا گئتدییی گونلری خاطیرلادی. موسافیرلرین گولر اوزلرینی یادا گتیردی کی قاطارین ایچیندن اونا ال ائله ییردیلر. اؤنده کی خطرلی اولایین دوشونجه سیندن اوره گی برکدن چیرپیندی. موسافیرلرین جانینی قورتارماق اوچون بیر چارا آختاریشیندا ایدی. بیردن-بیره، بیر چارا خاطیرینا چاتدی. بتر سازاق و سویوخ اولا-اولا، سورعتله پالتارلارینی اینیندن چیخارتدی و اؤزونون ال آغاجینا باغلادی. فانوسون نفتینی پالتارا تؤکدو و اونو اودلادی. ریزعلی مشعلی یوخاریدا ساخلایاراق، قاطارا دوغرو قاچماغا باشلادی. قاطار سوروجوسو اودون گؤرمه ییندن قاباقدا بیر خطرین اولدوغونو آنلادی. تورموزو چکدی. قاطار بتر-بتر ترپنیشلردن سونرا، حرکتدن دایاندی. سوروجو ایله موسافیرلر پوزغون اولاراق قاطاردان ائشیگه تؤکولدولر. داغین تؤکولمه سی و ریزعلینین مشعلینین گؤرمه سیندن، کی لوت بدنله اورادا دورموشدو، آنلادیلار بو کیشینین جاندان گئچمه سی اونلاری هانسی بؤیوک خطردن قورتاریبدی.

ریزعلی: اَزبرعلی حاجوی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آموزش نوشتار زبان مادری به سبک ماتی میخاناسی

+0 به یه ن

مطلب زیر را از کانال ماتی میخاناسی کپی می کنم: 🆔 @matimeyxanasiofficial بیر دیقه گلین ییغیشین بورا! نئجه قرار اولموشدی «ق» و «گ» حرفلرینین دوز یئرینده ایشلتماغینا فیکیر وئراخ، بیردانا دا آیری مسئله وار، توجه بویورون: بوشقابدا یئدیم = در بشقاب خوردم. بوشقاب دا یئدیم = بشقاب هم خوردم! اونا ائو ده وئردیم = به او خانه هم دادم. اونا ائوده وئردیم = به او در خانه دادم! پس بوگون اؤرگشدوخ کی «دا» و «ده»نین یاپیشیخلی یا آیری یازماغینا دا دقت ائلیاخ. کلاس تمامدی، داغیلا بیلرسیز! ماتی میخاناسی 👇 https://telegram.me/joinchat/D9YmOEFUSO0ezlDbeRujDA

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چه باید کرد؟

+0 به یه ن

اگر دقت کرده باشید من این روزها انگشت را گذاشته ام روی باورهای خرافی (چه از نوع سنتی و کج فهمی مذهب و چه از نوع به ظاهر شیک و نیوایج آن) که باعث می شود مردم ما ایمنی را جدی نگیرند. انگشت گذاشته ام به لزوم علمی فکر کردن و تصمیم گرفتم. جواب من به "چه باید کرد؟" همین هست. با خرافات مبارزه کنید. علمی فکر کردن را ترویج کنید. اگر این گونه باشد سر فرصت مردم به لحاظ سیاسی هم تصمیمات درست می گیرند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک کانال طنز به شدت تبریزی

+0 به یه ن

کانال های طنز متعددی به زبان ترکی (یا مخلوط ترکی و فارسی) در تلگرام هست. برخی از آنها چند صد هزار عضو دارند. کانال «ماتی میخاناسی» یکی از بهترین های آنهاست. مطالب آن به زبان ترکی و با لهجه و گویش تبریزی است. همان طور که در عنوان گفتم «به شدت تبریزی» است. عصاره فرهنگ تبریزی را در خود دارد. 

برایم کمی عجیب  است که این کانال طنز -با این طنزهای به راستی قوی- چرا بیش از ۲۴۵۰ نفر عضو ندارد؟ شاید علت آن باشد که طنزها بیشتر نوشتاری هستند تا تصویری. 
متاسفانه ما به زبان مادری مان آموزش رسمی ندیده ایم . برای همین خواندن متن های نسبتا طولانی «ماتی میخاناسی» کمی زمانبر هست. اما باور کنید به خواندن آن می ارزد. گاهی که متن را می خوانم و از ته دل می خندم آرزو می کنم که کاش پدر مرحومم هم بود و می خواند.  پدرم نسبت به طنز خیلی سخت گیر بود. اغلب لودگی ها را«دوز سوز» می خواند اما طنز های ماتی میخاناسی دقیقا نوعی از طنز است که پدرم دوست می داشت.
ادبیات ماتی میخاناسی «نسبتا» پاستوریزه است. طبعا ادبیاتی نیست که یک معلم سر کلاس به کار ببرد اما این درجه ازبه کار گیری ناسزا و.... برای یک کانال طنز ناپسند به نظرم نمی آید. گویی عده ای خرده می گیرند که به اندازه کافی پاستوریزه نیست. همان طور که گفتم این کانال عصاره فرهنگ تبریز هست. به لحاظ استفاده از فحش و ناسزا هم این کانال آیینه تمام نمای فرهنگ تبریز هست.  کمتر از این فحش به کار می رفت غیر طبیعی و تصنعی به نظر می آمد!
چند دلیل هست که کانال ماتی میخاناسی را از سایر کانال های طنز که من دیده ام-چه به زبان ترکی و چه به زبان فارسی  از نظر من متمایز می کند:
۱) تا کنون هیچ طنزی در ماتی میخاناسی ندیده ام که اشاعه خرافات - چه از نوع سنتی و چه از نوع پست مدرن - بکند. در مقابل طنز های زیادی در این کانال منتشر شده که باورهای خرافی را به سخره می گیرد. برخی از آنها متهورانه اند!
۲) در خیلی از کانال های طنز-به خصوص در  کانال های طنز فارسی- از یک طرف شوخی های آن چنانی می شود که آدم وا می ماند که چه طور این کانال  را نمی بندند! از طرف دیگر یک جاهایی جانماز هایی آب می کشند که بیا و ببین! به دل من نمی نشیند. به نظرم دارند یک جور ریا می کنند یا حتی باج می دهند تا کانالشان بازبماند. ماتی میخاناسی نه شوخی آن چنانی دارد که خارج از شئونات باشد و نه جا نمازی آب می کشد که شبهه باج دادن به وجود آورد. 
البته هر از گاهی برخی رمانتیک بازی های  پسرهای نسل جوان را مسخره می کند. (به قول مهران مدیری چلمپه بازی ها را!)به نظر من نمی آید که از روی باج دادن این کار را می کند. در این مورد هم آیینه تمام نمای فرهنگ تبریز هست. دایی های من هم بودند  عکس العمل مشابهی در برابر این نوع رمانتیک بازی ها نشان می دادند. من خودم چه طور؟! ده سال پیش که جوان تر بودم از این نمایش های رمانس خوشم می آمد. اما الان به نظرمن هم این چلمپه بازی ها پوچ می آیند. خودم چلمپه ها را مسخره نمی کنم اما وقتی ماتی میخاناسی یا دایی هایم چلمپه ها را مسخره می کنند خوشم می آید!
۳) ماتی میخاناسی با حساب سرانگشتی برای ارزیابی درستی یا نادرستی مدعا ها بیگانه نیست. به قول خودش
چرتکه می آورد و حساب کتاب می کند. یادتان باشد بارها و بارها نوشته ام چه قدر این مهارت در تصمیم گیری های اساسی در زندگی شخصی  خانوادگی  و حرفه ای یکایک ما و در تعیین سرنوشت سیاسی جمعی ما لازم  و ضروری است.

هر وقت اعضای این کانال به بالای ۱۰۰ هزار نفر رسید من به آینده این مملکت امیدوار می شوم. اما چشمم آب نمی خوره که این اتفاق بیافته. 
آدرس کانال:

 @matimeyxanasiofficial

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل
آردینی اوخو

در ادامه نوشته قبلی

+0 به یه ن

اگر توجه بکنید وقتی در شبکه های سراسری صدا و سیما کارشناس پزشکی و.... به عنوان مهمان می آید و صحبت می کند اغلب لهجه دارد. لهجه یزدی اصفهانی گیلکی و..... درصد عمده شان هم لهجه ی ترکی دارند. اما چند فیلم یا سریال ایرانی به خاطر دارید که در آن پزشک به لهجه ی ترکی صحبت کند؟ من فقط فیلم "یک حبه قند" را به خاطر دارم که دکترش لهجه ی یزدی داشت. آن دکتر هم همچین دکتر باکلاس تیپیکال که اغلب در ذهن داریم نبود!

در سریال "سال های مشروطه" کاراکتر های منفی که از تبریز بودند (یا برای مدت کوتاهی گذارشان به تبریز افتاده بود) لهجه داشتند اما "ریحان" دختر مبارز باکلاس و زیبا که همه ی عمرش در محله های تبریز گذرانده بود -آن هم در دورانی که حتی رادیو هم نبود -با لهجه ی استاندارد گوینده های تهران در قرن بیست و یکم صحبت می کرد! من از ۱۷ سالگی از تبریز آمده ام و از بچگی هم تلویزیون نگاه کرده ام اما کاملا لهجه دارم چه طور ریحان لهجه نداشت؟! اگر بنا بود که بیننده تصور کند که ریحان به ترکی صحبت می کند و دوبلور حرفش را ترجمه می کند پس لهجه ی ترکی بقیه ی کاراکترها چه صیغه ای بود؟! این البته اختصاص به سریال  سال های مشروطه ندارد. یک روند کلی است.

من فکر نمی کنم توطئه ای و سو نیتی در کار باشد. کارگردان فکر می کند بیننده ها به این طریق راحت تر می پذیرند چون همیشه در تلویزیون وسینما این گونه دیده اند و شنیده اند. دیده اند که آلن دولن بیاید و با صدای زیبا و با کلاس دوبلور به لهجه ی استاندارد تهرانی صحبت کند. (بگذریم که دوبلور او آقای خسرو خسروشاهی  است و خسرو شاه هم که نزدیک تبریز است!) ذهن بینندگان این جوری عادت کرده  و کارگردان نمی خواهد ریسک عوض کردن این ذهنیت را به جان بخرد.

در سال های اخیر یک حرکت خوب راه افتاده و آن اهمیت دادن به دکلمه به زبان ترکی است. مثلا این مورد را ببینید. اگر این حرکت ادامه یابد دیگه این ذهنیت هم ازکمرنگ می شود.

من یک پیشنهاد دیگر دارم. هرچند در بین خوانندگان مستمر این وبلاگ در حال حاضر گمان نمی کنم کسی شرایط و امکانات عملی کردن آن را داشته باشد اما این پیشنهاد را منتشر می کنم باشد برخی از شمادر آینده آن را عملی کنید و یا به آشنایی که امکان و علاقه ی عملی کردن را داشته باشد این پیشنهاد را منتقل نمایید.

پیشنهاد من این است: یک سرمایه دار علاقه مند به مسایل هویتی  بودجه ای برای تهیه ی دو سه فیلم در سال اختصاص دهد. در این فیلم ها خانواده ی معمولی را نشان دهند با مسایل معمولی خانواده ی معمولی ایرانی. این خانواده ی معمولی گذارش هم به پزشک می افتد. یک پزشک باکلاس تیپیکال نشان دهند که با لهجه ی ترکی صحبت می کند. در فیلم ها یک مهندس هم باشد که به لهجه ی ترکی حرف می زند و.....اگر فیلم خوش ساخت و مردمی باشد سرمایه گذاری پرسودی خواهد بود. با این گرایش به هویت طلبی که شاهد آن هستیم این فیلم ها خریدار خواهند داشت. ذهن سرمایه گذار این فرصت را از دست نمی دهد. لازم نیست مسایل جنجالی در فیلم ها مطرح شود یا سور رئال و.... باشد. فیلم و سریال های ساده ی خانوادگی با مضمون های روزمره برای این منظور ایده آل هستند. کسی هم نمی تواندبه آنها خرده بگیرد.  مجوز نشر و.... راحت می گیرد اگر مسئله ی جنجالی نداشته باشد. یادتان هست سالها پیش یک سریال خیلی معمولی بود به نام "آرایشگاه زیبا". یادتان هست چه طور اغلب جامعه از افراد روشنفکر گرفته تا سنتی با این سریال ارتباط برقرار می کردند. همچین سریالی با حال و هوای جامعه ی امروز ایران مد نظرم هست که در آن چند دکتر و مهندس و.... هم باشند که به لهجه ی ترکی صحبت کنند .  واقعیت جامعه ی تهران هم همین هست. بازتاب آن در یک فیلم نمی تواند نامانوس به نظر آید. مطمئنم خریدار خواهدداشت و سرمایه را با سود مناسب بازخواهد گرداند.

یک نکته ی مهم این که در این فیلم ها قرار نیست که  "انتقام گرفته شود" و کاراکتر های سطح پایین لهجه ی دیگر داشته باشند و تحقیر شوند! جواب بدی مقابله به مثل و بدی نیست. جواب تحقیر احساس حقارت و همداستانی با فرد تحقیر کننده هم نیست. جواب بدی و تحقیر -برخلاف آن چه برخی توصیه می کنند- خوبی و محبت به منظور شرمنده کردن طرف هم نیست. باور کنید نه تنها شرمنده نمی شود پر رو تر هم می شود! جواب بدی و تحقیر ابتکار عمل داشتن است. من اینجا یک نمونه را بیان کردم. شما اگر در مورد این پیشنهاد من نظری دارید بفرمایید. اگر هم پیشنها د دیگری دارید بفرمایید. شاید در بحث ها ایده های بهتری متولد شوند.

پی نوشت: الان یادم افتاد! طبیب در قهوه ی تلخ هم لهجه ی ترکی داشت. با نمک بود. من از سریال های مهران مدیری خوشم می آید. توهین قومی نمی کند! هرچند هستند کسانی که از منظر هویت طلبی به سریال قهوه ی تلخ هم خرده گرفتند. اما به نظر من یک مقدار حساسیت بیجا بود. اگر زیادی حساسیت نشان دهیم کارگردان ها کلا لهجه ی ما را حذف می کنند. این زیانش بیشتر است از منفعت آن است. گوش شهروندان باید در رسانه ها هم به لهجه ما عادت کند تا به حضور این لهجه در جامعه آگاه باشد. ناآگاهی عمومی نسبت به وجود یک لهجه با خرده فرهنگ در جامعه کار آن را سخت میکند. مثال می زنم: اگر با لهجه نا آشنا باشند و زنگ بزنند به یک داروخانه و داروساز با آن لهجه با آنها صحبت کند چون به لهجه عادت ندارند و آن را عجیب می پندارند به حرف های داروساز اعتماد لازم را نمی کنند.

این در یکی از کشورهای پیشرفته امتحان شده. افراد به طور ناخودآگاه حرف متخصصی که لهجه ی ناآشنا داشت را نمی پذیرفتند. به خصوص اگر پای تلفن بود و چهره ی او را نمی دیدند. لهجه ی قومیت های مختلف باید در فیلم ها و سریال ها منعکس شود تا مردم از جای جای ایران به لهجه ی همدیگر اخت پیدا کنند و آن را غریب و نا آشنا نیابند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مناسبت ضوابط جدید استخدام معلم

+0 به یه ن

نوشته زیر را ۵ سال پیش منتشر کرده بودم. با اتفاقاتی که به تازگی در مورد استخدام معلم افتاده بر ندیدم تکرار کنم

اگر بناست شغلی مانند معلمی یا استادی دانشگاه داشته باشید که قسمت در خور توجه کار سخن گفتن با یک جمع است "صدای شما" طبعا بسیار مهم خواهد بود. هرچه قدر باسواد باشید و هر چه برای کلاس زحمت بکشید اما با صدای نارسا صحبت بکنید درکارتان ناموفق خواهید بود. حتما در مدرسه و... معلم هایی داشته اید که ناشمرده سخن می گفتند یا آن قدر آرام صحبت می کردند که شنیده نمی شد یادتان هست چه حسی نسبت به آنها داشتید؟ شاگردهای شما هم همان حس را نسبت به شما خواهند داشت! علی الاصول کسی که برای استخدام یک استاد جوان توصیه نامه می نویسد اگر این استاد جوان صدای نارسایی داشته باشد باید در توصیه نامه منظور کند. هرچند اغلب این کار را نمی کنند! به خصوص در ایران اغلب آن قدر مردم با هم رودربایستی های بیخود دارند که کسی صریح نمی آید بگوید تو به این علت استخدام نمی توانی بشوی و.... به جای این که واقعیت را بگویند که طرف برود و این ضعف خود را اصلاح کند اغلب بهانه های واهی می آورند و طرف را سر در گم می کنند! به هر حال اگر استادی این ایراد را داشته باشد همان ترم اول دانشجو ها در فرم ارزیابی استاد کم نمی گذارند و حسابی شاکی می شوند. بعد در تمدید قرارداد او تجدید نظر می شود و شانس تمدید قراردادش پایین می آید.

من اینجا صراحتا این مطلب را بیان می کنم که اگر صدای شما رسا نیست روی آن کار بکنید. خیال نکنید که خیلی "زرنگ" و "هوشمند" هستید که خودتان را برای بلند و رسا صحبت کردن به زحمت نمی اندازید و با خود می گویید من "حرفم را زدم شنونده ها به گوش هایشان فشار بیاورند و بشنوند". می خواهید اسم این ذهنیت را خودخواهی بگذارید یا زرنگی و هوشمندی - به هر حال ذهنیتی است که برای شخص گران تمام می شود. به قیمت از دست دادن فرصت های شغلی تمام می شود.

حال برسیم به مسئله ی لهجه. اگر سواد استاد ویا معلم بالا باشد، برای آماده کردن مطالب درس و اداره ی کلاسش هم زحمت بکشد، از نظر نظم وانضباط کلاسی هم مقبول دانشجو ها باشد و شمرده و رسا هم صحبت کند معمولا دانشجوهای درسخوان و جدی  لهجه اش را هم دوست خواهند داشت. لهجه اش نه تنها مسئله ساز نمی شود بلکه یک جوری trade mark او می شود. اگر با این لهجه این استاد یکی از اصول و پرنسیب های حرفه ای خود را به عنوان تکیه کلام تکرار کند معمولا دانشجو ها به عنوان تفریح (البته از روی محبت و خوش طینتی نه مسخره کردن) آن حرف او را بعدها تقلید و تکرار می کنند. آن قدرتکرار می کنند که برای همیشه یادشان می ماند و سرلوحه ی کارشان قرار می دهد. در بین همنسلی های من در رشته های مختلف بسیار زیاد هستند که سال ها بعد از فارغ التحصیلی تکیه کلام استادشان را با لهجه ی مخصوصش با حالت نوستالژیک تکرار می کنند. مثلا یکی از دوستانمان که در دانشگاه تهران حقوق خوانده و اکنون وکیل است لهجه ی ترکی استادشان را که می گفت "تا وقتی جرم ثابت نشود متهم بیگناه باید شمرده شود" (چیزی به این مضمون) تکرار می کند. می گوید آن قدر این را تکرار کرد که ملکه ی ذهنمان شد.



برچسب‌ها: فرهنگ علمی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روحانی بیزیم آنا دیلیمیزه نِینییپ؟

+0 به یه ن

روحانی وعده ورمیشدی تورکی دیلی-نه فرهنگستان آچا. بو وعده سی عملی اولمادی.
آممان انصافا فشار هویتچی لرین اوستونن چوخ آزلاشیپ.
یادیزا گلیر احمدی نژاد زمانین دا تبریز ده بیر ایکی مغازه صاحابین توتتولار آپاردیلار زندانا فقط او جُرمه کی مغازانین آدین تورکی قویموشدولار؟
روحانی حداقل، او بیری لر کیمین خلقی محدود ائلمیر. بو اؤزی ائله بیر بویوک قدم دی.
قاباغیمیزی زورو نان آلماسالا اؤزموز اؤز باشیمیزا بیر چاره قیللوخ.
آممان روحانی یه رای ورمَساخ یا قالیباف رئیس جمهور اولار یا رئیسی. بیر بیرینن  شووینیست راخ دیلار. احمدی نژاد دان دا داها بَتَر ایپیمیزی قیراللار!
روحانی ایده آل دییر آمما قویور بیز اؤزوموز فعالیت ائلییاخ. او گلنَن قویوپدی چوخلی تورکی کیتاب چاپ اولسون. چوخلی تورکی کنسرتلر برگزار اولسون!
رئیسی رئیس جمهور اواسا بو ایشلرین قاباغین آلار.
جمعه گئداخ رای وراخ روحانیه. من چوخ قورخورام قالیباف یا رئیسی رئیس جمهور اولسونلار. بو بالاجا آزادلیخ دا کی واریمیز دی ائلیمیزدن آلارلار. احمدی نژاد دان دا بَتَر!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قابل توجه جریان هویت گرایی

+0 به یه ن

نامگذاری خیابان ها و محلات از جمله اختیارات شورای شهر هست. اگر برایتان مهم هست که نام هایی برای خیابان ها و محلات شهر یا روستایتان برگزیده شود که با هویت که می پسندید سازگار باشد انتخابات شورای شهر دقیقا جایی است که باید در آن تاثیر گذار باشید.
گاهی اوقات نام های شایسته ای برای خیابان ها و محلات انتخاب می کنند. مثلا انتخاب نام محله رشدیه در تبریز بسیار پسندیده بود. یا نامگذاری خیابانی در تهران به نام خانم پروفسور پروانه وثوق ( پزشک مهربان کودکان) جای تقدیر دارد. اما خیلی وقت ها هم نام هایی را انتخاب می کنند که اصلا پذیرفته نیست. مثلا این که نام های قدیمی و جاافتاده خیابان ها را عوض می کنند و با نام هایی می خوانند که در بین مردم جا نمی افتد بسیار در عمل باعث سردرگمی می شود.
ما که دغدغه هویت و زبان ترکی داریم از این که نام های ترکی را فارسیزه می کنند شاکی هستیم. همینجا در انتخابات شوراهاست که باید توجه کنیم افرادی را راهی شوراها کنیم که به این دغدغه ما احترام قایل شوند.
این تنها مسئله جریان هویت طلبی آذربایجان یا سایر ترک های ایران نیست. 
یک دغدغه ملی هم هست. مثلا هیج خیابانی به نام دکتر مصدق نیست! زمانی اسم خیابانی را به نام خالداسلامبولی گذاشته بودند که خشم دولت مصر را برانگیخته بود (انگار بالاخره نام را عوض کردند.) آخه خالد اسلامبولی را به ما چه؟ این همه شهید این همه افراد بزرگ خودمان داشتیم. برای چی برداشته بودند اسم خیابانی را به نام یک غریبه کرده بودند که برایمان بار منفی سیاسی هم داشته باشد؟!
اگر در انتخاب اعضای شورا دقت کنیم این گونه حرکت های اشتباه تکرار نمی شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ][ 7 ]