رسانه- قسمت دوم

+0 به یه ن

در ترتیب دادن برنامه های متداول زندگی شخصی یا حرفه ای  در ایران، گاه ما فراموش می کنیم که اقدامات کوچک ولی کلیدی را انجام دهیم که به نتیجه مطلوب برسد. مثال می زنم: فرض کنید ما می خواهیم یک همایش برگزار کنیم. سخنرانان خوب هم دعوت کرده ایم. برنامه خوب هم ریخته ایم. سایت و پوستر خوب هم طراحی کرده ایم. هزینه ها را با صرفه جویی کاهش داده ایم تا شهریه ثبت نام قابل پرداخت توسط دانشجویان باشد. پوستر را هم به دیوار زده ایم. اما تعداد ثبت نام کننده ها اندک هست.

دلیل چیست؟ یادمان رفته در پلتفرم هایی که دانشجوها به آن سر می زنند (مثل لینکد-این) اطلاع رسانی کنیم. آمار ثبت نام کنندگان را می بینیم و می فهمیم یک جای کار می لنگه. یک ذره فکر می کنیم می بینیم در فضای مجازی به اندازه لازم اطلاع رسانی نکردیم. این کار را انجام می دهیم و بلافاصله  تعداد قابل توجهی شرکت کننده ثبت نام می نمایند.

 اما استادانی که هر روز عصر جلوی تلویزیون می نشینند و چندین ساعت  به تحلیل های رسانه های اون ور آبی غرولندکننده گوش می سپارند متوجه نمی شوند که یادشان رفته در پلتفرم ها اطلاع رسانی کنند. اصلا فکرشان به آن سو نمی روند. شروع می کنند به بازتولید استدلال های مجریان و تحلیلگران این شبکه ها:« بابا!‌مردم  افسرده اند. دانشجویان همه دارند یا به مهاجرت فکر می کنند یا به خودکشی. کی می خواد در همایش  علمی شرکت کنه؟! پول دانشجو کجا بود بخواد صرف شهریه همایش کنه و.....»

اما مشاهده ما در همین پژوهشکده فیزیک نظری چی می گه؟! می گه همه این مشکلاتی که می گویید هست اما جمعیت دانشجویان هم اون قدر زیاد هست که همان اقلیت ( حدود دو سیگما انحراف از حد وسط یعنی حدود ۵ درصد دانشجویان)  اگر کیفیت همایشی را مناسب ببینند و شهریه هم خیلی بالا نباشد می آیند. همین ۵ درصد حتی بالا تر از ظرفیت پذیرش ماست.

وقتی زیادی گوش به حرف رسانه های آن ور آبی، می دهیم واقعیت را گم می کنیم و تصمیم غلط می گیریم.یا ایراد کار خود را نمی بینیم و تقصیر را به عواملی ورای  اختیارات خود نسبت می دهیم و ایراد کارمان را برطرف نمی کنیم.


-------------


دو  برادر حدود  یک سال و نه ماه پیش، به طور شراکتی یک ملک اداری -تجاری در یکی از محلات خوشنام وخوش منظره کرج خریدند. ملک به هیچ وجه لوکس نبود اما خوش-نقشه بود، نورگیر و رو به جنوب بود، تک واحدی بود، منظره ای زیبا داشت،  ملک دو نبش بود، یک ورش بلوار بود و آن  یکی ورش یک کوچک عریض بود  که ماشین در آن به راحتی می توانست دور یک-فرمانه بزند و جای پارک هم در آن فراوان وجود داشت، کاغذ دیواری هایش تر تمیز بود، آسانسور داشت و..... 

خلاصه این که ملک از هر نظر «هلو» بود. ملک را برای اجاره به یک بنگاهی سپردند. نرخ اجاره را هم نزدیک کف بازار تعیین کرده بودند. با همه اینها، نه ماه گذشت و حتی یک مورد مشتری برای اجاره پیدا نشد! هر ازگاهی من می گفتم به عقل جور در نمی آد چنین ملکی هیچ خواهانی بعد از نه ماه نداشته باشه. می گفتند وضع بازار خرابه. می گفتم «بله! وضع بازار خرابه برای همین،  ملک های معیوب با اجاره بالا خالی می مانند. اما به عقل جور نمی آد، همچین ملکی با همچین اجاره بهای پایینی مشتری نداشته باشه. اون هم بعد از نه ماه!»

اضافه می کردم: «باباجون! من هر از گاهی آرایشگاه می روم، می بینم چنین ملکی رویای همه دستیاران آرایشگرهاست که اجاره کنند و سالن خود را راه بیاندازند. همه ویژگی های مثبت که به یک بیزنس با بودجه کم رونقی دهد به یک جا دارد.»

می گفتن:« ملت پول ندارند که اجاره بدهند. همه هشت شان گرو نه شان هست.» می گفتم «ملت پول هم نداشته باشند رویا که دارند!  خیلی ها حتی اگر یک چهارم اجاره بها را داشته باشند راه می افتند می گردند ملک ها را می بینند، رویا پردازی می کنند تا یک اکازیون بیابند. اگر خیلی شرایط خوب بود (که در این مورد هست) چند تا شریک پیدا می کنند، قرض و قوله می کنند، بالاخره بیزنس خود را راه می اندازند. چه طور بنگاهی می گوید حتی یک نفر هم مُراجع در این نه ماه نبوده!؟» جواب می شنیدم: «وضع مملکت چنان خراب هست که  دیگه مردم رویا هم ندارند!» این یکی دیگه اصلا به کَتَم نمی رفت و این بار قوی تر  می گفتم: «باباجون! من در آرایشگاه زنانه می بینم. ملت آرزو دارند. ملت رویاپردازی می کنند. حالا هرچی  شبکه های آن ور آبی می خواهند بگن، بگن. دست کم رویاهای مردم هنوز زنده اند!»

خلاصه گفتم و گفتم که  مجاب شدند این بنگاهی داره کم کاری می کنه. همسر یکی از برادرها  در عید نوروز ۱۴۰۳گفت «بذاریم  روی دیوار ببینیم مشتری پیدا می شه یا نه.» همین کار را انجام دادند. نتیجه شوک آور بود. در نصف روز چندین مشتری پیدا شد. به معنای واقعی کلمه، مشتری ها  داشتند در را از پاشنه  در می آوردند. یکی شان از ترس این که مبادا ملک را از دست بدهد می گفت همین الان دارم می روم تا پول پیش را واریز کنم، شما هم  زود تر بیایید قراردادرا امضا کنیم!» همه این مشتری ها هم از طرف یک بنگاهی دیگه ارتباط می گرفتند. یعنی آژانس مسکن دور زده نشد. درست هم نیست دور زده شود. در شهری درندشت مثل کرج یا تهران درست نیست دو تا غریبه با هم ببرند وبدوزند. واسطه گری یک آژانس مسکن معتبر در محله به چندین دلیل لازم هست: مهم ترین دلیل، حس امنیت موجر ومستاجر هست. من که راضی نمی شوم یک غریبه از طریق دیوار بیاید به یک ملک خالی. بالاخره آژانسی ها، تیپ ها و اهالی محل را بهتر از امثال ما می شناسند و اگر آنها معرفی کنند کمتر احتمال دارد یارو قاتل سریالی از آب در بیاید. 

نکته ام سر این هست: باز تولید استدلال های کانال های آن ور آبی (آی مردم گشنه اند! آی مردم افسرده اند!)  خیلی وسوسه انگیز هست: چون هم مد روز هست و هم خیلی راحته و کار کشیدن چندانی از مغز نمی خواهد. اما بهترین راه نیست.  برای این که همین امور معمولی زندگی را رتق و فتق کنیم بهتر هست به وسوسه بازتولید این نوع استدلال ها فایق آییم.


----------------


در چند نوشته اخیر، سعی کردم با مثال نشان دهم چه طور بازتولید استدلال های رسانه های آن ور آبی باعث می شود  که در رتق و فتق امور روزمره زندگی مان  در مانیم. منظورم توجیه همه شکست ها  و ناکامی ها ی شخصی و یا حرفه ای ، با بد بودن وضع عمومی کشور هست.

در خوشبینانه ترین حالت،  آن تصویر سیاهی که رسانه های آن سوی آبی ترسیم می کنند  توصیف یک نوع میانگین جامعه هست. ولی می دانیم جامعه وسیع هست و هر پارامتر و مشخصه در آن توزیعی دارد. من و شما، در همه چیز بر میانگین نایستاده ایم. در برخی مسایل پایین میانگین هستیم و در برخی  جنبه های بالای میانگین.  اگر عقل خود را به کار بگیریم می فهمیم که ما با این ویژگی ها باید چه کنیم که امور زندگی مان رتق و فتق شود. اما غرق کردن خود با تصویری که رسانه های آن ور آبی از داخل ایران ترسیم می کنند مانع از این می شود که درست فکر کنیم. دو مثال قبلا آوردم.

این در مورد مسایل روزمره زندگی بود. در  مسایل کلان کشور که پیچیده ترند رسانه های آن سوی آبی با آدرس غلط دادن حتی بیشتر به ایرانیان داخل کشور ضربه می زنند.  صبح تا شب سیاه نمایی می کنند و روحیه ها واعتماد به نفس های مردم داخل ایران را ویران می کنند ولی همین که تحولی آغاز می شود با دنبال نخود سیاه فرستادن افکار عمومی  هر تحولی را در نطفه خفه می کنند. مثلا  چند وقت پیش که از یک سو جریانات دهدشت بود و  از سوی دیگر مسایل دانشگاه تهران، همه گزارش های این رسانه ها در مورد قیمت سیب زمینی بود. فیلم  نایلکس شهروند نشان می دادند که می گفت «چهار تا سیب زمینی خریدم با سه تا پیاز، شد ۸۰ تومن.» این را ده بار نشان می دادند. بعد برای تنوع  یک نایلکس دیگر نشان میدادند که در آن چهار تا پیاز بود با سه تا سیب زمینی! در حالی که در دانشگاه تهران و دهدشت قیامتی به پا بود تصویری که از اخبار ایران می دادند خرید چهار تا سیب زمینی و سه تا پیاز توسط یک پیرمرد بود! تحلیل تحلیلگرانشان هم همگی تکراری، خسته کننده، بدون هوشمندی و صرفا احساسی است. می دانید شعارشان چیست؟ « شما چه قدر بدبختید!همه چی  آرومه! »  چنین تصویری که آنها از داخل ایران می سازند، دردی از ما ایرانیان مقیم داخل رفع نمی کند. نه درد شخصی، نه درد اجتماعی. درد های شخصی مان را که با عقل خودمان بدون توسل  و بازتولید استدلال های آبکی آنها می توانیم راحت تر و بهتر حل کنیم. برای این کار،  باید از این قسمت شعار شان ( «شما چه قدر بدبختید!») خود را رها کنیم و به جای دلسوزی به حال خودمان به فکر چاره باشیم. برای دردهای جمعی مان هم با دسته جمعی کاری کنیم و برای همین باید پیام «همه چی آرومه» این رسانه ها را باور نکنیم و به فکر منبع خبری قابل اطمینان تری باشیم.


------------

در رسانه های آن ور آبی، گاهی افرادی ظاهر می شوند و  ادعا می کنند که حامیان شاهزاده رضا پهلوی بالای ۵۰ درصد ایرانیان هستند. منبع آمارشان را نمی گویند. یا فقط می گویند با مشاهدات من از دوروبرم. خیلی اگر بخواهند خود را مردمی  و متصل به مردم نشان دهند اضافه می کنند «امروز صبح که در داخل ایران  به لبنیاتی رفتم!»

 با مشاهدات  محدود من و شما که نمی توان چنین ادعایی  مطرح کرد. این گونه ادعاها، نظرسنجی دقیق علمی می خواهد. نظر سنجی دقیق علمی هم تیم می خواهد. بودجه می خواهد.  تا جایی که من اطلاع دارم یک نظر سنجی از این جنس در سال فروردین ۱۴۰۱ توسط موسسه ای  به اسم گمان انجام شده است. بعدا هم این موسسه مورد هجمه واقع شد که فاند گرفته است. من گردانندگان این موسسه را نمی شناسم و نمی دانم فاند چگونه گرفته شده، کی فاند  را داده و چگونه مصرف شده. اما، علی الاصول، نفس فاند گرفتن توسط یک موسسه آمار یا نظرسنجی چیز غریب و بوداری که سزاوار هجمه باشد نیست. 

پراندن آمار و ادعا های آماری بدون استناد به  نتایج منتشر شده توسط یک موسسه معتبر نظر سنجی  که منبع درآمد شفاف داشته باشد بودارتر هست! در مجموع آمار و ارقام بدون مرجع خیلی بودار ترند تا یک موسسه که به طور شفاف برای به دست آوردن آمار و ارقام بودجه می گیرد.

موسسه مزبور در فروردین ۱۴۰۱ آمار سلطنت طلبان را بین ایرانیان بالای ۱۹ سال ساکن ایران، ۲۱ درصد با خطای ۵ درصد اعلام می کند و می افزاید نسبت به سال ۱۴۰۰ تغییر محسوسی (یعنی بیش از خطای ۵ درصد ) نداشته. این آمار(که نامعقول به نظر نمی رسد) بسی کمتر از آن ۵۰  تا ۸۰ درصد هست که  برخی مثل مهدی نصیری (طلبه و حزب اللهی تندرو در گذشته ای نه چندان دور و --علی الظاهر-- سلطنت طلب دو آتشه امروز)، ادعا می کنندولی به هیچ وجه قابل اغماض نیست. برخی مطالعات نشان داده که حتی اقلیت ۳.۵ درصدی اگر در بین اکثریت توزیع یکنواخت داشته باشد و برای نگرش هایش انرژی و وقت بگذارد می تواند اکثریت را به دنبال خود کشاند. البته درمورد رقم دقیق ۳.۵ درصد بحث زیاد هست ولی نکته ام اینجاست ۲۱ درصد را نمی توان نادیده گرفت.

همین نظرسنجی آمار ناراضیان  از وضع موجود و خواستاران تغییر را بالای ۸۰ درصد اعلام کرده. یعنی سلطنت طلبان بین ناراضیان، اقلیتی حدود بیست وپنج درصدی را تشکیل می دهند که قابل اغماض نیست اما با ادعاهای امثال مهدی نصیری هم فاصله زیادی دارد.

از دیگر ادعاهای این گروه، آن هست که درصد سلطنت طلبان بین جوانان  بالاست. به نظرم منظورشان از «جوانان»، کسانی هستند که در زمان انقلاب ۵۷، حدود  ۱۰-۹تا ۲۴ سال داشتند. یعنی الان بین  ۵۵ تا ۷۰سال سن دارند. برای کسانی که خود بالای ۸۰ سال سن دارند این گروه سنی، «جوانان» محسوب می شوند. اما در عرف جامعه، جوانان عمدتا به افراد بین ۱۸ تا سی سال گفته می شود. تا جایی که من اطلاع دارم-- بین دانشجویان  امروزی شاهزاده فقط متعلق به قصه ها وکارتون ها و بازی های کامپیوتری  دوران کودکی  است و آنها این مرحله فانتزی را رد کرده اند و وارد دنیای واقعی بزرگسالان شده اند.


---------------


رسانه های اون ور آبی، مرتب می گن «مردم» نگران این هستند که چرا اپوزیسیون اون ور آبی با هم اتحاد برقرار نمی کنند تا بتوانند ما رانجات دهند. به دنبال آن، سلطنت طلب ها بر سر بقیه اپوزیسیون اون ور آبی تشر می زنند که شما نمی آیید زیر پرچم رضا پهلوی و مردم را نگران ساخته اید!

«مردم» کلمه خیلی وسیعی است. لابد بین ۹۰ میلیون ایرانی  عده ای  هم پیدا می شوند که مطالبه  و نگرانی و دغدغه شان این هست که چرا آن جماعت با هم  -آن هم زیر پرچم رضا پهلوی- متحد نمی گردند. اما من به عنوان یکی از آن مردم ابدا چنین دغدغه ای ندارم و اپوزیسیون خارج از کشور را  که دهه ها از ایران رفته اند منجی خودم نمی دانم. 

اتفاقا دغدغه اتحاد و همبستگی ملی دارم ولی نه از جنس نشست جرج تاون  و نه از جنس مورد نظررسانه های آن ور آبی!

بلکه از  آن جنس که آقای دکتر سعید مدنی -جامعه شناس- سالهاست که می گوید و می نویسد. من اجمالا و در سطح فهم خودم در مورد این همبستگی مطلوب خواهم نوشت. اما بهتر است شما به نوشته ها و سخنرانی های دکتر سعید مدنی در این زمینه مراجعه کنید که بسیار دقیق تر و سنجیده تر هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]