شیوه تربیتی برتر خانواده های بازاری

+0 به یه ن

خانواده های بازاری در همین  ایران خودمان، سبک خاص خودشان را در تربیت فرزند دارند. از جهاتی سبک تربیتی آنها به سبک تربیتی افراد دانشگاهی و هنرمندان و .... برتری دارد. ازجمله این که روابط عمومی را از سن کم به فرزندان می آموزند. مثلا می آموزند که اگر کالایی سفارش دهند باید چه حد بیعانه بپردازند و چه مقدار از قیمت کالا را آخر سر پرداخت نمایند. می آموزند که اگر همه را اول دهند سازنده از زیر کار در می رود و انگیزه لازم را برای این که کار را کامل و به موقع تحویل دهد نخواهد داشت. اگر هم همه پرداخت را برای آخر بگذارد سازنده  قبول نمی کند یا جدی نمی گیرد.

همین طور به فرزندان خود می آموزند که چگونه دستمزد کارگر را «طی» کند و چه طور بپردازد که هم کارگر خیلی شاکی نشود (ولو این که در ظاهر غرولند نماید) و هم خیلی دستمزد بالا نباشد که پس فردا دیگرانی که کارگر می گیرند شاکی شوند که سطح دستمزدرا چنان بالا برده که قابل پرداخت نباشد. در واقع می آموزند فرزندانشان در این مناسبات چه رفتار و گفتاری داشته باشند که از آسیب های احتمالی درامان بمانند.

طیفی که خود را روشنفکران جامعه می دانند معمولا  از این چیزها سر در نمی آورند. معمولا سر همین مسایل گرفتار می شوند و بعد بحث های روشنفکرانه می خواهند آنها را توجیه کنند.

وقتی به این قبیل مسایل می رسد قشر روشنفکر جامعه ما مصداق کامل «آن کس که نداند و نداند که نداند» هستند.

فکر نکنم در کشورهای دیگر روشنفکران تا این اندازه از این جهات ضعیف باشند و روزانه ضربه ببینند. دست کم در ایتالیا --که من با  فرهنگ آن آشنا ترم --روشنفکران در این مسایل شوت نیستند!


اون قدر افراد تحصیلکرده جامعه ما که به روشنفکری گرایش دارند در دنیای خودشان سیر می کنند که نکات بالای مرا کج خواهند فهمید و خیال خواهند کرد که من منظورم این هست که آدم باید پدرسوختگی بلد باشد. در صورتی که  مشخص نمودن مرزها و..... پدرسوختگی نیست. پدرسوختگی اتفاقا مانع از صلح پایدار می شود چون که افراد به هم و قراردادی که با هم بستند اعتماد نمی کنند و قرارداد بسته نشده فتنه آغاز می گردد.


اون قدر لاف زن و بلوف زن زیاد هست که دیگه این حنا رنگی نداره. اما وقتی یکی به طور سازگار صادق هست این صداقت برند او می شه و مشتری های خودش را خواهد داشت. مشتری هایی که به دنبال برند صداقت هستند شاید در کل جامعه در اقلیت باشند ولی به اندازه کافی تعدادشان زیاد هست که اون عده معدود تر آدم های صادق که برند صداقتشان رد خور نداره به اندازه کافی مشتری داشته باشند و زندگی شان بی دردسر بچرخه. بدترین حالت این هست که یارو ذاتا آدم صادقی باشد و چندان دروغ گویی بلد نباشه. اما از مشاهده این که در جامعه «همه»، دروغ می گویند چنان دچار اضطراب بشه و خیال کنه که سرش بی کلاه موند که او هم شروع کنه به ناشیانه دروغ گفتن! از این افراد زیاد دیده ام. هم خودشان و هم بقیه را بدجوری توی دردسر می اندازند. از دروغ گویان حرفه ای هم دردسرسازترند! آخ! آخ! در  جریان رتق و فتق امور ارث و میراث که دست افراد ساده و دور از مسایل اقتصادی، یکهو دارایی قابل توجهی می افته (حاصل یک عمر زحمت والدین) خیلی  از آدم های ساده و پخمه خیال می کنند باید «زرنگ» باشند. زرنگی هم بلد نیستند.  گند می زنند . هم به خودشان و شهرت صداقتشان و هم به دیگران. با بی قانونی و  جعل سند و امضا و……. دردسری برای خودشان درست می کنند که اون سرش ناپیدا!


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مسایل ایمنی چنان گیر دهید که برای گرفتن وام به منظور مداوای فرزند خود!

+0 به یه ن

فاجعه معدن طبس از این سو و اتفاقات لبنان و ... از آن سو باعث شده که دوباره بحث «چراغی که به خانه رواست .....» داغ شود. البته هم که برای بخش «ایمنی سلامت و محیط زیست» در جای جای ایران باید بیشتر از اینها بودجه در نظر گرفته شود. اما نکته ای که در این  تاکید بر افزایش بودجه مغفول می ماند آن هست که همین بودجه موجود هم در این راه درست خرج نمی شود. اغلب مدیران میانی نمی ذارند بودجه صرف بهبود نکات ایمنی شود. شعار ایمنی هست. ژستش هست. نقدش هست. اما به عمل که می رسد مدیر میانی در جواب کارمند یا کارگر بهانه می آورد که بودجه نیست. حتی نمی پرسد که برآورد هزینه برای فلان بهبود ایمنی چه قدر هست که ما بررسی کنیم ببینیم بودجه کافی داریم یا خیر! قبل از این که برآورد هزینه ای کند به قصد دست به سر کردن می فرماید بودجه نداریم! این که معلوم هست دروغی بیش نیست. هرچند وضع اقتصادی خوب نیست اما دیگه  بودجه که واقعا صفر نیست! باید برآورد هزینه شود تا معلوم شود بودجه کافی هست یا نیست.

مشکل ایمنی در ایران در درجه اول یک مسئله فرهنگی و گفتمانی است نه  مسئله ای سیاسی. حتی اگر حکومت ایران امروز سیاست منطقه ای اش را عوض کند و مطابق دلخواه اکثریت ملت نماید، خیلی از مشکلات اقتصادی یا حتی مشکلات دانشگاهی و پزشکی و....  به سرعت حل می شود (اگر تحریم ها برداشته شوند همه این شاخه ها نفسی می کشند. ما به قدر کافی نیروی انسانی در حوزه های اقتصادی دانشگاهی پزشکی و... داریم که فوری نتیجه را ببینیم.)  اما متاسفم بگویم که حتی در این صورت هم مشکل ایمنی در ایران به این زودی حل نمی شود چون که در میان  مدیران میانی فرهنگ ایمنی وجود ندارد.  اغلب درکی از اهمیت مسایل ایمنی ندارند یا ارزشی به جان زیردستان قایل نیستند.

اما باور کنید «گیر دادن» نتیجه می دهد. وقتی به مدیر میانی مسایل ایمنی را تذکر دادید و او شما را دنبال نخود سیاه فرستاد، به یکی دیگر از همقطاران خود در بخشی دیگر بسپارید که به رییس خود -که احتمالا رقیب رییس شماست-  مسئله را بازگو کند. اگر فرصتی پیش آمد که رییس رییس تان را ببینید مستقیم به خود او بگویید. مشق تان را از قبل انجام دهید و برآورد هزینه ای کنید که تا وقتی پرسیدند چه قدر خرج دارد جوابی در آستین داشته باشید. اغلب مسایل حاد ایمنی با رقم هایی ناچیز قابل رفع هستند. خیلی وقت ها این رییس ها در چشم-همچشمی با هم کارهای ارزشمند انجام می دهند. مسایل ایمنی شوخی بردار نیستند. مسئله جان آدمی هست. اگر خدای ناکرده بچه مریض داشتید و برای مداوای او نیاز به وام داشتید چه طور گیر می دادید!؟ در این مورد هم همان طور گیر دهید. چون مسئله همان هست. در هر دو مورد مسئله جان و سلامت هست. شوخی بردار نیست. مدیران اغلب این را نمی فهمند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مسایل ایمنی چنان گیر دهید که برای گرفتن وام به منظور مداوای فرزند خود!

+0 به یه ن

فاجعه معدن طبس از این سو و اتفاقات لبنان و ... از آن سو باعث شده که دوباره بحث «چراغی که به خانه رواست .....» داغ شود. البته هم که برای بخش «ایمنی سلامت و محیط زیست» در جای جای ایران باید بیشتر از اینها بودجه در نظر گرفته شود. اما نکته ای که در این  تاکید بر افزایش بودجه مغفول می ماند آن هست که همین بودجه موجود هم در این راه درست خرج نمی شود. اغلب مدیران میانی نمی ذارند بودجه صرف بهبود نکات ایمنی شود. شعار ایمنی هست. ژستش هست. نقدش هست. اما به عمل که می رسد مدیر میانی در جواب کارمند یا کارگر بهانه می آورد که بودجه نیست. حتی نمی پرسد که برآورد هزینه برای فلان بهبود ایمنی چه قدر هست که ما بررسی کنیم ببینیم بودجه کافی داریم یا خیر! قبل از این که برآورد هزینه ای کند به قصد دست به سر کردن می فرماید بودجه نداریم! این که معلوم هست دروغی بیش نیست. هرچند وضع اقتصادی خوب نیست اما دیگه  بودجه که واقعا صفر نیست! باید برآورد هزینه شود تا معلوم شود بودجه کافی هست یا نیست.

مشکل ایمنی در ایران در درجه اول یک مسئله فرهنگی و گفتمانی است نه  مسئله ای سیاسی. حتی اگر حکومت ایران امروز سیاست منطقه ای اش را عوض کند و مطابق دلخواه اکثریت ملت نماید، خیلی از مشکلات اقتصادی یا حتی مشکلات دانشگاهی و پزشکی و....  به سرعت حل می شود (اگر تحریم ها برداشته شوند همه این شاخه ها نفسی می کشند. ما به قدر کافی نیروی انسانی در حوزه های اقتصادی دانشگاهی پزشکی و... داریم که فوری نتیجه را ببینیم.)  اما متاسفم بگویم که حتی در این صورت هم مشکل ایمنی در ایران به این زودی حل نمی شود چون که در میان  مدیران میانی فرهنگ ایمنی وجود ندارد.  اغلب درکی از اهمیت مسایل ایمنی ندارند یا ارزشی به جان زیردستان قایل نیستند.

اما باور کنید «گیر دادن» نتیجه می دهد. وقتی به مدیر میانی مسایل ایمنی را تذکر دادید و او شما را دنبال نخود سیاه فرستاد، به یکی دیگر از همقطاران خود در بخشی دیگر بسپارید که به رییس خود -که احتمالا رقیب رییس شماست-  مسئله را بازگو کند. اگر فرصتی پیش آمد که رییس رییس تان را ببینید مستقیم به خود او بگویید. مشق تان را از قبل انجام دهید و برآورد هزینه ای کنید که تا وقتی پرسیدند چه قدر خرج دارد جوابی در آستین داشته باشید. اغلب مسایل حاد ایمنی با رقم هایی ناچیز قابل رفع هستند. خیلی وقت ها این رییس ها در چشم-همچشمی با هم کارهای ارزشمند انجام می دهند. مسایل ایمنی شوخی بردار نیستند. مسئله جان آدمی هست. اگر خدای ناکرده بچه مریض داشتید و برای مداوای او نیاز به وام داشتید چه طور گیر می دادید!؟ در این مورد هم همان طور گیر دهید. چون مسئله همان هست. در هر دو مورد مسئله جان و سلامت هست. شوخی بردار نیست. مدیران اغلب این را نمی فهمند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Jewish mom: You cannot spoil your child by loving him/her.

+0 به یه ن

یک ضرب المثل قدیمی ییدیش (یهودیان اروپای شرقی) هست که می گه شما با محبت کردن و عشق ورزیدن به بچه ها تون اونها را لوس نخواهید کرد. من با ضرب المثل موافقم. اونهایی که خیلی خوب به بچه هایشان می رسند و خیلی برای خوشی و رفاه آنها به خودشان زحمت می دهند معمولا بچه های لوسی بار نمی آورند. اتفاقا عموم بچه ها این طوری یاد می گیرند  که  مثل والدینشان خودخواهی کمتری داشته باشند و به شیوه آنها  برای دیگران (خود اون والدین یا فرزندان خودشان یا دیگران)  محبت و خوبی کنند. بچه ها، الگو برداری می کنند. بچه هایی که لوس بار می آیند عموما محصول دو نوع دیگر از تربیت هستند که  با این تربیت عاشقانه به اشتباه گرفته می شه:

۱) یکی این که محبت های والدین به فرزندانشان نمایشی باشه. هدفشان این باشه که به دیگران نمایش دهند چه قدر پدر و مادر خاص فداکاری هستند نه آن که واقعا نیازی از فرزندشان برطرف کنند و یا دل او را شاد کنند. یا حتی بدتر از این: فرزند خود را محبت کش می کنند و نمایش می دهند که نشان دهند بهمان والدین که این خدمات را به فرزندان خود نمی دهند چه قدر بی مصرفند. این قبیل والدین هم هستند! اقلیتی ۵-۶ درصدی از والدین را تشکیل می دهند و فرزندانی به لحاظ روانی نابسامان پرورش می دهند.

۲) والدینی که از هنجار جامعه هم کمتر برای رفع نیازهای فرزندانشان به خود زحمت می دهند اما از بقیه انتظار دارند که جور بچه های ایشان را بکشند. اینها کسانی هستند  که لوس ترین بچه ها را بار می آورند و به جان جامعه می اندازند. جامعه هم به اشتباه خیال می کند این والدین خیلی به بچه های خود می رسند.  به اشتباه چنان داوری می کند که وقتی والدین از من که غریبه ام انتظار خدمت رسانی به فرزند خود دارند لابد خودشان خیلی خیلی به فرزند خدمت می رسانند. معمولا این داوری ناصحیح هست.

 به عنوان استاد راهنما گرفتار چند نفر از این جنس شده ام. تا یک مقدار دانشجو سرگرم کار پژوهشی اش می شد از سوی خانم والده دستور صادر می شد که «چرا خودت را خسته می کنی؟! آب  دستت هست زمین بگذار و به خدمت من بشتاب!» از آن سو  خانم والده با من تماس می گرفت که شازده ام را به تو  سپرده ام و تو باید مراقبش باشی. انگار شازده اش یک بچه دو ساله هست که استاد راهنمای دوره کارشناسی ارشد یا دکتری باید مراقب او باشد نه دانشجویی که تحت راهنمایی استاد راهنما باید با تلاش و کوشش کار پژوهشی یاد بگیرد. از منظر این نوع والدین دنیا موظف هست که در خدمت فرزندان آنها باشد تا آن فرزندان در خدمت والدین باشند. من از نزدیک مشاهده کرده ام: اتفاقا دانشجویان تحصیلات تکمیلی  سخت کوش معمولا والدینی دارند که خیلی به فکر آنها هستند. این همه محبت آنها را لوس نمی کند بلکه سخت کوش تر می سازد. اتفاقا چون این والدین همه جوری به فکر فرزندان خود هستند این را هم درک می کنند که وقتی در جامعه خشن یک استاد راهنمایی هم پیدا شده که راه و رسم کار پژوهشی می اموزد و در پیدا کردن شغل آینده به فرزندش کمک می کند به فرزند خود بسپارند که قدرش را بداند نه آن که در گوش فرزند بخوانند که مبادا در راه کار پژوهشی ات خود را خسته کنی و نتوانی به موقع  به من خدمت رسانی نمایی.    

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصوبات شورا

+0 به یه ن

اون اوایل که ریاست پژوهشکده را برعهده گرفته بودم (زمستان ۱۴۰۰) تصمیم داشتم -دست کم در اوایل کار- حتی الامکان روال های مرسوم اداری پژوهشکده را تغییر ندهم و سنت قبلی را ادامه دهم مگر این که آن روال یا سنت ایراد اساسی داشت. عموم روال ها معقول بودند. شاید دقیقا آن چه که من می خواستم نبودند اما ایراد اساسی نداشتند. من هم فکر می کردم نمی ارزد روال تقریبا معقولی را که جا افتاده -به دلیل سلیقه شخصی- عوض کنم.  طبیعی هم بود که روال های پژوهشکده معقول باشد. بالاخره شاهین دو سال ۸۵ تا ۸۷ و  از مهر ۱۳۹۳ تا ۲۵ مرداد ۱۳۹۷ رئیس پژوهشکده بود و انتظار دور از ذهنی نبود که در این مدت روال ها را معقول کرده باشد. اما یک مورد بود که  مرا برآشفت. حتی به شاهین هم تشر زدم که چه طور تو شش سال رییس پژوهشکده بودی و این روال نادرست را تصحیح نکردی؟! ماجرا این بود که وقتی شورای پژوهشکده، درخواست یکی را رد می کرد در مصوبات شورا مثبوت نمی گشت! واقعا روال غلطی است. در دوره من، چهارشنبه بعد از ظهرها که شورا تشکیل می دهیم در آخر جلسه  محتوای مصوبات را دو سه بار با اعضای شورا چک می کنیم. اگر یک مقدار موضوع حساس باشد حتی جملات کلیدی در نگارش مصوبات و نامه به درخواست کنندگان را هم با اعضای شورا چک می کنم. بلافاصله بعد از شورا فایل صوتی به مدیر اجرایی پژوهشکده می فرستم و دانه به دانه مصوبات را شرح می دهم. مدیر اجرایی شنبه صبح پیش نویس را آماده میکند. من می خوانم و با یادداشت هایم مقابله می کنم تا نکته ای از قلم نیافتد. بعد  همان روز برای امضا به اعضا می فرستیم.

دو سه روزه امضاها جمع می شود و بعد نامه های مربوطه را می فرستیم. با این دقتی که می ورزیم طبعا بر نمی تابیم که مسئله ای به اهمیت جواب رد به فلان درخواست در مصوبات نیاید.

سالیان قبل، یکی از اعضای شورای پژوهشکده ما یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوره ششم (همان مجلس اصلاحات) بود. او بود که اصرار بر رویه غلط مکتوب نکردن جواب های رد داشت. او بود که چنان بر «تجارب» ارزشمندش در نهادی  مهم چون مجلس تاکید  داشت که شاهین را هم متقاعد کرده بود که روال مورد نظر او-که گویا روال مجلس هم هست- برگیرد. آن نماینده اصلاح طلب سابق مجلس اصرار داشت که این  مکتوب  نکردن حکمت عالیه ای دارد که ما جوانک های بی تجربه که دهانمان بوی شیر می دهد نمی فهمیم. من اما گفتم که شورای پژوهشکده فیزیک نمی تواند مثل مجلس شورای اسلامی «هر دنبیلی» اداره شود. باید حساب و کتاب داشته باشد.  جوان چهل و چند ساله ای که من باشم اون قدر خنگ نیستم که نفهمم  حکمت  مکتوب نکردن چیست. وقتی مکتوب نمی شود دست رییس باز خواهد بود که مخالف نظر شورا هرکاری که دوست دارد بکند. درخواستی را که شورا رد کرده با منت گذاشتن بر سر درخواست کننده اجابت می کند و این طوری برای خودش عِده و عُده ای جمع می کند. نوچه جمع می کند. این گونه روسا  مصوبه شورا را ماه ها بعد برای امضا می فرستند. بعد از سپری شدن ماه ها، اعضای شورا یادشان می رود که چه تصویب کرده بودند. من اگر قبول کردم رییس پژوهشکده شوم دقیقا برای جمع کردن چنین بساط هایی بود. طبعا حکمت های عالیه نمایندگان مجلس (حتی همان مجلس ششم) به درد پژوهشکده ما نمی خورد.


 پی نوشت:  انصاف نیست تاکید نکنم که شاهین در همان دهه هشتاد برای معقول کردن جلسات شورای متعدد پژوهشکده و پژوهشگاه با تمام قوا جنگید. قبل از او شوراها  روالی نداشتند که خوب باشد یا بد. قبل از او شورا جایی بود که پیرمردها در آن جمع می شدند و جوک های قومیت زده و وجنسیت زده می گفتند. شاهین به تمام معنی برای تغییر آن این رویه جنگید. به او جوانک بداخلاق نا سازگار می گفتند. شاهین بود که آیین نامه ها برای روالمند کردن شوراها نوشت. این یک مورد دیگه از دستش در رفته بود. از بس که آن نماینده سابق مجلس  از حکمت عالیه که در مجلس هم استفاده میشود دم زده بود که شاهین هم خیال کرده بود لابد حکمتی در میان هست که او  در نمی یابد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکات ایمنی سلامت محیط زیست به قلم کارمندان پژوهشکده فیزیک

+0 به یه ن

در زیر  متن مربوط به «محیط زیست، سلامت ایمنی» که کارمندان پژوهشکده فیزیک تهیه نموده اند باز نشر می دهم. در محل کار می توان تغییرات مهمی از این جهت ایجاد کرد. همین قدر تعییرات  توسط  تشکل های مردم نهاد غیر دولتی-در کشورما- مستلزم صدها برابر زحمت هست که اغلب هم راه به جایی نمی برد. من هر دو را امتحان کرده ام و بر اساس تجربه عرض می نمایم. همین طور در بخش خصوصی هم  افراد  اگر بخواهند می توانند در حوزه کاری خویش استانداردهای  «محیط زیست، سلامت ایمنی»  به طرز محسوسی بالا ببرند.


متن به قلم خانم ها بابانزاده و جم، کارمندان پژوهشکده فیزیک:

«پاره‌ای از اقدامات پژوهشکده در خصوص کاهش مصرف برق

1- سعی شد از لامپ‌های با مصرف برق کم و ولتاژ پایین و شدت نور بالاتر استفاده شود.

2- تعداد لامپ‌های اضافی در مشاعات حذف گردیده است.

3- تعمیرات پنجره‌های طبقات به منظور کاهش از دست رفت انرژی

لطفاً به هنگام حضور در محل کار در ایام تابستان به نکات زیر توجه نمایید:

1-استفاده هر چه بیشتر از نور خورشید (روشنایی طبیعی روز)

2-چنانچه محل کار یا موضع کار نور بیشتری نیاز داشته باشید، مقدار نورعمومی (روشنایی سقف اتـــاق) را می‌باید کمتر در نظر گرفت و از نور موضعی استفاده کرد .

3- نور موضعی بدون نور عمومی بهداشتی نیست و برای سلامتی چشم مضر است ، زیرا در چنین حالتی چشم به سبب اجبار در انطباق خود با روشنایی زیاد موضع کار و تاریکی اطراف خسته می شود لذا استفاده از هر دو ضروری است .

http://www.maes.ir/maghalat/149-roshanayi-maber

۴- چیدن وسایل در اتاق به گونه‌ای که بازدارنده نور روز نباشند

لطفاً در صورت ترک محل کار در ایام تابستان به موارد زیر توجه نمایید:

در صورتی که سیستم کامپیوتری در حالت اجرای برنامه و یا فعالیت خاصی نیست سیستم قبل از خروج خاموش گردد.

سیستم خنک کننده اتاق خاموش گردد (تعدادی از دستگاه‌های خنک کننده به منظور نگهداری از سیستم‌ها و تجهیزات مشاعات و اتاق محاسبات در طی روز روشن خواهد بود لطفاً از خاموش کردن این خنک کننده‌ها بدون هماهنگی با بخش داری خودداری شود.)

در و پنجره‌های اضافی بسته نگه داشته شود و از باز و بسته شدن مکرر خودداری شود.

نکاتی درخصوص آبدارخانه:

به منظور جلوگیری از هدر رفت انرژی در آبدارخانه پژوهشکده با توجه به گرمای هوا و نوشیدن کمتر چای در فصل تابستان، سماورهایی با حجم کمتر تهیه شده است. جهت جلوگیری از آسیب به سماورها بعد از پایان ساعت اداری مجدداً اقدام به روشن نمودن سماورها ننمایید. در صورت نیاز به آبجوش می‌توانیید از دستگاه آبسردکن/گرمکن موجود در طبقات استفاده نمایید.

 

 

نکات حفظ محیط زیست:

به منظور جمع آوری باطری‌های مستعمل، محفظه‌ای در طبقه همکف ساختمان فرمانیه تعبیه گشته است. شرکت کننده‌ها می‌توانند باطری‌های مستعمل خود و یا اطرافیان خود را از خانه و محل کار با خود همراه آورند و در این محفظه قرار دهند.

توصیه‌های پیشنهادی مراقبت فردی و ارگونومی زمان کار و استفاده از کامپیوتر:

انداختن پا روی پای دیگر عوارض جدی به همراه دارد. حرکت بدن را به هم می‌ریزد، در ناحیه مفصل، درد ایجاد می‌کند، به گردن، لگن، قسمت پایین کمر و زانو آسیب وارد می‌کند و باعث زانو درد می‌شود.

برای جلوگیری از آسیب به بدن هنگام نشستن بر روی صندلی اداری توصیه می‌شود که ارتفاع صندلی را به گونه‌ای تنظیم نمایید که کف پاها بدون حالت آویزان شدن یا خم شدگی زانو، کاملا بر روی سطح کف قرار بگیرند. از قرار دادن پاها بر روی پایه‌های صندلی اجتناب نمایید.

دانلود نرم‌افزار اعلان وقت استراحت و نرمش‌های محیط کار (نرم افزار جالبی است در هنگام کار هر چند دقیقه به شما یادآور می‌شود که نرمش کوتاه انجام دهید.)

http://hsefirst.ir/hse/health/ergonomy/download-the-application-for-the-rest-time-and-exercise-in-the-workplace/

 

انجمن بهداشت حرفه‌ای ایران

https://www.occupationalhealth.ir/index.php

 

سایت تخصصی دانشجویان بهداشت حرفه‌ای و HSE

https://acgih.ir/%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%88%D9%85%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%81%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C/

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکاتی چند در ارتباط با پزشکان

+0 به یه ن

در هفته های اخیر سر وکارمان همه با دکتر و بیمارستان و.... بود. واقعا که چه قدر پزشکان و پرستاران و دستیارانشان زحمت بیمار می کشند. چه قدر ناز بیماران را می کشند! چه نازمان را بکشند و چه فحش مان دهند ما مجبوریم که به آنها مراجعه کنیم. پس ناز کشیدن آنها برای بازاریابی نیست  بلکه از روی انسانیت هست.

یادتان هست چند سال قبل از آن که کرونا بیاید  دستگاه های تبلیغاتی خیز برداشته بودند که ذهنیت عمومی را علیه پزشکان تحریک کنند.؟!درد و بلای پزشکان و پرستاران بخوره توی سر آنهایی که می خواهند بین اقشار ملت تفرقه ایجاد کنند تا  همه آنها را  بچاپند. متاسفانه بسیاری از استادان دانشگاه-به خصوص استادان جا افتاده و مسن- در آن دوران گول دستگاه تبلیغاتی را خوردند وبا آنها علیه پزشکان هم آوایی می کردند. خیال می کردند اگر از حرمت پزشک در جامعه کم شود بر حرمت آنها افزوده می گردد. نمی فهمیدند که همان دستگاه تبلیغاتی ابتدا سراغ پزشک میرود و آنها رامی کوبد و در مرحله بعدی سراغ کوبیدن استادان دانشگاه می آیند. کرونا آمد و تبلیغات ضد پزشک را خنثی کرد. تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد!


رابطه فرد با پزشک و جامعه پزشکی رابطه پیچیده ای است.  ملغمه ای است از احساسات  شدید و خشک ترین تصمیمات منطقی. طفل که به دنیا می آید حتی قبل از مادر خود با کادر پزشکی مواجه می شود. کادر درمانی جزو اولین افراد خارج از خانواده و دوستان نزدیک  هستند که کودک با آنها ارتباط برقرار می کند. از همان ابتدا بیمار حس متضاد دارد. از سویی بیماری اش را خوب می کند و از سوی دیگر آن چوب بستنی ملعون را در حلقومش می کند و سوزن می زند.از همان ابتدا این رابطه رابطه ای است عجیب و متفاوت با هر رابطه دیگر. به پزشک چیزهایی می گوید که به نزدیکترین کسانش هم نگفته و هر پرده ای و مرزی بین پزشک و بیمار بر می افتد.  رابطه عجیبی است. بیخود نیست رابطه جامعه با پزشک هم از جنس 

love-hate relation

 هست . از یک سو جامعه پزشکی را به حد نیمه-خدایی تکریم می کند و از سوی دیگر مراجعه به آنها را که یادآور درد و زجر هست  دوست نمی دارند و آنها را فحش می دهد. هیچ وقت مردم نسبت به نانوا و ..... که شاید به همان اندازه به آنها احتیاج روزانه دارند این طوری توام با احساسات شدید و غلیظ نخواهد بود. رابطه غریبی است این رابطه!


------------

دکتر هلاکویی می گه عشق زن و شوهر را خشم و عصبانیت متوالی به بی تفاوتی بدل می کند. خشم شدید و مداوم علیه همسر که قطعا  به این نتیجه  منجر می شود.  حتی خشم و طلبکاری کلی هم   (حتی اگر علیه همسر نباشد) آتش عشق را خاموش می کند و  به بی تفاوتی می انجامد. وقتی زوجین کار سنگینی دارند که  اعصابشان دایم خرد  هست خطر چنین  سرد شدن بین آنها زیاد هست. در زوج های پزشک من این را زیاد دیده ام. واقعا پزشکی کار سختی است و وقتی زن و شوهر هر دو پزشک هستند تحت فشار بسیارند و در نتیجه خستگی می تواند خشم  مزمن بیاورد. بعدش  آتش عشق شان  سرد می شود.  نباید فکر کرد که چون روزی (احتمالا در دهه بیست زندگانی) ازدواج با عشق    شروع شده همین گونه ادامه خواهد یافت. من زیاد شنیدم که  یکی از زوجین که شاهد سرد شدن عشق همسر ش و احتمالا بی وفایی می شود به شدت شاکی می شود که چرا وی به تعهدش وفادار نمانده.  احساسات آدم در طول زمان عوض می شود. باید مواظبش شد. وقتی زوجین کاری سنگین و جدی مانند پزشکی دارند  که طبعا روی روح و روانشان فشار می آورد دیگه بهتر هست سر موضوعات کوچک تر و بی اهمیت تر  بیخیال باشند. اصرار نداشته باشند که در همه چیز بدرخشند. در همه چیز قرار نیست perfectionist و کمال گرا بشوند. در همان پزشکی و اتاق عمل کمال گرا باشند کافی است. چه اصراری هست که حتما دخترشان هم مثلا در کلاس باله سرآمد باشد. در کلاس باله اش شل و ول حضور پیدا کند مگه چی می شود؟!  اصرار بر کمال گرایی در همه چیز   اون قدر فشار به  زوجین می آورد که  به خشم و عصبانیت دایمی می رسند و عشق در خانواده شان به سردی می گراید. درسته شغل سنگینی مثل پزشکی درآمدی می آورد که زوجین را قادر می سازد لاکچری زندگی کنند. اما خیلی وقت ها بهتر هست که ساده زیستی پیشه کنند. نه برای این که پولش را ندارند بلکه به این دلیل که لاکچری بازی هم وقت می خواهد و اعصاب می طلبد. لاکچری بازی بیشتر برای آدم های بیکار پولدار هست. نه زوجی پزشک یا نظیر ان که هزار تا کار مهم تر از لاکچری بازی دارند. لاکچری بازی را به بعد از بازنشستگی هم می توان موکول کرد.

---------


در نوشته قبلی ام اشاره کردم که زندگی زوج های پزشک به علت سختی کار پزشکی از یک سو و نیز اصرار بر سبک زندگی لاکچری (که استرس های خاص خود را دارد) می تواند تنش زیادی داشته باشد. اشاره کردم اگر برخی چیزهای کم اهمیت تر را شل نگیرند این همه استرس به خشم و طلبکاری دایمی منجر می شود که آن هم به گفته دکتر هلاکویی (و نیز مشاهدات پرتعدد خودمان) به سردشدن عشق می انجامد.

 در مورد زوج های فیزیکدان چی؟ راستش کار تحقیقی فیزیک در شاخه ای مانند انرژی های بالا کار  پراسترسی نیست. هیجان دارد اما استرس ندارد. این که تصور می کنی شاید مقاله ای که داری می نویسی پرده از یک راز طبیعت بردارد خیلی هیجان انگیز است. اما استرس خاصی  ندارد جز آن که ممکن هست این ایده که  شما دارید روی آن کار می کنید به عقل یک گروه دیگه در آن سوی دنیا هم برسد و اندکی (یکی دو روز) زودتر از شما مقاله را منتشر کنند. در سال های اول که تعداد مقالات پژوهشگر کم هست و برای یافتن شغل  به مقاله نیاز دارد این موضوع اندکی استرس به او وارد می کند اما به تدریج که تعداد مقالات آدم بالا می رود چنین استرسی کم می شود. به علاوه فرد به تجربه در می یابد بهتر است با ان گروه همکاری کند تا رقابت. راهش را هم یاد می گیرد.

اصل کار پژوهش خیلی استرس ندارد اما گاهی  افراد خودشیفته در محل کار  پیدا می شود  که استرس بیجا تزریق می نمایند. از این قبیل افراد باید حذر کند باید راهی یافت که فشار روانی بیجا به فرد یا به فضای کاری وارد نکنند. مخصوصا در کارهای پژوهشی نظیر کار ما که طمانینه و تمرکز لازم هست حذر از آنها لازم هست. ماها سی چهل سال روی موضوعی کار می کنیم تا نوک سوزنی علم را جلو ببریم. ۵۰ سال بعد هم نتایج آن به مرحله کاربرد می رسد. در نتیجه استرس یک ساعت این ور و آن ور  نباید کشید. بلکه باید کوشید این قبیل استرس ها ما را از ریل اصلی خارج نکند.


----------


پدرم به هنگام بیماری در بیمارستان دولتی وابسته به دانشگاه بستری بود. اما ابدا آشکار نکردیم که پدرم سالیان سال در آن دانشگاه به عنوان استاد خدمت کرده. پدرم  خود نمی خواست بیش از سایر بیماران در بیمارستان مورد توجه باشد مبادا که توجه بیشتر به او منجر به کاهش توجه به سایر مریض ها گردد.

دیدم  بسیایر از ایرانیان هرجا که می روند فوری دنبال پارتی و آشنا می گردند. ما هیچ وقت این کار را نکردیم. حتی در جایی مثل بیمارستان که نقل نقل مرگ و زندگی است.

. می بینم همین موضوع در عمل برایمان بد تمام نمی شود.

وقتی دکتر آشنایی پارتی آدم در بیمارستان می شود خیلی وقت ها ضرر آن بیش از نفعش هست اولا توجه  پرستارها را چنان به خود جلب می کند که مریض بیچاره فراموش می شود. به خصوص اگر بیمار کودک باشد. دوم هم این که معمولا این دکترها با هم رقابت و چشم همچمشی دارند یا این ور و واون رفتار هایی می کنند که پرستارها  آن را تبختر ارزیابی می کنند و زیر زیرکی کینه می گیرند. به دلیل ظاهرسازی و تظاهر و دورویی -که در بیشتر ایرانیان نسل های متولد قبل از دهه هفتاد هست- جلوی دکترآشنا (پارتی در بیمارستان) تواضع و تعارف می کنند اما بعدش که او رفت سر مریض خالی می کنند و کمتر از سایر مریض ها به او می رسند. بیچاره مریض!


---------


مادر یکی از دوستانم مدت زیادی بستری بود و می بایست فقط سقف را نگاه کند. صحبت مال حدود ده سال پیش -زمانی که دی-وی-دی های سینما خانگی را در بقالی ها می فروختند-  است. دوستم یک دستگاه پروژکتور مخصوص تهیه کرده بود که با آن روی سقف فیلم را می توانستند تماشا کنند. امیدوارم هرگز لازم نباشه استفاده کنید ولی خواستم بگم از این وسایل می شه استفاده کرد تا ایام سخت مریض داری  اندکی قابل تحمل تر شود.

-----------



وقتی پزشکی دارو یا  آزمایش اضافی می نویسد یا حتی تشخیص اندکی غلط می دهد سایر همکارانش اکراه دارند که به صراحت ایراد کار همکارشان ر ا  به مریض بگویند. برعکس دندانپزشک ها که عموما پشت سر همکاران خود صفحه می گذارند. این طور می شود که روی تشخیص نیمه-غلط  یا انبوه داروها و آزمایش های غیر لازم اصرار ورزیده می شود. اگر احیانا تشخیص خیلی پرت باشد پزشکان باوجدان تر ایراد کار همکار را بیان می کنند اما تا وقتی تشخیص  و تجویز نادرست  جان و سلامت مریض را تهدید جدی نکند  پزشکان اغلب ترجیح می دهند خودشان را درگیر نکنند و الکی می گویند همکارم درست تشخیص داده -ولو این که نظرشان خلاف این باشد.


یک مقدارش به این علت هست که به درستی بر این باورند که اگر با روکردن اشتباهات پزشکی جامعه اعتماد خود را به این قشر از دست دهد سنگ روی سنگ بند نمی آید و ضرر بی اعتمادی به اطبا برای جامعه بسی بیش از  ضرر این قبیل اشتباهات کوچک پزشکی  هست. خیلی از مردم اگر بشنوند دکترها اشتباه می کنند شروع می کنند به زیر سئوال بردن کل علم پزشکی و احیانا جایگزین کردن آن با شبه علم و خرافه یا خوددرمانی های مخرب (در این مورد بیشتر خواهم نوشت).


علت دیگر آن این هست که پزشکان کشور در کنگره های مختلف چشم تو چشم هم هستند. حتی اگر تخصص متفاوت داشته باشند  به واسطه مریض ها با هم ارتباطند. نمی خواهند در بین جمع پزشکان کشور بپیچد که فلان دکتر آبرو و اعتبار حرفه ای  بهمان همکار را جلوی مریض برد. وگرنه، طرد و منزوی می شوند. به هر حال پزشکان به همدیگر مریض ها را  معرفی می کنند. به تعبیری بدبینانه به هم نان قرض می دهند و به تعبیری خوشبینانه نیازمند همکاری با هم برای مداوای بیماران مشترکشان هستند. با همین ملاحظات از روکردن اشتباه همکاران اکراه دارند. یکی از علت های قوت صنف پزشکی (در مقایسه با صنف بی رمق استادان دانشگاه که عملا ناموجود است) همین می باشد.


-------


گفته می شود دینداری در ایران کمرنگ تر شده.  قطعا به شدت و حدت دهه ۷۰ خورشیدی جلوه های دینداری را نمی بینیم. من هفته پیش ساعت ها در بیمارستان طبی اطفال در نزدیک میدان توحید بودم. جایی که مادران با دلی دردمند و هزار بیم و امید کودکانشان را در آغوش می فشارند. البته اگر خیلی خوش شانس باشند و اجازه داشته باشند نزدیک بچه بمانند. خیلی هاشون هم پشت در بسته آی  سی یو با چشم گریان، رویای دوباره در بر گرفتن فرزند را می پرورانند. کمتر از آن چه انتظار داشتم  درآن محیط جلوه های دینداری (نظیر تسبیح  چرخاندن و…) دیدم. این بیمارستان، دولتی است و در نوع خود بهترین در ایران. از اقصی نقاط ایران بودند. به خصوص از بلوچستان زیاد آمده بودند. ترک هم زیاد بود. از همه طبقات اجتماعی هم بودند. به چشم خود دیدم حتی در آن محیط هم که مردم مستاصل هستند رفتارشان با رفتار مردم بیرون بیمارستان  در ایران ۱۴۰۳ از لحاظ جلوه های دینداری  تفاوت چندانی ندارد. با این حال من باز هم معتقدم دینداری قوی ترین نیروی اجتماعی است که نمی توان نادیده گرفت. از تسبیح گرداندن من اثری ندیدم اما نذر و نیاز هر کسی به وسع خود سرجایش بود. انواع و اقسام نذرها برای موسساتی نظیر کهریزک و بنیاد کودک و…..


----------


چند تجربه از دکتر بردن بچه خردسال


۱) هنگام معاینه دکتر، وقتی کار دردناکی می کند  (مثل فروکردن آن چوب بستنی لعنتی در حلقوم) مرتب  از زبان کودک بگید «ممنونم که مراقب من هستید.» وقتی هم که معاینه بی دردی می کند (نظیر گوش کردن به ضربان قلب). بگید «ا! چه بازی بانمکی!»

این طوری استرسش کم می شه. به شما اعتماد دارد و این حرف شما او را مجاب می کند که این شکنجه ها برایش لازمند.

۲) اگر دسته جمعی  کودک را به دکتر ببرید،  کودک ، عزیزانش را دور و برش می بیند  و کمتر استرس می گیرد. کمتر حس غربت می گیرد.

۳) اگر دکتر را عمو یا خاله خطاب کنید بچه کمتر استرس می گیرد.

۴) در اتاق انتظار برای بچه های دیگر بوس بفرستید و با آنها دالی کنید و آنها را بخندانید. مادرانشان خوششان خواهد آمد و وقتی بچه شما گریه می کند برای جبران، او هم در ساکت کردن بچه شما با بوس ودالی و..... کمک می کند. فضا برای بچه تغییر می کند و خیال می کند اینجا هم جایی مثل پارک هست که بچه در آن زیاد هست.


----------



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چگونه ویژگی مثبت و منفی رؤسا در نهاد های استبدادی و دموکراتیک بروز می کند؟

+0 به یه ن

چه نهادی دموکراتیک باشد و چه استبدادی، شخصی یا تعداد محدودی از اشخاص برای مدتی باید در راس آن قرار گیرند. هر فردی هم ویژگی های مثبت دارد وهم ویژگی های منفی. فرد کاملا مثبت و کاملا منفی نایاب هست.
در نهادهای استبدادی برای مدتی محدود آن رئیس که ویژگی های مثبتش بر ویژگی های منفی اش می چربد منشا خیر می گردد و گل می کند. منتهی بعد از اندکی، ایده ها ته می کشند و این شخص هم لجبازتر و کهنه-مغزتر می گردد. این دفعه ویژگی های منفی اش جولان می دهند و آسیب می رسانند.
در مقابل در نهاد های دموکراتیک، به دلیل اینرسی زیاد و بازخورد مداوم از جمع، ویژگی های مثبت رئیس یا هیئت رئیسه به سرعت فرصت ظهور نمی یابد.اما در دموکراسی وقتی ثمر آن حاصل می شود پایدار تر هست. از آن جالب تر این که اگررییس یا هیئت رئیسه از حدی بالاتر و بهتر باشند حتی ویژگی های منفی آنها هم در میان مدت و دراز مدت منشا خیر می شود. این هنر شگفت آور دموکراسی است که محال هست در استبداد بروز کند. این ادعای من -مانند بیشتر ادعاهایم- حاصل تجربه زیسته و مشاهدات شخصی است از سالها ارتباط با نهادهای علمی کشور. در زیر با ذکر مثال و مصداق، ادعایم را تبیین می نمایم.
سپس نتیجه گیری می کنم.

اگر رئیس یک نهاد استبدادی فردی شل و ول و یا دهن-بین و ضعیف باشد واویلاست. اما وقتی همین شخص در راس یک نهاد دموکراتیک قرار می گیرد میدانی فراهم می شود که افرادی که در زمینه های مختلف بیش از او آگاهی دارند ایده های مناسب ارائه دهند و کارها بهتر انجام شود. (باور کنید این را از روی مشاهده می گویم.) این هست هنر دموکراسی!
از سوی دیگر اگر رئیس یک نهاد استبدادی ذاتا فرد خودرایی باشد بازهم واویلاست! اما وقتی همین شخص در راس یک نهاد دموکراتیک قرار می گیرد باعث می شود جریان های پوپولیستی مخرب و سطحی کمتر فرصت جولان بیابند. باعث می شود در برابر برخی کژی ها و بدعتها، «نه» قاطع گفته شود. (باور کنید این را هم از روی مشاهده می گویم.) این هست هنر دموکراسی!
حتما دیده اید که برخی افراد هستند که گمان می کنند بقیه به دنیا آمده اند که به ایشان یا هرکس یا نهادی که ایشان امر کند خدمت کنند. بعد هم هیچ قدردانی و تشکری نمی کنند. باز وقتی چنین کسی در راس نهاد استبدادی است واویلاست. ولی وقتی به طور موقت رییس یک نهاد دموکراتیک می شود (بنا به تعریف در نهاد دموکراتیک ریاست دوره ای است و بعد از مدتی تغییر باید بکند) رفتار و منش او باعث می شود که مردم به آن نهاد خدمت کنند. بعد هم که ناسپاسی می کنند مردم از آن شخص عصبانی و دلخور می شوند، نه ازدست نهاد. رییس که عوض شد دلخوری از نهاد از بین می رود چرا که نهاد هم-معنی با رئیس تلقی نمی شود. در نهاد های استبدادی اگر رییس گنددماغ باشد مردم از نهاد هم بدشان می آید.
اینها نمونه هایی از خروار بودند. دموکراسی مدینه فاضله نیست. آرمانشهر نیست. با استقرار نهاد دموکراتیک، یک شبه مشکلات حل نمی شود. اتفاقا خیلی هم اینرسی دموکراسی، برای تغییر بالاست. اما امکان آن را فراهم می آورد که ویژگی های مثبت افراد هم افزایی کنند و آسیب های ناشی از ضعف ها و صفات منفی افراد کمتر به جمع وبه نهاد آسیب برساند. یکی از نتایج بحث آن هست که در نهاد دموکراتیک خیلی نباید در انتخاب افراد مته به خشخاش گذاشت. «فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟!»
گل بی خار البته پیدا نخواهد شد اما اگر دموکراسی باشد ملالی نیست! دموکراسی گل های خاردار را یک جا جمع می کند. با هم عطر افشانی می کنند و خارهایشان همدیگر را خنثی می نمایند. این همه افشا گری ها وانگیزه خوانی ها که در فضای مجازی در مورد شخصیت ها باب شده به نظرمن زیاده روی است. به جای آن بهتره که برای دموکراسی بکوشیم. زور من در این کوشش در حد تلاش برای قوی تر شدن نهاد دموکراتیک انجمن فیزیک هست. شما اگر زورتان بیشتر هست قدم بزرگتری بردارید ما هم دنبال شما می آییم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در فضیلت انتخاب نماینده ای از اقلیت دینی یا قومی یا زبانی

+0 به یه ن

در محیط هایی که دموکراسی یا نیمچه-دموکراسی هست اتفاقا نماینده هایی که مردم از میان اقلیت های دینی یا  زبانی و قومی یا مهاجر انتخاب می کنند- از قضا -بیشترین خدمات را انجام می دهند! یا خدماتی می کنند که نماینده های وابسته به جریان های اصلی قدرت در آن دیار زیاد  به دنبال آن نیستند. 

نمونه خیلی خیلی خیلی محدود  که به لحاظ زمانی و مکانی به ما نزدیک هست را عرض می کنم.
یادتان هست در    دوره قبلی انتخابات شوراهای شهر  که مشارکت مردمی در انتخابات بالا بود و رد صلاحیت ها یک مقدار کمتر از دفعه های بعدی بود یزدی ها- اعم بر مسلمان و زرتشتی- یک نماینده زرتشتی انتخاب کردند؟ حاشیه های ماجرا حتما یادتان هست: حدود یک سال سنگ انداختند تا او به شورا راه نیابد اما بالاخره راه یافت (چون که سنگ اندازان واقعا زور می گفتند و حق قانونی رای شونده و رای دهندگان را سلب می نمودند).  نکته ام این هست که آن فرد در شورای شهر -بعد از آن همه مشکلات- یکی از بهترین نماینده ها از آب در آمد که  آغازگر اقداماتی مردمی در جهت حفظ محیط زیستشد.
طبیعی است این گونه باشد. از منظر همان سیاست ورزی،  طبیعی است که یک نفر که در جریان های سیاسی و قدرتمند شهر یا کشور در اقلیت و حاشیه باشد برای جلب رای هم شده با جریان های خارج از قدرت سیاسی نظیر جریان های محیط زیستی هم پیمان شود و در جهت رضای آنها اقدام نماید. 
البته به هیچ وجه منظورمن این نیست که قصد آن آقا ریا بوده. نه! من نیت خوانی نمی کنم. اما می گویم در یک محیط دموکراتیک (یا در فضایی مانند انتخابات شورای شهر آن دوره که کورسویی از دموکراسی در آن بود)  نماینده های اقلیت با جذب حمایت جریان های در حاشیه می توانند به مقامی برسند و برای جلب رضایت آنها طبعا حرکت هایی  می کنند که نمایند ه هایی که توسط جریان های قدرتمند حمایت می کنند به خود حتی زحمت فکر کردن به آن را نمی دهند. 
سیستم های هوشمندی همانند حکومت بریتانیا در عصر ویکتوریا نهایت استفاده را مردان تیزهوش اقلیت ها که خود را به در و دیوار می زدند تا خودی حساب شوند برده. مثل انتصاب دیزائیلی به نخست وزیری.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راه نگهداری خیار در یخچال

+0 به یه ن

خیارها را بشویید و خشک کنید. بعد توی پارچه تمیز بپیچید وتوی ظرف در بسته در یخچال بگذارید.
این طوری خیارها مدت بیشتری سالم می مانند.
پارچه را رطوبت می گیرد.
بعد از تمام شدن خیارها، پارچه را پهن کنید تا نیمه خشک شود. بعدش دو دقیق در مایکروفر بگذارید تا باکتری هایش قتل عام شوند. لازم نیست هربار دستمال را بشویید.

پی نوشت: و اما مربای ترشیده: یک قاشق شکر اضافه کنید و بذارید بجوشه. دوباره شیرین می شه. البته من مربا زیاد ندارم. از مادربزرگم یاد گرفتم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل