
در برهه ای همچون اکنون که رایحه خوبی از اوضاع کشور و جهان به مشام نمی رسد بهترین راه برای سالم ماندن (به لحاظ روحی) پناه بردن به آغوش علم و هنر هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:



در برهه ای همچون اکنون که رایحه خوبی از اوضاع کشور و جهان به مشام نمی رسد بهترین راه برای سالم ماندن (به لحاظ روحی) پناه بردن به آغوش علم و هنر هست.
اشتراک و ارسال مطلب به:
باز هم من می گم: من نمی دونم که اصل ماجرای قتل مهرجویی و همسرش چی بوده. اما اونهایی که این روزها در فضای مجازی سناریوی ارائه شده توسط نهاد های رسمی را به مسخره می گیرند که همچین چیزی امکان نداره ظاهرا هیچ تجربه ای در این گونه روابط ندارند. هیچ اطلاعی در مورد آن چه که در اوایل انقلاب و در زمان مصادره ها بر سر ملاکان و سرمایه داران آمد ندارند.
بعد از انقلاب و در اوایل دهه شصت بسیاری از همان باغبان ها و..... که صاحب کارشان دستشان را گرفته بود و آنها را از فقر مطلق رهانیده بود شدند بلای جان صاحب کارشان و گاه برایش تا پای اعدام پاپوش دوختند.
باور نمی کنید؟! مستند «آن مرد با ماک آمد» را تماشا کنید. فقط یک نمونه است.
تازه! من از صاحب کارهایی حرف می زنم که همه جوره پشت کارگر و باغبان و .... ایستاده بودند. این گونه که پیداست مهرجویی و همسرش اهل همچین حمایت هایی از کارگر و باغبان شان نبودند.
باغداری سخت هست. «باغبان داری» از آن سخت تر! شناخت روحیات باغبان ها و روابط پیچیده آنها سخت هست و از عهده تیپ های روشنفکری نظیر مهرجویی بر نمی آید.
به مهرجویی و همسرش نمی آمد که باواقعیات این سختی ها آشنا باشند و از عهده اش برآیند. در دنیای دیگری سیر می کردند. در دنیا همسر مهرجویی (بر اساس آن نوشته خودش میگویم) چون مهرجویی پیشکسوت سینمای مهمی بود آسایش و آرامشش به هر قیمتی می بایست تامین می شد. دیگه درک نمی کرد که آن باغبان و امثال او به این چیزهایی که او به آن می بالد پشیزی ارزش قایل نیستند.
باز هم می گویم که من نمی دانم اصل ماجرا چه بوده. ولی این سناریوی باغبان و جارو برقی و ۳۰ میلیون طلب آن قدر ها که خیال می کنید ابلهانه نیست.
می گویید برای یک جارو برقی و ۳۰ میلیون طلب و مدتی حبس یکی از دیگری چنین کینه ای نمی گیرد؟! کجاشو دیدی!؟
حالا این زن و شوهر که حمایت خاصی هم نکرده بودند. موارد بسیاری داشتیم که کارفرما ۱۰ انگشت خود را در عسل می کند و در دهان کارگر می گذارد و آخر سر باز هم کینه نصیبش می شود. چرا!؟ چون چند بار در مورد مسایلی نظیر ایمنی (برای حفظ سلامت خود کارگر) با کارگر سخت گیری کرده.
در مورد قندچی (همان صاحب کارخانه ماک) علت کینه این بوده که به مزاحمت جنسی کارگر نسبت به کارگران زن واکنش تند نشان داده بود. (خیلی نرم تر از به زندان افکندن هست!)
این مورد در نزدیکی خودمان اتفاق افتاده: مادر یکی از اقوام فوت کرده بود و دخترش از محل ارث تصمیم گرفته که برای کارگر خانه یکی از اقوام- که بسیار نیازمند و پدر چند فرزند با ناتوانی جسمی- بود خانه ای بخرد. یکی دیگر عامل خیر شده بود و او را برداشته بود که بروند خانه برای انتخاب ببینند. آن فرد نیازمند وسط راه در ماشین را باز کرده بود و خود را به بیرون پرت کرده بود! بعدها که پرسیدند چرا چنین کردی؟! چرا به بخت خودت پشت پا زدی؟! جواب داده بود در آن لحظه من شما را شبیه گرگ می دیدم!
نمی دانم از سرش چه گذشته بود! برای قابل فهم نیست!
همچین روابط و تصورات پیچیده ای در جامعه وجود دارد که برای ما که کودکی کمابیش نرمالی داشته ایم (فقر مطلق نچشیده ایم، گرفتار پدر آزارگر نبوده ایم ، آزارگری در دور وبرمان حداکثر از جنس نارسیسم بوده است نه بدتر) اصلا قابل فهم نیست. اشکال کار ازماست که نمی فهمیم.
همین را برون یابی (extrapolate)کنید ببینید آیا سناریوی ارائه شده مسخره هست یا نه.
البته باز هم می گم شاید اصل ماجرا غیر از این باشد. اما حتی اگر این سناریو ساختگی باشد سناریو نویس این بخش از جامعه را بهتر از کسانی می شناسد که سناریو را مسخره می دانند. سناریو شاید حقیقت نداشته باشد اما قطعا مسخره نیست!
پی نوشت: این را هم توضیح دهم که آن پیچیدگی ها که عرض کردم مختص طبقه کارگری نیست. در همین محیط های دانشگاهی هم اصل ماجرا همین هست. بسیارند کسانی که ده انگشت خود رادر عسل هم بکنی و در دهانشان بگذاری به بهانه این که به او توهین کرده ای با تو دشمن می شوند و علیه تو سمپاشی می کنند. حالا جریان این «توهین» چی بوده!؟ هیچ چی! به خاطر منافع خودش به او گفته ای که تکمیل فلان فرم که مثلا برای رسمی شدن قراردادت لازم هست پشت گوش نیانداز. همین به تریج قبای آقا بر می خورد و با تو دشمن می شود و یادش می رود که وقتی نیاز داشت چه کمک ها به او نمودی. منتهی طبقه دانشگاهی معمولا دنبال خشونت فیزیکی نمی رود. شاید بتوان گفت این گونه خشونت ها از توانش خارج هست. بیشتر دنبال سمپاشی و زیر آب زنی می رود.
در انقلاب به اصطلاح فرهنگی کم بلا سر استادان دانشگاه و معلمان مدارس نیامد. عامل همین نوع کینه ها بودند.
پی نوشت دوم: البته از این گفته من به این نتیجه نرسید که نباید به کسی خوبی کرد. نه! اما باید با چشم باز خوبی کرد. باید احتمال داد که چنین نتایجی حاصل شود. از ده نفر ، ۳-۴ نفرشان همین طوری از آب در می آیند. اما ۶-۷ نفرشان قدردان می شوند. نتیجه مثبت آن قدردانی -اگر خود با چشم باز و با پختگی عمل کنیم- بیش از ضرباتی است که آن ۳-۴ نفر می زنند. البته اگر خودمان هشیار باشیم. در دنیایی که مهرجویی می ساخت امکان هشیاری نبود!
پی نوشت سوم: من وقتی برای بنیاد کودک تبلیغ می کنم بسیاری از نزدیکانم -به خصوص آذربایجانی ها و نیز اراکی ها (اراکی ها خیلی قرابت فرهنگی با ما دارند)- به درستی می گویند که ور و بر شان آن قدر نیازمند هست که دیگه مجال نمی یابند به بنیاد کودک برسند. راست هم می گویند! واقعا حامی کارگرانشان هستند.
خوبی بنیاد کودک برای کسی مثل من که از پیچیدگی های روابط سر در نمی آورد آن هست که خطری برایم ندارد. مددجویان بنیاد آن قدر از من دور هستند که اگر ناتو هم از آب در بیایند آسیبی به من نمی توانند بزنند. البته انتخاب آنها توسط مددکار با دقت انجام می گیرد. مددکارها آن قدر تجربه دارند که بدانند کی ناتو از آب درخواهد آمد؟.
چندباری «فردین بازی» دوستان گل کرد و خانواده هایی که نهاد های خیریه تبریز شایسته حمایت ندانسته بودند را حمایت مالی کردند. آن خانواده ها پس از اندکی آزارگر شدند. مددکارها می دانند چه کسی قرار هست آزارگر از آب در آید.آنها علم و تجربه کافی دارند. برای همین من ترجیح می دهم کمک مالی و نیکوکارانه خود را غیر مستقیم و از طریق نهاد های آگاه به این مسایل بکنم. مثل بنیاد کودک و انجمن حمایت از مستمندان تبریز. اخیرا هم که با فعالیت های خیریه آقای بیات زنجانی آشنا شدم و از آن طریق کمکی به هرات زلزله زده فرستادم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
برای برگزاری کنفرانس انجمن فیزیک یک چالش داریم. آن هم این هست که در سایت از پیش ساخته شده کنفرانس ها از کسانی که می خواهند ارائه داشته باشند مقاله ای به فارسی آن هم در استیل ورد می خواهند بعد هم سفت و سخت از ثبت نام کننده تعهد می گیرند که این اثر بدیع هست و در جای دیگری چاپ نشده است. طبعا کسی ایده بدیعی را که می تواند در مجلات معتبر بین المللی به چاپ رساند برای مقاله-نامه چنین کنفرانسی به هدر نمی دهد.
در کنفرانس های مشابه در دنیا فقط چکیده می خواهند و چنین تعهدی هم نمی گیرند. مردم هم معمولا چکیده یکی از مقاله های اخیرشان را می فرستند. مقاله در یکی از مجلات معتبر به چاپ می رسد و در کنفرانس ارائه شفاهی صورت می گیرد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
نرگس محمدی جایزه صلح نوبل گرفت. از جایزه صلح شیرین عبادی که خیر خاصی ندیدیم. در مراسم نوبلش حرف های صد-من-یه-غازی نظیر «من از نوادگان کوروشم» زد.
امیدوارم دست کم این یکی از این تریبونی که به دست آورده استفاده بهینه کند. روده درازی ها و کلی گویی ها و لاف های الکی شیرین عبادی در مراسم نوبل را کنار بگذارد. یک مسئله مشخص را مطرح کند که چنین مجمعی ظرفیت حل آن را داشته باشد. همان یک دونه کار را انجام دهد کافی است. لازم نیست همه دنیا را با یک سخنرانی در مراسم نوبل ارشاد نماید (آن چنان که کلی گویی و روده درازی های شیرین عبادی ادعایش را داشت).
شما سخنرانی پر از گنده گویی شیرین عبادی را در لینک های زیر مقایسه کنید با سخنرانی بانوی کنیایی برنده جایزه نوبل . سخنرانی دومی حرف حساب هست. دنیا را نصیحت نمی کند. پز نیاکانش را نمی دهد. حرف حساب می زند و می گوید چه دستاوردی (درختکاری) داشته و چه باید کرد.
https://www.mehrnews.com/news/43652/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D9%8A%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%81%D8%AA-%D8%AC%D8%A7%D9%8A%D8%B2%D9%87-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D9%86%D9%88%D8%A8%D9%84-2003
https://www.youtube.com/watch?v=dZap_QlwlKw
پی نوشت: در موزه نوبل استکهلم یک حوله سبز رنگ متعلق به شیرین عبادی در زمان حبس هست. ظاهرا از نوبل او فقط همین یادگار ماند!
اشتراک و ارسال مطلب به:
در نوشته های پیشینم اشاره کردم که اگر فرم های مربوط به تبدیل وضعیت استخدامی و ارتقا و.... را به خوبی و به موقع تکمیل نمایید و تحویل دهید خیلی جلو می افتید و موقعیت شغلی تان محکم می شوید و دسترسی به امکانات متعددی می یابید که بدون این توجه ها دست نخواهید یافت.
فرم و.... که زیاد هست. نمی ارزد که برای تکمیل همه آنها زمان بگذاریم. اما برخی فرم ها و درخواست ها هستند که اگر تنبلی کنیم و نفرستیم بعدا چوبش را می خوریم. برخی هم هستند که آن قدر مشکل گشا هستند که به زمانی که برای تکمیلشان می گذاریم می ارزد.
برخی از نکات مهم دراین راستا که بر أساس تجربیات به عنوان رییس پژوهشکده لازم می بینم بیان کنم:
۱- فرم های تبدیل وضعیت استخدامی (پیمانی---> رسمی )، فرم های ترفیع سالیانه و فرم های ارتقا ( استادیار -دانشیاز- استاد تمام) را جدی بگیرید.
۲- فرم ها را با دقت پر کنید. دقیق امتیاز بندی خواهند شد. مقالاتتان را جا نیاندازید.
۳- تا چند سال پیش راهنمایی فارغ التحصیل کردن دانشجوی تحصیلات تکمیلی جزو الزامات ارتقا بود. الان دیگه وتویی نیست. اما امتیاز دارد. از من بپرسید تا دانشجوی خیلی خیلی تاپ گیرتان نیامده قبول نکنید که راهنمایی کنید. دانشجوی تاپ در سطح مقبول هم در سال چهل پنج نفر بیشتر در کل کشور در هر شاخه نیستند که نصفشان هم می روند خارج. ولی نصف شان می مانند. بین خیلی خیلی تاپ ها مهاجرت اندکی کمتر از میان مایه ها ست. اون قدر اعتماد به نفس دارند که می دانند اگر هم بمانند و در ایران استاد راهنمای خوبی بیابند باز به لحاظ علمی می درخشند. دانشجوی میان-مایه وقتی در ایران می ماند پدر استاد راهنما را هم در می آورد. مخصوصا با این توهم که گنجی مثل او را در خارج باد می زنند و او اینشتن می شود! در خارج او را باد نخواهند زد اما شاید در یک کلبریشن بزرگ بر بخورد و بعد کلی کنده شدن پوست، یک چیزی بشود. وقتی در ایران می ماند فقط به سوهان روح استاد راهنما تبدیل می شود. مگر این که استاد راهنما به لحاظ علمی از خودش چند پله پایین تر باشد. در این صورت بنا به یک اصل ایرانی، با رضایت می نشیند سر جایش و سوهان روح نمی شودو حتی قدردان هم می شود. ولی اگر در ایران این شانس نصیبش شود که استاد راهنمای درست و حسابی داشته باشد سوهان روح او می گردد.
۴- داشتن مقاله فارسی برای ارتقا جزو الزامات هست. به این منظور توصیه من نوشتن مقاله ترویجی به جای تحقیقی است. چرا؟! مقاله تحقیقی اگر کیفیت بالا داشته باشد چه کاری هست که بفرستید مجله فارسی؟ می فرستید به یک مجله بین المللی مرسوم در شاخه خودتان. مقاله تحقیقی سطح پایین هم برای چی بنویسید؟! اما مقاله ترویجی به زبان محلی کاربرد و کارکرد و ارزش خود را دارد. یک مقاله فارسی ترویجی با کیفیت به جای یک مقاله تحقیق کم کیفیت بنویسید. لیست مجلات فارسی مورد نظر ارتقا را از بخش اداری دانشگاه تان بخواهید تا اطلاع داشته باشید به چه مجلاتی می توانید مقاله ارسال کنید.
۵-وقتی به موسسه ای نامه می نویسید و درخواست ویزیتورشیپ می دهید قید کنید از چه تاریخی تا چه تاریخی می خواهید مهمان آن موسسه باشید.
۶- اندکی قبل از سالگرد قراردادتان فرم های ترفیع را از بخش اداری دانشکده یا پژوهشکده بگیرید و تکمیل کنید. ترفیع سالیانه اثر مهمی در بالا رفتن درآمد شما دارد. پی گیری کنید که حتما ترتیب اثر داده شود. به طریق اولی ارتقا از استادیاری به بالاتر تاثیر قابل توجه در درآمد ماهیانه دارد. فرم های ترفیع سالیانه مختصر هستند. اما فرم های ارتقا بسیار پیچیده هستند. ولی در مجموع هر دو معقول هستند. نمی خواهم بگویم بی ایراد هستند اما باور کنید نعمتی هستند در مقابل آن چه پیشکسوتان می خواهند باشد. آنها می خواهند معیار ارتقای افراد لطف آنها باشد و طبعا کیف-کش هایشان در اولویت قرار می گیرند . برای همین هوادارانشان را علیه فرم های ارتقا وهر سیستم ارتقا بر اساس بررسی دقیق عملکرد، تحریک می کنند وگاه درجراید سر و صدا راه می اندازند! ارتقا به شیوه امتیاز بندی مقالات هرچند خالی از ایراد نیست اما چندین سال نوری بالاتر از سیستم مورد نظر آن پیشکسوتان هست. شما به گرد وخاکی که آنها علیه فرم ارتقا بلند می کنند توجهی نکنند. شما فرم ارتقا را (هرچند که وقت گیر هست) با دقت تکمیل کنید. به این ترتیب، ارتقای شما مدیون تلاش خود شما خواهد بود نه لطف نظر بهمان پیشکسوت که در عوض انتظار داشته باشد غلام حلقه به گوشش شوید و در لشکرکشی ها علیه رقبایش سرباز صفر دو سر طلا!
۷- اگر چند سالی در جایی پست داک باشید و بعد به موسسه یا دانشگاهی دیگر بروید علی الاصول می توانید رتبه علمی (دانشیار – استاد) و پایه های سنواتی تان (همان ترفیع) را با خودتان بروید. در برخی جاها -مثل دانشگاه تهران- این کار جا افتاده و روتین هست.اما برخی دانشگاه ها انکار خواهند کرد که چنین کاری می توان کرد. می ارزد که بایستید و احتجاج کنید که این کار شدنی هست. از تجربه دانشگاه تهران بیاموزید و توضیح بدهید که شدنی هست. شاید بخواهند دانشگاه اول تان نامه ای بنویسید و تایید کند. حکم های استخدامی قبلی تان را شاید بخواهند . این هم قدمی است که یک مقدار دردسر دارد اما می ارزد. در بالا رفتن حقوق و مزایای شما نقش چشمگیر خواهد داشت.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
امروز هفتادمین سالگرد کودتای ۲۵ مرداد است. در مورد کوتای ۲۸ مرداد حتما می دانید اگر در مورد کودتای سه روز پیش آن نمی دانید توصیه می کنم حتما دراین باره بخوانید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
پارسال پاییز که شور و شوق تغییر و تحول اساسی کشور را در بر گرفته بود برخی از همنسلان من هشدار می دادند که زیاد هیجان زده نشوید چون که تغییری رخ نخواهد داد و بعد سرخورده می شوید. ( از بس در این دوران زندگی مان چرخه هیجان و شور تغییر و سپس سرخوردگی تکرار شده که چشم مان ترسیده!)
اشتراک و ارسال مطلب به:
دیروز یک مستند کوتاه در مورد یک فرد یهودی به اسم حییم سلومون دیدم که از انقلابیون استقلال آمریکا بود.
اون موقع ۲۰۰۰۰دلار برای جرج واشنگتن جور کرده بود که خرج انقلاب کنه. انقلاب خرج داره. اونهایی که جانشان را در دست می گیرند و برای انقلاب می جنگند خرج دارند. معیشت خودشان و خانواده شان باید تامین بشه. اسلحه هاشون خرج داره. وقتی خانه و یا محل کار یکی (یک خاکستری) در اثر انقلاب تخریب می شه باید خسارت دریافت کنه والا مردم عادی (اکثریت خاکستری) علیه انقلابیون موضع می گیرند. دست جرج واشنگتن خالی شده بود و کم مانده بود انقلابیون خشمگین خشم خود را از سر سرخوردگی بر او-که رهبر جنبش شان بود- خالی کنند که از این آقا استمداد می کنه. او هم در کارهای اقتصادی زرنگ بود ۲۰ هزار دلار را جور می کنه ودر نتیجه تنش بین انقلابیون علیه هم می خوابه و دوباره متحد و سپس پیروز می شوند.
اگر در اون مقطع پول جور نمی شد شاید انقلاب سرکوب می شد.
بعدش هم که اقتصاد آمریکا ویران بوده همین آقای یهودی کمک می کنه که اقتصاد آمریکای تازه مستقل شده سر و سامان بگیرد. بعد هم لابی می کنه که برخی از محدودیت ها در ایالت پنسیلوانیا از روی یهودیان به پاس خدماتی که به انقلاب کردند برداشته بشه .
البته فقط اون آقای یهودی نبوده که برای انقلاب آمریکا پول جور کرده. بنجامین فرانکلین خودمون (مال خودمان هست چون فیزیک دان بوده) سالها در فرانسه لابی کرده بود که بودجه چرب و نرمی برای انقلاب آمریکا به دست آورده بود. برای پیروزی انقلاب استقلال آمریکا به قیمت ورشکستگی فرانسه و سپس انقلابی در آن!
در سال ۵۷ شبکه بازار که با روحانیت ارتباط تنگاتنگ داشت هزینه انقلاب را پرداخت. روحانیت شبکه داشتندو نیروهای جامعه سنتی آن زمان را خوب می شناختند. ملی مذهبی ها استراتژی بلد بودند. تعامل این دو باعث شد استراتژی موثر طراحی کنند.. بازار هم پول آورد و انقلاب پیروز شد. سوگیری های دول غربی هم -که نتیجه لابی های دانشجویان و فعالان سیاسی ایرانیان مقیم خارج در آن زمان بود- هم تشدید و تسریع کرد. (اما نقشش از عوامل داخلی کمتر بود. اگر داخلی ها نبودند خارجی ها نه انگیزه ای برای این سوگیری داشتند و نه اگر سوگیری می کردند تاثیری می داشت.)
تنها با شعار زیبا و فداکاری یک عده ایده آلیست انقلاب ها پیروز نمی شوند. این انتظار که خاکستری ها همه ایده آلیست فداکار شوند غیر واقعگرایانه هست . انتظاری است که برآورده نمی شه. انتظار غیرواقعگرایانه تنها عصبیت را بالا می بره و نتیجه ای جز چنددستگی و از بین رفتن اتحاد نمی ده.
پیروزی جنبش استراتژیست می خواد. استراتژیستی که نیروهای داخل جامعه را می شناسه یا با کسانی در ارتباط هست که به اندازه کافی شناخت دارند.
پیروزی جنبش -بی هیچ تعارفی- پول می خواد. اونی هم که اون قدر عقل معاش داره که بتونه چنین بودجه هایی جور کنه لابد چشمداشت هم داره. حالا نه لزوما چشمداشت شخصی. مثلا همین حییم برای قومش چنین معامله ای کرده. معامله خوبی برای طرفین بوده. یکی از هنرهای استراتژیست این هست که چنین معاملاتی را جوش بده. یعنی به کسانی که می توانند پول انقلاب را جور کنند وعده قابل اطمینان بده که بعد از پیروزی مطالباتش تامین می شه.
اشتراک و ارسال مطلب به: