داستان کوتاه سرباز و دانشجو

+0 به یه ن

بهار سال ۱۳۷۴، فرودگاه تبریز، سالن انتظار

دانشجو گوشی واکمن را از روی روسری بر سر تنظیم می کند و آن را روشن می کند و در موسیقی غرق می شود.

سربازی که آنجا مامور هست به سراغش می رود و با لحنی نه چندان دوستانه می پرسد:

-خانم! چی گوش می کنی؟!

دانشجو سرباز را بر انداز می کند و با لحنی چالشی (defiant) پاسخ می دهد :
-چایکووسکی!
سرباز که با این نام آشنا نیست می گوید:
-چی؟!
دانشجو با صدای بلند تر تکرار می کند:
چایکووسکی.
سرباز می گوید تو باید نوارت را به ما بدهی تا کنترل کنیم و مطمئن شویم غیر مجاز نباشد. دانشجو نوار را به او می دهد. اندکی بعد سرباز با نوار باز می گردد و می گوید:
-خانم! این نوار، آهنگ دارد.
دانشجو نوار را از دست او می گیرد و به لحنی تمسخر آمیز می گوید:
-پس تو فکر کردی من اون قدر «سَفِه» (=احمق) هستم که نوار خالی گوش می کنم؟!

نمی دانم این برخورد دانشجو با اون سرباز در حالت کلی درست هست یا نه؟! اون نوع واکنش از جانب یک دانشجو که مسئولیتی در قبال کسی ندارد و دارد زندگی را تجربه می کند شاید بد نباشد. شاید اگر امثال آن دانشجو همان جور و حتی تند تر هم رفتار کنند اونهایی که به همه کار شهروندان کار دارند یک کمی خودشان را جمع و جور کنند و کم به مردم گیر بدهند.
اما این را می دانم که وقتی کسی مسئولیتی بزرگ مثل سرکشی به کودکان بدسرپرست را بر عهده گرفت دیگه نباید سر این مسایل کوچک با هر کسی که گیر می دهد دهن به دهن شود. والا اون قدر برایش مشکل و دردسر می سازند که از کار اصلی و مهمش باز می ماند و نمی تواند به کودکان معصومی که به او وابستگی عاطفی پیدا کرده اندو امید بسته اند، رسیدگی کند. در این مثال، اون دانشجو از لحن صحبت سرباز همان اول فهمیده بود که کسی نیست که چایکووسکی را بشناسد. علت پاسخ دادن به آن شکل آن بود که به رخ سرباز بکشد که از خودش -دست کم در امر موسیقیایی که به آن گیر داده- کم دانش تر هست. اگر دنبال چالش نبود، می توانست جواب دهد «موسیقی بی کلام». اگر چهره سرباز نشان می داد باز هم نفهمیده، می توانست توضیح دهد «از همان ها که در رادیو هم پخش می کنند». اون موقع دیگه سرباز گیر نمی داد که باید نوارت را گوش کنم.

باز این سرباز آدم خیلی بدجنسی نبود که نوار را پس داد و دردسر بیشتری نیافرید. احتمالا اونجا حوصله اش سر رفته بود و دیده بود یک دختر خوشگل تنها نشسته خواسته بود به بهانه ای سر صحبت را با او باز کند و مشغول شود. در دهه هفتاد، به ما آداب معاشرت با جنس مخالف نمی آموختند. (حتی همان « چایکووسکی گوش کن» ها هم بلد نبودند که با جنس مخالف از طبقات و طیف های مختلف سر صحبت باز کنند!) در نتیجه محاوره این جوری پیش رفت. خوشبختانه اون سرباز، خیلی بدجنس و عقده ای نبود . می توانست خرده شیشه داشته باشد و دردسر بزرگ تری بیافریند. در کشور ما کاملا این امکان هست که از همچین مسئله کوچکی یک دردسر تمام عیار شروع شود و سالها مشکلات برای فرد پیش آید. طبعا اشکال کار از بالادستی هاست والا مامور عقده ای همه جای دنیا پیدا می شه. منتهی سیستم نباید بذاره خیلی دیگه جولان بده و روز گار شهروندان عادی یا فعالان مدنی را سیاه کنه. به هر حال فعلا تا اطلاع ثانوی اوضاع اینه! اگر قدم در راه کار خیریه ویا فعالیت محیط زیستی یا نظایر آن می گذارید خیلی مراقب خود باشید. اگر هم بلد نیستید مراقب خود باشید، این قبیل فعالیت ها را به اهلش واگذار کنید و فقط از پشت جبهه از آنها حمایت فکری و مالی و عملی کنید. اون هم می شه! در پشت جبهه فعالیت های خیریه و محیط زیستی جای کار زیاد هست. من خودم ترجیح می دهم نیروی پشت جبهه باشم تا این که بروم با ناشیگری در امر ارتباطات با امثال اون سرباز برای خودم یا موسسه دردسر درست کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازندگان ایرانی جنگ قره باغ

+0 به یه ن

در این جریان نبرد۴۴ روزه قره باغ، جمعیتی که بسیار باختند آن دسته از ایرانیانی بودند که به آذربایجانی ها تاختند. کل جمعیت ارمنی ها در ایران زیر ۱۲۰ هزار نفر است این در حالی است که جمعیت ترک های ایران که نسبت به آذربایجانی های آن سوی ارس احساس برادری یا خواهری شدید دارند دست کم ۱۵ میلیون نفر هست. (جمعیت ترک های ایران خیلی بیش از این رقم هست. من منظورم آن دسته از ترک های ایران هست که حس برادری یا خواهری نسبت به مردمان آن سوی ارس دارند.) جالبه که این دسته از ایرانیان که به آذربایجانی ها تاختند عموما ادعای مبارزه برای دموکراسی و.... هم دارند. اندکی اگر هوش سیاسی داشتند چنین خبطی نمی کردند و طرفداران بالقوه خود را (که بالغ بر ۱۵ میلیون نفر می شدند) برای روزهای سخت مبارزه این گونه از خود نمی راندند. اون هم چه طرفداران بالقوه ای! طرفدارانی که می توان در سختی ها رویشان حساب کرد نه افراد دورویی که برای هوش بردن سرود «ای ایران» می خوانند ولی در درازای تاریخ به ایران و ایرانی خیانت کرده اند و می کنند!

در مقابل، آن دسته از ایرانیان که به هویت شیعی خود تاکید بیشتر دارند (چه در اپوزیسیون و چه موافق وضع موجود) این حس برادری را درک کردند و احساس همدردی نمودند. در نتیجه بین آذربایجانی ها محبوب تر شدند.

آن دسته که این روزها بر آذربایجانی ها تاختند، خیال می کردند با گفتن این که «نام آن سرزمین اران بود و زمان رضا شاه اسمش را آذربایجان گذاشتند تا حرص رضا شاه را در بیاورند» نهایت معلومات تاریخی را به رخ کشیده اند و ما نادانان بیسواد را آچمز نموده اند!
خیال می کنند که علت این حس برادری در یک تشابه اسمی نهفته هست و با گفتن این که نام آن سرزمین «اران» بوده، مسئله را حل و فصل کرده اند. در حالی که مردم خود آذربایجان از قدیم الایام (بسی قبل از زمان رضا شاه! من در این مورد پرس و جو کرده ام) اصطلاح «بو تای» (=این لنگه) و «او تای» (اون لنگه) را برای دو سوی ارس به کار می بردند. حالا دو سه مورد از اظهار همبستگی عمیق که خودم با چشم و گوش خودم دیده و شنیده ام بر می شمارم:

۱) وقتی من بچه بودم مرزهای ارس بسته بودند. اون موقع وقتی نام ارس یا آراز می آمد برخی جوانان تبریز آستین خود را بالا می زدند و می گفتند ببینید باز اسم ارس آمد موهای من سیخ ایستاد. تا این اندازه احساسات قوی بود.

۲) وقتی مرزها باز شد شور و غوغایی بود. خانواده های گسترده ای بودند که ۷۰ سال در دوسوی ارس از هم جدا افتاده بودند. همدیگر را یافتند. در همان تبریز چند نفر از آشنایان خود ما ماه ها میزبان مردم آن سوی ارس می شدند. در اوایل دهه نود وضع اقتصادی «او تای» خراب بود و این طوری مردم «بو تای» از آنها پذیرایی می کردند. برخی فامیل بودند اما برخی بعد از باز شدن مرزها با هم آشنا شدند. فامیل های خود ما، هر سال شش هفت ماه در خانه خود از آشنایان خود از آن سوی مرز ارس میزبانی کردند.

۳) در دوره المپیاددر تهران در سال ۷۲یک روز وزیر برای شام دعوت شد. از قضا تیم المپیاد آذربایجان هم آمده بودند. سر شام صندلی کم گذاشته بودند. ظاهرا ما دخترها را حساب نکرده بودند! برای دخترها بر زمین سفره چیدند. سرپرست ما گفت: «این توهین به خانم هاست. ما زمین نمی نشینیم!» برگزارکنندگان در کمال بی نزاکتی ابتدا از خانم ها خواستند زمین بنشینند و وقتی زورشان به سرپرست ما نرسید، دست از وقاحت نکشیدند و به مهمانان تیم جمهوری آذربایجان گفتند تا زمین بنشینند! اون طفلی ها هم رفتند نشستند. پسرهای اردبیلی و تبریزی که دیدند اونها رفتند بر زمین نشستند به دنبال آنها رفتند و کنار آنها بر زمین نشستند. شاید مسئله بزرگی به نظرتان نرسد اما باید جو اردوگاه المپیاد را بشناسید تا بدانید چه کار بزرگی کردند. در آن جو بسیار رقابتی (رقابت ناسالم) یکی از حربه های پسرها توهین قومی بر علیه ترک ها و.... بود. این حرکت پسرهای تبریز و اردبیل شجاعت اخلاقی بسیاری می طلبید. چنین حس برادری عمیقی هست. با گفتن این که نام آنجا «اران» بوده است مسئله خاتمه نمی یابد.

بگذریم! افرادی که معمولا در اعتراضات و .... به یاد آذربایجان و تبریز «غیرتمند» می افتند و دنبال ستارخان می گردند این روزها با تاختن به احساسات آذربایجانی ها اون یک ذره شانس را برای این که روزی آذربایجانی ها از آنها در امری سیاسی دنباله روی کنند از دست دادند. اما ما آذربایجانی ها نباید در یک مورد اشتباه کنیم. این قشر از افراد که عموما ادبیات ضد ترک زمان رضا شاه را باز تولید می کنند قشری بسیار نحیف به لحاظ تعداد و نفوذ اجتماعی هستند. هر چند در فضای مجازی و در تلویزیون های آن سوی آب ها صدایشان بلند هست اما در عمل و در کف جامعه تهران و اصفهان و مشهد و..... نفوذ و اهمیت زیادی ندارند. دل بریدن از آنها نباید به دل بریدن از سایر هموطنان هم منجر شود. یک کارگر آبادانی یا یک شاگرد سلمانی اصفهانی یا یک دستیار قناد یزدی یا یک شاگردقصاب مشهدی اصلا کاری به این کارها ندارد. اقشار کم در آمد تبریز و اردبیل با اقشار کم درآمد تهران و کرج و مشهد و اصفهان درد مشترک دارند. با همبستگی و همپیمانی باید درد مشترک را درمان کنند. یک طرفدار محیط زیست اصفهانی و یک طرفدار محیط زیست تبریزی هم همین طور. منظورم طرفداران جدی محیط زیست هست که آستین بالا زده اند که مشکلات را حل کنند نه آنان که از سر مد گاهی در فضای مجازی حرف سانتی مانتالی هم در مورد محیط زیست می زند. فعالان حقوق زنان و کودکان در مشهد و تبریز هم همین طور. با هم مشترکات فراوان و آرمان های مشترک و دردهای مشترک دارند. نباید گذاشت اون عده پر سر و صدا که عرض کردم در این همبستگی و همپیمانی خللی وارد کند. درد های مشترک را با همبستگی می توان حل کرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

داروخانه داران مقصر کمبود و گرانی ماسک و الکل نیستند!

+0 به یه ن

 ظاهرا صدا وسیما دارد در مردم نسبت به کادر پزشکی و داروخانه داران توقع بیجا ایجاد می کند.

بی آن که تامین اعتباری شده باشد صدا وسیما این توقع را در مردم ایجاد می کند که داروخانه داران و کلینیک هاو بیمارستان ها خدمات مجانی به مردم دهند.
مردم هم به این اعتبار که صدا وسیما گفته می روند به داروخانه داران وپزشک ها پرخاش می کنند!


در شرایط بیشتر مراقب هم باشیم. اکثریت قاطع دکترها وداروخانه دارها و پرستارها از ما هستند نه علیه ما.
به اعتبار حرف صدا وسیما نروید با داروخانه چی محله تان در بیافتید!
🍀@minjigh

ظاهرا توزیع کننده های عمده ماسک و .... هستند که  احتکار کرده اند و قیمت ها را بالا کشیده اند. داروخانه دارها این وسط تقصیری ندارند. 
اونها هم خود این روزها به سختی ماسک پیدا می کنند و مجبورند با قیمت بسیار گران از توزیع کننده خریداری کنند.  در فروش هر ماسک ان-۹۵ هم حدود هزار تومان سود می کنند که در مقابل هزینه های داروخانه داری صفر است.   این که می بینید قیمت ماسک ده برابر شده به جیب داروخانه دار نمی رود. به جیب آن توزیع کننده عمده محتکر می رود.  
اونها که در این شرایط سخت چراغ داروخانه شان را روشن نگاه داشته اند دارند خود را در معرض بیماری کرونا قرار می دهند تا عزیزان ما در خرید داروهای لازم کمتر دچار مشکل شوند. قدر داروخانه داران را بدانیم.  تقصیر کمبودها را به گردن این زحمتکشان نیاندازیم. خشم خود را بر سر کسانی بریزید که واقعا مقصرند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساکنان یک کشتی

+0 به یه ن

برخی تحلیلگر  های سیاسی و اجتماعی این روز ها در توصیف و توضیح ماجراهای آبان ٩٨ زیاد روی اختلاف طبقاتی تاکید می کنند.
مشاهده من این هست که همان نگرانی ها ونارضایتی های طبقه مستضعف به شکلی دیگر در طبقه مرفه هم وجود داره. اگر مستضعف ها فقیر تر بشوند  نمی توانند به پزشک مراجعه کنند و دارو بخرند. در نتیجه پزشکان و داروخانه داران هم به تدریج فقیر می شوند.
اگر فقرا نتوانند اجاره خانه شان را پرداخت کنند صاحبخانه شان هم به تدریج منبع در آمدش را از دست خواهد داد.
..
مشاهده من این هست که از حدود سال ٩٥ به این سو طبقه متوسط کاملا به این امر واقف گشته که وضع زندگی اش از وضع زندگی فقرا جدا نیست و همگی ساکن یک کشتی هستیم.

شاید یک دلیل ایجاد این همبستگی -که قطعا در آینده نه چندان دور میوه های شیرینی خواهد داد- گسترش کارهای خیریه سیستماتیک و نهادمند هست. نهاد هایی مثل بنیاد کودک و... در ایجاد این همدلی نقش مهمی بازی کرده اند. در دهه هشتاد هنوز این همبستگی به وجود نیامده بود و مطالبات طبقه متوسط و طبقه مستضعف با هم فرق ماهوی داشتند. اغلب تحلیلگران هنوز در اون فاز مانده اند و واقعیت امروز ایران را نمی بینند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظرتنگی

+0 به یه ن

داشتیم با شاهین بحث می کردیم و به این نتیجه رسیدیم که  یکی از دلایل مهم برای این که ایرانی ها از یک حد بیشتر پیشرفت نمی کنند نظر تنگی شان نسبت به هم هست.
افراد مبتکر که بتوانند  روش های نو و ابتکاری برای پیشرفت ابداع کنند در ایران ما زیاد هستند. فرهنگ مبتکر پروری داریم اما از آن سو تا یکی از راه ابتکار عمل خود پیشرفتی می کند عده زیادی پیدا می شوند که هم و غم خود را می گذارند برای این که پوز او را به خاک بمالند. بعدش یارو  تمام توان خود را باید صرف آن کند که توطئه ها را خنثی کند. دیگه نمی تواند توان خود را به رشد بیشتر  صرف سازد.
به نظرم می رسد در این 10-15 سال اخیر به برکت همین جریان هویت گرایی این نوع نظر تنگی در آذربایجان (منظورم همین آذربایجان خودمان هست نه کشور جمهوری آذربایجان) کمرنگ تر شده است. یعنی فضایی به وجود آمده که در آن مردم آذربایجان آن قدر به پیشرفت آذربایجان علاقه مند شده اند که دیگه تا حد زیادی نظرتنگی های پیش پا افتاده را کنار گذاشته اند. به خصوص نسل جدیدتر این طور شده اند. تا می بینند یکی دارد پیشرفت می کند پیشرفت او را پیشرفت جمعی خود می دانند و به آن می بالند. این خیلی مثبت و امید بخش هست.
در این راستا می خواستم یک نکته بگویم که البته از  زوایای دیگر هم قبلا به آن پرداخته ام.
از زبان مردم آذربایجان زیاد گلایه  می شنویم که در استان ما سرمایه گذاری نمی شود و به جای آن در شهرهای دیگر سرمایه گذاری می شود.
این حرف بی اساس نیست. اما باید دقیق تر روی این موضوع زوم کنیم و آن را از یک حالت گلایه که نتیجه ای جز ایجاد بددلی ندارد خارج سازیم.
من این روزها دارم یادداشت های علم را می خوانم. به واقع هم در زمان بروبیای پهلوی دوم که درآمد نفت سرشار بود و همه تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های بزرگ  توسط شخص شاه انجام می گرفت آذربایجان مورد بی مهری قرار می گرفت. تا جایی که حتی خود علم هم صدایش در آمد.
سرمایه گذاری ها بیشتر به سمت اصفهان و شیراز و خوزستان و یا خراسان سرازیر می شد.
بیایید یک خورده اینها را بشکافیم. وضعیت اصفهان فرق می کند. از قرار معلوم دست کم  از زمان سلجوقی ها  به این سو هر حکومتی که آمده به اصفهان توجه ویژه داشته است. فکر کنم این به خود اصفهانی ها باز می گردد که می روند و برای گرفتن امکانات چانه می زنند. در واقع مترصد  فرصت هستند که ببینند چگونه و از چه طریق می توانند امکانات را به سمت خود جلب کند.

خراسان به خاطر حرم امام رضا مورد توجه بوده و خواهد بود. خوزستان هم به خاطر نفت مورد توجه شاه بود.
و اما شیراز! راستش چه در دوران پهلوی اول و چه در دوران پهلوی دوم آن قدر از عشایر استان فارس (به خصوص از قشقایی های نازنین) کشته بودند و جنایت کرده بودند که این سرمایه گذاری ها را برای دلجویی می کردند.
بعد از انقلاب خیلی به استان فارس دیگه نرسیدند. اما هنوز که هنوزه در آذربایجان مرتب می شنویم که به شیراز رسیدند ما موندیم.
زمان آقای رفسنجانی یک کمی به کرمان رسیدند. بعدش هم از زمان آقای خاتمی به این سو به یزد می رسند. البته یزدی ها هم فرهنگ شبیه اصفهانی ها دارند. به قم هم که از اول انقلاب به دلایلی که خود می دانید خوب می رسند.
ببینید ما به طور سنتی با مردم شیراز و کرمان خوب می توانیم تعامل و همکاری کنیم. اخلاقمان با هم می سازد و در خیلی موارد همدیگر را کامل می کنیم. حیف هست که با  این نگاه میانه مان شکرآب شود. چون در صورت همکاری با شیرازی ها و کرمانی ها می توانیم به پیشرفت های بیشتری نایل شویم.
به طور آماری عرض می کنم.  موارد نقض قطعا می یابید. من علی العموم را عرض نمودم.

در مجموع این که روی چشم همچشمی با سایر استان ها طلب سرمایه گذاری کنیم روش درستی نیست. . در زمان رفسنجانی و خاتمی با صرف هزینه های هنگفت اومدند اون سد ها را در حوضه آبریز اورمیه زدند و شد آن چه که نباید می شد.
به جای چشم همچشمی با سایر استان ها باید ببینیم نیازمان چیست. برنامه ریزی کنیم و برای تحقق این برنامه ها بودجه بخواهیم. نه با گله گذاری بلکه از راهش! نه به خاطر این که در جذب سرمایه از اصفهان عقب نمانیم بلکه به خاطر این که پروژه مفیدی را که قبلا کاملا مورد بررسی کارشناسی قرار گرفته،  به ثمر برسانیم. این رویکرد برای پیشرفت آذربایجان مفید تر خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تسلیت

+0 به یه ن

خیلی حالم از این اتفاقات دیروز اهواز گرفته است. خدا به خانواده قربانیان صبر بده و به مجروحان حادثه هر چه زودتر شفا بده!
امیدوارم دیگه از این اتفاقات تکرار نشه.
سال 73 در روز عاشورا هم در حرم امام رضا بمب گذاری شد. هدف آن بمب گذاری هم ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی  بود (البته هنوز به طور قطعی مشخص نشده چه گروهی مرتکب آن جنایت شده بودند). به هر حال خوشبختانه در مورد حرم امام رضا موفق نشدند که در ایران اختلاف شیعه و سنی راه بیاندازند. ان شالله در این مورد هم فتنه در نطفه خفه می شه و مردم منطقه نمی ذارند جنگ قومی و مذهبی ایران را به آتش بکشه.

حالا همه اینها بگذریم. حکومت باید در سیاست های آبی خود تجدید نظر کند و کارشناسانه تر به مسئله آب بپردازد. با این گندهایی که در  سیاست آبی، در طی 50 سال گذشته،  زده اند باعث ایجاد مشکلات معیشتی برای مردم استان های مختلف، به خصوص استان خوزستان، شده اند.
دولت دارد موضوع به این مهمی را به شوخی می گیرد. خیال می کند با گفتار درمانی و وعده وعید می تواند قال قضیه را بکند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قدرت حرکت های صنفی

+0 به یه ن

دیکتاتوری پینوشه را در شیلی اعتصاب کامیونداران به زانو در آورد.


به نظر من تنها اقدام معقولی که  می تواند به مسئولان و آقازادگان بر سر قدرت در  ایران  آن قدر تلنگر بزند که دست از شعر تحویل دادن بردارند و اقدامی موثر در راه بهبود کیفیت هوای کلانشهرها انجام دهند اعتصاب دسته جمعی رانندگان اتوبوس و کامیونداران هست که خود بیش از همه در معرض آلودگی هوا هستند.
با توجه به این که در 12 سال اخیر تشکل های سابقا فعال و تاثیرگذار آنها را عملا متلاشی کرده اند بعید می دانم چنین اتفاقی بیافتد اما اگر این اتفاق افتاد و اعتصاب کردند ما همگی  تا وصول مطالبات  (اقدامی عملی و کارساز در جهت بهبود هوای کلانشهرها)  باید پشتیبان شان باشیم تا  جنبش به نتیجه برسد و هوای کلانشهرها  سالم گردد.
اگر چنین اعتصابی شد و عده ای از نان خوردن افتادند ما باید حمایت مالی کنیم تا خانواده شان در مضیقه نباشد. اگر به علت اعتصاب کارهای خودمان گره افتاد خشم مان را متمرکز به کسانی کنیم که به مطلبات برحق آنها گوش نمی دهند نه اعتصاب کنندگان.
بعید می دانم چنین اعتصابی رخ دهد اما اگر رخ داد ما همه وظیفه ای داریم که از آن حمایت کنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریک عید غدیر

+0 به یه ن

به تقسیم بندی سید و غیرسید عقیده ای ندارم. به تقسیم بندی شیعه و سنی هم اعتقاد ندارم.  اما عید سعید غدیر به آنان که به اصول جوانمردی و مروت پایبندند - از هر دین  و آیینی و با هر پوششی -مبارک!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم پرهیز از شعار های نامربوط و اختلاف افکن جنجالی برای حفظ پشتوانه اجتماعی جریان هویت طلبی

+0 به یه ن

نام تاریخی و واقعی خلیجی که در جنوب ایران هست "خلیج فارس" هست. شما بروید موزه های دنیا و نقشه های قدیمی را بببنید ملاحظه خواهید کرد که این خلیج سده های متوالی با همین نام خواند ه شده. من موزه که می روم به این نکته توجه کرده ام. هیچ نامی از "خلیج ع ر ب ی" روی نقشه های تاریخی وجود ندارد. گویا این نام جعلی را یک مستشرق انگلیسی در اوایل قرن بیستم جعل کرده. اهداف استعماری آنها هم که بر کسی پوشیده نیست. هدفشان این بوده و هست که سر هیچ و پوچ مردم این منطقه را به جان هم بیاندازند و به هم مشغول کنند. به آنها اسلحه بفروشند و منابعشان را بچاپند. سیاستی است قدیمی و با کمال تاسف کاملا موثر. سر زبان انداختن این نام جعلی هم در همان راستا بود و هست. گویا به مذاق سردمداران عربستان سعودی هم خوش آمده. دلارهای بادآورده نفتی ونورچشمی بودن آمریکا هم کلی امکانات برایشان فراهم آورده که برای این نام جعلی تبلیغ کنند.

و اما تو برادر عزیز تراختوری من که در جریان کُرکُری خواندن های مرسوم در ورزشگاه این نام جعلی را برای درآوردن حرص طرف مقابل به زبان راندی!  به زبان راندن این نام جعلی در ورزشگاه چه فایده ای برای تو یا خانواده ات یا دریاچه اورمیه یا زبان تورکی دارد؟! هیچ چی! چنان که درزیر مفصل توضیح خواهم داد نه تنها هیچ خیری ندارد که برای رسیدن به اهداف جنبش هویت طلبی بسیار هم می تواند مضر باشد. چرا چیزی ر ا می گویی که آن انگلیسی بدخواه با دمش گردو بشکند و بگوید: "جانمی جان! من این حرف را وسط انداختم که بین عرب و فارس دعوا بندازم. نه تنها موفق شدم بین این دو دعوا بندازم. ترک ها هم خودشان آمدند وسط و کاری کردند که بقیه را علیه خودشان تحریک کنند. جانمی جان عملا با یک تیر نشان زدم همه سه قوم مسلمان اصلی در خاورمیانه می افتند به جان هم! برای من استعمارگر که می خواهم اسلحه بفروشم چی بهتر از این ؟!"
خاندان سلطنتی خیلی مظلوم و معصوم و فقیر هست که تو, جوان آذربایجانی، ریسک و خطر بکنی از منویات آنها دفاع کنی!!!!!!؟؟؟؟؟؟ دیگه موضوع برای جنگیدن و دفاع کردن کم بود  این موضوع را پیش کشیدی؟! همه مسایل و مشکلات آذربایجان خودمان حل شد سنگ شاه عربستان به سینه می زنی؟! که چی بشه؟! مگه شاه عربستان چی گُلی به سر ما زد؟! حالا درسته ما از هموطنان فارس هم گله مندی زیاد داریم اما کدوم خانه هست که در آن دعوا و گله گذاری نباشه. خورد خورد گله هامون را بین خودمان مطرح می کنیم و راه حلی برای جبران مشکلات پیدا می کنیم. پای بیگانگان را برای چی باز کنیم وسط دعوای خانوادگی خودمان. چند سال پیش که در قاراداغ زلزله آمد در شیراز و نیشابور بود که علی رغم ماه رمضان صف های طولانی برای خون دادن برای کمک به زلزله زدگان تشکیل شد. من مخصوصا دقت کردم از بیشتر کشورهای دنیا کمک فرستاده شد الا عربستان. با آن همه ثروت یک پتو هم نفرستادند. من و شما چرا سنگ شان را به سینه بزنیم؟!

بله! ما درون خانه خودمان گله مندی زیاد داریم. یکی اش هم این هست که چرا نام ها تاریخی و مردمی مناطق آذربایجان را عوض می کنند و فارسیزه می نمایند. چرا به قاراداغ می گویند ارسباران؟ چرا اصرار دارند که نام محلات و برج های تبریز -به جای نام هایی برگرفته از هویت و شخصیت های بومی- گرته برداری از نام های محلات تهران باشد. این گله ها را داریم. همین گله ها را بدون کنایه و با صراحت بدون حاشیه رفتن مطرح کنیم. چی کار به نام خلیج فارس داریم؟! خوشبختانه راه های عملی و قانونی زیادی برای این که نام ها را تغییر دهیم هست. نظیر همان راه که آقای ططری نماینده فقید مجلس برای باز گرداندن نام کرمانشاه در پیش گرفت و موفق شد. بسته به اندازه محل در مورد نام های محل در مجلس شورای اسلامی، شورای شهرها و هیئت امنای نهاد ها تصمیم گرفته می شود. می توان این مسئله را از طریق این گونه شورا ها پی گیر ی کرد و به این وسیله به نتیجه دلخواه رسید. انتخابات شوراهای شهر ها در پیش هست. اگر به این مسئله حساس هستید افرادی را به شوراها بفرستید که دغدغه هویت طلبی دارند و قول می دهند نام های مناسب انتخاب کنند یا نام اصلی را باز گردانند.

ببینید الان (سال 1395) جریان هویت طلبی آذربایجان به لحاظ پشتوانه اجتماعی بسیار قوی است. می تواند با اندکی درایت خیلی از مطالبات خود را -نظیر نامگذاری ها - از راه های قانونی عملی سازد. یک جریان ضعیف نیست که دلش را به این خوش کند که با به کار بردن نام جعلی برای خلیج فارس در ورزشگاه حال قوم قوی تر را بگیرد و حرصش را در آورد! یک خورده درایت به خرج بدهیم و به راه های قانونی مطالبه حق تمسک جوییم خودمون-با این پشتوانه قوی اجتماعی - از همه قوی تریم. شعارهای انحرافی پشتوانه اجتماعی را ضعیف تر می کند. نماینده ای که برای دغدغه های هویتی تلاش می کند اگر منسوب به آن شعارهای انحرافی بشود با مقاومت خیلی بیشتری رو به رو می شود. شعارهای انحرافی باعث می شود افراد کمتر به جریان هویت طلبی مددرسانی کنند.
البته این را هم بگویم شعارهای انحرافی (نظیر آن نام جعلی برای خلیج فارس) از سوی عده بسیار کمی -در مقایسه با جریان چند ده میلیونی هویت طلبی- مطرح می شود. در بین خود تورک ها مسئله اون قدر بی اهمیت تلقی شد که کسی به آن واکنش نشان نداد. من خودم هم اصلا نمی خواستم وارد بشوم. یعد دیدم برخی رسانه های اینترنتی چندین مقاله  درباره آن منتشر کرده اند. بعد یک عده از فارس ها هم گمان کرده اند کل جریان هویت طلبی در همین شعار انحرافی خلاصه می شه فکر کردم بد نیست مطلبی (وتنها یک مطلب) در باره اش بنویسم.
اوضاع منطقه ما خیلی حساس هست. جلوی شعارهای انحرافی که وحدت را به خطر می اندازیم بگیریم تا این نعمت امنیت مستدام بماند.
من راستش از خردجمعی جریان هویت طلبی مطمئن هستم و نگران این نیستم که ماجرا اون قدر کش پیدا کند که به امنیت ملی خللی وارد شود. بیشتر نگرانی ام آن هست که جوانی در ورزشگاهی چنین شعاری سر دهد. بعد به بهانه امنیت ملی با او برخورد خشن شود و آینده اون جوان خراب شود. حیفه دیگه! خیلی حیف هست به خاطر شیطنت چند انگلیسی و منویات شاه عربستان، آینده جوان رعنای آذربایجانی خراب شود. جوانی که می توانست یک شخص بسیار مفید برای جامعه باشد و گرهی از مشکلات آذربایجان بگشاید. به علاوه نگرانم که شعارهای انحرافی پشتوانه اجتماعی جریان هویت طلبی را تضعیف کنه.
افراد زیادی که سمپات جریان هویت طلبی هستند با شنیدن شعارهای انحرافی از آن گریزان می شوند.  چون می ترسند این شعار ها به وحدت ملی ضربه بزند و امنیت به خطر افتد پس نمی خواهند سهمی  در آن داشته باشند. نقطه قوت  جریان هویت طلبی فقط و فقط پشتوانه اجتماعی و تاریخی و فرهنکی آن هست. برعکس حرف بدخواهان پشتوانه ای به جز همین مردم و فرهنگ و تاریخ شان ندارد. این پشتوانه را باید حفظ کرد نه آن که با شعارهای انحرافی تضعیف نمود.
برای همین من از برادران تراختوری خودم خواهش می کنم بین خودشان جلوی این قبیل شعارهای انحرافی را بگیرند تا "دشمن شاد" نشویم.

عملا می بینیم که هر اشتباه کوچک و هر شعار انحرافی توسط هواداران تراختور توسط برخی رسانه ها بزرگ نمایی می شود. خوشبختانه صدا و سیما در این کار مشارکت نکرد اما برخی رسانه های اینترنتی هیچ سخنی از خطاهای طرف مقابل نیاوردند اما با نام جعلی خواندن خلیج فارس توسط جمعی کوچک از هواداران تراختور را زیر ذره بین گذشتند و بزرگ نمایی کردند.
علتش چی هست؟ نمی دانم. خیلی هم کنجکاو نیستم که بدانم. شاید به دنبال جنجال هستند تا مخاطب جذب کنند.

به هر حال همان طوری که گفتم انتساب این قبیل شعارهای انحرافی (کاملا بیربط به اهداف جریان هویت طلبی) به این جنبش به ضرر همه هست و بیش از همه به ضرر خود جنبش هویت طلبی. برای همین بزرگان قوم و متفکران و اندیشمندان آن باید چاره ای بیاندیشند تا این پدیده را مدیریت کنند. مخصوصا در این فضای رسانه ای که گروه هایی خوششان می آید از کاهی کوهی بسازد و علیه جریان هویت طلبی به کار برند.

من به عمرم استادیوم ورزشی نرفته ام و فضای آنها را نمی شناسم. برادران تراختوری که استادیوم می روند چاره ای بیاندیشند تا این شعارهای انحرافی مضر ریشه کن شود. می توانند در نشریه ها و سایت های ی خودشان آن آنها را نقد کنند. یا قرار بگذارند که هواداران جا افتاده تر و پیشکسوت تر قبل از شروع مسایقه بین جوانان بروند و آنها را راهنمایی کنند تا شعار مفید بدهند نه شعار انحرافی. شعاری بدهند به یک دردی بخورد. مثل همون شعار نجات دریاچه اورمیه یا حفظ زبان مادری.
جوان تر ها روی پیشکسوتان را زمین نمی اندازند. بهتر است از زبان مهربان برادران بزرگ تر خود بشنوند تا خطر آن باشد که با آنها برخورد امنیتی بشود و آینده شان بر باد رود. (اون هم سر هیچ چی!! !)

نوشته مرتبط:

تبریک به طرفداران تیم تراختور و یک پیشنهاد


پی نوشت: نظری که تشخیص دهم به جنجال های تفرقه افکن دامن می زند (چه از سوی طرفداران تراختور باشد چه از سوی منتقدان آن) منتشر نخواهم کرد. نظری که لحن آن چنان باشد که طرف مقابل خائن و دیو دو سر هست منتشر نخواهم ساخت. نظری که لحن آن چنان باشد که "طرف مقابل من نمی فهمد" منتشر نخواهم کرد!  تمرین کنیم که بدون این لحن با هم گفت و گو نماییم.

پی نوشت دوم: یا مثلا متن زیر را که داره دست به دست می شه ببینید:
"سازمان یونسکو طی آماری ترکی را سومین زبان با قاعده و زنده دنیا معرفی کرده و فارسی را لهجه سی وسوم عربی به حساب آورده است. زبان ترکی بیش از 24 هزار فعل دارد. سازمان یونسکو سال 1999 میلادی را سال "
دده قورقود" نامگذاری کرده است این افتخار بزرگ بر ترک زبانان مبارک باد.
"
 یکی که نسبت به جریان هویت طلبی آذربایجان سمپاتی داره و به آن علاقه مند هست اما فردی هست با ذهن پرسشگر مدرن که  چیزی را بی دلیل و بی اثبات نمی پذیره وقتی اون قسمت از متن بالا که درمورد زبان ترکی و دده قورقود هست را می خوانه خوشش می آد بعد کنجکاو می شه بره و در مورد دده قورقود اطلاعات کسب کنه. اینها به نفع جریان هویت طلبی است. اما این که زبان فارسی لهجه 33 عربی است کاملا او را پس می زنه. معلومه که این قسمت واقعیت نداره. زبان فارسی و عربی کاملا ساختار متفاوت دارند. ضمایر و صرف فعل و... آنها از بیخ متفاوته.
اتفاقا زبان ترکی و فارسی خیلی بیشتر مشترکات ساختاری دارند. نظیر آن که
 چند تاضمیر داریم. مونث مذکر داریم یا نداریم و.....

خوب! فرد مزبور وقتی این جعل واقعیت را در کنار حرف درست یا نیمه درست در مورد زبان ترکی می شنوه به کل ماجرا شک می کنه و اصلا پی گیرش نمی شه. به ضرر جریان هویت طلبی تمام می شه. می خواهید در مورد زبان ترکی و نقاط قوت آن بگویید چی کار به زبان فارسی و عربی دارید؟ همون در مورد زبان ترکی بگویید.
مفاهیمی که در افعال ترکی هست اما در زبان های دیگر که با آنها آشناییم نیست. مثل "دیسگینماخ، نیسگیل ائلماخ و....."
یا زمان های مختلف جمله "قرار بود که بیام=گلجاغیدیم"
پی نوشت سوم:
یک مقدار که من بیشتر فکر کردم بیشتر نگران جوانانی شدم که از روی سادگی شعار هایی سر می دهند که می تواند بهانه ای برای انگ سیاسی-امنیتی چسباندن به آنها شود.
می دانیم که قشری بسیار قدرتمند در کشور ما -و احتمالا در بسیاری از کشورهای دیگر- وجود دارد که هر از گاهی با ضرب شست نشان دادن به اقلیتی بی قدرت اما نامحبوب و بی پناه وجود خود را تثبیت می کند. در افکار عمومی ابتدا از آن اقلیت دیو دو سر می سازد وانمود می کند که اگر این ها نیایند پوزه آنها را به خاک بمالند فاجعه به بار می آید. بعد سر فرصتی می ریزند سر آن اقلیت و لت و پارشان می کنند. اکثریت هم خیال می کنند خیلی به آنها دارند خدمت می کنند برایشان کف می زنند. اگر کسی جرئت کند و از حقوق انسانی آن اقلیت بگوید همین اکثریت بر سرشان می ریزند و ساکتشان می خواهند بکنند. به آن شخص هم هم تهمت وابسته بیگانه بودن می زنند. یا در بهترین صور ت می گویند امنیت ملی را به خاطر احساساتی بودن و دل سوزاندن نمی توانیم به خطر بیاندازیم.

می ترسم قربانی بعدی این گروه قدرتمند همین اقلیتی از جوانان هویت طلب باشند که برای جلب توجه یا از روی سادگی و بنا به رسم "کُرکُری" خواندن ها در ورزشگاه ها نام جعلی برای خلیج فارس به کار می برند. (باز هم تاکید می کنم جریان هویت طلبی آذربایجان بسیار ریشه دار و وسیع هست اما در میان آنها تنها اقلیت کوچکی هستند که شعار های انحرافی سر می دهند.) به نظر این جوانان این هم یک کرکری است. تازه مودبانه تر از فحش های ناجوری است که طرفداران تیم های مقابل می دهند! غافل از این که چه آشی برایشان دارند می پزند!!! چه طور از کاهی کوهی می سازند تا بالا بردن آن کاه خود را رستم دستان نشان دهند!!!

ای برادر تراختوری! مراقب خودت باش! خود را بیخود و بی جهت در معرض خطر نگذار! فرض کن کوه رفته ای و سنگی با سرعت به سمت تو می آید ، بر می گردی با او کل کل می کنی و رجز می خوانی یا از مسیر سنگ غلتان خود را دور می کنی؟! این مسئله هم همان هست. سر یک شعاری که از قضا هیچ به درد تورک های ایران هم نمی خورد می آیند یک انگ خانمان سوز به تو می زنند و آینده ات را از بین می برند. کسی هم نخواهد بود که آن روز از تو حمایت کند. حتی همزبانان و هم مرامانت هم تو را به خاطرسردادن شعاری و نامی که هیچ به درد جریان هویت طلبی آذربایجان نمی خورد قهرمان نخواهند دانست و حمایت نخواهند کرد.
اگر برای دریاچه اورمیه شعاری می دادی و توی دردسر می افتادی فشار افکار عمومی حمایتت می کرد. اگر برای تکریم زبان مادری شعار می دادی میلیون ها نفر پشتت بودند. (این روزها دیگه-شکر خدا- احتمال این که به خاطر شعار دریاچه اورمیه یا زبان تورکی دادن بیایند کسی را بگیرند خیلی کم هست. دیگه خدا را شکر این اندازه از آزادی را در کشور یافته ایم که از زبان مادری و محیط زیست بدون نگرانی دفاع کنیم. همین هم غنیمت هست و جای شکر دارد.)
اما اگر به خاطر فریاد زدن "خلیج ع ر ب ی" ( به جای نام صحیح خلیج فارس) به تو انگ خطر امنیتی بزنند و توی دردسر بیافتی هیچ کس از تو حمایت نخواهد کرد که از دردسر بیرون بیایی. قهرمان کسی نخواهی شد!! مفت و مجانی می بازی.
به فکر آینده باش و مراقب خودت باش! با این جوسازی و فضا سازی که برای رسانه های اینترنتی داخلی و لس آنجلسی ولندنی کرده اند خطر اصلا کم نیست! باز گلی به جمال صدا وسیما خودمان که وارد این جوسازی نشد. انتقاد از صدا و سیما زیاد می کنیم اما باید حسنش را هم گفت. صدا و سیما -این دفعه- متشکریم که جوسازی نمی کنی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هفته وحدت فرخنده باد

+0 به یه ن

همان گونه که می دانیم ما الان در هفته وحدت هستیم.
از ویکی پدیا نقل می کنم:
"فاصله میان ۱۲ ربیع‌الاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع‌الاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات شیعه است، به ابتکار و پیشنهاد آیت الله حسینعلی منتظری و حمایت آیت الله خمینی به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است.[۵] طی این اقدام، مسئله‌ای که شاید می‌توانست عاملی برای تشدید اختلافات میان مسلمانان شیعه و سنی باشد، موجب وحدت آفرینی بیشتر میان مسلمانان شد. در این راستا سازمانی رسمی با نام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی رسماً در حال فعالیت هست و هر ساله در تهران و در هفته وحدت کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی را برگزار، و علمای بزرگ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می‌کند، که همواره از رهبر ایران تا همه مسولین تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد و عوامل تفرقه خشکانده شود.[۶] با توجه به تفرقه افکنی‌های دشمنان اسلام در میان مسلمین، وحدت اسلامی مورد تأکید علمای سنی و شیعه قرار دارد."

با توجه به وقایع منطقه (داعش طالبان .....) بیش از هر زمانی لازم هست که روی وحدت تاکید کنیم.  باید جلوی ادبیات تفرقه افکن بایستیم و از دامن زدن به آن بپرهیزیم. چه تفرقه قومی، چه تفرقه دینی و مذهبی.

من فکر می کنم تبلیغ برای توریزم شهرهای مختلف و گسترش روحیه گردشگر پذیری بهترین راه عملی در جهت ایجاد وحدت  و همدلی است. سال 2018 تبریز قرار هست پایتخت گردشگری جهان اسلام باشد. فرصت بسیار خوب هست هم برای روآوردن آثار تاریخی آذربایجان، جذب سرمایه، ایجاد بهانه های شادی و تفریح و از همه مهمتر تحکیم وحدت اسلامی و گسترش فرهنگ مدارا.
همه با هم در این راه بکوشیم.


نوشته مرتبط:

تبریک به طرفداران تیم تراختور و یک پیشنهاد



پی نوشت:

من فکر نمی کنم اختصاص بودجه دولتی برای برگزاری کنفرانس وحدت اسلامی منجر به وحدت بشه! اتفاقا می آیند می خورند بعد ش هم می روند پشت سرمون حرف می زنند.
فکر نمی کنم بحث های فقهی و تاریخی و.... هم منجر به وحدت بشه. یک فقیه استدلال در جهت وحدت می کنه چند تا مداح می آیند مرثیه ای می خوانند که هر چه او رشته بود پنبه می شه.

اتفاقا به نظر من راه رسیدن به وحدت اسلامی از مسیر فرادینی می گذره. برگزاری نمایشگاه نقاشی بین کشورهای مسلمان، جشنواره فیلم و... خیلی مفید هستند.
از همه مهمتر گردشگری بین کشورهای اسلامی هست. این کارها یک مقدار سرمایه گذاری برای ایجاد زیر ساخت ها می خواد. اما دست آخر سرمایه مادی هم بر می گرده. وحدت هم حاصل می شه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]