فرزند آوری، معیار قضاوت؟

+0 به یه ن

خبرگزاری ها (نه فقط خبرگزاری های جمهوری اسلامی  بلکه خبرگزاری های متنوع دنیا) برای تاکید بر ابعاد فاجعه انسانی در غزه اشاره می کنند که خانواده هایی هستند که ده عضو خود را از دست داده اند. عده ای از ایرانیان (عمدتا آنان که گرایش پادشاهی خواهی دارند) بُل می گیرند که اینها چه خانواده ای بوده اند که این همه فرزند داشتند؟!

من خودم بچه ای ندارم، مادرم دو فرزند دارد. مادربزرگم ۴ فرزند داشت. مادرمادربزرگم ۵ فرزند و مادرمادرمادر بزرگم ۱۰ فرزند. (این آخری و همسرش نوه های حاج خویی بنیانگذار کبریت سازی ممتاز بودند که این روزها عکس او در کنار پاول هوگوی آلمانی در اینترنت دست به دست می شود.) در نسل مادربزرگ مادربزرگم داشتن ده فرزند، هنجار حساب می شد. شاید نکته جالب توجه در مورد این جد مادری ما ،نه فرزندآوری فراوان، بلکه زنده ماندن هر ده فرزند او تا سنین بزرگسالی -بالای۸۰ سالگی- بوده باشد. در نسل های گذشته در همین ایران خودمان، هم مرگ و میر کودکان زیاد بود و هم فرزندآوری. اتفاقا فرزندآوری بین یهودیان هم زیاد هست. حتی خانواده های دانشمند پرور یهودی در اروپای قرن نوزده و بیستم نسبتا پرفرزند بودند. مثلا امی نوتر سه برادر داشت. 

در مجموع در جوامعی که شانس زنده ماندن کودک کم هست والدین تعداد بیشتری فرزند به دنیا می آورند.  شاید اقتضای طبیعت برای بقا چنین هست. در ایران خودمان از وقتی که مرگ و میر کودکان کاهش یافت سایز خانواده ها کوچکتر شدند. ابتدا طبقه متوسط تعداد فرزندانشان را کاهش دادند و سپس  فقرا. متاسفانه شانس زنده ماندن کودکان در مناطق جنگ زده در خاورمیانه زیاد نیست. طبیعی است که خانواده ها در این مناطق-مثل اجداد خودمان در ایران- تمایل داشته باشند که تعداد بیشتری فرزند بیاورند. آنها هم از جنس خودمان هستند. دست کم از جنس اجداد خودمان هستند.  از جنس طبیعت با انتخابات «طبیعی» که لزوما منطبق با «منطق» مبتنی بر اپتیمم سازی هزینه و فایده نیست. شما که بسی بیش از من در مورد بیولوژی می دانید به من بگویید ببینم: کجای این پروسه طبیعی تولید مثل و بقای نسل، با منطق مبتنی بر اپتیمم سازی پیش می رود؟!!! جوامع انسانی هم علی العموم با همین طبیعتشان پیش می روند و آن قدر ها که انتظار داریم به منطق مبتنی بر اپتیمم سازی کاری ندارند. صد سال بعد مرا که فرزندی ندارم کسی به یاد نخواهد آورد (احتمالا همه مقاله هایم هم فراموش خواهد شد) اما آن مادر حوثی را که در این شرایط ده فرزند آورده  به یاد خواهند آورد. منطق حیات طبیعی و بقا این هست نه آن منطقی که شما مد نظر دارید و بر اساس آن قضاوت هم می کنید.

البته اینی که گفتم به معنای حسرت نیست. بعد از این که مُردم مهم نیست که فراموش شوم. اولویت من این هست که زندگی ام را چنان کنم که می خواهم. فقط خواستم بگم در مورد جامعه  تحت فشارهای شدید، بر اساس فرزندآوری فراوان قضاوت نکنید. زندگی پیچیده تر از این ساده سازی های به ظاهر منطقی است. در بازه زمانی چند صد ساله اگر بنگرید همین پیچیدگی های «غیرمنطقی» (!!!!) ست که آن را جذاب کرده. مگر تمدن بشری کم قحطی پشت سر گذاشته؟ اگر همه می خواستند سبک زندگی شان را مثل من  بنا نهند نسل انسان خیلی وقت ها پیش ور افتاده بود و من و شما امروز اینجا نبودیم.


------------


در نوشته پیشین ام در میانه کلام گفتم که صد سال بعد احتمالا همه مقاله های من فراموش خواهد شد. در آن نوشته بحث ام سر موضوعی دیگر بود. امیدوارم این جمله ام  سوتفاهم ایجاد نکند که کارهای علمی و پژوهشی که من و یا امثال من انجام می دهیم بی اهمیت هستند و ارزشی ندارند. من (و امثال من) و مقاله های من (مقاله های امثال من) فراموش می شویم اما اثر خود را در پیشبرد علم می گذاریم. کارهای پژوهشی و آموزشی و داوری  علمی و ترویج علمی و.... که می کنیم در کارهای علمی   دیگران و روند دانش-پژوهی اثر می گذارد و این طوری علم پیش می تازد.امثال ما که کار علمی می کنیم عمر خود را تلف نمی نماییم. دانشی هم که به ما رسیده تنها کار چند دانشمند نامدار همچون نیوتن و گالیله و اینشتن نیست. البته که آن بزرگان قله های زمان خویش بودند اما اگر ده ها و صدها دانشمند و پژوهشگر دیگر که اکنون فراموش شده اند نبودند و کار پژوهشی نمی کردند این بزرگان به تنهایی نمی توانستند تا این حد علم را پیشرفت دهند. در واقع کار زیادی نمی توانستند بکنند.

برای امثال من مهم هست که تا وقتی  زنده و از نظر علمی فعال هستیم اعتبار لازم را برای کارهای پژوهشی و آموزشی مان بگیریم تا وقتی برای گرنت پژوهشی ونظایر آن اقدام می کنیم مورد تایید قرار بگیریم. اما بعد از این که فعالیت علمی مان باز ایستاد و نیازی به گرفتن گرنت و نظایر آن نبود مهم نیست که نام مان فراموش شود و یا بماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]