گفت و گویی درباره زبان مادری

+0 به یه ن

امروز روز جهانی زبان مادری است. به این مناسبت گفت و گویی که در این باره در سال ۱۳۹۱ در وبلاگم شکل گرفته بود در زیر دوباره منتشر می سازم:


علیرضا گفت:

حق زبان مادری در کشوری مثل ایران یعنی چه جوری باشه ؟
ما هم ترک داریم هم کرد (من خودم کردم) هم عرب هم ارمنی خوب چه جوری هر کی به زبان مادر خودش درس بخونه از مدرسه تا دانشگاه 
نمیشه که یه زبان واحد باید باشه ولی هر کی خواست تو خونه خودش به زبان مادریش حرف بزنه


مینجق گفت:

صل 15 قانون اساسی:
زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. 

این مسئله ای که شما می گویید در دنیا حل شده است. راهکار های مدونی برای اجرایی کردن وجود دارد. کافی است به تجربه ی دنیا مراجعه شود در چارچوب قانون اساسی راه حل های عملگرایانه و منطقی اندیشیده شود. در حال حاضر این رویکرد منطقی وجود ندارد.
من خودم در این باره زیاد در این وبلاگ نوشته ام:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx کامنت هایش را حتما ببینید.

هرچند در این موضوع بسیار صحبت کرده ام ولی به خاطر اهمیت موضوع می خواهم دوباره بحث را تکرار کنم.
اول از همه بگویم واقعا هم از عوامل احساس رضایت از زندگی زندگی در محیط مانوس و استفاده از زبان مادری است. زبانی که از زبان مادرت شنیده ای. زبانی که قصه های شیرین کودکی و لالایی های مادر و مادربزرگت به آن زبان بوده.
وقتی یک فیلم به زبان مادری ات می بینی لذتی می بری که هرگز از فیلمی به زبان دیگر نمی بری. همین طور امثال و حکم به زبان مادری.
قبل از این که به بحث در مورد زبان های مادری مانند ترکی کردی و... بپردازم یک نکته را روشن کنم. من زبان فارسی را هم از مادرم آموخته ام. این زبان هم برای من زبان مادری محسوب می شود. از شعرهای فارسی لذت فراوان می برم و.... تعصب من روی زبان فارسی کمتر از هیچ کدام از هموطنان فارس زبان نیست.
خودتان که در این شش سال وبلاگ نویسی من شاهد بودید چه قدر روی املا و انشای فارسی حساس هستم. حساسیتی در حد وسواس! تا خدای ناکرده چهره ی زیبایش را به ناخن نادانی نخراشم. (تعبیر از عباس اقبال آشتیانی).
این را تاکید کردم که بگویم اصرار من روی زبان مادری به معنای نفی زبان فارسی که زبان مادری دوم و زبان ملی ماست نمی باشد.

 

ببینید! این که برای سواد اموزی دانش آموز حتما باید فارسی یاد بگیرد ضربه ی بسیار بزرگی به این مملکت دارد می زند. چون در روستاها و حاشیه ی شهرها همه کس این امکان را ندارد که اول یک زبان دوم یاد بگیرد بعد سواد بیاموزد. من در تبریز با بیسوادهای زیادی سر وکار داشته ام. حالا هم از طریق حمایتی که از بنیاد کودک می کنم با این مسئله از نزدیک درگیرم. چون سواد ندارند نمی توانند به هم نامه بنویسند. مادر نمی تواند به فرزندش نامه بنویسد. نمی توانند آدرس ها را بخوانند. در صورتی که می شه الفبا را بدون اموختن فارسی به این قشر یاد داد. یک سواد آموزی نهضتی چند ماهه منظورم هست. آموزش رسمی که منجر به مدرک می شود منظورم نیست. آموزش رسمی باید به فارسی باشد . اما کلاس های غیر رسمی نهضتی شبانه می توان برگزار کرد که فقط الفبا را آموزش می دهند. تا این حد بیاموزند آدرس می توانند بخوانند. جایی می روند می توانند سردر را بخوانند و بفهمند آدرس درست رفته اندیا نه. با آن می توانند با زبان خودشان به همدیگر نامه بنویسند. می توانید همین چیزهای کوچک چه قدر زندگی آنها را به سمت مثبت متحول می کند؟! می دانید چه قدر این موضوع به نفع مملکت است؟!

می خواستم به مادر مدد جوی تحت کفالتم نامه بنویسم. موضوع حیاتی بود و می بایست به او نامه می نوشتم. مادر مددجویم فارسی نمی دانست و من بلد نبودم به ترکی نامه بنویسم. به فارسی نامه نوشتم تا یکی برایش ترجمه کند.
نامه ظریف بود و باید دقیق ترجمه می شد که احساس منتقل می گشت.
متاسفانه نامه ای که نوشتم اثری که می خواستم نگذاشت.
هنوز هم معتقدم قضیه همان قصه ی 
"Lost in translation" بود. شاید اگر می توانستم نامه را به ترکی بنویسم کودک تحت کفالتم به جای آن که در کارگاه قالیبافی بپوسد درس می خواند و خانم دکتر موفقی می شد.
شاید بگویید چرا تلفن نزدی! نمی شد! وضعیت طوری بود که نمی شد.

به خاطر این چیزهاست که من به آموزش زبان زنده ی مادری ام اصرار می ورزم. یک چیز لوکس و یک هوس خام نیست. نیاز و ضرورت است نه ژستی جلوی خارجی ها که بگوییم ما به "اقلیتها" اهمیت می دهم و از این حرفها. ضرورت زندگی است.

کیمیا پرسید:

کلاسهای آموزش زبان ترکی یا کردی نداریم ؟ منظورم در بخش خصوصی است یعنی کلاسهایی که به صورت آزاد برگزار شود و هر کس که مایل باشد بتواند به صورت اختیاری در آن شرکت کند مثل کلاس های آموزش زبان انگلیسی


مینجق:

متاسفانه خیر! نداریم. مجوز نمی دهند که داشته باشیم. خیلی از تهرانی ها و... هستند که می خواهند این زبان ها را یاد بگیرند (به خاطر مسایل شغلی یا ازدواج یا صرفا علاقه ی شخصی) اما آموزشگاه پیدا نمی کنند. جای تاسف بسیار هست. اگر مجوز می دادند هم یک مقدار اشتغالزایی می شد هم مشکلات خانوادگی و شغلی بسیاری مرتفع می گشت. این مسئله واقعا مشکل ساز است.
من نمی دانم داشتن چنین آموزشگاه هایی به کجای دنیا بر می خورد. تازه کلی هم باعث همدلی و اتحاد ملی می شود. برخلاف آن چیزی که مخالفان مطرح می کنند!

کیمیا پرسید:

شما میدانید دلایلشان چیست ؟


مینجق:

اصلا برایم قابل فهم نیست. دلیل قابل قبولی نشنیده ام. فقط می خواهند زودتر صورت مسئله را پاک کنند. دلایلشان بیشتر همان چیزهاست که علیرضای عزیز هم در بالا اشاره کرد. (البته ایشان منظوری جز روشن شدن مسئله نداشتند به نظرم.) این مسایل که اشاره کردند با اندکی درایت قابل حل است. در دنیا راهکارهای خوبی برایش وجود دارد. از یونسکو کمک بگیرند راهنمایی های مدونی می تواندارائه دهد

اگر اجازه ی سواد آموزی به روشی که گفتم (نهضتی و غیر رسمی به زبان مادری) بدهند شخصی که امکان مادی لازم برای وارد شدن به سیستم آموزش رسمی را ندارد همین طوری به تدریج خودش خود به خود هم فارسی را از راه گوش دادن به رادیو تلویزیون و خواندن کلمات نیمه آشنا یاد می گیرد هم سوادش به تدریج بیشتر می شود.
کافی است الفبا را بیاموزد یاد بگیرد چه طور آنها را به هم بچسباند و کلمه بنویسد. بعدش که ترسش از این علایم جادویی ریخت به تدریج خود به خود یاد می گیرد.

گاهی یک مانع ذهنی مانع از یادگیری می شود. یک نوع ترس. برای همه ی ما پیش آمده و می شناسیم. کافی است این ترس بریزد.برای یکی در موقعیت اجتماعی و اقتصادی پایین تر این ترس ها صدچندان هستند.
این ترس که فروریخت یادگیری به سرعت پیش می رود.

یک بار یک تهرانی اینجا شکایت کرد که ترک ها که فارسی بلد نیستند در تهران توی صف می زنند و وقتی اعتراض می کنی به ترکی چیزی می گویند و اعتنا نمی کنند. این هم از همان موانع هست که در اثر بیسوادی به وجود آمده. اگر سواد الفبا داشت و به زبان خودش در برگه ای نوشته می شد "صف بایستید" نمی توانست خود را به کوچه ی علی چپ بزند و توی صف بزند. مجبور می شد مانند بقیه ی شهروندان در صف بایستد. 
برای همین هم هست که در کشورهای پیشرفته ی اروپایی این علامت ها را به زبان های همه ی اقلیت ها و مهاجرین می نویسند. این کار را می کنند که بهانه ای به دست کسی نباشد.
این یک راه شناخته شده است برای دعوت از همه برای احترام به اصول شهروندی. بدون آن جامعه ی مدنی نمی توانیم داشته باشیم.
از این منظر هم که بنگریم توجه به زبان های محلی لازمه داشتن همدلی و اتحاد مستحکم تر است. راهی منطقی و عملی.

همان طوری که در بالا اشاره میزان اهمیت دادن به زبان های محلی در هر کشوری از معیار های اصلی بین المللی برای ارزیابی آن کشور از جهت آزادی و دموکراسی است. هرچه کشوری به این موضوع اهمیت بیشتری بدهد رتبه اش بالاتر می رود.
این موضوع چیزی نیست که با دین و ارزش های ما در تضاد باشد. چرا نباید با بها دادن به آن وجهه ی بین المللی خود را بالا ببریم.
به خصوص وقتی این همه می تواند مشکل گشا باشد.
متاسفانه برخورد منطقی با این مسئله نمی شود. مخالفان آن به دلایل واهی آن را طرد می کنند. به دلایل غیر قابل قبول. می خواهند صورت مسئله را پاک کنند به جای آن که برای آن راه حلی منطقی بیابند.
اتفاقا درصد عمده ی کسانی که به دلایل واهی مخالفت می کنند خود زبان مادری ای  به غیر از فارسی دارند!
اتفاقا خیلی از کسانی که دیده ام به این مسئله علاقه دارند اصفهانی هستند. از راه حل و بحث های هوشمندانه ای که موقع بحث در این موضوع ارائه می دهند معلوم است که خوب به این موضوع فکر کرده اند و فوایدش را درک نموده اند.
(از همین چیز اصفهانی ها خوشم می آید. آدم از آدم عاقل ضرر و زیان نمی بیند!)

ماهی گفت:

یه نوع سواد مادربزرگ و پدربزرگهای ما دارن که بش میگن "سواد قرآنی" اونا لازم نیست فارسی یاد بگیرن. فقط قراره در حدی سواد داشته باشن که بتونن قرآن رو بخونن که این هم مزایی که شما میخوان داره!


مینجق:

بله! در قدیم این روش به کار گرفته می شد. موفق هم بود. ببینید! پیام مشروطه چه طور در بین قشر مختلف مردم چرخید؟! با همین نوع سواد! با همین سواد و روش متفکرین مشروطه که آن زمان "روح القوانین منتسکیو" را به فرانسه می خواندند و در مورد روبسپیر و.... مطالعه می کردند توانستند با اقشار فرودست جامعه ی تبریز و...ارتباط برقرار کنند و بخش عمده ای از این مفاهیم را به آنها به زبان خودشان منتقل کنند.

خیلی حرف بود! خیلی هنر بود! امروزه برایمان این ارتباط نزدیک و این مفاهمه بین قشر روشنفکر و طبقه ی حاشیه نشین متصور نیست.

ماهی گفت:

اگه شروع کنیم برامون متصور خواهد شد
تعداد بی سوادهای کشور ما خیلی کم هست و ما هم فقط می خواهیم به اونها کمک کنیم تا بتونن راحتتر زندگی کنند و از حققشون آگاهتر بشوند
این کارها رو مساجد میتونند انجام بدهند و اتفاقا خیلی از طرف جامعه هم استقبال میشه.

مینجق:

و اما دلیل اصلی و مهم برای اموزش ادبیات زبان مادری از منظر همتیپ ها ی خودم.

مهم هست که به ادبیات زبان مادری مان احاطه داشته باشیم. باید شعرها و داستان ها و.... را بشناسیم. اینها بخش عمده ای از هویت ما را تشکیل می دهند.

از این منظر باز هم توجه به این موضوع ضامن دوستی و همدلی بیشتر بین اقوام ایران است.
ببینید! بیشتر شیرازی ها و نیشابوری هایی که دیده ام ابراز علاقه کرده اند که ادبیات ترکی و به خصوص منظومه ی حیدر بابا را یاد بگیرند. همان فرهنگ که سعدی و حافظ و عطار و خیام پرورده روی منظومه ی حیدر بابا  هم آغوش می گشاید. تعارف الکی هم نمی کنند چون یکی دو بیت از حیدر بابا را معمولا از حفظ دارند (اگر تعارف الکی بود حفظشان نمی شد.)

 

Declaration on the Rights of Persons Belonging to National or Ethnic, Religious and Linguistic Minorities  
 Adopted by General Assembly resolution 47/135 of 18 December 1992

 

 

Article 4

1. States shall take measures where required to ensure that persons belonging to minorities may exercise fully and effectively all their human rights and fundamental freedoms without any discrimination and in full equality before the law.

2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.

3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.

4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.

5. States should consider appropriate measures so that persons belonging to minorities may participate fully in the economic progress and development in their country.

واقعیت این است که ما در آذربایجان معلم هایی نداریم که بتوانند چند صد هزار دانش آموز
مدرسه ای را به زبان ترکی آموزش دهند. خودشان این درس ها را به فارسی آموخته اند.
اگر زبان تدریس عوض شود معلم ها در آموزش جدید در می مانند.
معمولا هر دوره ی تغییر نظام آموزشی هزینه ی سنگینی دارد. چندین سال طول می کشد که دست معلم ها بیاید چه طور به شیوه ی درس دهند و دانش آموزان آن دوره ها ضربه می بینند.
آموزش پرورش استان های ما به اندازه ی کافی مشکلات دارند. این ضربه می تواند سهمگین باشد.

به نظر من بهتر است تاکید روی "آموزش زبان آیین نگارش و ادبیات زبان مادری" و ایجاد کرسی زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی باشد.

به نظر من اینها نیاز فعلی ما هستند و در چارچوب قانون اساسی انجام پذیر هستند.
به علاوه هزینه ی زیاد ندارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]