در فضیلت انتخاب نماینده ای از اقلیت دینی یا قومی یا زبانی

+0 به یه ن

در محیط هایی که دموکراسی یا نیمچه-دموکراسی هست اتفاقا نماینده هایی که مردم از میان اقلیت های دینی یا  زبانی و قومی یا مهاجر انتخاب می کنند- از قضا -بیشترین خدمات را انجام می دهند! یا خدماتی می کنند که نماینده های وابسته به جریان های اصلی قدرت در آن دیار زیاد  به دنبال آن نیستند. 

نمونه خیلی خیلی خیلی محدود  که به لحاظ زمانی و مکانی به ما نزدیک هست را عرض می کنم.
یادتان هست در    دوره قبلی انتخابات شوراهای شهر  که مشارکت مردمی در انتخابات بالا بود و رد صلاحیت ها یک مقدار کمتر از دفعه های بعدی بود یزدی ها- اعم بر مسلمان و زرتشتی- یک نماینده زرتشتی انتخاب کردند؟ حاشیه های ماجرا حتما یادتان هست: حدود یک سال سنگ انداختند تا او به شورا راه نیابد اما بالاخره راه یافت (چون که سنگ اندازان واقعا زور می گفتند و حق قانونی رای شونده و رای دهندگان را سلب می نمودند).  نکته ام این هست که آن فرد در شورای شهر -بعد از آن همه مشکلات- یکی از بهترین نماینده ها از آب در آمد که  آغازگر اقداماتی مردمی در جهت حفظ محیط زیستشد.
طبیعی است این گونه باشد. از منظر همان سیاست ورزی،  طبیعی است که یک نفر که در جریان های سیاسی و قدرتمند شهر یا کشور در اقلیت و حاشیه باشد برای جلب رای هم شده با جریان های خارج از قدرت سیاسی نظیر جریان های محیط زیستی هم پیمان شود و در جهت رضای آنها اقدام نماید. 
البته به هیچ وجه منظورمن این نیست که قصد آن آقا ریا بوده. نه! من نیت خوانی نمی کنم. اما می گویم در یک محیط دموکراتیک (یا در فضایی مانند انتخابات شورای شهر آن دوره که کورسویی از دموکراسی در آن بود)  نماینده های اقلیت با جذب حمایت جریان های در حاشیه می توانند به مقامی برسند و برای جلب رضایت آنها طبعا حرکت هایی  می کنند که نمایند ه هایی که توسط جریان های قدرتمند حمایت می کنند به خود حتی زحمت فکر کردن به آن را نمی دهند. 
سیستم های هوشمندی همانند حکومت بریتانیا در عصر ویکتوریا نهایت استفاده را مردان تیزهوش اقلیت ها که خود را به در و دیوار می زدند تا خودی حساب شوند برده. مثل انتصاب دیزائیلی به نخست وزیری.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راه نگهداری خیار در یخچال

+0 به یه ن

خیارها را بشویید و خشک کنید. بعد توی پارچه تمیز بپیچید وتوی ظرف در بسته در یخچال بگذارید.
این طوری خیارها مدت بیشتری سالم می مانند.
پارچه را رطوبت می گیرد.
بعد از تمام شدن خیارها، پارچه را پهن کنید تا نیمه خشک شود. بعدش دو دقیق در مایکروفر بگذارید تا باکتری هایش قتل عام شوند. لازم نیست هربار دستمال را بشویید.

پی نوشت: و اما مربای ترشیده: یک قاشق شکر اضافه کنید و بذارید بجوشه. دوباره شیرین می شه. البته من مربا زیاد ندارم. از مادربزرگم یاد گرفتم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خاطره ای از دبیرستان

+0 به یه ن

در دبیرستان که بودیم یکی از هم-مدرسه ای ها در اثر برق گرفتگی از چراغ مطالعه در خانه شان فوت کرد. اون طور که گفته می شد پاهایش روی رادیاتور (فلز رسانا) بود. همه ما دانش آموز ها  و نیز معلم هایمان از شنیدن خبر داغون بودیم و حال و حوصله کلاس نداشتیم.

معلم فیزیکی داشتیم به نام آقای رفقی که مستقیم از در ورودی  سر کلاس می آمد و در اتاق معلم ها نمی نشست. طبق معمول مستقیم سر کلاس آمد و درس را بی هیچ مقدمه ای آغاز کرد. نمی دانم چه طور از قیافه هاو بینی های پف کرده از گریه  و فین فین کردن ها و فضای مدرسه متوجه نشد که اوضاع عادی نیست. شاید هم فهمید و به روی خودش نیاورد. به هر حال مثل همیشه با انرژی درسش را داد. باعث شد روحیه کلاس هم عوض شود.

درک می کنم که هرچه قدر هم ازدست دادن یک همکلاسی به خاطر یک اتفاق ناگوار سهوی سخت باشد باز هم به شدت ناراحتی ناشی از دست دادن همکلاسی و همدانشگاهی به علت «اصابت جسم سخت به ناحیه سر» نیست! در اولی فقط غم هست اما در دومی خشم چنان شدید هست که حتی برای غم هم جایی نمی ماند.
اما اگر امروز کلاس های مدارس ودانشگاه ها با انرژی تشکیل شود در آینده کمتر نوجوان ها به خاطر کم سوادی مهندس ها دچار برق گرفتگی یا زیر آوار ماندن می شوند و کمتر به علت اشتباه پزشکی جان خود را از دست می دهند ! اگر کلاس های درس این روزها جدی گرفته شوند استادان فردا (همین دانشجویان در آینده)   باسوادتر از آن خواهند بود که از دانشجوی نخبه بترسند و با الدرم بلدرم با او (جهت پوشاندن بیسوادی خود) او را به سمت خودکشی سوق دهند.
کلاس های درس را به تعطیلی نکشانید. فردا همین تعطیلی ها با پروراندن نسلی کم سواد از فارغ التحصیلان کار دست مان می دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شما هم هوای استادان حامی خود را داشته باشید!

+0 به یه ن

برخی از استادان دانشگاه از پاییز ۱۴۰۱ تا به اکنون مثل کوه پشت دانشجویان ایستاده اند. برخی دیگر در مقابل آنها ایستاده اند. دسته دوم  با الدرم بلدرم کلاس ها را تشکیل می دهند. 

دست اول تحت فشارند. دانشجویان عزیز! با تعطیلی کشاندن کلاس های   استادان دسته اول بهانه بیشتری می دهید به دست کسانی که می خواهند زیر آب آنها را بزنند!  وقتی آن استادان چنان پشت شما ایستادند و هزینه دادند شما با به تعطیلی کشاندن کلاس های آنها بهانه دست دشمنانشان ندهید که به آنها آسیب برسانند.
همان طوری که در نوشته قبلی توضیح دادم الان باید بکوشید که کلاس ها با انرژی تمام تشکیل شوند نه آن که آنها را به تعطیلی بکشانید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

علم درمانی

+0 به یه ن

در برهه ای همچون اکنون که رایحه خوبی از اوضاع کشور و جهان به مشام نمی رسد بهترین راه برای سالم ماندن (به لحاظ روحی) پناه بردن به آغوش علم و هنر هست.

شنیدم که در برخی دانشگاه ها این روزها کلاس های درس تشکیل نمی شوند. یعنی دانشجوها رغبت نمی کنند سر کلاس بروند. این کار را نکنید. یادتان هست که پارسال چی درمورد کلاس ها  می گفتم؟! می گفتم که  اگر چند ماه کلاس ها تشکیل نشود می توان بعدا با صرف انرژی مضاعف جبران کرد. الان دیگه وقت جبران هست. الان وقت تلاش مضاعف علمی و تحصیلی است. الان زمان ادامه تعطیلی کلاس ها نیست. اتفاقا الان وقت آن هست که چنان خود را با کلاس ها و علم آموزی مشغول کنید که غم واندوه و ناامیدی شما را از پا نیاندازد.
خطاب به دانشجویان:
کلاس ها را تعطیل نکنید. به کلاس ها باز گردید. با قدرت تمام. با انرژی تمام. این رسالت را برای خودتان قایل شوید که چنان با انرژی درس بخوانید که انرژی شما به بقیه هم منتقل شود و افسردگی ها  به کنار روند.
با تعطیلی کلاس ها خود را عقب می اندازید و میدان را بیش از پیش به کسان و آن طیف فکری می دهید که عامل این افسردگی ها هستند. دست کم این میدان (عرصه علم و تحصیل) را وا ندهید. این طوری دو سره می بازید.  اگر نمرات شما پایین باشد امکان مهاجرت هم نخواهید داشت. اگر درس ها را امروز یاد نگیرید فردا که بهار آید (دیر یا زود بهار خواهد آمد. ظاهرا آمدن بهار به تعویق افتاده. اما بهار آمدنی هست!) چه کسی قرار هست ویرانی ها را آباد کند؟! برای آباد کردن ویرانی ها علم لازم هست. فارغ التحصیلانی باسواد لازم هست.
 به تعطیلی کشاندن کلاس ها در آبان ۱۴۰۲ مصداق خودزنی است. نفعی برای جنبش زن-زندگی-آزادی ندارد.  فقط باعث عقب ماندن دانشجوها و سپس افزایش افسردگی آنها و اضمحلال تدریجی می شود. این کار را با خود نکنید. وقتی پای در راه رنسانس گذاشته ایم معنی ندارد کاری کنیم که علم در این مملکت بیش از پیش آسیب ببیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا سناریوی قتل مهرجویی توسط باغبان مسخره است؟

+0 به یه ن

باز هم من می گم: من نمی دونم که اصل ماجرای قتل مهرجویی و همسرش چی بوده. اما اونهایی که این روزها در فضای مجازی سناریوی ارائه شده توسط نهاد های رسمی را به مسخره می گیرند که همچین چیزی امکان نداره ظاهرا هیچ تجربه ای در این گونه روابط ندارند. هیچ اطلاعی در مورد آن چه که در اوایل انقلاب و در زمان مصادره ها بر سر ملاکان و سرمایه داران آمد ندارند.
بعد از انقلاب و در اوایل دهه شصت بسیاری از همان باغبان ها و..... که صاحب کارشان دستشان را گرفته بود و آنها را از فقر مطلق رهانیده بود شدند بلای جان صاحب کارشان و گاه برایش تا پای اعدام پاپوش دوختند.
باور نمی کنید؟! مستند «آن مرد با ماک آمد» را تماشا کنید. فقط یک نمونه است.
تازه! من از صاحب کارهایی حرف می زنم که همه جوره پشت کارگر و باغبان و .... ایستاده بودند. این گونه که پیداست مهرجویی و همسرش اهل همچین حمایت هایی از کارگر و باغبان شان نبودند.
باغداری سخت هست. «باغبان داری» از آن سخت تر! شناخت روحیات باغبان ها و روابط پیچیده آنها سخت هست و از عهده تیپ های روشنفکری نظیر مهرجویی بر نمی آید.
به مهرجویی و همسرش نمی آمد که باواقعیات این سختی ها آشنا باشند و از عهده اش برآیند. در دنیای دیگری سیر می کردند. در دنیا همسر مهرجویی (بر اساس آن نوشته خودش میگویم) چون مهرجویی پیشکسوت سینمای مهمی بود آسایش و آرامشش به هر قیمتی می بایست تامین می شد. دیگه درک نمی کرد که آن باغبان و امثال او به این چیزهایی که او به آن می بالد پشیزی ارزش قایل نیستند.

باز هم می گویم که من نمی دانم اصل ماجرا چه بوده. ولی این سناریوی باغبان و جارو برقی و ۳۰ میلیون طلب آن قدر ها که خیال می کنید ابلهانه نیست.
می گویید برای یک جارو برقی و ۳۰ میلیون طلب و مدتی حبس یکی از دیگری چنین کینه ای نمی گیرد؟! کجاشو دیدی!؟
حالا این زن و شوهر که حمایت خاصی هم نکرده بودند. موارد بسیاری داشتیم که کارفرما ۱۰ انگشت خود را در عسل می کند و در دهان کارگر می گذارد و آخر سر باز هم کینه نصیبش می شود. چرا!؟ چون چند بار در مورد مسایلی نظیر ایمنی (برای حفظ سلامت خود کارگر) با کارگر سخت گیری کرده.

در مورد قندچی (همان صاحب کارخانه ماک) علت کینه این بوده که به مزاحمت جنسی کارگر نسبت به کارگران زن واکنش تند نشان داده بود. (خیلی نرم تر از به زندان افکندن هست!)

این مورد در نزدیکی خودمان اتفاق افتاده: مادر یکی از اقوام فوت کرده بود و دخترش از محل ارث تصمیم گرفته که برای کارگر خانه یکی از اقوام- که بسیار نیازمند و پدر چند فرزند با ناتوانی جسمی- بود خانه ای بخرد. یکی دیگر عامل خیر شده بود و او را برداشته بود که بروند خانه برای انتخاب ببینند. آن فرد نیازمند وسط راه در ماشین را باز کرده بود و خود را به بیرون پرت کرده بود! بعدها که پرسیدند چرا چنین کردی؟! چرا به بخت خودت پشت پا زدی؟! جواب داده بود در آن لحظه من شما را شبیه گرگ می دیدم!
نمی دانم از سرش چه گذشته بود! برای قابل فهم نیست!
همچین روابط و تصورات پیچیده ای در جامعه وجود دارد که برای ما که کودکی کمابیش نرمالی داشته ایم (فقر مطلق نچشیده ایم، گرفتار پدر آزارگر نبوده ایم ، آزارگری در دور وبرمان حداکثر از جنس نارسیسم بوده است نه بدتر) اصلا قابل فهم نیست. اشکال کار ازماست که نمی فهمیم.

همین را برون یابی (extrapolate)کنید ببینید آیا سناریوی ارائه شده مسخره هست یا نه.
البته باز هم می گم شاید اصل ماجرا غیر از این باشد. اما حتی اگر این سناریو ساختگی باشد سناریو نویس این بخش از جامعه را بهتر از کسانی می شناسد که سناریو را مسخره می دانند. سناریو شاید حقیقت نداشته باشد اما قطعا مسخره نیست!

پی نوشت: این را هم توضیح دهم که آن پیچیدگی ها که عرض کردم مختص طبقه کارگری نیست. در همین محیط های دانشگاهی هم اصل ماجرا همین هست. بسیارند کسانی که ده انگشت خود رادر عسل هم بکنی و در دهانشان بگذاری به بهانه این که به او توهین کرده ای با تو دشمن می شوند و علیه تو سمپاشی می کنند. حالا جریان این «توهین» چی بوده!؟ هیچ چی! به خاطر منافع خودش به او گفته ای که تکمیل فلان فرم که مثلا برای رسمی شدن قراردادت لازم هست پشت گوش نیانداز. همین به تریج قبای آقا بر می خورد و با تو دشمن می شود و یادش می رود که وقتی نیاز داشت چه کمک ها به او نمودی. منتهی طبقه دانشگاهی معمولا دنبال خشونت فیزیکی نمی رود. شاید بتوان گفت این گونه خشونت ها از توانش خارج هست. بیشتر دنبال سمپاشی و زیر آب زنی می رود.
در انقلاب به اصطلاح فرهنگی کم بلا سر استادان دانشگاه و معلمان مدارس نیامد. عامل همین نوع کینه ها بودند.

پی نوشت دوم: البته از این گفته من به این نتیجه نرسید که نباید به کسی خوبی کرد. نه! اما باید با چشم باز خوبی کرد. باید احتمال داد که چنین نتایجی حاصل شود. از ده نفر ، ۳-۴ نفرشان همین طوری از آب در می آیند. اما ۶-۷ نفرشان قدردان می شوند. نتیجه مثبت آن قدردانی -اگر خود با چشم باز و با پختگی عمل کنیم- بیش از ضرباتی است که آن ۳-۴ نفر می زنند. البته اگر خودمان هشیار باشیم. در دنیایی که مهرجویی می ساخت امکان هشیاری نبود!

پی نوشت سوم: من وقتی برای بنیاد کودک تبلیغ می کنم بسیاری از نزدیکانم -به خصوص آذربایجانی ها و نیز اراکی ها (اراکی ها خیلی قرابت فرهنگی با ما دارند)- به درستی می گویند که ور و بر شان آن قدر نیازمند هست که دیگه مجال نمی یابند به بنیاد کودک برسند. راست هم می گویند! واقعا حامی کارگرانشان هستند.
خوبی بنیاد کودک برای کسی مثل من که از پیچیدگی های روابط سر در نمی آورد آن هست که خطری برایم ندارد. مددجویان بنیاد آن قدر از من دور هستند که اگر ناتو هم از آب در بیایند آسیبی به من نمی توانند بزنند. البته انتخاب آنها توسط مددکار با دقت انجام می گیرد. مددکارها آن قدر تجربه دارند که بدانند کی ناتو از آب درخواهد آمد؟.
چندباری «فردین بازی» دوستان گل کرد و خانواده هایی که نهاد های خیریه تبریز شایسته حمایت ندانسته بودند را حمایت مالی کردند. آن خانواده ها پس از اندکی آزارگر شدند. مددکارها می دانند چه کسی قرار هست آزارگر از آب در آید.آنها علم و تجربه کافی دارند. برای همین من ترجیح می دهم کمک مالی و نیکوکارانه خود را غیر مستقیم و از طریق نهاد های آگاه به این مسایل بکنم. مثل بنیاد کودک و انجمن حمایت از مستمندان تبریز. اخیرا هم که با فعالیت های خیریه آقای بیات زنجانی آشنا شدم و از آن طریق کمکی به هرات زلزله زده فرستادم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چالش اصلی برای برگزاری باکیفیت کنفرانس های انجمن فیزیک

+0 به یه ن

برای برگزاری کنفرانس انجمن فیزیک یک چالش داریم. آن هم این هست که در سایت از پیش ساخته شده کنفرانس ها از کسانی که می خواهند ارائه داشته باشند مقاله ای به فارسی آن هم در استیل ورد می خواهند بعد هم سفت و سخت از ثبت نام کننده تعهد می گیرند که این اثر بدیع هست و در جای دیگری چاپ نشده است. طبعا کسی ایده بدیعی را که می تواند در مجلات معتبر بین المللی به چاپ رساند برای مقاله-نامه چنین کنفرانسی به هدر نمی دهد

در کنفرانس های مشابه در دنیا فقط چکیده می خواهند و چنین تعهدی هم نمی گیرندمردم هم معمولا چکیده یکی از مقاله های اخیرشان را می فرستند. مقاله در یکی از مجلات معتبر به چاپ می رسد و در کنفرانس ارائه شفاهی صورت می گیرد.

حدود دو سال هست که این ایراد را به کمیته های تخصصی و هیئت مدیره انجمن فیزیک ایران گزارش می دهیم و توضیح می دهیم چرا این تعهد و..... مانع از رشد کیفی کنفرانس انجمن فیزیک می شود. ظاهرا همه می پذیرند اما کسی نیست همت کند و آستین بالا بزند و سایت را درست کند. ( سیستم انجمن فیزیک دموکراسی است دیگر. دموکراسی- همان گونه که می دانیم - در کوتاه مدت چندان کارآمد نیست. اما پایدار هست و احتمال خطای فاحش آن کمتر از انواع دیگر حکمرانی است

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چند نوشته قدیمی ام در مورد فارغ التحصیلان فرزانگان

+0 به یه ن

یک مشاهده شخصی:
علم ستیزی فارغ التحصیلان سمپاد
. فارغ التحصیلان فرزانگان به طور آماری بیش از بقیه همسالان و همتایانشان ضد علم از آب در می آیند! برخی از فارغ التحصیلان فرزانگان تا در جمعی بحث علمی مطرح می شود پرخاش آغاز می کنند. در صورتی که بقیه یا بی تفاوت از کنار بحث های علمی می گذرند و یا علاقه نشان می دهند.
اونهایی که مدارس تیزهوشان نرفته اند خیلی بعید هست بحث علمی در یک جمع را یک نوع توهین به خود تلقی کنند و چنان به هم بریزند که برگردند به آنها یی که بحث علمی میکنند پرخاش کنند.
اگر دیدید شخصی در جمعی با کسی که بحث علمی می کند پرخاش می کند که «تو داری به ما تبختر می کنی» با احتمال بالایی از جمله فارغ التحصیلان سمپاد هست!
بعدش هم زیر لب واگویه می کنند «خیال کرده با این بحث های علمی از ما تیزهوش تره!!! ما خودمان هم فارغ التحصیل سمپادیم!! چی خیال کرده!!! خوب کردیم زدیم توی دهنش!!»»
این یک مشاهده شخصی بود. اما پیشنهاد می کنم یک پروژه دانشجویی در یکی از دانشکده های علوم انسانی برای بررسی علمی این موضوع تعریف شود تا با نظرسنجی های دقیق از بین فارغ التحصیلان سمپاد در گروه های سنی، درآمدی، جنسیتی، جغرافیایی گوناگون صورت بگیرد. اگر نتایج نظرسنجی و تحلیل دقیق با مشاهده شخصی من همخوانی داشت باید در سیاستگذاری های سمپاد تجدید نظر جدی شود تا این همه «علم ستیز» و همچنین این اندازه «پرخاشگر» تحویل جامعه ندهد. علم ستیزی کمر جامعه را می شکند و مانع رشد آن در دراز مدت می گردد.
پی نوشت: البته تاریخ را هم که نگاه می کنیم می بینیم بزرگترین علم ستیزان تاریخ سرزمین مان همین «تیزهوشان» عصر خود بودند:. امثال غزالی و.. و.... اتفاقا شاهان اعم بر فارس و ترک و لر و مغول و....) بدشان نمی آمد که از علم و عالم تجلیل کنند. همین تیزهوشان بودند که می افتادند به جان کسانی که کار پژوهش جدی در علومی که امروزه به اسم علوم پایه می شناسیم (فیزیک و ریاضی و شیمی و زیست شناسی) انجام می دادند. و چه قدر به تمدن ما در دراز مدت ضربه زدند!! اگر فلان سردار اشغالگر کتابخانه ای را سوزاند اندیشه را نتوانست بسوزاند. کتاب را می شد از نو نوشت. اما آن علم ستیزان، ریشه اندیشه را سوزاندند!


----------------
چند سال پیش من یک مقاله علمی خواندم در مورد کسانی که در سن کم تست آی-کیو داده اند و امتیاز بالایی گرفته اند. متاسفانه مقاله را پیدا نکردم. اما چکیده حرفش یادم هست. می گفت اونهایی که در بچگی مهر هوش بالا با این تست خورده اند در بزرگسالی از این که وارد چالش های فکری شوند (بیشتر از سایر همتایان خود) پرهیز می کنند. اغلب شان، وقتی بازی فکری جمعی مطرح می شوند از آن دوری می گزینند، ازبحث های علمی جدی پرهیز می کنند. معمولا سعی می کنند با تحقیر این فعالیت های فکری از آن سرباز زنند. علتش هم این هست که تیزهوشی را به عنوان بخش مهمی از هویت خود تثبیت کرده اند و نگران به چالش کشاندن آن هستند.
وقتی دوستی بتواند از آنها بهتر بحث علمی کند یا بازی فکری ای را انجام دهد از منظر اونها، بخش مهمی از هویت آنها زیر سئوال رفته است. تقریبا مثل این هست که نزد یک دیندار متعصب، عقاید دینی را به چالش بکشید. دیندار متعصب بر نمی تابد نه به این علت که گمان می کند (استغفرالله) به عالم کبریا با این بحث خللی وارد می شود. بلکه به این علت که می ترسد پایه های هویتی که برای خودش ساخته بلرزد!
اگر دیدید بچه تان کنجکاوی علمی دارد او را به سمت علم آرام آرام سوق دهید. اگر بخواهد در علوم پایه تحصیل کند مانع او نشوید. اما در سن کم به او انگ تیزهوشی نزنید. با این انگ او نه تنها دانشمند نمی شود بلکه تبدیل به یک فرد پرخاشگر و بیچاره و مضطرب می شود که هر لحظه نگران آن هست با مطرح شدن یک معمای فکری ساده، ستون های هویتی اش بلرزد و فرو بریزد!
(من یادمه وقتی بچه بودم خیلی از همسالانم توسط والدین شان عنوان نابغه گرفتند اما دست آخر، هیچ کدام حتی رتبه کنکور زیر پانصد هم نیاوردند! (اگر رتبه زیر ۵۰۰ می آوردند که کچلمان می کردند!!!) خوشبختانه مادر من از اولش معتقد بود من خنگ هستم. باز خدا پدرم را بیامرزه و به معلم های ابتدایی ام عمر بده، که با او بحث می کردند که «بابا! این بچه اون قدر ها هم که تو فکر می کنی خنگ نیست!») 🍀@minjigh

----------------------------
امان از دست «عارف فرزانه»!
کلا آستانه پرخاش در بین فارغ التحصیلان فرزانگان پایین تر از همتایان غیر سمپادی شان هست. اگر از آن دسته باشند که اهل «عرفان» و .... هم باشند و ادعا کنند که به آرامش معنوی رسیده اند که دیگه واویلا! تبدیل به انبار باروت می شوند. هر حرفی می تواند منجر به انفجار این انبار باروت شود. همیشه هم که طبعا حق با آنهاست. مگر ممکن هست حق با تیزهوشی که به درجه عرفان هم رسیده باشد نباشد؟!
گرایش به این عرفان های نوظهور بین فارغ التحصیلان فرزانگان زیاد هست. بسیار متعصبانه این نوع عرفان ها را دنبال می کنند.
من خیلی در این باره فکر کردم که علت چیست. به این نتیجه رسیدم که فارغ التحصیلان فرزانگان نسبت به همتایان خود در ارتباطات اجتماعی ضعیف ترند. به خصوص قادر نیستند حد و حدود را روشن کنند و به موقع «نه» بگویند. چون نمی توانند «نه» بگویند اندک اندک توقعات از آنها بالا می رود و روز به روز بیشتر وادار می شوند که تن به کارها و صحبت هایی دهند که از آن خشنود نیستند. در نتیجه دایم در دلشان آشوب هست. آستانه تحمل و پرخاششان هم پایین می آید. درک هم نمی کنند که اشکال کار در ضعف روابط اجتماعی هست. خیال می کنند اگر بروند دنبال عرفان های نوظهور به آرامش می رسند. ولی در واقعیت این عرفان بازی ها هم اونها را پرخاشگرتر و عصبی تر می کند. همتایانشان با یک جمله ساده یا حتی با یک حرکت ابرو به اطرافیان می فهمانند که از فلان حرف خوششان نیامد و یا بهمان توقع بیش از حد بود. فارغ التحصیلان فرزانگان این مهارت های اجتماعی را ندارند. اینجا و اونجا این اعتراضات ساده آرام را نمی توانند بروز دهند. نگه می دارند تا به صورت آتشفشانی یک مرتبه بیرون بریزند. اغلب هم سر کسی آتشفشانشان خالی می شود که هیچ تقصیری ندارد. یارو از دست مادرشوهرش که در فلان سفر همراهی شان کرده ناراحت هست (فکر می کند نباید همراهی می کرد تا او و همسرش سفر رمانتیک دو نفره داشته باشند اما طبق معمول به موقع این را نتوانسته بروز دهد و تعارف الکی کرده و مادر شوهر بیچاره هم خیال کرده تعارفش از ته دل هست!) حرصش را سر من خالی می کند که گفته ام فلان متن شبه-علمی که در تلگرام پخش می شود نمی تواند معتبر باشد
به این هم فکر کرده ام که چرا مهارت های اجتماعی فرزانگانی ها این قدر پایین هست. به خصوص در زمینه «نه» گفتن. نتیجه ام این بوده که به اندازه کافی تمرین نکرده اند. نه به خاطر این که خیلی مشغول درس خواندن بوده اند و وقت نکرده اند معاشرت کنند. اتفاقا شاگردهای فرزانگان خیلی هم درس نمی خوانند. اتفاقا این طیفی که از آنها دارم صحبت می کنم، کمتر از حد لازم برای آموختن دروس وقت میگذارند. علت آن هست در سال های آخر دبیرستان و سال های ابتدای دانشگاه (یعنی دقیقا همان سالها که شخصیت آدم شکل می گیرد) یک دیوار نامرئی دور خود ایجاد کرده اند تا بگویند با دیگران متفاوتند. نمونه اش را هم در جمع همکلاسی های خودم عرض کردم. یکی از همکلاسی ها بود که عده زیادی از او خط می گرفتند (هنوز هم می گیرند). در تهران که دانشجو بودیم باهم سینما می رفتیم. اگر فیلم کمدی بود به دیگر تماشاچی ها در ردیف های دور و بر اخم می کرد که چرا می خندید! اگر فیلم تراژدی بود ، غش غش-- طوری که همه تماشاچی ها را در سالن عصبانی کند-- می خندید. می خواست نشان دهد که با بقیه متفاوت هست و بیشتر از آنها می فهمد. تا جایی که من می دانم انگیزه سینما رفتن (به جای تنها در خانه فیلم دیدن) حس جمعی و همدلانه هست که تماشاچی ها در یک سالن با دیدن فیلم پیدا می کنند. او دقیقا برعکس عمل می کرد. خوب! ببینید همین یک حرکت، چه قدر فرصت ها را از تجارب اجتماعی سازنده از یک نوجوان می گیرد. از این قبیل حرکت ها از جانب سمپادی ها زیاد سر می زند (می خواهند به رخ بکشند که چون سمپادی هستند متفاوتند!) در نتیجه به موقع مهارت های اجتماعی لازم را نمی آموزند. بعد که جایی استخدام می شوند و یا تشکیل خانواده می دهند، با افراد جدید ی که مواجه می شوند نمی توانند با آنها ارتباط خوب برقرار کنند. اونجا دیگه در موقعیتی نیستند که بتوانند با اتکای به مدرسه ای که رفته اند بقیه را با دیده تمسخر بنگرند. دو برخورد بیشتر بلد نیستند؛ یا مطیع و حرف گوش کن می شوند و در دل فحش می دهند. یا برخورد خشن و پرخاشگرانه پیش می گیرند.
در صورتی که اونهایی که به موقع تجارب اجتماعی را پشت سر گذاشته اند می توانند بی آن که پرخاش یا توهین کنند «نه» بگویند. خوب می دانند که کی کوتاه بیایند، کی مخالفت کنند و اگر مخالفت کنند با چه جمله بندی ای باشد که کدورت شدید به وجود نیاید.
معمولا فارغ التحصیلان سمپاد قبول نمی کنند که چنین ضعف های ارتباطی دارند. معمولا می گویند ما خوبیم و کاملیم و تیزهوشیم، اگر اشکالی در ارتباط و رابطه هست حتما از بقیه هست. اما اگر به این واقف باشند که ضعف دارند با دقت در رفتار کسانی که از لحاظ اجتماعی قوی هستند خیلی راحت می توانند بیاموزند و تغییر رفتار دهند. اگر بخواهند ظرف ۶-۷ ماه می توانند مهارت ها را تنها با مشاهده دور وبری ها بیاموزند. اما معمولا نمی خواهند. به زور هم نمی شه تغییرشان داد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جایزه صلح نوبل برای نرگس محمدی و جایزه بی مصرف شیرین عبادی

+0 به یه ن

نرگس محمدی جایزه صلح نوبل گرفت. از جایزه صلح شیرین عبادی که خیر خاصی ندیدیم. در مراسم نوبلش حرف های صد-من-یه-غازی نظیر «من از نوادگان کوروشم» زد.

امیدوارم دست کم این یکی از این تریبونی که به دست آورده استفاده بهینه کند. روده درازی ها و کلی گویی ها و لاف های الکی شیرین عبادی در مراسم نوبل را کنار بگذارد. یک مسئله مشخص را مطرح کند که چنین مجمعی ظرفیت حل آن را داشته باشد. همان یک دونه کار را انجام دهد کافی است. لازم نیست همه دنیا را با یک سخنرانی در مراسم نوبل ارشاد نماید (آن چنان که کلی گویی و روده درازی های شیرین عبادی ادعایش را داشت).
شما سخنرانی پر از گنده گویی شیرین عبادی را در لینک های زیر مقایسه کنید با سخنرانی بانوی کنیایی برنده جایزه نوبل . سخنرانی دومی حرف حساب هست. دنیا را نصیحت نمی کند. پز نیاکانش را نمی دهد. حرف حساب می زند و می گوید چه دستاوردی (درختکاری) داشته و چه باید کرد.

https://www.mehrnews.com/news/43652/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D9%8A%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%81%D8%AA-%D8%AC%D8%A7%D9%8A%D8%B2%D9%87-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D9%86%D9%88%D8%A8%D9%84-2003


https://www.youtube.com/watch?v=dZap_QlwlKw

پی نوشت: در موزه نوبل استکهلم یک حوله سبز رنگ متعلق به شیرین عبادی در زمان حبس هست. ظاهرا از نوبل او فقط همین یادگار ماند!


پی نوشت ۱: متن سخنرانی شیرین عبادی طوری است که آدم فکر می کند هنگام سفر به اروپا از یکی از فرودگاه های استانبول رفته و اونجا مثل برخی دیگر از ایرانی ها پیف پیف کرده و با انگلیسی شکسته بسته با کارکنان آن صحبت کرده و بعد هم در دل آنها را تحقیر کرده که چرا انگلیسی شکسته بسته او را نمی فهمند! :)
پی نوشت ۲:مقایسه کنید با سخنرانی خانم کنیایی. یک کلام گلایه در مورد گذشته استعماری نمی کند و مشکلات را بر سر غربی ها نمی اندازد. می توانست این کار را بکند اما فایده ای نداشت. حرفی می زند که می داند فایده دارد مقایسه کنید با حرف های دو پهلو ولی بی فایده شیرین عبادی. درضمن انگلیسی اش هم از شیرین عبادی خیلی بهتر بود.
پی نوشت ۳: امید دارم نرگس محمدی مفید تر و قوی تر عمل نماید. شخصیت مستحکم تری دارد تا شیرین عبادی که می خواست همه را راضی نگه دارد و از هر طرف یک گلایه بی بو و بی خاصیت می کرد که مادربزرگ من هم بلد بود.

پی نوشت ۴: سخنرانی خانم عبادی در زمان خودش به گوش ما ها مسخره نمی آمد. اون موقع خیال می کردیم خیلی حرف های باکلاسی می زند. در زمان بروبیای جریان اصلاحات بود. الان بازخوانی آن به ما یادآوری میکند که چه قدر ناپخته بودیم. البته سخنرانی خانم کنیایی هم تنها یک سال بعد از سخترانی خانم عبادی هست ولی سخنرانی او الان هم به نظرم شنیدنی است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکات اداری مهم برای استادیاران و پژوهشگران پسا دکتری

+0 به یه ن

در نوشته های پیشینم اشاره کردم که اگر فرم های مربوط به تبدیل وضعیت استخدامی و ارتقا و.... را به خوبی و به موقع تکمیل نمایید و تحویل دهید خیلی جلو می افتید و موقعیت شغلی تان محکم می شوید و دسترسی به امکانات متعددی می یابید که بدون این توجه ها دست نخواهید یافت.

فرم و.... که زیاد هست. نمی ارزد که برای تکمیل همه آنها  زمان بگذاریم. اما برخی فرم ها و درخواست ها هستند که اگر تنبلی کنیم و نفرستیم بعدا چوبش را می خوریم. برخی هم هستند که آن قدر مشکل گشا هستند که به زمانی که برای تکمیلشان می گذاریم می ارزد.

برخی از نکات مهم دراین راستا که بر أساس تجربیات به عنوان رییس پژوهشکده لازم می بینم بیان کنم:

۱-  فرم های تبدیل وضعیت استخدامی (پیمانی---> رسمی )، فرم های ترفیع سالیانه و فرم های ارتقا ( استادیار -دانشیاز- استاد تمام) را جدی بگیرید.

 

۲- فرم ها را با دقت پر کنید. دقیق امتیاز بندی خواهند شد. مقالاتتان را جا نیاندازید.

 

 

۳- تا چند سال پیش راهنمایی فارغ التحصیل کردن دانشجوی تحصیلات تکمیلی جزو الزامات ارتقا بود. الان دیگه وتویی نیست. اما امتیاز دارد. از من بپرسید  تا دانشجوی خیلی خیلی تاپ گیرتان نیامده قبول نکنید که راهنمایی کنید. دانشجوی تاپ در سطح مقبول هم در سال چهل پنج نفر بیشتر در کل کشور در هر شاخه  نیستند که نصفشان هم می روند خارج.  ولی نصف شان می مانند. بین خیلی خیلی تاپ ها مهاجرت اندکی کمتر از میان مایه  ها ست. اون قدر اعتماد به نفس دارند که می دانند اگر هم بمانند و در ایران استاد راهنمای خوبی بیابند باز به لحاظ علمی می درخشند. دانشجوی میان-مایه وقتی در ایران می ماند پدر استاد راهنما را هم در می آورد. مخصوصا با این توهم که گنجی مثل او را در خارج باد می زنند و او اینشتن می شود! در خارج او را باد نخواهند زد اما شاید در یک کلبریشن بزرگ بر بخورد و بعد کلی  کنده شدن   پوست، یک چیزی بشود.  وقتی در ایران می ماند فقط به  سوهان روح استاد راهنما تبدیل می شود. مگر این که استاد راهنما به لحاظ علمی  از خودش چند پله پایین تر باشد. در این صورت بنا به یک اصل ایرانی، با رضایت می نشیند سر جایش و سوهان روح نمی شودو حتی قدردان هم می شود. ولی اگر در ایران این شانس نصیبش شود که استاد راهنمای درست و حسابی داشته باشد سوهان روح او می گردد.

 

۴- داشتن مقاله فارسی برای ارتقا جزو الزامات هست. به این منظور توصیه من نوشتن مقاله ترویجی به جای تحقیقی است. چرا؟! مقاله تحقیقی اگر کیفیت بالا داشته باشد چه کاری هست که بفرستید مجله فارسی؟ می فرستید به یک مجله بین المللی مرسوم در شاخه خودتان. مقاله تحقیقی سطح پایین هم برای چی بنویسید؟! اما مقاله ترویجی به زبان محلی کاربرد و کارکرد و ارزش خود را دارد. یک مقاله فارسی ترویجی با کیفیت به جای یک مقاله تحقیق کم کیفیت بنویسید. لیست مجلات فارسی مورد نظر ارتقا را از بخش اداری دانشگاه تان بخواهید تا اطلاع داشته باشید به چه مجلاتی می توانید مقاله ارسال کنید.

 

۵-وقتی به موسسه ای نامه می نویسید و درخواست ویزیتورشیپ می دهید قید کنید از چه تاریخی تا چه تاریخی می خواهید مهمان آن موسسه باشید.

 

 

۶- اندکی قبل از سالگرد قراردادتان فرم های ترفیع را از بخش اداری دانشکده یا پژوهشکده بگیرید و تکمیل کنید. ترفیع سالیانه اثر مهمی در بالا رفتن درآمد شما دارد. پی گیری کنید که حتما ترتیب اثر داده شود. به طریق اولی ارتقا از استادیاری به بالاتر تاثیر قابل توجه در درآمد ماهیانه دارد. فرم های ترفیع سالیانه مختصر هستند. اما فرم های ارتقا بسیار پیچیده هستند. ولی در مجموع هر دو  معقول هستند. نمی خواهم بگویم بی ایراد هستند اما باور کنید نعمتی هستند در مقابل آن چه پیشکسوتان می خواهند باشد. آنها می خواهند معیار ارتقای افراد لطف  آنها باشد و طبعا کیف-کش هایشان در اولویت قرار می گیرند . برای همین هوادارانشان را علیه فرم های ارتقا وهر  سیستم ارتقا بر اساس بررسی دقیق عملکرد، تحریک می کنند وگاه درجراید سر و صدا راه می اندازند! ارتقا به شیوه امتیاز بندی مقالات هرچند خالی از ایراد نیست اما چندین سال نوری بالاتر از سیستم مورد نظر آن پیشکسوتان هست. شما به گرد وخاکی که آنها علیه فرم ارتقا بلند می کنند توجهی نکنند. شما فرم ارتقا را (هرچند که وقت گیر هست) با دقت تکمیل کنید. به این ترتیب، ارتقای شما مدیون تلاش خود شما خواهد بود نه لطف نظر بهمان پیشکسوت که در عوض انتظار داشته باشد غلام حلقه به گوشش شوید و در لشکرکشی ها علیه رقبایش سرباز صفر دو سر طلا!

 

 

۷- اگر چند سالی در جایی پست داک باشید و بعد به موسسه یا دانشگاهی دیگر بروید علی الاصول  می توانید رتبه علمی (دانشیار – استاد) و پایه های سنواتی تان (همان ترفیع) را با خودتان بروید. در برخی جاها -مثل دانشگاه تهران- این کار جا افتاده و روتین هست.اما برخی دانشگاه ها   انکار خواهند کرد که چنین کاری می توان کرد. می ارزد که بایستید و احتجاج کنید که این کار شدنی هست. از تجربه دانشگاه تهران بیاموزید و توضیح بدهید که شدنی هست. شاید بخواهند دانشگاه اول تان نامه ای بنویسید و تایید کند. حکم های استخدامی قبلی تان را شاید بخواهند . این هم قدمی است که یک مقدار دردسر دارد اما می ارزد. در بالا رفتن حقوق  و مزایای شما نقش چشمگیر خواهد داشت.

 

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل