پولتان را برای دانشگاه شبانه تلف نکنید

+0 به یه ن

اگر بالفرض شبانه دانشگاه شریف قبول شدید و روزانه دانشگاه تهران یا شهید بهشتی به هیج وجه شبانه شریف را انتخاب نکنید. ابدا سطح علمی شریف از آن دو دانشگاه اون قدر بالاتر نیست که بخواهید اون همه پول تلف کنید. روزانه شهید بهشتی و یا دانشگاه تهران را انتخاب کنید. با قاطعیت تمام عرض می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یاد شهیدان پلاسکو همواره گرامی باد

+0 به یه ن

خبر دردناک شهادت آتش نشانان در آتش سوزی ساختمان پلاسکو را حتما همه تان می دانید. خیلی دردناکه. ماموران آتش نشانی خیلی زحمت کش هستند. یک بار در محلی که ما اقامت داشتیم آتش سوزی شد فوری سر رسیدند و آتش را خاموش کردند. ما و همسایه ها هم صد در صد همکاری کردیم.

خدا به خانواده شهدای پلاسکو صبر بده. خیلی سخته.
متاسفانه این جور اتفاقات هر دو سه ماه یک بار در گوشه ای از کشور ما می افته. تعداد این گونه اتفاقات ناگوار در کشور ما خیلی بیشتر از حد استاندارد هست.  از بس که به مسایل ایمنی بی توجهیم. تازه خیال هم می کنیم که خیلی با حال و شجاع و حتی مومن (!!!!) هستیم که این طور به مسایل ایمنی بی توجهی می کنیم. با فهم ناقص خودمان  خیال می کنیم ما در مسایل ایمنی بی توجه باشیم اشکال نداره  چون خدا مراقب ماست. مگه خود خدا نگفته "

- لَا تُلْقُوا بِایدیکمْ اِلَی التّهْلکهِ

این یعنی ای بنده مراقب مسایل ایمنی باش! خدا قوانین طبیعت را از ازل برپا کرده به بندگانش هم هوش و عقل داده که قوانین طبیعت را کشف کنند به آنها هم گفته مراقب خودشان باشند. چه قدر امت بیفکر و پررویی وپرتوقعی هستیم که انتظار داریم خودمان بیخیال مسایل ایمنی بشویم و خدا بیاید قوانین طبیعت اش را با پارتی بازی تغییر دهد تا ما چیزیمون نشه.

همان طوری که رئیس آتش نشانی تهران گفته یک عده به مسایل ایمنی بی توجه بودند اون وقت آتش نشانان زحمت کش تاوان دادند.

بیایید دست کم این کار را بکنیم: جلوی دست و پای نیروهای امداد را نگیریم. راه باز کنیم که زود تر برسند. به هنگام بحران هرکسی دو دقیقه از آنها تلف کند ده ها خانواده بیشتر داغدار می شوند.  به همین سادگی به همین تلخی!


پی نوشت: چه طور اونهایی که اعتقاد راسخ (!!!!) دارند که هر چه قدر هم به نکات ایمنی بی توجه باشند خدا خودش  بلا را دور می کنه یه ذره به خودشان نمی گویند که شاید اگر اتفاق بیافته آه مادر یا فرزند یتیم قربانی بی احتیاطی شان روزی اونها را بگیره؟! چرا اون کسانی که جلوی نیروهای امدادرسانی  را برای خوشمزگی یا فیلم گرفتن با موبایل می گیرند نمی ترسند که آه مادر یا فرزند  کسی که اون لحظه به کمک رسانی نیاز داره اونها را بگیره؟!


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امضا با خودکار آبی یا قرمز؟

+0 به یه ن

ویژگی مسئولان بعد از انقلاب این هست که خوش برخورد هستند. هر کسی با هر درخواستی برود سراغشان با روی باز استقبال می کنند و درخواست شان را امضا می کنند اما امضای درخواست به معنای عملی شدن نیست. گویا برخی از مسئولان (البته نه همه آنها) با معاون خود یک کد گذاری دارند. اگر با خودکار آبی امضا شود اجرا باید گردد. با خودکار قرمز اگر امضا شود معاون ترتیب اثر  نخواهد داد. ارباب رجوع هم خوش خیالانه گمان می برد که مسئول خیلی تحویلش گرفته و تنها معاون کارشکنی می کند. بعد می خواهد ملاقات دومی داشته باشد اما مداوم می دود تا جناب مسئول را بیابد و بگوید امضایش به اندازه کشک هم نمی ارزید ولی برای بار دوم دیگه فرصت ملاقات نمی دهند. این طور بندگان خدا را در این مملکت می ذارند سر کار. تکنیک خیلی شناخته شده ای است. به زعم خودشان هم خیلی تیزهوش و زرنگ و زبل هستند. در صورتی که اگر واقعا هوشمند بودند راهی برای حل مشکلات پیدا می کردند.

به هر حال من و شما زورمان به آن بالا بالا ها نمی رسد اما کنترل بر رفتارخودمان می توانیم داشته باشیم و وقار و شخصیت خود را حفظ کنیم. واقعا اگر لازم نشد خودمان  را با رفتن به دفتر آنها کوچک نکنیم. هرگز سعی نکنیم تا کاری که علی الاصول با مراجعه با زیردستان رئیس بزرگ انجام شدنی است با گرفتن  امضای ملوکانه انجام دهیم. اگر درخواست ما یک چیز معمولی است که روال اداری خود را دارد چرا برویم سراغ رئیس و منت او را بخریم!؟
حق ماست که با روال معمول انجام شود. اگر زیردستان کارشکنی می کنند لزوما عنایت  رئیس مشکل گشا نخواهد شد. اتفاقا بعد از عنایت رئیس کارمندان زیردست سر لج می افتند. شاید هم حق داشته باشند چون خیال می کنند دورشان زدیم و آتوریته شان را زیر سئوال بردیم یا حتی زیرآبشان را پیش رئیس زدیم.
حالا فرض کنید درخواست ما یک طرح جدید هست که روال مرسومی برای آن نیست و نیاز هست با  مقام بالاتر درباره آن مذاکره شود. طبعا در این صورت باید از دفتر مقام بالاتر وقت گرفت
اگر  مثلا ساعت 2 برایمان وقت دادند و تا ساعت 2:15 منشی شان ما را به دفتر راه نداد بیشتر در درگاهشان نایستیم. نشان دهیم که از رفتار ناخرسندیم. نشان دهیم که باید به وقت کارشناسشان ارزش قایل شوند.  باید یادبگیرند که به وقت مراجع احترام بگذارند.
 اگر رفتیم و با روی خوش درخواستمان را امضا کردند. باز هم خیلی خوش به حالمان نشود. در مملکت زیاد اتفاق می افتد که متاسفانه رئیس جلوی مراجع معاونش را تحقیر می کند یا از او بدگویی می کند. اگر با این صحنه مواجه شدیم ساده انگارانه نپنداریم خاطر ما برای آن رئیس از معاونش عزیزتر هست. کاملا برعکس! باید این گونه تعبیر کنیم او که احترام معاونش را نگه نمی دارد پشت سر ما چه ها خواهد کرد!  مبادا به خاطر خوش برخوردی رئیس با ما سرمست غرور شویم برویم با زیر دستان آن رئیس درشت سخن بگوییم. به یاد داشته باشیم این مقام ها از بیخ عاریتی هستند. خود آن مقام چیست که گوشه چشمی به ما نشان دادنش چه ارزشی داشته باشد؟! به علاوه اگر این رفتار را داشته باشیم همان زیردستان در کار ما گره می اندازند. گره های کوری که بازکردنشان ساده نیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اختلاف بیانداز و ....

+0 به یه ن

اندکی بعد از حادثه جانگداز تصادف قطار،  مطلبی در اینترنت دست به دست گشت که در آن یک عده  از حادثه ابراز خوشنودی می کردند و به تورک ها توهین می نمودند. مطلب ساختگی بود. به طور خاص عکس دختر جوانی را از اینترنت برداشته بودند و آن حرف های شرم آور را به او منسوب کرده بودند. اندکی بعد  دختر جوان یک فایل تصویری منتشر کرد که آن به داغداران تسلیت می گفت و تاکید هم می کرد که روحش هم از آن پیام خبر نداشته. یک عده بدخواه آن را جعل کرده اند.
اتفاق مشابهی بعد از زلزله قاراداغ افتاد.

خیلی باید هشیار باشیم. با کمال تاسف تراژدی ها پایان نیافته اند. با این وضعیت ایمنی در کشور ما در آینده نه چندان دور شاهد تراژدی دیگری خواهیم بود. یک عده از خدا بی خبر هم شاید از این پیام های جعلی بسازند و منتشر کنند.
جدی گرفتن این نوع پیام هاو مشغول شدن به آنها چندین ضرر دارد.

1) اولا به احتمال زیاد جعلی هستند. اکثریت مطلق هموطنان فارس، از این که اتفاقی تا این حد ناگوار برای ما تورک ها بیافتد خوشحال نمی شوند. یکی در صدهزار شاید بیمار روانی باشند و خوشحال بشوند اما آنها را نمی توان را به همه فارس ها تعمیم داد. این که می گویم شامل کسانی که جوک قومی می گویند هم می شود. ممکنه از اون جوک های بی مزه و لوس در مهمانی ها بگویند یا لهجه ای را مسخره کنند. اما حتی اونها هم نمی آیند در پس یک حادثه دردناک چون زلزله یا تصادف قطار شادی و هلهله کنند. اون قدر ها هم بدجنس نیستند.  حتی در بین همون هایی که جوک قومی می گویند کم نیستند کسانی که از این حوادث تلخ به شدت آزرده می شوند و به مسئولان تذکر می دهند که باید به قربانیان حادثه کمک برسانند. (البته این عمل از زشتی جوک های قومی گفتن یا تحقیر زبان و لهجه یک نفر نمی کاهد.)
بها دادن به آن پیامهای جعلی و جدی گرفتن آنها باعث ایجاد بدبینی و کینه می شود. بدبینی و کینه هم چیز خوبی نیست.
2) اگر هم جعلی نباشند باز هم در شرایط بعد حادثه نباید به آنها بها داد. در شرایط بعد از بحران باید دست به دست هم دهیم و به هر طریق می شناسیم به  کمک قربانیان بشتابیم. باید به مسئولان فشار بیاوریم تا به داد قربانیان برسند و جلوی تکرار این قبیل حوادث را بگیرند.
مسئولان بی کفایت از خداشون هست ما درگیر بگومگوی قومی بشویم و پرسش از آنها را وا نهیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شرط اول و آخر عشق و علاقه ناشی از شناخت

+0 به یه ن

در انتخاب های اساسی زندگی مثل انتخاب رشته یا انتخاب همسر شرط اول و آخر را یک چیز بذارید: عشق و علاقه ناشی از شناخت. اگر اون رشته یا اون فرد را نشناسید عشق و علاقه ای هم نیست. شما توهم خودتان را نسبت به آن دوست دارید نه خود آن را.
مثلا خیال می کنید به رشته فیزیک علاقه دارید اما تصوری که از رشته فیزیک داشتید فیلم های علمی تخیلی بوده یا غیب گویی های یک حکیم عارف و درویش مسلک با ریش های سپید که با واقعیت آن چه یک فیزیکدان به آن مشغول هست فاصله دارد. وقتی وارد دانشکده می شوید و با واقعیت روبه رو می شوید عشق تان به نفرت بدل می شود. همین گونه است مقوله عشق و علاقه به یک فرد.
در انتخاب طرف یا رشته را خوب بشناسید. بعد که دیدید واقعا به آن علاقه دارید بقیه اش حله. سختی های راه هم نوش!
کم نبودند افرادی که برخلاف علاقه و به مصلحت اندیشی خانواده رشته یا فردی را به همسری انتخاب کردند. هر موردی که می بینم شکست کامل هست.
مثلا یارو به اصرار خانواده بر خلاف استعداد و علاقه و توانمندی هایش رفته پزشک متخصص فلان چیز شده. ظاهرا دیگه شاخ غول را شکسته و چشم همه حسودان به بابا و مامانش را ترکانده؟! آیا خوشبخت هست؟! آیا موفق هست؟! نه! بابا! نتیجه اش این شده که از دنیا طلبکار هست. به خصوص از همکلاسی هایش که دنبال علاقه رفته اند و اکنون از زندگی احساس رضایت دارند طلبکار هست.
در مقابل ندیدم در دور و بر م کسی از روی عشق و علاقه ناشی از شناخت انتخاب همسر یا رشته تحصیلی و شغل کرده باشد و بعد که به چهل سالگی رسیده رضایت از زندگی نداشته باشد.

افرادی می شناسم که کامپیوتر خوانده اند اما می گویند ای کاش از رشته های طراحی هنری می خواندم که هم به علاقه ام نزدیک تر بود و هم در شغل فعلی ام امکان پیشرفت بیشتری می داشتم.
افرادی می شناسم که دکتری مهندسی خوانده اند و در بهترین دانشگاه های کشور استاد تمام هستند ولی می آیند امتحان دکتری فیزیک می دهند و البته به دلیل سن شان رد می شوند. طبعا حسرت می خورند که ای کاش به موقعش درست  و از روی علاقه انتخاب می کردند.
پزشکان بسیاری می شناسم که رفته اند سراغ موسیقی و...... و گفته اند ای کاش از اول همین را انتخاب کرده بودم.
افرادی می شناسم که به عشق شان به اصرار والدین پشت کرده اند و به تشخیص خانواده با شاهزاده سوار بر اسب که پولش از پارو بالا می رود عروسی کرده اند. شاهزاده چنان خسیس از آب در آمده که خرج زندگی  را  انداخته گردن خانمش. با این خرجی را خانم می دهد باز هم او را در مضیقه می گذارد.
در مقابل اونهایی که با پسرمورد علاقه شان از خانواده متوسط که در بیست و چند سالگی دستش خالی بوده اما اهل زندگی و کار   بوده  ازدواج کرده اند از لحاظ مالی به رفاه رسیده اند. زندگی شان را با هم ساخته اند. اون قدر ها از نظر مالی سختی نکشیده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شیشه می برد!

+0 به یه ن

توصیه ایمنی: در خانه و حل کاار هر قفسه یا ویترینی که در شیشه ای دارد بازبینی کنید که شیشه درها شل نباشد. به ذهن مان شاید نرسد که در همین محیط امن خانه چه خطراتی در کمین ما و عزیزانمان هست. همین طور وسایل اتاق بچه ها را به دقت زیاد بازبینی کنید. لبه وایت برد اسباب بازی بچه ها هم می تواند خطرناک و حادثه ساز باشد.

بیشتر این اتفاقات هم در محل کار اتفاق افتاده است نه در خانه. در خانه معمولا حواسمان به این چیزها هست اما در محل کار به تسامح رفتار می کنیم با این نگرش (صد البته غیرواقعی) که اینجا مسئول تاسیسات و ..... حواسش هست و در نتیجه نیازی به مته به خشخاش گذاشتن ما نیست! این تصور شاید در آمریکا و آلمان درست باشد اما در کشورهایی نظیر ایران و ترکیه و افغانستان تصوری کاملا غیر واقعی است. قسمت بزرگی از زندگی ما در محل کار می گذرد. اگر به سلامت خود علاقه مندیم به مسایل ایمنی در محل کار هم به اندازه خانه حساس باشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شهوت وسایل و بناهای نو

+0 به یه ن

در تهران بزرگراه پشت بزرگراه با بودجه های چند صد میلیون دلاری و گاه میلیارد دلاری می سازند اما چاله وچوله های آسفالت ها را نمی گیرندو پیاده روها را اصولی نمی سازند. خروجی و ورودی همان بزرگراه ها را اصولی طراحی نمی کنند. همین چیزهای ریز هست که باعث دردسر می شود. راننده برای این که توی چاله نیافتد فرمان را این ور و آن ور می گیرد و تصادف می شود. خروجی و ورودی های غیر اصولی نُد ایجاد می کنند و ترافیک سنگین می شود. به عنوان راه حل یک پروژه چند صد میلیونی دیگه راه می اندازند که تا ساخته شود بخشی از شهر را فلج می کند ماشین های جاده سازی بر آلودگی می افزایند و دست آخر هم یک بزرگراه با طراحی غیر اصولی دیگر اضافه می شود که گره چندانی نمی گشاید. غافل از این که راه حل در اصلاح همان قبلی ها بود که هزینه بسی کمتر داشت!
 بودجه این ساخت و سازها را از کجا تامین می کنند؟ شهرداری به شهروندان تهرانی "تراکم" می فروشد تا خرج این چیزها را در بیاورد. در واقع شخصی که تراکم می خرد حق همسایه هایش را از فضا و آفتاب غصب می کند و باجش را به شهرداری می دهد!

در آزمایشگاه های مختلف کشور دستگاه گران قیمت می خرند اما وقتی به استخدام پرسنل و تکنیسین می رسد خست به خرج می دهند. درنتیجه کسی نیست که از دستگاه مراقبت کند دستگاه از کالیبر می افتد و بلااستفاده می شود. گمان می کنند که باید دستگاه جدیدی بخرند.

تا پنج سال از ساخت ملکی می گذرد بر آن انگ کلنگی می زنند و تخریبش می کنند و از نو بنایی بی کیفیت می سازند. مرحله تخریب و ساخت دوباره بر آلودگی محیط زیست می افزاید و برای همسایه ها مشکلات می آفریند. غافل از این که باید محکم و اصولی ساخت و خوب نگه داری نمود. در اروپا ساختمان ها ی صد ساله مسکونی نو حساب می شوند.

در شهرستان های کوچک هتل پر از زلم زیمبو می سازند اما به لوله کشی و.... آن نمی رسند بعد هم شاکی هستند که چرا سرمایه گذاری نمی شود تا هتلی پرزرق و برق تر بسازند. غافل از این که زرق و برق هتل بعد از شش ماه از چشم می افتد آن چه مهم هست نگهداری و مدیریت هتل هست که عملی است که باید به طور مداوم باشد.

در همه دانشکده های ایران لیزر پوینتر می گیرند اما معمولا باتری هایش را چک نمی کنند بعد هم می گویند امکانات نداریم!

ا
ینها مشتی نمونه خروار بودند!


به جای شهوت خرید وسایل جدید وساختن ساختمان نو و دعوا بر سر بودجه های هنگفت برای عملی ساختن این رویا ها یاد بگیریم که از وسایل موجود درست استفاده کنیم. شهوت خرید وسایل جدید محیط زیست را بیش از پیش تخریب می کند. این شهوت  کیفیت زندگی را بهبود نمی بخشد فقط به چشم همچشمی شهرها و.....می افزاید و درنتیجه به امنیت منطقه هم ضربه می زند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرچه زنده رود آب حیات است ولی ....

+0 به یه ن

نماینده ای را انتخاب نکنیم که جملاتش را" پس چرا به اصفهان می رسید به شهر ما نمی رسید" آغاز کند. این نماینده جنجال به پا می کند جراید هم حرف هایش را تیتر می کنند. بعدش هم منت سر عوام الناس در حوزه انتخابیه اش می گذارد که می بینید چه قدر به حاطر حق و حقوق تان زحمت می کشم. چون ادبیاتش شبیه ادبیات عوام الناس هست بین آنها محبوب می شود. اما نماینده خوب این نیست. نماینده درست و حسابی  به دور از عوامفریبی  می رود نماینده های سایر شهرها از جمله یزد و اصفهان و کرمان صحبت دوستانه می کند متقاعدشان می نماید که سرمایه گذاری که قرار است در حوزه انتخابیه وی انجام گیرد منافع در سطح ملی دارد. در نتیجه آنها با طرح مخالفت نمی کنند

سعی کنیم این گونه نمایندگان را شناسایی کنیم و به مجلس بفرستیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارقام و اعداد را فقط از منابع موثق جست و جو کنید

+0 به یه ن


اگر مذاکره جدی است با مطالعه حاضر شوید. با ارقام و اعداد دقیق از منابع معتبر.

خیلی وقت ها خبرها زبان به زبان می چرخد و یک کلاغ چهل کلاغ می شود. آن قدر زبان به زبان می چرخد که اکثریت باور می کنند هرچند بی اساس باشد.اگر خواستید به عدد و رقمی استناد کنید حواستان باشد که منبع موثق باشد.

حواستان همیشه باشد: اگر با توپ پر به خاطر شایعات عددی بروید پای میز مذاکره و آن عدد و رقم نادرست را علم کنید طرف مقابل ممکن است برگردد و با استناد رقم واقعی را به شما بگوید. آن موقع چنان کنف و سرخورده می شوید که حرف منطقی خود را هم نمی توانید درست بیان کنید. خدا نکند هیچ کدام از شما در موقعیتی قرار بگیرید که چنان کنف شوید که نتوانید از حق و حقوق خود دفاع کنید. برای همین هم هست که می گویم هر شایعه ای را نپذیرید. بر اساس اخبار منابع ناموثق نروید برای اعتراض. هیچ وقت! ابتدا تحقیق کنید مطمئن شوید و بعد با استناد بروید سراغ مذاکره یا احیانا اعتراض.

یادتان باشد که گاهی افرادی از احساسات افراد -به خصوص جوان که معمولا پر شور هستند- می خواهند سو استفاده کنند.اطلاعات غلط می دهند و می فرستند او را جلو! اگر هم جوان در مذاکره کنف شد همان ها خواهند گفت "جوان بود نفهمید!" دیگه نخواهند گفت من خودم تحریکش کردم و اطلاعات غلط دادم و فرستادمش جلو!! خلاصه حواستان باشد اول هر خبر و عدد و رقمی را با منابع موثق چک کنید بعد از آن در مذاکرات بهره جویید. توجه کنید" همه می گن" منبع موثق قابل استناد محسوب نمی شود!! متاسفانه مصاحبه ها و سخنرانی ها ی مسئولین هم لزوما منبع موثق حساب نمی شود. برخی اوقات همین طوری یک عدد می پرانند بدون آن که عدد معنی دار باشد. بیشتر مصرف تبلیغاتی دارد.بامنبع واقعا موثق اطلاعات خود را چک کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لیچار علیه زنان و علیه ترکان در جلسات مذاکره ابزاری هدفمند است!

+0 به یه ن

در جلسات و مذاکرات یک عده در صدد خواهد بود که مذاکره کننده را عصبانی کنند تا قهر کند و برود و از مطالباتش دست بکشد. وقتی این مذاکره کننده زن هست حربه ای که در دستشان هست معلوم است: توهین به جنس لطیف. این حرف ها را می زنند که شما را عصبانی کنند. تا آخر در پای میز مذاکره بنشینید و مطالبتتان را پیش برید. دست آخر که به نتیجه رسیدید یک "تیکه" بارشان می کنید که بیشتر از همه ی لیچار هایشان آنها را می سوزاند. اما اولش ناشنیده بگیرید تا بتوانید بدون آلوده شدن به حاشیه ها در مذاکره برای مطالباتتان موفق شوید. اگر مذاکره کننده آذربایجانی است حربه باز هم معلوم است که چیست. هر جوک و لیچار مزخرفی که گفتند نشنیده بگیرید تا در مذاکره حرف خود را به کرسی بنشانید. بعد که به مطالبات خود رسیدید اگر هنوز دلتان خنک نشده یک اس-ام-اس بفرستید و بنویسید. "حالا....الا مدعیا انصاف می کن خر تویی یا من." اما اگر از همان اول مذاکره و مطالبه را فراموش کنید و با مدعی دهن به دهن شوید اوست که پیروز میدان خواهد بود.پیش بینی من این است که اگر در مذاکره به مطالبات خود رسیدید اصلا فراموش خواهید کرد چه لیچارهایی بار کردند. اما اگر دهن به دهنشان بذارید به مطالبات خود نمی رسید و همه ی عمر هم لیچارها را فراموش نمی کنید. یاد آوری می کنید و حرص می خورید!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل