خودپسندی و خودخواهی، مانع مطالبات صنفی

+0 به یه ن

پرستارها با قوت تمام دارند مطالبات صنفی شان را پی گیری می کنند. فراخوان اخیرشان را از کانال شورای هماهنگی اعتراضات پرستاران   در زیر می آورم. دست راست پرستاران و معلمان روی سر سایر صنف های تحت فشار . به خصوص استادان دانشگاه باید از آنها همبستگی و ایستادگی دسته جمعی  برای گرفتن حق بیاموزند.  در هنگام استخدام استادان جوان آن قدر ظلم می شود اما از سنگ صدا بر می خیزد از استادان به عنوان یک صنف صدایی بر نمی خیزد.   و اما فراخوان اخیر پرستاران: «فراخوان همکاران ما برای تجمع روز ۱۵ مهر در جهت اتحاد و یکپارچگی اعتراضات، بسیار ارزنده و قابل حمایت حداکثری میباشد.

زمان: ۱۵ مهر ساعت ۹ صبح

مکان: تهرانی ها جلوی ساختمان اصلی وزارت بهداشت/ شهرهای دیگر جلوی دانشگاه علوم پزشک


-------------

اصناف بسیاری هستند که در حق آنها اجحاف می شود. از جمله استادان دانشگاه. اما ما تنها از دو صنف بزرگ صدای اعتراض صنفی رسا و سراسری می شویم: پرستاران و معلمان. تفاوت این دو صنف با دیگر اصناف  گسترده در سراسر کشور آن هست که در این دو صنف حضور خانم ها بیشتر هست. در میان معترضان حتی بیشتر. زنها خودخواهی  ها و زیاده خواهی های خود را کنار می گذارند و در کنار هم مطالبات صنفی می نمایند.  در دانشگاه ها حق التدریس ناچیز مربی ها را نمی دهند. استاد مربوطه (عموما مرد)  اغلب به خود زحمت نمی دهد که حق التدریس آسیستان درسش را پی گیری کند و صدای اعتراضش را بازتاب دهد. اما اگر کسی به جای پارک همان آقای استاد  چپ نگاه کند قشقرقی راه می اندازند که نگو و  نپرس. دانشگاه را روی سر همه خراب میکند. زنان وقتی  در نردبان بوروکراتیک بالا می روند کمتر سر جای پارک  و دیگر مسایل قلمرویی با دیگران شاخ به شاخ می شوند. به جایش حامی جوان تر ها می شوند که حقوق خود را مطالبه می نمایند. این طور می شود که دو صنف معلم و پرستار با صدای رساتری مطالبات خود را مطرح می نمایند. اگر بر روی استادان دانشکاه فشار امنیتی جهت عدم حرکت های صنفی هست روی معلمان صدها مرتبه بیشتر هست. این روزها معلم ها به آستانه بازنشستگی می رسند بی آن که قراردادشان رسمی شده باشد.  به طور حق التدریسی استثمار می شوند. با این حال، معلمان مطالبات صنفی خود را  پیش می برند. به خاطر آن هست که  معلم های جاافتاده تر کمتر خودخواهی و قلمروخواهی  دارند. درست تر هست که بگویم بین آنها وجود دارند معلم های جاافتاده ای که خودخواهی شان کمتر از آن باشد که اجازه بدهد فعالیت صنفی کند. به جرئت می گویم من بین استادان پیشکسوت در رشته فیزیک یک نفر هم نمی شناسم که برایش دغدغه گرامیداشت خودش کمتر از مطالبات صنفی استاد جوان باشد. هیچ کدامشان وقتی برایشان گرامیداشت می گیرند و هدیه می آورند نمی گویند به جای این بریز بپاش ها حق التدریس استادان جوان  را بدهید.اواخر دهه هشتاد حقوق استادان خیلی خوب بود. جایگاه و منزلتشان هم بد نبود.(برعکس الان). همان موقع گلو پاره می کردم که نیاز به فعالیت صنفی جدی است برای آینده ای که این امتیازات شاید نباشد.  پیشکسوتان به گیسم می خندیدند و نگرانی مهم خود را  با آب و تاب بیان می کردند: «نگهبان مجتمع ما جلوی همسایه پزشک بیش از من استاد دانشگاه خم می شود!»

----------


این روزها به برکت فعالیت صنفی شجاعانه و باشکوه پرستاران مرتب می شنویم و می خوانیم که حق الزحمه اضافه کاری پرستاران ناچیز هست و آن را هم بسیار دیر می پردازند.

تنها حقوق پرستاران نیست که ضایع می شود. حقوق استادیاران و مربی های دانشگاه هم به همین شکل ضایع می گردد. هم مبلغ حق التدریس به طرز توهین آمیزی پایین هست و هم این مبلغ ناچیز چندین ماه (و گاه بیش از یک سال) دیر پرداخته می شود.

خیرسرمان، «کانون صنفی استادان دانشگاه» هم داریم. تا همین اواخر که محمد رضا عارف رئیسش بود. اونهایی که جزئیات بیشتری در مورد تضییع حق استادان جوان می دانند یک کارزار راه بیاندازند و از مسئولان امر بخواهند که حق التدریس را بالا ببرند و معوقات را پرداخت نمایند.

احتمالا حق التدریس را بالا نمی برند ولی شاید (مثل مورد پرستاران) بخشی از معوقات را بپردازند. از نظر مالی، نتیجه چندان زیادی نیست.اما آغاز حرکتی  می تواند باشد که استادان جوان در کنار هم قرار گیرند و همصدا حقوق صنفی خود را مطالبه نمایند. تمرینی برای این کار می تواند باشد. در آینده این همبستگی برکات خواهد داشت. شاید به برکت این حرکت، اندکی از میزان خودخواهی و خودپسندی بیمارگونه در بین استادان دانشگاه در آینده کم شود. شاید در جریان همین فعالیت صنفی دسته جمعی استادان  جوان دانشگاه که استادان جاافتاده و پیشکسوت فردا و پس-فردا خواهند بود اندکی فراتر از نوک بینی خود ببینند و مثل پیشکسوتان فعلی،  بی بو و بی خاصیت،  در عرصه  تحولات اجتماعی نباشند!

معمولا آغاز این جور فعالیت ها با نگاشتن یک طومار در سایت کارزار آغاز می شود. اگر متن طومار خوب باشد من هم امضا  خواهم کرد. 

در سال ۱۴۰۰ استادان حق التدریسی چنین طوماری خطاب به وزیر علوم وقت (زلفی گل)  تهیه کرده بوده اند:

https://www.karzar.net/19560

متن طومار بی جهت طولانی و شبیه به «قصه حسین کرد شبستری» است. آیا واقعا لازم بود این همه گلایه «عمو-مردکی» در متن یک طومار مطالبه، گنجانده می شد؟! میزان خودخواهی و خودپسندی و از نوک-بینی-فراتر ندیدن چنان در بین استادان دانشگاه چنان مرسوم هست که تهیه کننده های طومار متوجه نشده اند که صورت خوشی ندارد که در چنین طوماری جمله زیر را بگنجانند:« حتی دانشجویان امکان استفاده از تسهیلات بانکی را دارند اما اساتید حق‌التدریس این امتیاز را نیز ندارند.

«

در جای دیگر نوشته « نداشتن هیچگونه حق پژوهانه‌ای از سوی دانشگاه‌ها و یا به مقدار خیلی کم به نسبت اعضای هیئت‌علمی جای بسی گلایه دارد

»

مطالبه پژوهانه خوب هست ولی نه به صورت گلایه  از این که دیگری پژوهانه بیشتری می گیرد! یا باید مختصر می گفتند یا اگر مقایسه ای می کردند می بایست با هزینه های لازم مقایسه می کردند نه با میزان پژوهانه اعضای هیئت علمی!  من این ایراد را از موضع اصولی (زشتی این قبیل مقایسه ها ی مشکوک به  حسادت) می گیرم ولی  از نظر عملی و کاربردی و رسیدن به نتیجه هم، چنین مقایسه ای اشکال دارد.

حتی این را هم نفهمیده اند که زلفی گل که خود هیئت علمی است از این  مقایسه خوشش نخواهد آمد و با آن همدلی نخواهد کرد! 

در بیانیه ها ی پرستاران یک دونه از این نوع حرف های اضافی «عمو مردکی» نیست! همه اش حرف حساب هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز پزشک در میان فریادهای برحق پرستاران

+0 به یه ن

امروز  در تقویم سالروز تولد ابن سینا و روز پزشک هست. همه ساله این روز را به پزشکان تبریک می گفتیم. امسال هم تبریک می گوییم. اما به نظرم به جای تبریک بهتر است از مطالبات پرستاران حمایت کنیم. در بیمارستان ها اگر پرستاران نباشند پزشکان به تنهایی کار زیادی از پیش نمی توانند ببرند. حضور پرستاران در بیمارستان ها  به همان اندازه پزشکان ضرورت دارد. اگر به مطالبات پرستاران رسیدگی نشود به تدریج بیمارستان های ایران را ترک می کنند. یا مهاجرت می کنند یا تغییر شغل می دهند.


-----------

نام بیمارستان مسیح دانشوری تهران را در روزهای آینده  بسیار خواهیم شنید.  این همان بیمارستانی بود که با کرونا بیش از  همه جا در تهران جنگید. پزشکان و پرستارانش  هر روز با مرگ دست و پنجه نرم کردند که خطر مرگ از سر من و شما بگذرد. می گویند برای کسی بمیر که برایت تب کند.  پرستاران این بیمارستان  جزو نادر کسانی هستند که برای ما تب کردند. آن هم تبی که معلوم نبود مرگ به دنبال خواهد داشت یا خیر.  فداکاری ای که آنها بر ای من و شما کردند  در ابعادی است که ما تنها در قصه ها  در مورد فداکاری مادرانه می خوانیم.  در ایام کرونا اغلب مادران در را بر روی کودکان بیمار خود بستند و برایشان حتی آش  افسانه ای معروف همیشه-آماده  شان را هم نفرستادند که مبادا  از پشت در هم به آنها سرایت کند. اما پرستاران بیمارستان مسیح دانشوری دست بیماران را گرفتند و تیمار کردند. آیا ما مردمی که وامدار این عزیزان هستیم پشت آنها خواهیم ایستاد؟ . #پرستاریم_معترضیم

#کمپین_سراسری_پیگیری_مطالبات_پرستاران

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کارزار حمایت از مطالبات پرستاران

+0 به یه ن

از ۱۹ مرداد ماه کارزاری برای حمایت از مطالبات پرستاران به راه افتاده. من آن را هم اکنون امضا کردم. تعداد امضاها متاسفانه هنوز زیر ۵۰۰۰ نفر هست.  برای ملت ایران شرم آور خواهد بود اگر تعداد امضا کننده های این کارزار از کارزار اخراج افغانستانی ها  کمتر باشد. شرمی خواهد بود که پاک شدنی نخواهد بود. سلامت و زندگی همه ما و عزیزانمان در مقطعی وابسته به همین  مطالبات خواهد بود. اگر  مطالبات پرستاران برآورده نشود مهاجرت می کنند یا تغییر شغل می دهند. بیمارستان را عملا پرستاران می چرخانند. آنها نباشند همه مان بدبخت می شویم. دل به این خوش نکنید که شما پول دارید و بیمارستان خصوصی می روید. زلم زیمبوی بیمارستان خصوصی شاید بیشتر باشد اما آنها به فکر جیب شما هستند نه سلامت شما. درمان واقعی در بیمارستان  های دولتی وابسته به دانشگاه ها اتفاق می افتد که حاذق ترین طبیبان کشور در آنها-بدون آلاف و اولوف و تجملات- مشغول به کارند. حتما سر و کار شما در طول زندگی بیش از یک بار به این بیمارستان ها خواهد افتاد. کارزار را امضا کنید و بقیه را تشویق به این کار نمایید: https://www.karzar.net/149103 . لطفا این متن مرا هم در سطح وسیع منتشر سازید 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اولویت اول کشور از نظر من: رسیدگی به مطالبات پرستاران

+0 به یه ن

پرستاران زحمت کش کشو ر در شهرهای مختلف به جهت  مطالبات صنفی به اعتصاب دست زده اند. من که شاهد زحمات طاقت فرسای این قشر و اهمیت بی بدیل آنها در جامعه بوده ام، حمایت  معنوی خود را از این مطالبات اعلام می دارم.  انتظار دارم هرچه سریع تر به مطالبات آنان باید رسیدگی شود. اولویت اول کشور امروز باید رسیدگی به مطالبات آنان باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کبری غلامی را باز گردانید

+0 به یه ن

نتیجه موج افغانی ستیزی که برخی رسانه ها راه انداخته اند اخراج همین نوع افراد فرهیخته خواهد شد و بس. باعث ساماندهی اتباع خارجی و احیانا دیپورت مجرمانی که من و شما از آنها می هراسیم نخواهد شد. بازیچه این نوع رسانه ها و موج سازی آنها نشویم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوگانه نان- آزادی

+0 به یه ن

نمی خواهم بگم بدون آزادی، پیشرفت اقتصادی ممکن نیست. می دانم تا این ادعا را کنم مثال نقض چین و سنگاپور را خواهید زد. اما دو ادعا می کنم:
۱) بدون آزادی و دموکراسی در کشوری پهناور و چند اقلیمی با جمعیت بالای ۲۰ میلیون محرومیت زدایی ممکن نیست.
۲) بدون آزادی و دموکراسی-حتی در صورت پیشرفت اقتصادی- داشتن ملتی شاد و راضی از زندگی ممکن نیست.
بحث انحرافی سر ندهید که الان-به خاطر مشکلات اقتصادی برای شعار آزادی هنوز زود هست. اتفاقا مدتهاست زمان این شعار رسیده. تازه دیر هم شده. سال ۵۸ باید سر داده می شد.
ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم که بخشی از مردمش لباس های مارکدار بپوشند و کیف مارکدار بردارند و مسافرت های آن چنانی بروند و بخش دیگرش در کمپ هایی نظیر کمپ هایی که چینیان برای مردم اویغور ترتیب داده اند روزگار بگذرانند! ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم مثل سنگاپور با جی-دی-پی بالا اما وقتی یک نفر در خیابان زمین می خورد کسی دست دراز نکند که کمکش کند بلند شود چرا که در این کار سود مالی برایشان نیست! من ایران همین حالا را با این همه مشکلات اقتصادی اش به وضعیت اجتماعی چین و سنگاپور هزاران بار ترجیح می دهم.
ما می خواهیم کشوری داشته باشیم که مردمش خوشحال و راضی از داشته هایشان باشند و احساس خوشبختی کنند. برای آن پیشرفت اقتصادی کافی نیست. آزادی لازم هست.

------

برای جلوگیری از فساد اقتصادی -که عامل بدبختی ماست- آزادی لازم هست.
برای جلوگیری از طرح های پرخرج اما بی مبنای علمی -که اغلب رد پای آقازاده ها در آنها دیده می شود- آزادی لازم است. ازادی لازم هست که اهل فن بتوانند بگویند که جلوی این طرح شبه-علمی باید گرفته شود.
آزادی لازم بود تا جلوی آوار شدن متروپل گرفته شود. اگر آزادی بود صدای جامعه مهندسی که آوار شدن متروپل را پیش بینی کرده بودند خفه نمی شد. صدایشان به جایی می رسید و آن همه جانهای عزیز از دست نمی رفت. اگر آزادی بود کودکانی که به هوای بستنی در آن روز شوم در متروپل بودند به جای آرمیدن زیر خروارها خاک الان در آغوش خانواده شان بودند.
------
در قرن نوزدهم و اوایل بیست بریتانیا قوی ترین و ثروتمندترین کشور بود اما بیشتر مردمش بدبخت بودند. طبقه کارگری اش که با شرایط بسیار ناایمن و ناسالم در کارخانه می پوسیدند. طبقه های بالاترش هم گرفتار انواع و اقسام محدودیت های اجتماعی دست و پا گیر بودند. زنان انگلیس هم اغلب حق و حقوقی نداشتند و گرفتار کرست بودند.
آزادی بود که آنها را نجات داد نه پیشرفت اقتصادی. کارگرهایشان اتحادیه تشکیل دادند و برای شرایط کاری بهتر کوشیدند و موفق شدند. زنانشان همین طور و......
به دام دوگانه نان، آزادی نیافتیم. بدون آزادی پیشرفت اقتصادی خالی هم گلی به سر ما نخواهد زد.
-------
محرومیت زدایی بیش از پول، آزادی می خواهد.
از زبان هموطنان معترض زیاد می شنویم که به جای این که حکومت، فلان خرج بیخود را بکند می بایست خرج سیستان و بلوچستان می کرد.
در این که حکومت نباید پول کشور را تلف کند شکی نیست.
در این که محرومیت زدایی در اولویت اول کشور باید باشد نیز شکی نیست.
اما من با این جمله به این شکل موافق نیستم.
چرا؟ برای این که این تصور غلط را تداعی می کند که اگر در سیستان و بلوچستان پول بریزند مشکلات آن استان حل خواهد شد.
واقعیت این هست که چه حکومت جمهوری اسلامی چه حکومت پهلوی در آن استان کم پول خرج نکرده. برخی جلدهای یادداشت های علم بیش از هرچیز از سرمایه گذاری در استان سیستان و بلوچستان سخن می گوید.
(البته در یادداشت های علم هم کمتر از سرمایه گذاری در آذربایجان سخن به میان می آید . اگر هم سخنی باشد معمولا سخن از سرمایه گذاران محلی خود آذربایجان هست نه حاتم بخشی حکومت. یک مورد هم درباره کارخانه تراکتور سازی بود که رفته بودند یک سیستم اسقاطی از رومانی آورده بودند (احتمالا پورسانتش خوب بوده!). خود شاه هم عصبانی بود که چرا از آمریکا بهترین تکنولوژی را نیاوردید؟ البته که علم و درباریان درز گرفتند و تمام شد و شاه هم زیاد پاپیچ نشد! یادمه چند سال پیش در فضای مجازی دلال این ماجرا را در حد یک قهرمان بالا برده بودند. می رفت پورسانت می گرفت کارخانه های اسقاطی این کشور و آن کشور اروپایی را از جیب ملت ایران آباد می کرد اون وقت در فضای مجازی چنین جلوه دادند که نابغه ای بوده که وقتی کارخانه های اروپایی در کار خود می مانند او می رفت و با نبوغ خود نجاتشان می داد! مردم ساده دل ایران هم با چه ذوق و شوقی این پست ها را به اشتراک می ذاشتند!)
بعد از انقلاب هم باز در سیستان و بلوچستان کم سرمایه گذاری نکرده اند. در دهه شصت که جهادسازندگی با ذهنیت خودش می رفت اونجا راه می کشید.
بعدش هم انواع و اقسام سرمایه گذاری ها کردند.
حتی اخیرا با بودجه سرسام آور دکل نفتی آورده بودند که آب های زیر زمینی اش را با آن دکل استخراج کنند. (که البته این طرح ملا نصر الدینی شان هم به گل خورد!)
این خرج ها را کرده اند اما محرومیت روز به روز بیشتر شده. فلان پروژه کلان را افتتاح کردند. زمین های اطرافش را به ثمن بخس از دست محلی ها در آوردند. بعد زمین ها گران شد و بر محرومیت مردم محل افزود.
بهمان پروژه محیط زیست منطقه را از بین برد و معیشت محلی وابسته بر آن از بین رفت. همین طور سلامت مردم محل.
پول ریختن راه از بین بردن محرومیت نیست.
از مرکز بدون در نظر گرفتن خواست ها و ظرفیت های محلی تصمیم گرفتن- ولو با حاتم بخشی های آن چنانی- راه محرومیت زدایی نیست.
با این قیم مآبی ها نمی توان محرومیت را از مناطقی مثل سیستان و بلوچستان زدود.
باید آزادی باشد که فعالان مدنی محلی مشکلات را مدون نمایند و به گوش مسئولان برسانند. باید آزادی باشد تا نخبگان محلی برای حل مشکلاتی که نیک می شناسند راه حل دهند. آزادی بایدباشد که کارشناسان مستقل بتوانند نقد کنند و جلوی طرح های ملانصر الدینی پرهزینه را بگیرند. باید شفافیت باشد که سرمایه گذاری ها به نام مردم محروم و به کام مفسدین اقتصادی تمام نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خوش آمدید ای عزیزان!

+0 به یه ن

باعث خوشحالی است  که  درصدی از دستگیرشدگان ماه های اخیر از زندان آزاد می شوند. اما با توجه که در ماه های اخیر چند نفر از کسانی که از زندان آزاد شده بودند اندکی بعد دست به خودکشی زده بودند اطرافیان باید بسیار مراقب وضعیت روحی عزیزان تازه-رسته۰از-بند خود باشند. فرقی هم بین دختر و پسر وجود ندارد. هر دو در معرض آسیب های شدید جسمی و روحی بوده اند. 

اگر کسی از میان این عزیزان احیانا این متن را می خواند از صمیم قلب به وی می گویم که در دل همه ما جا دارد و قهرمان ما هست. معترضان دستگیرشده  عزیز ما هستند. در این چند ماه  روزی نبود که به فکر آنها که در زندان  گرفتار شده اند نباشیم. روز و شب! چون فکر می کنیم برای آینده بهتر برای همه ما این زجر را به جان خریده اند. امیدوارم به زودی شاهد آزادی بقیه هم باشیم. مراقب خودتان باشید که روزهای خوب در پیش هست. 
🌹🌹🥰🥰😍😍

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شعبات بنیاد کودک

+0 به یه ن

شهر: مهاباد
نام: بنیادکودک نمایندگی مهاباد
آدرس: آذربایجان غربی، مهاباد، فلکه شهرداری، خیابان طالقانی شرقی، مجتمع تجاری بغدادی، طبقه ی 2، واحد 5 کدپستی:5913798437
تلفن: 42246939-044
موبایل:
فکس: 42246929-044
ایمیل: mahabad@childf.org

----------
شهر: سنندج
نام: بنیادکودک نمایندگی سنندج
آدرس: کردستان، سنندج، خیابان استانداری، کوچه پرستو، جنب سازمان سیما و منظر شهرداری پلاک 36 کدپستی: 6613967841
تلفن: 33159703- 087 087-33126593
موبایل:
فکس:
ایمیل: sanandaj@childf.org
-----------
شهر: زاهدان
نام: بنیادکودک نمایندگی زاهدان
آدرس: سیستان و بلوچستان، زاهدان، نبش تقاطع خیابان بزرگمهر و جانبازان، روبه‌روی بازارچه استانداری، ساختمان بزرگمهر، طبقه سوم، واحد 5 کدپستی: 9816834676
تلفن: 33444855-054 , 33444844-054
موبایل:
فکس: 33452490-054
ایمیل: zahedan@childf.org
--------
شهر: ایرانشهر
نام: بنیادکودک نمایندگی ایرانشهر
آدرس: سیستان و بلوچستان، ایرانشهر، خیابان نور جنوبی، روبه‌روی داروخانه پاستور، ساختمان کلینیک پاستور، طبقه اول، واحد 3 کدپستی: 9147464959
تلفن: 054-37221245
موبایل:
فکس:
ایمیل: iranshahr@childf.org
--------
شهر: سراوان
نام: بنیادکودک نمایندگی سراوان
آدرس: سیستان و بلوچستان، سراوان، تقاطع خیابان بهشتی و خلیج‌ فارس، جنب مهدکودک شاپرک کدپستی: 9951755780
تلفن: 054-37631303 الی 4
موبایل: 09915154580
فکس:
ایمیل: saravan@childf.org

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چهلم

+0 به یه ن

فردا چهلم کشته شدگان زاهدان هست. فردا مردم سراسر ایران نشان خواهند داد چه قدر تک تک این کشته شدگان بلوچ برای همه ایران، عزیز هستند. اونهایی که نمی دانستند خوب مشاهده کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

داستان کوتاه سرباز و دانشجو

+0 به یه ن

بهار سال ۱۳۷۴، فرودگاه تبریز، سالن انتظار

دانشجو گوشی واکمن را از روی روسری بر سر تنظیم می کند و آن را روشن می کند و در موسیقی غرق می شود.

سربازی که آنجا مامور هست به سراغش می رود و با لحنی نه چندان دوستانه می پرسد:

-خانم! چی گوش می کنی؟!

دانشجو سرباز را بر انداز می کند و با لحنی چالشی (defiant) پاسخ می دهد :
-چایکووسکی!
سرباز که با این نام آشنا نیست می گوید:
-چی؟!
دانشجو با صدای بلند تر تکرار می کند:
چایکووسکی.
سرباز می گوید تو باید نوارت را به ما بدهی تا کنترل کنیم و مطمئن شویم غیر مجاز نباشد. دانشجو نوار را به او می دهد. اندکی بعد سرباز با نوار باز می گردد و می گوید:
-خانم! این نوار، آهنگ دارد.
دانشجو نوار را از دست او می گیرد و به لحنی تمسخر آمیز می گوید:
-پس تو فکر کردی من اون قدر «سَفِه» (=احمق) هستم که نوار خالی گوش می کنم؟!

نمی دانم این برخورد دانشجو با اون سرباز در حالت کلی درست هست یا نه؟! اون نوع واکنش از جانب یک دانشجو که مسئولیتی در قبال کسی ندارد و دارد زندگی را تجربه می کند شاید بد نباشد. شاید اگر امثال آن دانشجو همان جور و حتی تند تر هم رفتار کنند اونهایی که به همه کار شهروندان کار دارند یک کمی خودشان را جمع و جور کنند و کم به مردم گیر بدهند.
اما این را می دانم که وقتی کسی مسئولیتی بزرگ مثل سرکشی به کودکان بدسرپرست را بر عهده گرفت دیگه نباید سر این مسایل کوچک با هر کسی که گیر می دهد دهن به دهن شود. والا اون قدر برایش مشکل و دردسر می سازند که از کار اصلی و مهمش باز می ماند و نمی تواند به کودکان معصومی که به او وابستگی عاطفی پیدا کرده اندو امید بسته اند، رسیدگی کند. در این مثال، اون دانشجو از لحن صحبت سرباز همان اول فهمیده بود که کسی نیست که چایکووسکی را بشناسد. علت پاسخ دادن به آن شکل آن بود که به رخ سرباز بکشد که از خودش -دست کم در امر موسیقیایی که به آن گیر داده- کم دانش تر هست. اگر دنبال چالش نبود، می توانست جواب دهد «موسیقی بی کلام». اگر چهره سرباز نشان می داد باز هم نفهمیده، می توانست توضیح دهد «از همان ها که در رادیو هم پخش می کنند». اون موقع دیگه سرباز گیر نمی داد که باید نوارت را گوش کنم.

باز این سرباز آدم خیلی بدجنسی نبود که نوار را پس داد و دردسر بیشتری نیافرید. احتمالا اونجا حوصله اش سر رفته بود و دیده بود یک دختر خوشگل تنها نشسته خواسته بود به بهانه ای سر صحبت را با او باز کند و مشغول شود. در دهه هفتاد، به ما آداب معاشرت با جنس مخالف نمی آموختند. (حتی همان « چایکووسکی گوش کن» ها هم بلد نبودند که با جنس مخالف از طبقات و طیف های مختلف سر صحبت باز کنند!) در نتیجه محاوره این جوری پیش رفت. خوشبختانه اون سرباز، خیلی بدجنس و عقده ای نبود . می توانست خرده شیشه داشته باشد و دردسر بزرگ تری بیافریند. در کشور ما کاملا این امکان هست که از همچین مسئله کوچکی یک دردسر تمام عیار شروع شود و سالها مشکلات برای فرد پیش آید. طبعا اشکال کار از بالادستی هاست والا مامور عقده ای همه جای دنیا پیدا می شه. منتهی سیستم نباید بذاره خیلی دیگه جولان بده و روز گار شهروندان عادی یا فعالان مدنی را سیاه کنه. به هر حال فعلا تا اطلاع ثانوی اوضاع اینه! اگر قدم در راه کار خیریه ویا فعالیت محیط زیستی یا نظایر آن می گذارید خیلی مراقب خود باشید. اگر هم بلد نیستید مراقب خود باشید، این قبیل فعالیت ها را به اهلش واگذار کنید و فقط از پشت جبهه از آنها حمایت فکری و مالی و عملی کنید. اون هم می شه! در پشت جبهه فعالیت های خیریه و محیط زیستی جای کار زیاد هست. من خودم ترجیح می دهم نیروی پشت جبهه باشم تا این که بروم با ناشیگری در امر ارتباطات با امثال اون سرباز برای خودم یا موسسه دردسر درست کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]